اشتیاق،سکونت، معماری

sanaz_panel

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
0776cd174c6a8feb115a5ad1770aa06a_L.jpg

"مسکن"، محل سکونت، فضای زندگی خصوصی و در زبان محاوره ی روزمره خانه است. اما بار معنایی خاص این اصطلاح با "خانه ی شخصی" متفاوت است که بر اساس اراده و تمایلات صاحب آن شکل گرفته است. مسکن بحث گسترده تری است که با اقتصاد، سیاست و فناوری، ارتباطی مستقیم دارد. در طراحی مسکن عوامل زیادی دخیل هستند که راه را بر خلاقیت و احساسات می بندند.

صرفه جویی در مصرف انرژی، مقررات زلزله، ساختمان، شهرسازی، آتش نشانی، بهداشت، استانداردهای تولید انبوه، شبکه بهینه سازه و تاسیسات، ابعاد مشخص فضاها، سطوح پنجره ها، شکل پلکان و راهرو ها و صدها مسئله دیگر معماران را به سوی اتخاذ راه حل های از پیش تعیین شده سوق می دهند. راه حل هایی که از واکنش خارج از اراده ی مجموعه عوامل مستقل تعیین کننده ی پروژه به وجود می آیند و مستقل از امیال طراحان، بهره برداران، سازندگان و سفارش دهندگان کار تحقق می یابد. به جز در مواردی خاص که اراده ی قوی اقتصادی یا مدیریتی پشتوانه کار طراحی باشد. معمولا همین بندِ از بند گسیخته جایگزین طراح و تعیین کننده ی انتخاب های فرمال پروژه است. در شرایط فعلی عامل سوداگری ساختمانی نیز، که ارزش ها را فدای قیمت و سود آسان می کند فعال است و در تقابل مخرب با معیارهای فنی و اقتصادی ملغمه ای به وجود می آورد که فقط از ناچاری محل سکونت نامیده می شود. این مسکنی نیست که انسان با میل و رغبت در آن زندگی کند و به آن بازگردد. این گونه مسکن کاذب خریده و اشغال می شود ولی هرگز به لحاظ عاطفی و حسی تصرف نمی شود و انسان هویت خود را در آن باز نمی یابد. کودکان در نقاشی های خود با سعی فراوان خانه هایی تصویر می کنند که از غریزه ی طبیعی آنها ناشی شده است و درک آنها را از مفهوم سکونت، مرکز، مبدا و مرجع زندگی نشان می دهد. بیشتر این تصاویر خانه ای نیستند که کودکان در آن زندگی می کنند. بیشتر خانه ها تبلور تمایلات نامرئی و غیر قابل توصیف یا قابل توصیف بزرگسالان نیز نیستند. طرح مسکن را نمی توان ناشی از تمایلات شخصی معمار یا سازنده بنا نیز دانست و اراده جمع نیز، که فرضا باید در ضوابط و معیارهای ساختمانی تبلور بیابند و به طور غیر مستقیم در طرح مسکن تاثیر بگذارند، از آن چنان مسیرهای پیچ در پیچ اداری عبور می کنند که در نهایت نقش موثر و دلخواهی را در شکل گیری مسکن ایفا نمی کنند. اگر یک لحظه عادت چشم را فراموش کنیم و به اطراف خود نگاه کنیم درخواهیم یافت که در این عرصه بی کران ساختمان های زشت یکسان و در عین حال متفاوت چیزی وجود ندارد که ما را به خود جلب کند.

اگرچه تامین سرپناه و چهار دیواری بسیار مهم است و اگر همه ی ساختمان های مسکونی نیز با توجه دقیق به استانداردهای فنی و ضوابط معماری بنا شوند بسیاری از معضلات امروزی از قبیل ناپایداری ساختمان ها در طول زمان، هزینه های غیر منطقی تعمیر مداوم و عدم مقاومت در مقابل زلزله برطرف خواهند شد، وظیفه معماری فقط تامین این نیازهای عملی نیست. به طور کلی تقلیل معماری به چنین سطحی نه فقط با رسالت معماری در تضاد است بلکه عملا به ناچیز شمردن همان حداقل های فنی و کاربردی منجر می شود.

یکی از مسائل بسیار اساسی که اغلب در برنامه ریزی های مسکن از قلم می افتد، میل طبیعی انسان به سکونت به عنوان یک عامل تعیین کننده در انتخاب های معمارانه و رابطه مستقیم آن با میل غریزی ساختن و اشتیاق به کار معماری است. سکونت یک نیاز دیرینه است، همچنان که زنده ماندن، غذا خوردن و زندگی اجتماعی این گونه هستند. انسان به طور غریزی کارهای ضروری زندگی خود را تحت فرمان اشتیاق انجام می دهد. حتی نیازهای فرهنگی نظیر آموختن، خواندن، نوشتن، نقاشی، بازدید موزه، گوش کردن موسیقی یا نواختن ساز نیز با محرکه اشتیاق صورت می گیرند. در یک زندگی سالم و طبیعی حتی فعالیت کاری ، آشپزی، پیاده روی و رانندگی نیز با میل و علاقه انجام می شوند. در پس هر اشتیاق همواره یک ضرورت یا یک نیاز وجود دارد.

خانه مکانی است که در آن بخش مهمی از فعالیت های ضروری انسان، که با اشتیاق سرو کار دارند اتفاق می افتد. توجه به میل زیستن در فضای معماری و تجربه جلوه های جذاب آن از یاد رفته است. این در حالی است که معماری آخرین سرزمین تماما کشف نشده ای است که هنوز می تواند فضاهای تصویر نشده و بدیعی را برای ماجراجویی روح بشر عرضه کند.

اشتیاق معماری به خلق فضا و بهره برداری از آن مربوط می شود و این دو لازم و ملزوم یکدیگرند. در دوره های شکوفایی معماری، هم معماران و هم مردم در این اشتیاق سهیم بوده اند و خصوصا سفارش دهندگان ساختمان پا به پای معماران در طراحی شرکت می کرده اند. امروز، اشتیاق معماران به طراحی و اشتیاق بهره برداران به سکونت سرکوب شده است و نتیجه معماری نیم بندی است که بیشتر اوقات هم طراح و هم مردم از آن راضی نیستند. البته اشتیاق و ارضای آن دو مسئله جداگانه هستند و همچنان که ویتروریو گرگوتی(1) می گوید، فقط فرایند طراحی است که این دو را به هم پیوند می دهد.

اشتیاق به "بیان اشتیاق از طریق معماری" بسیار اهمیت دارد. وقتی نیاز های اولیه مانند نیاز به داشتن سرپناه تامین شدند، دامنه ی اشتیاق گسترش می یابد و به دامنه ی هنر کشیده می شود. جامعه ی امروز به سوی تامین وسایل و امکانات و پیشرفت فنی اشیا زندگی، بیش از حد نیاز، حرکت می کند. ساعتی که بر مچ می بندیم بیش از حد نیاز دقیق است. اتومبیلی که سوار می شویم می تواند سریع تر از حد نیاز حرکت کند و تلفن همراهی که می خریم بیش از حوصله ی ما امکانات و گزینه های فنی دارد. خانه ی خود را از وسایلی پر کرده ایم که 30 سال پیش از این حتی در تصور نمی گنجیدند. در چنین جامعه ای به گفته ی د مازی(2) جامعه شناس ایتالیایی، زیبایی شناسی مهم ترین عامل تعیین کننده ی رفاه است. امروز ساعت مچی خود را نه برای دقت بلکه به دلیل طرح ویژه آن می خریم و این کار را از روی اشتیاق و نه صرفا از روی ضرورت انجام می دهیم. اگرچه جامعه ما و بسیاری از جوامع بشری به حدی از رفاه نرسیده اند که همه ی انتخاب های آنها از توجه به زیبایی تاثیر بپذیرد. هنگام ساختن یک ساختمان هرچند اقتصادی، توجه به غریزه ی طبیعی انسان در اشتیاق به سکونت و محل زیستن، اصلی است که نباید فدای کم توجهی و جلوتر از آن سوداگری ساختمانی شود.
مسلم این که کیفیت، خواسته ی بسیار مهمی است که در کار معماری از بحث اشتیاق تفکیک ناپذیر است. مخاطب معماری فقط کاری را می پذیرد که نخست طراح از آن راضی باشد. اشتیاق امری غریزی است ولی شکل تبلور آن را فرهنگ تعیین می کند و در معماری طراحان وظیفه پیشبرد مفاهیم فرهنگی و زیبایی شناسی را بر عهده دارند. طراح با عمل طراحی، در مقابل فرهنگ در مقیاس محلی یا جهانی واکنش نشان می دهد. این واکنش می تواند در جهت پذیرش و برجسته کردن ارزش های زیبایی شناسی نهفته در شرایط موجود باشد، با عنوان کردن مفاهیم جدید منحصر شود یا گزینه ای در تضاد با متن ساختمانی و فرهنگی موجود ارائه کند. در هر صورت اشتیاق عامل تعیین کننده ای در انتخاب های معمارانه است. دانیل لیبسکیند (3) در کار خود به سه عامل مهم "اشتیاق"، " روش" و "ایده" اشاره می کند. به نظر او بین این سه موضوع فاصله ای وجود دارد که هرگز طی نمی شود؛ زیرا هر یک از منشا متفاوتی نتیجه می شوند. اشتیاق به آرزوی شخصی طراح در تبلور بخشیدن به یک تصویر، رساندن یک پیام، از خود به جای گذاشتن اثری بر صفحه ی زمین یا به انجام رساندن تجربه ای جدید مربوط می شود. ایده جهشی شهودی است که مستقل از اراده و حتی میل طراح به وقوع می پیوندد و روش یک فن است که از طریق آموزش و تجربه حاصل می شود. به طور کلی لزومی ندارد همواره فاصله ی بین این سه عامل طی شود و کار معماری به وحدتی مطلق برسد. چنین وحدتی هرگز وجود ندارد و حتی مهم ترین شاهکارهای معماری تناقض هایی آشکار دارند که از چندگانه گی عوامل موثر بر طراحی و اجرا نشئت می گیرند. عوامل وحدت دهنده ای اشتیاق، ایده و روش را به هم مربوط می کنند. دو عامل مهم به شرح زیر هستند:

الف: اثر، به مثابه موجودی مستقل که گویی میلی درونی به دگرگونی در آن وجود دارد. میکل آنژ معتقد بود مجسمه سازی خلق یک اثر جدید نیست بلکه آزاد کردن فرمی است که در درون سنگ اسیر است. او با دیدن یک تخته سنگ می توانست تصور کند چه شکلی می تواند از درون حجم نامنظم سنگ بیرون آید و به بهترین وجه با موضوع کار و فرم سنگ هماهنگ شود. نویسنده پیش از آغاز نوشتن ایده ای در سر دارد؛ پس از شروع کار، خود متن نویسنده را هدایت می کند. هر اثر معماریِ سزاوار این نام، مشخصات و شرایطی دارد که ایده ها و شوق اولیه را در جهت مشخصی راهنمایی می کنند.

ب: توجه به اشتیاق مخاطب معماری. هنگام نوشتن، ایده ها و نکات زیادی به ذهن هجوم می آورند که برای نویسنده بسیار جذاب اند. او پی در پی از خود می پرسد این مطلب چه اهمیتی برای مخاطبان دارد و آیا آنها با اشتیاق به مطلب من توجه خواهند کرد یا نه؟ هنر زمانی به ضرورت تبدیل می شود که در مخاطب خود اشتیاقی برانگیزد. معماری نباید از موقعیت ممتاز خود نسبت به دیگر هنرها در ارتباط با ضرورت عملی خود سواستفاده کند. یک گالری هنری را اگر دوست نداشته باشید نمی بینید ولی معماری این گونه نیست. از خیابان، چه زشت و چه زیبا، اجباراً عبور می کنیم. توجه به نیروهای درونی هر اثر و در نظر گرفتن آنچه می تواند مخاطب معماری را به شوق آورد می توانند تضادها و کثرت داده های یک پروژه را در جهتی مشخص هدایت کنند.

در این مقاله سعی شد "اشتیاق" که ظاهراً از جنس موضوعات معماری نیست، به بحث گذاشته شود و نقش تعیین کننده ی آن در طراحی و ایجاد ارتباط با اثر معماری مورد تاکید قرار گیرد. این مسئله آنقدر غریزی و کهن است که گاه مثل تنفس از توجه به آن غافل می شویم. رجوع به اصول ابتدایی هر رشته امری مهم است اما در نبود مبانی جاافتاده و محکم مشخصه ی دوران گذار، توجه به عوامل کلی تر و انگیزه های اصلی و اولیه اهمیت بیشتری می یابد.

مقاله از ؛ دکتر کامران افشار نادری
پا نوشت ها:
1- Vitrorio Gergotti
2- De Masl
3-Daniel Libeskind
 
آخرین ویرایش:
بالا