آشنایی با نظریات گرانش کوانتومی

یورال

عضو جدید
در این جستار به معرفی نظریه های گرانش کوانتومی با تمرکز بر نظریه ریسمان و گرانش کوانتومی حلقه ای می پردازیم.

ما در یک دنیای پیچیده ای زندگی میکنیم و در مورد اون همیشه کنجکاو هستیم. این طبیعت بوده که بارها و بارها ما رو شگفت زده کرده و همیشه یه ورق تازه را رو کرده و به ما فهمونده که ما انسانها خیلی هم که فک میکنیم باهوش نیستیم.

جهان از چی ساخته شده است؟ سوالی هست که از دوران باستان پرسیده شده و هربار هم ما مجبور شدیم نظریات قبلیمون رو اصلاح کنیم. نظریه ریسمان یکی از تلاشهای سالهای اخیر هست که سعی داره به سوالاتی پاسخ بده که نظریات قبلی پاسخ قانع کننده ای برای اون نداشتند.
جهان از چی ساخته شده؟ ماده معمولی از اتم ها ساخته شده که تمام آنها هم از سه پایه اساسی به اسم الکترون، پروتون و نوترون ساخته شدند. الکترون رو حقیقتا می‌تونیم یه ذره بنیادی بدونیم که یکی از اعضای لپتون ها خونده میشه. اما پروتون ها و نوترون ها از ذرات کوچک‌تری به اسم کوارک ها ساخته شدند. کوارکها هم همانند. الکترونها از ذرات بنیادی محسوب میشن.

اطلاعات کنونی ما از وضعیت ذرات زیر اتمی در نظریه ای به نام نظریه مدل استاندارد ذرات خلاصه شده است. این نظریه اطلاعاتی رو راجع به ذرات اساسی جهان بدست می‌دهد و اینکه این ذرات چطوره به هم نیرو وارد می‌کنند. شش تای این ذرات همان کوارکهای خودمان هستند که اسمهای قشنگی و بامزه ای دارند، بالا، پایین، شگفت، خجالتی(این کوارک بعد از تلاشهای زیادی کشف شد و چون سعی داشت کشف نشه، بهش میگن کوارک خجالتی) کوارک سر و در آخر کوارک ته. به عنوان مثال پروتون از دو کوارک بالا و یک کوارک پایین تشکیل شده.

ذرات دیگه ایم هستند که بهشون لپتون میگم که آنها هم شش تا هستند و شامل الکترون و پسرعموهای چاق ترش به اسم میوان و تاو هستند که هر کدومشون هم یه نوترینو همزاد خودشون دارن.
در واقع اگر تعداد لپتونها و کوارکها با هم برابر نباشه یک فاجعه بزرگ پیش میاد.

علاوه بر این ذرات، نیروهای هم در طبیعت وجود دارند که شامل چهار نیروی بنیادی میشن
گرانش، الکترومغناطیس، نیروی هسته ای قوی و نیروی هسته ای ضعیف.
هر کدام از این نیرو ها ذرات خاص خودشون رو دارند. به طور مثال آشناترینشون فوتون هست که نیروی الکترومغناطیسی رو منتقل میکنه. ذره ای که گرانش رو حمل می‌کنه بهش میگن گرویتون.
نیروی هسته ای قوی ذرات بیشتری نیاز داره که اون رو حمل می‌کنند. هشت ذره وجود داره که نیروی هسته ای لازم داره تا نیروی خودش رو منتقل کنه که به همشون میگن گلویون و تفاوت این هشت ذره در برخی خوصیتهای جزیی است.
نیروی هسته ای ضعیف هم سه تا ذره داره که مسوول انتقال اون هستند و همشون هم تنبل (سنگین) هستند.
مدل استاندارد ذرات در واقع تمام(بیشترش در واقع) خواص این ذرات رو توصیف می‌کنه به جز یک استثنا. نیروی گرانش.

بنا به دلایل تکنیکی نیروی گرانش خیلی پیچیده تر از اون هست که با ابزارهای مدل استاندارد توصیف بشه(گرویتون ذره حامل گرانش اسپین ۲ دارد، در حالی که بقیه ذرات حامل نیرو اسپین یک دارند)

یکی از بزرگترین اهداف فیزیک در نیمه دوم قرن بیستم پیدا کردن نظریه گرانش کوانتومی بوده است که گرانش را به صورت کوانتومی توصیف کند.

در چندین دهه گذشته نظریه ریسمان به عنوان یک نظریه قدرتمند و یکی از گزینه های بی نظیر برای توصیف نه تنها گرانش کوانتومی بلکه تمام فیزیک شناخته شده مطرح شده است.
ادامه دارد.
 

یورال

عضو جدید
همانطور که در متن قبلی هم اشاره شد نظریه مدل استاندارد ذرات که بر پایه قادر به توصیف سه نیرو بنیادی الکترومغناطیس، نیروی هسته ای قوی و نیروی هسته ای در سطح کوانتومی بود اما در توجیه نظریه گرانش به صورت کوانتومی توفیق چندانی بدست نیامده بود.
نظریه گرانش در سطح کلاسیک با نظریه نسبیت عام اینشتین توصیف می شود که خود را با خمیدگی فضا زمان نشان می دهد. معادله حاکم بر دینامیک ساختار فضا زمان معادله ای است موسوم به معادله اینشتین.
علارغم تمام موفقیت‌های نظریه نسبیت عام، این نظریه با نارسایی های مختلفی مواجه است، یکی از این مشکلات، وجود تکینگی ها (تکینگی نقطه ای در فضا زمان است که مقدار خمیدگی در آنجا بی نهایت میشود) است، در یک نظریه فیزیکی قابل قبول چنین تکینگی های نباید وجود داشته باشند. رفع این مشکل می تواند از دو راه حل نتیجه شود: یکی از این راه ها تغییر معادله اینشتین طوری که امکان وجود چنین تکینگی های منتفی شود. چنین راه حلی در سطح کلاسیک وجود دارد(چنین نظریاتی را به اصطلاح گرانش بورن-اینفلد می نامند، این نامگذاری از تلاش بورن-اینفلد برای تصحیح الکترومغناطیس کلاسیک نشات می گیرد، اگر به یاد داشته باید نیروی الکتریکی یک ذره باردار (قانون کولن)زمانی که شعاع به سمت صفر می‌رفت بی نهایت میشد(تکینگی). اما اگر به نیروی الکتریکی در نظریه بورن -اینفلد برای الکترومغناطیس نگاه کنیم دیگر نیروی الکتریکی بی نهایت نمی‌شود.
در واقع اولین کسی که سعی کرد از این ایده بورن-اینفلد در گرانش استفاده کند ادینگتون بود و از آن پس به چنین نظریاتی گرانش بورن-اینفلدی می گویند)


راه حل دیگر این است که نظریه اینشتین را در سطح کلاسیک تغییر ندهیم ولی سعی کنیم همراه آن از نظریه کوانتوم هم استفاده کنیم. به نظر می‌رسد این راه حل هم رضایت بخش باشد، به عنوان نمونه گرانش کوانتومی حلقه ای نظریه ای از گرانش در سطح کوانتومی است که تکینگی در آن وجود ندارد.‌ در این نظریه حجم فضا کوانتیزه می شود و نمی تواند از حدی معینی کوچکتر شود و در نتیجه تکینگی هم به وجود نخواهد آمد.


علاوه بر تکینگی ها، نظریه نسبیت عام اینشتین به خودی خود نظریه ای کلاسیک است و در راستای اصول نظریه کوانتوم نوشته نشده است و در نتیجه نمی تواند توصیف دقیقی از ماهیت گرانش در مقیاس های کوچک و خمیدگی های بسیار زیاد ارایه دهد.


نظریه ریسمان(و البته نظریه گرانش کوانتومی حلقه ای) در واقع نوید این را می دهد که می توان نسبیت عام و مکانیک کوانتوم را در یک غالب متحد آشتی داد.
نظریه ریسمان علاوه بر گرانش، قادر است تمام نیروی دیگر را نیز توضیح دهد و خود را به عنوان نظریه ای فراتر از یک نظریه گرانش کوانتومی نشان می دهد
 

plant_biology

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام، چه جالب !براي نامگذاري ذرات از اصلاحات جالبي استفاده ميشه مثلا كوارك خجالتي؟!! معني كوارك چيه؟ يا اونيكي پسرعموهاي چاق ترش!! دليل اين نامگذاريها چيه؟
 
آخرین ویرایش:

یورال

عضو جدید
سلام، چه جالب !براي نامگذاري ذرات از اصلاحات جالبي استفاده ميشه مثلا كوارك خجالتي؟!! معني كوارك چيه؟ يا اونيكي پسرعموهاي چاق ترش!! دليل اين نامگذاريها چيه؟

سلام
معنی کوارک رو خودمم نمی‌دونم چیه، ولی این ذرات رو گلمان قبل از اینکه کشف بشن نامگذاری کرده بود و اسم کوارک رو از یه کتابی از جیمز جویس در آورده بود.

اونی که نوشتم پسرعموهای چاق ترش، منظورم پسر عموهای که چاقتر هستند بود.:D نه اینکه چاق و ترش هستند.

در واقع دو تا ذره دیگه هستند که کاملاً شبیه الکترون هستند ولی فقط جرمشون بیشتر هست واسه همین من گفتم که اونا پسرعموهای الکترون هستند فقط کمی چاق تر(جرم بیشتر) هستند.
 

Mohsen 89

مدیر تالار فیزیک
مدیر تالار
کاربر ممتاز
سلام، چه جالب !براي نامگذاري ذرات از اصلاحات جالبي استفاده ميشه مثلا كوارك خجالتي؟!! معني كوارك چيه؟ يا اونيكي پسرعموهاي چاق ترش!! دليل اين نامگذاريها چيه؟
سلام
کوارک ها ذرات سازنده ی نوترون و پروتون هستند
کوارک ها بر 6 نوع دسته بنده شدند کوارک
بالا Up
پایین Down
افسون Charm
شگفت Strange
سر top
ته bottom
از ترکیب انواع مختلف این ذرات ذراتی مانند نوترون پروتون و .... تشکیل میشن
برای مثال نوترون از ترکیب دو عدد کوارک up و یک عدد کوارک down تشکیل شده
و پروتون از 2 کوارک down و یک کوارک up تشکیل شده
 
آخرین ویرایش:

Mohsen 89

مدیر تالار فیزیک
مدیر تالار
کاربر ممتاز
در این جستار به معرفی نظریه های گرانش کوانتومی با تمرکز بر نظریه ریسمان و گرانش کوانتومی حلقه ای می پردازیم.

ما در یک دنیای پیچیده ای زندگی میکنیم و در مورد اون همیشه کنجکاو هستیم. این طبیعت بوده که بارها و بارها ما رو شگفت زده کرده و همیشه یه ورق تازه را رو کرده و به ما فهمونده که ما انسانها خیلی هم که فک میکنیم باهوش نیستیم.

جهان از چی ساخته شده است؟ سوالی هست که از دوران باستان پرسیده شده و هربار هم ما مجبور شدیم نظریات قبلیمون رو اصلاح کنیم. نظریه ریسمان یکی از تلاشهای سالهای اخیر هست که سعی داره به سوالاتی پاسخ بده که نظریات قبلی پاسخ قانع کننده ای برای اون نداشتند.
جهان از چی ساخته شده؟ ماده معمولی از اتم ها ساخته شده که تمام آنها هم از سه پایه اساسی به اسم الکترون، پروتون و نوترون ساخته شدند. الکترون رو حقیقتا می‌تونیم یه ذره بنیادی بدونیم که یکی از اعضای لپتون ها خونده میشه. اما پروتون ها و نوترون ها از ذرات کوچک‌تری به اسم کوارک ها ساخته شدند. کوارکها هم همانند. الکترونها از ذرات بنیادی محسوب میشن.

اطلاعات کنونی ما از وضعیت ذرات زیر اتمی در نظریه ای به نام نظریه مدل استاندارد ذرات خلاصه شده است. این نظریه اطلاعاتی رو راجع به ذرات اساسی جهان بدست می‌دهد و اینکه این ذرات چطوره به هم نیرو وارد می‌کنند. شش تای این ذرات همان کوارکهای خودمان هستند که اسمهای قشنگی و بامزه ای دارند، بالا، پایین، شگفت، خجالتی(این کوارک بعد از تلاشهای زیادی کشف شد و چون سعی داشت کشف نشه، بهش میگن کوارک خجالتی) کوارک سر و در آخر کوارک ته. به عنوان مثال پروتون از دو کوارک بالا و یک کوارک پایین تشکیل شده.

ذرات دیگه ایم هستند که بهشون لپتون میگم که آنها هم شش تا هستند و شامل الکترون و پسرعموهای چاق ترش به اسم میوان و تاو هستند که هر کدومشون هم یه نوترینو همزاد خودشون دارن.
در واقع اگر تعداد لپتونها و کوارکها با هم برابر نباشه یک فاجعه بزرگ پیش میاد.

علاوه بر این ذرات، نیروهای هم در طبیعت وجود دارند که شامل چهار نیروی بنیادی میشن
گرانش، الکترومغناطیس، نیروی هسته ای قوی و نیروی هسته ای ضعیف.
هر کدام از این نیرو ها ذرات خاص خودشون رو دارند. به طور مثال آشناترینشون فوتون هست که نیروی الکترومغناطیسی رو منتقل میکنه. ذره ای که گرانش رو حمل می‌کنه بهش میگن گرویتون.
نیروی هسته ای قوی ذرات بیشتری نیاز داره که اون رو حمل می‌کنند. هشت ذره وجود داره که نیروی هسته ای لازم داره تا نیروی خودش رو منتقل کنه که به همشون میگن گلویون و تفاوت این هشت ذره در برخی خوصیتهای جزیی است.
نیروی هسته ای ضعیف هم سه تا ذره داره که مسوول انتقال اون هستند و همشون هم تنبل (سنگین) هستند.
مدل استاندارد ذرات در واقع تمام(بیشترش در واقع) خواص این ذرات رو توصیف می‌کنه به جز یک استثنا. نیروی گرانش.

بنا به دلایل تکنیکی نیروی گرانش خیلی پیچیده تر از اون هست که با ابزارهای مدل استاندارد توصیف بشه(گرویتون ذره حامل گرانش اسپین ۲ دارد، در حالی که بقیه ذرات حامل نیرو اسپین یک دارند)

یکی از بزرگترین اهداف فیزیک در نیمه دوم قرن بیستم پیدا کردن نظریه گرانش کوانتومی بوده است که گرانش را به صورت کوانتومی توصیف کند.

در چندین دهه گذشته نظریه ریسمان به عنوان یک نظریه قدرتمند و یکی از گزینه های بی نظیر برای توصیف نه تنها گرانش کوانتومی بلکه تمام فیزیک شناخته شده مطرح شده است.
ادامه دارد.
با تشکر بابت یادآوری یه سری مسائل
خو حالا من یه سوال فنی در مورد موضوعی دارم که به سرعت ازش گذشتید:w01:
این که گراویتون اسپین 2 داره ینی چی!؟
چرا اسپین 2 داره؟ فرقش با ذراتی دارای اسپین 1 چی هست!؟ و همینطور فرقش با ذراتی با اسپین صفر و 1/2؟؟؟:w26::w02:
 

یورال

عضو جدید
همانطور که اشاره شد نظریه نسبیت عام اینشتین با وجود موفقیت‌های زیاد با کاستی های هم مواجه است و اساسا مهمترین ایرادش این است که مطابق با قواعد مکانیک کوانتوم نوشته نشده است. زمانی که فرایند به اصطلاح کوانتومی کردن را روی نظریه اینشتین اثر می دهیم با مشکلاتی مواجه میشویم که نظریه نمی‌تواند پیش گویی هایی فراتر از خود نظریه اینشتین ارایه دهد و محاسبات با نظریه منجر به بینهایت های پر دردسری میشود در حالی که ما انتظار داریم که مقدار پیشگویی عدد کوچکی باشد. چنین موقعیت ای در نظریات دیگر هم پیش می آید، به طور مثال زمانی که قصد داریم نظریه ماکسول که الکترومغناطیس را توصیف میکند در سطح کوانتومی بررسی کنیم دوباره با بینهایتهای مواجه میشویم، اما نظریه ماکسول دارای تقارنی هست که به ما کمک میکند که تمام این بینهایت ها را حذف کنیم و در آخر جوابهای معنی داری بگیریم. در نظریه اینشتین چنین تقارن های توانمندی وجود ندارد(البته نظریه اینشتین تقارنی بسیار جالب توجهی به اسم تقارن تبدیل مختصات دارد ولی چنین تقارنی به تنهایی کافی نیست).
روش عموم دانشمندان در بررسی کوانتومی نظریه اینشتین بر مبنای روشی موسوم به روش هموردا است که یک روش اختلالی است، به این معنی که آنها سعی میکنند در ابتدا یک جواب کلاسیک نظریه اینیشتن را بگیرند و سعی کنند اثرات کوانتومی را به صورت اختلالات کوچکی حول این جواب در نظر بگیرند، چنین روشی کارساز از آب در نمی آید، از طرفی دارای نقصی هست که جوابهای بدست آمده وابسته به آن جواب خاصی از معادله اینشتین است که حول آن محاسبات را انجام می دهند و چنین چیزی نمی تواند یک ویژگی ذاتی نظریه گرانش کوانتومی باشد.
از طرفی گروهی دیگر از دانشمندان، سعی میکنند از همان ابتدا به طور کامل با نظریه اینشتین به صورت کوانتومی برخورد کنند و روش آنها موسوم به روش کانونیکال هست و سرانجام چنین روشی نظریه گرانش کوانتومی حلقه ای خواهد بود که بعدن به آن اشاره خواهد شد.


نظریه ریسمان در ابتدا برای توصیف برخی از جنبه های نظریه هسته ای قوی ابداع شد. آزمایشات دهه ۶۰ میلادی نشان می‌داد که ذراتی همانند پروتون و نوترون از ذرات کوچک‌تری تشکیل شده است و از طرفی این ذرات بنا به دلایل مرموزی هیچ وقت به صورت تکی ظاهر نمیشدند، حقیقت دیگر آن سالها این بود که رابطه ی جالبی بین اسپین کل این ذرات و مربع جرم آنها وجود داشت. ارتباط جالبی بین این روابط تجربی با تابعی موسوم به تابع گاما که توسط اویلر نوشته شده بود توسط ونزیانو کشف شد.
بعد از ونزیانو، دانشمندان دیگری نظیر ساسکیند و نامبو کشف کردند که خواص جالب تابع گاما را می‌توان از موجودی ریسمان گونه استخراج کرد و نظریه ریسمان متولد شد.
این موجودات ریسمان گونه در ابتدا تصور می‌شد که باید نقشی در برهمکنش‌های هسته ای قوی ایفا کند. در تصویری شهودی که از این انتظار میرفت، اینطور بود که به طور مثال یک ذره به نام پایون(که از یک کوارک و پاد کوراک تشکیل شده است)را در نظر بگیرید. در این تصویر کوارک در یک سر ریسمان قرار می‌گرفت و پادکوارک در سر دیگر آن قرار می‌گرفت و ریسمان همانند یک فنر بسیار قوی این دو را ذره را به هم می‌چسباند. این تصویر به صورت شهودی نشان میدهد که چرا کوارک ها را نمیتوان به صورت منفرد در طبیعت یافت.
اما چنانچه در ادامه خواهیم گفت چنین تصویری خیلی سودمند از آب در نیامد.
 

یورال

عضو جدید
با تشکر بابت یادآوری یه سری مسائل
خو حالا من یه سوال فنی در مورد موضوعی دارم که به سرعت ازش گذشتید:w01:
این که گراویتون اسپین 2 داره ینی چی!؟
چرا اسپین 2 داره؟ فرقش با ذراتی دارای اسپین 1 چی هست!؟ و همینطور فرقش با ذراتی با اسپین صفر و 1/2؟؟؟:w26::w02:


سلام
به لحاظ ریاضی بخوام توضیح بدم، ذرات فیزیکی باید مطابق با نمایش‌های جبر پوانکاره باشند.
این نمایش‌ها اعداد به خصوصی دارند که برای اسپین فقط می‌توانند اعداد صحیح یا نیمه صحیح باشند.

این اعداد در واقع نشونده رفتار ذرات تحت چرخش توی فضا زمان هستند.
در واقع گرویتون ها با چرخش ۱۸۰ درجه ای به حالتشون به خودش تبدیل میشه، ذرات اسپین یک تحت ۳۶۰ درجه حالتشون به خودشون برمی‌گرده و ذرات اسپین ۱/۲ بعد از ۷۲۰درجه
ذرات اسپین صفر رو هر جور بچرخونی همینطوری به نظر میان

یه سوال دیگه اینه که چرا اسپین ذره گرانش باید دو باشه؟

در واقع اگه فرض کنیم گرانش فقط باید جاذبه باشه، از طریق استدلال نظری میشه ثابت کرد که اسپین گرانش یا باید صفر باشه یا دو. ولی اگه صفر باشه اونوقت نور در گذر از کنار خورشید نباشد خم بشه، پس اگه این حقیقت تجربی رو هم اضافه کنیم فقط اسپینش باید دو باشه
 

Mohsen 89

مدیر تالار فیزیک
مدیر تالار
کاربر ممتاز
سلام
به لحاظ ریاضی بخوام توضیح بدم، ذرات فیزیکی باید مطابق با نمایش‌های جبر پوانکاره باشند.
این نمایش‌ها اعداد به خصوصی دارند که برای اسپین فقط می‌توانند اعداد صحیح یا نیمه صحیح باشند.

این اعداد در واقع نشونده رفتار ذرات تحت چرخش توی فضا زمان هستند.
در واقع گرویتون ها با چرخش ۱۸۰ درجه ای به حالتشون به خودش تبدیل میشه، ذرات اسپین یک تحت ۳۶۰ درجه حالتشون به خودشون برمی‌گرده و ذرات اسپین ۱/۲ بعد از ۷۲۰درجه
ذرات اسپین صفر رو هر جور بچرخونی همینطوری به نظر میان

یه سوال دیگه اینه که چرا اسپین ذره گرانش باید دو باشه؟

در واقع اگه فرض کنیم گرانش فقط باید جاذبه باشه، از طریق استدلال نظری میشه ثابت کرد که اسپین گرانش یا باید صفر باشه یا دو. ولی اگه صفر باشه اونوقت نور در گذر از کنار خورشید نباشد خم بشه، پس اگه این حقیقت تجربی رو هم اضافه کنیم فقط اسپینش باید دو باشه
احسنت
حالا مسئله ای در مورد الکترون و ذرات مشابه اون مطرح میشه:
الکترون چگونه ذره ایست که بعد از 720 درجه گردش به حالت اولیه ی خود برمیگردد؟!
مگه داریم در فضای سه بعدی!؟
اگر محاسبات ریاضی هم کمی به بحث اضافه بشه خیلی خوب میشه;)
 

یورال

عضو جدید
احسنت
حالا مسئله ای در مورد الکترون و ذرات مشابه اون مطرح میشه:
الکترون چگونه ذره ایست که بعد از 720 درجه گردش به حالت اولیه ی خود برمیگردد؟!
مگه داریم در فضای سه بعدی!؟
اگر محاسبات ریاضی هم کمی به بحث اضافه بشه خیلی خوب میشه;)

سلام
از نظر بحث ریاضیش که خیلی پیچیده نیست، ولی برای کسی که آشنایی نداره ممکنه علاقه ش رو به پیگیری مطالب کم کنه.

ولی آره میشه مثلا ذراتی داشت که با چرخش ۳۶۰ درجه ای به حالت اولیه شون بر نگردن، ولی اینو باید با ریاضی نشون بدیم.


ولی برای اینکه نشون بدیم که لزوما چرخش ۳۶۰ درجه ای نباید به حالت اولیه برگرده، توجه ت رو به نوار موبیوس جلب میکنم:D
 

Mohsen 89

مدیر تالار فیزیک
مدیر تالار
کاربر ممتاز
سلام
از نظر بحث ریاضیش که خیلی پیچیده نیست، ولی برای کسی که آشنایی نداره ممکنه علاقه ش رو به پیگیری مطالب کم کنه.

ولی آره میشه مثلا ذراتی داشت که با چرخش ۳۶۰ درجه ای به حالت اولیه شون بر نگردن، ولی اینو باید با ریاضی نشون بدیم.


ولی برای اینکه نشون بدیم که لزوما چرخش ۳۶۰ درجه ای نباید به حالت اولیه برگرده، توجه ت رو به نوار موبیوس جلب میکنم:D
یاد بطری کلاین افتادم;)
 

یورال

عضو جدید
همانطور که در پست های قبلی گفته شد، ارتباطی جالب بین برخی نتایج آزمایشگاهی مربوط نیروی هسته ای قوی و تابع گاما کشف شد و مطالعات بیشتر منجر به معرفی موجودی ریسمان گونه به نظریات شد.

اما چرا با وجود سودمندی تابع گاما و ریسمانی که دو کوارک را به هم متصل میکند، این تصویر کارساز از آب در نیامد.
واضح است برای یک موجود ریسمان گونه انتظار داریم که به آن طولی نسبت بدهیم و مقدار خود این طول هم مهم بود، برای اینکه نتایج چنین موجود ریسمان گونه ای را بتوانیم با جنبه های از آزمایش سازگار کنیم لازم بود که اندازه ریسمان چیزی در حدود برد نیروی هسته باشد، یعنی طول یک ریسمان در مرتبه قطر پروتون باید باشد، اولین انتظار این می تواند باشد که باید بتوانیم وجود چنین ریسمانی را از لحاظ آزمایشگاهی تحقیق کنیم چرا که شتابدهنده های ما قادر به کاوش درون پروتون بودند و ردی از چنین ریسمانی را در درون پروتون نمی بینیم، حل این مسأله شاید در گرو مطرح کردن مکانیزمی بود که توضیح دهد چرا ریسمان داخل پروتون دیدنی نیست و این مکانیزم باید به طور طبیعی از اصول پایه نتیجه می‌شد و من درآوردی نبود. چنین مکانیزمی هیچ وقت پیشنهاد نشد.
نکته دیگر این بود که اگر به تصویر قبلی پایبند می‌ماندیم باید توضیح می‌دادیم که ارتباط ذراتی که از سه کورارک تشکیل شده اند با این موجود ریسمان گونه چگونه است و توجیح طبیعی بدست نیامده بود. همانطور که خاطر نشان کردیم در تصویر قبلی یک کوارک و یک پاد کوارک به دو سر انتهایی ریسمان متصل بودند اما در ذرات سه کوارکه، پاد کوارکی وجود ندارد و این تصویر خام در مورد این ذرات کار نمی‌کند(البته نظریه ریسمان در تحولات سالهای بعدیش نشان داد که قادر است تمام این مشکلات را کنار بزند، ولی باید طور دیگری به قضایا نگاه کرد)
یکی دیگر از مشکلات نظریه ریسمان در توصیف نیروی قوی این بود که این نظریه پیش بینی می‌کرد که ذره ی ناپایداری به اسم تاکیون هم طیف ذرات ریسمان باید وجود داشته باشد و هر گونه وجود چنین ذراتی نشان از این میدهد که خلا نظریه ما غلط انتخاب شده است. و علاوه بر آن اگر این مشکل هم وجود نداشت، چنین ذره ای بسیار عجیب بود که در نظریه ای در مورد نیروی هسته ای وجود داشته باشد

وجود این مشکلات همزمان شد با ارایه نظریه دیگری در مورد نیروی هسته قوی که به کرومودینامیک کوانتومی معروف شد، منجر به از دست دادن علاقه اکثر همان محدود فیزیکدانهای شد که به نظریه ریسمان دل بسته بودند.
نظریه کرومودینامیک کوانتومی در توصیف برخی از خواص نیروی هسته ای قوی بسیار موفق عمل کرد، هر چند که در توصیف برخی واقعیت ها هنوز اثباتی از سوی این نظریه ارایه نشده است، به طور مثال، چرا کوارک ها به صورت تکی وجود ندارد؟
این ضعف ها، به خاطر ضعف خود نظریه کرومودینامیک کوانتومی نیست و به ضعف ریاضی خود ما برمیگردد که نمی‌توانیم معادلات پیچیده نیروی هسته ای قوی را حل کنیم. شبیه سازی های کامپیوتری نشان میدهد که کرومودینامیک کوانتومی به سوال بالا پاسخ میدهد، هر چند که هنوز هم پاسخ تحلیلی به این موضوع و فهم چگونگی این مکانیزم به صورت رضایت بخشی حل نشده است.

در ادامه در این مورد بحث میکنیم که چرا علاقه به نظریه ریسمان نزد برخی از هواداران آن باقی ماند.
 
آخرین ویرایش:

یورال

عضو جدید
با وجود مشکلاتی که نظریه ریسمان در سر راه توصیف نیروی هسته ای قوی داشت، اما خصوصیت های جالبی نیز داشت که باعث تداوم علاقه به آن توسط اقلیتی از فیزیکدانان شد.
از خصوصیت جالب آن وجود ذره ای بود که حدس زده می‌شد که باید حامل نیروی گرانش در سطح کوانتومی باشد و این ذره در واقع یک ارتعاش خاص ریسمان زمانی که بسته باشد بود.
ریسمان می توانند باز باشند و یا بسته به این معنی که دو سر آنها به هم وصل شود. ذراتی که با مطالعه این ریسمان ها بدست آمد شامل ذرات خیلی خیلی خیلی سنگین بودند که در سطح مشاهدات ما اثر چندانی نداشتند به علاوه چند ذره بدون جرم.
ریسمان بسته شامل سه ذره خاص بود، اولی همان گرویتون بود که حامل نیروی جاذبه بود. دومین ذره، ذره ای اسکالر بود(ذره ای کمابیش شبیه ذره هیگز) و ذره آخر ذره ای هست که شباهت بسیاری به فوتون دارد اما ساختار پیچیده تری دارد و به ذره کلب-راموند معروف هست.


ریسمان باز هم یک ذره بدون جرم که همان فوتون است را تولید می کند علاوه بر آن ذرات بسیار سنگین دیگری نیز تولید می کند که در سطح مشاهدات ما اثر چندانی ندارد.
با کمی سر و کله زدن با ریسمان باز می‌توان علاوه بر فوتون، ذرات نظیر گلویون(ذرات حامل نیروی هسته ای) را هم تولید کرد. به نظر می‌رسید که این تمام آن چیزی هست که ما نیاز داریم تا تمام نیروهای طبیعت را توصیف کنیم. برای این کار باید نشان دهیم که فوتون و گرویتونی که در نظریه ریسمان به دست می آیند دقیقا همان رفتاری را دارند که از فوتون و گرویتونی انتظار داریم، یعنی به صورت دقیق تر معادلات آنها یکسان است. اولین کسی که چنین ایده ای را در سر پروراند نابغه بزرگ فرانسوی جول شرک(Joel scherk) و آندره نوو(Andrea Neveu) بود. آنها نشان دادند که ذرات فوتونی که در نظریه ریسمان به وجود می آیند دقیقا شبیه فوتون و گلویون برهمکنش های الکترومغناطیسی و قوی رفتار میکنند.
گام دیگر این بود که نشان دهند که گرویتون که ذره ی وابسته به ریسمان بسته بود هم دقیقا از معادلات اینشتین تبعیت می‌کند. این کار هم توسط جول شرک و جان شواترز انجام شد و علاوه بر آنکه نشان دادند که نظریه ریسمان قادر به توصیف جاذبه در سطح کوانتومی هست، تصحیحات نظریه گرانش اینشتین را هم به دست آوردند. این یک ایده و گام بزرگ برای نظریه ریسمان بود، تمام چیزی که لازم بود فقط نظریه نسبیت خاص به علاوه مکانیک کوانتوم بود و نظریه ریسمان به صورت خود به خود نظریه نسبیت عام را از این دو نتیجه می‌گرفت.


یکی از پیروزی های نظریه ریسمان به دست آوردن نظریه نسبیت عام به عنوان یکی از نتایج آن بود. نظریه ریسمان حتی چیزی بیشتر از نظریه اینشتین را به دست میداد، همانطور که گفتیم نظریه گرانش اینشتین رفتار کوانتومی مناسبی ندارد پس انتظار میرود که نظریه ریسمان هم در سطح کوانتومی به همین مشکلات دچار شود، اما نظریه ریسمان در سطح کوانتومی طوری نظریه اینشتین را اصلاح می‌کند که چنین مشکلاتی پیش نمیاید.
تمام قدرتمندی نظریه ریسمان مدیون تقارن های قدرتمندی هست که دارد که سایر نظریه ها فاقد آن هستند.
یکی از عجایب نظریه ریسمان این است که این نظریه به صورت کوانتومی فقط می تواند در فضا زمانی با بعد ۲۶ سازگار باشد و در هر بعد دیگری یا با مکانیک کوانتوم در تضاد است یا با نظریه نسبیت خاص. این نظریه به هیچ عنوان نباید با مکانیک کوانتومی در تضاد باشد و گرنه فاجعه ای بزرگ پیش می آید، این قید باعث می شود که نظریه ریسمان نباید در جهانی با بعدبزرگتر از ۲۷ زندگی کند. از طرفی اگر بخواهیم تقارن های نسبیت خاص را هم رعایت کنیم بعد فضا زمان الزاما باید ۲۶ باشد.
نتیجه دیگری که با ملاحظات کاملا نظری به دست می آید این است که اگر نظریه ریسمان درست باشد باید جهان ۲۶ بعدی باشد(البته چیزی که به نظریه ریسمان معروف این ورژن نظریه ریسمان نیست و صورت کاملتر آن که نظریه ابرریسمان موسوم است باید فقط در ۱۰ بعد زندگی کند)


با وجود تمام این موفقیت ها، هنوز نظریه ریسمان از مشکلاتی رنج می برد. یکی از این مشکلات وجود ذره ای شبح گونه که به تاکیون معروف است بود که هم ریسمان باز آن را تولید می‌کرد و هم ریسمان بسته.


مشکل دیگر این بود که نظریه ریسمان فقط ذرات حامل نیرو را توصیف می‌کرد و به اصطلاح فقط ذرات بوزونی در آن وجود داشت و ذاتی شبیه الکترون از دل این نظریه بیرون نمی آمدند.


نظریه ریسمان با ارایه راه حلی خلاقانه هر دو این مشکلات را حل کرد و این سر آغاز تولد نظریه ابرریسمان بود. آغاز این حرکت به کشف تازه بسیار مهمی منجر شد که معروف شد به ابرتقارن.
 

یورال

عضو جدید
نظریه ریسمان با معرفی موجودات ریسمان گونه متولد شد، ولی این ریسمان در ابتدا فقط با ارتعاشات خودشان ذرات بوزونی را تولید میکردند، ذراتی همانند فوتون، گرویتون و.. ولی از ذرات ماده نظیر الکترون، کوارک خبری نبود.
برای اینکه چنین ذراتی را هم بتوان از دل نظریه ریسمان بیرون کشید باید راهکاری ارایه می‌دادند. ریسمان ها موجودات یک بعدی هستند ولی زمانی که در زمان حرکت می‌کنند یه سطح را جاروب میکنند، همانطور که یک نقطه زمانی که در فضا حرکت میکند یک منحنی را طی میکند.
در نظریه ریسمان قبلی روی این سطح دو بعدی که ریسمان طی می‌کرد فقط یک نوع میدان بوزونی زندگی می‌کرد که مسوول تولید ذرات بوزونی بود، دانشمندان ریسمان امید این را داشتند که اگر یک میدان فرمیونی هم روی همان سطح زندگی کند بتوان ذراتی نظیر الکترون و کوارک را هم از ارتعاشات ریسمان بدست آورد.
این ایده مثمرثمر بود و نظریه ریسمان جدید هم بوزون ها را تولید می‌کرد و هم فرمیون ها را. کاوش های بیشتر نشان داد که نظریه جدید از یک تقارن جدیدی پیروی میکند که نظیرش را قبلاً در هیچ نظریه ای ندیده بودند. تقارن در اصطلاح یک عمل روی شی های ما است. به عنوان مثال فرض کنید فقط یک شی داریم به طور مثال مربع. با دوران مربع حول مرکز به اندازه نود درجه شکل مربع عوض نمی شود، پس دوران نود درجه حول مرکز یک تبدیل تقارنی است. گاهی اوقات ممکن است ما چند شی داشته باشیم و تبدیلات تقارن ما یک شی را به دیگری تبدیل کند، مجموعه چنین تبدیلاتی هم یک تقارن رو به ما می دهد. در اینجا ذرات نظریه ریسمان شامل فرمیون ها(ذراتی با اسپین نیمه صحیح) و بوزون ها(ذراتی با اسپین صحیح) بودند. کار تقارن جدید این بود که زمانی که یک تبدیل روی یک ذره بوزون می‌زدیم آن ذره به فرمیون تبدیل می‌شد و بالعکس. چنین تقارنی آنقدر عجیب و هیجان انگیز بود که اسم آن را ابرتقارن گذاشتند. معمولا زمانی که دو ذره تحت یک تقارن به هم تبدیل می شوند آنها را دو حالت یک ابر ذره در نظر می گیرند، یعنی یک ذره داریم که دو حالت مختلف دارد.
ساده ترین شکل این ایده شباهت پروتون و نوترون است، همه ما میدانیم که پروتون باردار است در حالی که نوترون خنثی است، اما هایزنبرگ این سوال را پرسید که اگر نیروی الکترومغناطیسی را از جهان حذف کنیم، با چه آزمایشی می‌توانیم تفاوت این دو را بیابیم؟ هایزنبرگ این ایده را در سر پروراند که در چنین جهانی یک ابر ذره وجود دارد که بعضی اوقات به صورت پروتون و بعضی اوقات به صورت نوترون است و یک تقارنی وجود دارد که می توان با آن، پروتون و نوترون را به هم تبدیل کرد، پس از این نگاه پروتون و نوترون ذرات متمایزی نیستند و بسته به نگاه ما است که این دو را دو ذره مختلف می بینید( این ایده هایزنبرگ بعدها به سطح کوارکها ارتقا داده شد، و در آنجا کوارکها حالتهای یک ابر ذره بودند(هر چند که این تقارن بعدا نشان داده شد که تقارن بنیادی نیست و فقط به صورت تقریبی برای کوارکهای سبک درست است)).

نظریه ریسمان با معرفی ابر تقارن راهی برای متحد کردن فرمیون و بوزون ها ارایه شده بود، اضافه کردن فرمیون باعث شد که ما امکانات دیگری نیز داشته باشیم، در اواسط دهه ۷۰ میلادی دانشمندان توانستند سه نسخه نظریه ریسمان بسازند که هر چند شباهت زیادی داشتند اما در جزییات بسیار متفاوت بودند.
این نظریات عاری از هر گونه مشکلات قبلی بودند، هم شامل فرمیون ها بودند و هم شامل بوزون ها، علاوه بر آن ابر تقارن باعث می‌شد که ذره تاکیونی نیز در نظریه به وجود نیاید.
این سه نظریه موسوم بودند به
نظریه نوع دو آ(type II A)
نظریه نوع دو ب(type II B)
نظریه نوع یک(type I)
تفاوت این نظریه ها در میزان ابرتقارن هست که دارند، در واقع نوع دو، دو برابر بیشتر از نوع یک ابر متقارن تر است. همه ی این نظریات برای اینکه سازگار باشند باید در بعد ۱۰ زندگی کنند.
نظریه نوع یک، در دهه هفتاد از نوعی بیماری ریاضی رنج می‌برد و دارای ناهنجاری بود، به نظر می آمد که این نظریه برای توصیف جهان ما مناسب تر است چرا که ذرات کایرال در این نظریه وجود داشت، که خاصیت بنیادی نظریه ما است، نوترینوها در جهان ما کایرال هستند به این معنی که آنها همیشه چپگرد هستند، در حالی که چپگردی و راست گردی برای الکترون مهم نیست.

وجود ناهنجاری در نظریه نوع یک باعث بد بینی بیشتر دانشمند بود و آنها نظریه ریسمان را جدی نگرفتند(حق هم داشتند). در سال ۱۹۸۴ جان شوارتز و مایکل گرین نشان دادند اگر این نظریه تقارن بسیار خاصی داشته باشد دیگر این نظریه ناهنجاری ندارد. این کشف انفجاری از علاقه ها را سمت نظریه ریسمان روانه که و از آن به عنوان انقلاب اول ریسمان یاد میشود.
دو سال بعد نظریه ریسمان کار ها دو نظریه ریسمان دیگر هم اختراع کردند. به اسم نظریه ریسمان هتروتیک که در دو نسخه داده می شود، این نظریات کمی پیچیده تر از قبلی ها هستند.

در نتیجه پنج نظریه ابر ریسمان وجود داشت که کاملا سازگار بودند و همه آنها در ده بعد زندگی میکردند، اما کدام یک از آنها جهان ما را توصیف می کردند؟
 

یورال

عضو جدید
این پنج نسخه نظریه ریسمان همگی از لحاظ کاملا سازگار بودند. وجود این پنج نظریه معمای برای نظریه ریسمان کارها بود، چرا که جهان نمی‌توانست در پنج نسخه متفاوت نوشته شده باشد.


اولین جرقه های اتحاد این پنج نسخه در اواخر دهه هشتاد میلادی زده شد. به طور خاص دوگانی کشف شد که بعدن به دوگانی t معروف شد(دوگانی تبدیلاتی هستند که دو نظریه متفاوت را به هم مرتبط می کنند و با تقارن متفاوت است که یک نظریه را به خودش تبدیل میکند).
به صورت دقیق تر این دوگانی از این قرار بود که زمانی که نظریه ریسمان نوع دوa و نوع دو b را به جای اینکه در ده بعد نگاه کنیم در نه بعد نگاه کنیم این دو نظریه کاملا شبیه هم هستند. به بیان دقیق تر در اینجا مجبوریم یکی از ابعاد ده گانه فضا را به صورت دایره ای در نظر بگیریم. اگر یکی از نظریه ها را روی فضای ده بعدی که یکی از ابعادش دایره ای با شعاع r است فشرده کنیم این دقیقا معادل نظریه دیگر است که در فضای ده بعدی است که یکی از ابعادش دایره ای با شعاع یک تقسیم بر r است. این دوگانی نشان می‌داد که این دو نظریه از هم مستقل نیستند و در واقع دو روی یک سکه هستند. این دوگانی بعدا به فضاهای بسیار پیچیده تری تعمیم داده شد، مثلا به جای اینکه یکی از ابعاد فضا را دایره ای بگیریم می‌تونستیم شش تای آنها را فشرده در نظر بگیرم و به یک جهان چهار بعدی برسیم. در این حالت هم اگر یکی از این دو نظریه را روی یک فضای ده بعدی که شش بعد آن فشرده و بهم پیچیده شده بودند تعریف میکردیم،این نظریه معادل بود با نظریه دیگر که آن را هم روی فضای ده بعدی که شش تای آنها فشرده بودند. این حالت یک فرق اساسی با مثال قبل که فقط یک بعد را فشرده می‌کردیم داشت، در حالت قبل هر دو نظریه را روی فضاهای فشرده می‌کردیم که هر دو دایره بودند ولی فقط شعاعشان تفاوت داشت، اما در این حالت این فضای های فشرده کاملا با هم متفاوت بودند و هم ساختار هندسیشان و هم توپولوژی آنها متفاوت بود. این تقارن معروف شد به تقارن آیینه ای و باعت بهت فیزیکدان ها و ریاضی دانها شد. این تقارن باعث حل برخی مسأله های لاینحل ریاضی شد.


درسی که از این فرایند گرفته شد این بود که ریسمانها قادر به درک تفاوت بعضی از فضاها نمی‌شوند و به اصطلاح هر دوی آنها را یکسان میبینند. اگر نظریه ریسمان درست باشد، مفهوم فضا زمان کاملا دگرگون میشود(البته اگر چنین مفهومی اصلا اصالت داشته باشد در نظریه ریسمان).


تا اینجا فهمیدیم که دو نظریه ریسمان نوع دو a و نوع دو b در واقع گوشه های از یک نظریه بنیادی تر است که برخی اوقات شبیه نوع دو آ و برخی اوقات شبیه نوع دو ب رفتار میکند.
اما سه نظریه دیگر نیز وجود داشت و آنها چه ربطی به هم داشتند. کم کم که تصویر روشن تر شد معلوم شد که دوگانی هوای دیگری نیز وجود دارند که این نظریات را به هم متصل میکند، یکی از این دوگانی های موسوم است به دوگانی s،
این دوگانی دو نظریه ریسمان را اینطور به هم متصل می‌کرد که که در یک نظریه زمانی که ریسمان ها با هم با شدت خیلی زیادی برهمکنش می‌کردند معادل بود با نظریه ریسمان دیگر که در آنها ریسمان ها با شدت کمی با هم برهمکنش می‌کردند. ترکیب این دو دوگانی باعث تبدیل نظریه های ریسمان به هم می‌شد.


اما آن نظریه بنیادی که این نظریات حدود آن بودند چه بود؟ در سال ۱۹۹۵ ادوارد ویتن فیزیکدان نابغه و بزرگ امریکایی با پیگیری ایده های پل تاونسند و اریک هال نشان داد که همه این نظریات در واقع حد نظریه ای بنیادی تری هستند که در یازده بعد تعریف شده است. این نظریه دیگر یک نظریه ریسمان نیست و اشیا آن دو غشا ها هستند و فهم ما از آن کم است که شاید در وقتی دیگر به توصیف آن پرداختیم.




نکته پایانی: در واقع در نظریه ریسمان مدرن دیگر اشیا بنیادی نظریه ریسمان فقط ریسمان ها نیستند و موجوداتی از هر بعدی (حتی ذره ای) وجود دارند که همه ی آنها در یک حدودی بنیادی هستند و نظریه بنیادی که قرار است در آینده کشف شود باید همه اینها را به یک چشم ببیند.


پایان
 
بالا