اريش فريد

sahar6711

عضو جدید
اریش فرید در سال 1921 در وین پایتخت اتریش چشم به جهان گشود. محیط خانوادگی فرید به سبب ستیز و کشمکش‌های مدام میان پدر و مادرش، همواره ناآرام و ازهم‌گسیخته بود. تنها مونس و همدم او در ایام کودکی مادربزرگش بود که شاعر تا آخرین سال‌های حیات خود خاطراتی خوش و جالب از او به خاطر داشت. پدر فرید که خود اهل شعر و مطالعه‌ی ادبیات بود تأثیر فراوانی بر روحیات و سلیقه‌ی ادبی اریش فرید باقی گذاشت.
فرید در دوران نوجوانی هرگاه شعری می‌سرود یا مقاله‌ای می‌نوشت برای اولین‌بار به پدرش نشان می‌داد و از راهنمایی‌های او برخوردار می‌شد.
دوران کودکی و نوجوانی اریش فرید در چنین فضایی سپری شد. محیط دبستان و اوضاع اجتماعی و سیاسی شهر وین نیز بهتر از درون خانه نبود. دوران کودکی اریش فرید همزمان بود با رکود اقتصادی و بحران سیاسی در اروپا که با آشوب و درگیری‌های خشونت‌آمیز و خونین میان نیروهای چپ و راست افراطی همراه بود. اریش فرید در دوران کودکی در خیابان‌های وین شاهد تظاهرات ماه ژوئیه 1927 میلادی و سرکوب تظاهرکنندگان و قتل‌عام کارگران معترض بود.
همزمان پس از پیروزی حزب ناسیونال سوسیالیست کارگری آلمان به رهبری آدولف هیتلر در سال 1933 در کشور اتریش هم فعالیت نیروهای راست‌گرا و ناسیونالیست افزایش پیدا کرد. و با کودتای فاشیست‌های اتریشی در سال 1934 به نقطه‌ی اوج خود رسید. سرانجام در سال 1938 میلادی با ورود نیروهای نظامی آلمان به اتریش، این کشور به‌طور علنی اشغال و به آلمان ملحق شد.
درست از همین لحظه زندگی دوگانه‌ی سیاسی و عاشقانه‌ی فرید آغاز شد که تا آخر عمر نیز ادامه پیدا کرد. اریش از دوران نوجوانی مبارزه با اشغالگران فاشیست را آغاز کرد و تا آخر عمر منتقد تندرو و رادیکال نظام‌های توتالیتر و خودکامه در سراسر جهان بود. در عین حال اشعار عاشقانه‌ی او نیز خبر از روحیه‌ی احساساتی و رمانتیک این شاعر ترازاول اتریشی دارد.
اریش فرید در سال 1938 کشورش را ترک و به لندن مهاجرت می‌کند. در آنجا با تشکیل گروه امداد به یاری انبوه کسانی می‌شتابد که از آلمان و اتریش تبعید شده و یا مجبور به فرار شده بودند. اشعار فرید در این سال‌ها در مجلات انگلیسی‌زبان و آلمانی‌زبان که در لندن منتشر می‌شود به چاپ می‌رسد.
فرید در سال‌های اقامت در لندن به مطالعه‌ی عمیق آثار و نویسندگان و متفکران برجسته‌ای چون کورت توخولسکی، ماکسیم گورکی، فرانتس کافکا و مکتب‌های اکسپرسیونیسم و سورئالیسم پرداخت.
او در سال 1942 به عضویت «انجمن جهانی قلم» پذیرفته شد و در همان سال نیز اولین دفتر اشعارش را به چاپ رساند.
یکی دیگر از جنبه‌های فرهنگی اریش فرید که نمی‌توان از آن غفلت کرد ترجمه‌ی آثار ادبیات انگلیسی و آمریکایی به زبان آلمانی است. فرید مترجم توانای آثار شکسپیر است و بیش از 30 اثر از ویلیام شکسپیر را به زبان آلمانی ترجمه کرده است. او همچنین آثاری از الیوت، دیلن تامس و ویلیام باتلر ییتس را به آلمانی ترجمه کرده.
شعرهای سیاسی اریش فرید سبب شهرت جهانی او شد و به تعبیر شاعر بزرگ آلمانی هانس مگنوس انتزنسبرگر فرید احیاگر شعر سیاسی در دوران بعد از جنگ جهانی دوم است.
در آن سال‌ها فرید به جمع گروه ادبی بسیار معروف «47» پیوست و از این طریق با بزرگان ادبیات آلمان نظیر هاینریش بل، گونتر گراس، مارتین والزر، اینگه بورگ باخمن و زیگفرید لنتس دوستی و آشنایی عمیق به هم رساند.
روشنفکران متشکل در «گروه 47» به‌رغم دیدگاه‌های سیاسی و فرهنگی گوناگون در افکار عمومی به عنوان «روشنفکران چپ» شهرت داشتند. از این رو بدیهی است که از فرید نیز به عنوان «شاعر سیاسی چپ» یاد شود. اما او قبل از هر چیز شاعری اومانیست و انسانگرا بود و تا آخر عمر نیز بر عقاید صلح‌طلبانه و انسان‌دوستانه‌اش پافشاری می‌کرد. اریش فرید با انتشار دفترهای شعرهای عاشقانه‌اش باعث سرخوردگی مطلق‌گرایان و جزم‌اندیشان شد چرا که آنان او را فقط شاعری معترض و سراینده‌ی شعرهای سیاسی می‌دانستند. شاید هم عدالت‌خواهی و آزاداندیشی فرید و تلاش بی‌وقفه‌ی او در دفاع و حمایت از حقوق فرودستان جامعه باعث بروز این سوءتعبیر شده بود. شعرهای عاشقانه فرید که در 2 دفتر گرد آمده‌اند در شمار زیباترین و گیراترین شعرهای دوران معاصر در سرزمین‌های آلمانی‌زبان است و نشان از روح حساس و نازک او دارد. سرانجام فرید در 22 نوامبر 1988 چشم از جهان فروبست.​




 

sahar6711

عضو جدید
[FONT=&quot] ترس و شك
[/FONT]
[FONT=&quot]شك نكن [/FONT]
[FONT=&quot]به انكه [/FONT]
[FONT=&quot]به تو مي گويد مي ترسد[/FONT]
[FONT=&quot]اما بترس[/FONT]
[FONT=&quot]از انكه به تو مي گويد[/FONT]
[FONT=&quot]شك نمي كند[/FONT]
 

sahar6711

عضو جدید
[FONT=&quot]در اغاز عاشق شدم [/FONT]
[FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] به برق نگاهت[/FONT]
[FONT=&quot]به خنده ات [/FONT]
[FONT=&quot]به اشتياقت به زندگي[/FONT]
[FONT=&quot]اكنون نيز دوست مي دارم گريه ات را[/FONT]
[FONT=&quot]وبيمت را و نگراني ات را [/FONT]
[FONT=&quot]از فردا[/FONT]
[FONT=&quot]و در ماندگي نهفته در چشمانت را [/FONT]
[FONT=&quot]اما در برابر هراسي كه داري ميخواهم ياري ات دهم[/FONT]
[FONT=&quot]زيرا شوق به زندگي هنوز در برق نگاهت نهفته است[/FONT]
 

sahar6711

عضو جدید
[FONT=&quot] سخن گفتن
[/FONT]
[FONT=&quot]با مردمان از صلح گفتن [/FONT]
[FONT=&quot]و به تو انديشيدن[/FONT]
[FONT=&quot]از اينده گفتن[/FONT]
[FONT=&quot]وبه تو انديشيدن[/FONT]
[FONT=&quot]از حق حيات گفتن[/FONT]
[FONT=&quot]وبه تو انديشيدن[/FONT]
[FONT=&quot]نگران هم نوعان بودن[/FONT]
[FONT=&quot]وبه تو انديشيدن[/FONT]
[FONT=&quot]اين همه ايا ريا كاري است؟[/FONT]
[FONT=&quot]يا حقيقتي است كه سر انجام بر زبان مي ارم[/FONT]
 

samiyaran

عضو جدید
اسباب بازی به روی هدف

اسباب بازی به روی هدف

1

ریختنِ
اسباب بازی
به جای بمب
برای جشن کودکان


که
به گفته متخصصان بازاریابی
بدون هیچ شکی، تاثیری
باقی می گذارد


اثری
بزرگ
بر تمام جهان
گذاشته است


2

اگر هواپیما
چهارده شب پیش
اسباب بازی ریخته بود
و حالا بمب


دو فرزند من
به لطف شما
در این دو هفته
چیزی داشتند که با آن بازی کنند

ترجمه از کامیار محسنین
 

samiyaran

عضو جدید
بی برنامه

بی برنامه

همین که من
خیلی زیادی پیرم
برای تو
یا تو
خیلی جوانی برای من
همه اش
مجادله هایی سنگین است

که حیاتیست
در کارگاه های آموزشی
در جایی که
آدم هایی روشن تر
به دقت می سنجند.

ترجمه از کامیار محسنین
 

samiyaran

عضو جدید
همانی که هست

همانی که هست

عقل می گوید
که دیوانگیست
عشق می گوید
همانی که هست


هشیاری می گوید
که ناخرسندیست
ترس می گوید
جز رنج، هیچ چیز نیست
فراست می گوید
آینده ای ندارد
عشق می گوید
همانی که هست


غرور می گوید
مضحک است
هشیاری می گوید
احمقانه است
تجربه می گوید
غیر ممکن است
عشق می گوید
همانی که هست
 

samiyaran

عضو جدید
اما

اما

اول عاشق شدم
عاشق برق چشم هایت
عاشق خنده ات
عاشق لذتت از زندگی


حالا عاشق گریه ات هم هستم
عاشق تَرسَت از زندگی
و آن نگاه درمانده
در چشم هایت


اما کمکت می کنم
در رویارویی با ترس
چون لذت من در زندگی
هنوز هم برق چشم های تست
 

samiyaran

عضو جدید
تلاش

تلاش

تلاش کرده ام
در وقت کار
فقط به کار فکر کنم
و نه به تو


و خوشحالم
که این تلاشم
به جایی نرسیده است.
 

samiyaran

عضو جدید
شاید

شاید

به یاد آوردن
شاید
دردناک ترین راه
باشد
برای فراموشی
و شاید
مهربانانه ترین راه
برای خلاصی
از این درد.
 

samiyaran

عضو جدید
رویای روزانه

رویای روزانه

آن ‌چنان خسته‌ام كه
وقتي تشنه‌ام
با چشمهاي بسته
فنجان را كج مي‌كنم
و آب مي‌نوشم
آخر اگر كه چشم بگشايم
فنجاني آنجا نيست
خسته‌تر از آن‌ام
كه راه بيفتم
تا براي‌ِ خود چاي آماده سازم
آن ‌چنان بيدارم
كه مي‌بوسمت
و نوازشت مي‌كنم
و سخنانت را مي‌شنوم
و پس‌ِ هر جرعه
با تو سخن مي‌گويم
و بيدارتر از آن‌ام
چشم بگشايم
و بخواهم تو را ببينم
و ببينم
كه تو نيستي
در كنارم.
 
بالا