[ اخبار سینما ] - اخبار کوتاه سینمای ایران و جهان

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
«پروین میکده» درگذشت

«پروین میکده» درگذشت

«پروین میکده» درگذشت





یک بازیگر سینما و تلویزیون در سکوت و فراموشی درگذشت و گمنام در قطعه هنرمندان بهشت‌زهرا دفن شد. پروین میکده پیرزن آرام و بی‌حاشیه‌ سینما که در آثاری چون پایتخت 2 و چه خوبه برگشتی و بزنگاه بازی کرده بود در اثر سرطان کبد در بیمارستان شهریار درگذشت.
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هیات‌مدیره «خانه سینما» برای یک سال ابقا شدند

هیات‌مدیره «خانه سینما» برای یک سال ابقا شدند

هیات‌مدیره «خانه سینما» برای یک سال ابقا شدند

سه‌شنبه پرحاشیه «خیابان سمنان»

خبرنگارانی که غروب ۲۰ اسفند به خانه سینما رفته بودند تا برگزاری مجمع‌عمومی خانه سینما و انتخاب هیات‌مدیره و مدیرعامل جدید را پوشش خبری دهند لحظات عجیب‌وغریبی را سپری کردند. از همان لحظات ابتدایی، بر اساس خبرهایی که در خبرگزاری‌ها منتشر می‌شد و شایعاتی که به گوش می‌رسید، مشخص بود فشارهای زیادی برای برگزارنشدن مجمع‌عمومی وارد شده است. حضور علیرضا رضاداد به‌عنوان مشاور ایوبی در خانه سینما و مصاحبه پژمان‌فر، عضو کمیسیون فرهنگی مجلس با خبرگزاری فارس درباره غیرقانونی‌بودن برگزاری مجمع، باعث شد تا برگزاری مجمع‌عمومی خانه سینما، به‌شدت بحث‌برانگیز شود؛ هر چند به اعتقاد برخی، حضور رضاداد در مجمع برای جلوگیری از بحرانی بود. آنگونه که پیش‌تر در اخبار آمده بود، محمد حیدری، به‌عنوان نماینده سازمان سینمایی در برگزاری مجمع‌عمومی خانه سینما معرفی شده بود که به‌جای حیدری، رضاداد آمد. اما ماجرای این جابه‌جایی چه بود؟ در تماس با محمد حیدری علت این مساله را جویا شدیم. او به «شرق» گفت: «بنده نماینده دایمی نیستم. طبق نامه‌ای که از سوی خانه سینما به سازمان نوشته شد، درخواست کردند نماینده معرفی شود و طبق دستور سازمان سینمایی، آقای رضاداد به‌عنوان نماینده در مجمع‌عمومی هیات‌مدیره خانه سینما معرفی شدند.» البته رضاداد علت عدم حضور محمد حیدری را به گونه دیگر روایت کرد و نبودش را «معذوریت» خود او دانست: «آقای حیدری معذوریتی داشت و من به‌جای ایشان به‌عنوان نماینده‌ آقای ایوبی و سازمان سینمایی در مجمع‌عمومی خانه سینما شرکت کردم.»با توجه به عملکرد انتقاد‌برانگیز رضاداد در ماجرای نمایش‌ندادن فیلم«آشغال‌های دوست‌داشتنی» در جشنواره فجر و حذف «عصبانی نیستم » از اختتامیه به نظر می‌رسید او و ایوبی همچنان قصد ادامه رویکرد «پرهیز از تنش» را در دستور کار دارند. اما خانه سینمایی‌ها آنطور که فرهاد توحیدی رییس هیات‌مدیره خانه سینما گفت به بخشی از توصیه‌های ایوبی عمل کردند و به بخشی عمل نکردند. شاید این عمل‌نکردن به بخشی از توصیه‌های ایوبی، هشداری از سوی خانه سینمایی‌ها به ایوبی بود تا در مقابل فشارها، کمتر عقب‌نشینی کند. ایوبی در نامه‌ای از خانه سینمایی‌ها خواسته بود تا زمان برطرف‌نشدن مشکلات قانونی، مجمع‌عمومی را برگزار نکنند. «شرق» برای روشن‌ترشدن ابعاد قضیه تماس‌های مکرری با حجت‌الله ایوبی و رضاداد صورت داد و پرسش‌هایی را طرح کرد؛ تمایل داشتیم پاسخی بشنویم که تا لحظه تنظیم این گزارش هیچ‌کدام از مدیران حاضر به پاسخگویی نشدند.



هیات‌مدیره برای یک سال ابقا شد

با تمام این حواشی در جلسه‌ مجمع‌عمومی خانه سینما که عصر ۲۰ اسفند در ساختمان خیابان سمنان برگزار شد، هیات‌مدیره‌ به مدت یک‌سال ابقا شد. فرهاد توحیدی، امیر اثباتی، ابراهیم مختاری، مرتضی رزاق‌کریمی، محمد سریر، محمدرضا مویینی و سیروس الوند هیات‌مدیره خانه سینما را تشکیل می‌دهند. محمدمهدی عسگرپور مدیرعامل خانه سینما و محمدمهدی خادم بازرس این تشکل صنفی هستند. ناظران، برگزارشدن مجمع‌عمومی روز ۲۰ اسفند را «یک ضدحمله جالب از سوی خانه سینما به سوی مخالفانش» توصیف کردند؛ مخالفانی که طی روزهای گذشته با بهره‌گیری از اهرم‌های فشار رسانه‌ای قصد به تعویق‌انداختن مجمع‌عمومی را داشند.


توصیه توحیدی به ایوبی

اما در مجمع‌عمومی سه‌شنبه، پس از ارایه گزارش عملکرد از سوی هیات‌مدیره، رخشان بنی‌اعتماد به‌عنوان رییس مجمع، رسول صدرعاملی ناظر و زینت رضا به‌عنوان منشی جلسه پشت میز قرار گرفتند تا رسما مجمع‌عمومی وارد مهم‌ترین بخش خود که تصمیم‌گیری در مورد برگزاری انتخابات بود، بشود. فرهاد توحیدی رییس هیات‌مدیره خانه سینما پس از پایان برگزاری مجمع در جمع خبرنگاران گفت: به بخشی از توصیه آقای ایوبی عمل کردیم و به بخشی خیر. او در ادامه در پاسخ به پرسشی درباره نامه رییس سازمان سینمایی به هیات‌مدیره خانه سینما مبنی بر مصلحت‌نبودن برگزاری مجمع‌عمومی خانه سینما عنوان کرد: آقای ایوبی فقط توصیه کردند. من دوشنبه نامه‌ای به ایشان نوشتم و درخواست کردم نماینده سازمان سینمایی برای مجمع‌عمومی معرفی شود. ایشان نیز در پاسخ به این نامه توصیه کردند که چون تشریفات ثبت صنوف در دست انجام است، به مصلحت است که مجمع‌عمومی به تعویق بیفتد. سخنگوی خانه سینما سپس تاکید کرد: براساس نظر مجمع‌عمومی ما به بخشی از توصیه ایشان عمل کرده و به بخش دیگر عمل نکردیم. توحیدی سپس در پاسخ به پرسشی درباره ادامه‌داربودن وضعیت مشکل برگزاری مجمع‌عمومی و انتخابات هیات‌مدیره خانه سینما مانند دوره قبل گفت: تصور می‌کنم دوستانی که طرفدار سیاست فرهنگی دولت گذشته با آن مسیر ریل‌گذاری بودند، همچنان با اهرم‌هایشان فشارهای زیادی وارد می‌کنند و بر انجام نظراتشان اصرار می‌ورزند. وی ادامه داد: به نظر می‌رسد آن فشارها نباید تاثیری در امر تصمیم‌گیری دولت تدبیر و امید داشته باشد. با تمام احترامی که برای دولت گذشته قایلیم، آن دولت به تاریخ سیاسی جمهوری اسلامی پیوسته است و دولت جدید با توجه به پشتوانه بزرگ رأی مردم که بخشی از آن براساس اعلام سیاست‌های روشن فرهنگی حاصل شد، باید به فعالیت خود ادامه دهد و در مقابل برخی از فشارها ایستادگی کند.


واکنش وزیر

اما وزیر ارشاد در واکنش به تعویق برپایی مجمع گفت: پس از ثبت اصناف مختلف در حوزه سینما مجمع‌عمومی خانه سینما برگزار می‌شود. به گزارش ایرنا، «علی جنتی» روز چهارشنبه پس از پایان جلسه هیات دولت به همراه محمدباقر نوبخت سخنگوی دولت و محمدرضا نعمت‌زاده وزیر صنعت، معدن و تجارت در نشستی با خبرنگاران شرکت کرد. وزیر ارشاد در پاسخ به سوالی درمورد علت تعویق مجمع‌عمومی خانه سینما، اظهار کرد: اصناف مختلف در حوزه سینما باید در نظام صنفی به‌عنوان مجموعه فرهنگی خود را ثبت کنند.







محمد تاجیک

منبع:
روزنامه شرق - شماره ۱۹۷۶ - ۲۲ اسفند ۱۳۹۲






.
 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=2]دفن یک بازیگر در سکوت خبری[/h]


پروین میکده بازیگر سینما و تلویزیون درگذشت و در سکوت خبری در قطعه هنرمندان آرام گرفت.

ایسنا نوشت: طبق اعلام بستگان این هنرمند؛ او 19 اسفند ماه در بیمارستان «شهریار» به دلیل سرطان کبد از دنیا رفت و امروز 21 اسفند ماه در قطعه هنرمندان به خاک سپرده شد.پروین میکده در سال ۱۳۱۴ متولد شد. پدرش سرهنگ ابوالقاسم میکده علاقه زیادی به موسیقی ایرانی داشت و به همین علت فرزندانش را با آن آشنا کرد. او سال دوم دبیرستان را پشت سر گذاشته بود که ازدواج او را از ادامه تحصیل بازداشت، اما در فعالیت‌های علمی وهنری شرکت می‌کرد.او همچنین در «انجمن ایران و فرانسه» در ارتباط با آموزش زبان فرانسه، «تئاتر نصر» در ایفای نقش‌های فولکلوریک (محلی شمالی) کار کرده است.چه خوبه برگشتی، گناهکاران، پایتخت، خانه بدوش یک خانواده محترم، پوپک و مش ماشاالله، خاله سوسکه،بیداری، پسر تهرونی، دلداده، توفیق اجباری، بی وفا، خوابگاه دختران، عروس فراری، بانوی من، شام آخر، مربای شیرین، من ترانه پانزده سال دارم، همسر دلخواه من، عشق شیشه‌ای، زخمی، مرد عوضی، بالاتر از خطر، روزی که خواستگار آمد، افسانه دو خواهر، عبور از تله و... از جمله فیلم‌ها و سریال‌هایی بود که در آن به ایفای نقش پرداخته بود.
 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=2]پروین میکده بازیگر پیشکسوت سینما درگذشت[/h]


پروین میکده بازیگر پیشکسوت سینما و تلویزیون بر اثر سرطان کبد درگذشت.

به گزارش فارس، پروین میکده بازیگر پیشکسوت سینما و تلویزیون بر اثر بیماری سرطان کبد درگذشت.وی در روز 19 اسفند ماه در سکوت خبری در بیمارستان شهریار درگذشت و سرانجام صبح امروز 21 اسفند در قطعه هنرمندان بهشت زهرا آرام گرفت.پروین میکده در سال 1314 متولد شد. پدرش سرهنگ ابوالقاسم میکده علاقه زیادی به موسیقی ایرانی داشت و به همین علت فرزندانش را با آن آشنا کرد.او سال دوم دبیرستان را پشت سر گذاشته بود که ازدواج او را از ادامه تحصیل بازداشت، اما در فعالیت‌های علمی و هنری شرکت می‌کرد.این هنرمند فقید در فیلم‌هایی از جمله چه خوبه برگشتی، گناهکاران، پوپک و مش ماشاءالله، خاله سوسکه، بیداری، پسر تهرونی، دلداده، توفیق اجباری، بی وفا، خوابگاه دختران، عروس فراری، بانوی من، شام آخر، مربای شیرین، من ترانه پانزده سال دارم، همسر دلخواه من، عشق شیشه‌ای، زخمی، مرد عوضی، بالاتر از خطر، روزی که خواستگار آمد، افسانه دو خواهر، عبور از تله و ... به ایفای نقش پرداخته بود.
 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=2]تزار هنر روسیه درگذشت[/h]



آنلاین:اتحادیه سینماگران روسیه اعلام کرد که "آناتولی کوزنتسف" بازیگر مشهور سینمای روسیه در سن ۸۴ سالگی درگذشت.
به گزارش ایرنا، به نقل از خبرگزاری ریانووستی و پایگاه خبری ریاست جمهوری روسیه، به دنبال فوت این هنرمند که به عنوان تزار هنرمندان این کشور شناخته می‌شد، ولادیمیر پوتینرئیس جمهوری روسیه مرگ این بازیگر شناخته شده سینمای روسیه را به خانواده وی و هنردوستان تسلیت گفت.آناتولی کوزنتسف 31 دسامبر سال 1930 میلادی در خانواده "باریس کوزنتسف" خواننده شناخته شده روسیه در مسکو بدنیا آمد.وی در سال 1954 میلادی برای نخستین بار در یک فیلم سینمایی به نام "کوره راه های خطرناک" بازی کرد.آناتولی کوزنتسف در سال 1969 میلادی نقش سرباز ارتش سرخ به نام "فئودور سوخوف" در فیلم "خورشید سفید بیابان" را ایفا کرد.این بازیگر شناخته شده در جمهوری های اتحاد جماهیر شوروی در بیش از 100 فیلم به ایفای نقش پرداخته است.
 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=2]مستند ابن بابویه ساخته می‌شود[/h]


از صبح روز ۲۹ اسفند ماه، مراحل تصویربرداری فیلم مستند «ابن بابویه» از جدیدترین تولیدات مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی به کارگردانی شهرام میراب اقدم در شهر ری آغاز می‌شود.

به گزارش ایلنا، این مستند درباره تاریخچه گورستان ابن بابویه، شخصیت های تاثیرگذار مدفون در این محل از جمله جهان پهلوان تختی و میرزاده عشقی و تحولاتی که از آغاز تاکنون در این مکان صورت گرفته، می‌باشد.شهرام میراب اقدم درباره مراحل تحقیق و پژوهش این مستند اظهار داشت: زمان زیادی صرف تحقیق و پژوهش این مستند شد، زیرا ابتدا تصمیم داشتیم کل گورستان های تهران را روایت کنیم اما آنقدر حجم اطلاعات زیاد شد که در یک کار مستند نمی‌گنجید؛ به همین دلیل ابن بابویه را انتخاب و روی آن تحقیق کردیم، زیرا این مکان پتانسیلی قوی دارد و دومین قبرستان عمومی تهران از زمان قاجار تا امروز بوده است.وی افزود: این گورستان دچار تحول زیادی بوده، تعدادی سنگ قبرها از بین رفته و اتفاقات عجیب دیگری در آن رخ داده است، در حالی که ابن بابویه می‌توانست مانند گورستان های بزرگ دنیا مکانی برای جذب توریست باشد، اما متاسفانه بیشتر رو به تخریب است.
 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=2]هیئت مدیره فعلی خانه سینما یک سال ابقا شد[/h]


هیئت مدیره خانه سینما به مدت یک سال ابقا شد و قرار است در طی این مدت تمامی مراحل ثبت قانونی صنوف سینمایی انجام شود.

به گزارش فارس، در پی برگزاری مجمع عمومی خانه سینما و ایرادات حقوقی نسبت به این مجمع که برگزاری آن را تحت الشعاع قرار داده بود، سرانجام در شامگاه سه شنبه 20 اسفند علیرضا رضاداد مشاور ویژه رئیس سازمان سینمایی به همراه هیئت مدیره خانه سینما وارد خانه سینما شدند و پس از برگزاری مجمع عمومی رضاداد پیشنهاد ابقای هیئت مدیره فعلی را به مدت 1 سال و تعویق انتخابات هیئت مدیره را داد که اعضای خانه سینما به طرح ابقای 1 ساله رای دادند و قرار شد در طی این مدت تمامی مراحل قانونی ثبت صنوف سینمایی انجام شود.در مجمع عمومی خانه سینما پس از ارائه گزارش فعالیت سه ماهه هیئت مدیره بنابه پیشنهاد علیرضا رضاداد هیئت مدیره فعلی ابقا شد و انتخابات هیئت مدیره خانه سینما به مدت 1 سال به تعویق افتاد و قرار است تا سپری شدن این مدت تمامی مراحل قانونی ثبت صنوف سینمایی انجام شود.
 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
فيلم جاذبه پاسخي به اين سوال است؛ چه حوادث ترسناكي جان فضانوردان را در مدار زمين تهديد مي‌كند؟
[h=2]سقوط در بی‌نهایت[/h]

- محمد حسین جهان پناه: جاذبه یا Gravity فیلم علمی-تخیلی جدیدی است که روایت متفاوتی را از وقوع حادثه‌ای ترسناک در مدار زمین روایت می‌کند؛ حادثه تخیلی که هنگام راهپیمایی دو فضانورد در حین آخرین ماموریت تعمیرات تلسکوپ فضایی هابل (۲۰۰۹) به‌وقوع‌می‌پیوندد؛ روایتی که به‌طور مشخص تماما ساخته ذهن خلاق آلفونسو کوارون نویسنده و کارگردان فیلم است.
با این حال این روایت آن‌قدرها هم دور از واقعیت نیست. دو فضانورد (با بازی جورج کلونی و ساندرا بولاک) در حین تعمیر هابل ناگهان با شرایطی خارج از تصور روبه‌رو می‌شوند. بازمانده یک ماهواره فضایی سرگردان در مدار زمین به ناگاه به هابل برخورد می‌کند و موجب تصادف تلسکوپ فضایی با شاتل و در نهایت نابودی هر دو می‌شود. به این ترتیب دو فضانورد وحشت زده شناور در فضا به دور از هر راه نجاتی یا ارتباط رادیویی با زمین به‌جا می‌مانند. این مقدمه هیجان‌انگیز و البته تخیلی تازه شروع داستان یک بحران فضایی است که می‌تواند روزی واقعا به حقیقت بپیوندد. در این گزارش نگاهی داریم به حوادثی که می‌توانند به صورت بالقوه جان فضانوردان را در مدار زمین با خطر روبه‌رو کنند.


واقعیت یا تخیل

این مقدمه هیجان‌انگیز ممکن است روی پرده نقره‌ای جذاب به نظر برسد؛ اما وقوع آن خارج از مدار زمین بسیار ترسناک است. همان‌طور که می‌دانید فضا محیط دوستانه‌ای برای زندگی نیست. در آن سوی آسمان آبی‌مان دنیای تاریکی خوابیده که هیچ علاقه‌ای به همزیستی با ما ندارد. Gravity از ابتدا قرار نیست روایتی واقعی برای بیننده خود تعریف کند. با این حال تقریباً تمامی المان‌های به کار گرفته شده در آن رنگی از واقعیت دارند. با این حال قطعا به خاطر هیجان بیشتر اغراق زیادی در طول صحنه‌های آغازین فیلم مشاهده می‌کنید.به عنوان مثال اگر واقعا روزی انفجار یک سفینه فضایی موجب شود تا فضانوردی با جدا شدن از سفینه مادر وارد چرخش کنترل‌ناپذیری در جاذبه بسیار ضعیف مداری شود حتی با تمام کردن سوخت تراسترها (راکت‌های مانوری کوچک همراه فضانوردان) نیز او نمی‌تواند بدون اتصال، کنترل خود را در مدار بازیابد. با این وجود همه اینها، داستان فیلم همچنان تصویری اغراق شده از یکی از خطرات جدی که جان فضانوردان را در فضا تهدید می‌کند نمایش می‌دهد. امروزه اگرچه در نبود شاتل‌ها دیگر خبری از راهپیمایی به قصد تعمیر هابل یا هیچ‌کدام از ماهواره‌های بزرگ مداری در میان نیست. اما راهپیمایی در خود ایستگاه فضایی بین‌المللی (ISS) زیاد اتفاق می‌افتد. در واقع خود ایستگاه فضایی با ابعادی نزدیک به یک زمین فوتبال شانس به مراتب بیشتری نسبت به شاتل‌ها برای مواجهه با خطرات بالقوه دارد. در نتیجه تصور اینکه فضانوردی طی حادثه از ایستگاه فضایی جدا شده یا پس از نابودی آن زنده به‌جا بماند؛ اگرچه دور از تصور اما غیرممکن نیست. اینکه او چه مقدار زنده خواهد ماند تا حد زیادی به منابع لباس فضایی‌اش بستگی دارد. لباس‌های فضایی معمولا برای حدود 7 ساعت هوای کافی دارند اما هنگام ترس بدن اکسیژن بیشتری می‌سوزاند و این زمان کاهش می‌یابد. با این حال اینکه خود این شرایط چند درصد احتمال وقوع دارد داستان دیگری است.

خطراتی دیگر

اما این تنها پسماندهای فضایی نیستند که جان فضانوردان را تهدید می‌کنند. در فضا این تنها تجهیزات مکانیکی هستند که از جان فضانوردان محافظت می‌کنند و خود تکیه بیش از حد موجب می‌شود تا خرابی هر سیستمی بتواند به یک مشکل بزرگ در مدار زمین تبدیل شود. به عنوان مثال اواسط بهار امسال یک راهپیمایی فضایی نیمه کاره رها‌شد. علت موضوع هم این بود که آب به داخل کلاه فضایی لوکا پارمیتانو فضانورد ایتالیایی نشت کرده بود. او می‌گوید واقعا آب زیادی در چشمان و بینی‌اش جمع شده بود و میزان آن بیشتر هم می‌شد. در فضا چنین حوادثی به سرعت می‌توانند مرگبار شوند. فقط همین‌قدر تصور کنید که آب معلق در کلاه فضایی او می‌توانست موجب شود تا او به آسانی کیلومترها بالاتر از سطح آب زمین غرق شود. اگرچه او در این حادثه آسیبی ندید؛ اما ناسا تحقیقات گسترده‌ای را برای مشخص کردن علت روی دادن این حادثه به راه انداخت. براساس حدسیات آب از سیستم خنک‌کننده لباس از طریق سیستم تهویه به کلاه نشت کرده است. در سال 2001 باز هم اتفاق مشابهی رخ داد.این بار آمونیاک از سیستم خنک‌کننده ایستگاه فضایی و از طریق یکی از شیرها هنگامی که دو فضانورد در حال راهپیمایی فضایی بودند نشت کرد. وقتی یکی از دو فضانورد در تلاش برای بستن شیر مربوطه بود لایه‌ای سمی از آمونیاک به ضخامت 5/2 سانتی‌متر روی لباس و کلاه او را پوشاند. همکار او در این بین تلاش کرد تا حد ممکن این لایه را پاک کند. در نهایت او ناچار شد تا زمان تبخیر شدن آمونیاک بیرون ایستگاه فضایی منتظر بماند. زمانی هم که به ایستگاه بازگشتندبه ناچار ماسک‌های اکسیژن به صورت داشتند تا سیستم پشتیبانی حیات، باقیمانده آمونیاک را از هوای داخل ایستگاه پاک کند.

آن سوی مرزها

خطرها البته همیشه با بازگشت فضانوردان به فضای داخل ایستگاه یا سفینه فضایی از میان نمی‌روند؛ گاهی حتی بیشتر هم می‌شوند. می‌توان گفت امروزه بزرگ‌ترین خطر داخل ایستگاه یا سفینه فضایی آتش‌سوزی است. رفتار آتش در فضا با زمین بسیار متفاوت است. توجه کنید اینجا خبری از جو نیست و در جاذبه صفر گازهای داغ ناشی از شعله‌های آتش جایی برای بالا رفتن و سرد شدن ندارند. به جای آن به نیمکره‌های سوزانی بدل می‌شوند که رفته‌رفته بزرگ و بزرگ‌تر می‌شوند اما جایی نمی‌روند. در 1997 حادثه وقوع یک آتش‌سوزی جان فضانوردان را گرفت. حادثه فوق در ایستگاه فضایی میر پس از آن رخ داد که هنگامی که یکی از ساکنان ایستگاه در حال افزودن اکسیژن تحت فشار به هوای ایستگاه بود جرقه‌ای کوچک شعله‌ای از آتش را به وجود آورد. این آتش کوچک خیلی زود خاموش شد؛ البته نه پیش از آنکه ایستگاه را پر از دود کند. ساکنان میر در آن زمان خیلی خوش شانس بودند که آتش هیچ چیزی را لمس نکرد؛ چراکه در صورت گسترش آتش‌سوزی خاموش کردن آن در فضا کار آسانی نیست. در ایستگاه فضایی بهترین روش برای مقابله با آتش به جای تلاش برای خاموش کردن آن این است که مطمئن شوید اصلا آتشی روشن نمی‌شود یا در صورت روشن شدن یکی از سه عامل اصلی یعنی سوختش به سرعت تمام می‌شود. این روزها ناسا تمام موادی را که به فضا می‌فرستد آزمایش می‌کند تا از میزان اشتعال‌پذیری آنها مطمئن شود. به این ترتیب فضانوردان توجیه می‌شوند در کنار مواد مستعد اشتعال، بیشتر مراقب باشند. چون ممکن است جانشان به این موضوع بستگی داشته باشد.

پسماند‌های فضایی

اوایل امسال با حضور نمایندگان آژانس‌های فضایی از کشورهای مختلف جهان نشستی برای دسته‌بندی زباله‌های فضایی توسط کمیته بین سازمانی مشارکت پسماندهای فضایی (به صورت اختصاری IADC) برگزار ‌شد که نتایج بسیار قابل توجهی با خود داشت. در طول این نشست این کمیته پس از بررسی شرایط این‌طور نتیجه‌گیری کرد که شمار سوانح فاجعه بار ناشی از برخورد پسماند‌های فضایی احتمالا به زودی به یک مورد در هر پنج سال خواهد رسید. یک برخورد فاجعه بار یکی از آن حوادثی است که می‌تواند نابودی کامل یک فضاپیما، موشک یا ماهواره فضایی را در نتیجه برخورد زباله‌های فضایی به دنبال داشته باشد. واقعیت آن است که زباله‌های فضایی خطرات بسیار جدی برای سفرهای فضایی ما هستند. فقط همین قدر تصور کنید که یکی از هزاران قطعه شناور در مدار زمین که با سرعتی بیش از سرعت صوت در حرکتند در اثر برخورد با یک سفینه فضایی موجب آسیب دیدن سپر حرارتی آن شوند. چنین حادثه‌ای به خودی خود می‌تواند مقدمه حادثه‌ای مرگبار مثل شاتل کلمبیا باشد.دکتر هیو لویس یک مهندس هوافضا در دانشگاه ساوت همپتون و نماینده آژانس فضایی انگلیس در IADC معتقد است که با تمام این خطرات هنوز هم یک برخورد فاجعه بار با ایستگاه فضایی چندان محتمل نیست.به عقیده او علت این موضوع به این خاطر است که یک پسماند فضایی برای چنین برخوردی باید بزرگ باشد تا انرژی برخورد کافی برای نابود کردن شیئی به بزرگی ایستگاه فضایی را داشته باشد. ضمن آنکه کلا داستان نابودی ایستگاه فضایی توسط پسماندها هم نامحتمل است. چرایی‌اش را چند خط پایین‌تر متوجه می‌شوید.

مانور احترازی

اگر زمانی زباله فضایی در مسیر برخورد با ISS مشاهده شود؛ حتی پیش از آنکه فضانوردان خبردار شوند ناسا دست به کار پیشگیری می‌شود. در واقع همین حالا که صحبت می‌کنیم وضعیت تمامی زباله‌های فضایی بزرگ‌تر از 10‌سانتی‌متر در مدار زمین توسط رادارهای کنترل فضایی آمریکا در حال ردگیری است. در نتیجه اگر چیزی این طور به نظر برسد که قرار است به محدوده ایستگاه وارد شد مسئولان کنترل پرواز ایستگاه هوستون واقع در مرکز فضایی جانسون ناسا به سرعت از آن باخبر خواهند شد.به این ترتیب اگر پسماند فضایی مورد بحث شانسی بیش از 1 در 100 هزار برای برخورد با ایستگاه داشته باشد، هوستون سریعا با ارسال دستوراتی به کامپیوترهای ISS، مسیر حرکت ایستگاه فضایی را تغییر می‌دهد. ایستگاه فضایی 4 ژیروسکوپ و پیشرانه دارد که با آنها می‌تواند ارتفاع مداری و چرخش خود را بسته به شرایط تنظیم کند. سرعت متوسط این اقدام برای یک مانور احترازی بین 0/5 تا 1 متر بر ثانیه خواهد بود.اگر چیزی آن‌قدر دیر تشخص داده شود که بتوان مانور احترازی را انجام داد، فضانوردان باید به سرعت ایستگاه فضایی را به قصد کپسول نجات سایوز تخلیه کرده و در صورت نیاز آماده بازگشت به زمین شوند. آخرین باری که چنین حادثه‌ای رخ داد در سال 2012 بود که خوشبختانه پسماند مورد نظر که قسمتی از ماهواره کازموس 2251 روسی بود از فاصله 10 کیلومتری ایستگاه فضایی عبور کرد.
 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
احوال‌پرسی نوروزی هنرآنلاین با فخری خوروش[h=1]دلم برای ایران تنگ شده / کتاب خاطراتم را منتشر می‌کنم[/h]


فخری خوروش که این روزها در آمریکا دوران نقاهت را سپری می‌کند با اشاره به دلتنگی این روزهایش برای ایران از انتشار کتاب خاطراتش خبر داد.


۱۳۹۲ چهارشنبه ۲۱ اسفند ساعت 12:56


سرویس تئاتر هنرآنلاین// چشیدن شیرینی میزبانی از هنرمندان پیشکسوت و محبوب کشورمان و شنیدن حرف‌ها و خاطرات سال‌ها فعالیت هنری‌ آنها در آستانه نوروز باستانی افتخاری است که امسال نصیب ما شده و تقسیم آن با هموطنان‌مان به حکم رسالت کاری‌ این شیرینی را دوچندان می‌کند.
از آخرین حضور فخری خوروش، بازیگر پیشکسوت و مطرح تئاتر، سینما و تلویزیون که چند سالی‌ست در آمریکا ساکن است حدود 5 سال می‌گذرد. بازیگری که توانایی‌هایی منحصربفردش را در سه مدیوم تئاتر، سینما و تلویزیون بارها اثبات کرد و نقش‌آفرینی‌هایش در نمایش‌هایی همچون؛ "دست‌های آلوده"، "محاكمه ماری دوگان" و "تاتی یانا"، فیلم‌هایی همچون؛ "شازده‌ احتجاب"، "سوته دلان"، "نفرین" و "یه بوس کوچولو" و سریال‌هایی همچون؛ "امیر کبیر" (مادر ناصرالدین شاه)، "پهلوانان نمی‌میرند" و "امام علی" هیچ وقت از یاد نخواهد رفت.
فخری خوروش که در 6 دهه فعالیت هنری در كنار نامدارانی همچون؛ جمشید مشایخی، عزت‌الله انتظامی، ركن‌الدین خسروی، جمیله شیخی، جعفر والی، عباس جوانمرد و مهین شهابی كارهایی ارزنده خلق كرد، در آستانه نوروز از آمریکا میهمان سفره هفت سین هنرآنلاین بود. آنچه در ادامه می‌خوانید بخش‌هایی از گفت‌وگوی ما با این هنرمند پیشکسوت در آستانه سال نو است.
- آخرین بار کی به ایران آمدید؟
فخری خوروش: قبل از هر چیز عید نوروز را به تمام هموطنان عزیزم از صمیم قبل تبریک می‌‌گویم و امیدوارم سال پربرکت و پر از شادی را پیش‌رو داشته باشند و من هم سال آینده در کنار آنها باشم. من همیشه بخاطر دیدن فرزندانم سالی یک بار به آمریکا می‌آمدم و بعد به ایران برمی‌گشتم. 5 سال پیش ایران بودم اما بعد که به آمریکا برگشتم پایم شکست و به همین خاطر در این سال‌ها سه بار جراحی کردم. بعد از اینکه پایم شکست در اولین جراحی در پایم پلاتین گذاشتند که بعد از مدتی پلاتین‌ها شل شد و مجدد عمل کردند اما بخاطر آمپولی که من به آن حساسیت داشتم 48 ساعت در کما بودم. بعد از دو سال وقتی پلاتین‌ها را باز کردند همان جا باز پایم شکست و من هم می‌گفتم اما کسی گوش نمی‌داد و باور نمی‌کردند که زمانی‌که پلاتین‌ها را درآوردند پایم شکسته. بالاخره بعد از 15 روز که با همان پای شکسته مرا به خانه فرستاده بودند مجددا بستری شدم و برای سومین بار تحت عمل جراحی قرار گرفتم. در مجموع این اتفاق‌ها خیلی من را از نظر روحی ناراحت و افسرده کرد. البته این را هم بگویم آخرین بار که از ایران برگشتم شناسنامه و پاسپورتم گم شده بود و الان شش ماه است برای تمدید پاسپورت و صدور شناسنامه جدید اقدام کردم و هر وقت پاسپورتم را بگیرم اولین کاری که خواهم کرد سفر به ایران است.
- پس قصد دارید به ایران بیایید؟
فخری خوروش: منتظر تمدید پاسپورتم هستم و الان شش ماه است که درخواست دادم اما نمی‌دانم چرا باید اینقدر کارهای اداری آن طول بکشد. آنقدر دلم برای ایران تنگ شده که از خدا می‌خواهم به من عمر بدهد تا بتوانم بیایم و خاک ایران را از نزدیک بو کنم و ببینم.
- اگر مجددا به سال‌های قبل بازگردید بین تئاتر، سینما و تلویزیون کدام را انتخاب می‌کنید؟
فخری خوروش: من صددرصد باز هم تئاتر کار می‌کنم، چون تئاتر زندگی است، چون تئاتر هنر ارزنده‌تری است و همه دنیا هم این را می‌دانند. یک بازیگر در تئاتر اختیارات بیشتری دارد در تئاتر وقتی من بعنوان یک بازیگر زن پا روی سن می‌گذارم دیگر ملکه صحنه‌ام و وقتی هم یک بازیگر مرد پا روی سن می‌گذارد او پادشاه صحنه است. اما در سینما همیشه یکسری دسته‌بندی‌ها وجود دارد، اختلاف‌هایی که بر سر رُل اول و مدت زمان بازی می‌شود و یا اینکه نقش یکی را در تدوین کم یا زیاد می‌کنند و این مسائل در سینما که زیاد جالب نیست.
- شما با خیلی از کارگردان‌ها چه در سینما و چه در تئاتر کار کردید، اگر فرصتی فراهم بشود که مجدد بخواهید با یکی از آنها کار کنید کدامیک را ترجیح می‌دهید؟
فخری خوروش: من در تئاتر با آقای جوانمرد خاطرات زیادی دارم اما هیچ وقت نمایش‌های "بادسام" و "شهر طلایی" را هیچ وقت فراموش می‌کنم. شاید برایتان جالب باشم که در نمایش "شهر طلایی" نقش مقابل من محمود دولت‌آبادی بود. در آن زمان حمید سمندریان کارش درجه یک بود، اسکویی ها مخصوصا مهین اسکویی که من با آنها کار نکردم اما نمایش اتللو انها را دیدم واقعا عالی بودند. رکن‌الدین خسروی کارگردانی بود که با وسوای بسیار زیادی کار می‌کرد و همه کارهایش هم خوب بود، عباس جوانمرد هم که یکه تاز بود و کارش بی نظیر.
در بین کارگردان‌های سریال‌ کارهای سعید سلطانی و حسن فتحی را خیلی دوست دارم. در سینما هم با خیلی کارگردان‌ها کار کردم اما به نظر من ناصر تقوایی با همه آنها فرق دارد. تقوایی مستقل‌ترین کارگردانی است که من دیدم در کارش تحت تاثیر هیچ بازیگر مردی یا فشاری از بیرون قرار نمی‌گیرد. واقعا اگر این فرصت فراهم بشود که حتی یک رُل خیلی کوچک و یک خطی در فیلمی بازی کنم واقعا با کمال میل دوست دارم در فیلم ناصر تقوایی باشد.
- این روزها اوقات را چگونه سپری می‌کنید؟

فخری خوروش: اول اینکه بعد از گذراندن آن عمل‌های جراحی خدا را شکر می کنم که زنده‌ام و این روزها هم که بعد از مدت‌ها ویلچر و واکر را کنار گذاشتم و کم کم می‌خواهم عصا را هم کنار بگذارم. روزی 20 دقیقه پیاده روی می‌کنم، کتاب می‌خوانم، توربافی می‌کنم و خاطراتم را می‌نویسم.
- قصد ندارید خاطرات‌تان را در کتابی منتشر کنید؟
فخری خوروش: اتفاقا چند وقتی است که این کار را شروع کردم اما چون خاطراتم پراکنده هستند من می‌نویسم و یکی از دوستانم کمک می کند و آنها را تایپ می‌کند، بعد از نظر زمانی آنها را کنار هم می‌گذاریم. امیدوارم اگر زنده باشم خاطراتم را در سال آینده چاپ کنم.
* مشروح حرف‌های فخری خوروش در فرودین ماه سال 93 منتشر می‌شود.
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دو جايزه جشنواره اوزول در دست نيكی كريمی



با اينكه «سوت پايان» مدت‌ها پيش نواخته شده، اما كار اين فيلم هنوز در عرصه‌هاي بين‌المللي به پايان نرسيده است. آخرين ساخته نيكي كريمي در مقام كارگردان به تازگي در جشنواره فيلم اوزول در كشور فرانسه به نمايش درآمده و موفق به كسب دو جايزه اصلي اين جشنواره شده است. جايزه بهترين فيلم و بهترين فيلم از نگاه مردم اين جشنواره به آخرين ساخته اين فيلمساز زن ايراني تعلق گرفت.

نيكي كريمي در سال 86 همزمان با چهاردهمين دوره برگزاري اين جشنواره يكي از اعضاي هيات داوران آن بود. «سوت پايان» چهارمين فيلم اين ستاره دهه 70 سينماي ايران در مقام كارگردان است و البته تنها فيلمي از اوست كه ايرانيان هم موفق به ديدن آن شده‌اند. سه فيلم ديگر كريمي يعني مستند داشتن و نداشتن، دو فيلم داستاني «يك شب» و «چند روز بعد» هيچگاه در ايران اكران عمومي نشد و فقط «چند روز بعد» شانس توزيع در شبكه خانگي را به دست آورد.

نيكي كريمي كه روزي زن ايراني عصر خود را با نقش‌هايي مثل سارا و فرشته فيلم دو زن نمايندگي مي‌كرد، امروز تجربه تازه‌يي را به عنوان يك زن فيلمساز مستقل ايراني تجربه مي‌كند. كارگرداني و داوري و ترجمه مشغله‌هاي جديد اوست و گويي هيچ‌يك از چشم بازار جهاني سينما پنهان نمانده است.








.
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به کارگردانی مسعود جعفری جوزانی

بالاخره کوروش کبیر فیلم می‌شود





ماراتن ساخت فیلم‌های Big Production، در ایران با اعطای مجوز موافقت اصولی شورای پروانه ساخت سازمان سینمایی به فیلمنامه «کوروش کبیر» وارد مرحله تازه‌ای می‌شود. علی معلم، تهیه‌کننده فیلم در گفت‌وگو با «شرق» ضمن تایید خبر که اول‌بار روز گذشته ایسنا آن را در اخبار خود درج کرد، به جنبه ملی‌بودن این پروژه تاکید کرد. وی در ابتدا توضیح داد: «در دنیایی که هجمه علیه فرهنگ ما وجود دارد، ضروری است که واقعیات فرهنگی سرزمینمان را به دنیا معرفی کنیم. بنابراین فیلمنامه این فیلم توسط مسعود جعفری‌جوزانی نوشته شد.» معلم در برابر این سوال که چرا به این فیلمنامه به‌جای پروانه ساخت، موافقت اصولی دادند، گفت: «واقعیت این است که پس از دوسال‌ونیم انتظار، پروژه ملی «کوروش کبیر» توانست وارد فاز جدید شود. علت اینکه به این فیلم موافقت اصولی دادند، این بود که معمولا زمان اعطای پروانه ساخت به زمان فیلمبرداری فیلم بسیار نزدیک است. به‌همین‌دلیل پروژه‌هایی که سریعا وارد مرحله عملی می‌شوند، پروانه ساخت دریافت می‌کنند. اما «کوروش کبیر» هنوز زمان فیلمبرداری آن مشخص نیست و تنها با دریافت این موافقت اصولی وارد مرحله جدی‌تری شدیم.»

سردبیر مجله دنیای تصویر، دلیل مشخص‌نبودن زمان فیلمبرداری را چنین توضیح داد: «به‌خاطر اینکه این پروژه به‌دلیل ماهیت و وسعتش فقط نمی‌تواند توسط فرد یا نهادی تهیه شود. بنابراین عزممان این است که برای جذب سرمایه به‌طور جدی وارد عمل شویم و به دلیل ملی‌بودن آن بتوانیم مشارکت نهادها و حتی مردم را جلب کنیم. چون اگر گروه خاصی یا فرد مشخصی سرمایه کار را تقبل کنند، قطعا به‌دلیل منویاتشان با هویت ملی پروژه خیلی نمی‌توانند در یک مسیر قرار گیرند. ضمن اینکه این فیلم بسیار پرهزینه و زمانبر است.»
وی درباره بازیگری که قرار است نقش «کوروش» را بازی کند، گفت: «خب به‌دلیل ویژگی‌های شخصیت داستان باید بازیگری را انتخاب کنیم که بتواند توانایی و قدرت کوروش کبیر را به نمایش بگذارد و در این صورت فکر می‌کنم انتخاب بازیگر آن در ایران و میان جوانان کمی مشکل باشد.»
تهیه‌کننده فیلم در برابر این پرسش که آیا می‌تواند بازیگر کوروش بازیگر بین‌المللی‌ای مثل راسل کرو باشد، عنوان کرد: «آنچه مدنظر ماست این است که بازیگری در ابعاد بین‌المللی انتخاب کنیم تا از نقطه‌نظر پخش جهانی و همین‌طور فرصت دیده‌شدن فیلم در جهان فرصت مناسبی به دست بیاوریم.»
علی معلم غیر از داشتن مجله، چندسالی است که تهیه‌کنندگی می‌کند و فیلم‌هایی مثل «ازدواج به سبک ایرانی»، «گاوخونی» و... را تهیه کرده است.








.
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مجید مجیدی در مقر ژنو سازمان‌ملل

مردم ایران در هیچ تروری نقش نداشته‌اند






شرق: مجید مجیدی مدت‌هاست ساخت فیلمی را درباره پیامبر اسلام(ص) در دستور کار قرار داده؛ فیلمی که این روزها مراحل پایانی ساخت خود را طی می‌کند. این کارگردان سینمای ایران روز پنجشنبه 22 اسفند، مصادف با 13مارس در پنل حقوق‌بشر دفتر ژنو سازمان‌ملل شرکت کرد و درباره ماهیت اسلام‌هراسی در جهان به‌واسطه سیاست‌های غرب و برخی کشورهای عربی سخن گفت: او در این نشست از ماهیت اسلام‌هراسی و سیاست‌های ضدمذهبی برخی از کشورهای غربی انتقاد و تاکید کرد که اگر اسلام واقعی به مردم جهان ارایه شود همه مردم تشنه عدالت به سمتش خواهند رفت.
مجیدی در این سخنرانی با بیان اینکه گاهی فکر می‌کنم اگر من در یک کشور غربی به دنیا آمده بودم؛ گفت: «با این تصور که در کودکی و نوجوانی و جوانی‌ام هر صبح در صفحات روزنامه‌ها می‌خواندم و هر شب روی صفحات تلویزیون می‌دیدم که چگونه عده‌ای مسلمان در شرق، بمب‌گذاری و انفجار کار هرروزه‌شان است، ماشین‌های بمب‌گذاری‌شده را در میان بازارها و مراکز تجمع مردم منفجر می‌کنند، سرهای مخالفان خویش را صدهاصدها می‌برند و در برابر دوربین‌ها به نمایش می‌گذارند و گاه با همین سرها در کوچه‌ها و خیابان‌ها فوتبال بازی می‌کنند، سینه‌های دشمنان را می‌شکافند و قلب آنان را می‌خورند، کلیساها و کنیسه‌ها و حتی‌ گاه مساجد و حسینیه‌های دیگران را با مردمی که برای عبادت به آنجا آمده‌اند به آتش می‌کشند، در این صورت چه دیدگاهی نسبت به اسلام و مسلمانان پیدا می‌کردم و چه ترس و هراسی از آنان در دل می‌پروراندم و آیا امکان داشت با این‌همه جنایت و خشونت، گرایشی به این دین و آیین پیدا کنم؟»
کارگردان فیلم محمد(ص) خود را با افتخار یک مسلمان دانست و گفت: «خوشبختانه من در کشوری به دنیا آمدم و رشد کردم که از همان سال‌های ابتدای زندگی با همه وجودم دریافتم دینی که پدران و مادرانم برگزیده‌اند آیینی مملو از مهر و محبت و عشق است و کینه‌ورزی و انتقام جایی در آن ندارد و خدایش همواره با صفات مهربان و رحیم شناخته می‌شود و در کتاب آسمانی‌اش، قرآن ١١٣بار در ابتدای هر سوره جمله‌ای تکرار می‌شود که پیام‌آور محبت و مهربانی گسترده و همیشگی خداوند است. من در سرزمینی پا به جهان گذاشتم که مردم مسلمانش با هرگونه خشونت مذهبی بیگانه بودند و قرن‌ها پیروان ادیان و مذاهب دیگر را به همسایگی و همزیستی مسالمت‌آمیز خویش پذیرفته بودند زیرا به پیامبری ایمان داشتند که سراسر زندگی‌اش را مهربانی و عشق به دیگران دربر گرفته بود و نه‌تنها به مسلمانان و پیروان خویش که به همه انسان‌ها با هر نژاد و زبان و حتی به حیوانات و گیاهان و درختان نیز مهر می‌ورزید.»
او با اشاره به سیره پیامبر گرامی اسلام(ص) گفت: «من پیامبری را شناختم که مهربانی، شیوه زندگی‌اش و شعار هر صبح و شامش بود. محمدی که با دشمنان کینه‌توزش هم با مهر و محبت رفتار می‌کرد. وقتی پس از سال‌ها رنج و آزار، این‌بار پیروز به شهری که از آن رانده شده بود بازمی‌گشت هیچ‌کس را به جرم پیشین مجازات نکرد نه‌تنها خانه هیچ دشمنی را به انتقام ویران نساخت بلکه خانه بزرگ‌ترین دشمن و مخالف خود را پناهگاه و مأمن همه مخالفان و دگراندیشان قرار داد.»
مجیدی همچنین در بخشی از صحبت‌هایش درباره نسل‌کشی‌ها و فعالیت‌های تروریستی این سال‌ها گفت: «من با چنین آیینی خو گرفتم و طبیعی است وقتی طالبان در افغانستان جنایت می‌کرد یا وقتی حادثه دهشت بار ١١ سپتامبر به‌وقوع پیوست می‌دانستم که آنچه روی می‌دهد هیچ سازگاری و ارتباطی با دینی که من به آن ایمان دارم ندارد. امروز از خودم و از شما می‌پرسم به‌راستی در پشت همه عملیات جنایتکارانه‌ای که به نام اسلام صورت می‌گیرد چه دست‌هایی پنهان است؟ از شما می‌پرسم القاعده و طالبان که در پاکستان و افغانستان زاده شد، رشد کرد و اینک سایه شومش بر همه جهان افکنده شده است ابتدا توسط کدام قدرت‌ها آفریده شد و مورد حمایت قرار گرفت تا امروز با جنایات آنها بذر اسلام‌هراسی در دل همه جهانیان کاشته شود.»
او در پایان صحبت‌هایش به فیلم محمد(ص) اشاره کرد و گفت: «من به‌عنوان یک هنرمند که در سال‌های اخیر به دلیل اقدام به ساخت فیلمی درباره زندگی پیامبر اسلام(ص) بسیار خوانده‌ام و بسیار تحقیق کرده‌ام، شهادت می‌دهم که چنین اقدامات خشونت‌باری که میوه آن اسلام‌هراسی در همه جهان است با روح اسلامی که من از محمد(ص) و علی و حسین(ع) آموخته‌ام بیگانه است و بنابراین سعی دارم تا پیام و چهره واقعی دین مهربانی پیامبر اسلام را در قالب فیلم محمد(ص) به دنیای نگران و آشفته عرضه کنم.»













.
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چهارشنبه‌سوری با «کلاه قرمزی» همراه شوید





ایسنا: یک قسمت از سری جدید برنامه «کلاه قرمزی» سه‌شنبه شب (27اسفند ماه) به روی آنتن می‌رود. این قسمت از سری جدید مجموعه «کلاه قرمزی» که چندی پیش طبق اعلام قطعی تهیه‌کننده و کارگردان به مرحله ضبط رسید، قرار است روز سه‌شنبه از شبکه دو سیما پخش شود. این در حالی است که اعلام شده بقیه قسمت‌های سری جدید «کلاه قرمزی» از یکم فروردین سال 93 به روی آنتن می‌رود. ساعت پخش این قسمت جدید، متعاقبا اعلام خواهد شد.





.
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هشدار هیات‌مدیره «خانه سینما» در جمع خبرنگاران:

‌دنبال سقوط «سازمان سینمایی‌»اند





حاشیه‌ها‌ی فراتر از اصل بیشتر از یک سال است دامن سینما را گرفته به آخرین نشست هیات‌مدیره خانه سینما با اهالی رسانه هم سرایت کرد. خیابان بهار تهران در کمتر از یک هفته مانده به آغاز بهار 93 روز شنبه میزبان آخرین نشست اهالی رسانه با هیات‌مدیره خانه سینما بود. نشستی که با حضور محمدمهدی عسگرپور مدیرعامل خانه سینما و فرهاد توحیدی رییس هیات‌مدیره خانه سینما در تالار سیف‌الله داد این نهاد صنفی برگزار شد و پیرامون موضوعات مختلفی بود. موضوعاتی همچون بازگشایی خانه سینما در روز ملی سینما همزمان با شروع به کار دولت جدید و هدیه 11میلیاردی و ترکش‌هایی که از سازمان سینمایی قبلی به‌جای مانده است. در این میان موضوعی که تنها به آن اشاره‌ای کوتاه شد فعالیت‌های خانه سینما در شش ماه گذشته بود. خانه سینما در سال 92 روزهای پرافت‌وخیزی را از تعطیلی و خطر انحلال کامل تا پیدا‌شدن رقیبی تازه پشت سرگذاشت و سرانجام با همکاری دولت تدبیر و امید فعالیت خود را از سر گرفت. اما اینها بخشی از حرف‌هایی بود که در نشست خبری آخر سال هیات‌مدیره مطرح شد. محمدمهدی عسگرپور در صحبت‌های کوتاهی که درباره این فعالیت‌ها داشت از بازگشایی خانه سینما در دولت یازدهم گفت: «از تاریخ 15مهرماه مجمعی برای بررسی و تصویب اساسنامه پیشنهادی برگزار شد و پس از آن تا 27 مهرماه باید صورت‌جلسه‌ها تنظیم و به وزارت ارشاد تحویل داده می‌شد که این کار در مورد مقرر انجام شد. از اواخر مهرماه و اوایل آبان‌ماه هم براساس قراری که پیش از آن با وزارت ارشاد داشتیم‌، صنوف مرتبط با خانه سینما باید مدارک خود را که شامل اساسنامه‌ها و شورای مرکزی می‌شد به دبیرخانه هیات رسیدگی به مراکز فرهنگی تحویل می‌دادند و تاکید می‌کنم که قرار ما با وزارت ارشاد همین بود.»
عسگرپور با اشاره به مجمع عمومی 20اسفند، آن را به همراه حضور در جشنواره و همکاری در بخش مدیریت آرای مردمی و طرح سلام سینما از مصادیق همکاری با وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و مدیران جدید سازمان سینمایی دانست. موضوع مجمع عمومی و درخواست ابقای هیات‌مدیره قبلی از سوی رییس سازمان سینمایی که به نظر مهم‌ترین دلیل برگزاری این نشست خبری نیز بود بخش دیگری از صحبت‌های عسگرپور بود که توضیح داد: «اساسنامه تصویب‌شده‌ تفاوت‌ها و شباهت‌هایی با اساسنامه قبلی دارد‌ که یکی از تفاوت‌های آن شکل برگزاری مجمع عمومی با حضور پنج نفر از هر صنف است، یعنی حدود 150 نفر باید در این مجمع حضور داشته باشند‌، اما دوستانی که این کار را انجام دادند به این فکر نکردند که سالن خانه سینما حدود 90 صندلی بیشتر ندارد.» او با اشاره به پروسه‌ای که طی شد تا مجمع عمومی به ابقای هیات‌مدیره فعلی رسید و نظرات برخی از سایت‌های خبری تندرو گفت: «واقعیت این است در این مقطعی که قرار داریم تعیین تکلیف وضعیت حقوقی اصناف مهم‌ترین مساله است و این کار یک پروسه زمان‌بر است. البته تاکید می‌کنم منظورم از تکلیف وضعیت حقوقی اصناف، خود خانه سینما نیست چون در این‌باره تشکیکی که در دولت قبل به وجود آمده بود، برطرف شد.» او اضافه کرد: «درباره وضعیت حقوقی اصناف هم دو نظر وجود دارد‌، نخست اینکه خانه سینما به‌عنوان چتر گردهمایی اصناف‌، می‌تواند ماهیت صنفی خود را داشته باشد بنابراین اصناف اعتبار حقوقی خود را از این چتر می‌گیرند. نظر دیگر هم این است که چتری وجود ندارد و باید اعتبار را به وضعیت حقوقی اصناف بخشید.» موضوع وضعیت خانه سینما در دولت قبلی موضوعی بود که مدیرعامل خانه سینما از آن غافل نشد و گفت: «اگر رابطه خانه سینما را از ابتدای فعالیت آن با دولت مقایسه کنید و البته چهار سال گذشته را در آن لحاظ نکنید، می‌بینید که خانه سینما همواره در تعامل با دولت بوده است. امروز هم تعامل با دولت شبیه آن چیزی است که در این سال‌ها بوده اما بهتر است بخش‌های بد این ارتباط را که به چهار سال گذشته مربوط می‌شود، فراموش کنیم. مدیرعامل خانه سینما با تاکید بر اینکه نباید چهار سال گذشته را ملاک قرار دهیم، افزود: همیشه گفت‌وگو وجود داشته است و اشتباه است که این تعامل را حرف‌شنوی، تمکین، نافرمانی و یا چیز دیگری برداشت کنیم، چون قرار نیست مدام بجنگیم. به همین دلیل در مقاطعی ممکن است حرف ما با دولت یکی باشد گاهی هم ممکن است نباشد که در آن زمان باید ببینیم مصلحت چه چیزی را در نظر می‌گیرد. او گفت: «براین اساس عقل جمیع مجمع عمومی در این بود که براساس آنچه دریافت می‌کند فعلا هیات‌مدیره خانه سینما که چهار، پنج سال سختی را گذرانده و در پیگیری مسایل حقوقی اصناف آب‌دیده شده است‌، کار را ادامه دهد تا به ثبات برسد.» فرهاد توحیدی رییس هیات‌مدیره هم که در این نشست حضور داشت ابراز تاسف کرد که همچنان به‌جای پرداختن به ماموریت اصلی خانه سینما باید مسایل روزمره و اداری این تشکل و نیز حواشی آن توضیح داده شود.
رییس هیات‌مدیره خانه سینما ادامه داد: ترجیح ما این بود که امروز دوستان دیگری اینجا باشند و از برنامه‌های هیات‌مدیره سیزدهم سخن بگویند، به هر حال برای همه‌ ما باعث تاسف است که به‌جای پرداختن به مسایل اصلی، ماموریت و آنچه برگزیده شده‌ایم ناچار هستیم مسایل روزمره اداری خانه سینما یا حواشی به‌وجودآمده را توضیح بدهیم. توحیدی گفت: مهم‌ترین نکته‌ای که می‌تواند ماموریت ما را بازتاب دهد این است که هیات‌مدیره خانه سینما ماموریت صنفی دارد، چون فعالان یک حرفه در یک صنف جمع می‌شوند و برای اهداف مشترک خود و بهبود شرایط تلاش می‌کنند. این بحث با پرسش و پاسخ خبرنگاران ادامه پیدا کرد. موضوع بیمه و هدیه دولت قبلی و این دولت به اصناف موضوعی بود که در یکی از سوال‌ها مطرح شد و عسگرپور درباره آن گفت: تعریف خانه سینما با یک اداره کل متفاوت است و اعتبار خانه سینما به اعتبار اصنافش است، درباره هدیه ریاست‌جمهوری هیچ‌گاه تحقیر نکردیم اما آنچه همیشه گفته‌ایم این است که می‌شد با پولی که صرف پرداخت بُن شد‌، بیمه صندوق بیکاری را تاسیس کرد. توصیه ما به دولت دهم این بود، شما که خانه سینما را تعطیل کردید برای اینکه نشان دهید همه‌چیز خوب است بن دادید که البته اطلاعاتی درباره اینکه به چه کسانی بن داده شده موجود نیست و گویا کامپیوتر حاوی اطلاعات دزدیده‌شده یا آتش‌گرفته است. با نصف آن 10-11میلیاردتومان هزینه‌شده در چهار سال قبل، می‌شد صندوق بیمه بیکاری را تشکیل داد. عسگرپور یادآور شد: «ما در آن زمان به دولت توصیه کردیم و الان هم به این دولت می‌گوییم که اگر پول‌ها را جمع کنید، می‌توان صندوق بیمه بیکاری را که از سال برنامه چهارم بودجه جزو وظایف دولت بوده تشکیل داد، ما پس از هفت‌سال هنوز می‌گوییم این کار باید انجام شود، البته اگر می‌خواهند بن بدهند اشکالی ندارد اما صندوق بیمه بیکاری را هم پیگیری کنند.» موضوع فشارهایی که از سوی برخی از نهادها و رسانه‌های تندرو به بخش فرهنگ و هنر می‌شود هم از جمله موضوعاتی بود که در این نشست به آنها پرداخته شده و عسگرپور درباره‌ آن گفت: «واقعیت این است که نمی‌توان این مساله را نفی کرد که فشارهایی روی مجموعه فرهنگ و هنر کشور وجود دارد. البته پس از استقرار دولت یازدهم بذر امید کاشته شد و همچنان هم ادامه دارد‌. امیدواریم این امید در آثار سینمایی دیده شود‌، اتفاقاتی در جشنواره فجر افتاد که سینما دوباره یک شکل دوقطبی پیدا کرد. در سینما نظریه‌پردازانی هستند که تریبون در اختیار دارند و البته همواره از نبود تریبون گله می‌کنند. اینها اکثرا خارج از حوزه سینما و دلسوز هستند اما اینکه دلسوزی آنها با سینما چه می‌کند مساله دیگری است. بخش عمده‌ای از اتفاقات حاصل یک نگاه خیرخواهانه نیست.» وی با بیان اینکه خانه سینما از 31 صنف و حدود پنج‌هزار عضو تشکیل شده است و به هر حال اختلاف‌نظرهایی ممکن است در بین این تعداد اعضا وجود داشته باشد که مدیریت مجموعه را سخت می‌کند، بیان کرد: «بخش عمده‌ای از اتفاقات حاصل یک نگاه خیرخواهانه نیست بلکه حاصل یک بلواست که دست از سر سینما برنمی‌دارد.» فرهاد توحیدی هم اشاره کرد سازمان سینمایی در سایه اوضاع را رصد می‌کند تا ببیند سازمان سینمایی فعلی چه زمانی سقوط می‌کند که بعد بیاید «لاله» را تمام کند یا فیلم‌های فاخر خود را بسازد. به گزارش ایسنا، محمدمهدی عسگرپور درباره اینکه آیا برای پیگیری مسایل خانه سینما و برطرف‌شدن حاشیه‌ها با کمیسیون فرهنگی هم دیداری صورت گرفته است یا خیر؟ گفت: ما مشخصا درخواست کردیم که لطفا از ما هم بشنوید و سوال کنید تا بدانید این جریان ثبت صنف‌ها به صورت انجمن فرهنگی چیست؟! چون درباره این مساله باید گفت‌وگو شود. البته شکل بهتر این است که کمیسیون فرهنگی بتواند مشکلات و خلأ قانونی را پیدا کند نه اینکه بگوید همه در همین یک چاله‌ای که وجود دارد، بروید.










.
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سه ساعت بحث و جدل با مسعود ده‌نمكی به بهانه نمايش عمومی «معراجي‌ها» : سينما از نظر من يعني همين!

سه ساعت بحث و جدل با مسعود ده‌نمكی به بهانه نمايش عمومی «معراجي‌ها» : سينما از نظر من يعني همين!

سه ساعت بحث و جدل با مسعود ده‌نمكی به بهانه نمايش عمومی «معراجي‌ها»

سينما از نظر من يعني همين!




پيشنهاد گفت‌وگو با مسعود ده‌نمكي را كه شنيدم، گفتم عمرا قبول نمي‌كند. سابقه‌اش را داشتم كه پيش از اين قرار مصاحبه با من را كنسل كرده بود. با اين حال بدم نمي‌آمد با اين چهره جنجالي سينماي اين سال‌ها سر و كله بزنم و بدانم در فكرش چه مي‌گذرد و نگاه و تعريفش از سينما چيست كه حاصلش شده اين چند فيلم. مي‌دانستم خيلي فضاي دوستانه و آماده‌يي براي حرف زدن مهيا نيست و حتي چندان اميدي نداشتم كه اين مصاحبه به خير و خوشي به سرانجام برسد و حرف آخر دو طرف روي دستگاه ضبط شود. اينكه مي‌خوانيد حاصل سه ساعت تلاش دو طرف براي كم كردن فاصله‌هاي الكي، حل اختلاف‌هاي غيرمنطقي و حذف عنادهاي زيادي است، به اين اميد كه معجزه گفت‌وگو مددي كند و لااقل اندكي از اينكه هستيم بهتر، جدي‌تر، عميق‌تر و از همه مهم‌تر «انسان»تر بشويم... در اين روزهاي آخر سال، دل‌مان به همان آرزوي «حول حالنا»ي هميشگي خوش است.

چند روز پيش يكي از بازيگرها گفته بود من فيلمساز نيستم جوك‌سازم. براي نخستين بار است كه دارم اين را مي‌گويم؛ موقع ساخت «رسوايي» همين آقاي عبدي گفت براي نقش مقابلش بگوييم اين بنده خدا بيايد. گفتم باهاش حرف مي‌زنيم. وقتي فيلمنامه را برايش فرستادم ساعت 11 شب زنگ زد و تا يك صبح حرف مي‌زد و اعتقادش اين بود كه اين بهترين فيلمنامه در جهان اسلام است و نقش روحاني فيلم را بايد كسي بازي كند كه علي(ع) و مالك اشتر را خوب مي‌شناسد! آخر سر هم گفت نقش را به اكبر نده و بده به من، فيلم را بخوابان بگذار من بيايم بازي كنم!از اين آدم‌ها كم نداريم

در معراجي‌ها آمدم كه بگويم ما بي‌دست هم تك‌چرخ مي‌زنيم؛ يعني بدون آن شوخي‌هايي كه به نظرم خط قرمزي هم نبود و بدون آن اتفاقات حاشيه‌يي و رسانه‌يي‌ هم قرار است در استقبال عمومي همان اتفاقات بيفتد؛ حالا يا مي‌افتد يا نمي‌افتد. من نمي‌فهمم كساني كه براي شوخي‌هاي اينچنيني در فلان فيلم كف مي‌زنند و اسمش را مي‌گذارند طنز فاخر، چطور اينجا كه مي‌رسند استاد اخلاق مي‌شوند. چيزي كه شما از ابتداي مصاحبه دنبالش بودي و الان داري رويش كل‌كل مي‌كني با اين چيزها به دست نمي‌آيد


اول بگويم كه خبر دارم نسبت به انجام اين گفت‌وگو موضع و حس خوبي نداريد. البته از دلايلش خبري ندارم.


تعدادي از دوستان مثل شما از زمان اخراجي‌هاي يك در مقابل من و فيلم‌ها به صورت تهاجمي عمل كرديد و فكر مي‌كنم چون مباني مشتركي با هم نداريم، اصلا گفت‌وگو يك چيز صوري است. شما مي‌خواهيد در جايگاه مدعي قرار بگيريد و من را بنشانيد در جايگاه متهم، اما قضيه اصلا اين جوري نيست و من چنين جايگاهي ندارم.

ماجرا اصلا اينجوري كه مي‌گوييد نيست و داريد اغراق مي‌كنيد.

ما فضاي سينما را مي‌شناسيم و همديگر را هم نديد خوب مي‌شناسيم و يكسري بديهيات هست كه هر دو طرف بحث از آن خبر داريم، اما در فضاي رسانه به آن اعتراف نمي‌كنيم.

چرا اعتراف نمي‌كنيد؟

چون از منظر شما طرف از جنس ما نيست، همفكر ما و هم‌گروه ما نيست. البته در مورد من طيف ما هم اينجوري هستند و مثل شما موضع دارند.

شما كه نبايد خودتان را سانسور كنيد يا از بيان واقعيت چشم بپوشيد؟

مثلا من بايد در مصاحبه بنشينم و بگويم كه آقاي فلاني كه شما مي‌گوييد استاد مسلم سينماست اخراجي‌هاي يك را ديده بود و گفته بود نسبت به فيلم اول ماها بهتر است. خوب اينها خود تعريفي است حرفي كه ديگران بايد بزنند نه من!

من هم حاضرم اين را در همين مصاحبه بگويم كه به نسبت الماس 33 و بيگانه بيا و خانه قمر خانم بله. استاد مسلم سينما را درست فهميدم؟!

يكي ديگر از اين - به قول شما سينمايي‌‌نويس‌‌ها-اساتيد هم همين را جايي به يكي از دوستان مشترك‌مان گفته بود كه به من بگويد. حالا اگر من همين حرف را در مورد كارهايم بزنم، ماجراها داريم.

اگر واقعيت داشته باشد، چرا كه نه؟ منتها بحث ما اينها نيست؛ الان اينجا آمدم كه ببينيم اصلا امكاني براي گفت‌وگو وجود دارد يا نه... به نظر من كه وجود دارد.

گفت‌وگو از منظر شما كه من بخواهم جاي متهم بنشينم، بله! وگرنه نقطه مشتركي براي حرف زدن وجود ندارد.

چرا فكر مي‌كنيد متهم و اصلا اتهامي وجود دارد؟ اينكه نقطه مشتركي براي بحث نداريم، به نظرم اين نقطه سينما است و اتفاقا نقد به درد همين‌ها مي‌خورد.

خودم قبلا روزنامه‌نگاري بودم كه پدر عالم و آدم را درمي‌آوردم؛ از پشت كوه كه نيامده‌ام، ولي...

ولي ندارد؛ بخشي از بُرد شما به عنوان فيلمساز- همان طور كه به عنوان ژورناليست– به اين است كه بخش پروپاگانداي ماجرا را خوب بلديد و در فيلم‌ها و فضاسازي پيش و پس اكرانش هم خيلي كمك‌تان كرده؛ الان چرا مي‌خواهيد يكي از ابزارهاي مهم را از خودتان دريغ كنيد؟

چون فكر مي‌كنم اتفاقا همين بخش جزو موارد اختلافي ما است كه بعضي‌ها فكر مي‌كنند من حاشيه‌ها را مي‌سازم و برايش فكر و طراحي مي‌كنم، در حالي كه شايد خوب نباشد آدم دستش را رو كند اما واقعيت اين است كه اينجوري كه فكر مي‌كنند نيست.

حاشيه را نمي‌شود برنامه‌ريزي كرد، ولي مي‌شود به آن دامن زد و هدايتش كرد.

حاشيه را براي من مي‌سازند. جنس حرف‌هايي كه مي‌زنم و شخصيت من جوري است كه حاشيه ساخته مي‌شود، ولو اينكه بخواهند مرا بايكوت كنند. موقعي چنين توهمي دست مي‌دهد - مثل همين روزها – كه حتي جريان‌هاي مثلا همفكر يا جريانات به ظاهر همفكر هم مرا بايكوت خبري مي‌كنند، براي دفاع از چند تا فيلم ديگر. ظاهرا اين دوستان فكر مي‌كنند آنها بوده‌اند كه مخاطب فيلم‌هاي قبلي را جذب كرده‌اند و به حاشيه‌ها دامن زدند. اين‌بار آنها نبودند. در «رسوايي» هم نبودند اما مردم كار خودشان را كردند.

مثلا قرار است معني‌اش بي‌اهميتي باشد؟

مي‌خواهند اينجوري نشان دهند، در حالي كه اين جوري نيست. مي‌خواهند نشان دهند اين ما هستيم كه جريان مي‌سازيم، ولي براي من واقعا اينجوري نبوده است. من تجربه انتشار نشريه‌هاي پرتيراژ را نه براي يك شماره و دو شماره بلكه براي 10 سال داشتم، آن هم نه براي يك نشريه. تا روزي كه خودم به اين نتيجه رسيدم كه ديگر در نشريه حرفي براي گفتن ندارم. روزي به اين نتيجه رسيدم كه قبل از اينكه از سكو بياورندت پايين، خودت بيا پايين. خودم آن جايگاه را رها مي‌كنم و يك مديوم ديگر را انتخاب مي‌كنم.

اين اتفاق را چه طور رصد كرديد؟ آن لحظه و مقطعي كه قرار شد رسانه از نشريه به سمت سينما برود دليلش چه بود و چه اتفاقي در آن مقطع افتاد كه اين تغيير لازم شد؟

برخي دوره‌هاي رسانه‌يي را به سه بخش تقسيم مي‌كنند؛ دوره فرهنگ شفاهي، دوره فرهنگ مكتوب و دوره رسانه‌هاي ديداري و شنيداري. در ايران عصرروزنامه‌ها از مشروطه شروع مي‌شود و اوج تيراژ ميليوني نشريات در سال 78 است، اما ناگهان از سال 79 به بعد دچار افت شديد تيراژ مي‌شويم و مردم از رسانه‌هاي مكتوب به سمت رسانه‌هاي فضاي مجازي مي‌روند. اين يك بخش ماجرا بود و بخش ديگرش بود اينكه جنس حرف‌هايي كه من مي‌زدم تكثير شده بود و بدل‌هاي زيادي برايش به وجود آمده بود. اتفاقا خطوط قرمز و محدوديت‌هايمان را نداشتند، چون حاشيه امني داشتند و تعطيل نمي‌شدند.

اين حرف يعني ما بايد باور كنيم كه شما در دوران كار مطبوعات حاشيه امنيت نداشتيد؟!

دليلش اينكه آنها هيچ‌وقت توقيف نمي‌شدند، اما براي نشريات من اين اتفاق پشت سر هم مي‌افتاد. نه حاشيه امن آنها را داشتم و نه خطوط اخلاقي كه من رعايت مي‌كردم، رعايت مي‌كردند. فكر كردم حالا ديگر فضا اشباع شده و من هم قرار نيست دنباله‌رو جرياني باشم كه خودمان ساخته بوديم. اين بود كه فاز و مديوم‌ام را عوض كردم.

در اين جابه‌جايي چرا سينما را انتخاب كرديد؟

احساس كردم حالا كه مردم به طرف رسانه‌هاي ديداري و شنيداري رفته‌اند، همان حرف‌ها را تاثيرگذار‌تر در قالب سينما و در عرصه مستند بزنم.

اين تصميم خلق‌الساعه كه نمي‌شود و بايد يك پيشينه‌يي داشته باشد. سينما كاري نيست كه بگوييم خب حالا اين كارمان را رها كنيم و برويم سراغش؛ دانش و هنر و تخصص مي‌خواهد...

موقعي كه كار مطبوعاتي مي‌كردم يك روز پروفسور مولانا آمد دفتر روزنامه ما. من نمي‌شناختمش و ارتباط چنداني هم با او نداشتم. ديدم پيرمردي آمده و از اينكه گفتم نمي‌شناسمش به ايشان برخورد. مي‌گفت مگر مي‌شود يك روزنامه‌نگار مرا نشناسد!

فقط تصويري نمي‌شناختيد يا در حد نوشته‌ها و فكر هم؟!

راستش هم تصويري نمي‌شناختم، هم مطالب ايشان براي مطالعه جزو اولويت‌هاي من نبود.

يكي از ليدرهاي فكري يك جريان و روزنامه كيهان چطور اولويت فكري شما نبود؟

همين ديگر، چون من را نمي‌شناسيد.

ولي علي‌الاصول بايد اين جوري باشد.

چون من منم و مرا به موازات جريانات سياسي و گروهي نمي‌شود، دسته‌بندي كرد. اين به معني نفي كيهان يا پروفسور مولانا نيست.

راستش به نظر من كه شما به نظر من نماينده يا عضو هيچ جرياني نيستيد. شايد به قول گروچو ماركس «عضويت گروهي كه شما را به عضويت خودش قبول كند نمي‌پذيريد»!

نه آنها مرا مي‌پذيرند ظاهرا از خود مي‌دانند و نه من آنها را مطابق با همه آرمان‌ها و روش‌هايم مي‌دانم. ولو اينكه اين گروه‌ها را خود من درست كرده باشم!

يعني حتي تا اين حد؟!

حتي به اين حد!

نكته‌اش را گرفتم؛ پس اين جريانات هم مثل انقلاب فرزندان خودش را... ؟!

بله. در جريانات هم از اين اتفاق‌ها مي‌افتد.

با فلان جريان كه از سازندگانش بوديد چرا به مشكل خورديد؟

به خاطر اينكه مشتركات فكري نداريم.

مگر بحث فكري بود؟!

به خاطر روش‌ها هم بود، چون خيلي جاها شيوه آنها را قبول ندارم.

هيچ‌وقت قبول نداشتيد يا الان ديگر نداريد؟

اتفاقا من هميشه هزينه آن روش‌هاي ديگران را پرداخته‌ام. اين از همان بحث‌هايي است كه گفتم نمي‌خواهم راجع به آن حرف بزنم.

بگذريم؛ داشتيد مي‌گفتيد چرا يكهو سينما را انتخاب كرديد.


يك آدم اهل دل به من گفت بيشتر خبر باش تا خبرخوان و خبرنويس. در اصول ژورناليستي هم با باورهايي كه من با آنها زندگي مي‌كردم تضاد شديدي مي‌ديدم؛ مثلا حضرت علي(ع) مي‌گويند فاصله بين حق و باطل چهار انگشت است، يعني بين شنيدن و ديدن. من ديدم چيزي كه ما داريم مي‌نويسيم براساس شنيده‌هاست و اين در تضاد بود با چيزي كه به آن اعتقاد داشتم. به همين خاطر از آن حوزه فرار كردم و آخرين نشريه‌ام را به دست خودم تعطيل كردم و آمدم به حوزه سينما.

يعني خواستيد فاصله شنيدن و ديدن را حذف كنيد؟

به تعبيري بله؛ حالا فكرم اين بود كه اين جنس حرف‌ها در عرصه فيلم و مستند باز هم مخاطب دارد؟ آيا باز هم گوش و چشمي براي ديدنش هست؟ از همان ابتداي راه به من ثابت شد كه هست، يعني «جنگ فقير و غني» صفحه من در نشرياتم حالا مي‌شود مستند«فقر و فحشا» يا همان بحث مقاله«نه چپ نه راست»كه در نشريه جبهه تيتر مي‌زدم، شد «كدام استقلال؟كدام پيروزي؟». اينها مي‌آيد بين مردم و مثلا نسخه قاچاق «فقر و فحشا» با تيراژ 10 ميليوني بين همه پخش مي‌شود و ميليون‌ها بار دانلود مي‌شود. حالا ديگر براي من مهم نيست كه نيويورك تايمز بنويسد «ده‌نمكي، مايكل مور ايران».

چرا مهم نيست؟


چون تاثير كارم را روي فكر مسوولان ديدم و مثلا معاونتي به اسم «معاونت زنان سرپرست خانوار» تشكيل شد و بيش از 400 هزار زن را تحت پوشش قرار داد و من را هم دعوت كنند كه بيا مسوول بخش بهزيستي باش. اين يعني شيريني تاثيرگذاري رسانه تصويري را بيشتر از مطبوعات چشيدم و به همين خاطر ادامه‌اش دادم.

سوال من اين بود كه در اين تغيير رسانه و ورود به سينما پيش‌نيازهايي بايد طي شود. به نظر مي‌رسد شما اين پيش‌نيازها را پاس نكرده‌ايد.

حالا برگشتيم به داستان پروفسور مولانا. ايشان آمد دفتر ما و گفت فلاني هستم. گفتم عكس‌تان را در روزنامه كيهان ديده‌ام، پرسيد يعني نخوانده‌يي؟ گفتم چرا خوانده‌ام –البته براي اينكه ناراحت نشود! – و پرسيدم امرتان؟ گفت من اين همه راه از امريكا آمده‌ام تا ببينم تو كجا درس روزنامه‌نگاري خوانده‌يي؟ چون اين سبك كار - از مدل صفحه‌بندي بگير تا نوع تيترزني - چيزي نيست كه در آكادمي هايمان خوانده باشيم يا درس بدهيم. اينها را از كجا آورده‌يي كه مثلا يك مطلب طنز را تيتر يك مجله مي‌كني يا كل صفحه اول را فقط يك عكس مي‌زني. گفتم من دلي كار مي‌كنم، يعني خودم را جاي مخاطب مي‌گذارم و از آن منظر به رسانه نگاه مي‌كنم و آن را تريبون يك طرفه نمي‌بينم. بعد هم اغلب رسانه‌هاي بزرگ دنيا را مي‌گذارم جلويم و از هر كدام يك سبك و روشي را انتخاب مي‌كنم. حرف مشابه اين را آقاي حسين ده‌باشي برايم تعريف كرد كه يكي از وزراي فرهنگي و رسانه‌يي زمان شاه كه با او مصاحبه كرده مشابه همين حرف را در مورد من زده بود.

در كار سينما هم همين طور است؟

بله.

يعني الان داريد براي خودتان يك جور علم لدني قايل مي‌شويد؟! آدمي كه همين جوري روزنامه‌نگاري بلد است و بعد همين جوري سينما هم...

اين از آن چيزهايي است كه نمي‌شود در موردش حرف زد. اصلا عالم هنر عالم كشف و شهود است. لابد اين را قبول داريد!من الان هرچه بگويم يك سوءتعبيري از حرفم مي‌شود.

خب بگذاريد بشود! شما كه كلكسيون سوءتعبير هستيد، حالا دو تا هم بيايد رويش، اشكالي دارد؟

اين همه در سينماي دنيا فلاني بدون اينكه سينما بخواند آمده و صاحب سبك هم شده و فيلم‌هايش در دنيا جنجال‌آفرين است. آنجا مي‌گويند فلاني بدون اينكه درس بخواند آمد و اين كار را كرد، يعني برايشان ارزش است. درست برعكس ايران... حالا اگر ميليون‌ها نفر از مستند «فقر و فحشا» استقبال كنند و جريان‌ساز باشد بد است، ولي اگر مثلا از مستند «خانه خدا» در زمان طاغوت استقبال شود براي سينما خوب است.

«خانه خدا» مستند با كيفيتي است؛ آن فلاني‌ها كه مي‌گوييد، حتما در كارهايشان خلاقيت و نوآوري در زبان و فرم سينما كردند و اتفاقي را شكل دادند...

... كه البته من قائلم كه اين اتفاق در همه كارهاي من افتاده وفقط بايد چشم‌ها را شست و جور ديگر بايد ديد. از 82 تا 92 در طول 10 سال اين كار را بارها تكرار كردم. مجموع فروش فيلم‌ها بالاي 30 ميليارد برابر با 100 فيلم سينماي ايران است و با موضوعات مختلف جنگ و اسارت و سياست و فقر و فحشا و عرفان و... اين استقبال هم تصادفي نيست و تكرار شده؛ تصادف يك‌بار دوبار نه 10 بار!

سر اين بحث ملاك قرار دادن استقبال عمومي و فروش براي كيفيت فيلم مفصل بايد حرف بزنيم.

اصلامگر خيلي از كساني كه نقد مي‌كنند رفته‌اند درس آكادميك سينما خوانده‌اند؟ فيلمسازها چطور؟

تقريبا 80 درصد فيلمسازهاي ما درس سينما نخوانده‌اند، اما...

البته الزاما هم اينجوري نيست كه هركسي خواست بتواند.

اينكه هركسي بخواهد نمي‌تواند درست، اما سوالم اين بود كه شما چگونه توانستيد؟ فيلمسازها اغلب‌شان درس آكادميك نخوانده‌اند، منتها در سينما و با فيلم ديدن و دستياري و اينها فيلمسازي ياد گرفته‌اند. به پيشينه شما نمي‌آيد كه عشق فيلم بوده باشيد، مگر اينكه الان بخواهيد اعتراف كنيد.

عشق سينما نبودم، اما فيلم مي‌ديدم و كار كردم و مطالعه كردم و حتي تجربه كردم.

الگو يا علاقه خاصي هم به كسي يا فيلمي داشتيد؟

مي‌گفتم اگر روزي بخواهم فيلمساز شوم الگوي كارم «عروسي خوبان» خواهد بود، يعني من هم در سينما از اين جنس حرف‌ها دارم.

از چه جنسي؟

يعني مهم‌تر از فرم براي من حرفي است كه بايد داشته باشد. فرم و قالب دست‌يافتني است و با خواندن و تجربه به دست مي‌آيد.

چطور مي‌شود اين دو را تفكيك كرد؟ اين از بحث‌هايي است كه عيار طرف مقابل را روشن مي‌كند.

خيلي از آدم‌هايي كه فرم و قالب را مي‌شناسند، چون حرفي براي گفتن ندارند اتفاق خاصي هم برايشان نمي‌افتد. به قول شماها مشكل اصلي سينماي ايران فيلمنامه است و سينماها دچار تكرار شده‌اند.

به نظرم اين گونه كه مي‌گوييد نيست. اين بحث تئوريك دنباله‌داري است كه آيا فرم و محتوا از هم قابل تفكيك هستند يا خير. منتها حرف شما را اينجور مي‌فهمم كه اصلا دليل تاثيرگذاري بعضي كارها اين است كه فرم و ساختاري ندارد!

به نظر من مواقعي غلبه محتوا بر فرم است و مواقعي فرم بر محتوا غالب مي‌شود. اين از آن بحث‌هاي تئوريكي است كه نمي‌شود بازش كرد. بايد ببينيد مخاطب شما كيست. اين بحث فقط روي پرده سينما و با مخاطب جواب مي‌دهد. آنجاست كه بايد ببيني حرفت روي مخاطب تاثير گذاشته يا نه؟ اگر باور كرده باشد -حتي اگر با فرم‌هاي آكادميك هم نخواند - كاركرد خودش را داشته است؛ به نظر من سينما يعني اين.

همين لحظه تعريف جديدي از سينما شكل گرفت! بر اساس همين تعريف از سينما در دوران نشريه با فيلم‌ها آنقدر تند برخورد مي‌كرديد؟

كارگردان بنامي بعد از اخراجي‌هاي يك در جلسه‌يي وقتي به او گفتم دوستان شما در داوري جشنواره اصلا ننشستند فيلم را نگاه كنند، گفت بايد بهشان حق بدهي! گفتم چرا حق بدهم؟ بعد برايش مثال زدم كه يكي رفته بود از فيلم«خانه‌يي روي آب» آقاي فرمان آرا شكايت كرده بود. فيلم را آورد من ديدم و گفتم شما بايد به اين فيلم جايزه هم بدهيد، سر چه چيزي از اين فيلم شكايت كرده‌ايد؟ مي‌گفت آخر اين فيلم را فلاني ساخته و من گفتم نگو فلاني ساخته، ببين چه ساخته است. به تعبير من قال و ما قال حضرت علي(ع) عمل كنيد. خلاصه آن آدم شكايتش را پس گرفت. گفتم من با دوستان شما و سينما اينجوري رفتار كرده‌ام. خودتان مي‌دانيد سر فيلم «آدم برفي» من بودم كه استفتايي كه از آقا گرفته بودند در نشريه‌ام چاپ كردم. همان استفتايي كه اين دوستان قايمش كرده بودند تا ديگران ندانسته به فيلم اعتراض كنند و فروش برود بالا. آن دوست فيلمساز باز هم گفت حق بده. گفتم چرا؟ گفت همه ما آرزويمان اين است كه لااقل يك فيلم‌مان جريان‌ساز باشد. بعد گفت راستش خودم هم با زن و بچه‌ام رفتم سينما و وقتي ديدم هزار نفر كنار هم مي‌خندند اخم كردم، بعد ديدم همان مردم كنار هم گريه كردند باز هم اخم كردم و آخر سر گفتم حتما من مشكل دارم و اين هزار نفر كه مريض نيستند. تازه اين آدم صادق‌ترين‌شان بود كه اين حرف را زد.

براي ثبت در تاريخ اسمش را هم بگوييد.


نه. فعلا زود است!

بگوييد!

نه. تازه بعد گفت اينها به كنار؛ تو يك دستيار يا مشاور هم نداشتي. چطور اين فيلم را ساختي!

واقعا نداشتيد؟


نه، يعني براي كار اول با مشاور كارگردان قرارداد هم بستيم، اما با اينكه چك هم گرفته بود راي‌اش را زدند. حق هم داشت. شايد من هم جايش بودم همين كار را مي‌كردم! خلاصه آن فيلمساز پرسيد دستيار و مشاور كه نداشتي، خودت هم نه دستياري كرده‌يي نه درسش را خوانده‌يي، قبلش هم كه كار سينما نكرده بودي به من بگو، پس چگونه اين فيلم را ساختي؟ نه اينكه فقط فيلم ساخته‌يي، بلكه جوري ساختي كه اين اتفاق‌ها افتاده است.

من هم از اول مصاحبه دنبال جواب سوال اين فيلمساز بي‌نام مي‌گردم. بهش چه جوابي داديد؟

گفتم رفتم جلوي دانشگاه يك كتاب خريدم به اسم«چگونه كارگرداني كنيم؟» و بعد هم آمدم شروع كردم! عصباني شد و جوري كوبيد روي ميز كه چاي ريخت و بعد از اتاق زد بيرون و گفت با كتاب خواندن كه كسي فيلمساز نمي‌شود. اگر هم بشود آن فيلم نمي‌تواند تاثير اجتماعي بگذارد. گفت تو بگو «گفتم بسم‌الله و از روي آب رد شدم»، اين را من باور مي‌كنم، ولي نگو كتاب خوانده‌ام كه باور نمي‌كنم. نمي‌خواستم اين حرف را بزنم اما گفتم از روي آب رد شده‌ام!

الان من هم يا بايد ليوان چاي را چپه كنم يا از اتاق بزنم بيرون! واقعا به اينكه گفتيد اعتقاد داريد؟

همان اعتقادي كه داشتم و موقع كار در نشريه هم داشتم. همين آقا گفت ولي دومي را ديگر نساز، چون الان مثل رضازاده يك وزنه سنگين زده‌يي و بگذار در تاريخ بماند. همه ما دوست داريم فيلمي بسازيم كه باهاش در تاريخ بمانيم.

البته شايد مهم‌تر اين است كه چطور در تاريخ بمانيم! براي فيلم دوم هم بسم‌الله بعدي را گفتيد؟

براي دومي گفتم بسم‌الله سرجاي خودش، ولي بايد حرفه‌يي‌تر كار كرد. خودم معتقدم صحنه‌هاي جنگ 15 دقيقه اول اخراجي‌هاي 2 براي نخستين بار در سينماي ايران اتفاق افتاد و نوع فيلمبرداري و استفاده از جلوه‌هاي كامپيوتري براي نخستين بار در سينماي جنگ به اين شكل حرفه‌يي انجام شد يا حتي رنگ و لعاب فيلم كه بعد تقليد شد. اينها ديگر با خواندن كتاب و فيلم ديدن و به كارگيري جوان‌هاي جسور به دست آمد.

خيلي‌ها معتقدند كه شما براي از روي آب رد شدن يكسري قايق داشتيد!


اين قايق‌ها براي همه هست، چون كسي كه اين حرف را زد دنبال قايق‌هاي من هم بود. سر يك فيلمش از من خواست و من هم قايق‌ها را نشانش دادم و گفتم برو به آنها وصل شوي حتما از آب رد مي‌شوي. ولي خب اين چيزها قابل اثبات كه نيست... دعوايي هم كه نيست.

اگر دوست داريد يك بار شفاف راجع به اينها حرف بزنيد؛ مثلا محمدرضا شريفي‌نيا غير از بازيگري دقيقا چه نقشي در اخراجي‌ها داشت؟

آقاي شريفي‌نيا خودش كه مي‌گويد براي تو كمتر از آقاي مهرجويي يا سايرين كار كردم! مي‌گويد خيلي جاها در كارها دخالت مي‌كرده و اينجا نكرد. در آوردن بازيگران هم تبحر داشت و هم كارش اين بود، آن هم براي يك فيلمساز كار اول...

اينها را كه براي همه مي‌تواند انجام بدهد و چيز ويژه‌يي نيست. كارهاي ديگري غير از اينها نبود؟

به هر حال خودش هم شيفته متن شد و در اجرا هم خوب بود... اين از همان بحث‌هايي است كه اخلاقي نمي‌دانم درباره‌اش حرف بزنم.

مگر كار غيراخلاقي‌اي اتفاق افتاد؟

يعني در جواب اين سوال چه بايد بگويم؟ درباره تاثير و حضور بازيگران هم نمي‌توانم چنين حرف‌هايي بزنم. فيلمنامه خوب و موضوع‌ و بازيگر و كارگردان و اينها اجزاي فيلم هستند و قابل تفكيك نيستند.

اينها درست، اما الان داريم درباره نقش و تاثير مسعود ده‌نمكي به عنوان كارگردان فيلم حرف مي‌زنيم.


به نظرم نمي‌توانيم اينها را از همديگر تفكيك كنيم؛ نه در دوره روزنامه‌نگاري مي‌توانيد و نه دوره فيلمسازي.

ولي كارگرداني علاوه بر تمام اين چيزهاي بداهه و حسي و دلي و غريزي و غيره و ذلك، يك بعد فني، تكنيكال و تخصصي هم دارد...


راستش فكر مي‌كنم شايد اين حرف‌ها گول زنك باشد، خصوصا براي آنهايي كه از آمدن من به سينما گول خوردند. رفقايي كه فكر مي‌كنند مي‌خواهند بيايند در سينما انقلاب ايجاد كنند، يك بخش ديگر قصه را نديده‌اند.

كدام بخش قصه را؟

يعني اينجوري نيست كه با جشنواره و كتاب خواندن و اين چيزها كارگردان توليد كنيم، اگر بود كه حوزه هنري از اولش اين كارها را كرده بود. شايد اين هم يك جوري خودشيفتگي و خودتعريفي به نظر بيايد كه نمي‌توانم زياد درباره‌اش حرف بزنم. شما فيلم‌هاي اول خيلي از فيلمسازهاي ما را بياوريد بگذاريد جلويتان. اينها بحث‌هايي نيست كه آدم بتواند پشتش قايم شود.

در مورد اخراجي‌هاي يك اگر بخواهم صريح بگويم به نظر مي‌آيد يك عده آدم متخصص جمع شده‌اند و يك قصه جالب و متفاوت را مصور كرده‌اند. اسم مسعود ده‌نمكي هم با همه پس‌زمينه‌هايش براي تبليغات و جنجال‌سازي به درد مي‌خورد و كمك مي‌كند به بهتر ديده شدن فيلم. كارگرداني كردن براي شما مي‌شود مثل كار آن دوست‌مان كه از آبشار نياگارا پريد و بعد گفت كي بود هُل‌ام داد. اين البته بحث جديد و عجيبي هم نيست و در سينماي قبل از انقلاب هم اغلب فيلمبردارها معتقدند كه فيلم‌ها را خودشان كارگرداني مي‌كردند...


هنوز هم اخلاقي نمي‌دانم كه در مورد كساني كه با آنها كار مي‌كردم و اين بخش ماجرا حرف بزنم، چون معتقدم همه اينها در خدمت كارگردان هستند. براي كساني كه فيلم‌ها را از منظر سينما نقد مي‌كنند اين حرف‌ها عوامانه است و تخصصي نيست. آنها مي‌دانند كه فيلمبردار و گريمور و بازيگردان و غيره همه بايد كار خودشان را بكنند. اگر قرار است نقد سينمايي بكنيد بايد از اين جنس حرف‌ها بزنيد، وگرنه بايد در جواب بگويم مدير فيلمبرداري بعضي از فيلم‌هاي من خودش هم فيلم ساخته و... اينها را مي‌شود به راحتي براي اين جنس از آدم‌ها اثبات كرد.

بحث اثبات اين قضيه نيست؛ شايد آسان‌ترين جواب اين سوال كه چطور كارگرداني مي‌كنيد اين باشد كه آدم‌هاي ديگري اين كار را براي‌تان انجام داده‌اند.


اين امتياز براي ديگران هم مي‌تواند وجود داشته باشد؛ چرا بقيه تا حالا ازش استفاده نكردند؟ مثلا در مورد بازيگري در فيلم‌هاي من مي‌گويند اينها همه‌اش بداهه است؛ جوابش اين است كه اولا بداهه‌گويي در سينما يكي از اصول بازيگري است...

لبته مشكل در بداهه‌گويي بازيگران نيست!


چرا هست؛ در سينماي ما هنوز بداهه مثل فحش است. در فيلم‌هاي ديگر دست همين بازيگران بداهه‌گو را باز مي‌گذارند وهمين عامل اصلي ابتذال شده و فيلم يا توقيف روبه‌رو شده يا اصلا پخش نمي‌شود.

يعني مي‌گوييد در فيلم‌هاي شما اين اتفاق نيفتاده؟

نه؛ اين نشان مي‌دهد كه حتي بداهه هم بايد مديريت شده باشد.

موضوعاتي غير از بداهه‌گويي هم اين وسط هست.

در مورد بحث‌هاي فني فيلم‌ها، من در اخراجي‌هاي دو دوربين اس‌اي تو كي يا در اخراجي‌هاي سه دوربين مارك را براي نخستين بار استفاده كردم و بعدش فيلم‌هاي ديگري با اين دوربين‌ها ساخته شد و خيلي‌ها دنباله‌روي اين موضوع شدند.

يعني مارك و مدل دوربين‌ها هم جزو امتيازات فيلم است؟

بالاخره نخستين بودن مهم است. در بازيگري هم اين اتفاق به نوعي براي بعضي بازيگرها افتاد. بعد از كار با من مسيرشان تغيير كرد و جلو رفتند كه به نوعي در «معراجي‌ها» خواستم اين بحث براي بعضي‌ها حل بشود. يعني فيلمي ساختم با بازيگرهايي كه جز دو نفرشان كسي با ما كار نكرده بود، و با كمترين شوخي‌هاي خط قرمزي. حالا اگر اتفاق فيلم‌هاي قبلي در موردش نيفتاد، شما مي‌توانيد بگوييد قبلي‌ها صرفا به اين دلايل موفق بودند.

البته در «معراجي‌ها» هم يك مورد خط قرمز اساسي و شوخي آنچناني داريد.

هيچ كدام از كارهايم اين‌طوري نيست كه منبع و ماخذ جدي نداشته باشد. در «رسوايي» براي دانه دانه حرف‌هايي كه زده مي‌شود حديث دارم. منتها وقتي اينها قرار است تبديل به سينما بشود ديگربايد به داستان تبديل بشود.

يكي از كاركردهاي ويژه و اورجينال مسعود ده‌نمكي همين است كه يك چيزهايي را استخراج كند و در فيلم بگذارد كه هركسي صدايش درآمد و انتقاد و اعتراضي كرد در جوابش بگويد اين حرف ، يك شخصيت است.

اين كار را بايد بلد باشيد.

اين همان شم ژورناليستي است ديگر...

نه، اين سينماست. وقتي مي‌خواهم درباره موضوعي كار كنم غرق آن موضوع مي‌شوم. وقتي مي‌خواهم اخراجي‌هاي دو را بسازم، زمينه‌اش بيست سال كتاب نوشتن در زمينه اسارت است، يعني در موردش اطلاعات دارم.

اين تحقيق و اطلاعات و پيش زمينه‌ها به كيفيت چه كمكي كرده است؟

مثلا موضوع فيلم رسوايي با گوشت و پوست خودم عجين است، چون قبلش فقر و فحشا ساخته‌ام و سال‌ها روي مباحث ديني‌اش كار كرده‌ام كه مي‌توانم اين ديالوگ‌ها را بگويم. رسوايي مگر كمدي بود؟ فقط با سه تا بازيگر آن اتفاق افتاد. قصه و موضوع رسوايي مگر طنز بود كه اينقدر استقبال شد؟

خط قصه «رسوايي» همين جوري معلوم بود چه اتفاقي برايش مي‌افتد. اصلا آن بخش رانت يا موقعيت ويژه‌تان همين است كه اجازه داريد «رسوايي» را بسازيد.

نه، همين رانت ويژه را به ديگران با پول‌هاي كلان مي‌دهند.

يك مثال مي‌زنيد؟


نه! از موقعي كه پير شده‌ام و محافظه‌كار ديگر اسم از كسي نمي‌برم، اما مطمئن باشيد به عده‌يي پول هم مي‌دهند و مي‌گويند كه از اين فيلم‌ها بساز يا مثلا «رستگاري در هشت و بيست دقيقه» كه در مورد زنان مساله‌دار بود، البته فقط موضوعش را مي‌گويم نه اينكه دستوري ساخته شده باشد.

در آن فيلم بحث روحانيت مطرح نيست.

روحاني نبود، اما در مورد همين مساله است. مگر در فيلم «زير نور ماه» شخصيت دختري كه دچار صدمه اجتماعي بود و ارتباطش با آن طلبه نبود؟ نكته اينجاست كه نوع نگاه من به اين طرح يا قصه متفاوت است.

شايد بقيه در نوع نگاه كردن‌شان احتياط مي‌كنند كه كارشان به رسوايي نكشد.

نه، نوع نگاه و زاويه ورود به قصد خيلي مهم است.

خب لابد به بقيه اجازه داده نمي‌شود كه رسوايي به بار بياورند.

من هم رسوايي به بار نياورده‌ام؛ پاك‌ترين روحاني اين سينما را به تصوير كشيدم كه سكولار هم نيست، دينش هم دين فردي نيست، عكس امام هم در اتاقش دارد و به جانباز هم سر مي‌زند. روحاني آن طبقه اجتماعي هم هستندولي ديديد كه بين علما دعوا راه افتاد.

اما فيلم در بهترين شرايط اكران شد.

شما از پشت پرده آن ماجراكه خبر نداريد. ائمه جمعه مي‌آيند فيلم را مي‌بينند و مي‌پسندند، اما حوزه علميه قم فيلم را تحريم مي‌كند و تلويزيون هم برايش تبليغ نمي‌رود. همه اين اتفاق‌ها در «رسوايي» مي‌افتد.

پس ادعا مي‌كنيد هيچ كدام از فيلم هايتان هيچ رانت و امتياز ويژه‌يي - از يك تا صد - نداشته؟

هيچ‌وقت نداشته.

واقعا نداشته؟

نه. اين رانت ويژه‌يي كه اتفاقا ديگران دارند، من هيچ‌وقت نداشتم.

يعني شما معتقديد سه تا اخراجي‌ها و رسوايي را همه كارگردان‌هاي ديگر هم مي‌توانستند بسازند و به مشكل و مانعي نمي‌خورد؟


مساله اين است كه اينها تراوشات ذهن من است نه اينكه آنها نمي‌توانستند. همين فيلمنامه را به آنها بدهيد چيز ديگري مي‌سازند. اين يعني سينما؟!

منظورم اندازه و شرايط خط‌قرمزي‌ها و انتخاب موضوع است.

خب براي كار خط قرمزها را هم بايد شناخت. بعد از آن فيلم‌ها آمدند و با همان بازيگرها يك فيلم ديگر كپي اين ساختند. منتها كسي كه آن ايده اوليه را مي‌دهد اين امتياز را دارد. اين ايده اوليه خيلي مهم است.

يعني اخراجي‌ها محصول رانت نيست و فقط نكته اين است كه شما اين خط و ايده را اول رو كرديد و سراغش رفتيد؛ همين؟

بله، محصول يك نوآوري است.

يعني اگر اين برگ برنده شما را هر كسي زودتر روي ميز مي‌گذاشت براي ساختنش مشكلي نداشت؟

به نظر من كه مشكل نداشت، البته به اين شرط كه درست به قصه بپردازد تا به ضد خودش تبديل نشود. يك حرف‌هايي بعضي اوقات مي‌زنند كه خيلي عجيب است؛ مثلا يكي نوشته بود فيلم فلان- كه از روي اخراجي‌ها كپي شده بود - صادقانه است، چون اگر آنجا شخصيت فيلم من با واويلا ليلي شروع كرده و در انتهايش شهيد مي‌شود، در اين يكي طرف با لب كارون شروع مي‌كند و تا آخر هم صادقانه پاي لب كارونش ايستاده و هيچ تحولي پيدا نكرده است!

ين لب كارون كد شناسايي فيلم بود!

من را وارد مصداق‌ها نكنيد. فقط مي‌گويم عبور از خط قرمزها با نزديك شدن به آنها فرق مي‌كند.

يعني ادعا مي‌كنيد كه بلديد روي خط قرمزها راه برويد.


اگر حمل بر خودستايي نشود بله.

حالا اگر حمل بر خودستايي هم بشود اشكالي دارد؟

اين را اگر بلد نباشي، بسازي هم دچار مشكل مي‌شود. اما اگر جوري مثل «رسوايي» بسازي كه بين علما اختلاف نظر بشود...

منتها تهش ختم به خير بشود!

بله ديگر. البته من هم اگر كارم را كامل بلد بودم باز يكسري نكات را در «رسوايي» رعايت مي‌كردم كه نكردم. متر‌ها هنوز هم كامل دستم نيامده، وگرنه مي‌توانستم با كم كردن حاشيه‌هايي كه اصلا به فيلم هم لطمه نمي‌زد سي درصد از مخالفان فيلم را كم كنم.

اينجا ديگر مي‌شود يك مثال بزنيد؟


مثلا آرايش بازيگر اول. من آنقدر غرق دكوپاژ فيلم بودم كه از گريم بازيگر غافل شدم.

كاراكتر دختر كه دو سوم فيلم در نقطه مركزي قاب دوربين شماست، چطور باور كنم شما از چهره‌اش غافل شديد؛ يعني كجاي پلان را نگاه مي‌كرديد؟

غافل به اين معنانه. آرايش دختر هم حالا اينقدري كه درباره‌اش مي‌گويند نيست. اينهايي كه اين حرف‌ها را مي‌زنند پشت همين حرف‌ها قايم شده‌اند. به نظر من نشان دادن شخصيتي مثل افسانه نياز به همين دارد و بدون كفش قرمز و صورت بزك كرده كه نمي‌شود. من نه مويش را بيرون مي‌گذارم نه لباس آنچناني تنش مي‌كنم كه ديگران در فيلم‌هايشان اين كار را مي‌كنند. اتفاقا رانت مال كساني است كه موهاي شخصيت زن فيلم‌شان هم حسابي بيرون است و تازه اسمش را هم مي‌گذارند فيلم ديني. به آنها كسي چيزي نمي‌گويد، اما با فيلمي كه طرف پوشيده‌ترين لباس‌ها را دارد و مني كه همه محدوديت‌ها را رعايت مي‌كنم اين جوري برخورد مي‌شود. اين يعني يك بام و دو هوا! به قول خودشان به فيلمي كه بازيگر موثر درفتنه در آن نقش داشته جايزه مي‌دهند، آن‌وقت به آن بازيگر حمله مي‌كنند. در فيلم هم آرايش او كمتر از افسانه فيلم «رسوايي» نيست.

بالاخره با نشانه‌ها و‌ المان‌‌هايي بايد بشود تصويري از اين طبقه اجتماعي و شخصيت به بيننده داد و اين اغراق در منطق كار درست است. پس چرا مي‌گوييد از گريم غافل شديد و اين طوري شد؟


بحث راكورد است. مثلا در سكانس اول اگر بازيگر رُژلب 50 درصد زد، ديگر در پلان بعدي نمي‌توانستيم اين را 30 درصد كنيم و ناچار بوديم همين مسير را ادامه بدهيم.

قضيه را كامل انداختيد گردن منشي صحنه و راكورد؟! اين ناچاري را الان داريد مي‌گوييد، ولي بخش مهمي از اقبال گيشه رسوايي مال همين چيزهاست. اصلا نمونه آن رانتي كه در موردش حرف مي‌زنم در همين درصد رژ لب نهفته...

اصلا اين طور نيست. يك موقعي باهاشان شوخي مي‌كنم و مي‌گويم اگر قرار بود به خاطر چشم و ابرو و فلان و اين حرف‌ها اتفاقي براي فيلم ما بيفتد، در فيلمي كه با يك سوپراستار ديگر همبازي بوديد مي‌افتاد. آنجا كه محدوديت‌هاي فيلم ما هم نبوده چرا اين استقبال نشد؟

البته اينجوري هم نبوده كه بازيگرهاي فيلم‌هاي شما جاهاي ديگر ناموفق بوده‌اند و فيلم پرفروش ديگري نداشته باشند.


نه بوده. اينها جزو همان بحث‌هاي اختلاف اساسي بين من و شماست. آقاي اكبر عبدي چون خودش اين را قبول دارد نقل مي‌كنم كه گفت اخراجي‌ها مرا زنده كرد. عبدي كه همان عبدي است؛ ويژگي‌هاي خارق‌العاده‌يي دارد و حاشيه‌هاي خاص خودش را هم دارد. بين و بعد از فيلم‌هاي من هم 10، 20 تا فيلم بازي كرده... تازه اكبر عبدي اخراجي‌ها با عبدي رسوايي و عبدي معراجي‌ها خيلي فرق مي‌كند.

منتها ورژن‌هاي مختلفي از توانايي‌هاي خود اكبر عبدي هستند.


خب اين توانايي‌ها را بايد كشف كرد و به كار گرفت. همه مي‌دانند كه من سر صحنه فيلمنامه مي‌نويسم. اين حرف‌ها را نبايد بزنم، اما فيلمنامه‌يي كه اين ور و آن ور مي‌دهم با فيلمنامه‌يي كه ساخته مي‌شود خيلي فرق مي‌كند.

من پشت صحنه بعضي از فيلم‌هايتان را كه ديده‌ام - مثلا اخراجي‌هاي سه –كه شما موقعيت كلي را توضيح مي‌داديد، بعد اكبر عبدي شروع مي‌كرد به انواع مزه‌پراني و بداهه كاري‌هاي خودش و بسته به اينكه خودتان بيشتر به كدام شوخي‌هايش مي‌خنديديد همان انتخاب مي‌شد براي فيلم. تا اينجاي حرفم كه ان‌شاءالله درست است؟

نه، اينجوري نيست. ببينيد ما در تمرين‌ها... راستش اين هم جزو حرف هايي است كه دوست ندارم پشت اين فرد بگويم.

ولي اكبر عبدي هميشه در هر تريبوني پشت سر شما هر حرفي را مي‌گويد. البته بعد در كمال حيرت باز در فيلم بعدي با هم كار مي‌كنيد. اين هم جزو همان تكنيك‌هاست؟!

نه، من حرمت‌ها را حفظ مي‌كنم.

در همين برنامه بفرماييد شامي كه اكبر عبدي درش بود، چيزهايي در مورد شما گفت كه حدس زدم كارتان به زد و خورد مي‌كشد. آن وقت شما چطوراين همكاري را ادامه مي‌دهيد؟ لابد تاثير حضورش آنقدر هست كه از اين چيزها چشمپوشي كنيد.

من از خيلي چيزها چشم مي‌پوشم. همين چند روز پيش يكي از بازيگرها مصاحبه كرده بود و گفته بود من فيلمساز نيستم جوك‌سازم. براي نخستين بار است كه دارم اين را مي‌گويم؛ موقع ساخت «رسوايي» همين آقاي عبدي گفت براي نقش مقابلش - آقا شريف - بگوييم اين بنده خدا بيايد. گفتم باهاش حرف مي‌زنيم. وقتي فيلمنامه را برايش فرستادم ساعت 11 شب زنگ زد و تا يك صبح حرف مي‌زد و اعتقادش اين بود كه اين بهترين فيلمنامه در جهان اسلام است و نقش روحاني فيلم را بايد كسي بازي كند كه علي(ع) و مالك اشتر را خوب مي‌شناسد! آخر سر هم گفت نقش را به اكبر نده و بده به من، فيلم را بخوابان بگذار من بيايم بازي كنم!از اين آدم‌ها كم نداريم. نود درصد آنهايي كه مي‌گويند براي فيلم ده‌نمكي به ما گفتند و ما نرفتيم جزو همان مواردي بوده كه التماسي براي من رابط فرستادند كه براي فلان نقش بيايند و من قبول نكردم.

يعني هيچ‌وقت درانتخاب عوامل فيلم به مشكل برنخورديد؟ اينكه كساني بگويند سر فيلم ده‌نمكي نمي‌آييم چون بدنامي و رسوايي و گرفتاري دارد؟

انتخاب بازيگر را كه به عهده ديگران مي‌گذارم و شرطم اين است كه با كساني مذاكره كنيد كه از اين افه‌ها نداشته باشند و خود سينما برايشان مهم باشد.

بابت درآمدها و فروش فيلم‌ها دستمزد بيشتري به‌ همكاران مي‌دهيد؟

نخير‍!

حتي براي بازيگران و عوامل اخراجي‌هاي يك هم كه ريسك بزرگي كردند، امتياز خاصي در كار نبوده است؟


نه، آن فيلم هم مثل بقيه كارها تهيه‌كننده دارد.

مي‌گويند براي اخراجي‌هاي يك دستمزدهاي آنچناني داديد كه عوامل راضي شوند بيايند؛ اين حرف درست است؟


اتفاقا همه كمترين دستمزدها را در اخراجي‌هاي يك گرفته‌اند. هركسي در اخراجي‌هاي يك كار كرد، شيفته فيلمنامه شده و آمده بود.

اينكه چند تا تدوينگر حرفه‌يي راش‌هاي اخراجي‌هاي يك را ديده‌اند و گفته‌اند كه نماها به هم نمي‌چسبد چطور؟ اين هم درست نيست؟

اين ديگر از آن جوك‌هايي است كه شايد در مورد ديگران صدق كند. هم من مي‌دانم هم شما كه بعضي فيلمسازهاي مطرح شما براي هر فيلم چندصد حلقه نگاتيو مصرف مي‌كنند و هر پلان را از 10 زاويه مي‌گيرند و هفت، هشت ماه فيلمبرداري دارند و حتي وسط كار بازيگر عوض مي‌كنند. كسي اينها را نمي‌بيند، اما سر اخراجي‌ها يادم هست كه... ولش كنيد! اينها همان حاشيه‌هايي است كه امروز به اين نتيجه رسيدم كه هيچ‌كدام مهم نيست. چند روز پيش يكي از آدم‌هاي دچار توهم اصولگرايي - كه زياد هم حرف مي‌زند - بهم گفت فيلمنامه‌هايت را بده ما هم بخوانيم. گفتم فيلمنامه هايم را سر صحنه مي‌نويسم و فرصت نمي‌شود بدهم كسي بخواند. حالا اگر بگويم كه واقعا تدويني فيلمنامه مي‌نويسم و تدويني تصميم مي‌گيرم از آن حرف‌هاست.

موقع ساختن اخراجي‌ها چه تعريفي از تدوين داشتيد كه در نوشتن به كارش گرفتيد؟


مي‌دانيد كه اخراجي‌ها حتي براي نخستين بار استوري برد داشت؟

استوري برد را چه كسي به شما معرفي كرد؟


دارد يه چيزي شبيه سين جيم و شب اول قبر مي‌شود اين مصاحبه! مهم نيست ولي مي‌گويم در همان كتب آكادميك سينما كه همه جا درس مي‌دهند اينها هست.

استوري بردها را چه كسي كشيد؟

يك گرافيست!

اينكه قاب‌ها چطور بسته شود و كدام پلان به كدام كات بخورد و خط فرضي و راكورد و اينها را همه از روي آن كتاب خوانديد؟ اسم كتاب را مي‌شود بگوييد يا آن هم جزو حاشيه‌هاست؟!


توصيه نمي‌كنم كسي با خواندن كتاب فيلمساز بشود. يعني به اين راحتي نيست. فيلمسازي يك روح دارد و يك جسم. جسمش را مي‌شود از روي كتاب‌ها بهش رسيد اما بحث انتقال حس را خير.

من هم روش‌هاي همين بحث انتقال حس را مي‌خواهم توضيح بدهيد؟

اين ديگر ذوقي است. از هر 100 نفري كه كلاس شعر مي‌روند ممكن است يك نفرشان هم شاعر نشود، چون محصول تراوشات ذهني است. چرا خيلي از فيلمسازها فيلم‌هاي خوبي نساخته‌اند ولي بعضي از پلان‌هايشان شاهكار بوده؟ كارگرداني هم آني دارد كه در ذات هنر است و فقط با كلاس رفتن به دست نمي‌آيد. استعداد در كنار آموزش جواب مي‌دهد. مثل بازيگري است كه اگر فن و چهره و پارتي هم داشته باشي ولي استعداد نداشته باشي ماندگار نيستي.

اين به شرطي است كه اول تعريف‌مان را از فيلم خوب و بد روشن كنيم. حاشيه‌ها به كنار، به نظرتان همه ايرادهايي كه به كيفيت فيلم‌هاي شما گرفته مي‌شود غلط است يا مغرضانه است؟

خيلي‌هايش سليقه‌يي است...

يعني آنهايي كه مي‌گويند اينها فيلم‌هاي ضعيف و بي‌ارزش و مبتذلي هستند مشكل سليقه دارند؟

عموما هم مشكل سليقه و هم مشكل جهت‌گيري و موضع دارند.

انتقاد و بدگويي‌ها هم صرفابه خاطر جهت‌گيري‌هاست؟

گفتم عموما اين شكلي است. جاهايي هم البته مي‌شود پيدا كرد كه طرف دارد تخصصي به قصه نگاه مي‌كند. طبيعي است كه بعد از هر كار آدم روند صعودي و رشد كيفيت دارد. مثل راننده‌يي كه بعد از گرفتن گواهينامه روزهاي اول مدام حواسش به آيينه و چپ و راست و اينهاست ولي بعد از مدتي ديگر رانندگي ملكه ذهن مي‌شود و حتي ديگر دنده را هم نگاه نمي‌كند.

حالا اگر من بگويم به نظرم شما در اين مسير هر چه فيلم به فيلم جلو رفتيد كارتان بدتر شده، آن وقت مغرضم و موضع و اهداف سياسي دارم؟

خب اين ديگر نظر شماست.

يعني مي‌گوييد معراجي‌ها از اخراجي‌هاي يك فيلم بهتري شده؟

بله. از نظر تكنيكي بله حتما.

واقعا به نظرتان اينجوري است؟ آن كتاب را تازگي‌ها ورق نزديد؟


چرا ورق زده‌ام و خيلي هم خوب و مفيد بوده و گفته فايده‌يي ندارد با ديگران سر اين چيزها بحث كنم؛ مهم سينماست.

حالا كه مهم سينماست، موافقيد براي مصداق‌هاي همين بحث برويم سراغ «معراجي‌ها»؟


همان خدايي كه در اخراجي‌هاي يك بود، در معراجي‌ها هم هست.

من منكر حضور خداوند در فيلم‌ها نيستم، حرف سر كيفيت سينمايي‌شان است.

من هم منظورم كيفيت است، حداقل در يك بخش از معراجي‌ها- سكانس‌هاي جنگي - كه خيلي برايم مهم بود. آدم‌هايي كه جنگ را مي‌شناسند جلوي فيلم نشاندم و خودشان را در همان منطقه جنگي احساس كرده بودند. آن حس براي من خيلي مهم بود. مي‌خواستم فيلمي بسازم كه مردم خودشان را در آن موقعيت احساس كنند، نه اينكه مثل هميشه سينماي ايران دشمني را نشان بدهم كه با يك ‌الله اكبر يا صداي اذان پرچم سفيدش را بلند كرده و كار برسد به اينجا كه نسل جوان ما بپرسند اگر اين‌طوري بوده پس چرا جنگ هشت سال طول كشيد؟ در معراجي‌ها دشمن را درست نشان دادم، چه از نظر دكوپاژ و ميزانسن و چه جلوه‌هاي كامپيوتري و حركت‌هاي دوربين.

يعني به هيچ‌وجه زير بار كيفيت پايين و ضعف‌هاي فراوان اين فيلم و مشخصا صحنه‌هاي جنگش نمي‌رويد؟


كسي كه اين حرف را بزند مطمئنا مي‌گويم متر و ملاكش چيز ديگري غير از سينما بوده، چون ما هم فيلم‌هاي جنگي دوستان را داريم مي‌بينيم.

من البته كاري به كار اين دوستان ندارم. دارم نظر خودم را مي‌گويم.

از من اگر بپرسي مي‌گويم هيچ هم اينجوري نيست البته نسبت به بضاعت سينماي ما و چيزي كه در اين سينما هست. مطمئنا سكانس‌هاي جنگي معراجي‌ها بهتر از اخراجي‌هاست و حتي خيلي بهتر از بيشتر فيلم‌هاي ديگر! از سال آينده تقليد از اين نوع روايت تصويري را در فيلم‌هاي دوستان خواهيد ديد.

*اين از آن بهتر است را بر چه مبنايي مي‌گوييد؟

از نظر فني.

پس يعني كارتان از اخراجي‌ها تا معراجي‌ها پيشرفت داشته است؟

بله، حتما.

از نظر كيفيت و سطح شوخي‌ها و جنس طنز چطور؟


خب اين فيلم‌ها جنس شوخي‌هايشان با هم فرق دارد. در معراجي‌ها آمدم كه بگويم ما بي‌دست هم تك‌چرخ مي‌زنيم؛ يعني بدون آن شوخي‌هايي كه به نظرم خط قرمزي هم نبود و بدون آن اتفاقات حاشيه‌يي و رسانه‌يي‌ هم قرار است در استقبال عمومي همان اتفاقات بيفتد؛ حالا يا مي‌افتد يا نمي‌افتد. من نمي‌فهمم كساني كه براي شوخي‌هاي اينچنيني در فلان فيلم كف مي‌زنند و اسمش را مي‌گذارند طنز فاخر، چطور اينجا كه مي‌رسند استاد اخلاق مي‌شوند.

فكر مي‌كنيد براي معراجي‌ها هم آن اتفاق‌ها تكرار بشود؟


چيزي كه شما از ابتداي مصاحبه دنبالش بودي و الان داري رويش كل‌كل مي‌كني با اين چيزها به دست نمي‌آيد. يعني آنكه سوال كردي چه‌جوري مخاطب انبوه را به دست مي‌آوري آن هم يك بخش كار است، يعني مخاطب‌شناسي. مثلا فيلم‌هايم را قبل از نمايش عمومي در دفتر خودم به چند نفر از طبقات مختلف اجتماعي نشان مي‌دهم و از واكنش‌هايشان تصوير مي‌گيرم.

براي هر پنج فيلم اين كار را كرديد؟

بله. حتي از منتقدان هم!

واقعا تصوير داريد ازشان؟ عجب مدارك جذابي!

منتقدي دارم كه در برنامه هفت سر يكي از فيلم‌ها گفت كه اين هيچ فرم و محتوايي ندارد اما در دفتر من كه ديد - فيلمش هم هست - هم خنده كرد و هم گريه. وقتي هم فيلم تمام شد گفت تو چطوري اين سه تا قصه را همزمان به اين خوبي جلو بردي؟ ولي آنجا كه نشست چيز ديگري گفت. حتي از نظر من آراي مردمي جشنواره هم نشانگر و برآيند افكار عمومي نيست.

حتما نيست، چون اگر بود بهترين فيلم بايد پرفروش‌ترين هم مي‌شد.

حتي مخاطب سينماهاي مردمي هم موقع جشنواره مردم عادي نيستند بلكه سينمادوستدان هستند البته ما نمي‌خواهيم طبقاتي نگاه كنيم. من فيلم را با چند گروه مختلف نگاه مي‌كنم. در برج ميلاد مثلا سعي مي‌كنند تا جايي كه ممكن است واكنش نشان ندهند؛ نه بخندند نه دست بزنند نه چيزي، خصوصا در مورد فيلم‌هاي من.

الان من بايد بگويم مغرضانه نگاه مي‌كنيد. در برج ميلاد موقع اخراجي‌هاي يك نصف ديالوگ‌هايش زير صداي خنده شنيده نمي‌شد.

آن اخراجي‌هاي يك بود.

اخراجي‌هاي دو هم تقريبا همين‌طور، منتها كمتر.

آن اخراجي‌هاي دو بود.

خب همين چهارتا فيلم بوده ديگر. در سانس نمايش معراجي‌ها اما نصف سالن خواب بودند...

چون به مرور دست‌شان آمد با من چه برخوردي بكنند!بعد هم اعتراض مي‌كنيد تمام صندلي‌ها تا ساعت 3 صبح در برج ميلاد پر بود و از بين هزار نفر جمعا 30 نفر هم نرفتند، چرا بايد غلو كنيد... مطمئن باشيد اگر اخراجي‌هاي سه در برج ميلاد نمايش داده مي‌شد اتفاق ديگري برايش مي‌افتاد.

چون اخراجي‌هاي سه حتي به نسبت دوتاي قبلي هم فيلم بدي بود...


نه اصلا. قضيه سياسي بود و برمي‌گشت به درگيري‌هاي 88 و اين حرف‌ها.

فوقش مي‌شد مثل سانس نمايش قلاده‌هاي طلا...

موقع رسوايي هم آخر فيلم خيلي دست زدند.

پس خودتان هم كه قبول داريد توطئه‌يي براي سكوت‌كردن در كار نيست.

در مورد معراجي‌ها آن سكوت سالن در پايان فيلم براي من از همه اين خنده‌ها بهتر بود.

سكوت آخر به‌خدا مال خواب بود!باور كنيد بي‌غرض مي‌گويم.


نه اين طور نبود. من كه با شما مناظره نمي‌كنم. دارم حرف خودم را مي‌زنم. واكنش به همين فيلم در سينما فرهنگ و آزادي و استقلال با هم فرق مي‌كند و اشكال و ايرادات فيلم را فقط اينجوري مي‌شود به دست ‌آورد.

چرا؟

به خاطر اينكه فيلم بتواند موفق شود، به خاطر اينكه اين سينماست، به اين خاطر كه تو...

مي‌گويم چرا فقط اينجوري؟ متر و محك موفقيت فيلم فقط همين است كه آن قشر مردم خوش‌شان بيايد؟

نه. براي اينكه فيلم كار كند.

فيلم چرا نبايد براي مخاطبان سينما آزادي يا فرهنگ هم مثل سينما قيام و مراد كار كند؟

چرا آنجا هم كار مي‌كند ولي بايد نسبت بگيريد. استقبال فيلم‌هاي من در بالاشهر و پايين شهر با هم فرق مي‌كند.

اگر نگاه طبقاتي نيست، پس چرا اينها را تفكيك مي‌كنيد؟

اينها ديگر فوت كوزه‌گري است؛ اينكه با مخاطب بنشيني و فيلم را ببيني و اشكالاتش را بگيري.

واقعا اين تنها ملاك تشخيص است؟

از نظر من بله. اصطلاح علمي‌اش برآيندگيري از مخاطب است. من كه نبايد اين حرف را بزنم، اين جزو حرفه‌يي‌ترين بخش‌هاي كار سينماست، به شرطي كه سينما را گلخانه‌يي نبينيم. بد است اين را بگويم ولي اگر فيلمي ساخته شود كه مردم بپسندند منتقدان نخواهند پسنديد و اگر فيلمي را منتقدان بپسندند ديگر مردم نخواهند پسنديد.

اين موضوع استثناهايي هم دارد.

ولي اين دوگانگي قاعده بدي است كه دارد شكل مي‌گيرد.

اشكال از مردم است يا منتقد يا فيلمساز؟


از منتقد! البته ما دنبال مقصريابي نيستيم و بحث اولويت‌بندي است.

اولويت شما چيست؟


اولويت با سينماست و سينما هم سه ضلع دارد؛ صنعت، هنر و رسانه يعني بايد وجه هنري كار رويش لحاظ شود. فيلم را مي‌سازي كه مردم بپسندند. حالا بعضي‌ها مي‌گويند الزاما فيلمي كه مردم پسنديدند فيلم خوبي است خب اين مغلطه است.

خودتان كه هميشه در مقابل انتقادها ارجاع مي‌دهيد به استقبال عمومي و اينكه مردم پسنديده‌اند.

انتقادها را كه در موردش حرف زديم و تمام شد.

اين درست است كه اعتبار بنيادي آثارتان را در اقبال عمومي و جريان مردمي مي‌دانيد؟

اگر مشابه اين اتفاقات براي فيلم «گذشته» آقاي فرهادي مي‌افتاد همه‌تان كيف مي‌كرديد، براي «درباره الي...» هم همين طور.

خب چرا كيف نكنيم؟ معلوم است كه كيف دارد.

اگر براي آنها ارزش است، خب براي اخراجي‌ها هم هست. اين مردم را از كره ماه كه وارد نمي‌كنيم. همان مردمي كه يك فيلم با پنج ميليارد فروش را نگاه مي‌كنند، بقيه را هم مي‌روند مي‌بينند. نمي‌شود بگوييد آن مردم خوبند و اين مردم بد.

كسي اين را نمي‌گويد ولي اشكال كار اينجاست كه داريد از ته به سر مي‌آييد. كيفيت «درباره الي...» و «جدايي نادر از سيمين» منوط به استقبال‌ عمومي‌ و رقم گيشه‌شان نيست. آن استقبال و فروش مي‌شود ارزش افزوده و اعتبار مضاعف فيلم؛ اينها فيلم‌هاي خوبي هستند كه اقبال عمومي هم دارند.

من هم معتقدم فيلم‌هاي من هم فيلم‌هاي خوبي هستند كه مورد اقبال مردم هم قرار گرفته‌اند، وگرنه 300 تا فيلم جنگي ديگر هم ساخته مي‌شود كه مردم نمي‌روند ببينند. فيلم سينمايي معناگرا مي‌سازند با آن همه رانت و پول و امكانات و هيچ كس هم نمي‌بيند.

قبول، ولي اين الان به بحث ما مربوط نيست.


من آمده‌ام خلئي را پر كنم و بگويم مي‌توانيم حرف‌ها و اعتقادهايي را كه داريم به زبان سينما بگوييم كه مخاطب زيادي هم دارد.

قضيه و مناقشه اصلي سر همين «زبان سينما» است.

آمده‌ام كه بگويم مردم الزاما براي- به قول شما طنز فاخر فيلم‌هاي مورد پسندتان - سينما نمي‌روند بلكه براي حرف خوب هم مي‌روند...

تا اسم نياوريد نمي‌توانم جوابي بدهم. منتها بعضي صحنه‌ها و لحظه‌هاي فيلم‌هاي شما هم كه...

... شما حاضريد براي آن شوخي‌هاي جنسي هورا بكشيد ولي حاضر نيستيد از اين طرف براي شوخي‌هايي كه شوخي‌نويسي شده كف بزنيد.

اين «شما» كه مدام مي‌گوييد دقيقا يعني چه كساني؟


منظورم همين جريان‌هاي سينمايي است كه الان به نظرم چندان با هم فاصله ندارند و خيلي به هم نزديك شده‌اند.

يعني همه آنهايي كه به كارهاي شما انتقاد دارند‌!

شما ببينيد كساني كه آمده بودند سينما را ديني كنند خودشان كاملا سينمايي شدند و از داخل‌شان چند تا مخملباف بيرون آمد كه تازه مخملباف صادق‌ترين‌شان است. ما آنقدر مخملباف داريم كه در آثارشان دين سكولار را ترويج مي‌كنند. از همين الان من نويد 10 تا مخملباف منتقد حزب‌اللهي را به شما مي‌دهم. اينها متر و ملاك‌شان آرمان‌هايشان نيست، ملاك شده سينما .

مگر بد است كه متر و ملاك‌شان «سينما» باشد؟

نه. متر و ملاك‌شان شده فرم و از محتوا دور شدند.

داريد مي‌گوييد شعارهايي كه به خاطرش به سينما آمده‌اند عوض شده و رفتند سمت فرم و سينما؟

بله.

خب اينكه خيلي خوب است!

نه ديگر. اين حرف‌هاي شما برعكس است.

اصلا خاصيت سينما همين است كه از مسعود ده‌نمكي كسي ساخته كه مي‌شود دو ساعت باهاش حرف زد؛ احتمالا با ده‌نمكي 10 سال پيش دو دقيقه هم نمي‌شد...

من 10 سال پيش هم روزنامه و پرتيراژترين مجله‌ها را داشتم اما چون برخلاف اين جريان حرف مي‌زد بد بود؟! من با بدترين مخالفان و حتي دشمن خودم هم مصاحبه مي‌كردم.

بخش مهمي از مواجهه‌ها و حواشي موقع ورود شما به سينما به پيشينه و سوابق شما برمي‌گردد. همان مواضع و جريان‌هايي كه...

جنس حرف‌هاي من همان موقع هم فرق مي‌كرد و در نشريه‌ام همين حرف‌ها را مي‌زدم. باز شما مي‌خواهيد مرا وارد بحثي كنيد كه مدت‌هاست از آن فاصله گرفته‌ام. مگر بقيه دارند درباره گذشته و سوابق‌شان جواب پس مي‌دهند؟

خب وقتي فرصتش هست چرا جواب ندهيد؟ شما به بقيه هم ياد بدهيد كه بايد حرف زد، بايد گفت‌وگو كرد...

آموزش من اين است كه صادق و رو باشند، هماني كه هستند باشند. كساني كه سر فيلم «حاجي واشنگتن» علي حاتمي چنان حمله كردند كه بنده خدا را فراري دادند، الان تئوريسين جريان روشنفكري در سينما شده‌اند و مي‌گويند ده‌نمكي چرا آمده در سينما كار مي‌كند.

من كه مي‌گويم همه اين حرف‌ها بايد يك روزي يك جايي گفته و ثبت بشود.


اگر قرار است گفته شود بايد درباره عقلاي قوم خودشان هم حرف بزنند، نه فقط مني كه هم آن موقع پاي ارزش‌هاي خودم ايستاده بودم و هم الان كه فيلم مي‌سازم پاي ارزش‌هايم ايستاده‌ام.

اينكه آنها چه كار مي‌كنند بحثش جداست. شما در جايگاهي هستيد كه سوال برانگيز و محل كنجكاوي است.


اولا من تغييري نكرده‌ام. اتفاقا كساني كه مي‌گويند ده‌نمكي تغيير كرده دقيقا كساني‌اند كه خودشان تغيير كرده‌اند. آن موقع يك من ريش داشتند و الان صورت‌شان سه‌تيغه شده. از بانيان فلان وزارتخانه بودند و الان آخر جنبش سبز هستند و مردم را مي‌ريزند توي خيابان. اينها تغيير كرده‌اند يا من كه زمان جنگ هم همين قدر ريش داشته‌ام؟ آن موقع در نشريه‌ام مي‌گفتم جنگ فقر و غنا و الان در سينما مي‌گويم فقر و فحشا.

چيزهايي به شما نسبت مي‌دهند كه يا درست است يا بايد تكذيب بشود...

همين الان مگر در سينما خيلي چيزها به من نسبت نمي‌دهند؟ من بايد چه چيزي را تكذيب كنم وقتي گوش شنوايي نيست.

چرا نيست؟ چرا اينقدر بدبينانه فكر مي‌كنيد؟

نيست ديگر. مخاطبان روزنامه شما هم جزو همين‌هايي هستند كه مي‌روند فيلم مرا مي‌بينند.

خب شما براي همين‌ها توضيح بدهيد.

اينها خودشان همه‌چيز را مي‌دانند.

نمي‌دانند.

مي‌دانند.

به شما قول مي‌دهم طيف خوانندگان روزنامه اعتماد جزو همان مخالفان و دشمنان جدي فيلم‌هاي شما هستند.


ولي همان‌ها هم مي‌روند فيلم‌ها را مي‌بينند.

مي‌روند مي‌بينند، منتها سوالات و ابهام‌هاي ذهني‌شان مخل ارتباط سالم با فيلم مي‌شود. وقتي چيزهايي به سادگي قابل توضيح و تصحيح باشد، طفره رفتن از آنها شبهه برانگيز مي‌شود.


الان در شرايطي هستم كه بيشتر معتقدم عزت و ذلت دست خداست، نه دست رسانه‌هاي اصولگراست و نه اصلاح‌طلب‌ها. اگر قبلا به اين اعتقاد داشتم الان به يقين رسيده‌ام. همين معراجي‌ها با بايكوت خبري مشترك اين طرفي‌ها و آن طرفي‌ها مواجه شد و هيچ خبري از آن درج نكردند و نمي‌كنند. نماينده سينماي مطلوب آنها قطعا من نيستم و من از اين بابت خوشحالم.

مگر شما كي و كجا گفته‌ايد كه قرار است نماينده سينماي مطلوب كسي يا كساني باشيد؟


همين اتفاقي كه امسال در فيلم افتاد در دوره نشريه شلمچه هم افتاد. يكي از نمايندگان يك وقت به من گفت يكسري از بچه‌هاي حزب‌اللهي آن زمان به وزير ارشاد دولت اصلاحات گفته بودند نترسيد، اگر نشريه شلمچه را بستيد ماها اعتراضي نمي‌كنيم! يعني با خيال راحت ببندينش. الان هم همين كاري كه با معراجي‌ها كردند يك نوعي چراغ سبز به جشنواره بود كه فكر نكنيد ايده‌آل ما اين است و ما اصلا پشت اين فيلم نيستيم. البته من خوشحال شدم كه اين اتفاق افتاد.

چرا هيچ‌وقت بخشي از اتفاقات را به حساب اين نمي‌گذاريد كه شايد فيلم شما نسبت به قبلي‌ها و بقيه كارها ضعيف‌تر باشد. اصلا به اين قايل نيستيد كه شايد ممكن است...


اسمش را مي‌خواهيد اعتماد به نفس بگذار يا هرچيزي ديگري، ولي دوستان الان حرف‌هايي مي‌زنند كه من 10 سال پيش مي‌زدم. يعني كارهايي مي‌كنند كه...

ولي الان ما با فيلمي مثل معراجي‌ها طرفيم.

بگذريم!

حواسم هست كه از اول گفت‌وگو هرجا به نفع‌تان بوده حرف زديد و هر جا نبوده گفتيد بگذريم! اين مدل مصاحبه‌كردن فرصت‌طلبانه نيست؟


ديگر مي‌خواهم از جنجال و حاشيه دور باشم. روزهاي جشنواره يكي نوشته بود چرا ده‌‌‌نمكي فيلمي ساخته كه ما را عصباني نمي‌كند. با خودم گفتم كه تازه زدي توي خال. پس دور از جنجال هم مي‌شود مردم را پاي فيلم نشاند؛ فيلمي كه به مراتب از چيزي كه آنها ازش دفاع مي‌كنند قوي‌تر است.

كماكان نه براي حرف‌هايتان مثال مي‌زنيد، نه براي توضيح «آنها» مثال داريد؟ تا اسمي از چيزي نياوريد كه نمي‌شود درباره‌اش بحث كرد، حتي نمي‌شود تاييد يا تكذيب كرد. انگار در يك خلأ به سر مي‌بريم!

بگذريم؛ ضمير صاحبي را پيدا مي‌كنند... معراجي‌ها هم از فيلم‌هايي كه خيلي از دوستان در همين جشنواره فجر امسال پشتش ايستادند قوي‌تر است.

خط داستاني معراجي‌ها از ابتدا همين بود كه الان روي پرده است؟

حالا تازه بحث سينمايي شد. تا اينجا همه‌اش حاشيه بود. من 10 تا از اين ايده‌ها داده‌ام و بارها اين حرف را زدم كه هر10 تايش اگر هر موقع ساخته شود جزو پربيننده‌ترين فيلم‌هاي سال مي‌شود. معراجي‌ها هم يكي از همان ايده‌ها بوده كه براي سينما طرحش را نوشته‌ام. در حال و هواي بسط قصه معراجي‌ها دو طرح را با هم تلفيق كردم تا قصه شكل بگيرد؛ يكي قصه دفن شهداي گمنام در دانشگاه‌ها و ديگري بسط قصه پسري كه مي‌خواهد برود جبهه به اسم

«من و جنگ و بابام».

به ذهن‌تان نرسيد كه شايد اين دو تا بي‌ربط به هم باشد؟ ما الان با يك فيلمي طرفيم كه نصفش يك كمدي شهري است و نيمه دومش تصويرپردازي از يك موقعيت جنگي به‌شدت خشن است، بدون اينكه اين دو پاره ارتباط يا تقابل درستي داشته باشد.

اين نگراني را در اخراجي‌هاي يك هم داشتم.

لحن و حال و هواي نيمه دوم و بخش پاياني بي‌ارتباط با بقيه فيلم است. اين تغيير تحت تاثير فاجعه انفجار و مرگ چند نفر سر فيلمبرداري معراجي‌ها نيست؟ يعني چون عوامل دل و دماغ كمدي را ندارند، لحن فيلم را عوض كرديد؟

البته بي‌ارتباط هم نيست. ما سه ماه و نيم فيلمبرداري داشتيم و وارد بخش جنگ كه شديم اين اتفاق افتاد. در برنامه‌ريزي برايش 20 روز ديده بوديم كه اين اتفاق روز اولش افتاد. من با مرحوم جواد شريفي خيلي دوست بودم و از اخراجي‌هاي يك با هم كار كرده بوديم. مي‌خواستيم صحنه‌هاي جنگي طراحي كنيم كه كسي تا به حال نديده است. قرار ما بر اين بود. شايد هم به نوعي بتوان گفت كه شريفي قرباني مقدمات چيدن چنين عظمتي مي‌شد. يعني داشت خودش را آماده مي‌كرد به عنوان مسوول اسپشيال افكت چنين صحنه‌هايي را خلق كند. ما با چيزي به اسم تحريف جنگ در سينما روبه‌رو هستيم. دارد از جنگ ايدئولوژي‌‌زدايي مي‌شود و معنويتش را دارند حذف مي‌كنند. هم ديالوگ‌ها دارد تغيير مي‌كند، هم حتي نوع شلوارها و لباس‌ها و ادوات جنگي و نشانه‌هاي مكتبي جنگ و...

شما مدعي هستيد چيزي كه در معراجي‌ها هست شبيه اتفاقي است كه در جبهه لمس شده است؟

خيلي نزديك به آن است. مرا وارد ادعاهاي اينچنيني نكنيد.

تا حالا هم ماشاءالله كم ‌ادعا نكرديد!


خواستم در فيلم اين اتفاق بيفتد. من اصلا منتقد سينماي جنگ بودم كه وارد اين حوزه شدم. هميشه مي‌گفتم جنگ ما اينجوري نبود كه كنار سيم خاردار بايستيم و بگذاريم دشمن ما را بزند. هم ما مي‌جنگيديم و هم‌ آنها. لازم بود چند تا سكانس جنگي بسازيم كه اين تصورمردم بشكند و بدانند جنگ بوده نه خاله بازي. جنگ كه تمام شد از 16 كشور جهان اسير آزاد كرديم. اينها حرف‌هايي است كه بايد در قالب تصوير نشان داد.

معراجي‌ها اين كاركرد را دارد؟


بله. برايم مهم بود كه مثلا در پرده‌هاي فيلم كه از يك فضاي شهري وارد يك اردوگاه نظامي مي‌شود و بعد بخش جنگ، آيا مردم فقط براي خنده پاي اين صحنه‌ها مي‌نشينند؟ اگر شما توانستيد با آن اكشن هم به مردم بگوييد كه چه اتفاقي دارد مي‌افتد آن موقع توانسته‌ايد مردم را واقعا پاي سينماي جنگ بكشانيد. وقتي يكي از دوستان - كه زمان جنگ موجي شده بود - فيلم را ديد و در وسط فيلم موجي شد فهميدم كه فيلم توانسته ارتباط برقرار كند. عمدا به پخش گفتم فيلم را اسفند و به قول آنها فصل مرده اكران كنند تا ببينند اكران نوروزي نيست كه تعيين‌كننده است بلكه فيلم خوب در هر فصلي مخاطب خود را دارد. اصلا اكران نوروز هم بعد از اخراجي‌هاي يك جا افتاد، آمار اين را مي‌گويد.

واقعا فكر مي‌كنيد با اين فيلم‌ها مي‌شود روي مخاطب تاثير جدي و عميق گذاشت؟

در پايان اخراجي‌هاي دو وقتي مردم بلند مي‌شدند و سرود ‌اي ايران مي‌خواندند روزنامه لس‌آنجلس تايمز نوشت كه محاسبات امريكايي‌ها در خصوص جوانان ايراني غلط است. كيهان اين حرف را نزده‌ها، روزنامه امريكايي نوشت! نوشت با استقبالي كه از اين فيلم شد فهميديم آن استحاله‌يي كه ازش صحبت مي‌شد ديگر نيست. نوشت ما فكر مي‌كرديم كه اگر جنگي در بگيرد كهنه سربازان مي‌آيند در مقابل ما مي‌ايستند، اما اين فيلم نشان داد اگر جنگي صورت بگيرد اين نسل تازه هم مقابل ما خواهد ايستاد.

خداوكيلي به نظر شما تحليل درستي از موضوع و شرايط داده‌اند؟ اينجور تحليل‌ها به خاطر دوري آنها از فضاست. مگر همه مخاطباني كه براي ديدن اخراجي‌هاي دو رفتند براي عرق ميهن رفتند؟ يعني براي ادامه همان شوخي‌ها و تيپ اكبر عبدي و امين حيايي نرفته بودند؟

حتي اگر براي شوخي‌هايش هم رفته باشند در سكانسي كه آنجا مي‌گويد صدام يزيد كافر، چرا دست مي‌زنند؟ وقتي توي گوش منافق‌ زده مي‌شود مردم دست مي‌زنند يعني من كار خودم را كرده‌ام، اين يعني سينما. اگر ترس جمعي و شعف جمعي در سينما شكل بگيرد يعني برد فيلم و اگر شكل نگيرد يعني شما به آن چيزي كه مي‌خواهيد نرسيديد. شسته و رفته حرفم اين است كه مردم را نمي‌شود فريب داد. اين اعتقاد قلبي من است. مردم به خاطر اسم يك‌بار يا دو بار مي‌آيند سينما دفعه سوم ديگر اطمينان نمي‌كنند، چه بازيگر باشد چه كارگردان. بايد حرفي براي گفتن داشته باشيد.

به نظرم اختلاف بنياديني كه اول مصاحبه صحبتش را كرديم سر تعريف از موضوع است. ما يك واژه داريم به اسم «كيفيت» كه تعريف من و شما ازش مثل دو خط موازي هستند كه هرگز به هم نمي‌رسند. شما تعريف كيفيت را پسند طيفي از مخاطب مي‌گيريد كه بارها و بارها بي‌سليقگي‌اش را نشان داده و اثبات كرده است. اگر اين را ملاك كيفيت فيلم بگيريد ناچار مي‌شويد كنار دسته ديگري از فيلم‌ها و اسم‌ها قرار بگيريد كه قطعا نمي‌خواهيد اينجور باشد.


اين مغالطه است. اگر اينجوري باشد شما بايد فيلم‌هاي مورد پسند خودتان را هم در اين دايره بياوريد.

حتما. اگر ملاك را فقط استقبال مردم بگذاريم...


ملاك فقط مردم نيستند.

خب ملاك‌هاي ديگر چيست؟ اين نخستين‌بار است كه مي‌خواهيد از متر و ملاك ديگري هم صحبت كنيد.


اين هم از آن قضاوت‌هاست. من قبلا هم گفتم كه سينما سه ضلع صنعت، رسانه و هنر دارد، يعني رسانه همين مخاطب و مردم و هنر يعني همان بخش تكنيكال و فني كار و صنعت هم همين بخش برگردان سرمايه است.

شما هم كه هميشه دو ضلع اين مثلث‌تان برقرار بوده...


ضلع سوم هم نسبت به خيلي از فيلم‌هايي كه در ايران ساخته شده پايين‌تر كه نيست هيچ، خيلي هم بالاتر است.

ملاك استاندارد را فيلم‌هاي نحيف و مفلوك ايراني مي‌گذاريد؟


الان در شرايط اخلاقي نيستم كه بخواهم كارم را با آثار ديگران مقايسه كنم. در فيلم‌هاي ديگر هم اگر نوآوري هست ما شروع‌كننده‌اش بوده‌ايم.

اينها هم كه مي‌گوييد باز تعريف نيست!

سينما يك فرم دارد و تعاريف علمي و يك جدول ضرب دارد كه همه بايد آن را باور كنيم و بدانيم كه در فيلم رعايت مي‌شود.

من به دو تا نتيجه رسيدم كه تحليلم نسبت به شما شفاف شد. اگر بخواهم صريح بگويم، به نظرم ما ظاهرا راجع به موضوع واحدي حرف مي‌زنيم اما تعاريف و مصاديقش به‌كل متفاوت است...

شايد اين طور باشد براي همين من به اين نتيجه رسيدم كه وارد اين مجادلات نشوم و كار خودم را بكنم و ديگران هم همين طور.

نكته دوم اينكه بدون ضريب خطا همه مخالفان و منتقدان فيلم‌ها را با پيش‌فرض غرض‌ورزي و عناد و دشمني مي‌بينيد؛ اين يعني عمرا كه كسي بدون غرض و مرض از فيلم‌هاي شما اشكال بگيرد يا خوشش نيايد!

در مورد شخص شما مثلا بخواهم به طور مشخص حرف بزنم در سايت «سينماي ما» خيلي عليه من نوشتيد و فضاسازي كرديد. همان موقع كه در مورد اخراجي‌هاي يك و نگاتيوهاي مصرفي آن مي‌نوشتيد، فلان فيلمساز چند هزار حلقه نگاتيو مصرف مي‌كرد و من از فيلمسازهايي كه فيلم اول‌شان بود كمتر نگاتيو مصرف كرده بودم. وقتي اينها را مي‌نويسيد و آنها را نمي‌نويسيد خب به چشم من غرض مي‌آيد ديگر... ولو اينكه اشكال و نقدتان درست هم باشد.

اگر اشكال‌گيري را با غرض يكي بدانيد، باب هرگونه صحبت و گفت‌وگو را مي‌بندد.


من الان مبنا را بر سكوت گذاشته‌ام. الان مثلا به همان بازيگري كه گفتم آن حرف‌ها را زده و من شاهد دارم جواب هم ندادم. اين مرز‌بندي و عدم تحمل همديگر الان همه‌گير است. آقاي امير قادري چون از اخراجي‌هاي 3 و رسوايي خوشش آمده بود همين همكاران و مخاطبان بيچاره‌اش كردند. در همين دوران دعواهاي «جدايي نادر از سيمين» و «اخراجي‌هاي سه» كساني فيلم من را كپي كردند و اولش يك بيانيه دادند كه مردم نرويد سينما اين فيلم را نبينيد تا نفروشد. خب روشنفكري اقتضا مي‌كند كه سازندگان فيلم گروه رقيب اين رفتار را محكوم كنند، اما اين كار را نمي‌كنند. چرا آن آقايي كه مي‌گفت شوخي‌هاي اخراجي‌ها چنين است و چنان، حالا درباره فلان فيلم‌ اين دوره جشنواره چيزي نمي‌گويد؟ همه مواجهه‌ها از نوع گزينشي است؟

به نظر من كه اينجوري نيست. شما خيلي بدبينانه فكر مي‌كنيد.

امروز آوردن مخاطب پاي فيلم و كشاندن به سينما خيلي سخت است؛ حتي سخت‌تر از فيلم ساختن. اشكال گرفتن اما هميشه ساده بوده و هست.

اگر استقبال مخاطب ملاك باشد بايد «اخراجي‌ها» را در يك جدول كنار «گنج قارون» بگذاريم.

شما هر طور دوست داريد عمل كنيد.

استدلال شما ته‌اش به اين ختم مي‌شود.

اين مغلطه است... وقتي فيلم «درباره الي...» چهار ماه روي پرده ماند و كسي نمي‌گويد رانت است مي‌فهمم درباره من هم اين حرف غلط است. فيلم «هيس دخترها فرياد نمي‌زنند» چهار ماه با 20 سينما در تهران روي پرده ماند چون مال فارابي است و فقط مي‌خواستند ركورد «رسوايي» را بشكنند. يك نفر هم نگفت كه اين رانت است و يك فيلمساز اعتراض نكرد كه چرا فيلم پنج ماه در اكران ماند و تازه باز هم نتوانست ركورد فروش «رسوايي» را بشكند. بعد آن وقت آمار فروش جعل كردند، آن هم در نشريات تخصصي سينما. اين يعني صداقت؟!

بگذريم! براي پايان بحث مي‌پرسم الان از اين دو ساعتي كه گفت‌وگو كرديم ناراحتيد؟ به شما سخت گذشت؟


نه، خوب بود. چون به حرف خودم رسيدم كه بهتر است جواب ندهم.

پس چرا قبل از اين دو بار وقتي اسم من را به عنوان گفت‌وگو‌كننده شنيده بوديد، مصاحبه را كنسل كرديد؟


يك بار بود، براي مجله فيلم.

چرا؟

چون نمي‌خواهم حرف حاشيه‌يي بزنم. ضمنا آن ذهنيت درباره مواضع شخص شما و سايت «سينماي ما» هم بود و حس مي‌كردم اتفاق خوبي نمي‌افتد. اول مصاحبه هم به شما گفتم از اينكه وارد يكسري حواشي بشوم پرهيز دارم.

به خاطر همين خط كشي‌هاي ذهني‌تان هيچ‌وقت امكان و فضاي تعامل و تفاهم احتمالي با ديگران را فراهم نكرديد و طبيعي است كه هر چه اين فاصله بيشتر مي‌شود، بيشتر سيبل مي‌شويد. به اين ترتيب پرهيز از حواشي به عكس خودش تبديل مي‌شود و به حواشي دامن مي‌زند. البته چون قبول دارم كه هوشمندانه فضاي بازار و جو رسانه و ريزه‌كاري‌هاي آن را بلديد، شايد اين هم يكي از شگردها باشد...


به نظرتان براي همين فيلم آخرم از اين كارها كرده‌ام؟

نمي‌دانم؛ يعني هنوز كه چيزي نديدم.


خب اگر بلدم بلدم، ديگر. اما براي معراجي‌ها تعمدا هيچ كاري نكرده‌ام. مي‌خواهم خودم هم بدانم كه خدا كار خودش را مي‌كند يا او هم مثل شما منتظر حاشيه است؟!

من كه منتظر حاشيه نيستم! خيلي دوست داريدببينيد اين يكي فيلم‌تان بدون جنجال و شلوغ‌كاري و فضاسازي رسانه‌يي پرفروش مي‌شود يا نه؟

بله؛ از منظر بعضي‌ها اين يك بِرند است كه هزينه هم دارد. در اين سال‌ها خيلي از بچه‌هايي كه كنار من كار مطبوعاتي ياد گرفته‌اند خودشان نشريه مي‌زنند و بدترين فحش‌ها را هم به اصلاح‌طلبان مي‌دهند، اما دامنه تاثير و تيراژشان به جايي نمي‌رسد. در مورد فيلمسازي هم عده‌يي مي‌آيند اداي اخراجي‌ها را درمي‌آورند و نتيجه نمي‌دهد، با اينكه شايد سيمرغ هم بگيرند. حالا اينكه به قول شما كسي بدون سواد و تخصص سينمايي مي‌آيد و فيلم مي‌سازد، لااقل اين جرات را به ديگران داده كه بيايند و بخواهند سينما را متحول كنند. اين جرات دادن خيلي مهم است و بهتر از اين است كه بنشينيم و نق بزنيم. بساط اين حرف زدن‌ها را اتفاقا من برداشتم. ديگران نشستند كنار و مدعي‌العموم شدند، ولي من گفتم اگر حرفي دارند مي‌توانند بيايند فيلم بسازند.

در اين مورد هم- لااقل براي حسن ختام گفت‌وگو - نمي‌خواهيد مثالي بزنيد يا اسم از كسي بياوريد؟

بگذريم...













نيما حسني‌نسب


منبع :
روزنامه اعتماد - شماره 2923 - 25 اسفند 1392
 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
همایون ارشادی عنوان کرد:[h=1]چکش زنی در مراسم تجسمی، تجربه متفاوتی برای من بود[/h]


بازیگر سینما و تئاتر کشور معتقد است؛ چکش زنی در مراسم تجسمی، تجربه متفاوتی برای من بود.
۱۳۹۲

به گزارش خبرنگار هنرآنلاین، مجتمع رعد جمعه نهم اسفند سالن همایش های رعد میزبان جمعی از علاقمندان به آثار هنری بود که برای شرکت در نخستین حراج آثار هنری این مؤسسه خیریه گردهم آمده بودند. حرکتی که با هدف حمایت از آموزش، توانبخشی و اشتغال معلولان جسمی حرکتی برنامه ریزی شده بود با همراهی مردم نیکوکار و هنر دوست با موفقیت اجرا شد. چکش زنی این مراسم بر عهده همایون ارشادی بازیگر توانای سینما و تلویزیون ایران بود که برای اولین در مراسمی مربوط به هنرهای تجسمی حاضر می شدو چکش می زد . . .
همایون ارشادی در گفت‌وگو با هنرآنلاین؛ در خصوص حضورش در مراسم چکش زنی خیریه رعد گفت: از این که این کار را انجام دادم حس خوبی داشتم، برای اولین بار بود که در مراسم چکش زنی حضور داشتم و تجربه متفاوتی برای من بود. حسی که این کار داشت همانند این بود که یک بازیگر بر روی صحنه نمایش در مقابل دیگران به ایفای نقش می پردازد، یک تازگی نهفته ای در این کار بود که از انجام دادن آن بسیار لذت بردم. اوایل مراسم حس می کردم که چه کار سختی است اما با گذشت زمان به این نتیجه رسیدم که کار پیچیده ای نیست و چه قدر کار ساده ای است.
ارشادی ادامه داد: من قوانین مراسم را نمی دانستم و فکر می کردم کسی که چکش می زند نمی تواند آثار هنری را بخرد و در مزایده شرکت کند. اما کمی بعد متوجه شدم که می توانم شرکت کنم. تابلویی را می خواستم تهیه کنم که قیمتش بالا رفت و نتوانستم آن را برای خودم تهیه کنم.
همایون ارشادی در باره حضور هنرمندان در مراسم خیریه و تاثیر آن در جامعه گفت: من با قاطعیت نمی توانم بگویم که حضور هنرمندان در مراسم خیریه چه تاثیری می گذارد، اما چیزی که واضح و مبرهن است این است که هنرمند نسبت به جامعه خو مسئول است و باید در مقام خودش برای جامعه مفید باشد. هنرمندان رسالتی را بر عهده خود دارند و نمی توانند نسبت به محیط پیرامون خو بی تفاوت باشند. اگر اتفاق های نظیر حضور در جشن های خیریه و این ها اتفاق می افتد و چهره های شناخته شده در این مراسم شرکت می کنند به واسطه همین احساس تکلیفی است که بر عهده ما است. اگر از این حضور دو یا سه نفر هم تحت تاثیر قرار بگیرند و در این مسیر همراه شوند ما به نتیجه ای که می خواهیم رسیده ایم.
بازیگر بین المللی سینمای ایران تاکید کرد: من معتقدم که هنرمند برای خاطر دل خودش دست به چنین اقداماتی می زند. هرکس نسبت به این مسائل وظیفه انسانی بر عهده دارد و چهره های شناخته شده هم به و برای دل خود حاضر هستند که در این مسر قدم بگذارند و کار خیری انجام دهند.
 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=1]نخستین جشنواره فیلم های معماری در کپنهاگ برگزار می شود[/h]
نخستین دوره جشنواره فیلم های مرتبط با معماری با نمایش فیلمی از ویم وندرس افتتاح می شود.
۱۳۹۲ يکشنبه ۲۵ اسفند ساعت 13:27

به گزارش خبرنگار هنرآنلاین دهمین دوره جشنواره فیلم های معماری به مدت سه روز از 27 تا 30 ماه مارس ( 7 تا 10 فروردین) در کپنهاگ پایتخت دانمارک برگزار خواهد شد.

پروژه مستند ویم وندرس شامل شش فیلم مجزاست که هریک ساختمان فرهنگی مهمی در شهر برلین آلمان را به لحاظ روح معماری بررسی می کند.

علاوه بر آن مایکل مادسن فیلمساز دانمارکی با مستندی درباره معماری زندان هالدن استیت در این جشنواره حضور دارد.مارگرت اولین مستندساز نروژی هم در فیلم خود معماری تالار اپرای شهر اسلو را تجزیه و تحلیل کرده است.

در مجموع 80 فیلم در ده سالن نمایش از جمله سینماتک کپنهاگ و موزه هنرهای مدرن لوئیزیانا به نمایش در می آید.جوزفین میشو بنیانگذار و دبیر جشنواره فیلم های معماری درباره این جشنواره می گوید: انسان در احاطه معماری قرار گرفته است اما به ندرت پیش می آید که بایستد و به معماری به شکل عمیق فکر کند.یک جشنواره فیلم درباره معماری بتواند فرصتی فراهم کند تا روی موضوع معماری و تاثیرش بر زندگی بشری متمرکز شویم.

از جمله مهم ترین آثاری که در این جشنواره به نمایش در می آید ، فیلمی درباره تعامل معماری و سینما است که هاینز امیگهولتز فیلمساز آلمانی کارگردانی آن را بر عهده دارد.

بعد از نمایش هر فیلم جلسات نقد و بررسی با حضور فیلمسازان و کارشناسان معماری برگزار خواهد شد.میشو با همکاری پیتر مولر راسموسن معمار نروژی ، شش بخش مستقل برای فیلم های جشنواره در نظر گرفته اند که عبارتند از : "فضای سینمایی و فضا معماری" ،"فیلم و محوطه سازی" ،"فضاهای شخصی "،"روند گسترش معماری" ، " معماری و مراسم مذهبی" و" مدرنیسم در معماری".

 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=1]˝این فیلم نباید دیده بشه˝ در جشنواره هیوستون[/h]


˝این فیلم نباید دیده بشه˝ به كارگردانی علی کلانتری به بخش مسابقه جشنواره هیوستون امریكا راه یافت.
۱۳۹۲ يکشنبه ۲۵ اسفند ساعت 12:23

به گزارش هنرآنلاین به نقل از مشاور رسانه‌ای فیلم، "این فیلم نباید دیده بشه" كه نخستین تجربه سینمایی علی كلانتری است، در دو بخش "بهترین فیلم" و "هیات داوران" نامزد دریافت جایزه‌ی جشنواره بین‌المللی فیلم هیوستون شده است.
جشنواره فیلم هیوستون که امسال چهل و هفتمین دوره آن برگزار می‌شود، قدیمی‌ترین جشنواره متمرکز بر سینمای مستقل جهان و در عین حال سومین فستیوال معتبر امریکای شمالی است.
بر اساس این گزارش، "این فیلم نباید دیده بشه" با بازی نیکو ترخانی، احسان منصوری، احسان امین‌سرشت و علی کلانتری، داستان زنی نقاش را روایت می‌کند که قصد دارد با دوربین هندی‌کم خود به جنگ همسر، اجتماع و ناکامی‌هایش برود.
نخستین تجربه علی كلانتری، اولین فیلم دوربین در دست (دوربین در دست بازیگران) تاریخ سینمای ایران و نهمین فیلم جهان است که به این سبک مدرن ساخته می‌شود.
نکته جالب توجه این است که تمام فیلم‌های ساخته شده در این سبک، تاکنون در ژانر وحشت بوده‌اند اما "این فیلم نباید دیده بشه" ملودرامی اجتماعی است.
عوامل "این فیلم نباید دیده بشه" عبارتند از: نویسنده و کارگردان: علی کلانتری، مدیر تصویربرداری: فرامرز نادری و باتصویربرداری بازیگران فیلم، تدوین: حسین رسولیان، طراح گریم: غزال تاری، صحنه و لباس: خزان افوضی، صدابردار: مسیح حدپورسراج، ترکیب و طراحی صدا: آرش قاسمی، دستیارکارگردان و برنامه‌ریز: ایمان شیعه، منشی‌صحنه: سمیرا زارع، گروه تولید: روح‌اله بادینلو و فهیمه حیدری، مجری طرح: بهیرا فلاح و جمشید شاملو و تهیه‌کننده: سعید شرفی‌کیا.

 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=1]سالن اصلی تئاتر شهر 3ماه تعطیل می‌شود/ اجراهای نیمه اول سال معرفی شدند[/h]


اتابک نادری در نشستی با خبرنگاران برنامه شش ماهه اول سال 93مجموعه تئاتر شهر را تشریح کرد.
۱۳۹۲ يکشنبه ۲۵ اسفند ساعت 15:03

به گزارش خبرنگار تئاتر هنرآنلاین ، نشست تعدادی از اهالی رسانه با اتابک نادری مدیر مجموعه تئاتر شهر امروز ( یکشنبه 25 اسفند) برگزار شد.
نادری در توضیح برنامه‌های پیش روی این مجموعه گفت: "نمایش‌های ملکه زیبایی لینین"، "در انتظار گودو"، "مجردها"، "خرمگس"و " من چجوری ممکنه یه پرنده باشم" پس از تعطیلات نوروز به اجراهای خود ادامه خواهند داد.
او در ادامه افزود : پس از پایان این اجراها نمایش‌ " دون کامیلو " به کارگردانی کوروش نریمانی در سالن اصلی تئاتر شهر اجرا می‌شود و در سالن‌های دیگر مجموعه نمایش‌های " طرپ و طورپ" کار خیرالله تقیانی، "آنتراکت " پریسا مقتدی، " قصه ظهر جمعه" سید محمد مساوات اجرا می‌شوند.
از میانه خرداد تعمیرات سالن اصلی شروع می‌شود و این سالن تا آخر شهریور هیچ اجرایی نخواهد داشت.
پس از اجراهای فوق " ننه دلاور" کار زهرا صبری، "رابینسون و کروزوئه" علیرضا کوشک جلالی، " سنگ بست" مهدی خاتمی، " سفر طوبی" محسن حسن زاده، "ماضی استمراری" ندا هنگامی ، " هیولا خوانی"محمد یعقوبی ، " عزرائیل" مهرداد کوروش نیا و " همین نزدیکی" جلال تجنگی به صحنه می‌رود.
از 22 تا 31شهریور جشنواره بین‌المللی تئاتر عروسکی را خواهیم داشت و در صورت برگزار نشدن جشنواره تعطیلات تابستانی تئاتر شهر در این فاصله صورت می‌گیرد.
نادری با اشاره به برنامه کارگاه نمایش توضیح داد: با برنامه ریزی‌های جدید، کارگاه نمایش به هویت اصلی خود باز می‌گردد چرا که در آغاز به کوشش آتیلا پسیانی این کارگاه برای کارها تجربی مهیا شده بود و ما از اول خرداد برای کارهای تجربی و نسل نو که کارگردان اول‌ها هستند رپرتوار اجرا خواهیم داشت که حدود یک هفته اجرا خواهند داشت و در صورتی که اساتید هم با دانشجویان کاری را آماده داشته باشند می‌توانند در این سالن اجرا کنند.
او در ادامه گفت: در سالن‌های دیگر مجموعه هم تعداد اجراهای هر نمایش 30تایی نخواهد بود و به تناسب نوع کار از 18تا 30اجرا خواهیم داشت.
نادری همچنین در انتخاب اجراها به وجود یک گروه مشورتی اشاره کرد که علارقم پافشاری بعضی خبرنگاران از معرفی آنها خودداری کرد.
مدیر تئاتر شهر در ادامه درباره تعمیرات جدی کل مجموعه گفت : اگر بخواهیم کل مجموعه را بازسازی کنیم مجموعه باید حدود 7 ماه تعطیل شود و متاسفانه هنرمندان با این مسئله مخالفت کردند و ما تصمیم گرفتیم تعمیرات را قسمت کنیم.
او در ادامه افزود: ما تئاتر حرفه‌ای نداریم و نشانه‌های تئاتر حرفه‌ای در ایران تعریف ندارد ضمن این که ما تئاتر دولتی هم نداریم. حمایت دولتی داریم و تئاتر شهر ساختمان دولتی است که در اختیار هنرمندان قرار می‌گیرد.
در ادامه این سخنان یکی از خبرنگاران به گفته‌های نادری اعتراض کرد و گفت: وقتی شورای نظارت داریم ، وقتی اجراها باید مجوز بگیرند و وقتی این مجموعه از دولت حقوق می‌گیرد یعنی تئاتر ما دولتی است.
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
محمد احمدی، اندیشه فولادوند و علیرضا فرید از «۲ ساعت بعد، ‌مهرآباد» می گویند

محمد احمدی، اندیشه فولادوند و علیرضا فرید از «۲ ساعت بعد، ‌مهرآباد» می گویند

محمد احمدی، اندیشه فولادوند و علیرضا فرید از «۲ ساعت بعد، ‌مهرآباد» می‌گویند

عشق همواره یکسویه است






«دو ساعت بعد، مهرآباد» نخستین فیلم بلند سینمایی علیرضا فرید است. او حدود 21 سال سابقه فعالیت مستند‌سازی دارد و در نخستین تجربه فیلم بلند داستانی، موضوعی جمع‌وجور و درعین حال قبلا پرداخته‌شده را دستمایه کار خود قرار داد. زنی پس از مرگ شوهرش با عکس دختری مواجه می‌شود و برای رسیدن به حقیقت راهی سفر می‌شود... فرید در این تجربه سعی داشته است تا باورهای رایج نهفته در فرهنگ ما را در مواجهه با یک سوءظن به چالش بکشاند؛ هرچند زبان تصویر و سینما در عین سادگی، پیچیدگی‌هایی دارد و قطعا کسانی که از نزدیک با آن سروکار دارند، به آن راز پی برده‌اند. «دو ساعت بعد، مهرآباد» بلافاصله بعد از جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد. با این حال ‌می‌توانست در بازه زمانی بیشتری در اکران بماند که نشد. درباره این فیلم میزگردی با حضور کارگردان، اندیشه فولادوند، بازیگر نقش شعله و محمد احمدی، تهیه‌کننده فیلم تشکیل دادیم که می‌خوانید.




چرا مرگ؟

علیرضا فرید: چون موضوع همه انسان‌هاست و همواره با آن زندگی می‌کنیم. منتها چون دنیا شلوغ شده، گاهی اوقات یادمان می‌رود که مرگی وجود دارد. درهرحال تنها حقیقت مطلق در هستی، مرگ است و برای همه اتفاق می‌افتد.


‌ یعنی زندگی یک اتفاق، اما مرگ حتمی است.

فرید: کاملا. چون اگر پیروان هر عقیده، مذهب و مرامی باشید، یا نباشید، روزی مرگ همه را فراخواهد گرفت.


خط داستانی فیلم به «آبی» کیشلوفسکی شبیه است. زنی که ماتم‌زده مرگ همسرش است، ولی بعد مرگش دنبال یافتن هویت عکس زنی می‌رود. منتها به تنها چیزی که در انتها به آن نمی‌رسیم، هویت آن زن است. چرا؟

فرید: به‌نظرم اگر مخاطب اندکی مداقه کند، حتما جواب می‌‌گیرد. در مسیری که شعله (اندیشه فولادوند) طی می‌کند نشانه‌های مختلفی وجود دارد؛ مثل وضعیتی که در آن روستا با آن مواجه می‌شود یا گفت‌وگویی که با آن دختربچه دارد...


‌ اما در فیلم گویا نیست!

فرید: تمام نشانه‌ها و تصاویر فیلم، کدهایی می‌دهد. به علاوه سعی کرده‌ام به نوعی از رئالیسم وفادار باشم که عمل ما در زندگی هم همین‌طور است. عمل و حرکت شعله کاملا واقعی است. یعنی اخلاقیات و شخصیتش اجازه نمی‌دهد که خودش را زیر سوال ببرد. چون درباره آن زن هنوز به قطعیت نرسیده و به خواهرش هم چیزی نمی‌گوید. به‌نظرم کارش نوعی عمل قهرمانانه اخلاقی است که خلاف مسیر رایجی است که در سینما طی می‌شود. شاید خیلی‌ها منتظر چنین کلیشه‌ای بودند. اما عده‌ای معتقدند چه خوب که این پرده کنار نیفتاد. چون در پی این دیدار هم خودش فرو می‌ریخت و هم تعریفش از همسرش. در واقع آنچه در فیلم است نشان‌دهنده این است که شعله در انتها به یک رویکرد اخلاقی می‌رسد و زندگی‌‌اش را ادامه می‌دهد.


اما فیلم چیز دیگری را نشان می‌دهد. یعنی شعله در مواجهه با واقعیت دچار انفعال شده و در نهایت در بهت‌زدگی می‌ماند. این قضیه در بازی خانم فولادوند قابل معناست. فیلم دقیقا در نقطه‌ای که می‌توانست اوج بگیرد، رها می‌شود.

فرید: شاید شما منتظر بودید که در داستان سوءظن اتفاق بیفتد.


‌خواه‌ناخواه اتفاق افتاده. در اول داستان آن کلیشه رایج شکل گرفته. شعله، عکسی در صندوقچه شوهر متوفایش پیدا می‌کند. در آخر فیلم هم صدای زن شنیده می‌شود ولی شعله سراغ او نمی‌رود.

فرید: فقط سوءظن است و یقینی وجود ندارد. اگر یقین وجود داشت به دنبال کشف آن نمی‌رفت. شما باورتان می‌شود که یک استاد دانشگاه با یک دختری که در تعاونی روستا کار می‌کند ارتباط داشته باشد؟


اگ ر مبنا را واقعیت درنظر گرفتید، کاملا باورپذیر است...

فرید: شما چه انتظاری از فیلم داشتید که برآورده نشده؟


انتظار از فیلم را خود فیلم تعیین می‌کند. چرا درنهایت شعله با حقیقت مواجه نشد؟

فرید: چون به خودش احترام گذاشت. این کار انفعال نیست. رویکرد صحیح‌تری است. اگر شعله آن دختر را می‌دید خودش را کوچک کرده بود. این کار اصلا کتمان حقیقت نیست.


‌پس چرا در پلان بعدش به جای اینکه به طیب‌خاطر برسد، همچنان بهت‌زده است؟

فرید: بهت‌زده نیست. به برون‌ریزی نرم می‌رسد.


‌این بهت‌زدگی و کنجکاوی را در چشمان خانم فولادوند از ابتدای فیلم می‌بینیم.

فرید: موافقم. چون تفاوت بازی‌ها در چشم و دست معلوم می‌شود.


‌اما رفتار شعله در پلان آخر که دستش را روی شکمش می‌گذارد، با هدف موردنظر شما در تضاد است!

فرید: بارداری، او را مصمم‌تر می‌کند.


‌شخصیتی خلق کرده‌اید و ناچارید رفتارها و دیالوگ‌هایی را به او بدهید که شاید چندان موردپسندتان نباشد. اما خصیصه اوست و کاری نمی‌توان کرد. فیلمی که شخصیت اول آن زن است، احساسات و عواطفش منطبق با او نیست!

فرید: تلقی من خلاف همین فضا و اتمسفر زن امروزی در ایران است. اینکه بلافاصله با کوچک‌ترین نشانه‌ای ذهنش به جایی خطا می‌رود در شأن انسان نیست. اگر انسان در وهله اول برای خودش احترام قائل باشد، حتی اگر از رابطه‌ای غیرمتعارف باخبر شود اساسا سرک‌کشی نمی‌کند. اعتقاد من این است که افراد نباید در فضای درونی هم سرک بکشند. این قضیه در جامعه ما بیماری ذهنی است، ولی فیلم در جهت سلامت حرکت می‌کند. شعله در ابتدای فیلم از ساحت خودش نزول کرده، ولی در پایان در جایگاه صحیح خود می‌ایستد. در مساله عشق و علاقه آنچه مهم است خود فرد است. عشق همواره مسیری یکسویه است، نه دوسویه. همواره دهندگی است. در عشق همواره باید بدون اینکه انتظار بازخورد داشته باشید، بدهید. شاید ظاهر قضیه عاشقانه باشد اما به‌نظرم شعله در انتها شیفته خسرو می‌شود.


‌ چرا باید عاشق خسرو شود؟

فرید: چون تازه فهمیده که خسرو چه می‌کرده.


‌خب خسرو چه کرده؟

به خیلی‌ها کمک کرده... .


‌اما به زن دیگری هم توجه کرده!

فرید: این نسخه شماست. به‌نظرم مخاطب باید همپای فیلم پیش بیاید. چون همه‌چیز در نگاه رخ می‌دهد. در این فیلم تنها یک اتفاق داریم؛ اتفاقی که در اتاق کار خسرو رخ می‌دهد و عکس پیدا می‌شود. بقیه فعل و انفعالات کاملا برمبنای عملکرد واقعی یک فرد است و چیز دیگری با اتفاق پیش نمی‌رود. همه چیز با اختیار، ذهن و عمل شعله رخ می‌دهد.


‌ شعله هم براساس یک اتفاق آن عکس را پیدا کرد؟

فرید: بله. درام با یک اتفاق شروع می‌شود، اما با آن پیش نمی‌رود. وقتی در قطار با پیرزن و پیرمرد همراه می‌شود می‌گوید می‌خواهید من هم یک خاطره تعریف کنم؟


‌خب این هم یک اتفاق است، منتها وسط درام! در فیلم باید وقایع آنقدر کلیدی باشند که درصورت حذف آن، فیلم بلنگد. در این فیلم ابتدا با قاب‌بندی تکلیف را مشخص کردید و بعد می‌خواهید نقض غرض کنید.

اندیشه فولادوند: به‌نظرم بحث از جایی منحرف شد که آقای فرید در موقعیتی قرار گرفت که خوانش‌شان را از لحظه‌های فیلم بیان کردند. اتفاقا به‌نظرم تمام این خوانش‌ها درست است. خانم آرتا! حتی شاید خوانش من به شما نزدیک‌تر باشد. تمام این دیالوگ‌ها را آقای فرید به من هم گفتند ولی نخواستند طبق خوانش خودشان از درونیات تصمیم‌گیری این کاراکتر پیش بروم؛ یعنی شعله را برایم توضیح دادند و لی هیچ‌گاه به من نگفتند که از نظرشان قرار است شعله در عشق به تعالی رسیده باشد. اما من خوانشی مستقل داشتم. شعله یک رفتار طبقاتی داشت، رفتارش نه شبیه خوانش آقای فرید بود، نه شبیه لحظاتی که ممکن است توسط کسی دیگر ترجمان شود مثلا یحیی (پژمان بازغی). به‌نظرم شعله در خودش به قطعیت خیانت رسیده بود. جنسیت من و شما این تفاوت را با جنسیت آقای فرید ایجاد می‌کند. به‌نظرم در این فیلم لحظات کلیدی وجود دارد که به ما اجازه می‌دهد ما خوانش خودمان را داشته باشیم. یکی از آنها سکوت کوتاهی بعد از فضای درخواست شعله از یحیی برای رفتن به لافت است. اصلا استاد پاکروان را فردی مبرا نمی‌دانم. به عقیده من به همان میزان که اگر استاد پاکروان زنده می‌بود می‌توانستیم از قطعیت این احساس در شعله صرف‌نظر کنیم.


‌به‌هرحال شخصیت فیلم می‌توانست با میزانسنی که کارگردان می‌داد به زنی تبدیل شود که به تعالی می‌رسد.

فولادوند: آقای فرید مدت 21سال است که فیلمسازی مستند می‌کنند و برایم قابل احترام است. ایشان به رئالیسم وفادار است. کاری به خوانش‌های فرامتنی که حتی از طریق خود فیلمساز رخ می‌دهد ندارم. احساس خودم بعد از دیدن شعله این بود که وقتی با عشقی که متوفی است مواجه می‌شوید، یعنی بر بستر زخم‌خورده عاطفی ناگهان یک شمشیر وارد شده و آن را دوشقه می‌کند. آن زمان شما چاره‌ای برای رسیدن به قطعیت ندارید. چون مسیری برای شما جهت تفحص باز نیست. به‌نظرم شعله در این سفر به یک قطعیت رسید و آن قطعیت به او یک رفتار طبقاتی داد.

فرید: انسان اصولا در مواجهه با هر پدیده‌ای اول ذهنش به کار می‌افتد. ذهن جلوتر از تفکر، روان، احساس، عمل و جلوتر از همه‌چیز است؛ یعنی به محض اینکه من شما را می‌بینم دچار یک ذهنیت می‌شوم و شما هم همینطور. ذهن یک سیالی است که از بیرون دریافت‌هایی دارد. در این دستگاه بشر بعضی‌ از ذهن‌ها به علم تبدیل می‌شود و بعضی‌ها احساس ایجاد می‌کنند. منتها اگر ذهن، ذهن سالمی باشد اطلاعات را درست می‌دهد. ولی اگر این ذهن بیمار باشد اطلاعات را وارونه و آنطور که خودش می‌خواهد به ما ارایه می‌دهد. اینکه می‌گویم سوءظن در جامعه امروز ما یک بیماری است به این دلیل است که هیچ چیزی قطعی وجود ندارد. در آیین جزا، در فقه، نسبت به رابطه دو جنس مخالف خیلی محتاط عمل می‌شود. یعنی اینطور نیست که شما تا یک عکس یا پیامک دیدید فکر کنید رابطه‌ای این میان وجود داشته است. پس در مورد خیانت اصلاً قطعیت وجود ندارد. چون مبنایش ذهن است و ذهن می‌تواند همه کاری انجام دهد و در مبنای ذهن قطعیت وجود ندارد.


‌اما چقدر خوب بود که این تحلیل‌ها را هم در فیلم می‌دیدیم. شما برای اینکه به سوءظن دامن نزنید، مواردی را در فیلم نشان ندادید. ولی جایی که شعله و یحیی در کویر هستند این دیالوگ نامتعارف مطرح می‌شود که «من روانی‌ام یا تویی که رفتارت با زن‌ها این جوری است!» تا قبل از این پلان ندیدیم که یحیی رفتار نامتعارفی داشته باشد!

فرید: شعله شب قبل در رستوران در مواجهه با جایی که یحیی به زن توهین می‌کند واکنشی نشان نمی‌دهد. گفته او نشان‌دهنده آن است که با زن مشکل دارد. یحیی شخصیت مهمی است ولی کمتر دیده شده. یحیی دانشجویی بوده که اخراج شده و چون نامزدش رهایش کرده از زن زخم ‌خورده است. یحیی در واقع شاید صرفا به این دلیل کنار شعله است که می‌خواهد بدهی‌اش را به خسرو بپردازد.


‌آقای احمدی! نظر شما در مورد فیلم چیست؟

احمدی: سه سال قبل که فیلمنامه به دست من رسید «کندوان تا کاپادوکیا» نام داشت که قصه در ترکیه می‌گذشت. از تهران با قطار حرکت می‌کردیم و به استانبول و کاپادوکیا می‌رسیدیم. بنا به دلایلی نتوانستیم این کار را شروع کنیم. تا اینکه برای کار دیگری به قشم رفته بودم و چون نگاه آقای فرید را می‌دانستم به خودم گفتم احتمالا قشم می‌تواند خواسته ایشان را برآورده کند. ایشان هم استقبال کرد و شروع به نوشتن کرد و الان فیلمی که می‌بینید نسبت به فیلمنامه اول، هفت بار بازنویسی شده. تغییر نام را به ارشاد اعلام کردیم و وارد مرحله پیش‌تولید شدیم. دلیل قبول‌کردن این کار از سوی من، نگاه کارگردان و نویسنده به کار بود و احساس می‌کردم شیوه‌ای که برای تعریف این قصه در نظر گرفته شده شیوه رایج نیست که برایم جذاب بود فیلمی متفاوت کار کنم. به علاوه اینکه وقتی کارگردان می‌داند چه می‌خواهد کار برای ما هم راحت است. الان هم فیلم را دوست دارم و قطعا هر کاری که به نتیجه می‌رسد شاید اگر قرار باشد دوباره آن کار را انجام دهیم متفاوت‌تر کار می‌کنیم.


‌در فیلم‌هایی که هیچ ماجرایی رخ نمی‌دهد و فقط یک شخصیت دارد ادامه مسیر فیلم یک مقدار سخت است. چرا در اولین فیلم‌تان این داستان را انتخاب کردید؟

فرید: معتقدم هر فیلمسازی باید پیرو نگاه خودش باشد. اگر می‌خواهد پیرو نگاه کسی دیگر باشد بهتر است که تماشاچی باشد، یعنی صرفا موضوع و حرف مطرح نیست. یک فرم و نگاه و بیان دلخواه، زبان در قاموس رفتار و بیان و اعمال و... منظورم است. به‌نظرم فیلمسازی اصلا جنون است، به‌خصوص در ایران که به‌نظرم کل سینمای ما به هیچ عنوان صنعتی نیست. مثلا در صنعت سیمان حداقل یک کارخانه سیمان با 700‌میلیاردتومان ساخته می‌شود، تازه جزو صنایع کوچک است. سینمای ایران اصلا صنعت نیست و حتما باید انگیزه‌ها و دغدغه‌های عمیقی داشته باشیم. به همین خاطر تهیه‌کنندگانی مانند آقای احمدی که تکلیف‌شان با خودشان مشخص است ماندگارند. تهیه‌کننده‌ای که می‌خواهد از طریق سینما به تجارت برسد کندذهن است. چون صنایع دیگر ارزش مالی بیشتری دارند. متاسفانه بعضی‌ها اشتباهی وارد سینما شده و می‌خواهند تجارت کنند و ذایقه مردم را هم پایین آورده‌اند. تلقی بصری مردم جامعه ایران به شدت نزول کرده است و از گالری‌های نقاشی هم مشخص است که حتی جلو هر تابلو دو، سه ثانیه بیشتر توقف نمی‌کنند و یک گالری را در پنج‌دقیقه تماشا می‌کنند! این را کسانی باید پاسخ دهند که دو دهه سینما را در اختیار داشته‌اند اما این ذایقه را همینطور پایین آورده‌اند. چه اتفاقی در جامعه ما افتاده که به لحاظ فکری و فرهنگی دچار خلأ و درعین‌حال نزول هستیم. این است که تیراژ کتاب‌های‌مان هزارو500عدد است و جلو دکه مطبوعات، مجلات آشپزی و دسر می‌بینیم یا مجلات زرد، اما در حوزه‌های فکری عمیق ادبی و فرهنگی موردی نمی‌بینیم. حتما دغدغه داشتم و سال‌ها ممارست کردم، سینه‌خیز، مستقل اما تنها. شاید در تلویزیون 50‌هزار دقیقه کار روی آنتن داشته‌ام، اما سفارشی نبوده. خودم طراحی کرده و ایده داده‌ام. حتی در دوران تحصیل در کلاس‌ها شرکت نمی‌کردم و همان موقع فیلم 16میلیمتری می‌ساختم. ما در این فیلم با تماشاگر بازی نکردیم. می‌توانستیم خیلی راحت احساسات مخاطب را به بازی بگیریم تا با اشک‌ریختن، تخلیه احساسی و روانی شوند. تعمدا وارد حوزه احساسات مخاطب نشدم و می‌خواستم مخاطب در مورد فیلم من تفکر کند.


‌خانم فولادوند شما نقش مشکلی داشتید. چطور شد که وارد این پروژه شدید؟

فولادوند: اولین‌بار که فیلمنامه به دستم رسید با آقای فرید آشنا نبودم ولی آقای احمدی، تهیه‌کننده فیلم، را از طریق فیلم «شاعر زباله‌ها» می‌شناختم و این فیلم را پسندیدم. صفحات اول فیلمنامه را که خواندم، گفتم باید این فیلم را بازی کنم. چون احساس کردم موضوعی که مطرح می‌شود موضوع انسان معاصر و نه بومی است. چون به‌نظرم در سراسر فرهنگ‌ها و سرزمین‌ها مساله عشق و مرگ، ازلی و ابدی است و مهم‌تر اینکه همیشه عشق‌های مشکل‌دار در سینما برایم جذاب‌اند؛ مثلا عشقی که این شخصیت به استادش با فاصله سنی زیاد داشته. باید بتوانم به شکل یک کاراکتر فکر کنم تا شبیه آن رفتار کنم و با روح خودم خیلی کلنجار بروم. وقتی قامت یک کاراکتر طوری است که می‌تواند آن کلنجارها را پیچیده‌تر کند، برای ایفای نقش جذاب‌تر می‌شود. چون چیزهایی را از شما کم کرده و چیزهایی را به شما اضافه می‌کند که بعد از اینکه از آن کاراکتر جدا شدید مواردی را برای شما باقی می‌گذارد. در 9 سالی که در سینما هستم برای هر انتخابم دلایلی داشتم و در مورد هیچ‌کدام پشیمان نیستم. اما فکر می‌کنم خیلی خوش‌شانس بودم که این شخصیت را بازی کردم.


‌شما سیری داشتید و از ماتم‌زدگی به بهت‌زدگی رسیدید. این جست‌وجو‌گری خیلی برون‌ریز نیست. کارگردان از شما چه می‌خواست که به این بازی رسیدید؟

فولادوند: در اولین برخورد ما یک اتفاق خیلی خوب رخ داد. آن هم اینکه کمتر پیش می‌آید انسان با کسی به حوزه مفاهمه نزدیک شود. اینکه ادبیات‌پنداری و گفتاری‌تان شبیه باشد. متوجه شدم ایشان مطالعات عمیقی در حوزه ادبیات و فلسفه دارند و مدت طولانی در ترکیه درباره عرفان مستندسازی کرده‌اند. وقتی با ایشان آشنا شدم سریع به یک مفاهمه درخصوص شعله رسیدیم و خیلی هم با هم صحبت نکردیم. قبل از این قضیه حدود 13 فیلم کار کرده بودم و آقای فرید همان اول تکلیفشان را روشن کردند که نگاهشان به سینما به حوزه ادراک تعلق دارد و به‌هیچ‌وجه قصد احساساتی‌گری ندارند.
به این توافق رسیدیم که از کوران‌های احساسی فاصله بگیریم و فیلم بعد از این قضیه شروع شود. اینکه شما خودتان را ناگهان در قالب زنی می‌‌یابید که در عنفوان جوانی چنین عشقی را بدون مقدمه از دست داده‌ و فیلم از لحظه‌ای شروع می‌شود که این شوک را می‌بینید، به‌نظرم این شوک باید در طول کار حفظ می‌شد و در بستر این فقدان است که احساسات دیگر اضافه می‌شود. یعنی علاوه بر عزاداری با شک و سوءظن مواجه می‌شود. در طول فیلمبرداری هم گاهگاهی اتفاق می‌افتاد که یکباره افسار احساساتم از دست می‌رفت و به‌شدت دچار برون‌ریزی می‌شدم. اما فیلمساز به دلیل اینکه می‌دانست چه می‌خواست با حوصله و طمانینه قابل‌تقدیر صبر داشت و آنقدر کات می‌داد تا آن احساسات تمام شود و چیزی به نام اشک وجود نداشته باشد.

فرید: شعله از سوگ گذشته بود. احساسات دیگر خیلی عمل نمی‌کرد.

فولادوند: حتی فیلمنامه نسبت به چیزی که برایم فرستاده شد به‌سرعت تغییر کرد. یعنی آنقدر خودشان با این متن سروکار داشتند و مدام بازنویسی کرده بودند که برایش تعریف داشتند. برای من هم تعریف متفاوتی بود. چون خودم فردی احساساتی و برون‌ریز هستم و احساسات خودم را سریعا به کلام تبدیل می‌کنم. اینکه شما بتوانید در تقابل با یک کاراکتر فرسنگ‌ها از آن دور باشید کار سخت‌تر و در عین حال جذاب‌تر می‌شود.


‌با توجه به اینکه دکوپاژی که کارگردان برای شعله در نظر گرفته مدیوم‌کلوزآپ بود، این بیم وجود نداشت که بازی‌ها شبیه هم باشد؟

فولادوند: شانسی که داشتم این بود که کل این اتفاقات در چند روز رخ می‌داد و احساسات این فرد خیلی متفاوت نمی‌شد. چون از زمانی که از خانه به مقصد قشم می‌رود و برمی‌گردد کلا در چهارروز می‌گذرد و اتفاقا باید مواظبت می‌‌کردم که تفاوت‌های فاحشی در عکس‌العمل‌های شعله نسبت به پیرامونش به وجود نیاید. لحظه‌ای که جلو دوربین رفتم می‌توانستم شبیه شخصیت شعله فکر کنم. می‌ماند یکسری کدگذاری‌ها در اندازه لنزها که بحث تکنیکال است. مهم‌ترین مشکلی که با شعله داشتم این بود که احساسش را در پلان اول فیلم نتوانم پیدا کنم و همین طور رنگ صدایش را. چون این شخصیت کم صحبت می‌کند و رفتار و صدایش مهم بود. اگر این را پیدا می‌کردم کارم آسان بود و فقط همسوکردن میزانی از بازی با اندازه لنز بود که این هم براساس تجربه اتفاق می‌افتد.


‌حس و حال بازیگری مانند تغییر و تنوع واژه‌هاست. به طور مثال از زمان نشستن تا برخاستن می‌توانید حالت‌های مختلف بدنی داشته باشید. اما چون برای هر یک از حالات واژگان مجزایی نداریم به همه این حالت‌ها می‌گوییم نشستن و یا ایستادن. به همین دلیل بازیگر باید در پی خلق آن حالات مانند نویسنده‌ای که در پی خلق واژگان است، باشد.

فولادوند: کاملا درست می‌گویید. چون به عنوان نویسنده با واژه می‌اندیشید هر چقدر انبان واژه‌ها در ادبیات فکری شما بیشتر باشد، روش اندیشیدن شما صاحب مجراهای برون‌اندیشی بیشتری خواهد شد. شما به روشی که می‌اندیشید به ابژه‌های بیرونی دست پیدا می‌کنید. در بازیگری هم این نکته قابل اسناد است.

فرید: به همین دلیل است که وقتی خودت باشی همه چیز راحت می‌شود. یکی دو روز مانده به فیلمبرداری آقای احمدی گفت نگران نیستی؟ چون من فیلم اولی محسوب می‌شوم! واقعا هم نگران نبودم. مثل همان 20 سالی که کار کرده بودم کار را انجام دادم. وقتی همان لباس همیشگی را می‌پوشید و کارتان را انجام می‌دهید راحت است.

فولادوند: تنها موردی که می‌توانم بگویم این است که طبق گفته آقای فرید ما دچار تنزل بصری شده‌‌ایم و به‌نظرم لزوم این نگاه در سینمای ایران در دهه پیش‌رو برای بالانس‌کردن نیاز است. متولیان فرهنگ و هنر بیش از یک‌دهه تصمیم‌گیری کرده‌اند و در کشورهای شبیه ما که بخش بزرگی از هنرشان وارداتی است بیشتر مجریان تفکرات مدیریت فرهنگی هستند تا اینکه خودشان صاحب جها‌ن‌بینی باشند. اما ما کسانی هستیم که سهراب شهیدثالث را در همین سینما داشتیم. در نگاه شهیدثالث جهان‌بینی غالب است یا در نگاه آقای کیارستمی.

پس ما سینمایی هستیم که این جهان‌بینی در سینمای ما سابقه دارد اگر ذایقه تربیت‌شده و از پیش‌آماده‌شده مخاطب اکنون برای این جنس از نگاه وجود ندارد یا تعدادش کم است به عملکرد ما برمی‌گردد. این همان سرزمینی است که روزی فیلم‌های «گاو»، «کلاغ» و «گوزن‌ها» در آن اکران شده و فروخته. جامعه‌ای که «بن‌بست» آقای صیاد در همان زمان هم فیلم مطرحی بوده در حالی که با توجه به جریان غالب آن دوران سینما به قول آقای کاووسی فیلمفارسی جای مناسبی برای فیلم‌هایی از آن دست بوده است. اما اکنون سینمای ما در حوزه فرهنگ‌سازی هم بالانس نیست. ما سینمایی می‌خواهیم که فقط مردم را بخنداند. طنز و کمدی در ادبیات ما سابقه دارد. از ادبیات عبید زاکانی تا نگاه‌هایی که بعد از انقلاب مشروطه در ایران باب شد. اما ببینید الان در دهه گذشته نگاه ما به طنز یا کمدی چه بوده. امیدوارم لوده‌درمانی در ادبیات نوشتاری و تصمیم‌گیری ما رخ بدهد.









فرانک آرتا


منبع: روزنامه شرق - شماره ۱۹۸۱ - ۲۸ اسفند ۱۳۹۲












.
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=1] پیام تبریک نوروزی مدیرعامل خانه سینما

[/h]







مدیر عامل خانه سینما در پیام نوروزی خود به سینماگران تاکید کرد: سینمای ایران برای بهتر شدن بیش از آنکه به حمایت مالی دولت نیازمند باشد، به درک شدن و نیز به یک فضای آرام و منطقی احتیاج دارد.

به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، در متن پیام نوروزی محمدمهدی عسگرپور آمده است: «سینمای ایران با تنی خسته و رنجور و زخم‌های پی در پی این سال‌ها، در سال 92 بارقه‌ای از امید و شادی را تجربه کرد. ساده‌اندیشی است اگر فکر کنیم تمام آمال و آرزوهای سینماگران، شروع مجدد فعالیت‌های خانه‌شان بود که البته این موضوع تبدیل به نمادی برای فهمیدن نتیجه صبر و مداومت شده بود.

سینمای ایران تشنه فهمیده شدن است؛ فهمیده شدن از سوی کسانی که با نادیده گرفتن سرمایه‌های انسانی و توان منحصرد به فرد نهفته در آن، با میزان‌الحراره خود حرارت روزمره آن را ملاک نظریه‌پردازی‌ها می‌کنند و با ناتوانی در تجویز نوشدارو به نیش زدن می‌پردازند.

سینمای ایران برای بهتر شدن بیش از آنکه به حمایت مالی دولت نیازمند باشد، به درک شدن احتیاج دارد، به فضای آرام و منطقی، همدلی و خلاصه همه آن چیزهایی که چند سالی است از آن دریغ شده است.

امیدوارم سال پیش رو سال حضور جدی سینما و سینماگران ایرانی در ایجاد فضای پرشور و امیدی که لازمه این روزهای کشورمان است باشد.

برای همه خانواده بزرگ سینمای ایران سربلندی و موفقیت آرزومندم.




محمدمهدی عسگرپور



مدیرعامل خانه سینما»












.
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=1] بازگشت مهران مدیری به تلویزیون با بهار

[/h]




یکی از اتفاق‌های برنامه‌های شبکه‌های مختلف تلویزیون در ویژه‌برنامه‌های تحویل سال، حضور تعداد قابل توجهی از هنرمندان پس از مدت‌ها یا برای نخستین‌بار روی آنتن بود؛ از جمله مهران مدیری که نه‌تنها پس از غیبتی 6 ساله در برنامه‌ای تلویزیونی حضور یافت، بلکه از پخش مجموعه‌ای از خودش در بهار 93 خبر داد.


به گزارش خبرنگار تلویزیون خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، شبکه‌های مختلف صداوسیما امسال در حرکتی کاملا محسوس، میزبان خوانندگان، بازیگران و مجریانی بود که برخی از آنان مدت‌ها بود حضورشان در صفحه‌ی تلویزیون ممنوع شده بود یا حتا برخی از آنان - بویژه خوانندگان پاپ - تاکنون این فرصت را نیافته بودند که در چنین برنامه‌ای حضور یابند.

از جمله این چهره‌ها، مهران مدیری بود که پس از اختلاف نظر بر سر پخش سریال «قهوه تلخ» از تلویزیون جدا شد و به شبکه نمایش خانگی کوچ کرد. صداوسیما نیز در اقدامی واکنشی، هرگونه حضور او را حتا در قالب آگهی‌های تبلیغاتی در صداوسیما ممنوع کرده بود.

مدیری اما امسال مهمان ویژه‌برنامه شبکه 3 بود که خود او نیز در لحنی کنایی، از جمله‌هایی مانند «بعد از 6 سال غیبت، هول شده‌ام» استفاده کرد. در ادامه اما تصریح کرد: من در سال 93 و در همین ایام بهار به تلویزیون برمی‌گردم.

او با اشاره به سخنان مجری ویژه‌برنامه‌ی تحویل سال - احسان علیخانی - درباره‌ی اولین حضورش برای انجام یک کار حرفه‌ای در تلویزیون، اظهار کرد: اولین کار حرفه‌ای‌ام را در سال 1362 شروع کردم که امسال یعنی سال 93، به سی‌امین سال حرفه‌ای‌ام وارد شدم. سال 1369 هم به تلویزیون وارد شدم و سه‌ یا چهار سریال کار کردم که طنز نبودند.

این بازیگر و کارگردان در پاسخ به پرسش علیخانی مبنی بر این‌که آیا خودش را فرد طنازی می‌داند، با توجه به کارهایی که پیش از این ساخته است؟ گفت: آدم طناز و شوخی نیستم؛ جدی و درونگرا هستم و نوروز 72 هم برایم اتفاقی شد که در شبکه‌ی دو بر سر یک سریال مذهبی بودم. علی عمرانی - بازیگر - در آنجا پیشنهادی به من داد که با او کار کنیم، سپس در نوروز 72 با «ساعت خوش» که خیلی از هنرمندان طنز در آن معرفی شدند، کارمان را شروع کردیم.

وی همچنین اظهار کرد: علاقه‌ی اول من، کار جدی بوده و هست و خیلی اتفاقی به حوزه‌ی طنز آمدم. در عین حال، بین کارهای جدی و طنز نمی‌توانم یکی را انتخاب کنم.

او به کارهای جدی که پیش از این در آن‌ها حضور داشته است، اشاره و بیان کرد: سریال «قلب یخی» که یک کار تلخ بود، «پل چوبی» و چند کار سینمایی دیگر در شبکه‌ی نمایش خانگی، از دیگر کارهای جدی من هستند.

این کارگردان در بخش دیگری از این گفت‌وگو، در پاسخ به این پرسش که آیا مهران مدیری شکست خورده است؟ پاسخ داد: خیر؛ ولی این ماهیت آثار هنری در طول تاریخ است که عالی دارد، خوب دارد، متوسط و بد هم دارد؛ اما بد به معنای شکست نیست، حتی اگر در مقطعی هم بد باشد در یک مقطعی، شکست نیست.

وی با اشاره به این‌که در سال 93 به تلویزیون برمی‌گردد، درباره‌ی دلیل بازگشتش به تلویزیون، توضیح داد: زندگی‌ام و تمام کار مهم را در تلویزیون انجام داده‌ام و هیچ‌وقت نمی‌توانم برنگردم. شبکه‌ی نمایش خانگی نیز قابل مقایسه با تلویزیون نیست و من مخاطب 70 میلیونی را با مخاطب نهایتا، دو - سه میلیونی عوض کردم که این امر، در این سال‌ها آزارم داد. به علاوه، مردم به‌شدت به حال خوب و شاد بودن نیاز دارند و حالا دیگر وقتش است که برگردم.

مدیری این سخنان را درحالی بیان کرد که احتمالا مخاطبان از همان لحظه‌ی نخست حضور او بر صفحه‌ی تلویزیون، به این نکته پی برده بودند، اما مجری برنامه با اصرار، از حاضران در استودیو می‌خواست که واکنش مسرت‌آمیز خود را از شنیدن این خبر، نشان دهند.

او درباره‌ی تندیسی که از سوی مخاطبان به‌عنوان «بازیگر برتر» به او داده شد، گفت: این جایزه، باارزش‌ترین جایزه‌ای است که از سوی مردم گرفته‌ام و دست همه را به‌خاطر این اتفاق می‌بوسم.

به گزارش ایسنا، پیش از مهران مدیری نیز رضا عطاران به‌عنوان «بازیگر برتر» از سوی مخاطبان معرفی شد و جلوی دوربین تلویزیون قرار گرفت. او از نخستین روزهای حضورش در تلویزیون و کارهایی که پیش از این برای تلویزیون کرده است، سخن گفت. سپس به حاشیه‌های اخیری که برای او پیش آمده بود، اشاره کرد.










.
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=1] یک هنرمند قدیمی در قطعه هنرمندان آرام گرفت

[/h]






نادر قانع کارگردان و فیلم‌نامه‌نویس در قطعه هنرمندان بهشت زهرا (س) آرام گرفت.

به گزارش خبرنگار بخش سینمایی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، این هنرمند قدیمی که به علت کهولت سن درگذشت، متولد 1316 تهران بود که دو روز قبل 6 فروردین ماه از دنیا رفت و امروز 8 فروردین ماه به خاک سپرده شد.

قانع فعالیت هنری‌اش را از دوران دبیرستان و با ایفای نقش در نمایشنامه‌های مدرسه‌ای آغاز کرد و سپس وارد عرصه‌های حرفه‌ای کار نمایش شد.

اولین نقش جدی خود را در نمایشنامه «شاهزاده هامبورگ» بازی کرد و پس از تجربه اندوزی در عرصه بازیگری، کار فیلم‌نامه‌نویسی و سینما در تعدادی از فیلم‌های سینمایی بازی کرد و در سال 1347 اولین فیلم بلند سینمایی‌اش را با عنوان یک فیلم حادثه‌ای _ جناحی با نام «تونل» ساخت.


دیگر فیلم‌های او نیز در مقام کارگردان عبارتند از «فریاد انسانها»، «احمد چکمه‌ای»، «مردی در آتش»، «تشنه باران»،«فرار از بند».






.
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=1] «حمید مهرآرا» درگذشت

[/h]




«حمید مهرآرا»، بازیگر قدیمی تئاتر، سینما و تلویزیون در سن 71 سالگی درگذشت.

به گزارش خبرنگار سینمایی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، «حمید مهرآرا» که بیشتر برای نقش‌آفرینی در سریال «آرایشگاه زیبا» در یادها ماندگار است، صبح روز جمعه - هشتم فروردین - پس از تحمل یک دوره طولانی بیماری دار فانی را وداع گفت.


مرحوم «مهرآرا» که مدت هشت سال به بیماری دیابت مبتلا بود، در سال 91 بر اثر این بیماری، یک پای خود را از دست داد و بعد از آن، در دی ماه سال گذشته بر اثر نداشتن تحرک، پزشکان مجبور به قطع پای دیگرش شدند.

حمید مهرآرا در ‌آثاری چون «تاراج»، «امیر کبیر»، «پهلوانان نمی‌میرند»، «آرایشگاه زیبا»، «روزگار جوانی» و ... بازی کرده بود.

مراسم تشییع این بازیگر فقید فردا یکشنبه (دهم فروردین) برگزار می‌شود.






.
 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=1]جودکی و ˝ شیش و بش˝ چرمشیر[/h]
حسن جودکی نمایش ˝ شیش و بش˝ نوشته محمد چرمشیر را برای اجرای عمومی آماده می‌کند.
۱۳۹۳ شنبه ۹ فروردين ساعت 10:29

حسن جودکی به خبرنگار تئاتر هنرآنلاین گفت: قرار است نمایشنامه" شیش و بش" نوشته محمد چرمشیر را در تماشاخانه سنگلج به روی صحنه ببرم. محمد چرمشیر به طور شفاهی اجازه اجرا را به ما داده اما از آنجا که متن را در دهه 70 نوشته ممکن است تغییراتی نسبت به متن گذشته در نمایشنامه جدید داده شود.
داستان نمایشنامه درباره روابط و کشاکش دو خانواده ـ خانواده حاج محمدباقر یزدی و حاج اسعد صحاف‌باشی ـ به زبان طنز است. صحاف از یزدی می‌خواهد تا دکانش را که جنب دکان صحاف است به او بفروشد، اما یزدی مخالفت می‌کند و به همین سبب، بین این دو خانواده، اختلاف به وجود می‌آید.
او در ادامه افزود: نمایش " مرگ نویسنده" نوشته عباس عبدالله زاده را که در جشنواره تئاتر فجر سی و دوم در بخش چشم‌انداز شرکت داشت در سال جدید برای اجرای عمومی به صحنه می‌برم که تینو صالحی و امین کربلایی زاده بازیگران آن هستند ضمن این که امین کربلایی زاده برای بازی در این نمایش جایزه بازیگری مرد را بدست آورد. داستان نمایش درباره نویسنده‌ای در دوران استالین در شوروی سابق است. رمان نویسی که برای گرفتن مجوز کتابش اتفاقاتی برایش می‌افتد.
جودکی درباره تغییرات اجرای عمومی نسبت به جشنواره گفت: جشنواره به خاطر فشردگی زمانی معمولا اجرای خاص خودش را دارد البته تغییرات زیاد نیست ولی در قسمت‌هایی از کار کمی تغییر ایجاد شده است.

 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=2]جشن دنیای تصویر بعد از دو سال وقفه برگزار می‌شود[/h]


سیزدهمین و چهاردهمین جشن دنیای تصویر بعد از دو سال وقفه در نیمه دوم خردادماه برگزار می‌شود.

به گزارش ایسنا، علی معلم مدیر این جشن با اعلام این مطلب گفت: با مشخص شدن مکان برگزاری جشن، زمان آن نیز در نیمه دوم خردادماه و پیش از آغاز مسابقات جام جهانی تعیین خواهد شد.معلم همچنین از برپایی نخستین جشن شعر، موسیقی و نمایش خبر داد و اظهار کرد: این جشن همزمان با روز جهانی حافظ در مهرماه برگزار خواهد شد و در حوزه‌های نمایش، شعر و موسیقی انتخاب‌هایی چون نمایش سال، آلبوم‌های موسیقی، خواننده سال، شعر کلاسیک و مجموعه‌ای از جوایز دیگر معرفی خواهند شد.
 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
ناصر گیتی‌جاه درگذشت

ناصر گیتی‌جاه درگذشت

[h=2]ناصر گیتی‌جاه درگذشت[/h]


ناصر گیتی‌جاه بازیگر سینما‌، تئاتر و تلویزیون درگذشت.

به گزارش ایسنا، این بازیگر که از جشنواره سی‌ام فیلم فجر برای فیلم «خوابم میاد» رضا عطاران (بازیگر نقش پدر رضا عطاران) موفق به دریافت دیپلم افتخار شد، روز گذشته در سن 79 سالگی درگذشت.گیتی‌جاه دارای مدرک آموزش بازیگری‌ زیر نظر رفیع حالتی‌، مهدی نامدار‌ و اسماعیل مرتاش بود و سال 1337 با فعالیت در «جامعه باربد» و تلویزیون خصوصی و اجرای نمایش زنده، کار هنری‌اش را آغاز کرد.او با فیلم «پست‌چی» به کارگردانی رفیع حالتی در سال 1340 وارد سینما شد و از جمله فیلم‌های این بازیگر می‌توان به «پنجمین سوار سرنوشت»، «راه دوم»، «خط پایان»، «تنوره دیو»،«یوزپلنگ»، «مدرک‌ جرم»، «مکافات»، «خواستگاری»، «پنجاه و سه نفر»، «قافله» و «خوابم میاد» اشاره کرد.«سه یار دبستانی»، «گدایان خوشبخت»، «خسرو و شیرین»، «ملوانان»، «حاکم یک روزه»، «بیژن و منیژه» و «رستم و سهراب» از جمله نمایش‌های گیتی جاه هستند.از سریال‌هایی که این بازیگر در آنها به ایفای نقش پرداخته است، می‌توان به «خانه به دوش»،«خاله سارا»،«مش خیرالله و صندوقچه اسرار»،«نیمه پنهان ماه»،«همسایه‌ها»، «خداحافظ بچه» و «پهلوانان نمی‌میرند» اشاره کرد که سریال آخر هم اکنون از شبکه «آی فیلم» در حال پخش است.
 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر اخطار حضرت آقا را گوش نکنند باز فریاد می‌زنم
[h=2]"چ" بازگشت به انقلاب است[/h]


ابراهیم حاتمی‌کیا با حضور در برنامه تلویزیونی «راز» با نادر طالب‌زاده در خصوص «چ» ،دغدغه‌های فرهنگی رهبری و جای خالی شهید آوینی در عرصه امروز فرهنگ کشور صحبت کرد.

به گزارش خبرنگار سینمایی فارس، شب گذشته برنامه تلویزیونی راز با حضور ابراهیم حاتمی‌کیا کارگردان متعهد سینمای کشور این روزها «چ» را بر روی پرده سینماها دارد و انتقادات صریحش در ایام برگزاری جشنواره فجر و پس از آن به جریان سینما و مدیریت فرهنگی بحث برانگیز شده بود که در این برنامه حاتمی‌کیا ضمن دفاع از مواضع خودش از کسانی که صحبت‌های او را شخصی تلقی کرده بودند به شدت انتقاد کرد.بر اساس این گزارش حاتمی‌کیا در ابتدای این برنامه در خصوص «چ» و ارتباطاتش با جوانان گفت: وقتی فیلم برای یکسری از جوانان پخش شد تعجب کردند که اصلاً مگر در ایران چنین اتفاقاتی افتاده است در حالیکه در آن زمان هر گوشه کشور درگیر یک اتفاق بود و من سعی کردم بخشی از آن را نشان دهم.وی افزود: اصولاً من وقتی وارد تاریخ می‌شوم که بدانم چه حرفی می‌توانم بزنم که زمان حال من را جواب بدهد. من هر فیلمی را که ساخته‌ام احساس کردم که این حرف برای زمان حال مهم است و چمران وقتی برای من چمران شد که دیدم یک آدمی با این مختصات که چریک است وقتی وارد شهر پاوه می‌شود به دنبال آن است که بدون استفاده از اسلحه قائله را بخواباند و فکر کردم این حرف برای الآن ما است.کارگردان از کرخه تا راین با انتقاد از جریان حاکم بر نقد خاطرنشان کرد: البته این حرف‌ها را منتقدینی که انقلاب مسئله آنها است باید تحلیل کنند اما من احساس کردم نیاز به یک فیلم است که آن را باید در شمایل چمرانی نشان دهیم که هم علم دارد و هم حلم. من همیشه گفته‌ام فیلنامه چمران دو قسمت است قسمت اول مذاکره برای صلح و قسمت دوم که از نیمه دوم فیلم شروع می‌شود در آن چمران مجبور به جنگ برای صلح می‌شود هرچند که جنگ با صلح همخوانی ندارد اما یک اسلحه دست می‌گیرد تا در کشور صلح حاکم شود و من با علم به همه اینها حرکت می‌کنم و نمی‌دانم چقدر به سرمنزل مقصود نزدیک می‌شوم اما سعی می‌کنم آنچه می‌گویم به حرف روزم نزدیک بشود.این کارگردان سینمای ایران با ذکر مثالی از شرایط ساخته شدن دیده‌بان گفت: وقتی دیده‌بان را می‌ساختم درست وقتی بود که ایرانقطعنامه 598 را قبول کرد و ما شرایط خوبی نداشتیم و من در دیده‌بان سعی کردم این را بگویم که افرادی که در جنگ هستند فراموش نشوند و همچنین در مهاجر نیز واکنشی به شرایط روز جامعه داشتم که به نظر می‌رسید جامعه دارد یادش می‌رود این همه نیرو داشتند می‌جنگیدند و حالا در جزیره‌ای تنها مانده‌اند. دیده‌بان و مهاجر درست در آن فضاها در سال 68 ساخته شد و واکنش من به اتفاقات بود.کارگردان فیلم «چ»‌تأکید کرد: فیلم «چ» کاملاً احساس من به وضع موجود و اینکه برگردیم به داشته‌هایمان و در چرخش این زمان که 30 سال می‌گذرد دوباره همان اتفاقات در حال تکرار شدن است. نزدیک به 5هزار نفر ریخته بودند که کردستان را از ایران جدا کنند و یکسری نیرو با مردمی که مدافعان شهر بودند باید از پاوه دفاع می‌کردند اما من احساس کردم این مسئله انگار مسئله سینما نیست و به اینها اعتراض کردم. اما متأسفانه یکسری این حرف‌ها را به اینکه من جایزه نگرفتم تعبیر کردند در حالیکه من این همه فیلم ساختم و اصلاً به آنها اعتنایی نشد و سکوت کردم اما حس کردم جریان فرهنگی سینما و سکان‌داران سینما انگار فراموش کرده‌اند که باید به اینها واکنش نشان دهند.حاتمی‌کیا با اشاره به دغدغه‌های فرهنگی مقام معظم رهبری گفت: خدا را شکر می‌کنم و البته متأسفم که بعدها رهبری نیز همین دغدغه‌ها را به صراحت در مورد فرهنگ اشاره می‌کنند و خدا کند دوستان با یک اعلامیه و ابلاغیه موضوع را تمام نکنند. بین مسئولین فرهنگ باید جلسات خیلی واضحی تشکیل شود تا آن چیزی که مقام معظم رهبری گفتند مشخص شود چه پارامترهایی دارد.این کارگردان متعهد کشور در ادامه این برنامه با تأکید مجدد بر این حرف که سینما فقط مسئله اصلی او نیست، گفت: البته من سینما را دوست دارم اما مسئله من فقط سینما نیست و چون خودم را سرباز این نهضت می‌دانم برای من مهم است که حرف بزنم اما انگار نقادها مسئله آنها اصلاً این چیزها نیست وقتی در مورد «چ» حرف می‌زنند انگار دارند در مورد کوبا یا یک کشور آفریقایی حرف می‌زنند و به این فکر نمی‌کنند که در این کشور چه اتفاقاتی افتاده است. به اعتقاد من مسئله پیچیده‌تر از اینجاست و دنیای آرمانی دشمن کم ندارد اما این موضوعات کجا در سینمای ما جلوه دارد و کدام فیلم‌های ما به این موضوع توجه نشان داده‌اند.وی در ادامه بیان داشت: گمان من این است که سینمای ما در یک چنین موقعیتی قرار دارد و مشخصاً سکان‌داران فرهنگ باید برای آن برنامه داشته باشند. فیلم «چ» بازگشت به انقلاب است و به گمانم اگر الآن چمران زنده بود نمی‌دانم کجا بود اما مطمئناً به این اتفاقات در کشور واکنش داشت و من معقتدم سینمای ما هم باید به این سمت برود که واکنش داشته باشد. کارگردان فیلم آژانس شیشه‌ای افزود: مسئله اصلی جامعه من است و در جامعه من این دارد اتفاق می‌افتد الآن با یک تکان خوردن به سرعت در رزق مردم تأثیر می‌گذارد اما چرا وضعیت جامعه در سینمای ما دیده نمی‌شود شاید بخشی از آن به فیلمساز برگردد که آن هم می‌گوید درمقابل من ممیزی گذاشتند در حالیکه من اصلاً عطای آن را به لقایش بخشیده‌ام اما مگر همه‌اش این است.امروز مراکز مختلفی داریم که هرکس هر فیلمی دلش خواست می‌تواند بسازد اما آیا اینها هوشمندانه به این شرایط نگاه می‌کنند که در چه جایگاهی هستیم. امسال یک فیلم جنگی داشتیم که تشکیلات مربوط به بسیج و سپاه روی آن دست گذاشته بود و از آن حمایت کردند اما خود آنها چقدر می‌توانند از این فیلم دفاع کنند.این کارگردان سینمای کشور در ادامه خطاب به مسئولان فرهنگی گفت: این مسائل واقعاً‌ مهم است و در سال 93 عزیزان مسئول فرهنگی واقعاً باید این دغدغه‌ها را مطرح کنند که چه چیزی دارد رخ می‌دهد موضوعی که در جشنواره اتفاق افتاد و آن جیغ و دادها که در جاهایی که واقعاً‌خودم هم خسته شدم به همین دلیل بود اما احساس کردم وظیفه‌ای بر گردن من است که باید این حرف‌ها را مطرح کنم. من اهل تحلیل‌های فلسفی نیستم و می‌توانم بعضی وقت‌ها سروصدا راه بیاندازم و جیغی بزنم. جیغ من نشانه اتفاقی است و مسئولان فرهنگی باید به این جیغ‌ها حساس شوند اما متأسفانه می‌دیدم که وقتی دارم داد می‌زنم برخی می‌گفتند اینکه برده و گرفته و فیلم‌هایش را ساخته و اصلاً برای چه دارد داد می‌زند؟!حاتمی‌کیا خاطرنشان کرد: به اعتقاد من کسانی باید بنشینند در مورد سینمای جشنواره‌ای صحبت کنند که ملقب به این بحث باشند درست مانند سینمای جنگ باید افرادی از جنس آن در موردش صحبت کنند. آژانس شیشه‌ای فیلمی اجتماعی بود که می‌گفت نسلدفاع مقدس در جامعه حرف‌هایی دارد و اصلاً اینجوری نبود که آنها از یک جزیره‌ای آمده باشند و خدا کند این اعلامیه‌هایی که بعد از دغدغه‌های رهبری صادر شد را مسئولان تحلیل و بحث کنند و انتظار امسال من هم این است که این دوستان ناله من را تحلیل کنند نه اینکه بگویند این آدم خوب گرفته و خورده، در هر دوره‌ای فیلمش را خواسته 6میلیارد گرفته و ...، ما همیشه از موانع جلوتر ایستاده‌ایم و از کسانی که 6-7 ماه است آمده‌اند و تازه نفس هستند می‌شنویم که می‌خواهند در این زمینه کارهایی کنند اما اگر این اتفاق نیفتد من باز هم جیغ خواهم زد.بر اساس این گزارش، حاتمی کیا در ادامه گفت‌وگوی خود با نادر طالب‌زاده در واکنش به این حرف که ما را به جلو در ارتباط با مسئله انقلاب پرتاب کرد، گفت: گیر من این است که مبادا مسئولین در قبال برخی نقدها گول بخورند حرف من این است که باید جریان سینمای انقلاب و دفاع مقدس اهلی بشود و از این تحلیل نترسیم. وقتی وارد جنگ شدم لباس سپاه تنم بود و با این لباس سبز احوالاتی دارم که در آن شرایط من شدم فیلم‌ساز، کارگردان و فیلمنامه‌نویس و برخی دیگر شدند تهیه کننده. به اعتبار یک خون‌‌هایی این اتفاق افتاد اما بعضی شدند محلل فیلم‌هایی که آدم شرمش می‌آید و این موضوع باید اهلی شود.حاتمی‌کیا با تأکید بر اینکه جریان فرهنگی با دیپلماسی وزارت خارجی متفاوت است، گفت: جریان فرهنگی دیپلماسی وزارت خارجه انگلیس قانون دیپلماسی این است که بعضی وقت‌ها لبخند می‌زنند اما بر اساس شرایط چیز دیگری می‌گویند. این رفتار نباید وارد فرهنگ شود و باید صدق حاکم شود. اما سوال اینجاست که اصلا مدیری که برای فرهنگ آمده‌ای اصلا مسئله‌ات انقلاب و حفظ آن است آیا می‌دانی چند هزار شهید داریم آنچه به عنوان استراتژی برای یک کشور است باید در این راستا باشد و به همین دلیل است که من فیلمساز نسل انقلاب حس غریبی می‌کنم و این حس غریبی هیچ ربطی به جایزه گرفتن ندارد اصلا نمی‌گویم کسانی که جدید آمده‌اند مقصر این وضع هستند اما می‌گویم حالا که آمده‌اند باید حواسشان باشد. باید حواسشان باشد که جشنواره فجر ما فجر انقلاب است یا نه. خیلی‌ها می‌گویند همین آدم که انتقاد می‌کند جوایز زیادی از فجر گرفته اما واقعا مسئله فراتر از این‌ها است که آیا همه فیلم‌های فجر در دایره انقلاب قرار می‌گیرند؟این کارگردان سینمای ایران با ذکر مثال اسکار ادامه داد: 12 سال بردگی که اسکار گرفت اصلا فیلم تازه‌ای نیست اما آمریکایی‌ها به آن اسکار می‌دهند و وقتی به آن اسکار می‌دهند یعنی برایشان این جریان فیلمسازی و کمپانی‌ها مهم است و نمی‌خواهند این جریان قطع شود و این نشان می‌دهد در کشور آمریکا هنوز فرق بین سیاه و سفید مسئله است و احساس می‌کنند باید در مورد آن حرف زده شود. دوستان غایت نگاهشان اسکار است اگر غایت نگاهتان این است که آنها اینچنین عمل می‌کنند در حالی که مهندسی ما با این نگاه همراه نیست اما آیا نگاه شما هم اینگونه است و فیلم‌هایی که به اسکار می‌فرستند همین نگاه را دارند؟حاتمی کیا نسبت به بی‌توجهی مسولان جشنواره فجر به جشنواره عمار معترض شد و خاطرنشان کرد: دلیل اینکه عمار احساس می‌کند در جشنواره فیلم فجر جایی ندارد، چیست؟ متاسفانه این موضوعات در کشور مطرح نیست؛ همچنین وقتی به اختتامیه برلین رفتم متوجه شدم که اصلا جریان ما در آن جایی ندارد.وی با اشاره به سینمای جشنواره‌ای افزود: این سینما یعنی بازاری که یکسری مولفه‌ها دارد و فیلم‌های خاصی را می‌طلبد که اگر این مولفه‌ها در آنها رعایت شود، امکان رفتن فیلم به جشنواره‌های دیگر بالا است؛ البته عده‌ای این نوع سینما را دوست دارند.کارگردان کشورمان با بیان اینکه عده‌ای از همکارانم همانند مسئولان وزارت خارجه صحبت می‌کنند، افزود: برخی از سینماگران می‌گویند که ما نیازمند رابطه با غرب و آمریکا هستیم؛ در حالی که هنوز نیاز داخل را پاسخ نداده‌ایم. هنوز کسی نمی‌تواند بگوید چرا فیلم‌های ده نمکی فروش‌های میلیاردی دارد و هر دفعه مسئله‌ای را در این خصوص مطرح کرده‌اند؛ گاهی گفته‌اند چون بازیگرانی آنچنانی داشت، گاهی گفته‌اند چون این فیلمش ادامه دهنده فیلم قبلی بوده است؛ در حالی که اینگونه نیست و تا زمانی که تحلیل درستی از بی‌رغبتی مردم به سینما نشود، ده‌نمکی را فردی تک‌یافته می‌دانند و انواع حرف‌ها را به وی وارد می‌سازنند.وی گفت: به خاطر یک بغض و مسئله سیاسی و حال عقبه ده‌نمکی چرا جلوی این فرد را می‌گیرید و تحلیل نمی‌کنید؛ معتقدم بخشی از موفقیت ده‌نمکی به خاطر غریب الغربا بودنش، است.حاتمی کیا با بیان اینکه وقتی وارد سینمای دفاع مقدس نمی شویم و آن را تحلیل نمی کنیم، باید بگوییم که سینمای جشنواره ای زنده باد، افزود: چرا که این سینما با کمترین هزینه فیلم می سازد و حتی سازندگانش می‌توانند با تور به کشورهای دیگر هم سفر کنند؛ در حالی ما با این کار سینما را ویران کرده‌ایم. چه تعداد از بزرگان سینمای جشنواره‌ای عاقبت به خیر شده‌اند؟ بسیاری از آنها نه در کشورهای دیگر جایی برای ماندن دارند و نه دیگر توانایی برای ساخت فیلم در کشور را دارند.وی با بیان اینکه جریان نقد در کشور جریان ترجمه‌ای است، اظهار داشت: الگو را از کشورهای غربی گرفته‌ایم و با این الگو فیلم‌های ایرانی را تحلیل می‌کنیم، در حالی که مردم اینگونه به سینما نگاه نمی‌کنند.حاتمی کیا گفت: فیلمی به اسم چ را ساختم و قطعا هیاهوهایی هم برپا شده است، در حال حاضر جای شهید آوینی را برای ارائه یک تحلیل درست از ناله‌هایم خالی می بینم؛ زمانی که وی زنده بود حتی درباره مسائل زندگی‌ام هم با وی صحبت می‌کردم ولی الان چنین کسی را در اطرافم ندارد.وی با بیان اینکه در حال حاضر نیز افرادی هستند که قلم در دستشان است، گفت: با این حال کسی مثل شهید آوینی که قلمی قدرتمند داشته باشد، وجود ندارد که در طوفان‌های شدید فعلی ساحل را به ما نشان دهد. البته زمان شهادتش این خلاء را احساس نکردم ولی امروزه حس می‌کنم.این کارگردان با بیان اینکه وقتی شهید آوینی زنده بود، در بسیاری از محافل حرف درباره وی بود، اظهار داشت: چون شهید آوینی همیشه جلوتر از بقیه می‌ایستاد و همین مسئله باعث ایجاد مخالفت با وی شده بود. هنوز برخی از مقالات و مطالب شهید آوینی برایمان تازه است و به عقیده من، وی منشوری بود که انوار زیادی را در همه زمینه‌ها از خود ساطع می‌کرد که متاسفانه بخشی از آن‌ها را نادیده گرفته‌ایم.حاتمی کیا گفت: شهید آوینی از مادرش اینگونه زاده نشد، بلکه مسیرها و فراز و فرودها و گناه‌هایی را پشت سر گذاشته و وی از جنس حضرت آدم است و حتی هبوطش هم مقدس بود و ما باید این مسائل را مطرح کنیم. در واقع متاسفانه فرهنگ رسمی به شهید آوینی قبل از انقلاب نمی‌پردازد و همین مسئله باعث می‌شود که افراد احساس کنند آوینی از اول اینگونه بوده و نتوانند از وی الگو بگیرند.وی افزود: گاهی انتقاداتی هم به نگاه انتخاب‌گرانه شهید آوینی شده بود و به همین دلیل عده‌ای با وی مخالفت می‌کردند؛ به عبارت دیگر شهید آوینی می‌خواست قالب فرهنگی را بشکند و همین مسئله باعث مخالفت‌های دیگران با وی شده بود.این هنرمند با بیان اینکه شهید آوینی از نشان دادن چهره‌اش در تلویزیون و ... اکراه داشت، اظهار کرد: اعتقاد دارم که مسیر فیلمسازی شهید آوینی هم دستخوش تغییراتی بود؛ به عبارت دیگر وی در یک دوره‌ای با سینمای داستانی مخالف بود و متعقد بود که سینمای داستانی چون نسبتی با تخیل دارد و تخیل هم با وهم و فردیت انسان و نفس در ارتباط است، برای مخاطب گمراهی می آورد و عنوان می‌کرد این مسائل در سینمای مستند به حداقل می رسد؛ البته شهید آوینی بعد از تمام شدن جنگ به دلایلی به سمت سینمای داستانی سوق پیدا کرد.حاتمی‌کیا بیان داشت: به خاطر دارم در دوران ساخت فیلم «از کرخه تا راین» که عده‌ای می‌گفتند که یک جانبازی وجود دارد که می‌خواهد به آلمان پناهنده شود ولی شهید آوینی در همان دوران با نوشتن مطلبی از این فیلم دفاع کرد و حرف‌های بسیار تکان‌دهنده و مسیرساز را زده بود و در آن فضا، نوشته این شهید خیلی به کمکم آمد. مطلب «هنر در مدرسه عشق امام خمینی(ره)» و نوشته شهید آوینی درباره فیلم «از کرخه تا راین» باعث شد که من راه را گم نکنم و فکر می‌کنم هنوز هم می‌توان حرف‌هایی از جنس آن فیلم را زد.این کارگردان تصریح کرد: متاسفانه الان وقتی صحبت می‌کنیم به چپ و راستی تقسیم می‌شویم، در حالی که ما باید این مسائل را مطرح کنیم که اگر این اتفاق نیفتد، عده ای دیگر این حرف ها به گونه ای متفاوت خواهند گفت.وی با اشاره به سینمای اشراقی تصریح کرد: شهید آوینی در این حوزه می‌گفت قرار نیست برای فیلمبرداری از یکدیگر جلو بزنید بلکه فقط دلتان را پاک کنید، قطعا این حرف‌ها را یک روحانی نمی‌تواند بزند و فقط از کسی که در این حوزه کار کرده، انتظار می‌رود و شهید آوینی این مسئله را به بچه‌های گروه روایت فتح یاد داد.حاتمی‌کیا با بیان اینکه جای ژنرال آوینی در سینما خالی است، بیان داشت: وی به ما یاد داد که نباید کوتاه بیاییم و انشاالله فانونس‌های دریایی دیده شود تا در این طوفان گمراه نشویم. متاسفانه الان بسیاری از حرف‌ها را نمی زنیم تا کسی ناراحت نشود، در حالی که شهید آوینی اینگونه نبود و حرف‌ها را می زد و همین باعث ایجاد مخالفت‌هایی با وی شده بود.
 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
پیکر ناصر گیتی‌جاه ۲۱ فروردین ماه تشییع می‌شود

پیکر ناصر گیتی‌جاه ۲۱ فروردین ماه تشییع می‌شود

[h=2]پیکر ناصر گیتی‌جاه ۲۱ فروردین ماه تشییع می‌شود[/h]


شورای مرکزی انجمن بازیگران سینمای ایران در پیامی، زمان مراسم خاکسپاری ناصر گیتی‌جاه را اعلام کرد.

ایسنا نوشت: در متن این پیام آمده است:

بازگشت همه به سوی اوست
در کمال تاسف و تاثر، دوست و همکار عزیزمان ناصر گیتی جاه شب گذشته بر اثر سکته قلبی دعوت حق را لبیک گفت و از میان ما رفت.شورای مرکزی انجمن بازیگران سینمای ایران، درگذشت این بازیگر پیشکسوت و دوست داشتنی را به خانواده ایشان همکاران و مردم هنردوست تسلیت عرض می‌نماید.بدینوسیله به اطلاع می‌رساند پیکر این هنرمند فقید روز پنجشنبه 21 فروردین ساعت 10 صبح در محل قطعه هنرمندان بهشت زهرا(س) تشییع و به خاک سپرده خواهد شد.مراسم ختم این هنرمند نیز روز شنبه 23 فروردین از ساعت 16 الی 17:30 در مسجد نور واقع در میدان فاطمی برگزار می‌شود.
 
بالا