اشعار شیمیایی

پیرجو

مدیر ارشد
مدیر کل سایت
مدیر ارشد
اي خوشـا قـدري طـلـا از پاي تا سـر داشـتـن
انـدكـي الـمـاس حـتي قدر يك مول داشتن

همـچو سـديـم از براي عشق يد پرپر شدن
چون كـلـر در سر هواي هاش مثبت داشتن

سخت مانـدن در قـبـال مـشكـلـات زندگي
ني چون آلكـانـها هواي شعله در سر داشتن

دوستي با ديگران چون عنصر خوب نهم ني
چـو آرگون منزوي و گوشه گيري داشتن

پايـدار و مستقيم همچو سيليس در جهان
همـچـو گوگرد ارترومبيك استقامت داشتن

نيـكنـامي و نجابت چون گروه هشتمين
همـچو آهن در ســر فكــر مثبت داشـتن

همـچو هـم پوشــاني سيگما كه خيلي محكم است
در رسيدن به هدف تصميـم راســخ داشتن
 

اشکان فروتن

مدیر بازنشسته
کارم همه به بحث اسید و نمک گذشت
شکر خدای را که بدون کمک گذشت
توضیح داده ام سبب هر پدیده ای
اما تمام هم چو نمازم به شک گذشت
نه فعل در مخیله نه انفعال بود
تحقیق و تجربه همه زیر سؤال بود
تنها نیاز من به گچ و تخته سیاه
موضوع ارلن و بشر اندر خیال بود
فرمولها که روی تحته نوشتم چه سود داشت؟
سودی که جنبه تئوری را فزون داشت
فرمول اکسالات مس و منگنات روی
اصلاَ چنین مواد به دنیا وجود داشت؟
هرگز به چشم خویش مولیبدات دیده ای؟
یا از مواد، طعم یکی را چشیده ای؟
بنمودی آزمایش اکسید آمفوتر؟
یک شیء تا کنون به ترازو کشیده ای؟
قرعی به گوشه ای و دو انبیق در کنار
یک استوانه نیز از آن روز و روزگار
آن سو، سه چار لوله و پیپت پر از غبار
این ها برای تجربه مانده به یادگار
این رسم تجربه است در این دوره و زمان؟
گاز و رسوب را به فلش می دهی نشان؟
V در درون دایره یعنی ولت سنج
با این طریق توسعه علم می توان؟
این راه پیشرفت و ترقی نبوده است
از دیگری بپرس که او آزموده است
روزی بدون تجربه کاری نموده است؟
یک شب بدون فکر و تأمل نموده است؟


 
آخرین ویرایش:

فاطمه یاس

عضو جدید
کاربر ممتاز
چرا بيهوده پنداري شب و روز ؟ چرا حسرت چرا صد آه جان سوز؟
مگر گاز نجيبي گوشه گيري ويا اكسنده اي كاهش پذيري
چرا پيوند ايمان را بريدي ؟ مگر عالم تر از خالق تو ديدي؟

تفكر كن به هر برگي كه خواني كه شايد ارزش خود را بداني

تو با ارزش تر از الماس هستي چو دل داري پر از احساس هستي

جهان چرخد به گرد هسته او همه ذرات شده وابسته او

چو يك دم ذره اي از او جدا شد همان دم او عدم شد بر فنا شد

گر استرخوش عطر و خوش بوست اسيد والكل هردو آيت اوست

كاتاليز گونه بر قله نظر كن به سرعت خط پايان را گذر كن

به اكسايش الكل را آلدهيد كرد گهي شادت كند گاهي دهد درد

كتون را از الكل دوم بنا كرد كه لوكاس نوع الكل را جدا كرد

ببين اورا به هر برگي كه خواني كه شايد از عقوبت خود را براني
 

فاطمه یاس

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]باز باران اسیدی[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]با ضررهای فراوان[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]می خورد بر بام خانه[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]یادم آید روز دیرین[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]در همین جا جنگلی بود[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]جنگل پر بلبلی بود[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]مصرف سوخت فسیلی[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]چون هوا را تار کرده[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]هر جماد و هر نباتی[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]را سَمَش بیمار کرده[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]پی اِچِ پایینِ باران[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]رُفته جنگل های گیلان[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]سُفته مرمرهای زیبای سپاهان[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]اینک این باران تیره[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]می خورد بر بام تهران[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]قلب ایران[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]سازه های برج آزادی و میلاد[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]می شود بس سست بنیاد[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]آه و افسوس از زمانه[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]دود و دوده بر کرانه[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]سوخت گازوئیل و بنزین[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]لعن و نفرین ، لعن و نفرین[/FONT]
.............................................
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]بشنو از من کودک من[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]با انرژی های تازه[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]جنگ کن با نفت و بنزین[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]تا هوای شهر تهران[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]زادگاه خوب شایان[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]پاک ماند چون گذشته[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]تو امیدی بهر فردا[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]من یقین دارم که روزی[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]زندگانی را برای[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]خلق خواهی کرد زیبا[/FONT]
سراینده : شایان نصرالهی
 

فاطمه یاس

عضو جدید
کاربر ممتاز
عاشق شیمی ام و از غم دل آزادم
"فاش می گویم و از گفته ی خود دلشادم"
عاشق شیمی ام و از غم دل آزادم

جدول مندلیف گرچه ستون ها دارد
هفت سطرش به تناوب شده است از یادم

جدولی با صد و نه عنصر و هجده دسته
من از آن اصلی و فرعی به ستوه افتادم

سزیم و لیتیم و سایر قلیایی ها
به تشابه همگی سخت کنند امدادم

فلوئور با همه ی قدرت و بار منفی
نتوانست که بر خاک کند بنیادم

عشق سدیم به کلر کرد نمک را حاصل
نه به شیرینی آن شور زند فرهادم

نه طلا شد مسِ من با نظر شیخ حکیم
که من از قبل به آبکاری آن استادم

چون فلزات همه واسطه ی خیر شدند
لیک آهن به در آمد که کند آبادم

جیوه هم ملغمه ای ساخت برای دندان
بهر آن گاه که برخیزد اگر فریادم

من اگر بی اثرم خویش ملامت نکنم
لیک من با نئونِ گاز نجیب همزادم

این عناصر همه را دوست بدار
هدیه ای در خورِ شیمی است مبارکبادت

چون دیمیتری ایوانوویچ چنین جدول ساخت
منِ شوریده به ناچار غزل سر دادم

 

فاطمه یاس

عضو جدید
کاربر ممتاز
همـچو سـديـم از براي عشق يد پرپر شدن
چون كـلـر در سر هواي هاش مثبت داشتن


سخت مانـدن در قـبـال مـشكـلـات زندگي

ني چون آلكـانـها هواي شعله در سر داشتن


دوستي با ديگران چون عنصر خوب نهم ني

چـو آرگون منزوي و گوشه گيري داشتن


پايـدار و مستقيم همچو سيليس در جهان

همـچـو گوگرد ارترومبيك استقامت داشتن


نيـكنـامي و نجابت چون گروه هشتمين

همـچو آهن در ســر فكــر مثبت داشـتن


همـچو هـم پوشــاني سيگما كه خيلي محكم است

در رسيدن به هدف تصميـم راســخ داشتن
 

فاطمه یاس

عضو جدید
کاربر ممتاز
در بوستان شیمی یک ماده از هزار است
نامش نگویم اکنون هرچند نامدار است

در ساختار تیزاب با اچ‌سی‌ال جوار است
کارش همیشه با باز دعوا و کارزار است

پی هاش آن بود صفر وقتی که یک مولار است
یک قطره‌اش به هر چشم چون لیل فی النهار است

هر کس از آن بنوشد عمرش تباه و تار است
سنگ عقیق و مرمر از بهر او شکار است

جایش به روی هر سنگ پر عمق همچو غار است
کار فلز و کاغذ از دست او فرار است

هر چند هست مایع دود از سرش بخار است
دانسیته اش ندانم جرمش که شصت و چار است

در اندرون بالن بر پایه‌ای سوار است
مکن تو شوخی با او که چون قمار است

او نیتریک اسید است در شیشه آن کنار است
 

فاطمه یاس

عضو جدید
کاربر ممتاز
الهی نامه ي شيمي...

*خدايا تك الكتروني هستم درمدار معصيت، مرا از تراز معصيت به تراز اصلي كمال بازگردان و به هسته ي معرفت نزديك كن...

*الهي مراثابت قدم كن تاهم چون cs(سزيم) كمترين ميل رابه گرفتن الكترونگاتيوي گناه داشته باشم...

*الهي قلبم راحرم امن خودت كن تااوربيتال خالي قلبم به دست شيطان هوا وهوس نيفتد و مثل N(نيترو‍‍‍ژن) وo(اكسيژن) وF(فلوئور) و Ne(نئون) هميشه غيربرانگيخته در برابرمحرمات باشم...

*الهي كاش غم هاي دلم در زلال اشك هايم هم چون نيتراتها درآب حل شوند...

*خدايا عظمت رادرنگاه من درخواص شدتي ايمان افراد قرارده ،نه درخواص مقداري آنها...

*وبالاخره...
خدايا كاري كن در گرماي راز و نياز با تو، سوختني كامل داشته باشم.........
"آمين"
 
آخرین ویرایش:

فاطمه یاس

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک روز چند استاد با ادعای دانش
رفتند لابراتوار[SUP]1[/SUP] از بهر آزمایش

آن اولی که عشقش برق و الکترون بود
یک میله را گرفت و بر موی داد مالش

ناگه جرقه ای زد ، آتش گرفت مویش
مویی که پشت آن را او بسته بود با کش

استاد دیگری هم شیمی تخصصش بود
یُد را گرفت با پنس تا یُد شود فرازش[SUP]2[/SUP]

اما بخار یُد رفت در بینی و گلویش
حلقش به طول شش ماه مادام کرد خارش

آن سومی که اُپتیک[SUP]3[/SUP] را می شناخت کامل
با لامپ پرتوی ایکس ایجاد کرد تابش

این تابش خطرناک آزرد هر دو چشمش
نور دو دیده ی او بنهاد رو به کاهش

استاد زیست هم شد در این میانه مشغول
یک جفت موش را کرد تلقیح بهر زایش
موشی به عرصه آمد هم قدّ یک هیولا
از ترسِ این هیولا بگریخت سوی تالش

آن پنجمی که بودش علم زمین شناسی
سنگ قُلنبه ای را با سُنبه داد سایش

سنگ از کَفَش برون رفت افتاد روی پایش
از درد قوزک پا تا شام کرد نالش

استاد دیگری هم در این میانه گم شد
گویا که منفجر شد در حین این نمایش


1- آزمایشگاه 2- تصعید 3- علم نورشناسی
 
Similar threads
بالا