.::اتاق تفسير قرآن كريم (جلسات حفظ قرآن باشگاه مهندسان ايران)::.

m4material

مدیر تالار مهندسی مواد و متالورژی
مدیر تالار
هو العليم



با سلام به شما دوستان عزيز و حافظان و قاريان محترم و بزرگوار
:gol:

اميدوارم خوب و خوش باشيد.

بالاخره به حول و قوه الهي و با همكاري شما دوستان عزيز قراره از اين به بعد تفسير قرآن كريم مربوط به تاپيك
***<<جلسات حفظ قرآن باشگاه مهندسان ايران>>** اينجا قرار بگيره
اميد است كه قدمي در شناخت هرچه بهتره اين كتاب آسماني برداشته باشيم.

ان شاءاله از اين به بعد به مدد دوستان، هر هفته 10 آيه از ابتداي مصحف شريف در اين تاپيك قرار داده ميشه و به همراه آيات مبارك، معني،‌تفسير نور و تفسير نمونه قرار خواهد گرفت.

هر دو هفته يكبار هم تمام تفاسير در يك فايل word ذخيره ميشه تا دسترسي آساني به تفاسير داشته باشيم.

اين مهم، توسط گروهي از دوستان به طور منسجم انجام ميشه؛ لذا از دوستاني كه تمايل به همكاري در اين تاپيك رو دارند به بنده پيغام بدن تا مراتب فعاليتها انجام بگيره.

اما نكته مهم در اين تاپيك اينه كه اينجا تنها براي قرار دادن تفاسير نيست و هدف دوستان بر اين است كه در كنار اين تفاسير،‌به بحث و گفتگو در مورد آيات قرار داده شده، بپردازيم. مطمئنا تفكر و انديشه در قران از اوجب عبادات است و اميدواريم كه به حول و قوه الهي و ياري و مدد رسول بر حقشون و اهل بيت مطهرشون به اين مرتبه برسيم.

با آرزوي بهترينها براي شما دوستان عزيز
:gol:
ياحق
 

JavadMessi

مدیر بازنشسته
.....

.
.
.


سوره حمد ( الفاتحه )

،

(( معنای آیات بر اساس المیزان بیان شده است ))


__________________________



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ( 1 )

به نام خداوند رحمتگر مهربان

( و جدا چگونه کارها رو شورع کنیم ؟! )

__


الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ( 2 )

ستایش از آن خداست که پروردگار جهانیان است

( و جدا چه کسی قابل ستایش است ؟! )

__


الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ( 3 )

همو که گسترده مهر و مهربان است

( و میتوان مهربانی و بخشندگی خداوند رو تصور کرد ... )

__


مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ ( 3 )

خداوندگار روزِ پاداش و جزاست

( و به راستی که فرمانروا و مالک اصلی خداست )

__


إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ ( 4 )

بار الـها ، تنها تو را مى پرستيم و در آن ، تنها از تو يارى مى جوييم

( چه کسی قابل پرستش هست و تنها یاری کننده ما کیست ؟! )


__


اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ ( 6 )

ما را به راه راست هدايت فرما

( و جدا مهمترین درخواست ما بندگان باید از خدا چی باشه ؟! )

__


صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِمْ غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ وَلاَ الضَّالِّينَ ( 7 )

راه کسانى که به آنان نعمت دادى ، همانان که نه به بيراهه رفته اند و به خشم تو گرفتار شده اند و نه گم گشتگانند که راه درست نشناخته اند

( و بیائیم بدانیم مشخصات راه مستقیمی که خدا فرموده است چیست ...؟! )


.
.
.








 

JavadMessi

مدیر بازنشسته
.....
:gol:تفسیر نمونه
1- بسم الله الرحمن الرحیم
صفت رحمان اشاره به رحمت عام خداوند است که شامل دوست و دشمن و مومن و کافر و نیکوکار و... بکار می رود
ولی صفت رحیم اشاره به رحمت خاص پروردگار که ویژه بندگان مطیع و صالح و فرمانبردار است.
در روایتی از امام صادق (ع) می خوانیم: خداوند معبود همه چیز است و نسبت به تمام مخلوقاتش رحمان و نسبت به خصوص مومنان رحیم
2- الحمد لله رب العلمین
کلمه ی رب به طور مطلق تنها به خدا گفته می شود .در اصل مفهوم رب پرورش و تربیت است در نتیجه در فارسی معمولا آن را به عنوان پروردگار ترجمه می کنند.
کلمه ی عالمین جمع عالم است که با ین جمع بسته شده که معمولا جمع عاقل است در حالی که همه ی عالم های جهان صاحب عقل نیستند برای همین بعضی از مفسران این کلمه را به انسانها – فرشتگان و جن ها اطلاق کرده اند.
نویسنده تفسیر المنار از امام صادق (ع) چنان نقل کرده : که مراد از عالمین تنها انسانها هستند.
3- الرحمن الرحیم
رحمن و رحیم
از مهمترین اوصاف الهی هستند و در نمازهای روزانه ی ما حداقل 30 بار تکرار می شود (2 مرتبه سوره حمد- 1 مرتبه سوره ی بعد از آن ) به این ترتیب 60 مرتبه خدا را به این صفات می ستایم.
4-ملک یوم الدین
دومین اصل مهم اسلام قیامت و رستاخیز است.
در حدیثی از امام صادق (ع) می خوانیم : یوم الدین همان روز حساب است.
بعضی از مفسران نیز عقیده دارند که علت نامگذاری رستاخیز به یوم الدین این است که در آن روز هر کس در برابر دین و آئین خود جزا می بیند.
5- ایاک نعبد و ایک نستعین
این آیه به صورت جمع است که نشان می دهد اساس عبادت مخصوصا نماز بر پایه جمع است و اعتراف به عبودیت پروردگار بوده
نماز فرادا در اسلام صحیح است اما عبادت فردی جنبه فردی و در درجه ی دوم است.
پیامبر اسلام می گویند: نماز و عبادتم و مرگ وحیاتم همه از آن خداوند است که پروردگار جهانیان است.
 

JavadMessi

مدیر بازنشسته
.....
سلام بچه ها ،خدا قوت .چون در حال حاظربه توافق بر سر تاپیک جداگانه نرسیدیم من تفسیر این هفته رو در این پست قرار دادم .التماس دعا
بسم‏اللَّه الرّحمن الرّحيم(1)

بسم‏اللَّه نشانگر رنگ وصبغه‏ى الهى وبيانگر جهت‏گيرى توحيدى ماست.
بسم‏اللَّه رمز بقا ودوام است. زيرا هرچه رنگ خدايى نداشته باشد، فانى است.
بسم‏اللَّه رمز خروج از تكبّر و اظهار عجز به درگاه الهى است.
بسم‏اللَّه گام اوّل در مسير بندگى و عبوديّت است.
بسم‏اللَّه مايه فرار شيطان است. كسى كه خدا را همراه داشت، شيطان در او مؤثّر نمى‏افتد.
بسم‏اللَّه ذكر خداست، يعنى خدايا! من تو را فراموش نكرده‏ام.
بسم‏اللَّه بيانگر انگيزه ماست، يعنى خدايا هدفم تو هستى نه مردم، نه طاغوت‏ها ونه جلوه‏ها و نه هوس‏ها.

الحمدلله رب العالمین(2)
الحمدللّه، بهترين نوع تشكّر از خداوند است. هر كس در هرجا، با هر زبانى، هرگونه ستايشى از هر كمال و زيبايى دارد، در حقيقت سرچشمه‏ى آن را ستايش مى‏كند. البتّه حمد خداوند منافاتى با سپاسگزارى از مخلوق ندارد، به شرط آنكه به امر خداوند و در خط و مسير او باشد.
ربّ به كسى گفته مى‏شود كه هم مالك وصاحب چيزى است و هم در رشد و پرورش آن نقش دارد.
مراد از «عالَمين» يا فقط انسان‏ها هستند و يا مراد همه‏ى عوالم هستى است.
. از اين آيه فهميده مى‏شود كه تمام هستى يك پروردگار دارد و آنچه در جاهليت و در ميان بعضى از ملّت‏ها اعتقاد داشتند كه براى هر نوع از پديده‏ها خدايى است و آن را مدبّر و ربّ النّوع آن مى‏پنداشتند، باطل است.

الرحمن الرحیم(3)
خداوند رحمت را برخود واجب كرده است.بخشيدن گناهان و قبول توبه‏ى بندگان و عيب‏پوشى از آنان و دادن فرصت براى جبران اشتباهات، همه مظاهر رحمت و مهربانى اوست.
تدبير وتربيت الهى، همراه محبّت و رحمت است. (در كنار كلمه «ربّ»، كلمه «رحمن» آمده است.)
همچنان كه تعليم نيازمند رحم و مهربانى است، تربيت و تزكيه نيز بايد بر اساس رحم و مهربانى باشد.
رحمانيّت خداوند، دليل بر ستايش اوست. «الحمدللَّه... الرّحمن الرّحيم

مالک یوم الدین(4)
مالكيّت خداوند، حقيقى است و شامل احاطه و سلطنت است، ولى مالكيّت‏هاى اعتبارى، از سلطه‏ى مالك خارج مى‏شود و تحت سلطه‏ى واقعى او نيست. مالك يوم الدين
با آنكه خداوند مالك حقيقى همه چيز در همه وقت است، ولى مالكيّت او در روز قيامت و معاد جلوه‏ى ديگرى دارد؛
يوم الدّين در قرآن به معناى روز قيامت است كه روز كيفر و پاداش مى‏باشد مالك يوم الدّين نوعى انذار و هشدار است، ولى با قرار گرفتن در كنار آيه‏ى «الرّحمن الرّحيم» معلوم مى‏شود كه بشارت و انذار بايد در كنار هم باشند.

ایاک نعبد و ایاک نستعین(5)
ابتدا بايد بندگى خدا كرد، آنگاه از او حاجت خواست. نعبد، نستعين
بندگى، تنها در برابر خداوند رواست نه ديگران. ايّاك نعبد
گر چه عبادت از ماست، ولى در عبادت كردن نيز نيازمند كمك او هستيم. ايّاك نعبد و ايّاك نستعين
ايّاك نعبد و ايّاك نستعين يعنى نه جبر است و نه تفويض. چون مى‏گوييم: «نعبد» پس داراى اختيار هستيم و نه مجبور. وچون مى‏گوييم: «نستعين» پس نياز به او داريم و امور به ما تفويض نشده است.


اهدنا الصرط المستقیم(6)
در قرآن مجید دو نوع هدایت مطرح است:
الف:هدایت تکوینی مانند هدایت و راهنمایی پرندگان در مهاجرت های زمستانی و تابستانی.
ب:هدایت تشریعی که همان فرستادن انبیای الهی و کتب آسمانی برای هدایت بشر است.

کلمه صراط بیش از چهل مرتبه در قرآن آمده است.انتخاب راه و خط فکری صحیح،نشانه شخصیت انسان است.
انسان در انتخاب راه مستقیم و هم در تداوم آن باید از خدا کمک بگیرد.مانند لامپی که روشنایی خود را هر لحظه از نیروگاه می گیرد. راه مستقیم یعنی میانه روی و دوری از هر نوع افراط و تفریط چه در عقیده و چه در عمل.
خدایا ما را نیز در راهی که خود دوست داری قرار بده(آمین)!

صرط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضالین(7)
این آیه راه مستقیم را، راه کسانی معرفی میکند که مورد نعمت الهی واقع شده اند و عبارتند از انبیا، صدقین، شهدا و صالحین
مراد از نعمت در انعمت علیهم نعمت هدایت است.هدایت شدگان نیز مورد خطرند و باید دائما از خدا بخواهیم که مسیر ما به گمراهی کشیده نشود.
مغضوبین در قرآن افرادی مانند فرعون، قارون، ابولهب و امت هایی مانند قوم عاد،ثمود و بنی اسرائیل معرفی شده اند.
کلمه ضالین اکثرا به معنای گمراهی به چشم میخورد.از جمله این افراد:مشرکان، کفار، عصیان گران، مسلمانانی که کفار را دوست خود گرفتند، کسانی که مردم را از راه خدا باز میدارند، آنان که حق را کتمان میکنند و کسانی که از رحمت خدا مایوسند.
 

JavadMessi

مدیر بازنشسته
.....

.
.
.



سوره بقره ...


معانی آیات بر اساس المیزان می باشد ...



-------------------------



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ



الم ( 1 )

الف لام ميم

( دوستان برای آشنایی با حروف مقطعه میتونن به آدرس زیر مراجعه کنن )

( حروف مقطعه در قرآن )






ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ ( 2 )

اين قرآن ، همان کتاب کاملى است که در آسمانى بودنش هيچ ترديدى نيست و راهنماى تقواپيشگان است

( بیان کننده عظمت قؤان و هدف از نزول آن ... )




الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ ( 3 )

همانان که به خدا ـ که از ديدگانشان نهان است ـ ايمان دارند و نماز را برپا مى دارند و در راه تقويت دين و ايمان از آنچه روزى آنان کرده ايم انفاق مى کنند


( صفات و مشخصات اها تقوا یا همان پرهیزکاران )





والَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَبِالآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ ( 4 )

آنان که به اين قرآن که بر تو فرو فرستاده شده و به کتاب هاى آسمانى ديگر که پيش از تو نازل گرديده است ايمان و به جهان آخرت يقين دارند
( آن را باور داشته و از ياد نمى برند )

( ایمان و اعتقاد اهل تقوا نسبت به قرآن و ... )






أُوْلَئِكَ عَلَى هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ( 5 )


اينان بر هدايتى قرار دارند که از جانب پروردگارشان به آنها داده شده است ، و هم اينانند که نيکبخت اند .

( و سرانجام هدایت و نجات اهل تقوا ... )
 

princesss

عضو جدید
:gol: تفسیر نمونه
بسم الله الرحمن الرحیم
1. الم
در آغاز29 سوره از سوره های قرآن با حروف مقطعه شروع می شوند که جزء کلمات اسرار آمیز قرآن محسوب می شوندو بلافاصله بعد از آن از عظمت قرآن سخن به میان آمده.
جالب این است که در هیچ یک از تواریخ ندیده ایم که عرب جاهلیت و مشرکان حروف مقطع را در آغاز بسیاری از سوره های قرآن که بر پیغمبر( ص) وحی شده است خرده بگیرند و آن را وسیله ای برای استهزاء قرار دهند و این خود می رساند که گویا آنها نیز از اسرار وجود حروف مقطعه کاملا بی خبر نبوده اند.
2.ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین
در این آیه از کلمه ی ذلک استفاده شده است که اشاره به همین کتاب دارد پس باید از لفظ تلک استفاده میشده ولی استفاده از اسم اشاره ی دور در این آیه(ذلک) نشانه ی عظمت و بلندی مقام است.
کتاب در این آیه به معنای قرآن است.
کلمه هدایت در قرآن در مورد فراوانی استعمال شده است ولی ریشه و اساس همه آنها به دو معنی بازگشت دارد:
هدایت تکوینی که در تمام موجودات جهان به وسیله پروردگاراست وهدایت تشریعی که بوسیله ی پیامبران و کتابهای آسمانی است.
ولی چرا هدایت در این آیه مخصوص پرهیزکاران است؟ زیرا تا مرحله ای تقوا در انسان وجود نداشته باشد محال است انسان از هدایت انبیاء و کتابهای آسمانی بهره بگیرد.
3.الذین یومنون بالغیب و یوقیمون الصلاة و مما رزقناهم ینفقون
4.والذین یومنون بما انزل الیک و ما انزل من قبلک و بالاخرة هم یوقنون
در این آیات در باره ی ویژگیهای متقین سخن می گویدو از نظر ایمان و عمل در پنج عنوان مطرح می کند: ایمان به غیب اقامه ی نماز انفاق از همه ی مواهب ایمان به دعوت همه ی انبیاء و ایمان به رستاخیز
امیر مومنان علی (ع) در باره ی تقوا می فرمایند:بدانید ای بندگان خدا تقوا دژی است مستحکم و غیر قابل نفوذ
5.اولئک علی هدی من ربهم و اولئک هم المفلحون
این آیه اشاره به نتیجه و پایان کار مومنانی که صفات پنجگانه را جمع کرده اند است که در حقیقت هدایت آنها و همچنین رستگاریشان از سوی خدا تضمین شده است
 

m4material

مدیر تالار مهندسی مواد و متالورژی
مدیر تالار
سيماى سوره بقره‏


اين سوره كه دويست و هشتاد و شش آيه دارد، در مدينه نازل شده و بزرگترين سوره قرآن است.
علت نامگذارى آن به بقره، داستان بسيار زيباى گاو بني اسرائيل است كه در آيات 67 تا 73 بيان شده است.
محتواى سوره به علت طولانى بودن، دربردارنده مطالب گوناگون اعتقادى، فقهى، عبادى از قبيل توحيد و هستي ‏شناسى و معاد و حيات پس از مرگ، تشريع قوانين عبادى، اخلاقى و فردى و اجتماعى بسيارى است. همچنين مسائل مربوط به وحى و اعجاز كتاب آسمانى و خدمات اجتماعى از قبيل بخشش و انفاق و احسان و جنگ و جهاد با دشمنان و قانون قصاص را در خود جاى داده است.
در اين سوره آية الكرسى و آيه دين كه بزرگترين آيه قرآن است، ماجراى تغيير قبله، بهانه تراشي ‏هاى بني ‏اسرائيل، آفرينش حضرت آدم و نافرمانى شيطان و فرازهايى از تاريخ تعدادى از پيامبران مانند حضرت آدم و ابراهيم و موسى ‏عليهم السلام و داستان هاروت و ماروت و طالوت و جالوت بيان شده است.
از آنجايى كه دو سوره بقره و آل عمران احكام فقهى و اسماء و صفات نورانى الهى بسيارى را در خود جاى داده ‏اند، به آنها «زهراوان» يعنى دو سوره بسيار درخشان گفته‏ اند.
از رسول خداصلى الله عليه وآله پرسيدند كدام سوره‏ هاى قرآن از همه برتر است، فرمودند: سوره بقره و سؤال كردند كدام آيه برتر است؟ فرمودند: آية الكرسى.(97)

97) تفاسير نورالثقلين و مجمع البيان.

منبع:http://www.qaraati.net/show.php?page=tafsir&numsooreh=2&numayeh=8
 

m4material

مدیر تالار مهندسی مواد و متالورژی
مدیر تالار
سوره بقره ... تفسير نور(1-5)

سوره بقره ... تفسير نور(1-5)

سوره بقره ...




تفسير نور





-------------------------​





بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ




الم ( 1 )​



درباره‏ ى حروف مقطّعه، اقوال مختلفى بيان شده است، از جمله:
1. قرآن،
معجزه ‏ى الهى از همين حروف الفبا تأليف يافته كه در اختيار همه است، اگر مى ‏توانيد شما نيز از اين حروف، كلام معجزه‏ آميز بياوريد.
2. اين حروف،
نام همان سوره‏ايي است كه در ابتدايش آمده است.
3. اين حروف، اشاره به
اسم اعظم الهى دارد.
4. اين حروف،
نوعى سوگند و قسم خداوند است.
5. اين حروف، از
اسرار بين خداوند و پيامبر است.
امّا شايد بهترين نظر همان
وجه اوّل باشد. زيرا در ميان يكصد و چهارده سوره قرآن، كه 29 سوره آن با حروف مقطّعه شروع مى‏ شود، در بيست و چهار مورد بعد از اين حروف، سخن از قرآن و معجزه بودن آن است. چنانكه در اين سوره به دنبال «الم»، «ذلك الكتاب» آمده و به عظمت قرآن اشاره شده است.




ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ ( 2 )




«لاريب فيه» يعنى در اينكه قرآن از سوى خداست، شكّى نيست و اگر شكّى در كار باشد، بخاطر سوءظن وروحيّه لجاجت افراد است. چنانكه قرآن مى ‏فرمايد: «فهم فى رَيبهم يَتردّدون» آنان در شكّى كه خود ايجاد مى ‏كنند، سردرگم هستند.

سؤال: اين آيه درباره قرآن ومطالب آن مى ‏فرمايد: «لاريب فيه» هيچ شكّى در آن نيست. در حالى كه خود قرآن شكّ وترديد مخالفان را در اين باره بيان مى ‏دارد: يك جا مى ‏فرمايد: «انّنا لفى شكّ ممّا تَدعونا اليه مُريب» ما درباره آنچه ما را به آن مى ‏خوانى، در شكّ هستيم. و در مورد شكّ در وحى ونبوّت نيز مى ‏خوانيم: «بل هم فى شك من ذكرى» درباره‏ى قيامت نيز آمده: «لنعلم من يؤمن بالاخرة ممن هو منها فى شك» بنابراين چگونه مى ‏فرمايد: «لاريب فيه» هيچ شكّى در قرآن ومحتواى آن نيست؟
پاسخ: مراد از جمله «لاريب فيه» آن نيست كه كسى در آن شكّ نكرده و يا شكّ نمى ‏كند، بلكه منظور آن است كه حقّانيت قرآن به قدرى محكم است كه جاى شكّ ندارد و اگر كسى شكّ كند به خاطر كور دلى خود اوست. چنانكه در آيه 66 سوره نمل مى ‏فرمايد: «بل هم فى شك بل هم منها عمون»

پيام هاي آيه:
1- راهنما بايد در روش دعوت و محتواى برنامه خود، قاطع و استوار باشد. جمله‏ ى «لاريب فيه» نشانگر استوارى و استحكام قرآن است.
2- توانِ قرآن بر هدايت پرهيزكاران، خود بهترين دليل بر اتقان و حقّانيت آن است. «هدى للمتقين»




الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ ( 3 )




متّقين نسبت به جهان غيب ايمان دارند، كه برتر از علم و فراتر از آن است. در درونِ ايمان، عشق، علاقه، تعظيم، تقديس و ارتباط نهفته است، ولى در علم، اين مسائل نيست.

پيام ها
1- ايمان، از عمل جدا نيست. در كنار ايمان به غيب، وظايف و تكاليف عملى مؤمن بازگو شده است. «يؤمنون... يقيمون... ينفقون»
2- اساسى ‏ترين اصل در جهان‏بينى الهى آن است كه هستى، منحصر به محسوسات نيست. «يؤمنون بالغيب»
3- پس از اصل ايمان، اقامه‏ ى نماز و انفاق از مهم‏ترين اعمال است. «يؤمنون... يقيمون... ينفقون»
(در جامعه‏ ى الهى كه حركت وسير الى اللّه دارد، اضطراب‏ها و ناهنجارى ‏هاى روحى و روانى و كمبودهاى معنوى، با نماز تقويت و درمان مى ‏يابد و خلأهاى اقتصادى و نابسامانى ‏هاى ناشى از آن، با انفاق پر و مرتفع مى‏گردد.)
4- برگزارى نماز، بايد مستمر باشد نه موسمى و مقطعى. «يقيمون الصّلاة»
(فعل مضارع بر استمرار و دوام دلالت دارد.)
5 - در انفاق نيز بايد ميانه‏رو باشيم. «ممّا رزقناهم»
6- از هرچه خداوند عطا كرده (علم، آبرو، ثروت، هنر و...) به ديگران انفاق كنيم. «ممّا رزقناهم ينفقون»(119) امام صادق‏ عليه السلام مى‏ فرمايد:
از آنچه به آنان تعليم داده ‏ايم در جامعه نشر مى ‏دهند.
7- انفاق بايد از مال حلال باشد، چون خداوند رزق هر كس را از حلال مقدّر مى ‏كند. «رزقناهم»




والَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَبِالآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ ( 4 )



پيام ها:
1- ايمان به تمام انبيا و كتب آسمانى، لازم است. زيرا همه آنان يك هدف را دنبال مى‏ كنند. «يؤمنون... بما اُنزل من قبلك»
2- تقواى واقعى، بدون يقين به آخرت ظهور پيدا نمى ‏كند. «بالاخرةهم‏يوقنون»
3-
احترام قرآن، قبل از كتب ديگر است. «...بما انزل اليك وما انزل من قبلك...»
4-
پيامبر اسلام، آخرين پيامبر الهى است. كلمه «من قبلك» بدون ذكر «من بعدك» نشانه‏ ى خاتميّت پيامبر اسلام و قرآن است.





أُوْلَئِكَ عَلَى هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ( 5 )



رستگارى، بدون تلاش به دست نمى ‏آيد و شرايط و لوازمى دارد، از آن جمله در قرآن به موارد ذيل اشاره شده است:
* براى فلاح و رستگارى، تزكيه لازم است. «قد افلح من زكّاها»
* براى فلاح و رستگارى، جهاد لازم است. «جاهدوا فى سبيله لعلكم تفلحون»
* براى فلاح و رستگارى، خشوع در نماز، اعراض از لغو، پرداخت زكات، پاكدامنى، عفت، امانتدارى، وفاى به عهد و پايدارى در نماز، لازم است.

پيام ها:
1- هدايتِ خاص الهى، براى مؤمنان واقعى تضمين شده است. «هدًى‏ من‏ ربّهم»
2- ايمان وتقوا، انسان را به فلاح ورستگارى مى ‏رساند. «للمتقين، يؤمنون، المفلحون»





 
آخرین ویرایش:

sebtoshshaikh

عضو جدید
کاربر ممتاز
برای خداوند صفات بسیاریست :

چرا در ابتدای قرآن با صفات رحمن و رحیم شروع کرده است .

لطفا ؛ با سرعت کمتری مطالب نوشته شود ، تا فرصت تفکر در کلمات و آیات فراهم شده معانی دقیقتر استخراج گردد .
 
آخرین ویرایش:

m4material

مدیر تالار مهندسی مواد و متالورژی
مدیر تالار
سلام به همگي
آقا وحيد تشريف بردند مشهد، اين سري رو بنده ميذارم:gol:
وحيد جان ان شاءاله بهت خوش بگذره و ما رو هم دعا كني
:redface:
.
.
.
سوره بقره
(آيات 5 تا 10)
.
.
معني بر اساس الميزان مي باشد






بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ


إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ سَوآءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ‏(6)

كساني كه كافر شدند برايشان يكسان است چه ايشانرا اندرز بكني و چه اندرز نكني ايمان نخواهند آورد



خَتَمَ اللَّهُ عَلَى‏ قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى‏ أَبْصَرِهِمْ غِشَوَةٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ‏(7)

خدا بر دلهايشان مهر زده و بر گوش و چشمهايشان پرده ايست ايشان عذابي عظيم دارند



وَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَبِالْيَوِمِ الاَْخِرِ وَمَا هُم بِمُؤْمِنِينَ‏(8)

و بعضي از مردم كسانيند كه ميگويند بخدا و بروز جزا ايمان آورده ايم و لكن (دروغ ميگويند و) هرگز ايمان نياوردند



يُخَدِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ وَمَا يَخْدَعُونَ إِلّا أَنْفُسَهُمْ وَ مَا يَشْعُرُونَ‏(9)

با خدا و كساني كه ايمان آورده اند نيرنگ مي كنند ولي نمي دانند كه جز بخود نيرنگ نمي كنند اما نمي دانند



فِى قُلُوبِهِمْ مَّرَضٌ فَزَادَهُمْ اللَّهُ مَرَضاً وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُواْ يَكْذِبُونَ‏(10)

در دلهايشان مرضي است پس خدا بكيفر نفاقشان آن بيماري را زيادتر كرد، و ايشان بخاطر دروغها كه ميگويند عذابي دردناك دارند





 

amir ghasemiyan

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سلام به همگي
آقا وحيد تشريف بردند مشهد، اين سري رو بنده ميذارم:gol:
وحيد جان ان شاءاله بهت خوش بگذره و ما رو هم دعا كني
:redface:
.
.
.
سوره بقره
(آيات 5 تا 10)
.
.
معني بر اساس الميزان مي باشد






بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ


إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ سَوآءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ‏(6)

كساني كه كافر شدند برايشان يكسان است چه ايشانرا اندرز بكني و چه اندرز نكني ايمان نخواهند آورد



خَتَمَ اللَّهُ عَلَى‏ قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى‏ أَبْصَرِهِمْ غِشَوَةٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ‏(7)

خدا بر دلهايشان مهر زده و بر گوش و چشمهايشان پرده ايست ايشان عذابي عظيم دارند



وَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَبِالْيَوِمِ الاَْخِرِ وَمَا هُم بِمُؤْمِنِينَ‏(8)

و بعضي از مردم كسانيند كه ميگويند بخدا و بروز جزا ايمان آورده ايم و لكن (دروغ ميگويند و) هرگز ايمان نياوردند



يُخَدِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ وَمَا يَخْدَعُونَ إِلّا أَنْفُسَهُمْ وَ مَا يَشْعُرُونَ‏(9)

با خدا و كساني كه ايمان آورده اند نيرنگ مي كنند ولي نمي دانند كه جز بخود نيرنگ نمي كنند اما نمي دانند



فِى قُلُوبِهِمْ مَّرَضٌ فَزَادَهُمْ اللَّهُ مَرَضاً وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُواْ يَكْذِبُونَ‏(10)

در دلهايشان مرضي است پس خدا بكيفر نفاقشان آن بيماري را زيادتر كرد، و ايشان بخاطر دروغها كه ميگويند عذابي دردناك دارند






با سلام و تشکر از همه دوستان که زحمت میکشن.در مورد آیه های 7 و 10 سوالی دارم.
قرآن فرموده بر دلهایشان مهر مینهیم.چرا؟من برداشتم از این آیه و آیه 10 اینه که خداوند هر کسی را که بخواهد راهنمایی میکند.ظاهرا این به این معنیه که خداوند بین بندگانش فرق میذاره.اینطوری باشه خوب و بد بودنمون چه فرقی داره؟
 

mahsa66

عضو جدید
کاربر ممتاز
با سلام و تشکر از همه دوستان که زحمت میکشن.در مورد آیه های 7 و 10 سوالی دارم.
قرآن فرموده بر دلهایشان مهر مینهیم.چرا؟من برداشتم از این آیه و آیه 10 اینه که خداوند هر کسی را که بخواهد راهنمایی میکند.ظاهرا این به این معنیه که خداوند بین بندگانش فرق میذاره.اینطوری باشه خوب و بد بودنمون چه فرقی داره؟

سلام
خدا بین بندگانش فرق نمی گذارد و همه را هدایت می کند
به نظر من با توجه به آیات قبل معلومه که خدا قبلا تمامی بندگانش را بوسیله کتاب های پیشین یا قرآن هدایت کرده و در آیه 7 اشاره به کسانی دارد که با وجود هدایت های خدا بوسیله پیامبرانش باز هم راه کفر رو انتخاب کرده اند و دیگر راهی برای هدایتشان نیست، خدا بر دل این افراد مهر می زند و بکیفر نفاقشان به ان ها وعده عذاب دردناک می دهد.
 

elham7070

عضو جدید
با سلام و تشکر از همه دوستان که زحمت میکشن.در مورد آیه های 7 و 10 سوالی دارم.
قرآن فرموده بر دلهایشان مهر مینهیم.چرا؟من برداشتم از این آیه و آیه 10 اینه که خداوند هر کسی را که بخواهد راهنمایی میکند.ظاهرا این به این معنیه که خداوند بین بندگانش فرق میذاره.اینطوری باشه خوب و بد بودنمون چه فرقی داره؟

سلام
خدا بین بندگانش فرق نمی گذارد و همه را هدایت می کند
به نظر من با توجه به آیات قبل معلومه که خدا قبلا تمامی بندگانش را بوسیله کتاب های پیشین یا قرآن هدایت کردهو در آیه 7 اشاره به کسانی دارد که با وجود هدایت های خدا بوسیله پیامبرانش باز هم راه کفر رو انتخاب کرده اند و دیگر راهی برای هدایتشان نیست، خدا بر دل این افراد مهر می زند و بکیفر نفاقشان به ان ها وعده عذاب دردناک می دهد.

سلام....

منم با مهسا جان موافقم.
فک می کنم بر اساس اون سنتهایی که خداوند داره مثلا املاء و استدارج و ..... یه سری افراد دیگه امیدی به هدایتشون نیست.


البته اضافه می کنم خداوند بعد از فرستادن رسول و کتاب آسمانی فرصت داده به همه بندگان که تصمیم بگیرند بعد از آن بدیهی است یه سری افراد خوب می شن یه سری بد و خداوند بین این دو گروه تفاوت می ذارند... مساوی که نیستند.

دوستان اگه برداشت من مشکلی داره لطفا راهنمایی بدید.
 

m4material

مدیر تالار مهندسی مواد و متالورژی
مدیر تالار
سلام
خدا بین بندگانش فرق نمی گذارد و همه را هدایت می کند
به نظر من با توجه به آیات قبل معلومه که خدا قبلا تمامی بندگانش را بوسیله کتاب های پیشین یا قرآن هدایت کردهو در آیه 7 اشاره به کسانی دارد که با وجود هدایت های خدا بوسیله پیامبرانش باز هم راه کفر رو انتخاب کرده اند و دیگر راهی برای هدایتشان نیست، خدا بر دل این افراد مهر می زند و بکیفر نفاقشان به ان ها وعده عذاب دردناک می دهد.

با سلام و تشکر از همه دوستان که زحمت میکشن.در مورد آیه های 7 و 10 سوالی دارم.
قرآن فرموده بر دلهایشان مهر مینهیم.چرا؟من برداشتم از این آیه و آیه 10 اینه که خداوند هر کسی را که بخواهد راهنمایی میکند.ظاهرا این به این معنیه که خداوند بین بندگانش فرق میذاره.اینطوری باشه خوب و بد بودنمون چه فرقی داره؟

سلام....

منم با مهسا جان موافقم.
فک می کنم بر اساس اون سنتهایی که خداوند داره مثلا املاء و استدارج و ..... یه سری افراد دیگه امیدی به هدایتشون نیست.


البته اضافه می کنم خداوند بعد از فرستادن رسول و کتاب آسمانی فرصت داده به همه بندگان که تصمیم بگیرند بعد از آن بدیهی است یه سری افراد خوب می شن یه سری بد و خداوند بین این دو گروه تفاوت می ذارند... مساوی که نیستند.

دوستان اگه برداشت من مشکلی داره لطفا راهنمایی بدید.

با سلام به همگي و تشكر به خاطر پيگيري اين تاپيك
آنچه كه من برداشت كردم و بعضا در تفاسير موجود است مربوط به اينه كه تمام راههاي زندگي ما به نتيجه اي ميرسه كه خدا خوب ميدونه و به وسيله پيامبران عاليقدرشون به ما گوشزد كرده اند(بشيرا و نذيرا) اما انتخاب اين مسيرها به عهده انسانه و خودش تصميم ميگيره(بحث جبر و اختيار) حالا يه مسير هست كه نتيجه اش به تباهي و ظلمته و خدا هم خبر داده، اگه به اون مسير ادامه داديم تو منجلاب ميفتيم و تا زماني كه توبه نكنيم و اميد به رحمت و مغفرت خدا پيدا نكنيم، به راه مستقيم باز نميگرديم؛ ولي اگه به همون مسير غلط ادامه بديم، اونوقته كه مهر(حجاب) روي قلبمون ايجاد ميشه(توسط خدا) كه هدايت نميشن(پس خودمون خواستيم كه به اين مسير بريم و در اين راه،‌هم نصيحتهاي خدا و هم الهامات خدايي وجود داشته ولي توجه نكرديم)
از طرفي يه نكته مهم در مورد آيه 7 اينه كه حجاب ها دو نوعه، حجابي كه روي قلبمون ايجاد ميشه، از طرف خداست و حجابهاي روي گوش و چشمون از طرف خودمونه(طبق تفسير الميزان)
البته من در يه تفسير عرفاني (خيلي وقت پيش) خونده بودم يا شنيده بودم كه خداوند اينقدر بلند مرتبه و عاليقدره كه وقتي مسير تباهي بنده اش رو ميبينه و ديگه اميدي به هدايتش نيست(يعني خود بنده ديگه قبول نميكنه) اونوقت خداوند بر قلبش مهري ميزنه تا ديگه بيشتر از اين ،‌گناه هاش به پاش نوشته نشه، و به نوعي طردش ميكنه؛ ولي طردي از سر رحمت!(البته دقيق يادم نيست براي كجا بود،‌اگه دوستي اينو شنيده يا ميدونه آيا در منبعي اومده لطفا بيان كنه!)
اما نكته اي كه وجو داره، اينه كه به نظرم براي هر گناهي، يه مرزي وجود داره كه به اين مرحله ميرسيم كه مهر بر قلبمون ميخوره(خدا اون روزو براي هيچ كس نياره) براي من سواله كه اين روز يا اين محدوده براي چه زمانيه؟آيا همواره ، حتي براي فاسق ترين افراد هم راه برگشتي هست؟!(مطمئنا هيچ وقت نبايد اميدمون رو از خدا سلب كنيم و ياس از رحمت خدا بزرگترين گناه، ولي اين گناهها آيا محدوديتي داره يا نه و اون چيه؟
باتشكر دوباره
با آرزوي موفقيت و رستگاري روز افزون براي شما دوستان عزيز
ياحق
 

m4material

مدیر تالار مهندسی مواد و متالورژی
مدیر تالار
برای خداوند صفات بسیاریست :

چرا در ابتدای قرآن با صفات رحمن و رحیم شروع کرده است .

لطفا ؛ با سرعت کمتری مطالب نوشته شود ، تا فرصت تفکر در کلمات و آیات فراهم شده معانی دقیقتر استخراج گردد .
سلام دوست عزيز
ممنون از سوالتون
ولي به نظرم سوالتون خيلي جواب طولاتي ميتونه داشته باشه
فكر كنم تو تفاسير معتبر و مختلف ميشه جوابشو پيدا كرد
من براي نمونه از تفسير نور اشاره اي ميكنم:

  • رحمت الهى همچون ذات او ابدى و هميشگى است. «اللَّه الرّحمن الرّحيم»
  • بيان رحمت الهى در قالب‏هاى گوناگون، نشانه‏ ى اصرار بر رحمت است. (هم قالب «رحمن»، هم قالب «رحيم») «الرّحمن الرّحيم»
  • شايد آوردن كلمه رحمان و رحيم در آغاز كتاب، نشانه اين باشد كه قرآن جلوه‏اى از رحمت الهى است، همان گونه كه اصل آفرينش و بعثت جلوه لطف ورحمت اوست. «الرّحمن الرّحيم»
به نظرتون چيزهاي ديگه اي هم ميتونه باشه؟
 

m4material

مدیر تالار مهندسی مواد و متالورژی
مدیر تالار
سوره بقره
(آيات 5 تا 10)
.
.
تفسير نور






بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ


إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ سَوآءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ‏(6)

«كفر»، به معناى پوشاندن و ناديده گرفتن است. به كشاورز و شب، كافر مى ‏گويند.

قرآن، بعد از متّقين، گروهى از كفّار را معرّفى مى ‏كند. آنها كه در گمراهى و كتمانِ حقّ، چنان سرسختند كه حاضر به پذيرش آيات الهى نيستند و در برابر دعوت پيامبران، زبان قال و حالشان اين بود: «سواء علينا أوَعَظتَ ام لم تكن من الواعظين» براى ما وعظ و نصيحت تو اثرى ندارد، فرقى ندارد كه پند دهى يا از نصيحت دهندگان نباشى.


پيام ها
1- لجاجت و عناد و تعصّب جاهلانه، انسان را جماد گونه مى ‏كند. «سواء عليهم»
2-
روش تبليغ براى كفّار، انذار است. اگر انذار و هشدار در انسان اثر نكند، بشارت و وعده‏ها نيز اثر نخواهند كرد. «سواء عليهم ءانذرتهم ام لم تُنذرهم»
3-
انتظار ايمان آوردنِ همه‏ ى مردم را نداشته باشيد. «...لا يؤمنون»




خَتَمَ اللَّهُ عَلَى‏ قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى‏ أَبْصَرِهِمْ غِشَوَةٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ‏(7)

(به دليل مهم بودن آيه و سوالات دوستان، تفسير اين آيه رو كامل ميذارم)

مُهر بدبختى كه خداوند بر دل كفّار مى ‏زند، كيفر لجاجت‏هاى آنان است. چنانكه مى ‏خوانيم: «يطبع اللَّه على كلّ قلب متكبّر جبّار»
خدا بر دل افراد متكبّر و ستم ‏پيشه، مهر مى ‏زند. و در آيه 23 سوره‏ ى جاثيه نيز مى ‏خوانيم: خداوند بر دل كسانى كه با علم و آگاهى به سراغ هواپرستى مى ‏روند مهر مى ‏زند. بنابراين مهر الهى نتيجه‏ ى انتخاب بدِ خود انسان است، نه آنكه يك عمل قهرى و جبرى از طرف خدا باشد.
مراد از قلب در قرآن، روح و مركز ادراكات است. سه نوع قلب را قرآن معرّفى مى‏ كند:

1. قلب سليم،2. قلب منيب، 3. قلب مريض.

ويژگى ‏هاى قلب سليم‏
الف: قلبى كه جز خدا در آن نيست. «ليس فيه احد سواه»
ب: قلبى كه پيرو راهنماى حقّ، توبه كننده از گناه و تسليم حقّ باشد.
ج: قلبى كه از حبّ دنيا، سالم باشد.
د: قلبى كه با ياد خدا، آرام گيرد.
ه: قلبى كه در برابر خداوند، خاشع است.
البتّه قلب مؤمن، هم با ياد خداوند آرام مى‏ گيرد و هم از قهر او مى ‏ترسد. «اذا ذُكر اللّه وَجِلَت قلوبهم» همانند كودكى كه هم به والدين آرام مى ‏گيرد و هم از آنان حساب مى ‏برد.
ويژگى ‏هاى قلب مريض‏
الف: قلبى كه از خدا غافل است ولايق رهبرى نيست. «لاتطع من اغفلنا قلبه»
ب: دلى كه دنبال فتنه و دستاويز مى‏ گردد. «فامّا الّذين فى قلوبهم زيغ فيتّبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة»
ج: دلى كه قساوت دارد. «جعلنا قلوبهم قاسية»
د: دلى كه زنگار گرفته است. «بل ران على قلوبهم ما كانوا يكسبون»
ه: دلى كه مُهر خورده است. «طبع اللّه عليها بكفرهم»
ويژگى قلب منيب‏
قلب منيب، آن است كه بعد از توجّه به انحراف وخلاف، توبه وانابه كرده و به سوى خدا باز گردد. ويژگى بارز آن تغيير حالات در رفتار وگفتار انسان است.
خداوند در آيات قرآنى، نه ويژگى براى قلب كفّار بيان كرده است:
الف: انكار حقايق. «قُلوبُهم مُنكِرة»
ب: تعصّب. «فى قلوبهم الحَميّة»
ج: انحراف و گمراهى. «صَرفَ اللّه قُلوبهم»
د: قساوت و سنگدلى. «فَويلٌ لِلقاسيَة قلوبهم»
ه : موت. «لاتَسمعُ المَوتى»
و: آلودگى و زنگار. «بَل رانَ على قلوبهم»
ز: مرض. «فى قلوبهم مَرض»
ح: ضيق. «يجعلْ صَدره ضَيّقاً»
ط: طبع. «طَبع اللّه عليها بكفرهم»
قلب انسان، متغيّر و تأثيرپذير است. لذا مؤمنان اينچنين دعا مى ‏كنند: «ربّنا لاتزغ قلوبنا بعد اذ هديتنا» خدايا! دلهاى ما را بعد از آنكه هدايت نمودى، منحرف مساز.
امام صادق عليه السلام فرمودند: اين جمله (آيه) را زياد بگوييد و خود را از انحراف ايمن و درامان ندانيد.

پيام ها

1- درك نكردن حقيقت، شايد بالاترين كيفرهاى الهى است. «ختم اللَّه على قلوبهم»
2-
كفر و الحاد، سبب مهر خوردن دلها و گوش‏هاست. «الذين كفروا... ختم اللَّه»
3- در اثر پافشارى بر كفر، امتيازات اساسى انسان (درك حقايق و واقعيّات) سلب مى‏ شود. «الّذين كفروا... ختم اللَّه»
4-
كيفر الهى، متناسب با عمل ماست. «الّذين كفروا... ختم اللَّه»
آرى، جزاى كسى كه حقّ را فهميد وبر آن سرپوش گذاشت، آن است كه خدا هم بر چشم، گوش، روح و فكرش سرپوش گذارد. در واقع انسان، خود عامل بدبختى خويش را فراهم مى ‏كند. چنانكه
امام رضاعليه السلام فرمود: مُهر خوردن، عقوبت كفر آنهاست.



وَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَبِالْيَوِمِ الاَْخِرِ وَمَا هُم بِمُؤْمِنِينَ‏(8)

در آغاز اين سوره، براى معرّفى مؤمنان چهار آيه و براى شناسايى كفّار دو آيه آمده است. از آيه 8 تا 20 گروه سومى را معرّفى مى ‏كند كه منافق هستند. اينان نه ايمان گروه اوّل را دارند و نه جرأت و جسارت گروه دوم را در ابراز كفر. منافق، همانند موش صحرايى است كه براى لانه‏اش دو راه فرار قرار مى ‏دهد، يكى از آن دو را باز مى‏گذارد و از آن رفت و آمد مى ‏كند و ديگرى را بسته نگه مى ‏دارد. هر گاه احساس خطر كند با سر خود راه بسته را باز كرده و مى ‏گريزد. نام سوراخ مخفى موش «نافقاء» است كه كلمه منافق نيز از همين واژه گرفته شده است.
در حديث مى ‏خوانيم: اگر به امانت خيانت كرديم و در گفتار دروغ گفتيم و به وعده‏هاى خود عمل نكرديم، منافق هستيم گرچه اهل نماز و روزه باشيم.

پيام ها

1- ايمان، يك مسئله قلبى است وبه اظهارات انسان بستگى ندارد. «ماهم بمؤمنين»
2-
اساس ايمان، ايمان به مبدأ و معاد است. «آمنا باللَّه و باليوم الآخر»
3-
خداوند از درون انسان، آگاه است. «وما هم بمؤمنين»




يُخَدِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ وَمَا يَخْدَعُونَ إِلّا أَنْفُسَهُمْ وَ مَا يَشْعُرُونَ‏(9)

«شعور» از ريشه‏ ى «شَعر» به معناى مو مى ‏باشد. كسى كه داراى فهم دقيق و موشكافانه باشد، اهل درك و شعور است. بنابراين منافق گمان مى ‏كند كه ديگران را فريب مى ‏دهد، زيرا درك درست ندارد. «لايشعرون»
برخورد اسلام با منافق، همانند برخورد منافق با اسلام است. او در ظاهر اسلام مى ‏آورد، اسلام نيز او را در ظاهر مسلمان مى‏ شمارد. او در دل ايمان ندارد و كافر است، خداوند نيز در قيامت او را با كافران محشور مى‏ كند.
در روايتى از پيامبر اكرم ‏(ص) مى‏ خوانيم: رياكارى، خدعه با خداوند است.
قرآن، بازتاب كار نيك و بد انسان را براى خود او مى‏ داند. چنانكه در اين آيه مى‏ فرمايد: خدعه با دين، خدعه با خود است نه خدا. و در جاى ديگر مى ‏فرمايد: «اِن أحسنتم أحسنتم لانفسكم و اِن أسأتم فلها» اگر نيكى كنيد، به خود نيكى كرده‏ايد و اگر بدى كنيد، به خود كرده‏ايد. يا در جاى ديگر مى‏فرمايد: «ولا يَحيق المَكر السيّى‏ء الاّ بَاهلِه» نيرنگ بد، جز سازنده‏اش را فرا نگيرد.
پيام ها
1- حيله‏ گرى، نشانه‏ى نفاق است. «يخادعون اللّه»
2- منافق، همواره در فكر ضربه زدن است. «يخادعون» (كلمه «خدعه» به معناى پنهان كردن امرى و اظهار نمودن امر ديگر، به منظور ضربه زدن است.
3- آثار نيرنگ، به صاحب نيرنگ بر مى‏ گردد. «وما يَخدعون الاّ انفسهم»
4- منافق، بى ‏شعور است ونمى ‏فهمد كه طرف حساب او خداوندى است كه همه‏ ى اسرار درون او را مى‏ داند ودر قيامت نيز از كار او پرده برمى ‏دارد. «وما يشعرون»
5 - خدعه و حيله، نشانه‏ ى عقل و شعور نيست. «يخادعون... لايشعرون» در روايات مى‏ خوانيم: عقل واقعى آن است كه توسط آن، انسان خداوند را بندگى نمايد.




فِى قُلُوبِهِمْ مَّرَضٌ فَزَادَهُمْ اللَّهُ مَرَضاً وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُواْ يَكْذِبُونَ‏(10)

نفاق، همچون مردارى است كه اگر در روح و دل انسان باقى بماند، هر آيه وحكمى كه از طرف خداوند نازل شود، به جاى تسليم شدن در برابر آن، دست به تظاهر و رياكارى مى ‏زند و يك گام بر نفاق خود مى ‏افزايد. اين روح مريض، تمام افكار و اعمال او را، رياكارانه و منافقانه مى ‏كند و اين نوعى افزايش بيمارى است. «فزادهم اللَّه مرضاً»
شايد جمله‏ ى «فزادهم اللَّه مرضاً» نفرين باشد. نظير «قاتلهم اللَّه» يعنى اكنون كه در دل بيمارى دارند، خدا بيمارى آنان را اضافه كند.

پيام ها
1- نفاق، يك مرض روحى ومنافق بيمار است. همانطور كه بيمار، نه سالم است و نه مرده، منافق هم نه مؤمن است و نه كافر. «فى قلوبهم مرض»
2- اصلِ انسان، دل و روح اوست. «زادهم اللَّه»
(حقّ اين بود كه بگويد «فزادها اللَّه مرضاً» يعنى در دل آنان مرض بود، خداوند مرض آنها را زياد كرد. ولى فرمود: مرض خود آنان را زياد كرد. پس قلب انسان، به منزله تمام انسان است. زيرا اگر روح وقلب منحرف شود، آثارش در سخن و عمل هويداست.)
3- نفاق، مرضى است كه رشد سرطانى دارد. «زادهم اللَّه مرضاً»
4-
زمينه‏ هاى عزّت و سقوط را، خود انسان در خود به وجود مى ‏آورد. «لهم عذاب اليم بما كانوا يكذبون»
5 - دروغگويى، از روشهاى متداول منافقان است. «كانوا يَكذبون»
 

m4material

مدیر تالار مهندسی مواد و متالورژی
مدیر تالار
تفسير نمونه
.
.
.
سوره بقره (آيات 6-10)
.
.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ


إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَ أَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ(6)


خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصرِهِمْ غِشوَةٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ(7)

گروه دوم ، كافران لجوج و سرسخت .
اين گروه درست در نقطه مقابل متقين و پرهيزگاران قرار دارند و صفات آنها در دو آيه فوق به طور فشرده بيان شده است .

گروه اول از هر نظر با تمام حواس و ادراكات آماده بودند كه پس از دريافت حق آن را پذيرا شوند و از آن پيروى كنند.
ولى اين دسته چنان در گمراهى خود سرسختند كه هر چند حق براى آنان روشن شود حاضر به پذيرش نيستند
آيه دوم اشاره به دليل اين تعصب و لجاجت مى كند و مى گويد: آنها چنان در كفر و عناد فرو رفته اند كه حس تشخيص را از دست داده اند.
به همين دليل نتيجه كارشان اين شده است كه براى آنها عذاب بزرگى است (و لهم عذاب عظيم ).
مسلما انسان تا به اين مرحله نرسيده باشد قابل هدايت است ، هر چند گمراه باشد، اما به هنگامى كه حس تشخيص را بر اثر اعمال زشت خود از دست داد ديگر راه نجاتى براى او نيست ، چرا كه ابزار شناخت ندارد و طبيعى است كه عذاب عظيم در انتظار او باشد.

در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) مى خوانيم : هيچ بنده مؤ منى نيست مگر اينكه در قلب او يك نقطه (وسيع ) سفيد و درخشندهاى است هنگامى كه گناهى از او سر زند در آن منطقه سفيد، نقطه سياهى پيدا مى شود، اگر توبه كند آن سياهى بر طرف مى گردد و اگر به گناهان ادامه دهد بر سياهى افزوده مى شود، تا تمام سفيدى را بپوشاند، و هنگامى كه سفيدى پوشانده شد ديگر صاحب چنين دلى هرگز به خير و سعادت باز نمى گردد، و اين معنى گفتار خدا است كه مى گويد: كلا بل ران على قلوبهم ما كانوا يكسبون .




وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْيَوْمِ الاَخِرِ وَ مَا هُم بِمُؤْمِنِينَ(8)




يخَدِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ مَا يخْدَعُونَ إِلا أَنفُسهُمْ وَ مَا يَشعُرُونَ(9)

فى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمُ بِمَا كانُوا يَكْذِبُونَ(10)


آيات فوق(و 6 آيه بعد اينها) شرح فشرده و بسيار پر مغزى پيرامون منافقان و ويژگيهاى روحى و اعمال آنها بيان مى كند. اسلام در يك مقطع خاص تاريخى خود با گروهى روبرو شد كه نه اخلاص و شهامت براى ايمان آوردن داشتند و نه قدرت و جرات بر مخالفت صريح .
اين گروه كه قرآن از آنها به عنوان منافقين ياد مى كند و ما در فارسى از آنها تعبير به دورو يا دو چهره مى كنيم در صفوف مسلمانان واقعى نفوذ كرده بودند، و خطر بزرگى براى اسلام و مسلمين محسوب مى شدند، و از آنجا كه ظاهر اسلامى داشتند، غالبا شناخت آنها مشكل بود، ولى قرآن نشانه هاى دقيق و زنده اى براى آنها بيان مى كند كه خط باطنى آنها را مشخص مى سازد و الگوئى در اين زمينه بدست مسلمانان براى همه قرون و اعصار مى دهد.
نخست تفسيرى از خود نفاق دارد مى گويد: بعضى از مردم هستند كه مى گويند به خدا و روز قيامت ايمان آورده ايم در حالى كه ايمان ندارند
(و من الناس من يقول آمنا بالله و باليوم الاخر و ما هم بمؤ منين ).
آنها اين عمل را يك نوع زرنگى و به اصطلاح تاكتيك جالب حساب مى كنند: آنها با اين عمل مى خواهند خدا و مؤ منان را بفريبند
( يخادعون الله و الذين آمنوا).

در حالى كه تنها خودشان را فريب مى دهند اما نمى فهمند
(و ما يخدعون الا انفسهم و ما يشعرون ).
آنها با انحراف از راه صحيح و صراط مستقيم ، عمرى را در بيراهه مى گذرانند تمام نيروها و امكانات خود را بر باد مى دهند و جز ناكامى و شكست و بدنامى و عذاب الهى بهره اى نمى گيرند.
سپس قرآن در آيه بعد به اين واقعيت اشاره مى كند كه نفاق در واقع يك نوع بيمارى است ، انسان سالم يك چهره بيشتر ندارد، هماهنگى كامل در ميان روح و جسم او حكمفرما است ، چرا كه ظاهر و باطن و روح و جسم همه مكمل يكديگرند اگر مؤ من است ، تمام وجود او فرياد ايمان مى كشد و اگر منحرف شود باز هم ظاهر و باطن او نشان دهنده انحراف است ، اين دوگانگى جسم و روح درد تازه و بيمارى اضافى است ، اين يك نوع تضاد و ناهماهنگى و از هم گسستگى است كه حاكم بر وجود انسان مى شود.
مى گويد: در دلهاى آنها بيمارى خاصى است
(فى قلوبهم مرض ).

اما از آنجا كه در نظام آفرينش ، هر كس در مسيرى قرار گرفت و وسائل آن را فراهم ساخت در همان مسير، رو به جلو مى رود، و يا به تعبير ديگر تراكم اعمال و افكار انسان در يك مسير آن را پررنگتر و راسختر مى سازد، قرآن اضافه مى كند: خداوند هم بر بيمارى آنها مى افزايد
(فزادهم الله مرضا).
و از آنجا كه سرمايه اصلى منافقان ، دروغ است و تا بتوانند، تناقضها را كه در زندگيشان ديده مى شود با آن توجيه كنند، در پايان آيه مى فرمايد: براى آنها عذاب اليمى است بخاطر دروغهائى كه مى گفتند
(و لهم عذاب اليم بما كانوا يكذبون ).

 
آخرین ویرایش:

m4material

مدیر تالار مهندسی مواد و متالورژی
مدیر تالار
1- آيا سلب قدرت تشخيص ، دليل بر جبر نيست ؟

1- آيا سلب قدرت تشخيص ، دليل بر جبر نيست ؟

سوالات مطرح شده ذيل آيات 6-7 سوره بقره ،‌مطابق با تفسير نمونه


1- آيا سلب قدرت تشخيص ، دليل بر جبر نيست ؟

نخستين سؤ الى كه در اينجا پيش مى آيد اين است كه اگر طبق آيه فوق خداوند بر دلها و گوشهاى اين گروه مهر نهاده ، و بر چشمهاشان پرده افكنده ، آنها مجبورند در كفر باقى بمانند، آيا اين جبر نيست ؟ شبيه اين آيه در موارد ديگرى از قرآن نيز به چشم مى خورد، با اين حال مجازات آنها چه معنى دارد؟ پاسخ اين سؤ ال را خود قرآن داده است و آن اينكه اصرار و لجاجت آنها در برابر حق و ادامه به ظلم و بيدادگرى و كفر سبب مى شود كه پرده اى بر حس تشخيص آنها بيفتد، در سوره نساء آيه 155 مى خوانيم : بل طبع الله عليها بكفرهم : خداوند بواسطه كفرشان ، مهر بر دلهاشان نهاده ! و در سوره مؤ من آيه 35 مى خوانيم : كذلك يطبع الله على كل قلب متكبر جبار: اينگونه خداوند مهر مى نهد بر هر قلب متكبر ستمكار! و در سوره جاثيه آيه 23 چنين آمده است : افراءيت من اتخذ الهه هواه و اضله الله على علم و ختم على سمعه و قلبه و جعل على بصره غشاوة : آيا مشاهده كردى كسى را كه هواى نفس را خداى خود قرار داده ؟ و لذا گمراه شده ، و خدا مهر بر گوش و قلبش نهاده و پرده بر چشمش افكنده است . ملاحظه مى كنيد كه سلب حس تشخيص و از كار افتادن ابزار شناخت در آدمى در اين آيات معلول عللى شمرده شده است ، كفر، تكبر، ستم ، پيروى هوسهاى سركش لجاجت و سرسختى در برابر حق ، در واقع اين حالت عكس العمل و بازتاب اعمال خود انسان است نه چيز ديگر.

اصولا اين يك امر طبيعى است كه اگر انسان به كار خلاف و غلطى ادامه دهد تدريجا با آن انس مى گيرد، نخست يك حالت است ، بعدا يك عادت مى شود، سپس مبدل به يك ملكه مى گردد و جزء بافت جان انسان مى شود، گاه كارش به جائى مى رسد كه بازگشت بر او ممكن نيست ، اما چون خود آگاهانه اين راه را انتخاب كرده است مسئول تمام عواقب آن مى باشد بى آنكه جبر لازم آيد، درست همانند كسى كه آگاهانه با وسيله اى چشم و گوش خود را كور و كر مى كند تا چيزى را نبيند و نشنود.
و اگر مى بينيم اينها به خدا نسبت داده شده است به خاطر آنست كه خداوند اين خاصيت را در اينگونه اعمال نهاده است (دقت كنيد)
عكس اين مطلب نيز در قوانين آفرينش كاملا مشهود است ، يعنى كسى كه پاكى و تقوا، درستى و راستى را پيشه كند، خداوند حس تشخيص او را قويتر مى سازد و درك و ديد و روشن بينى خاصى به او مى بخشد، چنانكه در سوره انفال آيه 29 مى خوانيم : يا ايها الذين آمنو ان تتقوا الله يجعل لكم فرقانا: اى مؤ منان اگر تقوا پيشه كنيد خداوند فرقان يعنى وسيله تشخيص حق از باطل را به شما عطا مى كند.
اين حقيقت را در زندگى روزمره خود نيز آزموده ايم ، افرادى هستند كه عمل خلافى را شروع مى كنند، در آغاز خودشان معترفند كه صددرصد خلافكار و گنهكارند، و به همين دليل از كار خود ناراحتند، ولى كم كم كه با آن انس گرفتند اين ناراحتى از بين مى رود، و در مراحل بالاتر گاهى كارشان به جائى مى رسد كه نه تنها ناراحت نيستند بلكه خوشحالند و آن را وظيفه انسانى و يا وظيفه دينى خود مى شمرند!
در حالات حجاج بن يوسف آن ابر جنايتكار روزگار مى خوانيم كه براى توجيه جنايات هولناكش مى گفت : اين مردم گنهكارند من بايد بر آنها مسلط باشم و به آنها ستم كنم ، چرا كه مستحقند، گوئى اينهمه قتل و خونريزى و جنايت را ماءموريتى از سوى خدا براى خود مى پنداشت !
و نيز مى گويند يكى از سپاهيان چنگيز در يكى از شهرهاى مرزى ايران سخنرانى كرد و گفت : مگر شما معتقد نيستيد كه خداوند عذاب بر گنهكاران نازل مى كند ما همان عذاب الهى هستيم پس هيچگونه مقاومت نكنيد!.

 

m4material

مدیر تالار مهندسی مواد و متالورژی
مدیر تالار
2- اگر اينها قابل هدايت نيستند اصرار پيامبران براى چيست ؟

2- اگر اينها قابل هدايت نيستند اصرار پيامبران براى چيست ؟

سوالات مطرح شده ذيل آيات 6-7 سوره بقره ،‌مطابق با تفسير نمونه



2- اگر اينها قابل هدايت نيستند اصرار پيامبران براى چيست ؟

اين سؤ ال ديگرى است كه در رابطه با آيات فوق در نظر مجسم مى شود ولى توجه به يك نكته پاسخ آن را روشن مى سازد و آن اينكه مجازات و كيفرهاى الهى همى شه با اعمال و رفتار انسان ارتباط دارد تنها نمى توان كسى را به خاطر اينكه قلبا آدم بدى است كيفر نمود، بلكه لازم است ابتدا او را دعوت به سوى حق كنند، اگر تبعيت نكرد و ناپاكى درون را در عملش منعكس ساخت در اين حال مستحق كيفر است ، در غير اين صورت مصداق قصاص قبل از جنايت خواهد بود.
اين همان چيزى است كه ما نام آن را اتمام حجت مى گذاريم .
بطور خلاصه : جزا و پاداش عمل ، حتما بايد پس از انجام عمل باشد، و تنها تصميم و يا آمادگى و زمينه هاى روحى و فكرى براى اين كار كافى نيست .
بعلاوه پيامبران فقط براى هدايت اينها نيامده اند، اينها در اقليتند، اكثريت توده هاى گمراه كسانى هستند كه تحت تعليم و تربيت صحيح قابل هدايت مى باشند.

مهر نهادن بر دلها

در آيات فوق و بسيارى ديگر از آيات قرآن براى بيان سلب حس تشخيص و درك واقعى از افراد، تعبير به ختم شده است ، و احيانا تعبير به طبع و رين .
اين معنى از آنجا گرفته شده است كه در ميان مردم رسم بر اين بوده هنگامى
كه اشيائى را در كيسه ها يا ظرفهاى مخصوصى قرار مى دادند، و يا نامه هاى مهمى را در پاكت مى گذاردند، براى آنكه كسى سر آن را نگشايد و دست به آن نزند آن را مى بستند و گره مى كردند و بر گره مهر مى نهادند، امروز نيز معمول است اسناد رسمى املاك را به همين منظور با ريسمان مخصوصى بسته و روى آن قطعه سربى قرار مى دهند و روى سرب مهر ميزنند، تا اگر از صفحات آن چيزى كم و زياد كنند معلوم شود.
در تاريخ شواهد فراوانى ديده مى شود كه رؤ ساى حكومتها كيسه هاى زر را به مهر خويش مختوم مى ساختند و براى افراد مورد نظر مى فرستادند، اين براى آن بوده كه هيچگونه تصرفى در آن نشود تا بدست طرف برسد، زيرا تصرف در آن بدون شكستن مهر ممكن نبود.
امروز نيز معمول است كيسه هاى پستى را لاك و مهر مى كنند.
در لغت عرب براى اين معنى كلمه ختم به كار مى رود، البته اين تعبير درباره افراد بى ايمان لجوجى است كه بر اثر گناهان بسيار در برابر عوامل هدايت نفوذناپذير شده اند، و لجاجت و عناد در برابر مردان حق در دل آنان چنان رسوخ كرده كه درست همانند همان بسته و كيسه سر به مهر هستند كه ديگر هيچگونه تصرفى در آن نمى توان كرد، و به اصطلاح قلب آنها لاك و مهر شده است .
طبع نيز در لغت به همين معنى آمده است و طابع (بر وزن خاتم ) هر دو به يك معنى مى باشد يعنى چيزى كه با آن مهر مى كنند.
اما رين به معنى زنگار يا غبار يا لايه كثيفى است كه بر اشياء گرانقيمت مى نشيند، اين تعبير در قرآن نيز براى كسانى كه بر اثر خيره سرى و گناه زياد قلبشان نفوذناپذير شده به كار رفته است ، در سوره مطففين آيه 14 مى خوانيم : كلا بل ران على قلوبهم ما كانوا يكسبون : چنين نيست ، اعمال زشت آنها زنگار و لايه بر قلب آنها افكنده است .
و مهم آنستكه انسان مراقب باشد اگر خداى ناكرده گناهى از او سر مى زند در فاصله نزديك آن را با آب توبه و عمل صالح بشويد، مبادا به صورت رنگ ثابتى براى قلب در آيد و بر آن مهر نهد.
در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) مى خوانيم : ما من عبد مؤ من الا و فى قلبه نكتة بيضاء فاذا اذنب ذنبا خرج فى تلك النكتة نكتة سوداء فان تاب ذهب ذلك السوادو ان تمادى فى الذنوب زاد ذلك السواد حتى يغطى البياض ، فاذا غطى البياض لم يرجع صاحبه الى خير ابدا، و هو قول الله عز و جل كلا بل ران على قلوبهم ما كانوا يكسبون : هيچ بنده مؤ منى نيست مگر اينكه در قلب او يك نقطه (وسيع ) سفيد و درخشندهاى است هنگامى كه گناهى از او سر زند در آن منطقه سفيد، نقطه سياهى پيدا مى شود، اگر توبه كند آن سياهى بر طرف مى گردد و اگر به گناهان ادامه دهد بر سياهى افزوده مى شود، تا تمام سفيدى را بپوشاند، و هنگامى كه سفيدى پوشانده شد ديگر صاحب چنين دلى هرگز به خير و سعادت باز نمى گردد، و اين معنى گفتار خدا است كه مى گويد: كلا بل ران على قلوبهم ما كانوا يكسبون .

 

m4material

مدیر تالار مهندسی مواد و متالورژی
مدیر تالار
سوالات مطرح شده ذيل آيات 6-7 سوره بقره ،‌مطابق با تفسير نمونه

5- چرا قلب و بصر به صيغه جمع و سمع به صيغه مفرد ذكر شده است ؟
در آيه فوق مانند بسيارى ديگر از آيات قرآن ، قلب و بصر به صورت جمع (قلوب و ابصار) آمده ولى سمع همه جا در قرآن به صورت مفرد ذكر شده است اين تفاوت حتما نكته اى دارد، نكته آن چيست ؟
پاسخ درست است كه كلمه سمع در قرآن همه جا بصورت مفرد آمده و بصورت جمع (اسماع ) نيامده است ولى قلب و بصر گاهى بصورت جمع مانند آيه فوق و گاهى بصورت مفرد مانند آيه 23 سوره جاثيه آمده است : (و ختم على سمعه و قلبه و جعل على بصره غشاوة ).
عالم بزرگوار مرحوم شيخ طوسى در تفسير تبيان از يكى از ادباى معروف چنين نقل مى كند كه : علت مفرد آمدن سمع ممكن است يكى از دو چيز باشد:
نخست : اينكه سمع گاهى بعنوان اسم جمع بكار مى رود و ميدانيم كه
در اسم جمع معنى جمع افتاده و نيازى به جمع بستن ندارد.
ديگر اينكه سمع مى تواند معنى مصدرى داشته باشد و مى دانيم مصدر دلالت بر كم و زياد هر دو مى كند و نيازى به جمع بستن ندارد.
بعلاوه مى توان وجه ذوقى و علمى ديگرى براى اين تفاوت گفت و آن اينكه : تنوع ادراكات قلبى و مشاهدات با چشم نسبت به مسموعات فوق العاده بيشتر است و بخاطر اين تفاوت قلوب و ابصار بصورت جمع ذكر شده ولى سمع بصورت مفرد آمده است .
در فيزيك جديد نيز مى خوانيم امواج صوتى قابل استماع تعداد نسبتا محدودى است و از چندين ده هزار تجاوز نمى كند. در حاليكه امواج نورها و رنگهائى كه قابل رؤ يت هستند از ميليونها مى گذرد (دقت كنيد).
 

V A H ! D

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع ,
کاربر ممتاز
سوره بقره ( آیات 11 تا 16 ) ...

سوره بقره ( آیات 11 تا 16 ) ...


.
.
.


سلام!!

قبل از هر چیز لازم میدونم از همه ی دوستان معذرت بخوام بخاطر نبودنم!!

و

از همه ی عزیزانی که دارن در این تاپیک و کلا در تالار اسلام و قرآن فعالیت میکنن تشکر کنم ...







،



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ



وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِي الأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ ( 11 )

و چون به آنان گفته شود : در زمين فساد نکنيد ، گويند : جز اين نيست که ما اصلاحگريم

( در اصل این آیه ادعای اصلاح با عمل صالح مفسدان رو روایت میکنه ... )





أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَكِن لاَّ يَشْعُرُونَ ( 12 )

بدانيد که آنان فسادگرند ، ولى خود درنمى يابند

( این آیه در ادامه آیه قبل اومده ... )






وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُواْ كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُواْ أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاء أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاء وَلَكِن لاَّ يَعْلَمُونَ ( 13 )

و چون به آنان گفته شود : شما نيز همان گونه که مردم ايمان آورده اند ايمان بياوريد ، گويند : آيا چنان که بى خردان ايمان آورده اند ايمان بياوريم ؟ بدانيد که آنان خود بى خردند ، ولى نمى دانند .

( این آیه روایت گر تحقیر مومنان توسط منافقان است و برخورد خداوند با انان است ... )






وَإِذَا لَقُواْ الَّذِينَ آمَنُواْ قَالُواْ آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْاْ إِلَى شَيَاطِينِهِمْ قَالُواْ إِنَّا مَعَكْمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُونَ ( 14 )

و چون با کسانى که ايمان آورده اند برخورد کنند ، گويند : ايمان آورده ايم ، و چون نزد سرانِ شرور خود روند و با آنان خلوت کنند ، گويند : ما با شماييم ، جز اين نيست که ما مؤمنان را به مسخره گرفته ايم .

( دو رو بودن منافقان رو بیان میکنه و تفاوت گفتار و رفتارشان ... )





اللّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَيَمُدُّهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ ( 15 )

خداست که آنان را به مسخره مى گيرد و آنان را مدد مى دهد که همواره در طغيانشان سرگردان بمانند .

( بیانگر دفاع خدادوند از مومنان ... )





.
.
.


:gol::gol::gol:


پیشاپیش عید همه مبارک

لحظه سال تحویل دعا یادتون نره ...

اللهم عجل لولیک الفرج ...


:gol::gol::gol:
 
آخرین ویرایش:

m4material

مدیر تالار مهندسی مواد و متالورژی
مدیر تالار
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
.
.

سوره بقره (آيات 11-15)
.
.
.
تفسير نور
.
.

وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُواْ فِى الْأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ‏(11)
پيام ها
1- گرچه منافقان پندپذير و نصيحت خواه نيستند، ولى بهتر است با آنها سخن گفت و نهى از منكر كرد. «قيل لهم»
2-
نفاق، عامل فساد است. «لا تفسدوا فى الارض»
3- منافق چند چهره بودن خود را مردم‏دارى واصلاح‏طلبى مى ‏داند. «انمّا نحن مصلحون»
4- منافق، فقط خود را اصلاح‏طلب معرّفى مى‏ كند. «انّما نحن مصلحون» (ممكن است كسى در حدّ اعلاى بيمارى روحى باشد، ولى خيال كند كه سالم است.)
5 - منافق با ستايش نابجا از خود، در صدد تحميق مردم و توجيه خلافكارى ‏هاى خويش است. «انّما نحن مصلحون»



أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمِفْسِدُونَ وَلَكِن لَّا يَشْعُرُونَ‏(12)

در يك بررسى اجمالى از آيات قرآن در مى ‏يابيم كه نفاق، آثار و عوارض بدى در روح، روان، رفتار و كردار شخص منافق ايجاد مى‏ كند كه او را در دنيا و قيامت گرفتار مى ‏سازد. قرآن در وصف آنها مى ‏فرمايد:
* دچار فقدان شعور واقعى مى ‏شوند.
* انديشه و فهم نمى ‏كنند.
* دچار حيرت و سرگردانى مى‏ شوند.
* چون اعتقاد قلبى صحيحى ندارند، وحشت واضطراب و عذابى دردناك دارند.

پيام ها
1-مسلمانان بايد به ترفند وشعارهاى به ظاهر زيباى منافقان، آگاه شوند. «الا»
2- بلندپروازى و خيال‏پردازى مغرورانه‏ ى منافق، بايد شكسته شود. «انّهم هم المفسدون»
3- منافقان دائماً در حال فساد هستند. «المفسدون»
4- زرنگى اگر در مسير حقّ نباشد، بى ‏شعورى است. «لا يشعرون»



وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ ءَامِنُواْ كَمَآ ءَامَنَ النَّاسُ قَالُواْ أَنُؤْمِنُ كَمَآ ءَامَنَ السُّفَهَآءُ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهآءُ وَلَكِن لَّا يَعْلَمُونَ‏(13)
پيام ها
1- ارشاد و دعوت اولياى خدا، در منافقان بى ‏اثر است.«قيل...أنؤمن»
2- منافقان، روحيّه امتياز طلبى و خود برتربينى دارند.«انؤمن»
3- تحقير مؤمنان، از شيوه‏هاى منافقان است. «كما آمن السفهاء»
(ايمان داشتن و تسليم خدا بودن، در نظر منافقان سبك مغزى است.)
4-
مسلمانان بايد هوشيار باشند تا فريب ظواهر را نخورند.«الا»
5 - در فرهنگ قرآن، تسليم حقّ نشدن، سفاهت است.«انّهم هم السفهاء»
6- بايد غرور متكبرانه منافق، شكسته وبا آن مقابله به مثل شود. «انّهم ‏هم ‏السفهاء»
7- افشاى چهره دروغين منافق، براى جامعه اسلامى ضرورى است. «هم ‏السفهاء»
8 -
بدتر و دردآورتر از هر دردى، جهل به آن درد است. «لكن لا يعلمون»


وَإِذَا لَقُواْ الَّذِينَ ءَامَنُواْ قَالُواْ ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَوْاْ إِلَى‏ شَيَطِينِهِمْ قَالُواْ إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِءُونَ‏(14)

«شيطان» از «شَطَن» به معناى دور شده از خير است كه به هركس القاى انحراف كند، اطلاق شده وبه انسان‏هاى بدكار و دور از حقّ نيز گفته مى ‏شود.

پيام ها
1- منافق، نان را به نرخ روز مى‏ خورد. «قالوا آمنا... قالوا انّا معكم»
2- به هر اظهار ايمان، نبايد اعتماد قطعى كرد و بايد مواظب عوامل نفوذى بود. «قالوا آمنّا»
3- منافق، شهامتِ صداقت ندارد واز مؤمنان ترس و هراس دارد. «خَلَوا»
تماس وارتباط منافقان با مؤمنان، آشكار وعلنى است ولى تماس آنان با كفّار يا سران و رهبران خود، سرّى و محرمانه، در نهان و خلوت صورت مى‏ گيرد.
4- دوستان منافقان، شيطان صفت هستند. «شياطينهم»
5 - كفّار و منافقان با همديگر ارتباط تشكيلاتى دارند و منافقان از آنان خطّ فكرى مى ‏گيرند. «شياطينهم»
6- اظهار ايمان از سوى منافق موقتى است، ولى كفر او پايدار و ثابت است. «آمنّا، انّا معكم» (ايمان، با جمله‏ ى فعليه وكفر با جمله‏ ى اسميّه آمده وجمله اسميّه نشانه‏ ى دوام و ثبوت است.)
7- منافقان با كافران نه تنها هم‏فكرند بلكه كمك‏ كار هم نيز هستند.«انّا معكم» (كلمه «مع»، در جايى بكار مى ‏رود كه علاوه بر هم‏فكرى، همكارى نيز باشد.)
8 - منافقان، مؤمنان را به استهزا مى‏گيرند. «انّما نحن مستهزؤن»



اللَّهُ يَسْتَهْزِى‏ءُ بِهِمْ وَيَمُدُّهُمْ فِى طُغْينِهِمْ يَعْمَهُونَ‏(15)

امام رضا عليه السلام در تفسير اين آيه مى ‏فرمايد: خداوند، اهل مكر و خدعه و استهزا نيست، لكن جزاى مكر و استهزاى آنان را مى‏دهد.
پيام ها
1- كيفرهاى الهى، متناسب با گناهان است. در برابر «انّما نحن مستهزؤن»، «اللَّه يستهزئ بهم» آمده است.
2- منافقان با خدا طرفند، نه با مؤمنان. (آنها مؤمنان را مسخره مى ‏كنند، ولى خدا به حمايت آمده و پاسخ مسخره‏ى آنان را خودش مى ‏دهد.) «اللَّه يستهزئ بهم»
3- استهزا، اگر به عنوان پاسخ باشد مانعى ندارد. نظير تكبّر در مقابل متكبّر. «اللَّه يستهزئ بهم»
4- از مهلت دادن وزياده بخشى ‏هاى خداوند، نبايد مغرور شد. «يمدّهم فى طغيانهم»
5 - سركشى و طغيان، زمينه‏اى براى سر درگمى ‏هاست. «فى طغيانهم يعمهون»





 

V A H ! D

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع ,
کاربر ممتاز
سوره بقره ( آیات 16 تا 20 ) ...

سوره بقره ( آیات 16 تا 20 ) ...



.
.
.



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ






أُوْلَئِكَ الَّذِينَ اشْتَرُوُاْ الضَّلاَلَةَ بِالْهُدَى فَمَا رَبِحَت تِّجَارَتُهُمْ وَمَا كَانُواْ مُهْتَدِينَ ( 16 )

اينان کسانى اند که گمراهى را به بهاى هدايت خريده اند ; از اين رو داد و ستدشان سودى نکرده و رهيافته نبوده اند .






مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا أَضَاءتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَكَهُمْ فِي ظُلُمَاتٍ لاَّ يُبْصِرُونَ ( 17 )

داستان منافقان مانند داستان کسانى است که آتشى برافروختند ، و چون پيرامونشان را روشن ساخت ، خدا نورشان را از ميان برد ،

و آنان را در تاريکى هايى که چيزى نمى ديدند رها کرد .





صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَرْجِعُونَ ( 18 )

آنان کر و لال و کورند ; نه توانِ شنيدن حق را دارند و نه بر باز گفتن آن توانا هستند و نه مى توانند نشانه هاى حق را بنگرند

از اين رو از گمراهى خود باز نخواهند گشت .





أَوْ كَصَيِّبٍ مِّنَ السَّمَاءِ فِيهِ ظُلُمَاتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ يَجْعَلُونَ أَصْابِعَهُمْ فِي آذَانِهِم مِّنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ واللّهُ مُحِيطٌ بِالْكافِرِينَ ( 19 )

يا داستانشان مانند داستان کسانى است که در رگبارى تند که از آسمان فرو مى ريزد و در آن تاريکى ها و رعد و برقى است ، گرفتار شده اند .

در اثر خروش صاعقه ها از ترس مرگ ، انگشتان خود را در گوش هايشان مى نهند ، و خدا بر کافران احاطه دارد .





يَكَادُ الْبَرْقُ يَخْطَفُ أَبْصَارَهُمْ كُلَّمَا أَضَاء لَهُم مَّشَوْاْ فِيهِ وَإِذَا أَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قَامُواْ وَلَوْ شَاء اللّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ إِنَّ اللَّه عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ( 20 )

نزديک است درخشش برق ديدگانشان را برُبايد . هرگاه راه را براى آنان روشن کند ، در پرتو آن پيش مى روند ، و چون راه را بر آنان تاريک کند مى ايستند .

و اگر خدا مى خواست ، از آغاز ، شنوايى را از گوش ها و بينايى را از چشم هايشان مى گرفت ، که خدا بر هر کارى تواناست .




.
.
.



اللهم عجل لولیک الفرج ... :gol:

 

princesss

عضو جدید
تفسیر نمونه

تفسیر نمونه

:gol:تفسیر نمونه:
اولئک الذین اشتروا الظلالة بالهدی فما ربحت تجارتهم و ماکانوا مهتدین (16)
در قرآن کریم کرارا فعالیت های انسان در این دنیا به یک نوع تجارت تشبیه شده است و در حقیقت همه ی ما در این دنیا تاجرانی هستیم که با سرمایه های فراوان خدا داد ، سرمایه عقل ، فطرت ، عواطف و مواهب عالم طبیعت و بالاخره رهبری انبیاء گام در این تجارت خانه بزرگ می گذاریم. گروهی سود می برند و پیروز می شوند و سعادتمند و گروهی دیگر نه تنها سودی نمی برند بلکه اصل سرمایه را نیز از دست داده و به معنای واقعی ورشکست می شوند.نمونه ی کامل گروه اول مجاهدان راه خدا و نمونه ی واضح گروه دوم منافقانند که قرآن در آیات فوق پس از ذکر کارهای مخرب آنها که در لباس اصلاح و عقل انجام می گیرد می گوید آنها کسانی هستند که هدایت را با گمراهی مبادله کردند و این تجارت نه برای آنها سودی داشت و نه مایه هدایت شد.
و این معاوضه 2 زیان بزرگ داشت : نخست اینکه سرمایه های مادی و معنوی خویش را از دست دادند بی آنکه در مقابل آن سود برند و دیگر اینکه حتی به نتیجه ی شوم مورد نظر خود نیز نرسیدند زیرا اسلام باسرعت پیشرفت کرد و به زودی صفحه جهان را فراگرفت و این منافقان نیز رسوا شدند.
مثلهم کمثل الذی استوقد ناراٌ فلما اضاءت ما حوله ذهب الله بنورهم و ترکهم فی ظلمات لا یبصرون(17)
صم بکم عمی فهم لایرجعون (18)
این آیات اشاره به منافقانی دارد که در آغاز وارد صف مومنان راستین شده بودند و حقیقتاً ایمان آوردند اما این ایمان مستقر و پابرجا نبود و به نفاق گرائید و این آیات بازگو کننده ی حال افراد است
منافقان خود را افراد زیرک و باهوش می پنداشتند و در پرتو روشنایی این شعله ضعیف و ناپایدار می خواستند راه زندگی خود را ادامه دهند و به نوایی برسند اما قرآن پرده از روی کارهای آنها برداشت و دروغشان آشکار کرد.
اٌو کصیب من السماء فیه ظلمات و رعدو برق یجعلون اصابعهم فی آذانهم من الصواعق حذر الموت و الله محیط بالکافرین(19)
یکاد البرق یخطف ابصارهم کلما اضاءلهم مشوا فیه و اذا علیهم قاموا و لو شاء الله لذهب بسمعهم و ابصارهم ان الله علی کل شئ قدیر(20)
این آیات مجسم کننده ی وضع محیطها مانند: ظلمت و رعد و برق است واشاره به محیط وحشت زا و پر خوفی است که منافقان در آن زندگی داشتند. و حال منافقانی را بازگو می کند که از آغاز در همان صف نفاق بودند و حتی برای یک لحظه هم ایمان نیاورده اند
جهاد مسلحانه مسلمین در برابر دشمنان همانند خروش رعد و صاعقه برسر آنها فرو می آید و پیشرفت سریع اسلام همچون برق آسمانی چشم آنها را خیره کرده بود و آیات قرآن که پرده از رازهای نهانشان بر می داشت همچون صاعقه ها آنها را هدف قرار می داد.
 

V A H ! D

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع ,
کاربر ممتاز
سلام!!

دوستان به آیه ی 16 سوره بقره توجه کنید ... :


أُوْلَئِكَ الَّذِينَ اشْتَرُوُاْ الضَّلاَلَةَ بِالْهُدَى فَمَا رَبِحَت تِّجَارَتُهُمْ وَمَا كَانُواْ مُهْتَدِينَ ( 16 )

اينان کسانى اند که گمراهى را به بهاى هدايت خريده اند ; از اين رو داد و ستدشان سودى نکرده و رهيافته نبوده اند .


در قرآن کریم فعالیت های انسان در این دنیا به یک نوع تجارت تشبیه شده است

و در حقیقت همه ی ما در این دنیا تاجرانی هستیم که با سرمایه های فراوان خدا داد ، سرمایه عقل ، فطرت ، عواطف و مواهب عالم طبیعت و بالاخره رهبری انبیاء گام در این تجارت خانه بزرگ می گذاریم.

گروهی سود می برند و پیروز می شوند و سعادتمند و گروهی دیگر نه تنها سودی نمی برند بلکه اصل سرمایه را نیز از دست داده و به معنای واقعی ورشکست می شوند.

نمونه ی کامل گروه اول مجاهدان راه خدا و نمونه ی واضح گروه دوم منافقانند که قرآن در آیات فوق پس از ذکر کارهای مخرب آنها که در لباس اصلاح و عقل انجام می گیرد می گوید آنها کسانی هستند که هدایت را با گمراهی مبادله کردند

و این تجارت نه برای آنها سودی داشت و نه مایه هدایت شد.

و این معاوضه 2 زیان بزرگ داشت :

نخست اینکه سرمایه های مادی و معنوی خویش را از دست دادند بی آنکه در مقابل آن سود برند

و دیگر اینکه حتی به نتیجه ی شوم مورد نظر خود نیز نرسیدند زیرا اسلام باسرعت پیشرفت کرد و به زودی صفحه جهان را فراگرفت و این منافقان نیز رسوا شدند ...


.
.
.


جدا روی معنی و تفسیر این آیه دقت و تأمل کنید ...
 

amir ghasemiyan

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
:gol:تفسیر نمونه:
اولئک الذین اشتروا الظلالة بالهدی فما ربحت تجارتهم و ماکانوا مهتدین (16)
در قرآن کریم کرارا فعالیت های انسان در این دنیا به یک نوع تجارت تشبیه شده است و در حقیقت همه ی ما در این دنیا تاجرانی هستیم که با سرمایه های فراوان خدا داد ، سرمایه عقل ، فطرت ، عواطف و مواهب عالم طبیعت و بالاخره رهبری انبیاء گام در این تجارت خانه بزرگ می گذاریم. گروهی سود می برند و پیروز می شوند و سعادتمند و گروهی دیگر نه تنها سودی نمی برند بلکه اصل سرمایه را نیز از دست داده و به معنای واقعی ورشکست می شوند.نمونه ی کامل گروه اول مجاهدان راه خدا و نمونه ی واضح گروه دوم منافقانند که قرآن در آیات فوق پس از ذکر کارهای مخرب آنها که در لباس اصلاح و عقل انجام می گیرد می گوید آنها کسانی هستند که هدایت را با گمراهی مبادله کردند و این تجارت نه برای آنها سودی داشت و نه مایه هدایت شد.
و این معاوضه 2 زیان بزرگ داشت : نخست اینکه سرمایه های مادی و معنوی خویش را از دست دادند بی آنکه در مقابل آن سود برند و دیگر اینکه حتی به نتیجه ی شوم مورد نظر خود نیز نرسیدند زیرا اسلام باسرعت پیشرفت کرد و به زودی صفحه جهان را فراگرفت و این منافقان نیز رسوا شدند.
مثلهم کمثل الذی استوقد ناراٌ فلما اضاءت ما حوله ذهب الله بنورهم و ترکهم فی ظلمات لا یبصرون(17)
صم بکم عمی فهم لایرجعون (18)
این آیات اشاره به منافقانی دارد که در آغاز وارد صف مومنان راستین شده بودند و حقیقتاً ایمان آوردند اما این ایمان مستقر و پابرجا نبود و به نفاق گرائید و این آیات بازگو کننده ی حال افراد است
منافقان خود را افراد زیرک و باهوش می پنداشتند و در پرتو روشنایی این شعله ضعیف و ناپایدار می خواستند راه زندگی خود را ادامه دهند و به نوایی برسند اما قرآن پرده از روی کارهای آنها برداشت و دروغشان آشکار کرد.
اٌو کصیب من السماء فیه ظلمات و رعدو برق یجعلون اصابعهم فی آذانهم من الصواعق حذر الموت و الله محیط بالکافرین(19)
یکاد البرق یخطف ابصارهم کلما اضاءلهم مشوا فیه و اذا علیهم قاموا و لو شاء الله لذهب بسمعهم و ابصارهم ان الله علی کل شئ قدیر(20)
این آیات مجسم کننده ی وضع محیطها مانند: ظلمت و رعد و برق است واشاره به محیط وحشت زا و پر خوفی است که منافقان در آن زندگی داشتند. و حال منافقانی را بازگو می کند که از آغاز در همان صف نفاق بودند و حتی برای یک لحظه هم ایمان نیاورده اند
جهاد مسلحانه مسلمین در برابر دشمنان همانند خروش رعد و صاعقه برسر آنها فرو می آید و پیشرفت سریع اسلام همچون برق آسمانی چشم آنها را خیره کرده بود و آیات قرآن که پرده از رازهای نهانشان بر می داشت همچون صاعقه ها آنها را هدف قرار می داد.

این سوال برام پیش اومده بود که چرا وقتی انسانی ( هر چند منافق و کافر ) سعی میکنه نوری پیدا کنه و در راه قدم برداره خداوند مانعش میشه و نمیذاره به هدفش برسه. منظورم آیه 17 است.
با این توضیحات مسئله برام قابل فهم شد.مرسی
 

m4material

مدیر تالار مهندسی مواد و متالورژی
مدیر تالار
سوره بقره(آيات 16-20)...تفسير نور

سوره بقره(آيات 16-20)...تفسير نور

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
.
.
تفسير نور
.
.
سوره بقره(آيات 16-20)
.
.
أُوْلَئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُاْ الضَّلَلَةَ بِالْهُدَى فَمَا رَبِحَت تِّجرَتُهُمْ وَ مَا كَانُواْ مُهْتَدِينَ‏(16)

1- منافق، سود و زيان خود را نمى ‏شناسد ولذا هدايت را با ضلالت معامله مى‏ كند. «اشتروا الضلالة بالهدى»
2- انسان، آزاد و انتخاب‏گر است. چون داد و ستد، نياز به اراده وتصميم دارد. «اشتروا الضلالة...»
3-
دنيا همچون بازار است و مردمان، معامله‏ گر و مورد معامله، اعمال و انتخاب‏هاى ماست. «اشتروا... فما ربحت تجارتهم»
4-
عاقبتِ مؤمن، هدايت؛ «على هدىً من ربّهم» و سرانجام منافق، انحراف است. «ما كانوا مهتدين»
5 - منافقان به اهداف خود راهى نمى ‏يابند. «ما كانوا مهتدين» وبا توجّه به آيات بعد.



مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِى اسْتَوْقَدَ نَاراً فَلَمَّآ أَضَآءَتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَكَهُمْ فِى ظُلُمَتٍ لَّا يُبْصِرُونَ‏(17)


مثال حقّ، به آب و باطل به كفِ روى آب. مثال حقّ به شجره‏ ى طيّبه و باطل به شجره‏ ى خبيثه. تشبيه اعمال كفّار به خاكسترى در برابر تندباد. ويا تشبيه كارهاى آنان، به سراب. تشبيه بت‏ها و طاغوت‏ها به خانه عنكبوت. تمثيل دانشمند بى‏ عمل به الاغى كه كتاب حمل مى‏ كند. وتمثيل غيبت، به خوردن گوشت برادرى كه مرده است.
اين آيه نيز در مقام تشبيهِ مجموعه‏ اى از روحيّات وحالاتِ منافقان است. آنان، نار مى ‏افروزند، ولى خداوند نورش را مى‏ برد و دود و خاكستر و تاريكى براى آنان باقى مى ‏گذارد.

امام رضا عليه السلام فرمودند: معناى آيه «تركهم فى ظلمات...» آن است كه خداوند آنان را به حال خود رها مى ‏كند.

1- منافق براى رسيدن به نور، از نار (آتش) استفاده مى‏ كند كه خاكستر و دود و سوزش نيز دارد. «استوقد ناراً»
2- نور اسلام عالم‏گير است، ولى نورى كه منافقان در سايه‏ ى آن تظاهر به اسلام مى‏ كنند، در شعاعى كمتر و روشنايى آن ناپايدار است. «أضاءت ما حوله»
3-
اسلام نور و كفر تاريكى است. «ذهب اللّه بنورهم وتركهم فى ظلمات»
4-
كسى كه از يك نور بهره ‏مند نشود، در ظلمات متعدّد باقى مى‏ ماند. «بنورهم... فى ظلمات» (كلمه «نور» مفرد و كلمه «ظلمات» جمع است.)
5 - نقشه‏ ها وتوطئه ‏هاى منافقان، به اراده الهى ناتمام مى ‏ماند. «ذهب اللّه بنورهم»
6-
طرف مقابل منافقان، خداوند است. «ذهب اللّه بنورهم»
7- عاقبت و آينده‏ ى منافقان، تاريك است. «فى ظلمات»
8 - منافقان دچار وحشت و اضطراب، ودر تصميم‏گيرى ‏هاى دراز مدّت، سردرگم هستند. «فى ظلمات لا يبصرون»
9-
گاهى در آغاز، ايمان واقعى است، ولى كم‏ كم انسان به انحراف گرايش پيدا نموده و منافق مى‏ شود. (كلمه «نورهم» در اين آيه و جمله «لايرجعون» در آيه بعد نشان مى ‏دهد كه آنان نورى داشتند، ولى به سوى آن نور برنگشتند.)



صُمٌّ بُكْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لَا يَرْجِعُونَ‏(18)


قرآن در ستايش برخى پيامبران مى ‏فرمايد: آنان دست وچشم دارند، «واذكر عبادنا ابراهيم واسحاق ويعقوب اولى الايدى والابصار» شايد مقصود آن است كه كسى كه دست بت‏ شكنى دارد دست دارد، كسى كه چشم خدابين دارد چشم دارد، پس منافقان كه چنين دست وچشمى ندارند، در واقع همچون ناقص الخلقه‏ هايى هستند كه خود مقدّمات نقص را فراهم كرده و وسائل شناخت را از دست داده‏اند. لذا در اين سوره درباره ‏ى منافقان تعابيرى همچون «لا يشعرون، ما يشعرون، لا يعلمون، لا يبصرون، يعمعون، صم، بكم، عمى، لا يرجعون» بكار رفته است.

1-نفاق، انسان را از درك حقايق و معارف الهى باز مى‏ دارد. «صم بكم عمى»
2- كسى كه از عطاياى الهى در راه حقّ بهره نگيرد، همانند كسى است كه فاقد آن نعمت‏هاست. «صم بكم عمى»
3- حقّ نديدن منافقان دو دليل دارد: يكى آنكه فضاى بيرونى آنان تاريك است؛ «فى ظلمات» وديگر آنكه خود چشم دل را از دست داده‏ اند. «صم بكم عمى»
4- منافقان، لجاجت و تعصّب دارند. «فهم لا يرجعون»



أَوْ كَصَيّبٍ مِّنَ السَّمَآءِ فِيهِ ظُلُمَتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ يَجْعَلُونَ أَصَبِعَهُمْ فِى ءَاذَانِهِم مِّنَ الصَّو عِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللَّهُ مُحِيطٌ بِالْكَفِرِينَ‏(19)

1- منافقان غرق در مشكلات و نگرانى ‏ها مى‏ شوند، و در همين دنيا نيز دلهره و اضطراب و رسوايى و ذلّت دامن گيرشان مى ‏شود. «ظلمات و رعد و برق»
2- منافقان از مرگ مى‏ ترسند. «حذر الموت»
3- منافقان بدانند كه خداوند بر آنها احاطه دارد و هر لحظه اراده فرمايد، اسرار و توطئه‏ هاى آنها را افشا مى‏ كند. «و اللّه محيط بالكافرين»
4-
سرانجام نفاق، به كفر منتهى مى‏ شود. «و اللّه محيط بالكافرين» لذا در جاى ديگر قرآن مى‏ فرمايد: «ان اللَّه جامع المنافقين و الكافرين فى جهنم جميعاً»



يَكَادُ الْبَرْقُ يَخْطَفُ أَبْصَرَهُمْ كُلَّمَآ أَضَآءَ لَهُم مَّشَوْاْ فِيهِ وَإِذَآ أَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قَامُواْ وَلَوْ شَآءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَأَبْصَرِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلَى‏ كُلِّ شَى‏ءٍ قَدِيرٌ(20)

هرگاه گفته مى ‏شود خداوند بر هر كارى قادر است، مراد كارهاى ممكن است. مثلاً اگر گفتيم فلانى رياضي‏دان است، معنايش آن نيست كه بتواند حاصل جمع 2+2 را 5 بياورد. زيرا اين امر محال است، نه آنكه آن شخص قادر بر جمع نمودن آن نباشد. كسانى از امام عليه السلام سؤال كردند: آيا خداوند مى ‏تواند كره‏ى زمين را در تخم مرغى قرار دهد؟ امام ابتدا يك پاسخ اقناعى دادند كه با يك عدسىِ چشم، آسمان بزرگ را مى‏ بينيم، سپس فرمودند: خداوند قادر است، امّا پيشنهاد شما محال است.
درست مانند قدرت رياضي‏دان كه مسئله‏ى محال را حل نمى‏كند.

سيماى منافق در قرآن
منافق در عقيده وعمل، برخورد وگفتگو، عكس‏العمل ‏هايى را از خود نشان مى ‏دهد كه در اين سوره وسوره‏ هاى منافقون، احزاب، توبه، نساء و محمّد آمده است. آنچه در اينجا به مناسبت مى ‏توان گفت، اين است كه منافقين در باطن ايمان ندارند، ولى خود را مصلح و عاقل مى ‏پندارند. با همفكران خود خلوت مى ‏كنند، نمازشان با كسالت و انفاقشان با كراهت است. نسبت به مؤمنان عيب‏جو و نسبت به پيامبر صلى الله عليه وآله موذى ‏اند. از جبهه فرارى و نسبت به خدا غافل‏اند. افرادى ياوه‏ سرا، رياكار، شايعه ساز و علاقمند به دوستى با كفارند. ملاك علاقه‏ شان كاميابى و ملاك غضبشان، محروميّت است. نسبت به تعهّداتى كه با خدا دارند بى‏ وفايند، نسبت به خيراتى كه به مؤمنين مى‏ رسد نگران، ولى نسبت به مشكلاتى كه براى مسلمين پيش مى ‏آيد شادند. امر به منكر ونهى از معروف مى ‏كنند. قرآن در برابر اين همه انحراف‏هاى فكرى وعملى مى ‏فرمايد: «انّ المنافقين فى الدّرك الاسفل من النار»

1- منافق در مسير حركت، متحيّر است. «أضاء... مشوا، أظلم... قاموا»
2- حركت منافق، در پرتو نور ديگران است. «اضاء لهم»
3- منافق به سبب اعمالى كه مرتكب مى‏ شود، هر لحظه ممكن است گرفتار قهر خداوندى شود.«و لو شاء اللّه لذهب بسمعهم»
4- سنّت الهى، آزادى دادن به همه است و گرنه خداوند مى‏ توانست منافقان را كر و كور كند. «و لو شاء اللّه لذهب بسمعهم و ابصارهم»

 

m4material

مدیر تالار مهندسی مواد و متالورژی
مدیر تالار
مرسی.خیلی خوب و جامع بود
تمام سوالاتم برطرف شد.
موفق باشید
خواهش ميكنم
خب، بي زحمت شما هم سوالاتونو اينجا بذاريد كه دوستان هم استفاده كنن
:redface:
باتشكر از شما و كساني كه همراه اين تاپيك هستن
و تشكر از همه كسانيكه براي اين تاپيك زحمت ميكشن
خداقوت
:gol:
موفق باشيد

 
بالا