hamidkareshki
عضو جدید
مناظره امام جواد با یحیی بن اکثم
مناظره امام جواد با یحیی بن اکثم
مناظره امام جواد با یحیی بن اکثم
وقتی «مامون» از «طوس» به «بغداد» آمد، نامهای برای حضرت جواد-علیهالسلام-فرستاد و امام را به بغداد دعوت کرد. البته این دعوت نیز مثل دعوت امام رضابه طوس، دعوت ظاهری و در واقع سفر اجباری بود.
حضرت پذیرفت و بعد از چند روز که وارد بغداد شد، مامون او را به کاخ خود دعوت کرد و پیشنهاد تزویج دختر خود «ام الفضل» را به ایشان کرد.
امام در برابر پیشنهاد او سکوت کرد. مامون این سکوت را نشانه رضایتحضرت شمرد و تصمیم گرفت مقدمات این امر را فراهم سازد.
او در نظر داشت مجلس جشنی تشکیل دهد، ولی انتشار این خبر در بین بنی عباس انفجاری به وجود آورد: بنی عباس اجتماع کردند و با لحن اعتراض آمیزی به مامون گفتند: این چه برنامهای است؟ اکنون که علی بن موسی از دنیا رفته و خلافتبه عباسیان رسیده باز میخواهی خلافت را به آل علی برگردانی؟ ! بدان که ما نخواهیم گذاشت این کار صورت بگیرد، آیا عداوتهای چند ساله بین ما را فراموش کردهای؟ ! مامون پرسید: حرف شما چیست؟
گفتند: این جوان خردسال است و از علم و دانش بهرهای ندارد.
مامون گفت: شما این خاندان را نمیشناسید، کوچک و بزرگ اینها بهره عظیمی از علم و دانش دارند و چنانچه حرف من مورد قبول شما نیست او را آزمایش کنید و مرد دانشمندی را که خود قبول دارید بیاورید تا با این جوان بحث کند و صدق گفتار من روشن گردد.
عباسیان از میان دانشمندان، «یحیی بن اکثم» را (به دلیل شهرت علمی وی) انتخاب کردند و مامون جلسهای برای سنجش میزان علم و آگاهی امام جواد ترتیب داد. در آن مجلس یحیی رو به مامون کرد و گفت: اجازه میدهی سؤالی از این جوان بنمایم؟
مامون گفت: از خود او اجازه بگیر.
یحیی از امام جواد اجازه گرفت. امام فرمود: هر چه میخواهی بپرس.
یحیی گفت: درباره شخصی که محرم بوده و در آن حال حیوانی را شکار کرده است، چه میگویید؟
امام جواد-علیه السلام-فرمود: آیا این شخص، شکار را در حل (خارج از محدوده حرم) کشته استیا در حرم؟ عالم به حکم حرمت شکار در حال احرام بوده یا جاهل؟ عمدا کشته یا بخطا؟ آزاد بوده یا برده؟ صغیر بوده یا کبیر؟ برای اولین بار چنین کاری کرده یابرای چندمین بار؟ شکار او از پرندگان بوده یا غیر پرنده؟ از حیوانات کوچک بوده یابزرگ؟ باز هم از انجام چنین کاری ابا ندارد یا از کرده خودپشیمان است؟ در شب شکارکرده یا در روز؟ در احرام عمره بوده یا احرام حج؟ !
یحیی بن اکثم از این همه فروع که امام برای این مسئله مطرح نمود، متحیر شد وآثار ناتوانی و زبونی در چهرهاش آشکار گردید و زبانش به لکنت افتاد به طوری که حضار مجلس ناتوانی او را در مقابل آن حضرت نیک دریافتند.
مامون گفت: خدای را بر این نعمتسپاسگزارم که آنچه من اندیشیده بودم همانشد.
سپس به بستگان و افراد خاندان خود نظر انداخت و گفت: آیا اکنون آنچه را که نمیپذیرفتید دانستید؟ !
قاضی القضات مات میشود!
مامون گفت: احسنت ای ابا جعفر! خدا به تو نیکی کند! حال خوب استشما نیز از یحیی بن اکثم سؤالی بکنید همان طور که او از شما پرسید. در این هنگام ابو جعفر-علیهالسلام-به یحیی فرمود: بپرسم؟ یحیی گفت: اختیار با شماست فدایتشوم، اگر توانستم پاسخ میگویم و گرنه از شما بهرهمند میشوم.
ابو جعفر-علیه السلام-فرمود: به من بگو در مورد مردی که در بامداد به زنی نگاهمیکند و آن نگاه حرام است، و چون روز بالا میآید آن زن بر او حلال میشود، وچون ظهر میشود باز بر او حرام میشود، و چون وقت عصر میرسد بر او حلال میگردد، وچون آفتاب غروب میکند بر او حرام میشود، و چون وقت عشاء میشود بر او حلال میگردد، و چون شب به نیمه میرسد بر او حرام میشود، و به هنگام طلوع فجر بر وی حلال میگردد؟ این چگونه زنی است و با چه چیز حلال و حرام میشود؟
یحیی گفت: نه، به خدا قسم من به پاسخ این پرسش راه نمیبرم، و سبب حرام و حلال شدن آن زن را نمیدانم، اگر صلاح میدانید از جواب آن، ما را مطلع سازید.
ابو جعفر-علیه السلام-فرمود: این زن، کنیز مردی بوده است. در بامدادان، مردبیگانهای به او نگاه میکند و آن نگاه حرام بود، چون روز بالا میآید، کنیز را ازصاحبش میخرد و بر او حلال میشود، چون ظهر میشود او را آزاد میکند و بر او حرام میگردد، چون عصر فرا میرسد او را به حباله نکاح خود در میآورد و بر او حلال میشود، به هنگام مغرب او را «ظهار» میکند و بر او حرام میشود،موقع عشا کفاره ظهار میدهد و مجددا بر او حلال میشود چون نیمی از شب میگذرد اورا طلاق میدهد و بر او حرام میشود و هنگام طلوع فجر رجوع میکند و زن بر او حلال میگردد .
حضرت پذیرفت و بعد از چند روز که وارد بغداد شد، مامون او را به کاخ خود دعوت کرد و پیشنهاد تزویج دختر خود «ام الفضل» را به ایشان کرد.
امام در برابر پیشنهاد او سکوت کرد. مامون این سکوت را نشانه رضایتحضرت شمرد و تصمیم گرفت مقدمات این امر را فراهم سازد.
او در نظر داشت مجلس جشنی تشکیل دهد، ولی انتشار این خبر در بین بنی عباس انفجاری به وجود آورد: بنی عباس اجتماع کردند و با لحن اعتراض آمیزی به مامون گفتند: این چه برنامهای است؟ اکنون که علی بن موسی از دنیا رفته و خلافتبه عباسیان رسیده باز میخواهی خلافت را به آل علی برگردانی؟ ! بدان که ما نخواهیم گذاشت این کار صورت بگیرد، آیا عداوتهای چند ساله بین ما را فراموش کردهای؟ ! مامون پرسید: حرف شما چیست؟
گفتند: این جوان خردسال است و از علم و دانش بهرهای ندارد.
مامون گفت: شما این خاندان را نمیشناسید، کوچک و بزرگ اینها بهره عظیمی از علم و دانش دارند و چنانچه حرف من مورد قبول شما نیست او را آزمایش کنید و مرد دانشمندی را که خود قبول دارید بیاورید تا با این جوان بحث کند و صدق گفتار من روشن گردد.
عباسیان از میان دانشمندان، «یحیی بن اکثم» را (به دلیل شهرت علمی وی) انتخاب کردند و مامون جلسهای برای سنجش میزان علم و آگاهی امام جواد ترتیب داد. در آن مجلس یحیی رو به مامون کرد و گفت: اجازه میدهی سؤالی از این جوان بنمایم؟
مامون گفت: از خود او اجازه بگیر.
یحیی از امام جواد اجازه گرفت. امام فرمود: هر چه میخواهی بپرس.
یحیی گفت: درباره شخصی که محرم بوده و در آن حال حیوانی را شکار کرده است، چه میگویید؟
امام جواد-علیه السلام-فرمود: آیا این شخص، شکار را در حل (خارج از محدوده حرم) کشته استیا در حرم؟ عالم به حکم حرمت شکار در حال احرام بوده یا جاهل؟ عمدا کشته یا بخطا؟ آزاد بوده یا برده؟ صغیر بوده یا کبیر؟ برای اولین بار چنین کاری کرده یابرای چندمین بار؟ شکار او از پرندگان بوده یا غیر پرنده؟ از حیوانات کوچک بوده یابزرگ؟ باز هم از انجام چنین کاری ابا ندارد یا از کرده خودپشیمان است؟ در شب شکارکرده یا در روز؟ در احرام عمره بوده یا احرام حج؟ !
یحیی بن اکثم از این همه فروع که امام برای این مسئله مطرح نمود، متحیر شد وآثار ناتوانی و زبونی در چهرهاش آشکار گردید و زبانش به لکنت افتاد به طوری که حضار مجلس ناتوانی او را در مقابل آن حضرت نیک دریافتند.
مامون گفت: خدای را بر این نعمتسپاسگزارم که آنچه من اندیشیده بودم همانشد.
سپس به بستگان و افراد خاندان خود نظر انداخت و گفت: آیا اکنون آنچه را که نمیپذیرفتید دانستید؟ !
قاضی القضات مات میشود!
مامون گفت: احسنت ای ابا جعفر! خدا به تو نیکی کند! حال خوب استشما نیز از یحیی بن اکثم سؤالی بکنید همان طور که او از شما پرسید. در این هنگام ابو جعفر-علیهالسلام-به یحیی فرمود: بپرسم؟ یحیی گفت: اختیار با شماست فدایتشوم، اگر توانستم پاسخ میگویم و گرنه از شما بهرهمند میشوم.
ابو جعفر-علیه السلام-فرمود: به من بگو در مورد مردی که در بامداد به زنی نگاهمیکند و آن نگاه حرام است، و چون روز بالا میآید آن زن بر او حلال میشود، وچون ظهر میشود باز بر او حرام میشود، و چون وقت عصر میرسد بر او حلال میگردد، وچون آفتاب غروب میکند بر او حرام میشود، و چون وقت عشاء میشود بر او حلال میگردد، و چون شب به نیمه میرسد بر او حرام میشود، و به هنگام طلوع فجر بر وی حلال میگردد؟ این چگونه زنی است و با چه چیز حلال و حرام میشود؟
یحیی گفت: نه، به خدا قسم من به پاسخ این پرسش راه نمیبرم، و سبب حرام و حلال شدن آن زن را نمیدانم، اگر صلاح میدانید از جواب آن، ما را مطلع سازید.
ابو جعفر-علیه السلام-فرمود: این زن، کنیز مردی بوده است. در بامدادان، مردبیگانهای به او نگاه میکند و آن نگاه حرام بود، چون روز بالا میآید، کنیز را ازصاحبش میخرد و بر او حلال میشود، چون ظهر میشود او را آزاد میکند و بر او حرام میگردد، چون عصر فرا میرسد او را به حباله نکاح خود در میآورد و بر او حلال میشود، به هنگام مغرب او را «ظهار» میکند و بر او حرام میشود،موقع عشا کفاره ظهار میدهد و مجددا بر او حلال میشود چون نیمی از شب میگذرد اورا طلاق میدهد و بر او حرام میشود و هنگام طلوع فجر رجوع میکند و زن بر او حلال میگردد .
آخرین ویرایش: