آیا حضرت مهدی علیه السلام ازدواج کرده اند؟

Sparrow

مدیر تالار مهندسی هوافضا
مدیر تالار
شيعه معتقده نمازي كه ميخونه از پيامبر بهش رسيده و سني هم همينطور و هر كدوم ميگن اون يكي اشتباه ميگه. سني‌ها به اعتقاد خودشون به قرآن و سيره‌ي پيامبر عمل ميكنن، شيعه هم به همين معتقده،
بسياري از اعتقادات شيعه از طريق ائمه و معصومين رسيده است. مثلا طرز وضو گرفتن و جمع خواندن نمازهاي يوميه (خواندن نمازهاي ظهر و عصر با هم و مغرب و عشا با هم)... . در اين موارد منابع بسياري هست كه در صورت تمايل معرفي ميكنم.
يك آيه از قرآن بياريد كه نياز قرآن به تفسير توسط پيامبر و ائمه رو نشون بده. شما در آيه‌هايي كه آورديد كلمه‌ي تبيين بود و از پيامبر خواسته بود كه آيات قرآن رو براي مردم بيان كنه و معني تبيين يعني بيان كردن نه تفسير كردن و همانطور كه گفتم خيلي چيزها بوده كه پيامبر از آن‌ها اطلاعي نداشته است
خيلي قشنگ عنوان كرديد،:) اعتقاد شيعه بر اين است كه منجي نهايي امام زمان هم نام و هم لقب پيامبر است. در صورتي كه به عقيده‌ي بعضي فرق ديگر اسلامي حتي همچين آدمي
به دنيا نيامده است. به عنوان مثال فرقه‌ي اسماعيليه (اسماعيل پسر امام صادق) يكي از فرق شيعه است...

"بر پايه اعتقادات اسماعيليان نخستين، هفتمين امام در ششمين دوره، يعنى دوره حضرت محمد (ص) و اسلام، محمد بن اسماعيل بوده كه اسماعيليان مرگش را انكار كرده، و در انتظار ظهورش به عنوان قائم و مهدى بوده اند."

با همان اطمينان و اعتقادي كه شيعيان به امام زمان دارند چند برابر بيشتر اسماعيليان به ظهور حضرت اسماعيل معتقدند و همان دلايل روايي و منطقي را اسماعيليان نيز دارند. و به همين ترتيب ده‌ها فرقه‌ي اسلامي و شيعي داريم كه هر كدام با دلايل روايي و منطقي خيلي محكم معتقد به امام زمان خود هستند.
شك پلي است براي يقين
شما چطور مسلمان 12 امامي شده‌ايد؟ و يك مسيحي چطور مسيحي شده است؟
انتخاب دين توسط هر شخص بسته به اين است كه كجا به دنيا آمده است و اگر ما در اروپا به دنيا آمده بوديم اكنون مسيحي بوديم نه مسلمان 12 امامي و اگر در هندوستان به دنيا آمده بوديم بودايي بوديم نه مسلمان 12 امامي و اگر در آفريقا به دنيا آمده بوديم حتي ممكن بود مسلمان آفريقايي باشيم نه مسلمان 12 امامي اگر در ميان قبايل سرخپوستي يا در قطب شمال به دنيا آمده بوديم ممكن بود ؟؟؟ باشيم نه مسلمان 12 امامي و ....
ما به بهشت مي‌رويم چون در ميان مسلمانان به دنيا آمديم و يك مسيحي به جهنم مي‌رود فقط به اين خاطر كه در ميان مسيحيان به دنيا آمده است و هنر ما اين است كه در ميان مسلمانان 12 امامي به دنيا آمده‌ايم. :cool: در عدل خدا شكي نيست و اين تفكر با عدالت خدا سازگار نيست.

سلام،

"اختلاف در نحوه وضو گرفتن از اواسط خلافت عثمان پيدا شد و حتى عثمان در ابتدا به روش معمول بين شيعه وضو مى‏گرفت؛ ولى بعدا گرفتار شك و ترديد شد و على رغم مخالفت بسيارى از صحابه رسول خدا و از جمله حضرت على(ع) و ابن عباس برخلاف مرسوم و برخلاف سنت پيامبر(ص) به جاى مسح پاها را شست، بعداً بنى اميه مردم را مجبور به پذيرش نظريه عثمان كردند و تبليغات وسيعى در تأييد آن به راه انداختند. چنان كه در زمان حجاج ازابو مالك اشترى كيفيت وضوى رسول خدا(ص) را پرسيدند؛ او عده‏اى از خواص قبيله خود را جمع كرد و پرسيد آيا شخص ناشناسى بين شماست؟ وى پس از اطمينان به اين صورت وضو گرفت: ابتدا صورت و سپس دستها را شستو بعد سر و پاها را مسح كرد. از اين روايت معلوم مى‏شود كه در زمان بنى اميه صحابه پيامبر كاملا در تقيه بودند وقدرت نداشتند برخلاف روش عثمان وضو بسازند.
براى آگاهى بيشتر ر.ك : وضوء النبى من خلال ملابسات‏التشريع،على شهرستانى. نيز: سبع مسائل فقهيه، الشيخ جعفر سبحانى.
نكته ديگرى كه در آيه وضو قرار دارد اين است كه قرآن مجيد مى‏فرمايد: وامسحوا برؤسكم و ارجلكم و اين آيه، صراحت در لزوم مسح پا دارد؛ ليكن اهل تسنن به خاطر«نصب» ارجلكم آن را عطف به ما قبل «وامسحوا» نموده و مى‏گويند بايد پاها را شست در حالى كه عطف به ماقبل جمله فعليه هرگز در ادبيات عرب وجود ندارد و اين يك خطاى بزرگ است؛ بلكه نصب آن به خاطر عمل آن است وعطف به محل «برؤسكم» مى‏باشد؛ زيرا كلمه فوق محلاً منصوب است، هر چند لفظاً به خاطر حرف «باء» كه بر سر«رؤسكم» آمده مجرور شده است.
" (منبع)

"هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ ﴿آل عمران-7﴾
اوست كسى كه اين كتاب [=قرآن] را بر تو فرو فرستاد پاره‏اى از آن آيات محكم [=صريح و روشن] است آنها اساس كتابند و [پاره‏اى] ديگر متشابهاتند [كه تاويل‏پذيرند] اما كسانى كه در دلهايشان انحراف است براى فتنه‏جويى و طلب تاويل آن [به دلخواه خود] از متشابه آن پيروى مى‏كنند با آنكه تاويلش را جز خدا و ريشه‏داران در دانش كسى نمى‏داند [آنان كه] مى‏گويند ما بدان ايمان آورديم همه [چه محكم و چه متشابه] از جانب پروردگار ماست و جز خردمندان كسى متذكر نمى‏شود

آیاتی که بیان کردید بیان کننده وتایید کننده اتصال علم پیامبر به علم خداوند بودند و تاییدی بر این مسئله است که بیان پیامبر و علم پیامبر غیر از آنچه که خداوند به او تعلیم داده نیست.
فکر می کنم با بیان این نکته شما خودتان لزوم قبول احادیثی را که از پیامبر من نقل کردم و متواتر هم هستند، اگر مطالعه کرده باشید، نا خود آگاه تایید کردید.

اسماعیلیه یک فرقه منحرف است مانند بهائیت،بابیت و خیلی از فرقی که از اذهان بیمار برخی افراد نشات گرفته است.
این حرف شما به این معناست که چون فرقه منحرف بهائیت عملی را انجام می دهد و قبول دارد آن عمل مقبول و تایید شده است و این عمل را به تمام اهل سنت نسبت دهید. در مورد شبهه ای هم که گفتید ادله ای وجود دارد که در جای خود بیان می کنم.

در بدو تولد و تا رسیدن به سن تشخیص حرفی که شما میزنید درست است دین هر کس وابسته به منطقه ای است که به دنیا می آید.اما آیا ممکن نیست که کسی دین خود را تغییر دهد؟ هستند کسانی که مسلمان 12 امامی به دنیا آمده اند و اکنون مسیحی،یهودی،بهایی و حتی ملحد شده اند و بر عکس هست فردی آمریکایی که در یک خانواده کاتولیک متعصب به دنیا آمده و اکنون شیعه 12 امامی است.

شک پلی است برای یقین اما ابتدا باید ایمان داشته باشیم.نه آنکه بدون ایمان بخواهیم به یقین برسیم.
حضرت ابراهیم به خداوند ایمان داشت و به روز جزا و آخرت.به زنده شدن مردگان ایمان و عقیده داشت اما برای اطمینان قلبش از خداوند درخواست کرد زنده کردن مردگان را به او نشان دهد.کسی که ایمانی در قلبش وجود ندارد، سالها هم بر در آن قلب بکوبی یقینی در آن وارد نخواهد شد.

یا حق
یا غلی

 

Sparrow

مدیر تالار مهندسی هوافضا
مدیر تالار
طبق گفته‌ي شما دليل‌هاي روايي و حديثي و دلايل عقلي، در درجه‌ي دوم و سوم قرار دارند. پس وقتي نتوان با قرآن يكي از اصول خيلي مهم فرقه‌ي شيعه را كه پذيرش آن تقليدي نيست و نبايد باشد، اثبات كرد، آن‌ها از درجه‌ي اعتبار ساقط هستند. چون تمام زندگي انسان به آن معطوف است و نمي‌توان با اشارات عددي و حروفي كه طبق ادعاي يكي از دوستان در قرآن مربوط به امام زمان است، آن را به بازي گرفت و با اين ادعا سرنوشت ديگران را تعيين كنيم.
شايد شما بگوييد نيامدن اسم امامان در قرآن به دليل مصالحي و يا ترس از خلفا و حاكمان بوده است. مثل اين است كه ما بگوييم كسي ادعاي پيامبري كند و بنا به دلايلي اسم خود را در كتابش نياورد ولي مي‌بينيم در جاي جاي قرآن پيامبر با عنوان رسول الله خطاب قرار داده شده است و اين جاي هيچ ترديدي براي كسي باقي نمي‌گذارد.

سلام،
" به طور کلی در قرآن آیاتی که در مورد اهل بیت پیغمبر است و مخصوصاً آیاتی که از نظر ما شیعیان در مورد امیرالمومنین است،یک وضع خاصی دارد و آن اینکه در عین اینکه دلایل و قرائن در خود آیه وجود دارد ولی گویی یک کوششی هست که این مطبل در لابلای مطالب دیگر یا در ضمن مطلب دیگری گفته شود و از آن گذشته شود." (کتاب امامت و رهبری- شهید مطهری)

دلیل این امر را شهید مطهری ضمن بیان آیاتی که به امامت اشاره دارند، توضیح می دهد.من در اینجا فقط به صورت تیتر آیات را می آورم:
- مائده - 3
- مائده-67 و شصت آیه بعد از این آیه
- احزاب -33 آیه تطهیر
- مائده - 55 آیه ولایت
-آیاتی که به امامت حضرت ابراهیم (هود 72-73) اشاره دارند و این امر در ذریه آن حضرت نیز قرار داده قرار داده شده(افراد صالح و عادل از نسل آن حضرت) (زخرف-28)

برای توضیحات بیشتر به کتاب امامت و رهبری شهید مطهری مراجعه کنید.
گرچه در این کتاب و کتاب های دیگری ادله و شواهد زیادی بر ولایت حضرت علی و اهل بیت پیامبر آورده شده و حتی علامه امینی کتاب ارزشمند الغدیر را از کتب اهل سنت گرد آورده که بیانی روشن بر غدیرخم ، ولایت و خلافت حضرت علی است اما همچنان شاهد انکار این مسئله هستیم.
کسانی ولایت و خلافت را از حضرت علی غصب کردند که در غدیرخم با آن حضرت عهد و پیمان بستند اما در روز مرگ پیامبر و حتی بدون دفن بدن مبارک آن حضرت ماجرایی را پدید آوردند که ... !
حال فکر کنم اینکه من برای شما از قرآن دلیل بیاورم و بخواهم حقانیت حق را اثبات کنم جز آب در هاون کوبیدن نیست.
شاید معرفی کتاب های دکتر محمد تيجانى تونسىبرای مطالعه مفید تر از بحث و جدل در اینجا باشد.

یا حق
یا علی
 

karo7

اخراجی موقت
سلام،
" به طور کلی در قرآن آیاتی که در مورد اهل بیت پیغمبر است و مخصوصاً آیاتی که از نظر ما شیعیان در مورد امیرالمومنین است،یک وضع خاصی دارد و آن اینکه در عین اینکه دلایل و قرائن در خود آیه وجود دارد ولی گویی یک کوششی هست که این مطبل در لابلای مطالب دیگر یا در ضمن مطلب دیگری گفته شود و از آن گذشته شود." (کتاب امامت و رهبری- شهید مطهری)

دلیل این امر را شهید مطهری ضمن بیان آیاتی که به امامت اشاره دارند، توضیح می دهد.من در اینجا فقط به صورت تیتر آیات را می آورم:
- مائده - 3
- مائده-67 و شصت آیه بعد از این آیه
- احزاب -33 آیه تطهیر
- مائده - 55 آیه ولایت
-آیاتی که به امامت حضرت ابراهیم (هود 72-73) اشاره دارند و این امر در ذریه آن حضرت نیز قرار داده قرار داده شده(افراد صالح و عادل از نسل آن حضرت) (زخرف-28)

برای توضیحات بیشتر به کتاب امامت و رهبری شهید مطهری مراجعه کنید.
گرچه در این کتاب و کتاب های دیگری ادله و شواهد زیادی بر ولایت حضرت علی و اهل بیت پیامبر آورده شده و حتی علامه امینی کتاب ارزشمند الغدیر را از کتب اهل سنت گرد آورده که بیانی روشن بر غدیرخم ، ولایت و خلافت حضرت علی است اما همچنان شاهد انکار این مسئله هستیم.
کسانی ولایت و خلافت را از حضرت علی غصب کردند که در غدیرخم با آن حضرت عهد و پیمان بستند اما در روز مرگ پیامبر و حتی بدون دفن بدن مبارک آن حضرت ماجرایی را پدید آوردند که ... !
حال فکر کنم اینکه من برای شما از قرآن دلیل بیاورم و بخواهم حقانیت حق را اثبات کنم جز آب در هاون کوبیدن نیست.
شاید معرفی کتاب های دکتر محمد تيجانى تونسىبرای مطالعه مفید تر از بحث و جدل در اینجا باشد.

یا حق
یا علی

دوست عزیز چرا در قران پیامبر می تواند اسم یکی از اصحابه (زید) رابیاورد ولی از طرف دیگر آوردن اسم امامان در آن می توانست خطر آفرین باشد؟ و یا چرا خدا که از انحراف اسلام خبر داشت جلوی این قضیه را نگرفت!!؟ و یا چرا پیامبر همواره از سه خلیفه اول تعریف و تمجید می کرد!!؟ و یا چرا پیامبر زنی گرفت که بعدا به اسلام ضربه وارد نماید؟ و یا چرا پیامبر دو تا از دخترهاش رو به عقد خلیفه سوم دراورد؟
اگر جواب این سوالات مطابق با مکتب شیعه داده شود، یا باید نتیجه گرفت که خدا از آینده خبر نداشته و پیامبر معصوم نبوده و یا باید نتیجه گرفت که مکتب شیعه در بسیاری از موارد دچار اشتباه شده است.
در ضمن در حالیکه در قران اشاره شده است که پیامبر آخرین پیامبر بوده است آیا ظهور امام زمان خود نمی تواند به معنای تجدید نبوت باشد؟
 

h.a.az

عضو جدید
خوب حالا گيرم فهميدي ازدواج كرده يا نه!
چه دردت دوا مي كنه؟
قول دوستمون تو اثبان كن كه وجود داره بعد...
 

shabeaftabi

عضو جدید
خب اگر طبق سنت پيامبر جلو بره الان بايد 200-300 تا زن داشته باشه.:w18:
امام زمان ازدواج نكرده اند در ضمن هم در رابطه با پيامبر خواست خدا بوده البته همه اين زن ها بعد از فوت حضرت خديجه گرفته شدند.
 

shabeaftabi

عضو جدید
دوست عزیز چرا در قران پیامبر می تواند اسم یکی از اصحابه (زید) رابیاورد ولی از طرف دیگر آوردن اسم امامان در آن می توانست خطر آفرین باشد؟ و یا چرا خدا که از انحراف اسلام خبر داشت جلوی این قضیه را نگرفت!!؟ و یا چرا پیامبر همواره از سه خلیفه اول تعریف و تمجید می کرد!!؟ و یا چرا پیامبر زنی گرفت که بعدا به اسلام ضربه وارد نماید؟ و یا چرا پیامبر دو تا از دخترهاش رو به عقد خلیفه سوم دراورد؟
اگر جواب این سوالات مطابق با مکتب شیعه داده شود، یا باید نتیجه گرفت که خدا از آینده خبر نداشته و پیامبر معصوم نبوده و یا باید نتیجه گرفت که مکتب شیعه در بسیاری از موارد دچار اشتباه شده است.
در ضمن در حالیکه در قران اشاره شده است که پیامبر آخرین پیامبر بوده است آیا ظهور امام زمان خود نمی تواند به معنای تجدید نبوت باشد؟
اولا مسئله امام زمان جزو امامت مي باشد بعد هم خدا گفته كه زمين از حجت خدا خالي نمي ماند پس امام زمان وجود دارد و با ظهورش جامعه ايده ال نيز ظهور مي كند.
 

BigMasoud

اخراجی موقت
سلام،

"اختلاف در نحوه وضو گرفتن از اواسط خلافت عثمان پيدا شد و حتى عثمان در ابتدا به روش معمول بين شيعه وضو مى‏گرفت؛ ولى بعدا گرفتار شك و ترديد شد و على رغم مخالفت بسيارى از صحابه رسول خدا و از جمله حضرت على(ع) و ابن عباس برخلاف مرسوم و برخلاف سنت پيامبر(ص) به جاى مسح پاها را شست، بعداً بنى اميه مردم را مجبور به پذيرش نظريه عثمان كردند و تبليغات وسيعى در تأييد آن به راه انداختند. چنان كه در زمان حجاج ازابو مالك اشترى كيفيت وضوى رسول خدا(ص) را پرسيدند؛ او عده‏اى از خواص قبيله خود را جمع كرد و پرسيد آيا شخص ناشناسى بين شماست؟ وى پس از اطمينان به اين صورت وضو گرفت: ابتدا صورت و سپس دستها را شستو بعد سر و پاها را مسح كرد. از اين روايت معلوم مى‏شود كه در زمان بنى اميه صحابه پيامبر كاملا در تقيه بودند وقدرت نداشتند برخلاف روش عثمان وضو بسازند.
براى آگاهى بيشتر ر.ك : وضوء النبى من خلال ملابسات‏التشريع،على شهرستانى. نيز: سبع مسائل فقهيه، الشيخ جعفر سبحانى.
نكته ديگرى كه در آيه وضو قرار دارد اين است كه قرآن مجيد مى‏فرمايد: وامسحوا برؤسكم و ارجلكم و اين آيه، صراحت در لزوم مسح پا دارد؛ ليكن اهل تسنن به خاطر«نصب» ارجلكم آن را عطف به ما قبل «وامسحوا» نموده و مى‏گويند بايد پاها را شست در حالى كه عطف به ماقبل جمله فعليه هرگز در ادبيات عرب وجود ندارد و اين يك خطاى بزرگ است؛ بلكه نصب آن به خاطر عمل آن است وعطف به محل «برؤسكم» مى‏باشد؛ زيرا كلمه فوق محلاً منصوب است، هر چند لفظاً به خاطر حرف «باء» كه بر سر«رؤسكم» آمده مجرور شده است.
" (منبع)

"هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ ﴿آل عمران-7﴾
اوست كسى كه اين كتاب [=قرآن] را بر تو فرو فرستاد پاره‏اى از آن آيات محكم [=صريح و روشن] است آنها اساس كتابند و [پاره‏اى] ديگر متشابهاتند [كه تاويل‏پذيرند] اما كسانى كه در دلهايشان انحراف است براى فتنه‏جويى و طلب تاويل آن [به دلخواه خود] از متشابه آن پيروى مى‏كنند با آنكه تاويلش را جز خدا و ريشه‏داران در دانش كسى نمى‏داند [آنان كه] مى‏گويند ما بدان ايمان آورديم همه [چه محكم و چه متشابه] از جانب پروردگار ماست و جز خردمندان كسى متذكر نمى‏شود

آیاتی که بیان کردید بیان کننده وتایید کننده اتصال علم پیامبر به علم خداوند بودند و تاییدی بر این مسئله است که بیان پیامبر و علم پیامبر غیر از آنچه که خداوند به او تعلیم داده نیست.
فکر می کنم با بیان این نکته شما خودتان لزوم قبول احادیثی را که از پیامبر من نقل کردم و متواتر هم هستند، اگر مطالعه کرده باشید، نا خود آگاه تایید کردید.

اسماعیلیه یک فرقه منحرف است مانند بهائیت،بابیت و خیلی از فرقی که از اذهان بیمار برخی افراد نشات گرفته است.
این حرف شما به این معناست که چون فرقه منحرف بهائیت عملی را انجام می دهد و قبول دارد آن عمل مقبول و تایید شده است و این عمل را به تمام اهل سنت نسبت دهید. در مورد شبهه ای هم که گفتید ادله ای وجود دارد که در جای خود بیان می کنم.

در بدو تولد و تا رسیدن به سن تشخیص حرفی که شما میزنید درست است دین هر کس وابسته به منطقه ای است که به دنیا می آید.اما آیا ممکن نیست که کسی دین خود را تغییر دهد؟ هستند کسانی که مسلمان 12 امامی به دنیا آمده اند و اکنون مسیحی،یهودی،بهایی و حتی ملحد شده اند و بر عکس هست فردی آمریکایی که در یک خانواده کاتولیک متعصب به دنیا آمده و اکنون شیعه 12 امامی است.

شک پلی است برای یقین اما ابتدا باید ایمان داشته باشیم.نه آنکه بدون ایمان بخواهیم به یقین برسیم.
حضرت ابراهیم به خداوند ایمان داشت و به روز جزا و آخرت.به زنده شدن مردگان ایمان و عقیده داشت اما برای اطمینان قلبش از خداوند درخواست کرد زنده کردن مردگان را به او نشان دهد.کسی که ایمانی در قلبش وجود ندارد، سالها هم بر در آن قلب بکوبی یقینی در آن وارد نخواهد شد.

یا حق
یا غلی


در اينجا براي روشن شدن موضوع، توضيحاتي به صورت ساده ميدم كه براي همه قابل فهم باشه و دوست دارم اونها رو با دقت بخونيد كه از تكرار اونها جلوگيري بشه.
چيزهايي كه شما در مورد اهل تسنن و عقيده‌ي اونها در مورد وضو گفتين درسته و من اينجا براي روشن شدن بحث يكم بيشتر توضيح ميدم. ضمن اينكه شايد با اين توضيحات، احتياجي به بحث‌هاي تاريخي نباشه.
در عربي اينطور ميگيم كه ضربُ مجيدٌ سعيداً يعني مجيد سعيد را زد. كه مجيد فاعل و مرفوع و سعيد مفعول و منصوب است.
حالا در جمله‌اي ديگر ضربُ مجيدٌ سعيداً و حميدٌ علياً يعني مجيد سعيد را زد و حميد علي را (زد).
همانطور كه گفته شده، معني آيه‌ي فاغْسِلُواْ وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُواْ بِرُؤُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَينِ به عقيده‌ي اهل سنت اينطور مي‌شود "بشوييد صورت‌ها و دست‌ها را تا آرنج و مسح كنيد سرهايتان را و بشوييد پاهايتان را تا برآمدگي."
حال ايرادي كه در منبع شما گفته شده اين است كه جمله‌ي فعليه عطف ماقبل ندارد و همانطور كه ارجلكم نصب است، اعراب رؤوسكم نيز نصب است اما بنا به محل آن و به خاطر حرف اضافه‌ي باء جر شده. ولي اگر كمي دقت كنيد و آيه را تا آخر بخوانيد متوجه نيرنگي كه توسط عده‌اي به طور خودآگاه به كار برده شده و دنباله‌روي عده‌اي به طور ناخودآگاه مي‌شويد كه شيعه هم ناخودآگاه گول اين فريب را خورده است.
در آخر آيه مي‌بينيد كه براي تيمم گفته شده "فَامْسَحُواْ بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُم مِّنْهُ" "مسح كنيد صورت‌هايتان را و دست‌هايتان را" در اينجا طبق گفته‌ي شما وجوهكم نصب است و بخاطر حرف باء مجرور شده پس بايد أَيْدِيكُم نيز نصب و به صورت أَيْدِيَكُم باشد، در حالي كه مي‌بينيد مجرور است. و اين قسمت از آيه ساختاري كاملا مشابه با ساختار بالا دارد.
شايد بگيد پس چه دليلي داشت كه آيه به اين صورت بيايد و راحت‌تر بود كه گفته مي‌شد "بشوييد صورت‌ها و دست‌ها و پاهايتان را و مسح كنيد سرهايتان را" ولي دليل اين كه اينطور نيامده چيست؟ به اين دليل اينطور نيامده است كه ترتيب شستن به همين ترتيب ذكر شده در آيه، مد نظر بوده است يعني شستن صورت و دست‌ها و مسح كردن سر و سپس شستن پاها.
در مورد اين گفته‌ي شما:
آیاتی که بیان کردید بیان کننده وتایید کننده اتصال علم پیامبر به علم خداوند بودند و تاییدی بر این مسئله است که بیان پیامبر و علم پیامبر غیر از آنچه که خداوند به او تعلیم داده نیست.
فکر می کنم با بیان این نکته شما خودتان لزوم قبول احادیثی را که از پیامبر من نقل کردم و متواتر هم هستند، اگر مطالعه کرده باشید، نا خود آگاه تایید کردید.

درست مي‌گيد هر چي حديث از پيامبر گفته شده شايد از طرف خدا باشد ولي آيا شما مي‌توانيد تضمين كنيد كه تمام حديث‌هايي كه از پيامبر به ما رسيده واقعا از خود پيامبر است كه بعد از خدا باشد؟
ضمنا من هر چيزي كه مطالعه مي‌كنم و جواب ندادم دليل بر اين نيست كه اون رو رد يا تاييد كرده باشم.

در مورد اسماعيليه و بهائيت نيز بايد بگم كه منظور من اين نبود كه عقايد اونها درسته بلكه گفتم در نظر خودشون عقايدشون درسته همونطور كه شيعه عقايدشون رو درست ميدونن. و همونطور كه شما ميگيد اون فرقه‌ها منحرفند اونها هم دقيقا همين نظرو در مورد شيعه دارند و همونطور كه قبلا گفتم هر فرقه‌اي و ديني كه در دنيا وجود داره فكر ميكنه خودش بهترين عقيده رو داره.

من اينو رد نميكنم كه ممكن نيست كسي دينشو تغيير بده. يك نفر كه مسلمان هست ميتونه تحقيق كنه و مسيحي بشه و يك نفر كه مسيحي هست ميتونه تحقيق كنه و مسلمان بشه. ولي آيا ميتونيد بگيد واقعا هر كدوم از اونها راه درستو پيدا كردند؟ ملاك براي رسيدن به حقيقت چيست؟

خب ايمان داشته باشيد و شك كنيد. اما خيلي‌ها ايمان دارند اما شك نمي‌كنند و مي‌گويند به گردن علما، هر چي اونا بگن درسته. ما عمل مي‌كنيم اگه اشتباه بود اون دنيا اونها به جاي ما عذاب ميكشن در صورتي كه در آيه‌ي 67 سوره‌ي الاحزاب گفته شده:
"وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا" "و مى‏گويند پروردگارا ما رؤسا (آقايانمان، ساداتمان) و بزرگان خويش را اطاعت كرديم و ما را از راه به در كردند"

سلام،
" به طور کلی در قرآن آیاتی که در مورد اهل بیت پیغمبر است و مخصوصاً آیاتی که از نظر ما شیعیان در مورد امیرالمومنین است،یک وضع خاصی دارد و آن اینکه در عین اینکه دلایل و قرائن در خود آیه وجود دارد ولی گویی یک کوششی هست که این مطبل در لابلای مطالب دیگر یا در ضمن مطلب دیگری گفته شود و از آن گذشته شود." (کتاب امامت و رهبری- شهید مطهری)

دلیل این امر را شهید مطهری ضمن بیان آیاتی که به امامت اشاره دارند، توضیح می دهد.من در اینجا فقط به صورت تیتر آیات را می آورم:
- مائده - 3
- مائده-67 و شصت آیه بعد از این آیه
- احزاب -33 آیه تطهیر
- مائده - 55 آیه ولایت
-آیاتی که به امامت حضرت ابراهیم (هود 72-73) اشاره دارند و این امر در ذریه آن حضرت نیز قرار داده قرار داده شده(افراد صالح و عادل از نسل آن حضرت) (زخرف-28)

برای توضیحات بیشتر به کتاب امامت و رهبری شهید مطهری مراجعه کنید.
گرچه در این کتاب و کتاب های دیگری ادله و شواهد زیادی بر ولایت حضرت علی و اهل بیت پیامبر آورده شده و حتی علامه امینی کتاب ارزشمند الغدیر را از کتب اهل سنت گرد آورده که بیانی روشن بر غدیرخم ، ولایت و خلافت حضرت علی است اما همچنان شاهد انکار این مسئله هستیم.
کسانی ولایت و خلافت را از حضرت علی غصب کردند که در غدیرخم با آن حضرت عهد و پیمان بستند اما در روز مرگ پیامبر و حتی بدون دفن بدن مبارک آن حضرت ماجرایی را پدید آوردند که ... !
حال فکر کنم اینکه من برای شما از قرآن دلیل بیاورم و بخواهم حقانیت حق را اثبات کنم جز آب در هاون کوبیدن نیست.
شاید معرفی کتاب های دکتر محمد تيجانى تونسىبرای مطالعه مفید تر از بحث و جدل در اینجا باشد.

یا حق
یا علی

من هم اين موضوعات رو چون توضيحه خيلي زيادي ميخواد بصورت تيتروار ميگم:
اول به يك موضوعي اشاره كنم كه يك پيوستگي موضوعي در خود آيه وجود دارد و اين پيوستگي در موضوعات يك آيه با آيات قبل و بعد از آن نيز هست. حتي بعضي معتقدند در سوره‌هاي قرآن نيز از يك سوره به سوره‌ي بعد، پيوستگي مشاهده مي‌شود و موضوعات در يك روند مشخص مشاهده مي‌شود. و اين نكته در تمام آياتي كه شما گفتيد هست و خيلي از مفسرين متاسفانه به آن بي‌توجهند و در تفسير يك آيه از آيات قبل و بعد آن صرفنظر مي‌كنند و حتي در تفسير يك آيه نيز اول و آخر آيه را موضوعات جدايي فرض مي‌كنند.
مائده 3: قسمتي از اين آيه كه مد نظر شماست ظاهرا با بقيه‌ي آيه پيوستگي معنايي ندارد و متوجه واقعه‌ي خاصي است. و چيزي كه مشخص است اين آيه در اواخر رسالت پيامبر نازل شده است.
مائده 67: به آيات قبل و بعد اين آيه توجه كنيد. در آيه‌ي 66 و 68 مائده، به اهل تورات و انجيل سفارش شده كه از كتاب‌هاي آسماني خود پيروي كنند و گفته شده در غير اينصورت اعمالشان ارزشي ندارد و اينطور نيست كه آيات قبل و بعد به اين موضوع بپردازد و يك آيه ميان اين دو به موضوع ديگري بپردازد.
احزاب 33: اين آيه نيز مشابه آيه‌ي قبل است. كه موضوع دو آيه‌ي قبل و بعد، يعني 32 و 34 احزاب در رابطه با همسران پيامبر است و اول آيه‌ي 33 نيز همين موضوع دنبال مي‌شود كه علما در تفسير اين آيه نيمه‌ي اول را جدا از نيمه‌ي دوم در نظر مي‌گيرند در حاليكه اينطور نيست و به هم مربوطند.
مائده 55: در اين آيه هم همان نكته‌ي پيوستگي صادق است. با اين تفاوت كه از آيه‌ي 51 تا 57 اين سير حفظ شده و اين آيات يك موضوع (دوستي) را دنبال مي‌كنند ولي به عقيده‌ي شيعه يك آيه در ميان اين چند آيه به موضوع ديگري (امامت) اشاره دارد!!
و من رابطه‌اي بين امامت حضرت ابراهيم و امامت ساير ائمه در 2 آيه‌ي ديگر پيدا نكردم.
 

karo7

اخراجی موقت
اولا مسئله امام زمان جزو امامت مي باشد بعد هم خدا گفته كه زمين از حجت خدا خالي نمي ماند پس امام زمان وجود دارد و با ظهورش جامعه ايده ال نيز ظهور مي كند.

پس در حال حاضر که امام زمان غیبت کرده چرا زمین از حجت خدا خالی است؟
همچنین حتی خود پیامبر که یک پیغمبر بود نتوانست در کل عربستان جامعه ایده آل اجرا کند، پس با حضور امام زمان هم این امر زیر سوال است، در غیر این صورت باید جایگاه امام زمان بالاتر از پیامبر باشد!!!
 

araghi

عضو جدید
کاربر ممتاز
هيچ آيه اي وجود ندارد كه بر آمدن امام مهدي صراحت داشته باشد آنچه را كه اشاره مي نماييد فقط تفسير و برداشت شخصي افراد است بر پايه اينگونه تفاسير حتي ميتوان از رباعيات خيام هم ظهور امامان را تفسير نمود اصولا تفاسير هيچ اعتباري ندارند كما اينكه امير المومنين ابوبكر و عمر تاكيد داشتند هر كس قران را تفسير كند مشرك است.
در اينجا براي روشن شدن موضوع، توضيحاتي به صورت ساده ميدم كه براي همه قابل فهم باشه و دوست دارم اونها رو با دقت بخونيد كه از تكرار اونها جلوگيري بشه.
چيزهايي كه شما در مورد اهل تسنن و عقيده‌ي اونها در مورد وضو گفتين درسته و من اينجا براي روشن شدن بحث يكم بيشتر توضيح ميدم. ضمن اينكه شايد با اين توضيحات، احتياجي به بحث‌هاي تاريخي نباشه.
در عربي اينطور ميگيم كه ضربُ مجيدٌ سعيداً يعني مجيد سعيد را زد. كه مجيد فاعل و مرفوع و سعيد مفعول و منصوب است.
حالا در جمله‌اي ديگر ضربُ مجيدٌ سعيداً و حميدٌ علياً يعني مجيد سعيد را زد و حميد علي را (زد).
همانطور كه گفته شده، معني آيه‌ي فاغْسِلُواْ وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُواْ بِرُؤُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَينِ به عقيده‌ي اهل سنت اينطور مي‌شود "بشوييد صورت‌ها و دست‌ها را تا آرنج و مسح كنيد سرهايتان را و بشوييد پاهايتان را تا برآمدگي."
حال ايرادي كه در منبع شما گفته شده اين است كه جمله‌ي فعليه عطف ماقبل ندارد و همانطور كه ارجلكم نصب است، اعراب رؤوسكم نيز نصب است اما بنا به محل آن و به خاطر حرف اضافه‌ي باء جر شده. ولي اگر كمي دقت كنيد و آيه را تا آخر بخوانيد متوجه نيرنگي كه توسط عده‌اي به طور خودآگاه به كار برده شده و دنباله‌روي عده‌اي به طور ناخودآگاه مي‌شويد كه شيعه هم ناخودآگاه گول اين فريب را خورده است.
در آخر آيه مي‌بينيد كه براي تيمم گفته شده "فَامْسَحُواْ بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُم مِّنْهُ" "مسح كنيد صورت‌هايتان را و دست‌هايتان را" در اينجا طبق گفته‌ي شما وجوهكم نصب است و بخاطر حرف باء مجرور شده پس بايد أَيْدِيكُم نيز نصب و به صورت أَيْدِيَكُم باشد، در حالي كه مي‌بينيد مجرور است. و اين قسمت از آيه ساختاري كاملا مشابه با ساختار بالا دارد.
شايد بگيد پس چه دليلي داشت كه آيه به اين صورت بيايد و راحت‌تر بود كه گفته مي‌شد "بشوييد صورت‌ها و دست‌ها و پاهايتان را و مسح كنيد سرهايتان را" ولي دليل اين كه اينطور نيامده چيست؟ به اين دليل اينطور نيامده است كه ترتيب شستن به همين ترتيب ذكر شده در آيه، مد نظر بوده است يعني شستن صورت و دست‌ها و مسح كردن سر و سپس شستن پاها.
در مورد اين گفته‌ي شما:
آیاتی که بیان کردید بیان کننده وتایید کننده اتصال علم پیامبر به علم خداوند بودند و تاییدی بر این مسئله است که بیان پیامبر و علم پیامبر غیر از آنچه که خداوند به او تعلیم داده نیست.
فکر می کنم با بیان این نکته شما خودتان لزوم قبول احادیثی را که از پیامبر من نقل کردم و متواتر هم هستند، اگر مطالعه کرده باشید، نا خود آگاه تایید کردید.

درست مي‌گيد هر چي حديث از پيامبر گفته شده شايد از طرف خدا باشد ولي آيا شما مي‌توانيد تضمين كنيد كه تمام حديث‌هايي كه از پيامبر به ما رسيده واقعا از خود پيامبر است كه بعد از خدا باشد؟
ضمنا من هر چيزي كه مطالعه مي‌كنم و جواب ندادم دليل بر اين نيست كه اون رو رد يا تاييد كرده باشم.

در مورد اسماعيليه و بهائيت نيز بايد بگم كه منظور من اين نبود كه عقايد اونها درسته بلكه گفتم در نظر خودشون عقايدشون درسته همونطور كه شيعه عقايدشون رو درست ميدونن. و همونطور كه شما ميگيد اون فرقه‌ها منحرفند اونها هم دقيقا همين نظرو در مورد شيعه دارند و همونطور كه قبلا گفتم هر فرقه‌اي و ديني كه در دنيا وجود داره فكر ميكنه خودش بهترين عقيده رو داره.

من اينو رد نميكنم كه ممكن نيست كسي دينشو تغيير بده. يك نفر كه مسلمان هست ميتونه تحقيق كنه و مسيحي بشه و يك نفر كه مسيحي هست ميتونه تحقيق كنه و مسلمان بشه. ولي آيا ميتونيد بگيد واقعا هر كدوم از اونها راه درستو پيدا كردند؟ ملاك براي رسيدن به حقيقت چيست؟

خب ايمان داشته باشيد و شك كنيد. اما خيلي‌ها ايمان دارند اما شك نمي‌كنند و مي‌گويند به گردن علما، هر چي اونا بگن درسته. ما عمل مي‌كنيم اگه اشتباه بود اون دنيا اونها به جاي ما عذاب ميكشن در صورتي كه در آيه‌ي 67 سوره‌ي الاحزاب گفته شده:
"وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا" "و مى‏گويند پروردگارا ما رؤسا (آقايانمان، ساداتمان) و بزرگان خويش را اطاعت كرديم و ما را از راه به در كردند"



من هم اين موضوعات رو چون توضيحه خيلي زيادي ميخواد بصورت تيتروار ميگم:
اول به يك موضوعي اشاره كنم كه يك پيوستگي موضوعي در خود آيه وجود دارد و اين پيوستگي در موضوعات يك آيه با آيات قبل و بعد از آن نيز هست. حتي بعضي معتقدند در سوره‌هاي قرآن نيز از يك سوره به سوره‌ي بعد، پيوستگي مشاهده مي‌شود و موضوعات در يك روند مشخص مشاهده مي‌شود. و اين نكته در تمام آياتي كه شما گفتيد هست و خيلي از مفسرين متاسفانه به آن بي‌توجهند و در تفسير يك آيه از آيات قبل و بعد آن صرفنظر مي‌كنند و حتي در تفسير يك آيه نيز اول و آخر آيه را موضوعات جدايي فرض مي‌كنند.
مائده 3: قسمتي از اين آيه كه مد نظر شماست ظاهرا با بقيه‌ي آيه پيوستگي معنايي ندارد و متوجه واقعه‌ي خاصي است. و چيزي كه مشخص است اين آيه در اواخر رسالت پيامبر نازل شده است.
مائده 67: به آيات قبل و بعد اين آيه توجه كنيد. در آيه‌ي 66 و 68 مائده، به اهل تورات و انجيل سفارش شده كه از كتاب‌هاي آسماني خود پيروي كنند و گفته شده در غير اينصورت اعمالشان ارزشي ندارد و اينطور نيست كه آيات قبل و بعد به اين موضوع بپردازد و يك آيه ميان اين دو به موضوع ديگري بپردازد.
احزاب 33: اين آيه نيز مشابه آيه‌ي قبل است. كه موضوع دو آيه‌ي قبل و بعد، يعني 32 و 34 احزاب در رابطه با همسران پيامبر است و اول آيه‌ي 33 نيز همين موضوع دنبال مي‌شود كه علما در تفسير اين آيه نيمه‌ي اول را جدا از نيمه‌ي دوم در نظر مي‌گيرند در حاليكه اينطور نيست و به هم مربوطند.
مائده 55: در اين آيه هم همان نكته‌ي پيوستگي صادق است. با اين تفاوت كه از آيه‌ي 51 تا 57 اين سير حفظ شده و اين آيات يك موضوع (دوستي) را دنبال مي‌كنند ولي به عقيده‌ي شيعه يك آيه در ميان اين چند آيه به موضوع ديگري (امامت) اشاره دارد!!
و من رابطه‌اي بين امامت حضرت ابراهيم و امامت ساير ائمه در 2 آيه‌ي ديگر پيدا نكردم.
 

hamidkareshki

عضو جدید
هيچ آيه اي وجود ندارد كه بر آمدن امام مهدي صراحت داشته باشد آنچه را كه اشاره مي نماييد فقط تفسير و برداشت شخصي افراد است بر پايه اينگونه تفاسير حتي ميتوان از رباعيات خيام هم ظهور امامان را تفسير نمود اصولا تفاسير هيچ اعتباري ندارند كما اينكه امير المومنين ابوبكر و عمر تاكيد داشتند هر كس قران را تفسير كند مشرك است.

پس خود عمر و ابوبکر مشرکترین انسان های تاریخ هستند !
چون به تفسیر پیامبر از قرآن تعداد نماز ها مشخص شد و همچنین شرایط حج و ...
ضمنا این دستور عمر و ابوبکر تا سال هایی ادامه یافت و زمانی که بزرگان اهل سنت از اوضاع نابسامان ایشان (در حدود سال 100 ) اطلاع یافتند تفسیر آزاد و نقل حدیث رواج یافت.
همچنین شما که به عمر و ابوبکر امیر المومنین می گید حتما از آیاتی که درباره قدیر و خطبه ی قدیر بی خبری !!!
این بی اطلاعی در اکثر دوستان اهل سنت دیده می شه و دلیل درک ضعیف این دوستان تحریفات و چشم پوشی از واقعیات و در اکثر موارد دشمنی و عدم قبول واقعیت لجاجت است .
بهتر است در جریان باشید این لجاجت به ضرر ایشان تموم می شه .
 

A.R-KH-A

عضو جدید
کاربر ممتاز
بر پايه اينگونه تفاسير حتي ميتوان از رباعيات خيام هم ظهور امامان را تفسير نمود
دوست عزیز اگر میشود آن رباعیاتی رو که تفسیر ظهور امامان میشود برایم بزار.
خیلی مشتاقم چنین رباعی هایی رو ببینم.
 

karo7

اخراجی موقت
پس خود عمر و ابوبکر مشرکترین انسان های تاریخ هستند !
چون به تفسیر پیامبر از قرآن تعداد نماز ها مشخص شد و همچنین شرایط حج و ...
ضمنا این دستور عمر و ابوبکر تا سال هایی ادامه یافت و زمانی که بزرگان اهل سنت از اوضاع نابسامان ایشان (در حدود سال 100 ) اطلاع یافتند تفسیر آزاد و نقل حدیث رواج یافت.
همچنین شما که به عمر و ابوبکر امیر المومنین می گید حتما از آیاتی که درباره قدیر و خطبه ی قدیر بی خبری !!!
این بی اطلاعی در اکثر دوستان اهل سنت دیده می شه و دلیل درک ضعیف این دوستان تحریفات و چشم پوشی از واقعیات و در اکثر موارد دشمنی و عدم قبول واقعیت لجاجت است .
بهتر است در جریان باشید این لجاجت به ضرر ایشان تموم می شه .​


ايمان‌ بى‌مطالعه‌ سد راه‌ تعالى‌ بشرى‌ است‌. فقط‌ فريب‌ و دروغ‌ است‌ که‌ از اتباع‌ خود ايمان‌ مطلق‌ مى‌طلبد و به‌ آن‌ها تلقين‌ مى‌کند که‌ اگر شک‌آورديد، روى‌تان‌ سياه‌ مى‌شود؛ چرا که‌ تنها و تنها شک‌ است‌ که‌ آدمى‌ را به‌ حقيقت‌ مى‌رساند. انسان‌ متعهد حقيقت‌جو هيچ‌ دگمى‌، هيچ‌ فرمولى‌، هيچ‌ آيه‌اى‌ را نمى‌پذيرد مگر اين‌که‌ نخست‌ در آن‌ تعقل‌ کند، آن‌را در کارگاه‌ عقل‌ و منطق‌ بسنجد، و هنگامى‌ به‌ آن‌ معتقد شود که‌ حقانيتش‌ را با دلايل‌ متقن‌ علمى‌ و منطقى‌ دريابد. وقتى‌ منطق‌ ديالکتيکى‌ مرا مجاب‌ کرده‌ باشد که‌ آب‌ِ دو رودخانه‌ نمى‌تواند مرا به‌ يک‌سان‌ ترکند، من‌ حق‌دارم‌ به‌ تجربه‌هاى‌ تاريخى‌ شک‌ کنم‌؛ مگر اين‌که‌ شرايط‌ پيروزى‌ فلان‌ تجربه‌ى‌ تاريخى‌ سر مويى‌ با شرايط‌ جامعه‌ى‌ من‌ تفاوت‌ نکند. ـ کوتاه‌ترين‌ فاصله‌ى‌ ميان‌ دو نقطه‌ خط‌ راست‌ است‌ بى‌گمان‌، اما در هندسه‌ به‌ ما آموخته‌اند که‌ همين‌ نکته‌ى‌ از آفتاب‌ روشن‌تر هم‌ تا به‌طور علمى‌ اثبات‌ نشود، قابل‌ اعتنا نمى‌تواند بود. و ما در همان‌ حال‌ به‌ مهملاتى‌ ايمان‌مى‌آوريم‌ که‌ تنها اگر ذره‌يى‌ به‌ چشم‌ عقل‌ در آن‌ نگاه‌ کنيم‌ از سفاهت‌ خود به‌ خنده‌ مى‌افتيم‌.


يک‌ نگاهى‌ به‌ اديان‌ موجود جهان‌ بيندازيد:


اعتقاد و ايمان‌ دينى‌ و مذهبى‌، از بت‌پرستى‌ بگيريم‌ بياييم‌ تا دين‌ موسى ‌ و بوديسم‌ و آيين‌ زرتشت ‌ و مسيحيت‌ و چه‌ و چه‌، معمولا مثل‌ يک‌ صندوقچه‌ى‌ دربسته‌ به‌طور ارثى‌ از والدين‌ به‌ فرزند منتقل‌ مى‌شود. به‌ احتمال‌ قريب‌ به‌ يقين‌، همه‌ى‌ ما که‌ زير اين‌ سقف‌ جمع‌ شده‌ايم‌، اگر اهل‌ مذهبيم‌ به‌ مذهبى‌ هستيم‌ که‌ والدين‌ ما داشته‌اند. البته‌ اين‌جا صحبت‌ از مذهب‌ است‌ نه‌ دين‌. دين‌، تنه‌ى‌ اصلى‌ و نخستين‌ است‌. در مقاطعى‌ از تاريخ‌، دين‌، به‌ دلايل‌ مختلف‌ گرفتار انشعاب‌ مى‌شود و مذاهب‌ شاخه‌وار از آن‌ مى‌رويد و جدا سرى‌ پيش‌ مى‌گيرد. گويا دين‌ اسلام‌ هفتاد و چند شاخه‌ يا مذهب‌ داشته‌ که‌ امروز به‌ حدود صد و سى‌ و چهل‌ رسيده‌. هر مذهبى‌ هم‌ طبعاً براى‌ خودش‌ يک‌ جامعه‌ى‌ روحانيت‌ دارد.


افراد جامعه‌ى‌ روحانيت‌ هر مذهبى‌ هم‌ لامحاله‌ معتقدند که‌ تنها مذهب‌ ايشان‌ بر حق‌ است‌ و مذاهب‌ ديگر و اديان‌ ديگر کفرند و غلط‌ زيادى‌ مى‌کنند. ـ اين‌ هم‌ قبول‌، چون‌ اگر چنين‌ اعتقادى‌ نداشته‌ باشند که‌ بايد بروند دين‌ ديگرى‌ اختيارکنند.


حالا ما يک‌ لحظه‌ مذاهب‌ موجود جهان‌ را روى‌ زمين‌ در دعواى‌ کفر و دين‌ باقى‌ بگذاريم‌، خودمان‌ اوج‌ بگيريم‌ و از بيرون‌، از آن‌ بالا، به‌شان‌ نگاهى‌بيندازيم‌:


مسيحى‌ (با کاتوليک‌ و پروتستان‌ و انجيلى‌ و کواکر و گريگورى‌ و ارتودکس‌؛ آن‌ کارى‌ نداريم‌، چون‌ اين‌ها از مقوله‌ى‌ جنگ‌ داخلى‌ است‌)، مسلمان‌(با سنى‌ و شيعه‌ و حنفى‌ و حنبلى‌ و مذاهب‌ ديگر اسلام‌ هم‌ کارى‌ نداريم‌)، بودايى‌(با شينتو و کنفوسيوسى‌ و دائويى‌ اين‌ هم‌ کارى‌ نداريم‌) برهمايى‌، زردشتى‌، مهرى‌، مانوى‌، بت‌پرست‌، آفتاب‌پرست‌، آتش‌پرست‌، شيطان‌پرست‌، گاوپرست‌، يهودى‌... و همه‌ با اين‌ اعتقاد که‌ فقط‌ مذهب‌ من‌ بر حق‌ است‌.


خوب‌ ما که رفته‌ايم‌ از بالا نگاه‌ مى‌کنيم‌ براى‌مان‌ يک‌ سؤال‌ مطرح‌ مى‌شود:


بالاخره‌ همه‌ى‌ اين‌ها که‌ نمى‌توانند مذهب‌ بر حق‌ باشند. عقل‌ حکم‌ مى‌کند که‌ فقط‌ يـکى‌ از اين‌ همه‌ بر حق‌ باشد. منظـور من‌ البته‌ فقط‌ يـک‌ مثال‌ است‌ و در مثل‌ مناقشـه‌ نيست‌. و من‌ هم‌ در مقامى‌ نيسـتم‌ که‌ به‌ حق‌ و ناحق‌ بـودن‌ اين‌ مذهب‌ و آن‌ مذهب‌ حکـم‌ يا رد حکـم‌ کنم‌، اما اين‌ را مى‌توانم‌ بگويم‌ که‌ من‌ به‌صرف‌ ادعاى‌ آن‌ کاهن‌ بودايى‌ به‌ بر حق‌ بودن‌ بوديسم‌، محال‌ است‌ ايمان‌ بياورم‌، چرا؟ تنها به‌ اين‌ دليل‌ بسيار ساده‌ که‌ او مذهبش‌ به‌اش‌ ارث‌ رسيده‌ و آن‌ را بدون‌ منطق‌ و بدون‌ حـق‌ انتخاب‌ پذيرفته‌ است‌، پس‌ هيچ‌ جهتـى‌ ندارد ادعايش‌ درست‌ باشد. بودايى‌گريش‌ را ارث‌ برده‌ و به‌ اين‌ دليل‌ بسيار سست‌ مى‌گويد دين‌ بودا برحق‌ است‌ ؛ پس‌ اگر در يک‌ خانواده‌ بت‌پرست‌ متولد مى‌شد و بت‌پرستى‌ را به‌ ارث‌ مى‌برد مى‌گفت‌ بت‌پرستى‌ بر حق‌ است‌. حتا اگر يک‌ لحظه‌ هم‌ قبول‌ کنيم‌ که‌ واقعاً بوديسـم‌ دين‌ برحقى‌ است‌، باز حرف‌ آن‌ بابا يـاوه‌ است‌.


انسان‌ ذى‌شعور فقط‌ به‌ چيزى‌ اعتقاد نشان‌ مى‌دهد که‌ خودش‌ با تجربه‌ى‌ منطقى‌ خودش‌ به‌ آن‌ دست‌ يافته‌ باشد. با تجربه‌ى‌ عينى‌، علمى‌، عملى‌، قياسى‌، فلسفى‌، و با دخالت‌ دادن‌ همه‌ى‌ شرايط‌ زمانى‌ و مکانى‌.


انسان‌ يک‌ موجود متفکر منطقى‌ است‌ و لاجرم‌ بايد مغرورتر از آن‌ باشد که‌ احکام‌ بسته‌بندى‌ شده‌ را بى‌دخالت‌ مستقيم‌ تعقل‌ خود بپذيرد. پذيرفتن‌ احکام‌ و تعصب‌ ورزيدن‌ بر سر آن‌ها توهين‌ به‌ شرف‌ انسان‌ بودن‌ است‌.



متأسفانه‌ ب‌ايد قبول‌ کرد که‌ ما بسيارى‌ چيزها را پذيرفته‌ايم‌ فقط‌ به‌ اين‌ جهت‌ که‌ يک‌ لحظه‌ نرفته‌ايم‌ از بيرون‌، از آن‌ بالا به‌ آن‌ها نگاهى‌ بيندازيم‌.


گوشه ای از سخنرانی احمد شاملو در دانشگاه برکلی
 

hamidkareshki

عضو جدید
اشتباه نکنید !
خطبه ی قدیر تنها مدرک شیعیان نیست !
به دلیل نزدیکی ایام مبارک این خطبه رو گذاشتم
 

hamidkareshki

عضو جدید
هيچ آيه اي وجود ندارد كه بر آمدن امام مهدي صراحت داشته باشد آنچه را كه اشاره مي نماييد فقط تفسير و برداشت شخصي افراد است بر پايه اينگونه تفاسير حتي ميتوان از رباعيات خيام هم ظهور امامان را تفسير نمود اصولا تفاسير هيچ اعتباري ندارند كما اينكه امير المومنين ابوبكر و عمر تاكيد داشتند هر كس قران را تفسير كند مشرك است.
این تفکر متسفانه حذف منطق و فکر از جامعه است و باعث می شود قرآن به جای وسیله ای برای هدایت به بتی برای پرستش و خواندن بدون تفکر تبدیل شود .
 

BigMasoud

اخراجی موقت
پس خود عمر و ابوبکر مشرکترین انسان های تاریخ هستند !
چون به تفسیر پیامبر از قرآن تعداد نماز ها مشخص شد و همچنین شرایط حج و ...
ضمنا این دستور عمر و ابوبکر تا سال هایی ادامه یافت و زمانی که بزرگان اهل سنت از اوضاع نابسامان ایشان (در حدود سال 100 ) اطلاع یافتند تفسیر آزاد و نقل حدیث رواج یافت.
همچنین شما که به عمر و ابوبکر امیر المومنین می گید حتما از آیاتی که درباره قدیر و خطبه ی قدیر بی خبری !!!
این بی اطلاعی در اکثر دوستان اهل سنت دیده می شه و دلیل درک ضعیف این دوستان تحریفات و چشم پوشی از واقعیات و در اکثر موارد دشمنی و عدم قبول واقعیت لجاجت است .
بهتر است در جریان باشید این لجاجت به ضرر ایشان تموم می شه .

به تفسير پيامبر از قرآن تعداد نمازها مشخص شد!!؟؟
پس چرا الان كسي اين كارو نمي‌كنه؟ تا همه يك جور واحد نماز بخونند؟
من هم از آياتي كه درباره قدير ادعا شده با خبرم اما هنوز نتونستم كه واقعه‌ي قدير رو از قرآن ثابت كنم.
 

hamidkareshki

عضو جدید
به تفسير پيامبر از قرآن تعداد نمازها مشخص شد!!؟؟
پس چرا الان كسي اين كارو نمي‌كنه؟ تا همه يك جور واحد نماز بخونند؟
من هم از آياتي كه درباره قدير ادعا شده با خبرم اما هنوز نتونستم كه واقعه‌ي قدير رو از قرآن ثابت كنم.
مگر شما نماز صبحتون 2 رکعت نیست ؟
نماز ظهر و عصر 4 رکعت ؟
این رو کجای قرآن نوشته ؟
شما چرا طبق قرآن در این زمینه پیروی نمی کنید؟
 

BigMasoud

اخراجی موقت
ايمان‌ بى‌مطالعه‌ سد راه‌ تعالى‌ بشرى‌ است‌. فقط‌ فريب‌ و دروغ‌ است‌ که‌ از اتباع‌ خود ايمان‌ مطلق‌ مى‌طلبد و به‌ آن‌ها تلقين‌ مى‌کند که‌ اگر شک‌آورديد، روى‌تان‌ سياه‌ مى‌شود؛ چرا که‌ تنها و تنها شک‌ است‌ که‌ آدمى‌ را به‌ حقيقت‌ مى‌رساند. انسان‌ متعهد حقيقت‌جو هيچ‌ دگمى‌، هيچ‌ فرمولى‌، هيچ‌ آيه‌اى‌ را نمى‌پذيرد مگر اين‌که‌ نخست‌ در آن‌ تعقل‌ کند، آن‌را در کارگاه‌ عقل‌ و منطق‌ بسنجد، و هنگامى‌ به‌ آن‌ معتقد شود که‌ حقانيتش‌ را با دلايل‌ متقن‌ علمى‌ و منطقى‌ دريابد. وقتى‌ منطق‌ ديالکتيکى‌ مرا مجاب‌ کرده‌ باشد که‌ آب‌ِ دو رودخانه‌ نمى‌تواند مرا به‌ يک‌سان‌ ترکند، من‌ حق‌دارم‌ به‌ تجربه‌هاى‌ تاريخى‌ شک‌ کنم‌؛ مگر اين‌که‌ شرايط‌ پيروزى‌ فلان‌ تجربه‌ى‌ تاريخى‌ سر مويى‌ با شرايط‌ جامعه‌ى‌ من‌ تفاوت‌ نکند. ـ کوتاه‌ترين‌ فاصله‌ى‌ ميان‌ دو نقطه‌ خط‌ راست‌ است‌ بى‌گمان‌، اما در هندسه‌ به‌ ما آموخته‌اند که‌ همين‌ نکته‌ى‌ از آفتاب‌ روشن‌تر هم‌ تا به‌طور علمى‌ اثبات‌ نشود، قابل‌ اعتنا نمى‌تواند بود. و ما در همان‌ حال‌ به‌ مهملاتى‌ ايمان‌مى‌آوريم‌ که‌ تنها اگر ذره‌يى‌ به‌ چشم‌ عقل‌ در آن‌ نگاه‌ کنيم‌ از سفاهت‌ خود به‌ خنده‌ مى‌افتيم‌.


يک‌ نگاهى‌ به‌ اديان‌ موجود جهان‌ بيندازيد:


اعتقاد و ايمان‌ دينى‌ و مذهبى‌، از بت‌پرستى‌ بگيريم‌ بياييم‌ تا دين‌ موسى ‌ و بوديسم‌ و آيين‌ زرتشت ‌ و مسيحيت‌ و چه‌ و چه‌، معمولا مثل‌ يک‌ صندوقچه‌ى‌ دربسته‌ به‌طور ارثى‌ از والدين‌ به‌ فرزند منتقل‌ مى‌شود. به‌ احتمال‌ قريب‌ به‌ يقين‌، همه‌ى‌ ما که‌ زير اين‌ سقف‌ جمع‌ شده‌ايم‌، اگر اهل‌ مذهبيم‌ به‌ مذهبى‌ هستيم‌ که‌ والدين‌ ما داشته‌اند. البته‌ اين‌جا صحبت‌ از مذهب‌ است‌ نه‌ دين‌. دين‌، تنه‌ى‌ اصلى‌ و نخستين‌ است‌. در مقاطعى‌ از تاريخ‌، دين‌، به‌ دلايل‌ مختلف‌ گرفتار انشعاب‌ مى‌شود و مذاهب‌ شاخه‌وار از آن‌ مى‌رويد و جدا سرى‌ پيش‌ مى‌گيرد. گويا دين‌ اسلام‌ هفتاد و چند شاخه‌ يا مذهب‌ داشته‌ که‌ امروز به‌ حدود صد و سى‌ و چهل‌ رسيده‌. هر مذهبى‌ هم‌ طبعاً براى‌ خودش‌ يک‌ جامعه‌ى‌ روحانيت‌ دارد.


افراد جامعه‌ى‌ روحانيت‌ هر مذهبى‌ هم‌ لامحاله‌ معتقدند که‌ تنها مذهب‌ ايشان‌ بر حق‌ است‌ و مذاهب‌ ديگر و اديان‌ ديگر کفرند و غلط‌ زيادى‌ مى‌کنند. ـ اين‌ هم‌ قبول‌، چون‌ اگر چنين‌ اعتقادى‌ نداشته‌ باشند که‌ بايد بروند دين‌ ديگرى‌ اختيارکنند.


حالا ما يک‌ لحظه‌ مذاهب‌ موجود جهان‌ را روى‌ زمين‌ در دعواى‌ کفر و دين‌ باقى‌ بگذاريم‌، خودمان‌ اوج‌ بگيريم‌ و از بيرون‌، از آن‌ بالا، به‌شان‌ نگاهى‌بيندازيم‌:


مسيحى‌ (با کاتوليک‌ و پروتستان‌ و انجيلى‌ و کواکر و گريگورى‌ و ارتودکس‌؛ آن‌ کارى‌ نداريم‌، چون‌ اين‌ها از مقوله‌ى‌ جنگ‌ داخلى‌ است‌)، مسلمان‌(با سنى‌ و شيعه‌ و حنفى‌ و حنبلى‌ و مذاهب‌ ديگر اسلام‌ هم‌ کارى‌ نداريم‌)، بودايى‌(با شينتو و کنفوسيوسى‌ و دائويى‌ اين‌ هم‌ کارى‌ نداريم‌) برهمايى‌، زردشتى‌، مهرى‌، مانوى‌، بت‌پرست‌، آفتاب‌پرست‌، آتش‌پرست‌، شيطان‌پرست‌، گاوپرست‌، يهودى‌... و همه‌ با اين‌ اعتقاد که‌ فقط‌ مذهب‌ من‌ بر حق‌ است‌.


خوب‌ ما که رفته‌ايم‌ از بالا نگاه‌ مى‌کنيم‌ براى‌مان‌ يک‌ سؤال‌ مطرح‌ مى‌شود:


بالاخره‌ همه‌ى‌ اين‌ها که‌ نمى‌توانند مذهب‌ بر حق‌ باشند. عقل‌ حکم‌ مى‌کند که‌ فقط‌ يـکى‌ از اين‌ همه‌ بر حق‌ باشد. منظـور من‌ البته‌ فقط‌ يـک‌ مثال‌ است‌ و در مثل‌ مناقشـه‌ نيست‌. و من‌ هم‌ در مقامى‌ نيسـتم‌ که‌ به‌ حق‌ و ناحق‌ بـودن‌ اين‌ مذهب‌ و آن‌ مذهب‌ حکـم‌ يا رد حکـم‌ کنم‌، اما اين‌ را مى‌توانم‌ بگويم‌ که‌ من‌ به‌صرف‌ ادعاى‌ آن‌ کاهن‌ بودايى‌ به‌ بر حق‌ بودن‌ بوديسم‌، محال‌ است‌ ايمان‌ بياورم‌، چرا؟ تنها به‌ اين‌ دليل‌ بسيار ساده‌ که‌ او مذهبش‌ به‌اش‌ ارث‌ رسيده‌ و آن‌ را بدون‌ منطق‌ و بدون‌ حـق‌ انتخاب‌ پذيرفته‌ است‌، پس‌ هيچ‌ جهتـى‌ ندارد ادعايش‌ درست‌ باشد. بودايى‌گريش‌ را ارث‌ برده‌ و به‌ اين‌ دليل‌ بسيار سست‌ مى‌گويد دين‌ بودا برحق‌ است‌ ؛ پس‌ اگر در يک‌ خانواده‌ بت‌پرست‌ متولد مى‌شد و بت‌پرستى‌ را به‌ ارث‌ مى‌برد مى‌گفت‌ بت‌پرستى‌ بر حق‌ است‌. حتا اگر يک‌ لحظه‌ هم‌ قبول‌ کنيم‌ که‌ واقعاً بوديسـم‌ دين‌ برحقى‌ است‌، باز حرف‌ آن‌ بابا يـاوه‌ است‌.


انسان‌ ذى‌شعور فقط‌ به‌ چيزى‌ اعتقاد نشان‌ مى‌دهد که‌ خودش‌ با تجربه‌ى‌ منطقى‌ خودش‌ به‌ آن‌ دست‌ يافته‌ باشد. با تجربه‌ى‌ عينى‌، علمى‌، عملى‌، قياسى‌، فلسفى‌، و با دخالت‌ دادن‌ همه‌ى‌ شرايط‌ زمانى‌ و مکانى‌.


انسان‌ يک‌ موجود متفکر منطقى‌ است‌ و لاجرم‌ بايد مغرورتر از آن‌ باشد که‌ احکام‌ بسته‌بندى‌ شده‌ را بى‌دخالت‌ مستقيم‌ تعقل‌ خود بپذيرد. پذيرفتن‌ احکام‌ و تعصب‌ ورزيدن‌ بر سر آن‌ها توهين‌ به‌ شرف‌ انسان‌ بودن‌ است‌.



متأسفانه‌ ب‌ايد قبول‌ کرد که‌ ما بسيارى‌ چيزها را پذيرفته‌ايم‌ فقط‌ به‌ اين‌ جهت‌ که‌ يک‌ لحظه‌ نرفته‌ايم‌ از بيرون‌، از آن‌ بالا به‌ آن‌ها نگاهى‌ بيندازيم‌.


گوشه ای از سخنرانی احمد شاملو در دانشگاه برکلی

اين مطلب كاملا درسته. اگر همه درست بگن و همه هم متفاوت با هم بگن ميشه نتيجه گرفت كه همه غلط ميگن.
 

hamidkareshki

عضو جدید
منابع و اسناد واقعه غدیر یا بخش هایی از آن در کتب اهل سنت

منابع و اسناد واقعه غدیر یا بخش هایی از آن در کتب اهل سنت


منابع و اسناد واقعه غدیر یا بخش هایی از آن در کتب اهل سنت
  • با توجه به اينکه در تمامي منابع معتبر شيعه واقعه غدير به طور کامل همراه با وقايع قبل و اتفاقات بعد از آن ذکر شده است از ذکر منابع شيعه در زمينه سند واقعه غدير خودداري کرده و صرفا منابع اهل سنت را ذکر کرديم.
  • براي جستجوي بيشتر مي توانيد به کتاب" الغدير" علامه اميني مراجعه کنيد.
  1. اخبار اصفهان: ج1ص107و235.ج2ص227.
  2. اخبارالدول وآثارالاول:ص102.
  3. أربعين الهروي:ص12.
  4. أرجح المطالب:ص36و56 و58 و67 و203 و338 و339 و389 و581-545 و681 .
  5. الارشاد: ص420.
  6. أسباب النزول:ص135.
  7. أسد الغابه:ج1ص308و367.ج2ص233.ج3ص92و93و274و307و321.ج4ص28.ج5ص6و205و208.
  8. الامامه و السياسه:ج1 ص109.
  9. أنساب الاشراف:ج1 ص156.
  10. البدايه و النهايه:ج5 ص208-213و227و228-ج7ص338و344-349.
  11. بلاغات النساء:ص72.
  12. تاريخ بغداد:ج8ص290-ج7ص377-ج12ص343-ج14ص236.
  13. التاريخ الکبير:ج1ص375-ج2قسم2ص194.
  14. تاريخ الخلفاء:ص114و158و179.
  15. تفسير الثعلبي:ص78و104و181و235.
  16. تفسير الطبري:ج3ص428.
  17. تفسير فخر الرازي:ج3ص636.
  18. التمهيد(باقلاني):ص171.
  19. الجمع بين الصحاح:ص458.
  20. حياه الصحابه:ج2ص769.
  21. حليه الاولياء:ج5ص26و363-ج6ص294.
  22. الخصائص:ص4و49و51.
  23. خصائص النسائي:ص21و40و86و88و93و94و95و100و104و124.
  24. الخصائص(السيوطي):ص18.
  25. الخطط والآثار(مقريزي):ص220.
  26. الدر المنثور:ج2ص259و298.
  27. دول الاسلام(ذهبي):ج1ص20.
  28. ذخائرالعقبي:ص67و68.
  29. روضات الجنات(زمجي):ص158.
  30. سر العالمين(غزالي):ص16.
  31. سنن الترمذي:ج5ص591 .
  32. سنن ابن ماجه:ج1 ص43.
  33. سنن النسائي:ج5 ص45.
  34. سنن المصطفي صلي الله عليه و آله:ج1ص45.
  35. السيره النبويه(زيني):ج3 ص3.
  36. شرح نهج البلاغه(ابن أبي الحديد):ج1ص317و362-ج2ص288-ج3ص208-ج4ص221-ج9ص217.
  37. الشرف الموبد(نبهاني):ص58و113.
  38. شواهد التنزيل:ج1ص158و190.
  39. صحيح الترمذي:ج1ص32-ج2ص298-ج5ص633.
  40. صحيح مسلم:ج4ص1873.
  41. الصواعق المحرقه:ص25و26و73و74.
  42. طبقات ابن سعد:ج3ص335.
  43. العقد الفريد:ج5ص317.
  44. عمده الاخبار:ص191.
  45. الفصول المهمه:ص23و24و25و27و74.
  46. الفضائل(ابن حنبل):ج1ص45و59و77و111-ج2ص560و563و569و592و599-ج3ص27و35.
  47. فضائل الصحابه:ج2ص610و682.
  48. الکفايه:ص151.
  49. کفايه الطالب:ص13و17و58 و62 و153و285و286.
  50. کنز العمال:ج1ص48-ج6ص397-405-ج8ص60-ج12ص210-ج15ص209.
  51. الکوکب الدري:ج1ص39.
  52. مجمع الفوائد:ج9ص103-108و163.
  53. مختلف الحديث(ابن قتيبه):ص52و276.
  54. مروج الذهب:ج2ص11.
  55. مستدرک الحاکم:ج3ص109و110و118و371و631.
  56. مسند ابن حنبل:ج1ص84و119و180-ج4ص241و281و368و370و372-ج5ص347و366و370و419-494-ج6ص476.
  57. مسند الطيالسي:ص111.
  58. مصابيح السنه:ج2ص202و275.
  59. معارج النبوه:ج1ص329.
  60. المعارف(ابن قتيبه):ص58.
  61. معالم الايمان(دباغ):ج2ص299.
  62. المعتصرمن المختصر:ج2ص301و332.
  63. معجم البلدان:ج2ص389.
  64. المعجم الصغير:ج1ص64و71.
  65. المعجم الکبير(طبراني):ج1ص149و157و390-ج5ص196.
  66. مقاصد الطالب:ص11.
  67. مقتل الحسينعليه السلام(خوارزمي):ص47.
  68. مقصد الراغب:ص39.
  69. المنار:ج1ص463.
  70. مناقب الائمه(باقلاني):ص98.
  71. المناقب(ابن جوزي):ص29.
  72. المناقب(ابن مغازلي):ص16و18و20و22و23و24و25و224و229.
  73. المناقب(عبدالله شافعي):ص106و107و122.
  74. منتخب کنز العمال:ج5ص30و32و51.
  75. المواقف:ج2ص611.
  76. موده القربي:ص50.
  77. نزهه الناظرين:ص39.
  78. النهايه(ابن الأثير):ج4ص346.
  79. نهايه العقول:ص199.
  80. الوفيات(ابن خلکان):ج1ص60-ج2ص223.
  81. ينابيع الموده:ص29-40و53-55و81و120و129و134و154و155و179-187و206و234و284.
  82. الاصابه:ج1ص372و550-ج2ص257و382و408و509-ج3ص512-ج4ص80.
  83. الاستيعاب:ج2ص460.
  84. أشعه اللمعات في شرح المشکاه:ج4ص89و665و676.
  85. تفريح الأحباب:ص31و32و307و319و367.
  86. التمهيد و البيان(أشعري):ص237.
  87. الفتوح(ابن الأعثم):ج3ص121.
  88. التمهيد البيان(أشعري):ص237.
  89. ثمار القلوب(ثعالبي):ص511.
  90. الأعتقاد(بيهقي):ص182.
  91. تاريخ دمشق:ج1ص370-ج2ص5و85و345-ج5ص321.
  92. الجمع بين الصحاح:ص458.
  93. الشفاء(قاضي عياض):ج2ص41.
  94. أسني المطالب:ص4و221.
  95. انسان العيون:ج3ص274.
  96. الأنوار المحمديه:ص251.
  97. بلوغ الأماني:ج1ص213.
  98. البيان والتعريف:ج2ص36.
  99. التاج الجامع:ج3ص296.
  100. تجهيز الجيش:ص135و292.
  101. ذخائرالعقبي:ص67و68.
  102. الحاوي للفتاوي:ج1ص79و122.
  103. الرياض النضره:ج2ص169و170و217و244و348.
  104. السيره الحلبيه:ج3ص274و283و369.
  105. شرح المقاصد:ج2ص219.
  106. فرائد السمطين:ج1ص56و64و65و67و68و69و72و75و76و77.
  107. العثمانيه:ص145.
  108. مرقاه المفاتيح:ج1ص349-ج11ص341و349.
  109. مصابيح السنه:ج2ص202و275.
  110. المورود في شرح سنن أبي داود:ج1ص214.
 

BigMasoud

اخراجی موقت
مگر شما نماز صبحتون 2 رکعت نیست ؟
نماز ظهر و عصر 4 رکعت ؟
این رو کجای قرآن نوشته ؟
شما چرا طبق قرآن در این زمینه پیروی نمی کنید؟

خب اگه تو قرآن بود مسلما طبق قرآن در اين زمينه پيروي مي‌كردم ولي وقتي تو قرآن نيست. مهم نيست كه نماز چطوري خونده بشه. من هر چيز كه در قرآن گفته شده باشه طبق اون عمل مي‌كنم.
 

BigMasoud

اخراجی موقت

منابع و اسناد واقعه غدیر یا بخش هایی از آن در کتب اهل سنت

  • با توجه به اينکه در تمامي منابع معتبر شيعه واقعه غدير به طور کامل همراه با وقايع قبل و اتفاقات بعد از آن ذکر شده است از ذکر منابع شيعه در زمينه سند واقعه غدير خودداري کرده و صرفا منابع اهل سنت را ذکر کرديم.
  • براي جستجوي بيشتر مي توانيد به کتاب" الغدير" علامه اميني مراجعه کنيد.

  1. اخبار اصفهان: ج1ص107و235.ج2ص227.
  2. اخبارالدول وآثارالاول:ص102.
  3. أربعين الهروي:ص12.
  4. أرجح المطالب:ص36و56 و58 و67 و203 و338 و339 و389 و581-545 و681 .
  5. الارشاد: ص420.
  6. أسباب النزول:ص135.
  7. أسد الغابه:ج1ص308و367.ج2ص233.ج3ص92و93و274و307و321.ج4ص28.ج5ص6و205و208.
  8. الامامه و السياسه:ج1 ص109.
  9. أنساب الاشراف:ج1 ص156.
  10. البدايه و النهايه:ج5 ص208-213و227و228-ج7ص338و344-349.
  11. بلاغات النساء:ص72.
  12. تاريخ بغداد:ج8ص290-ج7ص377-ج12ص343-ج14ص236.
  13. التاريخ الکبير:ج1ص375-ج2قسم2ص194.
  14. تاريخ الخلفاء:ص114و158و179.
  15. تفسير الثعلبي:ص78و104و181و235.
  16. تفسير الطبري:ج3ص428.
  17. تفسير فخر الرازي:ج3ص636.
  18. التمهيد(باقلاني):ص171.
  19. الجمع بين الصحاح:ص458.
  20. حياه الصحابه:ج2ص769.
  21. حليه الاولياء:ج5ص26و363-ج6ص294.
  22. الخصائص:ص4و49و51.
  23. خصائص النسائي:ص21و40و86و88و93و94و95و100و104و124.
  24. الخصائص(السيوطي):ص18.
  25. الخطط والآثار(مقريزي):ص220.
  26. الدر المنثور:ج2ص259و298.
  27. دول الاسلام(ذهبي):ج1ص20.
  28. ذخائرالعقبي:ص67و68.
  29. روضات الجنات(زمجي):ص158.
  30. سر العالمين(غزالي):ص16.
  31. سنن الترمذي:ج5ص591 .
  32. سنن ابن ماجه:ج1 ص43.
  33. سنن النسائي:ج5 ص45.
  34. سنن المصطفي صلي الله عليه و آله:ج1ص45.
  35. السيره النبويه(زيني):ج3 ص3.
  36. شرح نهج البلاغه(ابن أبي الحديد):ج1ص317و362-ج2ص288-ج3ص208-ج4ص221-ج9ص217.
  37. الشرف الموبد(نبهاني):ص58و113.
  38. شواهد التنزيل:ج1ص158و190.
  39. صحيح الترمذي:ج1ص32-ج2ص298-ج5ص633.
  40. صحيح مسلم:ج4ص1873.
  41. الصواعق المحرقه:ص25و26و73و74.
  42. طبقات ابن سعد:ج3ص335.
  43. العقد الفريد:ج5ص317.
  44. عمده الاخبار:ص191.
  45. الفصول المهمه:ص23و24و25و27و74.
  46. الفضائل(ابن حنبل):ج1ص45و59و77و111-ج2ص560و563و569و592و599-ج3ص27و35.
  47. فضائل الصحابه:ج2ص610و682.
  48. الکفايه:ص151.
  49. کفايه الطالب:ص13و17و58 و62 و153و285و286.
  50. کنز العمال:ج1ص48-ج6ص397-405-ج8ص60-ج12ص210-ج15ص209.
  51. الکوکب الدري:ج1ص39.
  52. مجمع الفوائد:ج9ص103-108و163.
  53. مختلف الحديث(ابن قتيبه):ص52و276.
  54. مروج الذهب:ج2ص11.
  55. مستدرک الحاکم:ج3ص109و110و118و371و631.
  56. مسند ابن حنبل:ج1ص84و119و180-ج4ص241و281و368و370و372-ج5ص347و366و370و419-494-ج6ص476.
  57. مسند الطيالسي:ص111.
  58. مصابيح السنه:ج2ص202و275.
  59. معارج النبوه:ج1ص329.
  60. المعارف(ابن قتيبه):ص58.
  61. معالم الايمان(دباغ):ج2ص299.
  62. المعتصرمن المختصر:ج2ص301و332.
  63. معجم البلدان:ج2ص389.
  64. المعجم الصغير:ج1ص64و71.
  65. المعجم الکبير(طبراني):ج1ص149و157و390-ج5ص196.
  66. مقاصد الطالب:ص11.
  67. مقتل الحسينعليه السلام(خوارزمي):ص47.
  68. مقصد الراغب:ص39.
  69. المنار:ج1ص463.
  70. مناقب الائمه(باقلاني):ص98.
  71. المناقب(ابن جوزي):ص29.
  72. المناقب(ابن مغازلي):ص16و18و20و22و23و24و25و224و229.
  73. المناقب(عبدالله شافعي):ص106و107و122.
  74. منتخب کنز العمال:ج5ص30و32و51.
  75. المواقف:ج2ص611.
  76. موده القربي:ص50.
  77. نزهه الناظرين:ص39.
  78. النهايه(ابن الأثير):ج4ص346.
  79. نهايه العقول:ص199.
  80. الوفيات(ابن خلکان):ج1ص60-ج2ص223.
  81. ينابيع الموده:ص29-40و53-55و81و120و129و134و154و155و179-187و206و234و284.
  82. الاصابه:ج1ص372و550-ج2ص257و382و408و509-ج3ص512-ج4ص80.
  83. الاستيعاب:ج2ص460.
  84. أشعه اللمعات في شرح المشکاه:ج4ص89و665و676.
  85. تفريح الأحباب:ص31و32و307و319و367.
  86. التمهيد و البيان(أشعري):ص237.
  87. الفتوح(ابن الأعثم):ج3ص121.
  88. التمهيد البيان(أشعري):ص237.
  89. ثمار القلوب(ثعالبي):ص511.
  90. الأعتقاد(بيهقي):ص182.
  91. تاريخ دمشق:ج1ص370-ج2ص5و85و345-ج5ص321.
  92. الجمع بين الصحاح:ص458.
  93. الشفاء(قاضي عياض):ج2ص41.
  94. أسني المطالب:ص4و221.
  95. انسان العيون:ج3ص274.
  96. الأنوار المحمديه:ص251.
  97. بلوغ الأماني:ج1ص213.
  98. البيان والتعريف:ج2ص36.
  99. التاج الجامع:ج3ص296.
  100. تجهيز الجيش:ص135و292.
  101. ذخائرالعقبي:ص67و68.
  102. الحاوي للفتاوي:ج1ص79و122.
  103. الرياض النضره:ج2ص169و170و217و244و348.
  104. السيره الحلبيه:ج3ص274و283و369.
  105. شرح المقاصد:ج2ص219.
  106. فرائد السمطين:ج1ص56و64و65و67و68و69و72و75و76و77.
  107. العثمانيه:ص145.
  108. مرقاه المفاتيح:ج1ص349-ج11ص341و349.
  109. مصابيح السنه:ج2ص202و275.
  110. المورود في شرح سنن أبي داود:ج1ص214.

براي من يكي كه هيچ كدام از منابع شيعي و اهل سنت و هر منبع ديگه‌اي به جز قرآن قابل استناد نيست.
 

hamidkareshki

عضو جدید
خب اگه تو قرآن بود مسلما طبق قرآن در اين زمينه پيروي مي‌كردم ولي وقتي تو قرآن نيست. مهم نيست كه نماز چطوري خونده بشه. من هر چيز كه در قرآن گفته شده باشه طبق اون عمل مي‌كنم.
اتفاقا خیلی مهمه !
من اصلا کاری ندارم سنی ها چطور نماز می خونن ! اما اینکه شیعه و سنی به یک تعداد خاص می خونن دلیل داره .
پیامبر در تفسیر قرآن تعداد رکعت ها ی نماز رو تعیین کرد !
آیات هر کدوم مربوط به حادثه ای خاص هستند و اگر بدون تفسیر خونده بشن آدم منظورشو نمی فهمه .
 

BigMasoud

اخراجی موقت
اتفاقا خیلی مهمه !
من اصلا کاری ندارم سنی ها چطور نماز می خونن ! اما اینکه شیعه و سنی به یک تعداد خاص می خونن دلیل داره .
پیامبر در تفسیر قرآن تعداد رکعت ها ی نماز رو تعیین کرد !
آیات هر کدوم مربوط به حادثه ای خاص هستند و اگر بدون تفسیر خونده بشن آدم منظورشو نمی فهمه .

نميدونم مشكل منم همينه. پيامبر قرآن رو چطور تفسير كرد؟ وقتي كه هر چي بهش گفته مي‌شد از طرف خدا بود. اين كه بعضي چيزها تو قرآن عنوان نشده دليل داره. يكيشم همين مورد چطور نماز خوندنه. كه چون عنوان نشده مهم نيست چطور نماز بخونيد. در مورد موسيقي هم اين قضيه صدق مي‌كنه. وقتي هيچ كجاي قرآن در مورد موسيقي چيزي گفته نشده خب پس نميشه نتيجه گرفت حلال يا حرام هست. اين همه فتواهاي مختلف و مراجع تقليد مختلف، بعضي‌ها موسيقي رو حرام! بعضي حلال و يك بار شنيدم يكي از مراجع تقليد خوانندگي زن رو هم حلال اعلام كرده (اين مورد آخر رو من فقط شنيدم :smile:)

ممنون از پستت :w17:
خیلی قشنگ بود
تکلیف مارو مشخص کردی .
انشا الله در سایه قرآن پیروز و موفق باشی .

خواهش مي‌كنم ولي من قبلا تكليف رو روشن كرده بودم. نكرده بودم؟ :D نميدونم كجاي اين مشكل داره كه هيچ منبعي رو به قرآن ترجيح نديم؟
 

h.a.az

عضو جدید
همه ي اينا ول كن خودت عقل داري فكر كن نتيجه بگير
تو ما اين عيب است كه اصلا فكر نمي كنيم و به خرافات دل بستيم
ببين اصلا منطق جواب مي ده تو اين مورد؟
 

hamidkareshki

عضو جدید
نميدونم مشكل منم همينه. پيامبر قرآن رو چطور تفسير كرد؟ وقتي كه هر چي بهش گفته مي‌شد از طرف خدا بود. اين كه بعضي چيزها تو قرآن عنوان نشده دليل داره. يكيشم همين مورد چطور نماز خوندنه. كه چون عنوان نشده مهم نيست چطور نماز بخونيد.
عزیز می گم چه طورشو من عرض نکردم! تعداد رکعتاشو گفتم
عجیبه که خدا گفته باشه نماز بخونید اما نگفته باشه چند رکعت و کی ؟
البته شاید برای شما عجیب نباشه !

خواهش مي‌كنم ولي من قبلا تكليف رو روشن كرده بودم. نكرده بودم؟ :D نميدونم كجاي اين مشكل داره كه هيچ منبعي رو به قرآن ترجيح نديم؟
آره ولی الان خیلی بهتر و واضح تر بود !
منم هیچ منبعی رو به قرآن (و اهل بیت پیامبر که همان قرآن ناطق هستند ) ترجیح نمیدم .
 

BigMasoud

اخراجی موقت
عزیز می گم چه طورشو من عرض نکردم! تعداد رکعتاشو گفتم
عجیبه که خدا گفته باشه نماز بخونید اما نگفته باشه چند رکعت و کی ؟
البته شاید برای شما عجیب نباشه !
آره ولی الان خیلی بهتر و واضح تر بود !
منم هیچ منبعی رو به قرآن (و اهل بیت پیامبر که همان قرآن ناطق هستند ) ترجیح نمیدم .

مثل اينه كه بگيم خدا تو قرآن گفته زكات بديد اما نگفته چقدر بديد. يا اگر گفته مي‌شد مثلا فلان ساعت نماز صبح، ظهر و عصر بخونيد بعدا مشخص ميشد كه اين ساعتا به درد مناطق مختلف نميخوره. يا اگه گفته مي‌شد براي فطريه فلان مبلغ پرداخت بشه اين با همون زمان جور در ميومد. از اعمالي كه انجام ميديم مهم خودشه نه جزئياتش. مثل اينكه مهم پرداخت زكات هست و نه مقدارش. اگر در قرآن گفته مي‌شد فلان ركعت صبح، فلان ركعت ظهر و عصر و ... نماز بخونيد در جاهايي كه اين شرايط نيست اين جمله صدق نمي‌كرد. مثل كشورهايي كه نزديك به قطب هستند.

منابع قرآن و اهل بيت پيامبر رو ترجيح ميديد اما براي مدرك آوردن از احاديث استفاده مي‌كنيد.
 

hamidkareshki

عضو جدید
مثل اينه كه بگيم خدا تو قرآن گفته زكات بديد اما نگفته چقدر بديد. يا اگر گفته مي‌شد مثلا فلان ساعت نماز صبح، ظهر و عصر بخونيد بعدا مشخص ميشد كه اين ساعتا به درد مناطق مختلف نميخوره. يا اگه گفته مي‌شد براي فطريه فلان مبلغ پرداخت بشه اين با همون زمان جور در ميومد. از اعمالي كه انجام ميديم مهم خودشه نه جزئياتش. مثل اينكه مهم پرداخت زكات هست و نه مقدارش. اگر در قرآن گفته مي‌شد فلان ركعت صبح، فلان ركعت ظهر و عصر و ... نماز بخونيد در جاهايي كه اين شرايط نيست اين جمله صدق نمي‌كرد. مثل كشورهايي كه نزديك به قطب هستند.

منابع قرآن و اهل بيت پيامبر رو ترجيح ميديد اما براي مدرك آوردن از احاديث استفاده مي‌كنيد.
متسفانه بحث کردن و شاید قانع کردن کسی که جز قرآن (کسی شک در حقانیت قرآن نداره اما خود پیامبر گفته به قرآن و اهل بیت متوسل شیم ) و البته خودش ! چیزی رو قبول نداره سخته !
کسی نمیگه زکات یا نماز مهم نیست . اما اگر ادعا می کنیم دین کاملی داریم باید جزئیات هم برای ما معین شده باشه .
شما شیوه ی متفاوتی با ما دارید . شما هر نوع دوست دارید نماز می خونید اما ما این طور نیستیم .
شما هر چقدر دوست دارید زکات میدید اما ما این طور نیستیم و ....
منابع قرآن و اهل بيت پيامبر رو ترجيح ميدیم و به احادیث اهل بیت تکیه می کنیم . چون بهترین و منطقی ترین تفاسیر و قضاوت ها رو درباره ی قسمت های مختلف دین دارند .
 

Similar threads

بالا