ابن یمین

arc_neda

عضو جدید
ابن یمین
امير فخرالدين محمود بن امير يمين‌الدّين طغرايي مستوفي بيهقي فريومدي مشهور و متخلص به ابن يمين يكي از شاعران معروف ايران در قرن هشتم هجري است. پدرش امير يمين‌الدّين طغرايي چنان كه دولتشاه گفته مردي فاضل و اصل او ترك بود و به روزگار سلطان محمد خدابنده (703-716) در قصبه‌ي فريومد اسباب و املاك خريده و همان جا متوطن شد؛ و علاءالدين محمد فريومدي كه به روزگار سلطان ابوسعيد و سپس در زمان طغاتيمور خان سال‌ها صاحب ديوان و وزير خراسان بود، وي را مشمول عواطف خود داشت. دولتشاه اشعاري از يمين‌الدّين نقل كرده و نوشته است كه «مكاتيب نظم و نثر كه امير يمين‌الدّين به فرزندش امير محمد از روم و خراسان نوشته، و جواب ابن يمين به پدرش، شهرتي عظيم دارد» و تاريخ وفات او در مجمل فصيحي به سال 722 ثبت شده است.
ابن يمين در دوران زندگي خود دچار انقلابات و دگرگوني گرديد كه زاييده‌ي فئوداليسم و عدم مركزيّت در آن دوران بود؛ وي در اثر ظهور سربداران در خراسان آل كرت در هرات و طغاتيموريان در گرگان ، در نتيجه‌ي درگيري امرا و سران فئودال با يكديگر، ناگزير بود از درباري به دربار ديگر پناه برد، با اينكه ابن يمين به حكايت اشعارش، مردي آزادانديش و قانع بود ولي به اقتضاي زمان گه‌گاه به مدح قدرتمندان پرداخته است ، از پيش‌آمدهاي ناگوار زندگي شاعر يكي اين است كه به سال 743 هجري در جنگ زاوه نزديك خاف كه ميان امير وجيه‌الدين و ملك معزّالدين كرت روي داد، ديوان اشعارش گم شد ،خود او را به اسارت به هرات بردند.
ابن يمين در خلال زندگي پرماجراي خود اشعاري اخلاقي، اجتماعي، عرفاني و فلسفي از خود به يادگار گذاشته است؛ وي مدتي كارهاي ديواني مي‌كرده و چندي با عرق جبين و كدّ يمين به كشت و زرع مي‌پرداخته و از اين راه امرار معاش مي‌كرده است. وي در زمره‌ي شعرايي است كه از تملّق و مداهنه پيش ناكسان خودداري كرده و شرافت و شخصيّت انساني را ستوده و مردم را به كوشش، سعي، عمل، بردباري و قناعت دعوت كرده است؛ با اينكه گاه در اشعار او از قدرت تقدير، عجز و ناتواني انسان، سخن به ميان آمده، ولي در مجموع، شاعر، از دعوت مردم به كار و كوشش و پيروي از عقل و منطق خودداري نكرده است.
پس از آنكه نهضت سربداران قوام گرفت، ابن يمين كه شاعري آزاده و روشن‌بين بود به جمع آنان پيوست. وي كه به سمت شاعر و مداح درباري به خاطر لقمه‌ايي نان تلخ، ناگزير بود خامه ي خويش را به ده‌ها تن اميران گستاخ و بي‌عار و خشن فئودال بفروشد، سخت از آنان و دستگاهی كه ايشان نماينده‌ي آن بودند، متنفر بود.
ابن يمين اهل تعصّب و جمود نبود و به پيروان اديان و مذاهب مختلف به ديده‌ي اغماض و تساهل می نگريست و به فحواي اطّرق الي الله بعدد انفاس الخلايق، با معتقدين به اديان گوناگون، سر جنگ و عناد نداشت
اما قطعه ای مشهور از شاعر فريومد :


آن کس که بداند و بداند که بداند
اسب شرف از گنبد گردون بجهاند

آن کس که بداند و نداند که بداند
بيدارش نماييد که بسی خفته نماند

آن کس که نداند و بداند که نداند

لنگان خرک خويش به منزل برساند



آن کس که نداند و نداند که نداند

در جهل مرکب ابدالدهر



 
بالا