زندگی
ابوالحسن محمد بن ابوذر يوسف عامرى نيشابورى يكى از فلاسفه اسلامى قرن چهارم هجرى است. گرچه نام او امروزه ـ آن چنان كه بايد ـ معروف و مشهور نيست، ولى وى از مشاهير و نام آوران عصر خويش بوده است. گروهى او را در رديف فلاسفه بزرگ اسلامى مانند كندى، فارابى و ابن سينا به شمار آوردهاند. در برخى ديدگاهها نسب فلسفى ابوالحسن عامرى به ابو زيد بلخى و از طريق او به كندى برمىگردد، زيرا عامرى شاگر ابوزيد بلخى است و ابو زيد بلخى هم يكى از شاگردان يعقوب بن اسحاق كندى بود. به دليل شاگردى ابوزيد بلخى است كه عامرى گرچه بعد از فارابى است، ولى بيشتر تحت تأثير مكتب فكرى كندى قرار دارد؛ يعنى در واقع وى در تاريخ فلسفه، ميان دو فيلسوف اسلامى بزرگ، يعنى ابونصر فارابى و ابن سينا است.
ابن سينا به عامرى بىتوجه بوده و در كتب خويش از او نه نيكى نام نمىبرد. علت اين ديدگاه ابن سينا را بايد در بى اعتنايى عامرى به مشرب فلسفى فارابى و پيروى از مشرب فلسفى كندى جست و جو كرد؛ زيرا ابن سينا در عالم جز فارابى كسى را به استادى نمىشناسد. و وقتى مىبيند كه عامرى به فارابى بى توجه است و حتى از فارابى با عنوان تازه به دوران رسيده نام مىبرد از او ناراحت مىشود و با او برخورد تند مىكند.
زمان دقيق تولد عامى مشخّص نيست، امّا در گذشت وى در سال 381 هجرى اتفاق افتاده است. او در نيشابور و در خانوادهاى اصيل و متدين متولد شد. دوره مقدماتى علوم را در همان شهر گذراند و در خانوادهاى اهل دانش و دين و در محضر پدرى فقيه، تربيت اسلامى يافت و با يسره نبوى، تفسير و فقه ـ چنان كه بايد ـ آشنا شد. خاندان عامرى علاوه بر علم و دانش، در مناصب سياسى و اجتماعى نيز دست داشتهاند.
ابوالحسن عامرى فلسفه را نزد ابوزيد بلخى آموخت، لذا انديشههاى فلسفى و كلامى وى به صراحت، از آراى ابوزيد بلخى متأثّر است. انديشه وحدت شريعت كه در آراى ابوالحسن وجود دراد، متأثّر از انديشه اوست. او هم چنين تحت تأثير استاد خويش ابوزيد بلخى و به پيروى از انديشههاى او در جمع بين عقل و دين يا فلسفه و شريعت تلاش بسيارى كرد.
از ويژگىهاى عامرى، گشت و گذار در شهرها و بلاد براى فراگيرى علم و فهم و درك اوضاع و مسائل اجتماعى مردمان آن دوره بوده است، از اين رو تمامى عمرش را در نيشابور نگذرانده، بلكه از مكانى به مكانى ديگر در سفر بوده است. از جمله سفرهاى او ديدار از مراكز بزرگ فرهنگى آن دوره نظير بغداد، رى و بخارا بوده است. در هر كدام از اين شهرها مدتى كوتاه و گاه طولانى اقامت داشته و به تعليم و مناظره و تأليف پرداخته است. و در همين دوره است كه او با انديشمندان و متفكران ديگر اين دوره نظير ابوعلى مسكويه، ابوحيان توحيدى و ابن عميد كه از وزيران اديب سده چهارم قمرى بوده و نقش سياسى و فرهنگى مؤثرى در ايران نموده ارتباط داشته است. بديهى است كه حضور در هر كدام از اين مناطق، نقش مهمى در سراسر زندگى او به ويژه در زندگى فكرىاش ايفا مىكند.
اما در كنار علاقهمندى او به مسائل فكرى، انگيزههاى سياسى نيز در اين گشت و گذارها دخيل بوده است. انگيزه حقيقى و اساسى وى از سفر به پايتختهاى اسلامى، علاقه او به دانش و مطالعه اوضاع و احوال مردم بوده، لكن به نظر مىرسد كه اين گشت و گذارها انگيزههاى ديگرى نيز داشته است كه يكى از مهمترين آنها اين بود كه همراه با آثار فلسفى خويش به ديدار امرا و وزراى دولتهاى كوچك اسلامى مىشتافت و آثارش را به آنان هديه مىكرد به اميد آن كه از پاداش و صله آنان برخوردار شود. همان كارى كه اديبان، شاعران و دانشمندان بزرگ معاصرش نيز انجام مىدادند؛ يعنى به مراكز حكومتهاى اسلامى سفر مىكردند و قصايد يا آثار علمى و ادبى خود را براى اميران و وزيران به ارمغان مىبردند.
دليل اينكه او در مسافرتهاى خود علاوه بر اهداف علمى و فرهنگى به دنبال اهداف سياسى نيز بوده است، تقديم كتاب «الاعلام بمناقب الاسلام» به ابونصر سامانى مىباشد كه به پاس خدمات ابونصر، به او تقديم كرده است. هدف ابن عامرى از تقديم آن، برخوردارى از پاداشهاى وى بوده است.
در كنار انگيزههاى فوق نكته قابل تأمّل در مورد سفرهاى عالمان و انديشمندان اين است كه امنيت خاطر او و بستر امن سياسى و اجتماعى، يكى از ابزارهاى لازم براى انديشهورزى است، زيرا انديشمند تنها فارغ از دغدغههاى معمول و با خاطرى آسوده مىتواند به تفكر و انديشهورزى بپردازد.
در مطالعه تاريخ و زندگى علماى اسلامى، زمينههاى نگرانى و دغدغه خاطر، تزلزل سياسى و رواج ظلم و ستم و اختناق دستگاههاى سياسى عرصه آزاد تفكر را بر آنان تنگ كرده است، بنابراين سفر از ديارى به ديارى ديگر، يكى از راههاى فراغت و امنيت جويى بوده است. در مورد ابوالحسن عامرى نيز با توجه به وضعيت زمانه، ويژگىهاى حاكمان، بحرانهاى سياسى و ناامنى ضرورت جست و جو گرى براى فضاى امن مىتواند انگيزه سفرهاى متعدد او را به مناطق مختلف باشد.
مذهب ابن عامرى
در اين كه ابوالحسن عامرى شيعى مذهب بوده، يا پيرو مذهب اهل سنّت مىباشد، جاى ترديد و ابهام است. مقدسى در كتاب احسن التقاسيم بر اين عقيده است كه اغلب خراسانيان آن روز حنفى مذهب بوده و در بخشهايى مانند بخارا و نيشابور شافعى مذهبان در كنار حنفىها يافت مىشدند.
با توجّه به اين كه خاندان او و مردم نيشابور حنفى مذهب بودند و مذهب شايع در آن ديار حنفى بوده است بايد به گمان قوى او را حنفى مذهب دانست و از طرف ديگر استاد برجسته او، ابوزيد بلخى بر مذهب حنفى بوده است و همان گونه كه قبلاً نيز بيان شد، ابن عامرى بسيار متأثّر از اوست و در نزد او علوم رايج را آموخته است، گرچه ديدگاههاى فلسفى او و آثارش و نگرشهاى او كمتر متأثّر از ايدئولوژى و مذهب مىباشد كلمات تمجيدآميز ابن عامرى درباره امام صادق7 و تجليل از او نمىتواند دليل قاطعى بر شيعى بودن او باشد؛ زيرا در چند جا از ابوحنيفه نيز به عنوان «زين الفقهاء» نام بده است. او در بررسى رأى ابوحنيفه درباره جبر و اختيار، از امام صادق عليهالسلام نيز نام مىبرد و تنها انتساب اين رأى را به امام صادق عليهالسلام يادآور مىشود، بنابراين صرف نقل روايت و يا ذكر نام، نمىتواند دليلى بر شيعى بودن او باشد.
آثار و تأليفات ابن عامرى
عمدهترين آثار ابوالحسن عامرى در مقدمه كتاب «الامد على الابد» خود او ذكر شده است. امّا در مورد آثار ديگر وى ديدگاههاى متفاوتى وجود دارد كه برخى از نويسندگان و محققّان در مورد انتساب برخى آثار به او دچار شك و ترديد شدهاند. برخى از آثار او نيز در قالب رسالههايى مختصر و يا پاسخ به سؤالات دينى و غير آن مىباشد. عمده تأليفات وى عبارت اند از:
1. الابانة عن علل الديانة؛
2. الابحاث عن الاحداث؛
3. الاتمام الفضائل الانام؛
4. الابصار والمبصر؛
5 . الارشاد لتصحيح الاعتقاد؛
6 . النُسُك العقلى والتصوف الملّى؛
7. الاعلام بمناقب الاسلام؛
8 . التقرير الوجه التقدير؛
9. انقاذ البشر من الجبر والقدر؛
10. الفصول الربانية للمباحث المقسانية؛
11. فصول التأدب و فصل التحبب؛
12. الابشار والشجار؛
13. الافصاح والايضاح؛
14. العناية والدراية؛
15. استفتاح النظر؛
16. تحصيل السّلامة عن الحصُر والاسر؛
17. التبصير لاوجه التعبر؛
18. منهاج الدين؛
19. شرح كتاب البرهان لارسطاطاليس؛
20. شرح كتاب النفس لارسطاطاليس؛
21. الفصول فى المعالم الالهيه؛
22. السعاده والاسعاد فى السيرة الانسانيّة؛
از ميان كتابها و رسائل ابن عامرى، كتابهاى الاعلام بمناقب الاسلام و السعادة والاسعاد، به ويژه در موضوع مورد نظر ما اهميّت بسيارى دارد. و در اين نوشتار نيز از آن استفاده بيشترى شده است. عامرى در كتاب الاعلام بمناقب الاسلام در مقايسه بين اسلام و ساير اديان از مزاياى اسلام نسبت به ساير اديان سخن به ميان آورده است. مهمترين مباحث اين كتاب عبارت است از: نياز انسان به معرفت و تقسيم آن به معرفت نظرى و عملى، تقسيم علوم به دو دسته فلسفى و دينى و نقش علوم فلسفى در فضايل و كمال انسانها. عامرى در بحث از اركان دين از ضرورت و فضيلت علم فقه سخن به ميان آورده، ضرورت آن را در نياز به حكم و سياست بيان مىكند. هم چنين در اين كتاب درباره ارتباط بين سياست و اخلاق و دين و دولت بحث شده است.
عامرى در كتاب السعادة والاسعاد درباره اخلاق، سياست و ملك به صورتى عميق و گسترده بحث كرده است و در واقع، اين كتاب مهمترين كتاب سياسى اوست. وى در اين كتاب بعد از بحث درباره سعادت و تقسيمات آن و مباحث مربوط به روح و روان انسان و فضيلتها و رذايل او، وارد مقوله سياست شده و از سعادت و چگونگى سعادتمند شدن، از عدل به عنوان ضرورت طبيعى حيات سخن به ميان آورده و در مورد رياست و حكومت، اقسام و اصناف مُدن، علل ثبات و زوال حكومتها و انواع سياست بحث كرده است.
ابوالحسن محمد بن ابوذر يوسف عامرى نيشابورى يكى از فلاسفه اسلامى قرن چهارم هجرى است. گرچه نام او امروزه ـ آن چنان كه بايد ـ معروف و مشهور نيست، ولى وى از مشاهير و نام آوران عصر خويش بوده است. گروهى او را در رديف فلاسفه بزرگ اسلامى مانند كندى، فارابى و ابن سينا به شمار آوردهاند. در برخى ديدگاهها نسب فلسفى ابوالحسن عامرى به ابو زيد بلخى و از طريق او به كندى برمىگردد، زيرا عامرى شاگر ابوزيد بلخى است و ابو زيد بلخى هم يكى از شاگردان يعقوب بن اسحاق كندى بود. به دليل شاگردى ابوزيد بلخى است كه عامرى گرچه بعد از فارابى است، ولى بيشتر تحت تأثير مكتب فكرى كندى قرار دارد؛ يعنى در واقع وى در تاريخ فلسفه، ميان دو فيلسوف اسلامى بزرگ، يعنى ابونصر فارابى و ابن سينا است.
ابن سينا به عامرى بىتوجه بوده و در كتب خويش از او نه نيكى نام نمىبرد. علت اين ديدگاه ابن سينا را بايد در بى اعتنايى عامرى به مشرب فلسفى فارابى و پيروى از مشرب فلسفى كندى جست و جو كرد؛ زيرا ابن سينا در عالم جز فارابى كسى را به استادى نمىشناسد. و وقتى مىبيند كه عامرى به فارابى بى توجه است و حتى از فارابى با عنوان تازه به دوران رسيده نام مىبرد از او ناراحت مىشود و با او برخورد تند مىكند.
زمان دقيق تولد عامى مشخّص نيست، امّا در گذشت وى در سال 381 هجرى اتفاق افتاده است. او در نيشابور و در خانوادهاى اصيل و متدين متولد شد. دوره مقدماتى علوم را در همان شهر گذراند و در خانوادهاى اهل دانش و دين و در محضر پدرى فقيه، تربيت اسلامى يافت و با يسره نبوى، تفسير و فقه ـ چنان كه بايد ـ آشنا شد. خاندان عامرى علاوه بر علم و دانش، در مناصب سياسى و اجتماعى نيز دست داشتهاند.
ابوالحسن عامرى فلسفه را نزد ابوزيد بلخى آموخت، لذا انديشههاى فلسفى و كلامى وى به صراحت، از آراى ابوزيد بلخى متأثّر است. انديشه وحدت شريعت كه در آراى ابوالحسن وجود دراد، متأثّر از انديشه اوست. او هم چنين تحت تأثير استاد خويش ابوزيد بلخى و به پيروى از انديشههاى او در جمع بين عقل و دين يا فلسفه و شريعت تلاش بسيارى كرد.
از ويژگىهاى عامرى، گشت و گذار در شهرها و بلاد براى فراگيرى علم و فهم و درك اوضاع و مسائل اجتماعى مردمان آن دوره بوده است، از اين رو تمامى عمرش را در نيشابور نگذرانده، بلكه از مكانى به مكانى ديگر در سفر بوده است. از جمله سفرهاى او ديدار از مراكز بزرگ فرهنگى آن دوره نظير بغداد، رى و بخارا بوده است. در هر كدام از اين شهرها مدتى كوتاه و گاه طولانى اقامت داشته و به تعليم و مناظره و تأليف پرداخته است. و در همين دوره است كه او با انديشمندان و متفكران ديگر اين دوره نظير ابوعلى مسكويه، ابوحيان توحيدى و ابن عميد كه از وزيران اديب سده چهارم قمرى بوده و نقش سياسى و فرهنگى مؤثرى در ايران نموده ارتباط داشته است. بديهى است كه حضور در هر كدام از اين مناطق، نقش مهمى در سراسر زندگى او به ويژه در زندگى فكرىاش ايفا مىكند.
اما در كنار علاقهمندى او به مسائل فكرى، انگيزههاى سياسى نيز در اين گشت و گذارها دخيل بوده است. انگيزه حقيقى و اساسى وى از سفر به پايتختهاى اسلامى، علاقه او به دانش و مطالعه اوضاع و احوال مردم بوده، لكن به نظر مىرسد كه اين گشت و گذارها انگيزههاى ديگرى نيز داشته است كه يكى از مهمترين آنها اين بود كه همراه با آثار فلسفى خويش به ديدار امرا و وزراى دولتهاى كوچك اسلامى مىشتافت و آثارش را به آنان هديه مىكرد به اميد آن كه از پاداش و صله آنان برخوردار شود. همان كارى كه اديبان، شاعران و دانشمندان بزرگ معاصرش نيز انجام مىدادند؛ يعنى به مراكز حكومتهاى اسلامى سفر مىكردند و قصايد يا آثار علمى و ادبى خود را براى اميران و وزيران به ارمغان مىبردند.
دليل اينكه او در مسافرتهاى خود علاوه بر اهداف علمى و فرهنگى به دنبال اهداف سياسى نيز بوده است، تقديم كتاب «الاعلام بمناقب الاسلام» به ابونصر سامانى مىباشد كه به پاس خدمات ابونصر، به او تقديم كرده است. هدف ابن عامرى از تقديم آن، برخوردارى از پاداشهاى وى بوده است.
در كنار انگيزههاى فوق نكته قابل تأمّل در مورد سفرهاى عالمان و انديشمندان اين است كه امنيت خاطر او و بستر امن سياسى و اجتماعى، يكى از ابزارهاى لازم براى انديشهورزى است، زيرا انديشمند تنها فارغ از دغدغههاى معمول و با خاطرى آسوده مىتواند به تفكر و انديشهورزى بپردازد.
در مطالعه تاريخ و زندگى علماى اسلامى، زمينههاى نگرانى و دغدغه خاطر، تزلزل سياسى و رواج ظلم و ستم و اختناق دستگاههاى سياسى عرصه آزاد تفكر را بر آنان تنگ كرده است، بنابراين سفر از ديارى به ديارى ديگر، يكى از راههاى فراغت و امنيت جويى بوده است. در مورد ابوالحسن عامرى نيز با توجه به وضعيت زمانه، ويژگىهاى حاكمان، بحرانهاى سياسى و ناامنى ضرورت جست و جو گرى براى فضاى امن مىتواند انگيزه سفرهاى متعدد او را به مناطق مختلف باشد.
مذهب ابن عامرى
در اين كه ابوالحسن عامرى شيعى مذهب بوده، يا پيرو مذهب اهل سنّت مىباشد، جاى ترديد و ابهام است. مقدسى در كتاب احسن التقاسيم بر اين عقيده است كه اغلب خراسانيان آن روز حنفى مذهب بوده و در بخشهايى مانند بخارا و نيشابور شافعى مذهبان در كنار حنفىها يافت مىشدند.
با توجّه به اين كه خاندان او و مردم نيشابور حنفى مذهب بودند و مذهب شايع در آن ديار حنفى بوده است بايد به گمان قوى او را حنفى مذهب دانست و از طرف ديگر استاد برجسته او، ابوزيد بلخى بر مذهب حنفى بوده است و همان گونه كه قبلاً نيز بيان شد، ابن عامرى بسيار متأثّر از اوست و در نزد او علوم رايج را آموخته است، گرچه ديدگاههاى فلسفى او و آثارش و نگرشهاى او كمتر متأثّر از ايدئولوژى و مذهب مىباشد كلمات تمجيدآميز ابن عامرى درباره امام صادق7 و تجليل از او نمىتواند دليل قاطعى بر شيعى بودن او باشد؛ زيرا در چند جا از ابوحنيفه نيز به عنوان «زين الفقهاء» نام بده است. او در بررسى رأى ابوحنيفه درباره جبر و اختيار، از امام صادق عليهالسلام نيز نام مىبرد و تنها انتساب اين رأى را به امام صادق عليهالسلام يادآور مىشود، بنابراين صرف نقل روايت و يا ذكر نام، نمىتواند دليلى بر شيعى بودن او باشد.
آثار و تأليفات ابن عامرى
عمدهترين آثار ابوالحسن عامرى در مقدمه كتاب «الامد على الابد» خود او ذكر شده است. امّا در مورد آثار ديگر وى ديدگاههاى متفاوتى وجود دارد كه برخى از نويسندگان و محققّان در مورد انتساب برخى آثار به او دچار شك و ترديد شدهاند. برخى از آثار او نيز در قالب رسالههايى مختصر و يا پاسخ به سؤالات دينى و غير آن مىباشد. عمده تأليفات وى عبارت اند از:
1. الابانة عن علل الديانة؛
2. الابحاث عن الاحداث؛
3. الاتمام الفضائل الانام؛
4. الابصار والمبصر؛
5 . الارشاد لتصحيح الاعتقاد؛
6 . النُسُك العقلى والتصوف الملّى؛
7. الاعلام بمناقب الاسلام؛
8 . التقرير الوجه التقدير؛
9. انقاذ البشر من الجبر والقدر؛
10. الفصول الربانية للمباحث المقسانية؛
11. فصول التأدب و فصل التحبب؛
12. الابشار والشجار؛
13. الافصاح والايضاح؛
14. العناية والدراية؛
15. استفتاح النظر؛
16. تحصيل السّلامة عن الحصُر والاسر؛
17. التبصير لاوجه التعبر؛
18. منهاج الدين؛
19. شرح كتاب البرهان لارسطاطاليس؛
20. شرح كتاب النفس لارسطاطاليس؛
21. الفصول فى المعالم الالهيه؛
22. السعاده والاسعاد فى السيرة الانسانيّة؛
از ميان كتابها و رسائل ابن عامرى، كتابهاى الاعلام بمناقب الاسلام و السعادة والاسعاد، به ويژه در موضوع مورد نظر ما اهميّت بسيارى دارد. و در اين نوشتار نيز از آن استفاده بيشترى شده است. عامرى در كتاب الاعلام بمناقب الاسلام در مقايسه بين اسلام و ساير اديان از مزاياى اسلام نسبت به ساير اديان سخن به ميان آورده است. مهمترين مباحث اين كتاب عبارت است از: نياز انسان به معرفت و تقسيم آن به معرفت نظرى و عملى، تقسيم علوم به دو دسته فلسفى و دينى و نقش علوم فلسفى در فضايل و كمال انسانها. عامرى در بحث از اركان دين از ضرورت و فضيلت علم فقه سخن به ميان آورده، ضرورت آن را در نياز به حكم و سياست بيان مىكند. هم چنين در اين كتاب درباره ارتباط بين سياست و اخلاق و دين و دولت بحث شده است.
عامرى در كتاب السعادة والاسعاد درباره اخلاق، سياست و ملك به صورتى عميق و گسترده بحث كرده است و در واقع، اين كتاب مهمترين كتاب سياسى اوست. وى در اين كتاب بعد از بحث درباره سعادت و تقسيمات آن و مباحث مربوط به روح و روان انسان و فضيلتها و رذايل او، وارد مقوله سياست شده و از سعادت و چگونگى سعادتمند شدن، از عدل به عنوان ضرورت طبيعى حيات سخن به ميان آورده و در مورد رياست و حكومت، اقسام و اصناف مُدن، علل ثبات و زوال حكومتها و انواع سياست بحث كرده است.