ازدواج پیامبر با عایشه

وضعیت
موضوع بسته شده است.

mostafanokhodian

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یعنی واقعاشمامتوجه نشدیدکه این جمله سخن علامه نیست وسخن مدیرسایت موردنظرشماست؟وقتی این جمله خودعلامه نیست پس چطوربه ان استنادمی کنید؟
اگرعلامه ادعای شمارااثبات کرده است مگربیماراست که بلافاصله روایاتی رابیاوردکه سخن خودش رانقض می کند؟وچیزی راکه خودش اثبات کرده است زیرسوال می برد؟پس چرابلافاصله روایاتی رامی آوردکه ازکوثرتعبیربه چیزی دیگرشده است؟اگرعلامه سخن شمارااثبات کرده است پس دیگرچه ضرورتی داشت که روایات نادرست واشتباهی رادرتفسیرش بیاورد؟گرعلامه ازمعنای کوثرمطمئن بودپس چرابایدروایات دیگری رابیاوردومعترض آن روایات هم نشود؟خیر،علامه برای اینکه می خواست تفسیرجامعی داشته باشد،تمامی تعبیرهایی که به نظرش درست بودرادرتفسیرش اورده است.اگربراستی علامه ازمعنای کوثرمطمئن بود،هرگزاینهمه روایات متعددوگوناگون درنقض سخنان خودش نمی اورد.خواهش می کنم سعی نکنیدچیزی رابه علامه نسبت دهیدکه اونگفته است.دفاع ازیک عقیده باطل اینقدرارزش ندارد.
درضمن سایت موردنظرشماتفاسیرعلامه راقیچی کرده است،تفسیرکامل علامه دربسیاری ازسایت هاموجوداست ازجمله:http://tafsiralm.persianblog.ir/post/9
در سایت شما هم تایید حرف های بنده وجود دارد:
چیزی که هست کثرت ذریه یکی از مصادیق خیر کثیر است، و اگر مراد مساله ذریه به استقلال و یا به طور ضمنی نبود، آوردن کلمه ان در جمله ان شانئک هو الابتر فایده‏ای نداشت، زیرا کلمه ان علاوه بر تحقیق، تعلیل را هم می‏رساند و معنا ندارد بفرماید ما به تو حوض دادیم، چون که بدگوی تو اجاق کور است و یا بی خبر است.و روایات هم بسیار زیاد رسیده که سوره مورد بحث در پاسخ کسی نازل شده که رسول خدا (صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) را به اجاق کوری زخم زبان زد و این زخم زبان هنگامی بود که قاسم و عبدالله دو فرزندان رسول خدا (صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) از دنیا رفتند، پس با این بیان روشن شد که سخن آن مفسر که گفته: منظور صاحب این زخم زبان از کلمه ابتر بریدگی از مردم یا انقطاع از خیر بوده و خدای تعالی در رد گفتارش فرموده او خودش منقطع از هر چیز است سخن بی وجهی است.
و چون جمله انا اعطیناک ... در مقام منت نهادن بود، با سیاق متکلم مع الغیر (ما) آمد که بر عظمت دلالت می‏کند، و چون منظور از آن خوشدل ساختن رسول خدا (صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) بود مطلب را با واژه اعطاء که ظاهر در تملیک است بیان داشت و فرمود: ما به تو کوثر عطا کردیم.
و این جمله از این دلالت خالی نیست که فرزندان فاطمه (علیهاالسلام‏) ذریه رسول خدا (صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) هستند، و این خود یکی از خبرهای غیبی قرآن کریم است، چون همانطور که می‏بینیم خدای تعالی بعد از درگذشت آن حضرت برکتی در نسل آن جناب قرار داد، به طوری که در همه عالم هیچ نسلی معادل آن دیده نمی‏شود، آن هم با آن همه بلاها که بر سر ذریه آن جناب آوردند و گروه گروه از ایشان را کشتند.
و
و در تفسیر قمی در ذیل آیه انا اعطیناک الکوثر آمده که کوثر نهری است در بهشت، که خدا آن را به محمد (صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) داده، تا عوض از پسرش ابراهیم باشد.
مؤلف: این روایت علاوه بر اینکه مرسل است، یعنی سندش ذکر نشده، و علاوه بر اینکه مضمر است، یعنی تنها در آن آمده که: فرمود و روشن نکرده که کدام یک از ائمه فرموده، با سایر روایات معارض است، و تفسیر کوثر به نهری در بهشت منافات ندارد که کوثر به معنای خیر کثیر باشد، چون همانطور که در خبر ابن جبیر گذشت نهر بهشتی هم مصداقی از خیر کثیر است.
علامه جایی حرف خودشان را رد نکرده اند، برداشت اشتباه شما این است..
خیلی قبل تر خدمتتان عرض کردم، حداقل برداشتی که می شود از این سخنان کرد آن است که علامه یکی از مصادیق کوثر را حضرت فاطمه دانسته اند و آن را رد نکرده و تایید کرده اند.

اتفاقاً تیتر سایت به دست هرکسی که باشد موید هم عقیده بودن با بنده است، و تاییدی است بر اینکه نظر شما رد شده است.

ضمن آنکه بنده متوجه نشدم کجای مطالب رو قیچی کرده اند.

باشد که بیندیشید...
مخصوصاً در آن جمله "معنا ندارد........"
 

خردبین

عضو جدید
کاربر ممتاز
علامه جایی حرف خودشان را رد نکرده اند، برداشت اشتباه شما این است [/ [/QUOTE
من هم نگفتم حرف خودش راردکرده! بلکه شماطبق معمول به خاطراینکه نمی توانیداعتراف کنیداشتباه کردیدسخنی راکه مدیرسایت گفته به علامه نسبت دادید(!) وگفتیدعلامه خودش میگه من اثبات کردم! من هم تناقض گفته های شمارانشان دادم ونشان دادم که برداشت شمااشتباه است! حالاشماازحرفهای خودم استفاده می کنیدومی فرماییدکه برداشت من اشتباه است!! من بااشخاص زیادی بحث کرده ام اماکمترآدمی دیده ام که مجموعه ای ازسخنان شما راگفته باشد فقط برای چی؟برای اینکه نمی تواندبگوید من اشتباه کردم!
خیلی قبل تر خدمتتان عرض کردم، حداقل برداشتی که می شود از این سخنان کرد آن است که علامه یکی از مصادیق کوثر را حضرت فاطمه دانسته اند و آن را رد نکرده و تایید کرده اند. [/ [/QUOTE

بازکه فراموش کردید! تازه داشتندهمه ادعای اول تاپیک شماروفراموش می کردند! بازکه اشتباه کردیدوگفتیدحضرت فاطمه! بنده خداگفته فرزندان حضرت فاطمه! درکش که سخت نیست وقتی می گه فرزندان حضرت فاطمه شامل خودحضرت فاطمه نمیشه؟! مثلامن میگم فرزندان شما! شماشامل فرزندان خودتان نمی شوید! برادرمصطفی! بحث من وشماوقتی تموم شدکه من همین روباسخنانی که خودتان بادست خودتان ازعلامه اینجاگذاشتیدنشان دادم! اینکه علامه هرگزسخنی ازحضرت فاطمه نگفته!
اتفاقاً تیتر سایت به دست هرکسی که باشد موید هم عقیده بودن با بنده است، و تاییدی است بر اینکه نظر شما رد شده است. [/ [/QUOTE
ازکی تاحالاتیتری که شخصی ناشناس زده است دارای اعتباراست؟چون باشماهمفکراست؟کم نیستندکسانی که همانندشمادچاردگم فکری شدیدهستندوتمایل دارندبرای کیش خودفضیلت تراشی کنند!
کم نیستندکسانی که تقلیدکورکورانه می کنند،کم نیستندکسانی که دچارتعصبات شدیدمذهبی هستند،کم نیستندکسانی که جزمیت اندیشی به مغزشان اجازه فکرکردن رانمی دهد!دیدیدنمی شودازسخن علامه چیزی درآوردحالادست به دامان سخنان یک ناشناس شدیدکه حتی تفسیرعلامه راهم سانسورکرده است؟

ضمن آنکه بنده متوجه نشدم کجای مطالب رو قیچی کرده اند.[/ [/QUOTE

آخرش رو! همان جایی که علامه روایات پرشماری رامی آوردکه باکثرت ذریه شمادرتضاداست! البته شماچیزهای به مراتب ساده تررامتوجه نشدید: اینکه بین فرزندان حضرت فاطمه وحضرت فاطمه تفاوت است! بین مادرومادربچه تفاوت است! مادربچه همون بچه نیست! شمااول اینهاروبفهمیدمن سعی می کنم انشالله سایرمسائل روهم تفهیم کنم!
باشد که بیندیشید...
مخصوصاً در آن جمله "معنا ندارد........" [/ [/QUOTE
خب ازتیترکه چیزی درنیومد بذارببینیم از معناندارد چیزی درمیاد!
جالب است که شماهمچنان به انتخاب گزینشی سخنان علامه ادامه می دهید! یعنی همان هایی رامی آوریدکه تاییدکننده حرفهای خودتان است.درحالیکه خواننده آگاه اگربه لینک مراجعه کندمی بیندکه داستان متفاوت است!
اولااگرپست قبلی بنده ارخوانده بودیدعرض کردم که به نگربنده به خاطرروایات پرشمارومعروف پیامبراسلام این احتمال راقوی ترمی دانم که مرادازکوثرهمان حوض کوثری باشدکه بحضرت محمدازآن سخن می گوید.به نظرغیرمنطقی می آید؟پس می بینیدکه بنده باقاطعیت نگفتم مرادازکوثرهمان حوض کوثراست.ودرضمن بنده علامه رامعصوم نمی دانم.مگرکلام علامه طباطبایی کلام خداست؟این شماهستیدکه به سخنان علامه استنادکردیدکه چون علامه اینطورمیگه پس کوثریعنی حضرت فاطمه! غافل ازاینکه بنده خداعلامه سخن ازفرزندان حضرت فاطمه میاره! وشمانتوانستیدبین این دوتافرق قائل شوید.بنده بارهادرپست های قبلی عرض کردم که علامه تمامی تفسیرهایی که به نظرش ممکن است درست باشد راآورده است.ومن هم دررداین سخنان حرفهایم رامطرح کردم.اماشماچون عقل وخردتان راتعطیل کردیدازاول تاآخرتنهاحرفی که زدیداین بودکه چون علامه گفته پس یعنی این! درحالیکه من درپست های قبلی درمورداین موضوع توضیح دادم که هرگزاینگونه که علامه می گویدنیست.ببینیدعلامه چگونه کلمات راکنارهم می چیند: معنا ندارد بفرماید ما به تو حوض دادیم، چون که بدگوی تو اجاق کور است
عقل وخردتان راقاضی کنید.کجاخداوندمی گویدچون که؟چراعلامه بیخودی سعی می کنداین دوتارابه یکدیگرربط دهد؟دلیل اعطای حوض کوثراین نیست که دشمن حضرت محمداجاق کوراست!!این عقلانی نیست.
من بارهاوبارهاتوضیح دادم که هرگزاینگونه نیست.حضرت محمدابتربوده است چون اولادپسرنداشته.وبرای همین دشمنانش اوراسرزنش کردندوخداونددرجواب می فرمایدکه من به توبه جای ابتربودن حوض کوثرراعطاکردم(ودرحدیثی معروف هم حضرت محمداشاره می کندکه اهل بیتش درحوض کوثربراوواردمی شوند)خداوندرابه خاطراین نعمت شکرگزارباش ونمازبخوان.همانادشمن توابتراست(که بازهم عرض کردم طبق روایات عاص بن وائل درحالی ازدنیامی رودکه ابتراست)
می بینیدکه خداونددرازای ابتربودن پیامبربه اوحوض کوثررامی دهدودرعوض دشنامهاوتمسخرهای عاص بن وائل خوداوراابترمی گرداند.آیاتفسیربنده غیرمنطقی است؟

بنده ازاول دارم سعی می کنم بگویم که ازکوثرنمی توان برداشت قطعی داشت! اماشخصافکرمی کنم که حوض کوثرمنطقی تراست.این شماهستیدکه ازابتداداریدسعی می کنیدبگوییدمرادازکوثر(فرزندان)حضرت فاطمه است نه من!
این شماهستیدکه داریدسعی می کنیدبگوییدعلامه باقاطعیت می گویدمرادازکوثر،فرزندان حضرت فاطمه است! من میگم پس اگرعلامه چنین سعی داشته پس اینهمه روایات روبرای چی آورده؟چرا؟؟منظورش چه بوده؟اگرازنادرستی آنهامطمئن بوده مگربیماراست که تفسیراشتباه درکتابش بیاورد؟پس چرابایداینهمه تفاسیردیگربیاورد؟کدوم آدم عاقلی چنین کاری می کند؟چیزی که ماازتفسیرعلامه برداشت می کنیم این است که اواعتقادداشته که احتمال اینکه منظورازکوثرفرزندان حضرت فاطمه باشدبیشتراست.اماهرگزاین سخن رااثبات نمی کندیاباقطعیت ازآن سخن نمی گویدکه اگراینکارراکرده بوددیگراینهمه روایات نمی آورد..شمابسیاری ازسخنان مرابی جواب می گذاریدوهردفعه یاادعاهای قبلی راتکرارمی کنیدیادلایلی می اوریدکه سخیف است.
البته می توان برداشت هم کردکه مراداز کوثرهمه چیزهای خیری است که به حضرت محمداعطاشده که اگراینگونه به موضوع نگاه کنیم آنگاه فرزندان حضرت فاطمه درکنارهزاران چیزخیردیگرقرارمی گیرندویکی ازهزاران مصادیق خیرهستندوازآنجایی که هرگزسخنی ازطبقه بندی وارزشیابی مصادیق خیرنیامده پس مانمی توانیم بگوییم که درجه وارزش کدام یک ازمصادیق خیربیشتراست وجایگاه آنهاکجاست!آنگاه مصادیق خیرشامل ام المومنین هم می شود! واین تفاوت بسیارزیادی داریدبااینکه بگوییم مرادخداونداین بوده که منظورفرزندان حضرت فاطمه بوده اند.واین تفاوت بسیارزیادی باادعاهای شمادرآغازتاپیک دارد.اگرادعایتان رافراموش کرده ایددوباره آن رابخوانید.ازآنجایی که بنده گفتم خداوندبه عایشه لقب ام المومنین داده است امالقبی به حضرت فاطمه نداده است که این موضوع شمارابرآَشفت وادعایی کردیدکه برای ماست مالی اش مجبورشدیدخیلی کارهابکنید!
 

mostafanokhodian

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به علت شلوغی و در هم ریختگی پستتون، لپ مطلبتون رو پاسخ میدم، سایر صحبت ها قبلاً بارها انجام شده و خوانندگان متوجه شده اند کدام حرف صحیح تر است.

برادرمصطفی! بحث من وشماوقتی تموم شدکه من همین روباسخنانی که خودتان بادست خودتان ازعلامه اینجاگذاشتیدنشان دادم! اینکه علامه هرگزسخنی ازحضرت فاطمه نگفته!
شما اگر بخواهید نقش مادر فرزندان را در این خیر کثیر ندیده بگیرید راهی بس خطا و جاهلانه رفته اید، پس نروید.
در نظر گرفتن فرزندان بدون در نظر گرفتن نقش مادر در تربیت فرزندانی که قرار است خیر کثیر شوند به قول خودتان نوعی تجاهل است،خود را به تجاهل نزنید.


عرض کردم خدمتتون حداقل برداشت این است یکی از مصادیق کوثر حضرت فاطمه است.

سخن سخیف را نیز خوانندگان تشخیص خواهند داد.
موفق باشید...




 

خردبین

عضو جدید
کاربر ممتاز
به علت شلوغی و در هم ریختگی پستتون، لپ مطلبتون رو پاسخ میدم، سایر صحبت ها قبلاً بارها انجام شده و خوانندگان متوجه شده اند کدام حرف صحیح تر اس
بله،مسلماتشخیص خواهندداد! من به تک تک جملات شماپاسخ داده ام اماشمابه جای جوابگویی به این همه پستی که من زدم یاحرفهای خودتان راتکرارکردیدیادست به دامان چیزهایی سخیف مثل تیتریک فردناشناس و...شدید.خواننده متوجه تناقض گویی های شمامی شودکه هربارادعایی تازه رامطرح کردید.
شما اگر بخواهید نقش مادر فرزندان را در این خیر کثیر ندیده بگیرید راهی بس خطا و جاهلانه رفته اید، پس نروید.در نظر گرفتن فرزندان بدون در نظر گرفتن نقش مادر در تربیت فرزندانی که قرار است خیر کثیر شوند به قول خودتان نوعی تجاهل است،خود را به تجاهل نزنید.
اولادرپست های قبلی توضیحات مفصلی داده ام که علامه هرگزاثبات نکرده است که مرادازخیرکثیرفرزندان حضرت فاطمه است.اگراثبات کرده بوداینهمه روایات متعددوگوناگون برخلاف چیزی که اثبات کرده نمی آورد.پس شمانمی توانیدفرض بگیریدکه مرادازکوثرفرزندان حضرت فاطمه است،علامه طباطبایی یکی ازمفسرین است.همانگونه که می دانیم دربین علماهرگزاتفاق نظردرموردکوثروجودنداشته،عده ای آن راحوض کوثردانسته اند عده ای فرزندان حضرت فاطمه عده ای مجموعه ای ازهمه اینها.وقتی اینهمه اختلاف نظربین علماوجودداردچگونه می توان باقاطعیت گفت که منظورازکوثرفلان است؟بنده هم به همین معتقدم که چون مفسرین ازجمله علامه طباطبایی دراین مورداختلاف کرده اندپس هرگزنمی توان باقاطعیت سخنی ازاینکه مرادازکوثرچیست به زبان آورد.مانمی توانیم چون شیعه هستیم وبااعتقاداتمان هماهنگ تراست پس بگوییم مرادازکوثراین است که ما می گوییم.درضمن موضوع بحث مااصلااین نیست که چه کسانی نقش داشته اندبلکه موضوع بحث مااین است که مرادازکوثرچیست.طبق ادعایی که درابتدای تاپیک کردیدشماباقاطعیت گفتیدمرادازکوثرحضرت فاطمه است بعدفرمودیدفرزندان اوست.بحث تاپیک سراین است که مرادازکوثرچیست.

عرض کردم خدمتتون حداقل برداشت این است یکی از مصادیق کوثر حضرت فاطمه است.

سخن سخیف را نیز خوانندگان تشخیص خواهند داد.

دراین موردهم که اینقدرتوضیح دادم دیگرنمی دانم چه بگویم! این برداشت شماست! وقتی مجموعه تمام تفاسیرعلامه طباطبایی رادرکناریکدیگرمی گذاریم ومی خوانیم می بینیم که علامه هرگزچنین ادعایی رااثبات نمی کندکه شمابخواهیدبه آن استنادکنید.درضمن وقتی خداوندمی گوید من به توکوثرعطاکردم برای خدانمازبخوان به نظرشمامنطقی است که خداوندچیزی راعطاکندکه حضرت محمدقبلاداشته؟حضرت محمدکه دختری به نام فاطمه داشته پس یعنی خداوندچیزی به اوعطاکرده که اوقبلاداشته؟hگربگوییم به او حوض کوثرعطاکرده منطقی است چراکه قبلاحضرت محمدحوض کوثرنداشته یااگربگوییم به اونویدداشتن فرزندانی راازنسل دخترش می دهد،بازهم منطقی تراست.گرچه من چندباراین موضوع رامطرح کردم که کافران به این دلیل حضرت محمدراموردتمسخرقرارمی دادندکه اوابتریعنی دم بریده بود.یعنی نسلش بریده شده بودچون اولادذکورنداشت.چون هردواولادپسرش مردند.کافران به این دلیل تمسخرمی کردندوبه اوابتر( دم بریده،مقطوع النسل)می گفتند.نسل حضرت محمدهرگزادامه پیدانکردچون اوفرزندپسری نداشت.درچنین شرایطی به نگرمن منطقی نیست که بگوییم خداوندبه اوداشتن فرزندانی پرشمارازنسل خودش راوعده می دهد. چراکه حضرت محمدپسری نداشته که بخواهدنسلش راادامه دهد.به گونه ای دراینجاسخن گفته می شودکه انگارخداونددرجواب کافران می گوید:من برخلاف سخنان شمابه رسول نسلی پربرکت می دهم.درحالیکه همگان می دانیم که ادعای کافران چه بودودلیل تمسخرانهاچه بود.دلیل تمسخرآنهامقطوع النسل بودن(ابتر) حضرت محمدبه خاطرنداشتن اولادپسربودوخداوندهرگزبرای ردادعای کافران به حضرت محمدفرزندپسری اعطانکردتانسلش راادامه دهد.
شماهم موفق باشید.
 

tehranUNIVERSITY

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن
سن عایشه هنگام ازدواج با پیامبر خدا(ص)

سن عایشه هنگام ازدواج با پیامبر خدا(ص)

قبل از پرداختن به اصل مطلب، بايد تاريخ ازدواج رسول خدا با عائشه روشن شود تا بعد نتيجه بگيريم كه عائشه در هنگام ازدواج با رسول خدا چند سال داشته است. (1)


درباره تاريخ ازدواج رسول خدا صلي الله عليه وآله با عائشه ديدگاه‌هاي متفاوتي وجود دارد:

محمد بن اسماعيل بخاري ، از خود عائشه نقل مي كند كه رسول خدا سه سال بعد از حضرت خديجه سلام الله عليها با او ازدواج كرده است

با توجه به اين كه حضرت خديجه سلام الله عليها در سال دهم بعثت از دنيا رفته‌اند؛ پس زمان ازدواج رسول خدا با عائشه در سال سيزدهم بعثت بوده است.

*رسول خدا در سال دوم هجري ، عائشه را به خانه خود آورد

طبق اين نقل ، رسول خدا در سال سيزدهم بعثت، عائشه را به عقد خود درآورده و در سال دوم هجري رسماً با او عروسي كرده است.


از نقل برخي ديگر از بزرگان اهل سنت به اين نتيجه مي‌رسيم كه ازدواج رسول خدا با عائشه در سال چهارم هجري بوده است.

*رسول خدا بعد از خديجه، چند ماه قبل از هجرت با سوده بنت زمعه ، ازدواج كرد

سوده در سال آخر خلافت عمر از دنيا رفت، او چهار سال تنها همسر رسول خدا بود ، هيچ زني و هيچ كنيزي در آن چهار سال با سوده در اين امر شريك نبود، سپس رسول خدا با عائشه ازدواج كرد.
در نتيجه ، عائشه در سال چهارم هجرت (چهار سال بعد از ازدواج رسول خدا با سوده) با آن حضرت ازدواج كرده است.


-------------------------------------

حال با مراجعه به مدارك و اسناد تاريخي سن عائشه را در هنگام ازدواج بررسي خواهيم كرد:


مقايسه سن عائشه با سن اسماء بنت أبي بكر:


يكي از مسائلي كه سن دقيق عائشه را در هنگام ازدواج با رسول خدا به اثبات مي‌رساند، مقايسه سن او با سن خواهرش اسماء بنت أبي بكر است. طبق نقل بزرگان اهل سنت، اسماء ده سال از عائشه بزرگتر بوده و در سال اول هجري بيست و هفت سال داشته است. همچنين در سال هفتاد و سه از دنيا رفته است؛ در حالي كه صد ساله بوده است.

اسماء در سال اول بعثت 14 ساله و 10 سال از عائشه بزرگتر بوده است . پس عائشه در سال اول بعثت 4 ساله و در سال 13 بعثت (سال عقد با رسول خدا) 17 ساله و در شوال سال دوم هجرت (سال ازدواج رسمي با پيامبر) 19 ساله بوده است.

از طرف ديگر: اسماء در سال 73 ، صد ساله بوده ، 100 منهاي 73 مساوي است با 27 . پس در سال اول هجرت، 27سال داشته است.

اسماء از عائشه 10 سال بزرگتر بوده. 10 منهاي 27 مساوي است با 17 .

پس عائشه در سال اول هجرت 17 سال سن داشته است . پيش از اين ثابت كرديم كه پيامبر در شوال سال دوم هجري رسماً با عائشه ازدواج كرده است ؛ يعني عائشه در هنگام ازدواج با رسول خدا 19 سال داشته است.


------------------------------

عائشه، در چه سالي ايمان آورد:


سال اسلام آوردن عائشه نيز، سن او را در هنگام ازدواج با رسول خدا صلي الله عليه وآله مشخص و روشن مي‌كند . طبق گفته بزرگان اهل سنت، عائشه در سال اول بعثت ايمان آورد و جزء هيجده نفر اولي بود كه به نداي رسول خدا لبيك گفت.

اگر عائشه در زمان اسلام آوردنش (سال اول بعثت) ، هفت ساله بوده باشد، در سال دوم هجري (سال ازدواج رسمي با رسول خدا) 22 ساله خواهد شد.

اگر بپذيريم كه چهار سال بعد از ازدواج رسول خدا با سوده ؛ يعني در سال چهارم هجري با آن حضرت ازدواج كرده است، سن عائشه در هنگام ازدواج با رسول خدا 24 سال خواهد شد .

اين عدد با توجه به سن عائشه در هنگام ايمان آوردن، تغيير مي‌كند.



بنابراين، ازدواج عائشه با رسول خدا در سن شش و يا نُه سالگي از دروغ‌هايي است كه در زمان بني اميه ساخته شده است و با واقعيت‌هاي تاريخي سازگاري ندارد.


----------------------------------------

(1) به جهت تلخیص مطالب، منابع گذاشته نشده اما منابع مطالب رو خواستید، خواهم گذاشت.
 

SCSI

عضو جدید
یکی از اساتید من طبق نظریات و کلیاتی که خونده بود و یه جورایی ثابت کرد که اون 14 سالش بوده ...
 

sahel70

عضو جدید
سر 2 یا 3 سال دارید با هم چونه میزنید؟
من واقعا برام سواله چرا پیامبر با دختری به این سن ازدواج کرده؟بحث من سن عایشه نیست که هممون میدونیم کم بوده سر2 یا 3 سالش حرفی نیس
چرا اینقد تعداد زنای پیامبر زیاد بوده؟بعضیا میگفتن می خواسته ازشون سرپرستی کنه مگه نمیشه بدون ازدواج کردن با یه زن ازش حمایت کرد
میگید او دوره ای چیزا باب بوده
باب بوده که بوده ،خ چیزای دیگم باب بوده ولی پیامبر ما باهاش مخالفت کرده
آخه درسته یه مرد15 یا................ زن داشته باشه ؟؟؟؟؟
خواهش میکنم یکیتون که اطلاعتون کافیه بیاین جواب بدین
من دنبال جوابم ،نمیخوام بام تند برخورد شه
 

tehranUNIVERSITY

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن
سر 2 یا 3 سال دارید با هم چونه میزنید؟
من واقعا برام سواله چرا پیامبر با دختری به این سن ازدواج کرده؟بحث من سن عایشه نیست که هممون میدونیم کم بوده سر2 یا 3 سالش حرفی نیس
چرا اینقد تعداد زنای پیامبر زیاد بوده؟بعضیا میگفتن می خواسته ازشون سرپرستی کنه مگه نمیشه بدون ازدواج کردن با یه زن ازش حمایت کرد
میگید او دوره ای چیزا باب بوده
باب بوده که بوده ،خ چیزای دیگم باب بوده ولی پیامبر ما باهاش مخالفت کرده
آخه درسته یه مرد15 یا................ زن داشته باشه ؟؟؟؟؟
خواهش میکنم یکیتون که اطلاعتون کافیه بیاین جواب بدین
من دنبال جوابم ،نمیخوام بام تند برخورد شه

http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/347929-%DA%86%D8%B1%D8%A7-%D9%BE%D9%8A%D8%A7%D9%85%D8%A8%D8%B1-%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85-(%D8%B5)-%D8%A8%D8%A7-%D8%B9%D8%A7%D9%8A%D8%B4%D9%87-%D9%88-%D8%AD%D9%81%D8%B5%D9%87-%D8%A7%D8%B2%D8%AF%D9%88%D8%A7%D8%AC-%D9%83%D8%B1%D8%AF%D9%86%D8%AF-%D8%9F
 

SCSI

عضو جدید
سر 2 یا 3 سال دارید با هم چونه میزنید؟
من واقعا برام سواله چرا پیامبر با دختری به این سن ازدواج کرده؟بحث من سن عایشه نیست که هممون میدونیم کم بوده سر2 یا 3 سالش حرفی نیس
چرا اینقد تعداد زنای پیامبر زیاد بوده؟بعضیا میگفتن می خواسته ازشون سرپرستی کنه مگه نمیشه بدون ازدواج کردن با یه زن ازش حمایت کرد
میگید او دوره ای چیزا باب بوده
باب بوده که بوده ،خ چیزای دیگم باب بوده ولی پیامبر ما باهاش مخالفت کرده
آخه درسته یه مرد15 یا................ زن داشته باشه ؟؟؟؟؟
خواهش میکنم یکیتون که اطلاعتون کافیه بیاین جواب بدین
من دنبال جوابم ،نمیخوام بام تند برخورد شه

گویا اون موقع ابوبکر پدر عایشه هم به شدت موافق این وصلت بوده زیرا خب پیامبر فرد کمی نبودن و همچنین من شنیدم بخاطر سیاست و .. هم بوده ..
فکر می کنم هنوز هم در بین عربها چند همسری مرسوم باشه ..
 

Joe_Bel

کاربر فعال تالار مهندسی برق ,
کاربر ممتاز
بجای توهین بخوان تا آگاه شوی

بجای توهین بخوان تا آگاه شوی

سن عايشه هنگام ازدواج


فردي با شگفت به من گفت: عايشه چگونه در خردسالي با مردي كه بيش از 50 سال داشت، ازدواج كرد.

در پاسخش گفتم: سوال خوبي است و جاي هيچ شگفتي هم نيست و آنگاه كه با خبر شوي عايشه پيش از محمد خواستگار ديگري هم داشته است ديگر جاي تعجبي برايت باقي نخواهد ماند.

در حاليكه جا خورده بود و مبهوت مانده بود گفت: آن چگونه بوده است؟

گفتم: برخي از مورخان ذكر كرده اند كه ”جبير بن المطعم بن عدي“ به خواستگاري عايشه اقدام كرد و اين مساله را با پدر و مادرش در ميان گذاشت، آن دو نيز در ابتدا پذيرفتند و براي اتمام ازدواج مشتاقانه به نزد ابوبكر رفتند، اما كمي بعد ترسيدند كه پسرشان دين نياكانشان را ترك گويد و به تاثر از خويشاوندي سببي اش به دين اسلام در آيد لذا در اين كار درنگ كردند و تصميم گرفتند تا مدتي آن را به تاخير اندازند. در همين مدت ”خوله بنت حكيم“ نزد ابوبكر آمد و عرض كرد پيامبر (ص) قصد دارند به خواستگاري عايشه آيند، از اين رو ابوبكر به نزد مطعم رفت و از او پرسيد كه آيا هنوز علاقمند است تا عايشه را به ازدواج پسرش در آورد يا خير؟

مطعم از او عذر خواست و او را در اين كار آزاد گذاشت و در اينجا بود كه ازدواج پيامبر با عايشه بدون هيچ معطلي به وقوع پيوست و دو سال بعد از اين ازدواج عايشه را به خانه خود برد.

دختراني هستند كه خيلي زود رشد مي كنند و به سن بلوغ مي رسند و اين از نظر علمي هم ثابت شده است. يكي از پزشكان به من چنين گفت: دادگاه دختري پيش من فرستاد تا سنش را مشخص كنم، من هم سنش را حدودا 17 سال حدس زدم ولي بعد از تاريخ تولدش مشخص شد كه 13 سال بيشتر ندارد.

بدون شك عايشه در هنگاميكه پيامبر به خواستگاريش آمد دختري دم بخت بوده و يقينا به سن ازدواج رسيده بود و البته ترديدي وجود ندارد كه مهمترين انگيزه اين ازدواج تحكيم روابط بين پيامبر و يار نخستينش بوده است، همچنانكه همين تحكيم روابط فيمابين باعث شد تا حفصه دختر عمر بن الخطاب را پس از اينكه شوهرش را از دست داد به زني بگيرد. همچنانكه زيبائي عايشه انگيزه ازدواج پيامبر با او نبود.

در آن زمان يك سري عوامل از جمله اجتماعي و سياسي اقتضا مي كرد تا روابط پيامبر با اقشار مختلف مردم از جمله اتباع و اسيران بي شماري كه در ايام بحراني و سخت در جزيرة العرب گرد هم مي آمدند، مستحكم گردد.

ممكن است فردي بگويد، قبول داريم كه چند زني در اديان زميني و آسماني مطلقا امر معمولي بود، تا اينكه اسلام آمد و بر آن قيودي گمارد ولي از چه سبب خود پيامبر اسلام به آن تعداد زني كه به مسلمانان اجازه داده شده بسنده نكرد؟

مگر در احاديث صحيح نيامده است كه پيامبر مردي را كه 10 زن داشت دستور دادند تا 4 تن از آنان را نگه دارد و بقيه را طلاق دهد؟

آري! آن 6 زني كه از سوي شوهر 10 زني‌شان طلاق داده شدند، خانه او را ترك خواهند كرد و مجازند با هر كه دوست داشتند ازدواج كنند كما اينكه هر فردي نيز اجازه دارد به آنان پيشنهاد ازدواج دهد ولي سوال اينجاست آيا زنان پيامبر در اين خصوص مي‌توانند همانند آنان باشند در صورتيكه خيلي پيش از اين آيه خطاب به مسلمانان نازل شده بود كه : ”و براي شما شايسته نيست كه فرستاده خدا را بيازاريد و نه آنكه پس از او زماني با زنانش ازدواج كنيد، آن كارتان پيش خداوند گناه بزرگي است“

و طبق آيه ذيل مادران مومنان شده بودند.

”پيامبر نسبت به مومنان از خودشان برتر است و زنانش مادران آنانند“

بنابراين هيچ مومني نمي تواند با مادرش ازدواج كند، لذا با اين حال آيا رواست كه آنان را طلاق دهد تا در تنهايي و نااميدي به زندگي خود ادامه دهند؟

حالا به فرض بگوييم: طلاق دادنشان درست است، آيا اين است پاداش الهي براي زناني كه در سختيهاي زندگي با صاحب رسالت شريك بوده اند و همانند ساير امتش سختيها و رنجها ناشي از محاصره همه جانبه اي كه بر آن اعمال مي شد تحمل كرده بودند؟

هنگاميكه پيامبر آنان را بين ماندن با او و جدا شدن از او آزاد گذاشت، ترجيح دادند كه با او بمانند و از بازگشت به خانه هايشان كه بي شك از خانه پيامبر بهتر و پر رونق تر بود، سر باز زدند و ايمانشان باعث شد تا در فضاي تهجد و روزه داري و جهاد با پيامبري كه براي مقاومت با گمراهي در سراسر گيتي مبعوث شده بود، باقي بمانند. آيا پس از اين همه فداكاري و خودگذشتگي سزايشان اين است كه آنان را به حال خودشان رها سازد؟

خداوند نيز به نگه داشتنشان و بسنده كردن به آنان اجازه فرمودند و قانوني ويژه برايشان مقرر كرد: ”پس از اين زنان برايت حلال نيستند، و نه آنكه زنان ديگري جايگزينشان كني هر چند از زيبايي شان خوشت آيد. مگر آنچه به ملك يمين باشد و خداوند بر همه چيز ناظر است“
من از آناني كه از اين روزنه خيالي به محمد(ص) مي تازند مي پرسم: آيا اين محاكمه اي مخصوص به اين انسان بزرگوار و ارجمند و تلاشي به عمد براي بدگويي به ايشان به تنهايي است؟

زيرا مي دانم كه به پيامبران پيش از او اتهامات زيادي نسبت داده اند ومردان نيكوكاري هدف زشت ترين تهمتها قرار گرفته اند.

مگر پيامبر پاك حضرت لوط متهم نشد كه با دو دخترش زنا كرده و -نعوذ بالله- از آنان صاحب فرزند شد؟

آيا حضرت يعقوب متهم نشد كه مقام پيامبري را از برادر بزرگش عيصو پس از اقدام نيرنگبازي كه بر پدرشان رفت و بينايي اش را از دست داد به سرقت برده است؟

مگر حضرت سليمان را متهم نكردند كه در خيابانها به دنبال معضوق ناشناخته اش مي گشت تا او را به بسترش فراخواند با اين حال كه 1000 زن نيز در خانه داشت؟

اين بحث هرزه چندين صفحه را با عباراتي بي معنا تحت عنوان ” سرود سليمان“ به خود اختصاص داده است و هر كه بخواهد مي تواند آن را در عهد قديم مطالعه كند.

با توجه به اينكه نگارندگان اين سطور از هيچ اتهامي نسبت به پيامبر دريغ نكرده اند، اما با اين وجود اين متهمان همچنان پيامبراني محترم و معزز باقي مانده اند.

يهوديان حضرت سليمان را پادشاه مي خوانند ولي چه پادشاهي؟ سازنده معبدي كه لازم است تجديد بنا گردد تا خانه اي براي خدا شود كه در آن شوكتش متجلي گردد و جهان بواسطه ملت برگزيده اش از بين بني اسرائيل از سيادت او فرمان پذيرند.

ولي محمد روزه دار، شب بيدار و مجاهد در راه خدا در طول زندگي اش و كسي كه در اواخر عمرش چند بيوه زن بي سرپرست را كه به حداقل امكانات زندگي راضي بودند و خود را براي خدا و جهان آخرت خالص گردانيده بودند، پناه داده بود، روا مي دانند تا همه عقده ها بر سر او خالي كنند و از سويي ديگر پيمان آتلانتيك جهت حمايت از بدگويان به او تشكيل جلسه مي دهد.

راستي اين بدگويان خشمگين چه كساني هستند؟

آيا راهباني اند كه به زعم خويش عبادت، آنان را خانه نشين كرده و حب زنان را در خود فرو نشانده اند و غريزه جنسي شان را بخاطر خشنودي خدا سركوب مي كنند؟

هرگز! آنان افرادي اند كه همه نوع پياله شهوت تا ته مانده آن را نوشيده اند و براي كسب لذت با بي شرمي هرچه بيشتر به هر دري زده اند.

تمدن اروپا از اين رو برتري يافته است كه اين مكان را براي عموم مردم فراهم كرده تا بتوانند از انواع لذتهايي كه قبلا مختص شاهان و سران بوده برخوردار شوند و با زنان بي شماري در ارتباط باشند، تا هرچه بيشتر با آنان بياميزند بيشتر بخواهند، تا جايي كه هيچ آداب و قوانيني آنان را از ارتكاب به چنين پليديهايي باز نمي دارد و در ميان اين لجنزارها به محمد توهين مي كنند واقعا كه چه ظالمانه و گستاخانه است چنين اتهاماتي؟!

اسلام به چند زني توصيه نكرده است و ازدواج نيز تنها براي كسب لذت نيست، بلكه نشاني از توانايي بر تربيت و سرپرستي خانواده است و اسلام كسي را كه از پس انجام آن برنيايد به روزه گرفتن مكلف مي كند.

ما از اروپاييان سوالي داريم كه پاسخ به آن اجتناب ناپذير است و آن اينكه آيا چند زني‌اي كه اسلام بدان اجازه داده اند، بهتر است يا زنا؟

من از هر فرد منصف و راستگو مي‌پرسم: آيا جوامع اروپايي فقط به تنها همسر خود بسنده مي كنند يا اينكه چند زني قانون وضع نشده‌اي است كه گروه زيادي به آن گردن نهاده‌اند؟
سوال ديگر اينكه آيا اين ضروريات است كه موجب چند زني نامشروع شده است يا اينكه علت آن تحريكات جنسي است كه در اثر اختلاطهاي لجام گسيخته و رقص و پايكوبي به وجود مي آيد و به دنبال آن هرگونه روابط نامشروع به وقوع مي پيوندد؟

سرانجام سخنانم را با اين سوال قطعي به پايان مي رسانم
.
آيا تاريخ صحيح، سيرت مردي را كه از محمد با عفت‌تر، پاك‌تر، بزرگوارتر و جدي‌تر نسبت به محرمات باشد به ياد دارد؟

آيا از جشنهايي ياد كرده است كه در خانه او برپا شده باشد و سفره هاي گسترده كه بر آن شيشه‌هاي شراب و انواع غذاهاي چرب و لذيذ چيده باشند؟

بي شك او بر حصيري مي خفت و مي‌نشست كه جاي ني‌هايش بر پوست بدنش نمايان مي گشت و هرگاه او و اصحابش به نان و گوشتي دست مي يافتند آن را غذاهاي بهشتي مي دانستند كه مردم در جهان آخرت آرزوي آن را دارند.

پس آيا درست است كه اين پيامبر مجاهد و سختكوش چنين توصيف شود كه او مردي شهوتران بوده است؟! آن هم از زبان چه كساني!

مشتي افراد كه خداوند آنان را به انواع بيماريهاي جنسي از جمله ايدز، سفليس، سوزاك و غيره مبتلا گردانيده است.


زمين از روي ناداني خواست كه بر آسمان برتري يابد

و سنگريزه ها و تخته سنگها بر اختران خرده گرفتند

سها به خورشيد گفت: كم فروغي

تاريكي به صبح گفت رنگ پريده اي

پس اي مرگ بيا كه ديگر زندگي بي فايده است

و اي جان بكوش كه روزگار ريشخندت گرفته است
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا