آشنایی با بزرگان شهرسازی

Ashkan-kamrani

عضو جدید
راب کریر

راب کریر

زندگی نامه راب کریر
راب کریر در سال ۱۹۳۸ درگرون ماخر لوکزامبورگ متولد شد.کریر در یک محیط صنعت گر بزرگ شد؛ وی معتقد است محل زندگیش در دوران کودکی( بافت قدیم شهر به سبک قرون وسطی) بر نگرش هایش در زمینه شهرسازی بی تاثیر نبوده است. کریر به دلیل علاقه به معماری و شهرسازی در سال ۱۹۵۹ در دانشگاه فنی مونیخ شروع به تحصیل در رشته معماری نمود.پس از فارغ التحصیلی به عنوان کمک استاد در دانشگاه های برلین و اشتوتگارت و در دانشگاه پلی تکنیک لوسان سوئد به عنوان استاد مدعو تدریس نمود. سپس در فاصله سالهای ۱۹۷۶ تا۱۹۹۸ استاد دانشگاه تکنولوژی وین بوده و همزمان با آن در دفاتر معماری وین نیز فعالیت می نمود. از سال ۱۹۹۳ دفتر کاری با همکاری کریستف کوهل در برلین پایه گزاری نمود.کریر همچنین در سال ۱۹۹۶ به عنوان استاد مدعو در دانشگاه یئل آمریکا مشغول به تدریس شد.وی علاوه بر معماری، طراحی شهری و نظریه پردازی به عنوان مجسمه ساز و نقاش جسور نیز شهرت دارد.
از راب کریر در برهه های زمانی مختلف با عناوین متفاوتی یاد شده است؛ در سال های ۱۹۸۰ از او به عنوان یک پست مدرن سپس به عنوان مروج نهضت نوشهرسازی و در دهه ۱۹۹۰ به صورت یک نوسنت گرا و اخیرا به صورت معمار نامدرن یاد می شود
راب کریر امروز نیز د دفتر کار خود در برلین با همراهی کریستوفر کوهل به فعالیت های شهرسازی و معماری می پردازد.

– اندیشه ها و فعالیت های راب کریر
راب کریر با رویکردهایش در خصوص نوع فضاهای شهری( منبعث از شهرهای سنتی) و قلمروهای عمومی شهرت دارد وی به تجدید ساختار شهرهای معاصر تحت تاثیر ساختار شهرهای پیش از انقلاب صنعتی گرایش دارد؛ این گرایش وی در مورد طراحی شهری مرکز شهر اشتوتگارت کاملا آشکار است.
کریر طراحی شهری را که پس از جنگ جهانی دوم رواج یافت و با ساختمانها به عنوان اجزایی جدا از بافت شهر برخورد نمود، مخالفت می نماید؛ طرح های دهه های پنجاه و شصت را فاقد تداوم و تفاوت های کیفی مستلزم فضا های شهری دانسته و رشد شتابان شهرهای در این دوره را یکی از عوامل فرسایش تدریجی فضای شهری عنوان می کند. وی معتقد است ساختمان ها شکل دهنده فضا هستند، بنابراین با رجوع به روش های سنتی ترکیبات فضایی، می باید با ساختمان ها به عنوان اجزایی از بافت شهر و تعریف کننده فضا های شهری برخورد نمود.
وی حامی توسعه هایی است که بر پایه فرم،الگوی خیابان ها،گونه شناسی و معماری شهرهای سنتی اروپایی صورت می گیرد.طرح های کریر تاکید بسیاری بر تاریخ محلی،تاکید بر بافت فضایی و هماهنگی با محیط ساخته شده موجود دارد.
نظریات و اندیشه های کریر در زمیه شهرسازی و معماری در کتبی که از وی منتشر شده، تجلی یافته است. اولین آشنایی جامعه شهرساز با راب کریر به صورت رسمی از طریق کتاب فضا های شهری (۱۹۷۵) صورت گرفت.کتاب بر معماری وی در ۱۹۸۲ و نیز تناسبات در معماری را در سال ۱۹۸۸ به انتشار رساند. وی همچنین در سال ۱۹۸۹ کتابی با عنوان پروژه های شهری در سالهای ۱۹۶۸-۱۹۸۲ را نیز چاپ نمود.برخی از تالیفات کریر مانند ساختن شهر به همراهی همکارش کوهل تجلی یافت.
فعالیت های کریر در حوزه های معماری وشهرسازی در نقاط مختلفی از اروپا و به خصوص در هلند نمود یافته اند.از تجربه های حرفه ای کریر در حوزه شهرسازی می توان به طرح شهرهای جدید(شهر جدیدجودیشری در لوکزامبورگ،شهر جدید بیندرورف(۱۹۹۶)،شهر جدید بروکپولد نزدیک آمستردام مبتنی بر تجارب نوشهرسازی) طرح بازسازی شهری(محله استاتسولز در برلین،طراحی و نوسازی بخش هایی از شهر اشتوتگارت) طرح های موردی مانند طراحی مراکز شهری، فضا ها و میادین شهری، مجموعه های مسکونی (طراحی مرکز دولتی برلین (۱۹۹۳)، توسعه فضاها مسکونی در متندر آمستردام ۱۹۹۵-۲۰۰۶) اشاره نمود.
شهرسازی از نگاه راب کریر
راب کریر، همان گونه که در بخش قبل اشاره شد، با دیدی نقادانه به شهری که در نتیجه افکار غالب دهه های پیشین شکل یافته بود، می اندیشد. به نظر وی شهرهای انسان مدار سنتی در اروپا دراثر دو واقعه قرن بیستم یعنی جنگ و مدرنیسم از بین رفتند؛ شهرهای امروزین که جایگزین شهرهای پیشین شدند هیچ سنخیتی با انسان و خصوصیات روحی وکالبدی او ندارند .
کریر در تالیف کتاب فضای شهری(۱۹۷۵) شکل شناسی فضاهای شهری را هدف اصلی خود قرار داد و در نظر داشت نحوه شکل‌گیری فضا ها را از معدود فرم ها و نحوه ترکیبات امکان‌پذیر از آنها را توضیح دهد . با وجود اینکه توجه اصلی کریر به کالبد فضا و عناصر گونه شناسی فضای شهری بود، اما وی به رابطه فضای کالبدی و اجتماعی و تأثیر پایه های اجتماعی ـ فرهنگی در کار طراحی شهری نیز توجه نمود و و بر این عقیده بود که سبک های مختلف در تاریخ همواره با ساختار اجتماعی حاکم، هویت یافته اند؛ بنابراین درک روابط اجتماعی و تاثیر آنها در طراحی حائز اهمیت است .
– فضای شهری: میدان و خیابان
به اعتقاد راب کریر، بدون تحمیل معیارهای زیبایی‌شناختی حتی فضاهای بین ساختمان‌ها نیز در شهرها به عنوان فضاهای شهری قلمداد خواهند شد، بنابراین وضوح ویژگی‌های هنری و کیفیت زیبایی‌شناختی در فضاها است که منجر می‌شود به فضاهای باز بیرون، فضای شهری اطلاق شود، این فضاها در دیدگاه کریر در دو نوع میدان و خیابان متجلی می‌شوند .
کریر خیابان و میدان را به عنوان دو عنصر اصلی فضای شهری دانسته و علاوه بر ویژگی‌هایی که برای هر یک قائل است بر اتصال مناسب بین خیابان و میدان در طرح‌هایش و نیز به رعایت مقیاس انسانی در طراحی فضاهای عمومی تأکید می‌ورزد.
“میدان اولین تمهیدی است که انسان برای استفاده از فضای شهری به کار برد، میدان از تجمع خانه‌ها دور تا دور یک فضای باز به وجود آمد. این چیدمان کنترل بسیاری در فضای درونی، خارجی و آمادگی دفاعی در برابر حملات بیرونی را امکان‌پذیر ساخت “. نمونه‌های بسط یافته و نمادین آنها درگذشته به صورت اگورا، فورم، دیر، حیاط مسجد و… نمود یافت سپس در دوران بعدی به صورت محوطه‌های بازارها، زمین های رژه، میدان‌های تشریفاتی،فضا های مقابل کلیسا و مراکز حکومت شهر شکل گرفت(امروز این میادین در اکثر مناطق کارکرد و محتوای نخستین خود را از دست داد و فقط از جنبه میراث فرهنگی حفاظت می‌شوند).
در تشریح خیابان به عنوان دومین جز فضای شهری، وی آن را حاصل شکل‌گیری نامتمرکز خانه‌ها و ساختاری برای توزیع زمین می داند. خیابان به ندرت به عنوان یک فضای مستقل و جدا عمل می‌کنند و به طور کلی بخشی از یک شبکه است. کریر خیابان در دو دسته خیابان های مسکونی و خیابان های تجاری دسته بندی نموده است.
وی خیابان‌های مسکونی را محل گذر و گردش عمومی می داند، و معتقد است خیابان‌های تجاری می‌باید به گونه‌ای متفاوت از خیابان‌های مسکونی بنا شوند؛ عرض خیابان‌ تجاری از دید کریر می‌باید به اندازه‌ای تعیین شود که عابرین در یک سوی خیابان بدون عبور ازآن ویترین مغازه‌ها در سوی دیگری را ببینند. کریر در طرح خیابان ها جداسازی پیاده رو و سواره رو را به دلیل انزوایی که منطقه عابر گذر درگیر آن می شود، نفی می نماید. به اعتقاد کریر طرح‌ خیابان‌ها را می‌توان بی‌نهایت بسط داد ولی آنچه بر شکل‌گیری خیابان‌های متعدد و جالب توجه در شهرها موثر است، تنها تاریخ شهر، نشیب و فراز و جمعیت آن می باشد .
– عملکرد فضای شهری
راب کریر با مقایسه‌ای بین خیابان و میدان، اشاره می‌کند که خیابان دارای ویژگی‌های کارکردی عمیق‌تری نسبت به میدان است در صورتی که میدان، فضای جذاب‌تری برای گذران وقت است . بنابراین کریر از لحاظ فعالیتی برای میدان و خیابان تمایز قائل می شود. کریر مناسب ترین کارکرد برای میادین را فعالیت های تجاری در شکل بازار و یا مهمتر از آن فعالیت های امور فرهنگی که قادر باشند سرزندگی و نشاط بیست و چهار ساعته برای آن ایجاد کنند و نیز در ارتباط موثر با مناطق مسکونی باشند، پیشنهاد می نماید .
او هر نوع از فعالیت را برای مکانی خاص مستعدتر می داند و اعتقاد دارد در هم آمیختگی فعالیت های شهروندان،مادامی که محمل کالبدی می یابد، بافت شهری(فضای شهری) را شکل می دهد. عملکرد غالب از نظر کریر برای فضای شهری گردش،خرید،گفتگو،کار و ایجاد ارتباطات اجتماعی است .
– شکل شناسی فضای شهری
کریر در بخش دیگری از مطالعات خود که برخی آن را مهمترین بخش از کارهای وی می دانند، به شکل شناسی فضاهای شهری می‌پردازد. بررسی‌های او در خصوص شکل‌شناسی میادین شکل گرفته و ساخته شده در طول تاریخ، یکی از گسترده‌ترین مطالعات در این زمینه پس از مطالعات زوکر بوده است؛ررسی‌های کریر نشان می‌دهد که طراحان درنهایت آزادی انواع شکل‌های فضایی را تجربه کرده‌اند و در هر دوره تاریخی ارزش‌های فضایی جدیدی به میدان افزوده ‌اند .
کریر با بررسی شکل شناسانه فضاهای شهری در اروپا، آنها را در سه گروه اصلی ۱ـ مربع ۲ـ دایره و ۳ـ مثلث تقسیم‌بندی می نماید. وی معتقد است همه فضاهای موجود و فرم‌های آنها را در طی پنج مرحله تغییر- زاویه‌دار کردن،‌ قطعه قطعه کردن،‌ الحاق و ادغام شدن،‌ تداخل یا ترکیب عناصر و تغییر شکل یافتن(تصویر۱)- از سه فرم فوق می‌توان به شکل های موجود تبدیل نمود. کریر عنوان می کند این عوامل قادرند اکثر فرم های فضا های شهری را به صورت منظم و نامنظم شکل دهند. تصویر ۱،ماخذ(کریر،۱۳۸۳ : ۲۹)
کریر معتقد است بدنه و نماهای شهری و خیابان هایی که به این میادین ختم می شوند، در شکل دهی به این فضا ها موثر اند و می توانند فرم های مختلفی داشته باشند؛ فرم های یکپارچه و جامد با معماری کم نظیر،بدنه هایی با بازشوهای متنوع مانند پنجره ها درهاآرکها و کلونادها و یا بدنه هایی کاملا گنگ و بی معنا. تعداد و مو قعیت خیابان هایی که به آن می رسند باز یا بسته بودن میدان را تعریف می کنند .
– بهسازی و بازسازی بافت های شهری
دیدگاه اصلی کریر در بازسازی بافت ها، رویکرد سنتی به وسیله استفاده از منابع معاصر و فناوری‌های نوین است . وی در طرح های بازسازی به طرز آشکاری از سنت و تاریخ شهرهای اروپایی تأثیر پذیرفته، دیدگاه‌هایش بسیار مؤثر از نگاه‌های کامیلو سیته در خصوص فضاهای شهری است.
در طرح نوسازی بخش دورنی اشتوتگارت وی با ارزش نهادن به ساختار سنتی شهر، ایجاد خیابان‌ها و میدان‌های جدید در ساختار شهر را پیشنهاد می‌کند و تمام فضاهای شهری با ترکیبات هندسی گوناگون را به هم ربط می‌دهد . توجه به نحوه مداخله کریر در بخش هایی از شهر اشتوتگارت، رویکردهای اصلی وی را درخصوص برخورد با بافت های آسیب دیده شهری مشخص می سازد. در ادامه به تعدادی از این راهکارها اشاره شده است:
– قبل از اقدام به طراحی بررسی و مقایسه تطبیقی نقشه های شهر در دوران مختلف تاریخی
– الهام از طرح و ساختار موجود شهر برای طراحی بخش های جدید (تلاش برای ارتباط کالبدی-فضایی دربخش قدیم و جدید)
– توجه به حفظ میادین و خیابان های موجود(تا حد امکان) و حفظ بناها یبا ارزش قدیمی در بافت
– تلاش برای اتصال عناصر اصلی ساختاری در طرح(ارتباط کارکردهای مهم چون موزه ها، دانشگاه و هنرکده ها با یکدیگر)
– ساخت ساختمان های جدید هماهنگ با مقیاس ساختمان های پیشین و سازه محلی
– ارائه راه حل هایی برای پیوند بخش های تجاری و مسکونی (حمایت از اختلاط کاربری ها در مقابل دوری جستن از تفکیک آنها)
– ارائه طرح های برای میادین با توصیف عناصر اصلی یک میدان واقعی و بازگرداندن عملکرد مهم عابر پیاده به آن
می توان از بسیاری از راهکارهای فوق برای بازسازی شهرهای امروز متناسب با شرایط اجتماعی- اقتصادی آنها درس آموخت.
دیدگاه های معماری راب کریر
راب کریر را یکی از مطرح ترین و با استعدادترین معماران قرن بیستم می دانند. کریر از معماران نئوکلاسیک است؛ راب کریر با همراهی برادرش لئون کریر و ماوئریس کلات، شیوه معماری معروف به معماری “راسیونال” لوکزامبورگ را در بلژیک گسترش داد.
وی طرفدار معماری است که عملی و کاربردی و نه سوداگرا و سودمندگرا عمل نماید. او مخالفت صریح خود را با معماری مدرنیستی اعلام می کند و معتقد است معماری مانند آنچه سبک بین الملل عمل می کند، یک مد نیست. کریر اعتقاد دارد، عدم تناسب در شهرها علاوه بر عوامل مختلف متأثر از ضعف ما در معماری است . وی همچنین می افزاید، می باید به بناهای گذشته و کیفیت معماری آنها احترام قائل بود و آن را حفظ نمود حتی اگر آن بنا کارکرد خود را از دست داده باشد، زیبایی بنا به تنهایی موجودیت آن را تائید می کند .
کریر معتقد است در دورانی که اصول سبک کلاسیک از جانب نظریه پردازان کاملاً محکوم می‌شده، به جای آن نظریه مناسبی پیشنهاد نشده است. وی بازگشت به معماری کلاسیک را پیشنهاد نمی کند،بلکه معتقد است معماران می باید از تاریخ و نحوه ساخت بناها در آن درس بیاموزند.
در زمینه تناسبات معماری کتابی از کریر به نام”تناسبات در معماری”در سال ۱۹۸۸ منتشر شد. وی با تاکید به اهمیت تناسبات در ترکیب معماری معتقد است، که پس از انتخاب نوع بنا و عناصر مورد نیاز آن، باید مقیاس مناسبی پدید آورد که یکایک ابعاد هر بخش و رابطه متقابل بین آنها را در برگیرد. وی از دید یک معمار به خوبی قادر است، پلان ساختمان‌های آشنا را در قوانین طبیعت بازشناسد .
وی مطالعه خود در خصوص تناسبات و اجزای بدن انسان را، از تحلیل مطالعات پیشین آغاز می‌کند و اذعان دارد که کتاب مدولر لوکوربوزیه تأثیر فراوانی بر او داشته است. هدف اصلی وی بیان رابطه‌های ابعادی موجود بین هر بخش از بدن و نظم موزون آن‌ها است.
علاوه بر کارهای لوکوربوزیه به بررسی مجسمه‌های میکل آنژ و تحلیل تناسبات موجود در آنها می‌پردازد و در نهایت به تحلیل تناسبی بناها و بررسی تناسبات طلایی پرداخته، تناسبات بر اساس مثلث بندی‌ها را شناسایی می‌نماید.

لینک منبع: http://www.shahrsazionline.com/13527/راب-کریر/
 

Ashkan-kamrani

عضو جدید
پیتر کروپتکین

پیتر کروپتکین

شاهزاده پطر کروپوتکین (به روسی: Пётр Алексе́евич Кропо́ткин) ‏ (۹ دسامبر ۱۸۴۲ – ۸ فوریه ۱۹۲۱)جانورشناس,نظریه پرداز در رشته تکامل,اقتصاددان و فیلسوف آنارشسیت روسی است. او به یک مدل اجتماعی مرکب از کمونیسم و سوسیالیسم و مستقل از حکومت اعتقاد داشت.

کروپوتکین در مسکو در یک خانواده اشرافی به دنیا آمد. وی تحصیلات خود را در سنت پیترزبورگ ادامه داد و پس از آن به سیبری رفت و مشغول تحقیقات در مورد جغرافیا و مردم‌شناسی شد. بعد از بازگشت از سیبری مطالعات سیاسی را جدی‌تر گرفت.
در سال ۱۸۷۲ او به جامعه بین‌المللی کارگران پیوست اما محدود بودن آن محیط نیز وی را مایوس کرد. تقسیم جامعه بین‌المللی کارگران به دو گروه، کروپوتکین را مصمم کرد که به روسیه برگردد. در ۱۸۷۶ پس از فراری پر ماجرا به انگلستان و بعد سویس گریخت و نوشتن کتاب انقلاب را شروع کرد. نیروهای تزار با انفجاری در لندن قصد ترور او را داشتند. اما با وجود این حمله‌ها کروپوتکین همراه با همسرش درآنجا ماند و تحقیقاتش در مورد انقلاب فرانسه را ادامه داد.
کروپوتکین به خاطر فعالیتهای آنارشیستی‌اش در ۱۸۸۳ دستگیر و محکوم به پنج سال حبس شد. او بعد از سه سال آزاد شد و تا سی سال فعالیتهای آنارشیستی خود را در لندن ادامه داد. بعد از انقلاب اول روسیه در سال ۱۹۰۵ او به روسیه باز گشت و بقیه عمر خود را صرف نوشتن کرد.
فعالیت‌های ضد انقلابی و ضد مردمی لنین باعث انزجار کروپوتکین از او شد؛ او در مورد لنین می‌گوید «لنین قابل مقایسه با هیچ شخص انقلابی در طول تاریخ نمی‌باشد. یک انقلابی اهداف و آرمانهایی دارد که لنین هیچکدام را ندارد… ولادمیر (لنین)! فعالیتهای خشن تو بی فایده‌است و هیچ ربطی به عقایدت که سعی در نگهداشتن آن داری ندارد.»[SUP][نیازمند منبع][/SUP]
کروپوتکین در زمستان ۱۹۲۱ در دمیترف (شهری نزدیک مسکو) در گذشت.


لینک منبع: http://www.shahrsazionline.com/13522/پیتر-کروپتکین/
 

Ashkan-kamrani

عضو جدید
والترگروپیوس

والترگروپیوس

( ۱۹۰۷- ۱۹۱۰ ) : در دفتر کار پیتر بهرنس مشغول به کار شد
( ۱۹۱۰- ۱۹۱۱) : به همراه میر کارخانه فاگوس را طراحی کرد
( ۱۹۱۱) : به گروه ورکبوند ملحق شد . ( اتحادیه کار آلمان ) .
( ۱۹۱۴) : طراحی ساختمان اداری نمایشگاه ورکبوند در کلن .
بعد از جنگ جهانی اول : ریاست مدرسه هنرهای زیبا در ویمار
( ۱۹۱۹) : تغییر نام مدرسه به باهاوس ( BUILD. SCOOL)
( ۱۹۲۵ ) : طراحی ساختمان مدرسه در ( دیساو ) آلمان.
( ۱۹۲۸) : تغییر مدیریت باهاوس ( ریاست میر )
( ۱۹۳۴) : ترک آلمان واقامت در انگلستان ( فرار از نازیها )
( ۱۹۳۸- ۱۹۵۲) : ریاست دانشگاه هاروارد
وضعیت حرفه ای گروپیوس تا قبل از اغاز جنگ در ورکبوند شکل گرفت که در ان رابطه هنرمندان و تولیدات جاری(صنایع دستی وصنایع ماشینی)از خصلت دوگانه برخوردار بود.و میان طرفداران هر کدام از دو روش بحث های پر شور جریان داشت.
گروپیوس به هنگام تاسیس باهاوس هیچ یک از دو مالفه را بر دیگری ترجیح نداد.بلکه صنایع دستی و صنایع ماشینی را در مرحله از یک چرخه ی حیاتی معرفی کرد که صنایع دستی مقدمه و پیش درامدی در اموزش صنایع ماشینی به شمار می رفت.
 

Ashkan-kamrani

عضو جدید
ابنزر هاوارد

ابنزر هاوارد

بیوگرافی ابنزرد هاوارد

هاواردپدر شهرهای جدید متولد کشور انگلیس بود که دارای تحصیلات رسمی محدود است.وی در سن ۲۱ سالگی به عنوان کشاورز به نبراسکا رفت ولی زود فهمید که کارمورد علاقه اش نیست سپس از استعداد تندنویسی خود استفاده کرد و به عنوان گزارشگر دردفتر روزنامه ودادگاه شیکاگو مشغول به کار شد.
در سال۱۸۷۶به کشور خود بازگشت و بقیه عمر خود را به عنوان گزارش نویس پارلمان انگلیس گذراند.
نکته جالبی که درباره هاوارد می توان اذعان داشت اینست که،وی علاقه زیادی به زبان اسپرانتو داشت واغلب سخنرانیهای خود را به این زبان ایراد می کرد.
هاواردوایده باغ_شهر:
وی هوادار جنبش سوسیالیست انگلیس بودو تحت تاثیر شدید کتابهای (ترقی وفقر)هانری جورج و)نگاه به گذشته)ادوارد بلامی قرار گرفت وبه تحقیق در مورد مسایل و مشکلات اجتماعی پرداخت و کتاب خود را در سال ۸۱۸۹ با نام(فردا راهی صلح آمیز به سوی اصلاح اجتماعی) منتشر کرد.البته این کتاب در سال ۱۹۰۲ به عنوان باغ شهر فرداویرایش ومنتشر شد.
با توجه به عنوان کتاب ، پیشنهاد هاوارد اقدام به امری بزرگ بود، یعنی رهایی ازجنبه های مضر انقلاب صنعتی واز میان بردن محلات فقیرنشین وپرجمعیت که زاییده بسط لجام گسیخته صنعت بود. تمام این امورمی بایست طوری صورت گیرد که دشمنی هیچ دسته ای حتی مالکین را مطرح نسازد. وی می خواست ثروت عمومی را با تغییر کامل ارزش املاک اعتلاء دهد ودراین امر حتی منتظر نشد تا حزبی که با نظریات وی موافق است قدرت را دردست گیرد.
اواصلاح سیاسی و اجتماعی شهرهای متمرکز را در عدم تمرکز آنها می دانست و مساله اصلی برای او اصلاح اجتماعی بود.
هاوارد پیشنهاد کرد کارخانه ها به نواحی دست نخورده روستایی منتقل شوند ومردم برای کار وزندگی به این نقاط مهاجرت کنند. این همان موضوعی است که درکتاب فرانک لوید رایت نیز مطرح شده است.
با توجه به موفقیت بدست آمده و تاثیر گذاری زیادی اثر وی،در سال ۱۸۹۹ موسسه (باغ_شهرها)پا گرفت که حتی بعد ازوی نیز توسط فردریک آزبورن ( Sir Frederic Osborn) به فعالیتهای خود ادامه داد.
این موسسه بعد از چهار سال توانست اولین زمین خودرادر پنجاه کیلومتری لندن برای ساخت باغ شهر در (لچ ورث)به دست آورد،و وی اجرای این طرح را به معماران (پارکر) و(آنون) سپردکه این شهر یکی از نخستین نمونه های شهری با ساختاری متشکل از واحد همسایگی است.
دومین طرح خود رابعداز جنگ جهانی اول،به نام (ولوین)در ۲۱ مایلی لندن نیزبه(لوی دوسواسون) برای اجرا واگذار کرد که از نظر معماری دارای کیفیت بهتری نسبت به لچ ورث برخوردار بودو به عنوان اولین شهرک اقماری لندن شناخته شد.این دو شهر الگوهایی برای ساخت شهر بعدها در اروپا و امریکا مورد استفاده قرار گرفت.
البته طرحهای اجرا شده این دو شهر کاملا منطبق بر نظریات هاوارد نبودوغالباً گفته شده است که شهرهای باغ مانندی که هاوارد پیشنهاد کرد، ازواقعیات بدوراست واگر هم ساخته شود چون کوچک است مسائل شهرنشینان امروزی را حل نمی کندو هنگامی که از هاوارد درباره این مطلب پرسیدند چنین پاسخ دادکه:(انسان نباید در طرح های خود بیش از حد واقع گرا باشد،زیرا همیشه مشکلاتی وجود دارند که در نتیجه بخش کوچکی از آرزوهای شخصی امکان تحقق پیدا می کنند پس یک طرح باید عظیم متصور شود،زیرا موفقیت کامل آن را نمیتوان پیش بینی کرد.) اما، هاوارد به خوبی به این موضوع پی برده بود که شهرهای پرجمعیت امروز عمر خود را کرده اند وشهرهای بزرگ آینده باید براساس جدید بنا شوند.
البته در مورد لچ ورث این مطلب شایان ذکر است که رشد جمعیت این شهر با رشد پیش بینی شده هاوارد مطابقت نداشت ومتعهدات مربوط بر پرداخت سرمایه نیز انجام نشد و این طرح کاملا تحقق نیافت.
نمونه شهرهای جدیدی که با تاثیر گذاری از الگو باغ شهر بعدها ساخته شد عبارتند از:
در انگلیس شهرهای جدیدی که اطراف لندن شکل گرفتنند.در آمریکا Newport News،Virginia’s Hilton Village، Pittsburgh’s Chatham Village، Queens، New Jerseyو..در آلمانHellerau،در شهر تل آویو اسراییل که توسط پاتریک گدس طراحی شدونمونه های بیشمار دیگر.
البته امروزه بیشتر این باغ شهرها به عنوان شهرهای خوابگاهی مورد استفاده قرار می گیرند.
نظریه سه مغناطیس
هاوارد شهر و روستا را مانند آهن ربایی تمثیل می کند که جمعیت
انسانی را به سوی خود جذب می کند که زندگی در هر کدام دارای معایب و مزایایی می باشد.برای مثال شهررادارای فرصتهای شغلی ،حقوق بیشتر،مکانهای تفریحی وهمچنین دارای آسمان تیره،هوای کثیف،اجاره بالا،محله های کثیف وفقیر نشین میداند.روستا را دارای هوای تازه،مناظر زیبا،اجاره پایین وهمچنین دارای دستمزد پایین،نبود سرگرمی وکمبودآب آشامیدنی میداند.
وی آهن ربای دیگری مطرح می کند که در حقیقت باغ شهر یا شهر_روستا می باشد که در آن مزایای زندگی شهری بسیار فعال وهمه زیبایی و دلنشینی روستایی را می توان به گونه ای کامل ترکیب کرد.و به نظر وی نه جاذبه شهر نه جاذبه روستا هدف یک زندگی حقیقتادر توافق با طبیعت را کاملا تحقق نمی بخشدوباید هر دو جاذبه را یکی کرد.
هاوارد شهر روستا خود را دارای مزایای زیر می داند:
دارای زیبایی طبیعت،فرصتهای اجتماعی ،زمینهاوپارکهای قابل دسترس ،اجاره پایین ودستمزد بالا،اجناس با قیمت پایین،هوا و آب سالم،فاضلاب خوب،خانه وباغ روشن،بدون سیگار و محلات فقیر نشین می باشد.
الگوی باغ شهر هاوارد:
به اعتقاد هاوارد،باغ شهر را باید تصور کاملی از یک شهر مستقل وخود بسنده نامیدونه بک شهرحومه یامحله ای اعیان نشین بلکه شهر او بیان تازه ای از نوع جدید اسکان بود.
وی نظریه (واحد شهری کامل)را در مقابل ساختن شهرک های خوابگاهی حومه ای که در آن زمان در اطراف شهرهای بزرگ انگلیس رایج بوده است را مطرح می کند که در آن نباید مناطق مسکونی فاصله ای زیاد از مراکز کار وفعالیت قرار داشته باشدتا رفت وآمدهای ساکنان کاهش یابد.
هاوارد جزییات طرح خود را اینگونه شرح می دهد:
برای اجرای الگوی خود به زمینی به مساحت ۶۰۰۰ اکر احتیاج دارد که به قیمت شش میلیون فرانک از طریق مزایده خریداری شده است.باغ شهر دارای شکل مدور با شعاع ۱۱۳۰متراست که۶/۱ آن مختص به فضای مسکونی می باشدودر حدود سی هزار نفر را در خود جای می دهد.
شهردارای شش بلوار با ۳۶ متر عرض است که از مرکز شهر تا محیط کشیده شده است وشهر را به شش بخش تقسیم می شود.
هاوارد در طرح شهرهای باغ مانند خود، شهر را به صورت چنددایره متحد المرکز تصویرکرد،که در مرکز شهر یک باغ زیبا به مساحت ۲ هکتار است که در اطراف آن ساختمانهای عمومی مثل شهرداری، تالاری نیزبرای کنسرت ، سخنرانی، تأتر ، کتابخانه وغیره که برای هریک محوطه ای نسبتاً بزرگ تعلق می گرفت ، اختصاص یافته بود.
بعد پارک مرکزی است که حدود ۵۸ هکتار زمین اشغال کرده است و در همه سوی آن یک رواق بزرگ بلورین قرار دارد که (قصر بلورین Crystal Palace) نام داردکه پناهگاهی است که مردم را ازبدی هوا مصون می داردو رو به پارک باز می شود .البته در قصر بلورین انواع محصولات صنعتی وغیره نیز برای فروش عرضه می شودو یا حتی قسمتی از آن به عنوان باغ زمستانی وتابستانی می توان به کار برد.
بعد از گذشت از باغ بلورین به خانه های مسکونی می رسیم که در حدود ۵۵۰۰ قطعه می باشدکه کمترین فضا آن حدود ۳۳*۶٫۵ مترمربع و دارای معماری متنوع و گیرا می باشد.
درترکیب ساختمانها ومساکن، آزادی عمل صاحبان آنها بایستی رعایت گرددالبته بی آنکه به تسهیلات و تجهیزات بهداشتی لازم آسیبی وارد نکند.
واحدهای مسکونی همگی ازمزایای چمن وباغ استفاده می نمایند البته وی طرح باغچه مشترک برای ساکنان چند خانه پیشنهادمی کندتااز خرد کردن فضای سبز به صورت باغچه های خصوصی اجتناب شود.
بین دایره میانی ودایره بیرونی ،خیابان اصلی شهر به عرض ۱۲۵ متر قرارمی گرفت که کمربندسبزی با طول بیش از ۵ کیلومتر ومساحت ۵۰ هکتاررا شکل می بخشدوواجد چمن ودرختانی به عنوان سایه بان بود.در این خیابان باشکوه شش نقطه استقرار هر یک به مساحت ۱٫۵ هکتار برای مدارس،زمینهای بازی وحتی کلیسا در نظر گرفته شده است که خانه ها در طول این خیابان بزرگ با حلقه های متحد المرکز توزیع گشته وشکل هلالی گرفته اندتاتوسعه بسیار طولانی خیابان بزرگ را تامین کنندوعرض با شکوه این مسیر را باز تشدید کنند.
یکی ازویژگیهای طرح هاوارد، تقسیمات فرعی شهر است که به اصطلاح منطقه بندی داخلی شهر به مفهوم( خودیار) آن بیشتر مورد توجه می باشد.یعنی هریک ازتقسیمات فرعی یا منطقه ای شهر، ازامکانات محدود یک شهر بهره مند می شود.
بر روی کمربند خارجی شهر کارخانه ها،مغازه ها،بازارها،میادین زغال سنگ و چوب در مسیر حلقوی راه آهن قرار گرفته اند که همه شهر را دور می زند که شاخه ای از خط آهن بزرگی است که از دل زمینهای خصوصی می گذرد.
هاوارد مسیر راه آهن را در دایره بیرونی شهر قرار داد تا هم بارگیری محصولات از کارگاه ها ومغازه ها به طرف خارج شهر راحت تر انجام گیردورفت وآمد در خیابان ها نیز تقلیل یابدودر نتیجه هوا نیز کمتر آلوده می شود.
در حومه شهر بخشهای زراعی،تاسیسات شهری،آسایشگاه سالمندان و مدارس حرفه ای قرار دارد.به نظر وی کاشت گندم در مقیاس وسیع تحت نظر یک مزرعه دار سرمایه دار یا مجموعه تعاونی وکشت سبزی،گل و میوه توسط افرادیا گروههای کوچک انجام گیرد.
مهمترین اصلی که هاوارد مطرح می کنداینست که مالکیت زمین های بایرو کشاورزی اطراف شهر، به شهر تعلق گیرد وعواید حاصل ازافزایش قیمت زمین ، ازآن شهر باشد تا گسترش شهر دستخوش سودجویی زمین خواران نشود.زیرا اگر این زمینها ملک شخصی فردی باشدبه محض آنکه شهر ساخته شود زمینهای کشاورزی آماده ساخت می شود.
نکته مهم اینست که کمربند سبز وروستایی دور شهرمان را حفظ کنیم وهرگاه جمعیت شهر افزایش یابد،لازم است که درآن سوی فضاهای سبز، شهر تازه ای با همان فضاها وکمربندهای سبز به وجود می آید .که با وجود وسایل سریع حمل ونقل این شهرها می توانند به راحتی به هم دسترسی داشته باشند.
به این ترتیب با گذشت زمان ما دارای مجموعه ای از شهرها می باشیم که دور یک شهر مرکزی گرد آمده اند که هر شهر به وسیله قطار با شهر همسایه خود دارای یک خط ارتباط مستقیم با کمترین زمان ممکنه است.
به نظر هاوارد، این طرح خلاصه وکلی ازشهر را بدست می داد ونقشه دقیق تری برای هر شهر باغ مانند، می بایستی
بادرنظرگرفتن موقع ومحل شهر رسم می شد. خاطرنشان می نماید که اساس این طرح دردوره رنسانس نیز بوجود آمده بود وازآن پس به اشکال مختلف نیز، به منصه ظهور رسید.
هاوئرد، ابنیزر (Howard, Sir Ebenezer) (1928- 1850) مهندس شهرساز انگلیسی و پایه گذار جنبش ساختن باغشهر، در جوانی تندنویس پارلمان انگلیس بود. به سال ۱۸۷۲ به نبراسکای امریکا رفت و سپس در شیکاگو به کار پرداخت و با شعرایی چون والت ویتمن و رلف والدو امرسن آشنا شد و مجذوب آنان شد و همین شیفتگی، عشق و اندیشه برای زندگی بهتر و شیوه دستیابی به آن را در او شعله ور کرد.
او با خواندن کتابی از بلامی درباره جنبش تعاونی در امریکا که تأثیر زیادی بر زندگی و آینده اش گذارد و سرچشمه الهام اندیشه باغشهر شد، به این فکر افتاد که آن اصول را با مقیاس کوچکتری در یک شهر نمونه به اجرا در آورد. اندیشه های او به نوعی ادامه آرمانشهرهای نیمه نخست سده نوزدهم و به ویژه، عقاید اوئن است که اجتماعاتی کامل و بدون نقص به شمار می رفت.
هاوئرد اندیشه هایش را در کتابی کوچک به نام فردا یک مسیر صلح آمیز برای یک رفرم اجتماعی منتشر کرد (۱۸۹۸). او در این کتاب، شهر آینده را توصیف کرد و حتی طرح هایی را ارائه داد، اما تأکید نمود که این طرح ها منحصراً نمودار هستند و برای تحقق پذیری آن باید جای آن ها را از پیش انتخاب کرد و بر پایه شرایط آن مکان، طراحی نمود.
این کتاب در چاپ دوباره اش در ۱۹۰۲، به باغشهرهای فردا تغییر نام یافت. نام تازه کتاب مردم را از بن مایه پیام تندروانه هاوئرد منحرف ساخت و جایگاه حرفه ای او را از تصور گرایی اجتماعی به طراحی فیزیکی تقلیل داد.
دراواخر قرن نوزدهم ، ازجمله راه حلهایی که برای بسیاری ازمسائل سکونت درشهر پیشنهاد شد، فکرایجاد شهرهای باغ مانند بود . اساس این فکر براین اصل قرار داشت که مالکیت زمین های بایر، به شهر تعلق گیرد وعواید حاصل ازافزایش قیمت زمین ، ازآن شهر باشد تا گسترش شهر دستخوش سودجویی زمین خواران نشود.
فکرایجاد شهرهای باغ مانند که ازجانب ابنزرها وارد انگلیسی پیشنهاد شد ، با شکلی که این فکر عملاً به خود گرفت، متفاوت است . هاوارد نظریه خودرا درکتاب (( فردا،راهی مسالمت آمیز برای رفرمی حقیقی)) درسال ۱۸۹۸ منتشر کرد. با توجه به عنوان کتاب ، پیشنهاد هاوارد اقدام به امری بزرگ بود، یعنی رهایی ازجنبه های مضر انقلاب صنعتی واز میان بردن محلات فقیرنشین وپرجمعیت که زاییده بسط لجام گسیخته صنعت بود. تمام این امورمی بایست طوری صورت گیرد که دشمنی هیچ دسته ای حتی مالکین را مطرح نسازد. وی می خواست ثروت عمومی را با تغییر کامل ارزش املاک اعتلاء دهد ودراین امر حتی منتظر نشد تا حزبی که با نظریات وی موافق است قدرت را دردست گیرد. دراین کتاب، هاوارد پیشنهاد کرد کارخانه ها به نواحی دست نخورده روستایی منتقل شوند ومردم برای کار وزندگی به این نقاط مهاجرت کنند. این همان موضوعی است که درکتاب فرانک لوید رایت نیز مطرح شده است . هاوارد در طرح شهرهای باغ مانند خود، شهر را به صورت چنددایره متحد المرکز تصویرکرد. بناهای عمومی شهر درمرکز این دوایر در دور میدانی قرار می گرفتند.بین دایره میانی ودایره بیرونی ،خیابان اصلی شهر به عرض ۱۳۵ متر قرارمی گرفت که واجد چمن ودرختانی به عنوان سایه بان بود .خود دایره بیرونی ، نواحی زراعی شهر را به وجود می آورد ، وقسمتی نیز برای کارگاهها وکارخانه ها پیش بینی شده بود. درپارکی مدور درمیان شهر، بناهای عمومی بزرگ ساخته می شدند وتالاری نیزبرای کنسرت ، سخنرانی، تأتر ، کتابخانه وغیره که برای هریک محوطه ای نسبتاً بزرگ تعلق می گرفت ، اختصاص یافته بود.
دوراین پارک را ایوانی احاطه می کرد که دردو جانب آن طاقهایی ساخته می شدند . طاقها به پنجره های بزرگ شیشه ای مسدود شده وپنجره ها روبه گلخانه ای باز می شد ویا پناهگاهی بود که مردم را ازبدی هوا مصون دارد. به نظر هاوارد، این طرح خلاصه وکلی ازشهر را بدست می داد ونقشه دقیق تری برای هر شهر باغ مانند، می بایستی بادرنظرگرفتن موقع ومحل شهر رسم می شد. خاطرنشان می نماید که اساس این طرح دردوره رنسانس نیز بوجود آمده بود وازآن پس به اشکال مختلف نیز، به منصه ظهور رسید.
غالباً گفته شده است که شهرهای باغ مانندی که هاوارد پیشنهاد کرد، ازواقعیات بدوراست واگر هم ساخته شود چون کوچک است مسائل شهرنشینان امروزی را حل نمی کند. اما، هاوارد به خوبی به این موضوع پی برده بود که شهرهای پرجمعیت امروز عمر خود را کرده اند وشهرهای بزرگ آینده باید براساس جدید بنا شوند.
شهر پیشنهادی هاوارد دارای وسعتی حدود ۲۴۰۰ هکتار است که ۶/۱ آن به مسکن اختصاص می یابد وبقیه آن جهت فضاهای سبز، جنگل ، کشاورزی واستفاده ازموارد دیگر کنار گذاشته شده است . این بخش همواره دست نخورده باقی می ماند وبرای ایجاد فضای سبز پارکها وزمین های کشاورزی بکار گرفته می شود. هرگاه جمعیت شهر افزایش یابد،لازم است که درآن سوی فضاهای سبز، شهر تازه ای با همان فضاها وکمربندهای سبز به وجود می آید .
هاوارد درطرح خود به صنعت وتجارت نیزتوجه دارد. مغازه ها بین مساکن به وجو می آیند. کارخانه ها درکنار شهر با راه آهن آن بخش معینی را به خود اختصاص می دهند.
واحدهای مسکونی همگی ازمزایای چمن وباغ استفاده می نمایند که ازآنها به آسانی می توان به کارخانه ها ، مغازه ها، مدارس ، مراکز مذهبی وفضاهای باز شهری رسید.
طرح هاوارد نشان می دهد که راهها بایستی قبلاً ساخته شوند . ولی درترکیب ساختمانها ومساکن، آزادی عمل صاحبان آنها بایستی رعایت گردد. یکی ازویژگیهای طرح هاوارد، تقسیمات فرعی شهر است که به اصطلاح منطقه بندی داخلی شهر به مفهوم (( خودیار)) آن بیشتر مورد توجه می باشد. یعنی هریک ازتقسیمات فرعی یا منطقه ای شهر، ازامکانات محدود یک شهر بهره مند می شود.
هرچند که طرح هاوارد وارد زمینه ای بود درجهت حل ورفع مشکلات شهری اواخرقرن نوزدهم،ولی فکر شهرهای باغ مانندبا آنچه که عملاً صورت حقیقت به خود گرفت تفاوت داشت. پس ازگذشت نیم قرن، آنچه که به نام شهرهای باغ مانند ساخته می شد، محلات کوچکی بود دراطراف شهر که براساس سازمانهای تعاونی پایه گذاری شده بود. شهرهای باغ مانند، به ساختن خانه هایی کوچک با باغچه هایی دراطراف آن محدود شده بود تجربه آن را می توان به خوبی دراطراف شهر لندن که دراواخر دهه چهارم وپنجم قرن حاضر بوجود آمد، ملاحظه کرد. طرح هاوارد، به قول خود او، درحقیقت پیوندی بین شهر وروستا بود.


لینک منبع: http://www.shahrsazionline.com/13562/ابنزر-هاوارد/
 

Ashkan-kamrani

عضو جدید
جان فریدمن

جان فریدمن

جان فریدمن در سال ۱۹۲۶ میلادی در شهر وین متولد شد. در جوانی به مذهب یهود تعلق داشت ولی بعد ها توانست از بند دین و اعتقادات مذهبی رهایی پیدا کند. پس از جنگ جهانی دوم به همره خانواده به امریکا عزیمت کرد. پدرش رابرت فریدمن مورخ، فیلسوف و دین شناس بزرگی بود که در دانشگاه ایالتی میشیگان غربی در کالاماتزو امریکا تدریس می کرد. در ادامه قسمتی از فصل آخر کتاب چشم انداز شهرها از زبان جان فریدمن آورده شده است:
بیش از ۵۰ سال را در برنامه ریزی به عنوان دانشجو، معلم و شاغل صرف کرده ام و با نزدیک شدن هفتادمین سال از عمرم نگاهی گذرا به آنچه که در طول این سال ها انجام داده ام را مفید فایده احساس می کنم.
آثار منتشره من چهار زمینه مجزا و در عین حال هم پوشان را شامل می شود:
– برنامه ریزی توسعه منطقه ای
– خط مشی و مطالعات شهر نشینی(شهرگرایی،شهرسازی)
– توسعه اقتصادی اجتماعی
– تئوری برنامه ریزی

لینک منبع: http://www.shahrsazionline.com/13571/جان-فریدمن/
 

Ashkan-kamrani

عضو جدید
اتین کابه

اتین کابه

اتین کابه (Etienne cabet)

اتین کابه، جامعه‌شناس فرانسوی، در سال ۱۷۸۸ در دیژون به دنیا می‌آید. کابه نخست استاد دانشگاه و سپس وکیل دادگستری می‌شود. در سال ۱۸۳۱ در انقلاب کبیر فرانسه شرکت می‌کند و به سمت دادستان کل جزیره کرس منصوب می‌شود. در ۱۸۳۴ روزنامه‌ای به نام «توده» منتشر می‌کند و به علت مقالات تندش در آن روزنامه محکوم می‌شود ولی به انگلستان پناه می‌برد. در آنجا با افکار رابرت اوون (۱۷۷۱-۱۸۵۸)، کارگر پیشین و سوسیالیست اهل ویلز، که «هماهنگی تازه» را به منزله الگویی برای توسعه جهان تصور می‌کند، آشنا می‌شود.
کابه در نوشته‌های متعد‌ّدی که مهم‌ترین آن همین رمان است،‌ به بیان عقاید آرمانشهری خود می‌پردازد. او رمان «سفر به آرمانشهر» (ایکاری) را در سال ۱۸۴۰ به رشته تحریر درمی‌آورد. در پیشگفتار کتاب مى گوید که محال است انسانِ موجود بر کره خاکى، با این همه ثروت هاى طبیعى و برخوردارى از فهم و خرد، سرنوشتى جز ابتلا به بدبختى، اغتشاش و بى نظمى اجتماعى، جنگ و جنایت و غیره نداشته باشد، عیب از طبیعت نیست، بلکه در ناصحیح بودن سازمان جامعه بشر است و عامل اصلى، نابرابرى است. به عقیده کابه، اگر اصل همیارى مادى و معنوى در تشکیلات جامعه دموکراسى اعمال شود، همه مردم به خوراک، پوشاک، مسکن، ازدواج و…مى رسند و رذایلى چون حرص، جاه طلبى، رقابت، درگیرى، حسادت، تبهکارى و… از جامعه انسان ها رخت برمى بندد و به برابرى که آرمان همه فلاسفه و پیامبران و طرفداران اصلاح دین بوده است مى رسیم.
وی در سال ۱۸۴۸ به ایالات متحده آمریکا مهاجرت می‌کند و بر اساس عقایدش سعی می‌کند که مدینه فاضله‌ای در تگزاس و سپس در ایلی نویز بنا کند. ولی موفق نمی‌شود. وقتی در سال ۱۸۵۰ جوزیا وارن و پل اندروز در جزیره لانگ آیلند، در شرق نیویورک، شهرک اشتراکی‌ای را با پول خود به وجود می‌آورند، اتین کابه، باز به این جریان علاقه نشان می‌دهد.
وی در سال ۱۸۵۶ درشهر سن لویی در آمریکا، حیات را بدرود می‌گوید.
این کتاب در ایران با نام سفر به آرمانشهر ( ایکاری) توسط محمد قاضی ترجمه و در سال ۱۳۷۲ و توسط انتشارات دیبا به چاپ رسیده است.
کابه نظریه خود را با عنوان سفر به ایکاری ( ایکاریا ) چاپ کرد. وی در این نظریه کشور خیالی به نام ایکاریا و پایتخت آن ایکاری را توصیف می کند که یک اجتماع کمونیستی است و در آن از مالکیت خصوصی بر زمین و ابزار تولید خبری نیست و یک دموکراسی مستقیم بر آن حاکم است. همه اعضای اجتماع در آن مشارکت کامل دارند یعنی یک جامعه اشتراکی است.خلاصه داستان بدین گونه است که لردی از کشور انگلستان به سرزمین خیالی «ایکاری»، که توانسته است با همیاری گروهی یک مدینه فاضله سوسیالیستی را با موفقیت پایه‌گذاری و توسعه بخشد، سفر می‌کند، و طی اقامتش در این کشور با نظام سیاسی (مجلسها، قوه مجریه، مطبوعات) اقتصادی (مسکن، کشاورزی، صنعت و …) و نظم اجتماعی (خانواده، آموزش، بهداشت، ‌شهرسازی و … ) این کشور آشنا می‌شود و آن را بی‌عیب و نقص می‌یابد.
برای جذابیت بیشتر داستان، نویسنده عاشق شدن این مسافر را به یک دوشیزه ایکاریایی،‌ چاشنی قصه می‌کند.
این شهر آرمانی یک کلانشهر است که باید دارای جمعیتی در حدود ۱۰ تا ۲۰ هزار نفر باشد و همچنین یک شهر صنعتی است که در آن خردگرایی، بهداشت و سلسله مراتب فضایی جریان دارد. این شهر از شصت محله با شصت نوع معماری تشکیل شده است که هر کدام وسعت و جمعیت یک شهر کوچک را دارد و هر محله دارای ساختمانهای عمومی مانند مدرسه، آسایشگاه، پرستشگاه، فروشگاه و سالن اجتماعات مربرط به خود را دارد. در مورد کاربری بناها اینگونه تصور شده که رنگها نشان دهنده کاربری ها هستند. مدرسه، معبد، آسایشگاه به رنگ سرخ ، کارگاههای کوچک و بزرگ به رنگ زرد ، مغازه های بزرگ به رنگ آبی و بناهای یادواره ای و موزه ها به رنگ بنفشباشند.
تشکیلات سیاسی این شهر جمهوری مردمی است و مردم سالاری حاکم است.نظام سیاسی ایکاری، شامل سه مجلس (توده‌ای، ملی،‌ایالتی) و قوه مجریه شامل یک رئیس و پانزده وزیر است، که همگی تابع مصوبات مجلس ملی هستند. قوه قضاییه، به علت کمبود جرایم، از اهمیت کم‌تری برخوردار است. انتخابات هر ساله برگزار می‌شود، و نیمی از اعضای مجلس و دولت، تعویض یا تجدید می‌شود. هیچ حزب و گروه سیاسی (چه مستقل و چه وابسته به حکومت) وجود ندارد. تعداد روزنامه‌ها سه تاست، که همگی از طرف حکومت منتشر می‌شوند و گردانندگان آن به وسیله خود ملت یا نمایندگان ملت انتخاب می‌شوند. روزنامه‌ها فقط اخبار و حوادث را می‌نویسند، و نباید چیزی را به عنوان شرح و تفسیر، به آن اضافه کنند. روزنامه‌نگاران، مانند سایر مردم، اگر عقیده‌ای دارند، می‌توانند به مجلس ایالتی عرضه کنند؛ ولی اجازه نشر آن را در روزنامه ندارند. اتین کابه، برای هر مبحث سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، یک فصل از داستان را اختصاص داده است و در مورد آنها، توضیح کافی یا حتی بیش از حد می‌دهد. فقط در مورد ادیان و مذاهب، توضیح مستقل داده نمی‌شود.در کل کتاب، فقط چند جمله وجود دارد که نشان می‌دهد در کشور ایکاری کشیش و کلیسا نیز وجود دارد.سؤالات متعددی مانند «آموزش مسائل مذهبی چگونه است؟ آیا به جز مسیحیت،‌ ادیان دیگری نیز مورد قبول حکومت هست؟»، «کشیشان مجاز هستند چه مسائلی را عنوان کنند؟»، «مهاجرین آیا موظفند دین خود را تغییر دهند؟» و غیره بدون جواب می‌ماند.
شهر ایکاری گرد بوده که رودخانه ای با گذر از میان شهر آن را به دو قسمت تقریبا مساوی تقسیم می کند و دارای شبکه های شطرنجی با خیابانهای سر راست است. در شهر تمامی بناهای عمومی به گونه ای پخش شده اند که در همه خیابانها وجود داشته باشند و اینکه همه خیابانها به یک اندازه خانه کم و بیش متعدد و گسترده را دارا هستند. در نقشه خیابانها ۱۶ خانه در هر سمت با یک بنای عمومی در وسط و در بنای عمومی دیگر در انتها دیده می شود. نمای خارجی ۱۶ خیابان یکسان هستند ولی هیچ خیابانی شبیه به دیگری نیست.


لینک منبع: http://www.shahrsazionline.com/13574/اتین-کابه/
 

Ashkan-kamrani

عضو جدید
فرانسوا شارل فوریه

فرانسوا شارل فوریه

فوریه، فرانسوا ماری شارل (Fourrier, Fransios – Marie – Charles) (بزانسون، ۱۸۳۷- ۱۷۷۲) فیلسوف اجتماعی فرانسوی، در خانواده ای توانگر، چشم به جهان گشود. پدرش را که تاجر پارچه بود، در ۹ سالگی از دست داد. مادرش آرزو داشت که از او یک تاجر بسازد در صورتی که خود فوریه جوان دوست داشت دانشمند و کارمند رسمی دولت شود. اما در این باره، بخت با او یار نبود چون جزو اشراف شمرده نمی شد.
او آموزش خود را نزد یک تاجر پارچه در لیون آغاز نمود و برای همین هم بارها به آلمان، هلند و سویس سفر کرد. در ۱۷۹۳ وارث پدر شد. توانست بزرگترین مرکز پارچه بافی جنوب فرانسه را در لیون احداث کند. در آنجا بود که با نکبت و گرسنگی توده کارگران ابریشم باف آشنا شد. در ۱۷۹۶ شورش گسترده کارگران مانوفاکتور در همین کارخانه رخ داد.
او به داد و ستد و دلالی می پرداخت و گذران می کرد. با تمام شدن اندوخته هایش، در این کار نیز ناکام ماند و در ۱۸۰۰ به لیون بازگشت و سعی کرد تا مجله لیون و بخش رون را انتشار دهد، اما دستگاه سانسور آن را توقیف کرد و فوریه بار دیگر شکست خورد.
در ۱۸۰۸ با نام مستعار و محل نشر جعلی، نظریه چهار حرکت را ارائه کرد که سر انجام ۲۶ سال بعد توانست آن را به فروش برساند. در این میان قانون مدنی فرانسه به نام قانون ناپلئون تصویب شد و به اجرا در آمد. رساله مفصل او با عنوان نظریه چهار حرکت حاوی چگونگی نظام مطلوب اوست.
فوریه در ۱۸۱۵ سردفتر بخش آمار فرمانداری لیون شد و در فاصله ۲۰- ۱۸۱۵، عضو آکادمی بللی بود و در آنجا درباره پروژه های محدودی، در رابطه با تغییرات اجتماعی اظهار نظر نمود.
در ۱۸۱۹ فوریه، کتاب ۸ جلدی خود را به نام کار بزرگ به پایان برد، کتابی که هیچ وقت به صورت کامل منتشر نشد و پس از سانسور و حدف برخی قسمت ها، در تیراژ محدود به چاپ رسید. در ۱۸۲۱ رساله ای علیه سن سیمون و اوئن نوشت. او که در این هنگام شخص معروفی نیز شده بود، به سخنرانی و تبلیغ درباره نظرات خود پرداخت و در تمام مدت منتظر فردی خیّر و پولدار بود تا برای فالانستر (Phalansteres) خود، تأمین اعتبار نماید.
او سرانجام در یکی از روزهای ماه سپتامبر ۱۸۳۷ در تنهایی، چشم از جهان فرو بست.
فرانسوا ماری شارل فوریه به عنوان شهرساز مبتکر شهر گارانتی و فالانستر ، از جمله فیلسوفان اجتماعی فرانسوی است .
تفکر فوریه در خصوص آرمانشهر :
او معتقد است ، بشر در قرن نوزدهم در برزخ چهار دوره بربریت و دوره پنجم یعنی تمدن قرار گرفته است .دوره ششم را عهد گارانتیسم یا دوره تضمین و دوره هفتم را عصر هارمونی قلمداد می کند .فوریه ویژگی دوره تمدن را خواص کنترل نشده می داند ، در حالیکه در دوره ششم ، انسان ها تحت نظارت یک سری از محدودیت ها و قیود خواهند بود .
فوریه در خصوص شهر گارانتی ( ضمانت گرا یا تضامنی ) توجه به تزیین نمای ساختمان ها ، ارتفاع و تناسب بناها نسبت به یکدیگر و فضای باز مقابل خود ، عرض کوچه ها و راه های فرعی و اصلی داخل و بیرون شهر و بسیاری دیگر از مسایل شهری توضیحات بسیار دقیق آورد .
وی بر ضرورت ساخت خانه های جمعی که حسن تجمع سرویس ها و تسهیل در روابط را میسر می کند تاکید می کند .
نتایج افکار فوریه و تحلیلشان در مورد آرمانشهر :
۱٫ اصول شهر گارانتی متشکل متشکل از سه دایره متحدالمرکز شبیه باغشهر ابنزو هاوارد است .
۲٫ آرمانشهر او در مقیاس محله ای و کوچک سنجیده می شود .
۳٫ با توجه به ضرورت ها تشویق به مسکن جمعی و پرهیز از ساخت خانه های کوچک را پیشنهاد می کند .
۴٫ توجه به مدارهای تهویه شده به شکل خیابان های سرپوشیده را به عنوان روش ارتباط درونی مطرح ساخت .
۵٫ بازگشت به زمین را با دو فرض مطرح کرد : ۱٫ تفرق جمعیت از شهرهای بزرگ و پراکنده شدن در فلانستر های زیبا در ناحیه ای مستعد کشاورزی مناسب با دید و منظری جذاب ۲٫ کاهش دادن فعالیت های صنعتی و ماشینی و کارخانه ای
۶٫ فرم معماری فالانستر ( مهمانسرای بزرگ ) شبیه به قصرهای اشراف فرانسوی است همراه با تقارن .


لینک منبع: http://www.shahrsazionline.com/13578/فرانسوا-شارل-فوریه/
 

Ashkan-kamrani

عضو جدید
کریستوفر الکساندر

کریستوفر الکساندر

الکساندر، کریستوفر (وین، اتریش،۱۹۳۶- ) معمار و نظریه‌پرداز اتریشی­تبار امریکایی دانشپایه‌ی کارشناسی معماری و کارشناسی ارشد ریاضیات را از دانشگاه کمبریج، دریافت کرد؛ سپس به امریکا رفت (۱۹۵۸) و موفق به اخذ درجه‌ی دکتری در معماری از دانشگاه هاروارد شد. پایان‌نامه‌ی دکتری او، درباره‌ی ترکیب فرم که در ۱۹۷۰ نخستین نشان زرین بنیاد معماران امریکا[۲] را برای پژوهش دریافت نمود، در ۱۹۶۴ با عنوان یادداشت­هایی درباره‌ی ترکیب فرم به ‌چاپ رسید.
الکساندر به عنوان دانشجویی با پیشینه‌ی تحصیل در ریاضی و فیزیک، بیش از هر چیز دغدغه‌ی رابطه‌ی میان کل و اجزا[۳] را داشته است. می‌توان گفت این دغدغه‌ی او در معماری بر این موضوع متمرکز شد که معمار چگونه با ترکیب عناصر در فرایند طراحی، کلیتی یکپارچه را شکل می‌دهد؟ الکساندر که شاگرد ایوان سرگئی چرمایف[۴] بوده و با او در تدوین کتاب عرصه‌های زندگی جمعی و زندگی خصوصی (۱۹۶۴) همکاری داشته است، «شناخت و بیان دقیق مسئله» را نخستین گام در طراحی برشمرده و فرایند طراحی را نیازمند تحلیلی دقیق و منطقی از مسئله می‌دانست. او برای این تحلیل، ساختاری قائل بود که با خُرد کردن مسئله به موضوعات مختلف، به‍گونه‌ای سلسله‍مراتبی و در قالب نمودارهای درختی، موضوعات مرتبط با آن مسئله را از هم جدا کند؛ گویی وجه یا سطح مشترکی میان این زیرفصل­ها وجود ندارد. او در آن زمان بر این باور بود که چنین ساختاری می‌تواند شیوه‌ی اندیشیدن طراح را سازماندهی کند، اما یک سال بعد الکساندر در مقاله‌ای با عنوان شهر یک درخت نیست (۱۹۶۵)، اعلام نمود که ساختار شهر پیچیده‌تر از آن است که نمودارهای درختی قادر به توضیح و تشریح آن باشند. او بر این پایه ساختاری پیچیده‌تر از نمودارهای درختی را به ‌تصویر کشید که در آن بخش‌هایی از ساختار ـ بر خلاف ساختار درختی ـ همپوشانی دارند و از سلسله مراتبی نظم نیافته برخوردار است. مقاله‌ی مزبور به‌سرعت در حلقه‌ی نقدهایی چون کتاب جین جیکوبز ـ مرگ و زندگی کلانشهرهای امریکا[۵] ـ قرار گرفت که برنامه‌ریزی شهری مدرنیستی را مورد هدف گرفته بودند.
الکساندر که او را پدر جنبش زبان الگو[۶] می‌دانند، در همان حال که از نظریه پردازان معروف معماری دوران ماست، معمار برجسته ای نیز هست که در کشورهای مختلف پروژه‌هایی اجرا کرده است. افزون بر آن نظریه های او نه تنها بر معماری، بلکه بیش از آن در حوزه‌های علم رایانه و مدیریت اطلاعات مؤثر بوده است. او از ۱۹۶۳ در دانشگاه برکلی، کالیفرنیا تدریس کرده و از استادان برجسته‌ی این دانشگاه است.
مهمترین آثار او: یادداشت‌هایی بر ترکیب فرم (۱۹۶۴)، شهر یک درخت نیست (۱۹۶۵)، یک زبان الگو [۷] (۱۹۷۷)، معماری و راز جاودانگی؛ راه بی­زمان ساختن[۸] (۱۹۷۹)، نظریه‌ای جدید در طراحی شهری[۹] (۱۹۸۷)، معنای واقعی معماری[۱۰] (۱۹۹۱)، راه تازه‌ی دیدن[۱۱] (۱۹۹۱)، تجربه‌ی ارگان [۱۲]و سرشت نظم[۱۳] (۲۰۰۲).


[۱] . نگاه کنید به : پاکزاد، جهانشاه (۱۳۸۷). سیر اندیشه‌ها در شهرسازی (جلد سوم – از فضا تا مکان). انتشارات آرمانشهر
۲٫ American Institute of Architecture
[۳]. Parts and Whole
۴٫ Chermayeff , Serge Ivan
۱٫ The Death and Life of Great American Cities
۲٫ Pattern Language Movement
۳٫ A Pattern Language
۴٫ The Secret of Timeless Architecture; The Timeless way of Building
۵٫ A New Theory of Urban Design
[۱۰]. The Real Meaning Of Architecture
۷٫ A New Way of looking
۸٫ The Oregon Experience
[۱۳]. The Nature of Order

لینک منبع: http://www.shahrsazionline.com/13587/کریستوفر-الکساندر/
 

Ashkan-kamrani

عضو جدید
تونی گارنیه

تونی گارنیه

تونی گارنیه (۱۸۶۹-۱۹۴۸):
تونی گارنیه معماری با اندیشه های سوسیالیستی بود. وی در شهری زاده و تربیت شد که در آن هنوز پروراندن آرمان های سوسیالیستی زنده و پابرجا بود. گارنیه به دنبال جامعه ای بود که در شهر آن به اندازه ی کافی آرمان برای ستایش زیبایی و انگیزه برای استقبال از ساختن یک زندگی شکوهمند وجود داشته باشد.

شهر صنعتی :
این طرح نخستین کوشش برای معرفی یک شهر سده بیستمی متکی بر اصول سوسیالیستی است.شهر صنعتی شهری متوسط با جمعیتی در حدود ۳۵۰۰۰ نفر تصور شده بود. دست یابی به مواد اولیه کار یا وجود یک نیروی طبیعی که بتوان از آن بهره برداری نمود نقش تعیین کننده ای در مکان یابی این شهر داشته است.
اجزاء شهر صنعتی:
۱- نیروگاه آبی شهر
۲- صنایع پارچه بافی
۳- معادن
۴- صنایع فلزی
۵- صنایع عدسی سازی
۶- محوطه آزمایش موتورها
۷- کارخانه بهره گیری از مواد زائد
۸- کشتارگاه
۹- ایستگاه راه آهن بخش صنعتی
۱۰- ایستگاه راه آهن
۱۱- شهر قدیمی
۱۲- ایستگاه راه آهن مرکزی
۱۳- محله های مسکونی
۱۴- مرکز شهر
۱۵- دبستان ها
۱۶- مدارس حرفه ای
۱۷- بیمارستان ها
۱۸- قصر قدیمی و باغ های ملی
۱۹- گورستان
ویژگی های شهر صنعتی:
• توجه به پهنه بندی اراضی و تفکیک سطح شهر متناسب با کارکردهای ویژه
• مکان یابی قسمت های مختلف شهر به گونه ای که بدون ایجاد مشکلی برای سایر قسمت ها امکان گسترش داشته باشند
• برخورداری از شبکه ارتباطی متشکل از خیابان های موازی و عمود بر هم
• استفاده از سیمان و شیشه مسلح در ساخت بناهای موجود در شهر به خصوص بناهای عمومی
• جدا شدن قسمت صنعتی از شهر توسط یک کمربند سبز
• وجود فضای وسیعی در قسمت اصلی شهر برای توزیع بناهای عمومی
• خالی بودن مرکز شهر از ساختمان های مرتفع
• وجود مقرراتی در شهر از جمله مقررات دسترسی، مقررات بهداشتی و …
• توجه به تامین نور، تهویه و فضای سبز به عنوان یک عنصر جدا کننده
• طراحی محلات مسکونی به صورت واحدهای مستقل که قادر به پاسخگویی به احتیاجات عمومی مورد نیاز ساکنان خود هستند.
• ادامه یافتن قسمت اصلی شهر به صورت نوار مانند

بسیاری از این ایده ها هنگامی که گارنیه به عنوان معمار شر لیوان در سال ۱۹۰۵ انتخاب شد زمینه بروز پیدا کرد.
با آنکه گارنیه نسبت به صنعت خوشبین بود اما پیامدهای منفی شهرهای صنعتی سده نوزدهم را فراموش نکرده بود. به نظر وی شهر می باید به سان یک باغ ملی بزرگ باشد.
گارنیه در طرح شهر صنعتی از پیش مسائلی را که بعدها موضوع بحث سه همایش جهانی معماری نوین سیام از ۱۹۲۹ تا ۱۹۳۳ شدند، لمس کرده بود. مسائلی همچون مسکن حداقل، جانمایی منطقی ساختمان ها و موضوع شهر کاربردی .
نتیجه گیری:
الگوی شهر صنعتی گارنیه شروعی بود که به بلوغ شهرسازی مدرن کمک شایانی نمو د و تاثیر زیادی بر اولین نسل معماران خردگرا داشت.

لینک منبع: http://www.shahrsazionline.com/13590/تونی-گارنیه/
 

Ashkan-kamrani

عضو جدید
آموس راپاپورت

آموس راپاپورت

آموس راپاپورت ، یکی از چهره‌های سرشناس معماری و طراحی شهری است که نظریات متفاوتی درباره فضا دارد، نظریاتی که بسیار بر بعد فرهنگ تاکید می‌کنند. از همین‌رو او توانسته علاوه بر حوزه معماری و طراحی شهری، در حوزه انسان‌شناسی نیز جای خود را به عنوان یکی از نظریه‌پردازان فضا تثبیت کند. نتایج پژوهشی که چند سال پیش، موسسه “طراحی شهری” بریتانیا انجام داد و در آن با روش دلفی از ۳۰۰۰ متخصص شهرسازی در سطح بین‌المللی نظرسنجی کرد گویای نقش غیرقابل انکار راپاپورت و نظریات او در دوران معاصر است. نتایج این نظرسنجی، نام راپاپورت را در لیست ۲۶ نویسنده برتر دنیا در نیمه دوم قرن بیستم قرار داد و کتاب «جنبه های انسانی شکل شهر» او نیز جزء ۳۴ کتاب مرجع برتر حوزه شهرسازی شناخته شد.
در مباحث نظری معماری از رویکردهای مختلفی در بررسی و مطالعه فضا یاد می‌شود که از آن جمله می‌توان به «رویکرد تاریخی» اشاره کرد که هدف اصلی آن، تعیین قدمت بناست و از این طریق قصد دارد بنا را در شرایط اجتماعی و سیاسی و اقتصادی زمان خود تحلیل کند. «رویکرد معناگرا یا سنت‌گرا» دغدغه شناخت نمادها و معانی و مفاهیم نهفته در اثر معماری را دارد. «رویکرد عملکرد‌گرا» ویژگی‌های کاربردی بنا را بررسی کرده و از نظر آن‌ها همه بخش‌های ساختمان باید کاربرد داشته باشد. در مقابل این رویکرد، »رویکرد فرم‌گرا» قرار می‌گیرد که بیشتر جنبه‌های زیبایی‌شناسانه را مدنظر قرار می‌دهد تا عملکرد. تناسبات، ترکیب‌بندی‌ها و مسائل مربوط به زیبایی در این‌جا بررسی می‌شوند. «رویکرد تکنولوژی‌گرا» هم به دنبال آشکار ساختن مظاهر تکنولوژی در بناست. «رویکرد طبیعت‌گرا» محیط زیست را مدنظر دارد و چرخه زندگی و انرژی‌های پایدار را کانون توجه خود قرار می‌دهد. در کنار همه این‌ها می‌توان از «رویکرد فرهنگی- اجتماعی» هم نام برد که هدف اصلی این دسته از معماران، شناخت جامعه و فرهنگ با استفاده از بناست و توجه ویژه‌ای نیز بر معماری عامیانه و مردمی دارند. آموس راپاپورت از نظریه‌پردازان مهم این رویکرد نسبت به معماری است.

لینک منبع: http://www.shahrsazionline.com/13633/آموس-راپاپورت/
 

Ashkan-kamrani

عضو جدید
جورج زیمل

جورج زیمل

بیوگرافی :
فیلسوف و جامعه شناس آلمانی که در یک خانواده یهودی متولد شد . پدر او بعدها به مسیحیت ( کاتولیک ) گروید ولی زیمل را در کودکی به عنوان یک پروتستان غسل تعمید دادند . زیمل تاریخ و فلسفه را در دانشگاه برلین مطالعه کرد و در سال ۱۸۸۱ دکترای خود را با رساله ای تحت عنوان “ماهیت ماده طبق جوهر شناسی فیزیکی کانت ” یا ” توصیف و ارزیابی دیدگاه های گوناگون کانت درباره سرشت ماده ” دریافت کرد . او از ۱۸۸۵ تا ۱۹۰۰ در دانشگاه برلین به تدریس فلسفه ، اخلاق ، منطق ، هنر ، روانشناسی و جامعه شناسی پرداخت و در سال ۱۹۰۱ به اخذ درجه پرفسوری نائل آمد و عاقبت در سال ۱۹۱۴ کرسی فلسفه در دانشگاه استراسبورگ را در اختیار گرفت .
لازم به ذکر است که زیمل به همراه وبر و فردیناند ، انجمن آلمانی جامعه شناسان را تأسیس کرد. او همعصر کسانی چون فردینان دوسوسور ، زیگموند فروید و امیل دورکیم و ماکس وبر بوده است . ( لچت :۳۱۸ )

o
نگاهی اجمالی بر عوامل تأثیرگذار بر تحولات جامعه شناسی در سده نوزده و بیست : ۱٫ انقلاب های سیاسی :
رشته طولانی انقلابهای سیاسی که به دنبال انقلاب فرانسه در ۱۷۸۹ پدیدار گشت و در سراسر قرن ۱۹ ادامه یافت اندیشمندان را بر آن داشت تا پایه های نوین نظم را در جوامع آشوب زده پی افکنند و این امر به تولد نظریات متعدد جامعه شناسی انجامید .
۲٫ انقلاب صنعتی :
پدید آمدن تحولات گسترده و همه جانبه و دیوانسالاری های اقتصادی و آرمان ِ ” بازار آزاد ” . شکل گیری جنبش هایی با هدف سرنگونی نظام سرمایه داری حاکم .
۳٫ پیدایش سوسیالیسم :
از یک طرف درگیری طرفداران سوسیالیسم مانند مارکس در انتقاد از جامعه سرمایه داری و از طرف دیگر نظریات افرادی مانند وبر و دورکیم که با سوسیالیسم مارکس مخالف بودند و بیشتر به دنبال اصلاح نظام سرمایه داری بودند تا انقلاب اجتماعی مد نظر مارکس . آنان از سوسیالیسم بیش از سرمایه داری هراس داشتند و این امر موجبات شکل گیری نظریات جامعه شناسی به عنوان واکنشی در برابر نظریه مارکسیستی (به شکل خاص) و نظریه سوسیالیستی (به طور عام) را فراهم آورد .
۴٫ دگرگونی مذهبی :
دگرگونی های ناشی از انقلاب های صنعتی و سیاسی ، اثر عمیقی بر اعتقادات مذهبی گذاشته بود . بسیاری از جامعه شناسان در محیط های مذهبی پرورش یافته بودند و فعالانه درگیر مذهب بودند و همان اهداف زندگی مذهبی را برای جامعه شناسی نیز به ارمغان آوردند .
۵٫ رشد علم :
همزمان با تحولات فوق در جامعه ، علم در بخشهای مختلف زندگی اجتماعی رخنه نمود و عالمان مقام ممتازی یافتند وجامعه شناسان به ویژه کانت و دورکیم سعی بر آن داشتند که جامعه شناسی را با الگوی علوم فیزیکی و زیست شناسی تطبیق دهند.
oاز مهمترین کارهای زیمل :
جورج زیمل مطالعات خود را در مفهوم ساختار اجتماعی آغاز کرد و تبدیل به یکی از پیشگامان تحلیل شبکه اجتماعی شد . از مهمترین کارهای او عبارتند از :
” فلسفه پول ” ، ” غریبه ” ، ” شبکه پیوستگی گروه ” و ” کلان شهر و زندگی ذهنی (معنوی) ” (wikipedia)
oنگرش زیمل در جامعه شناسی :
نظریه زیمل در جامعه شناسی را می توان تلاشی آگاهانه در رد تئوری های اساسی کومته و اسپنسر و توضیح تاریخی وقایع منفردی دانست که در سیستم آلمانی پرورش داده شده بودند . سنت آلمانی علم طبیعت و علوم انسانی یا اخلاق را از لحاظ کیفی جدا می دانست. در این سنت ، قوانین طبیعی هیچ جایگاهی در مطالعه فرهنگ انسانی که نشان دهنده محدوده آزادی بود ، نداشت . زیمل در رد این نظرات بیان کرد که جامعه متشکل از یک شبکه پیچیده از روابط متعدد بین افرادی است که در تعامل ثابت با یکدیگرند: “جامعه صرفأ نامی برای تعدادی از افرادِ دارای تعامل است .” ساختارهای بزرگ تر نظیر خانواده ، شهر و اتحادیه و … تنها تبلوری از این تعاملات میباشند . به عبارتی جامعه متشکل از یک شبکه تعاملات الگویافته است و این وظیفه جامعه شناسی است که اشکال این تعاملات را همانگونه که در دوره های تاریخی و فرهنگی روی میدهد ، مطالعه کند. بسیاری از رفتارهای انسانی را می توان بر حسب تأثیرات گروه روی فرد – به خصوص قیودی که بوسیله اشکال ویژه تعاملات روی افراد اعمال میشود – توصیف کرد .
زیمل در حال و هوایی کم و بیش تأثیر گرفته از کانت ، برآن شد که تحلیلی از کنش و واکنش اجتماعی را به دست دهد؛ وی تلاش کرد تا در میان گونه های مضمونی ، فعالیت هایی نظیر سیاست ، اقتصاد و زیبایی شناسی ، نظام های انعکاسی شکلهای عمومی و جهانی را جدا سازد . (شوای :۴۱۰)
اگر چه زیمل ساختارهای مؤسسه ای بزرگ را مورد نظر داشت لیک او ترجیح داد بیشتر کارهایش را به موضوعی معطوف کند که خود آن را ” تعاملات بین اتم های جامعه ” می نامید . او در اصل توجه خود را به الگوهای اساسی تعامل بین افراد که زیر ساختِ تشکیل جوامع بزرگترمحسوب میشوند ، معطوف کرد ، چیزی که امروزه ” میکرو جامعه شناسی نامیده میشود.
تأثیر نظریات زیمل بر جامعه شناسی شهری امری غیر قابل انکار است به نحوی که افرادی چون رابرت پارک ، ارنست برگس و لوئیس ورث از مدرسه شیکاگو برخی از دیدگاه های او را در زمینه ایجاد فضا پی گرفتند.
همچنین تحلیلهای او از سوی ” سومبارت ” مورد بررسی قرار گرفت و ” اشپنگلر ” نیز نظریات زیمل را بدون آنکه از مأخذ آن نامی برد ، مورد استفاده قرار داده است . (شوای : ۴۱۰)
oفلسفه پول و شهر (۱۹۰۰) :
در اثرِ بزرگ زیمل تحت عنوان ” فلسفه پول ” ، نقش دوگانه اقتصاد پولی برجسته می گردد ؛ اقتصاد پولی با برانگیختن گرایش انسان برای تجرید کردن ، توسعه ی توانایی های فکری را به زیان تأثیرپذیری فراهم می آورد لیکن همزمان با این مسئله بی شخصیتی روابط انسانی را سبب می گردد. (شوای: ۴۱۰)
رساله زیمل با طرح پول به عنوان یک نمونه ، مطرح میکند که شهر اساسأ از انواع گوناگون صورتها ( فرم ها ) و وساطتها ساخته شده است . بدین سان پیوندهای عاطفی در درون و بین گروه های اجتماعی جای خود را به روابط صوری بین افراد میدهد . زیمل این امر را باعث ایجاد آزادی بیشتر می داند زیرا همانگونه که فروشنده فراورده در اثر جایگزینی کامل معاملات پایاپای با پول ، می تواند انواع زیادی کالا به بازار آورد ، انگیزه عقل گرایانه نیز فرد را قادر میسازد خود را با انواع بیشتری از کنش های متقابل قوام دهد تا دیگر محدود به انجام امور سنتی و مراسم عادی ثابت نباشد.(لچت:۳۱۹)
به عبارتی پول وسیله همطراز کردن و سنجیدن و تبدیل کیفیت به کمیت خواهد بود. زیمل میگوید استقلال از پیوندهای عاطفی که با پول آغاز میشود در عین حال به گونه ای ناسازگونه به نوعی وابستگی به دیگران می انجامد . زیرا پول یگانه امکان اتحاد مردم و در همان حال حذف هر چیز شخصی را در اختیار ما گذاشته است . پول به عنوان وسیله آزادی به شخصیت زدایی می انجامد زیرا گرایش آن به جدایی انسانها از روابط عاطفی عمیق است . (لچت:۳۲۲)
oغریبه و شهر :
زیمل معتقد است مردم در شهر با یکدیگر غریبه اند . هر کسی مجبور است در مجاورت غریبه ها زندگی زندگی کند و به این ترتیب تفاوتهای پوششی ، گویشی ، رفتاری و تفکرات با طیف گسترده ای حاکم خواهند بود . افراد نامنطبق با زندگی گروهی و انسانی ، خود را برای زندگی شهری مناسب تر میدانند چرا که در زندگی روستایی افراد از تفکرات و عادات دیگران مطلع هستند و نوعی قضاوت اجتماعی شکل میگیرد و عملکرد خصوصی افراد تحت نظارت اجتماعی واقع میشود . البته در شهر هر فردی با افراد ، رویدادها و تغییرات بیشتری روبرو است . (wikipedia)
او می گوید : پیچیدگی زندگی مدرن و حساسیت ناشی از آن ، فرد را وامیدارد که جز مقدار قابل کنترلی از انگیزش فکری و حسی ، راه ورود همه چیز دیگر را ببندد . دستگاه روانی انسان از نقطه معینی به بعد به انگیزش جواب نمیدهد و بدین سان نمونه ای از حالت غریبگی و بی اعتنایی از سرسیری را نشان میدهد که ویژگی زندگی مدرن است .به وجد آمدن از هر گونه تمایزی به بی تفاوتی نسبت به تمایزها تبدیل میشود و پس از احساس شیفتگی و درگیری که در آغاز وجود داشته ف نوعی یکنواختی بر شهر حاکم میشود. (لچت:۳۲۰)
oگروه دو و سه نفره زیمل ( پیوستگی گروه ) :
زیمل معتقد بود هرگاه یک گروه دونفره ، سه نفر شود ، تحول جامعه شناسی تعیین کننده ای رخ میدهد . امکانات اجتماعی تازه ای در این گروه شکل میگیرد. برای مثال در گروه جدید یکی از اعضا میتواند در اختلافات میان دو نفر دیگر نقش داور یا میانجی را ایفا کند و یا دو نفر از سه نفر می توانند علیه عضو سوم همدست شوند و بر او تسلط یابند . این قضیه در ابعاد کوچک همان رویدادی را نشان می دهد که ممکن است با پیدایی ساختارهای بزرگ شهری اتفاق افتد به صورتی که این ساختارها از افراد جدا گردند و بر آنها تسلط یابند .
oزیمل و دنیای مدرن :
اگرچه شاید زیمل نیز حال و هوا و رنگ و بوی نوینی به گسست از سنت میدهد اما اصالت اصلی فکر او در این نیست . بصیرت مهم او بیشتر در طرح این نکته نهفته است که زندگی شهری در دوران مدرن حالت روانی اساسأ نوینی با خود به همراه دارد : بی اعتنایی از سر سیری . این حالت ناشی از این واقعیت است که آگاهی فردی همین که از دست زمانِ برگشت پذیر سنت – که زندگی را عمدتأ تکراری میکند – رها شود در امواج زمان ِ برگشت ناپذیر شهر غرق میشود . تجربه ، زیر سلطه آن چیزی در می آید که بودلر آن را ” گذرا ، فرار و امکانی ” می نامد .
با آن که زیمل خود این نکته را دقیقأ به این صورت بیان نمیکند لیکن مضمون سخن او آشکارا این است که تجربه مدرن از دگرگونی آگاهی جدایی ناپذیر است ، دگرگونی ای که در آن نفس نسبت به تمام جزئیات زندگی بس حساس میشود و این حساسیت خود ناشی از سرشت گذرای زندگی است . بنابراین آگاهی مدرن به گونه ای غریب ، آگاهی از مرگ است – مرگ نه چون رویدادی یکبار برای همیشه بلکه چون چیزی که از طریق ابعاد چندگانه زندگی ِ ناپایدار ، جابه جا یا وساطت میشود.(لچت :۳۲۰)
oکلان شهر و زندگی ذهنی ( شهرهای بزرگ و زندگی معنوی ) :
یکی از معروف ترین نوشته های زیمل ” کلان شهر و زندگی معنوی است که در ابتدا به عنوان سخنرانی در موزه درسدن آغاز گردید که البته به خوبی مورد استقبال قرار نگرفت چرا که برگزارکنندگان نمایشگاه از منفی نگری آن در خصوص زندگی درکلان شهرها بیمناک شدند به طوری که امیل دورکیم به شدت آن را مورد نقد قرار داد. این مقاله در سال ۱۹۵۰ به انگلیسی ترجمه شد و از آن پس در لیست مطالعات شهری قرار گرفت. (wikipedia)
زیمل در این نظریه از رابطه متقابل آگاهی فردی و شهر مدرن ، طرحی تحلیلی به دست میدهد . او همچون فردیناند تونیز و نظریه پردازان پیش از او ، توجه خود را به تضاد زندگی شهری به معنای مدرن آن با سنت جلب کرده است و میگوید در شهر روابط رسمی جای پیوندهای عاطفی را میگیرد . با ظهور دیوان سالاری و علم ، زندگی بس تخصصی میشود یعنی دیگر هیچ محتوای ثابتی وجود ندارد بلکه وجه مشخصه آن صور انتزاعی است که مهم ترین آن پول است . (لچت:۳۱۹)
زیمل بیان میدارد تأثیر پذیری در کلان شهرها امری بدیهی است . انسان در معرض تأثیرات اتفاقات و رویدادهای بیشماری است که در شهرها رخ میدهد و این امرِ دائم ، موجب میشود فرد مسیری سرد و دور را پیش گیرد تا در برابر تمام این پدیده ها مجبور به واکنش نباشد و حالت بی تفاوتی را ایجاد می نماید به عبارتی فرد با آن که در شهر دارای آزادی در طیف وسیعی از مسائل است لیک این آزادی لزومأ بازتاب سعادت او نیست چرا که آزادی او بسیار ذهنی به نظر می آید و فرد در شهر تنهاتر و رها شده تر از هر جای دیگرو وابسته به اقتصاد پول است . مجموعه شهر بزرگ با حضور بیشماری از معادلات حسابگرایانه و اقتصاد پول و مبارزه بر سر انسان ( به عنوان مصرف کننده ) و نقش دائمی ارزشیابی ، کمی کردن و کاهش دادن ارزشهای کیفی نیازمند دقت و انتظام میان انسانها و فعالیت ها است به عبارتی ساعت شهر بایستی دقیق بوده تا از اغتشاش میان این همه انسان و فعالیت جلوگیری نماید. شهر بزرگ محدوده هایش را فراتر از مرزهایش تعریف میکند به عبارتی در همه زمانها کلان شهرها مکان انتخاب جهان گرایی بوده اند به همان روالی که ثروت بعد از آن که از یک حد معینی گذشت بیش از پیش و با سرعتی خودانگیخته افزون میشود ؛ روابط اقتصادی ، شخصی و ذهنی شهر و حوزه نفوذ آن به محض آن که از محدوده های معینی عبور کرد با تصاعد هندسی افزایش می یابد و زندگی در این شهرها از طریق موج های شعاعی مرکزی در محدوده جهانی گسترده می گردد.شهر بزرگ مواجه با فرهنگ شئی ای است به عبارت واضح تر مقایسه پیشرفت تمدن و فرهنگ با یکدیگر نشان از آن دارد آهنگ پیشرفت فرهنگ در کلان شهرها نه تنها هراس آور بلکه حتی گاهی نوعی پس رفت در معنویت ، خلوص و آرمانگرایی را به همراه داشته است.
و در نهایت می توان نتیجه گرفت زندگی در کلان شهر دارای ویژگی های زیر است :
•شهر بزرگ تأییدی بر تأثیرپذیری
•بی تفاوتی محصول شهرهای بزرگ
•فرهنگ و خود مختاری
•تردید
•طیف وسیعی از آزادی در شهر که لزومأ مبین سعادت نیست
•بعد جهانی شهرهای بزرگ
•فرهنگ شئی ای در شهرهای بزرگ
•نماد ساعت
•شهروند با انتزاعی گری عمل میکند (شوای:۴۲۱-۴۱۱)
منابع
۱٫شوای ، فرانسواز . ۱۳۸۴ . شهرسازی – تخیلات و واقعیات . ترجمه حبیبی ، سید محسن . انتشارات دانشگاه تهران
۲٫لچت ، جان . پنجاه متفکر بزرگ معاصر ، از ساختارگرایی تا پسامدرنیسم . ترجمه حکیمی ، محسن . انتشارات خجسته


لینک منبع: http://www.shahrsazionline.com/13601/جورج-زیمل/
 

Ashkan-kamrani

عضو جدید
یورگن هابرماس

یورگن هابرماس

یورگن هابرماس (به آلمانی: Jürgen Habermas) (زاده ۱۸ ژوئن ۱۹۲۹ در دوسلدورف آلمان) از فیلسوفان و نظریه‌پردازان اجتماعی معاصر و وارث مکتب فرانکفورت است که در چارچوب سنت نظریه انتقادی و پراگماتیسم آمریکایی کار می‌کند. تمرکز پژوهش‌های او بر روی شناخت‌شناسی، مدرنیته و تجزیه و تحلیل تحولات اجتماعی جوامع پیشرفته صنعتی سرمایه‌داری و سیاست روز آلمان به ویژه با توجه به نقش رسانه‌های همگانی است.شهرت او بیشتر به ابداع اصطلاح و تز گستره همگانی یا فضای عمومی است که فضایی فکری و اجتماعی را مدنظردارد که در آن، فعالیتهای آگاهی بخش رسانه‌ای به ایجاد زمینه برای بحثهای اجتماعی و انتقادی و ظهور چیزی که او آن را برای دموکراسی بنیادی می‌داند، می‌انجامد.

به نظر وی اطلاعات (اکسیژن دموکراسی) در این گستره فرآوری می‌شود وهرچه فرآیندها و روندهای این تولید، آزادتر و خردورزانه تر و با مشارکت حداکثری همه نیروهای اجتماعی باشد، مزایای دموکراسی واقعی تر و تأثیرگذارتر می‌شود. گستره همگانی فضای اجتماعی ای است که در آن مردم آزادانه شرایط اجتماعی خودرا نقد کرده ومشکلات را برشمرده و بر جریان تصمیم گیری سیاسی تأثیر می‌گذارند.به نظر هابرماس گستره همگانی خاستگاه افکارعمومی است. گستره همگانی میانجی فضای خصوصی و فضای عمومی است و هرچه آزادتر و فکورانه تر باشد مناسبات اجتماعی خردورزانه تر و انسانی تر خواهد بود. هابرماس براین اعتقاد است که از اواخر سده نوزدهم گستره همگانی براثر افزایش فعالیتهای تجاری و بازرگانی و سودگرایی دارندگان این رسانه‌ها و نیز فروکش کردن تمایلات انقلابی پیشین سرمایه داری رو به انحطاط گذاشته‌است.
زندگینامه
هابرماس از بزرگ‌ترین فلاسفه و عالمان اجتماعی زنده دنیا و وارث مکتب فکری بانفوذِ فرانکفورت است؛ مکتبی که تأثیری بسیار ژرف بر تحول فکری او گذاشته‌است. تا آن‌جا که پیش از هر چیز نام او، مکتب فرانکفورت را تداعی می‌کند. شاید به دلیل رفتار رسمی هابرماس باشد که اطلاع چندانی از زندگی شخصی و خانوادگی او در دست نیست؛ جز این‌که ازدواج کرده و سه فرزند دارد؛ در دوران آلمان نازی بزرگ شده و همین، نقطه آغاز بسیاری از تحولات فکری‌اش می‌باشد. به این معنا که او هم مانند بسیاری از روشنفکرانی که نازیسم را تجربه کرده‌اند، در آغاز کار روشنفکرانه‌اش سخت کنجکاو شد تا بداند چطور می‌توان ظهور نازیسم را در آلمان – کشوری با این همه اندیشه فلسفی درخشان و رهایی‌بخش – تبیین کرد و توضیح داد؟ او هم، مانند سایر روشنفکران معاصر خود، به صرافت بازاندیشی و تعیین دوباره جایگاهِ دقیقِ سنت تفکر آلمانی که این‌چنین تحقیر شده بود، افتاد.
هابرماس، در ۱۹۲۹ در دوسلدورف آلمان، به دنیا آمد. پدرش، رییس دفتر صنعت و تجارت شهر و پدربزرگش، مدیر آموزشگاه محلی بود. پس خاستگاه خانوادگی‌اش، از طبقه متوسط و اهل اندیشه‌است. تحصیلاتش را در شهر گومزباخ و در دانشگاه‌های گوتینگن، بن و زوریخ گذراند و مدتی روزنامه‌نگار بود. در ۱۹۵۴ از رساله‌اش با عنوان مطلق و مفهوم تاریخ: در بررسی تضاد بین مطلق و مفهوم تاریخ در اندیشه شلینگ دفاع کرد.
در دهه ۱۹۵۰، هابرماس آثار لوکاچ را خواند و به‌شدت تحت تأثیر قرار گرفت. بعد به مطالعه نوشته‌های دیگر متقدمان مکتب فرانکفورت روی آورد. بین سال‌های ۱۹۵۶ تا ۱۹۵۹ دستیار آدورنو شد و به این ترتیب از استادش بسیار آموخت و مجموعاً همه این‌ها باعث گردید تا اولین اثرش یعنی دگرگونی ساختاری حوزه عمومی را در ۱۹۶۲ بنویسد. مجموعه تأییدها، کاربست‌ها و نقدهای بسیار، این کتاب را – که البته با تأخیر زیاد در سال ۱۹۸۹ به انگلیسی ترجمه شد – به اثری هم‌چنان زنده و پرخواننده بدل ساخته‌است.
هابرماس، از ۱۹۶۱ تا ۱۹۶۴ در دانشگاه هایدلبرگ به تدریس فلسفه پرداخت و نیز از ۱۹۶۴ تا ۱۹۷۱ در دانشگاه فرایبورگ جامعه‌شناسی و فلسفه تدریس کرد. از ۱۹۷۲ تا ۱۹۸۱ مدیریت مؤسسه تحقیقات ماکس پلانک در استارنبرگ را بر عهده گرفت. پس از بازگشت به فرانکفورت در ۱۹۸۱، بزرگ‌ترین اثر خود، نظریه کنش ارتباطی را منتشر ساخت. از ۱۹۸۲ تا ۱۹۹۸ نیز در دانشگاه یوهان ولفگانگ گوته در شهر فرانکفورت به تدریس اشتغال داشت و اکنون بازنشسته شده. جز این‌ها، مطالعه پراگماتیسمِ آمریکایی و اندیشه‌ورزی در حوزه‌های متنوع فلسفی – که مغفولِ دانش‌جویان هم‌نسلش بود – او را از سایر اندیشمندان هم‌ترازش متمایز ساخته‌است.
او در مقالات و کتابهای خود از کارل پوپر، هانس گئورگ گادامر، فرانسوا لیوتار و ژاک دریدا انتقاداتی داشته و آنان را به مباحثه خوانده‌است. وی همچنین بزرگترین نظریه پرداز جنبش دانشجویی تاکنون بوده و بیشترین ارتباطات دانشگاهی و تشکیلاتی را با آنان داشته‌است. هر چند که تندروی‌های دانشجویان آلمانی در جریان انقلابات دانشجویی دهه هفتاد او را خشمگین ساخت بگونه‌ای که حرکت‌های دانشجویان را فاشیسم چپ گرا خواند. او بعدها از کاربرد شتابزده این اصطلاح پشیمان شد اما بر مواضع انتقادی خود از آنان باقی ماند.
اندیشه
مطالعه آثار هابرماس، خواننده را پیشاروی جامعه‌شناسی قرار می‌دهد که بن‌مایه‌های قوی فلسفی دارد و این موضوع، یکی از تفاوت‌های او با فرانکفورتی‌های قدیمی‌تر است. هابرماس گرچه هم دانش‌آموخته و هم این‌روزها نمایندهٔ زنده – و به بیانی، آخرین بازمانده – مکتب فرانفکورت است؛ اما در مواردی با آن‌ها هم‌رأی نیست. از جمله این‌که زیربنا و بن‌مایه کارهای هابرماس فلسفی‌ست؛ در حالی‌که مثلاً در اندیشه‌های آدورنو و هورکهایمر – شاید جز در مقاله نظریه انتقادی و نظریه سنتی و در مانیفست ۱۹۳۷ و همین‌طور در نطق افتتاحیه هورکهایمر – تأکید زیادی بر فلسفه وجود ندارد. در یک کلام، هابرماس از پیشینه فلسفی آلمان، بسیار پرمایه‌تر از دیگر فرانکفورتی‌ها بهره برده‌است و این، خود را در نقد هابرماس به آدورنو و دیگر فرانکفورتی‌ها نشان می‌دهد، آن‌جا که سرزنش‌وار از عدمِ توجه آن‌ها به هایدگر می‌گوید. باز به همین شکل، با اینکه بسیاری از فرانکفورتی‌های نسل اول برای رهایی از نازیسم، مدتی کم و بیش طولانی را در آمریکا گذراندند، هابرماس در نقد آن‌ها از کم‌توجهی‌شان به جامعه‌شناسی آمریکایی می‌گوید. در حالی‌که خود، کاملاً از جامعه‌شناسی آمریکایی در نظریه‌پردازی سود برده‌است.
نیز، هابرماس، اشکالِ نمادین تعامل اجتماعی را به نظریه انتقادی فرانکفورت افزوده‌است و به‌هیچ‌وجه، بدبینی فرانکفورتی‌ها را نسبت به خِرَد ابزاری ندارد. او، به خرد رهایی‌بخش و بهترشدن زندگی مردم معتقد است. بن‌مایه‌های فلسفی کار هابرماس و تعلقش به مکتب انتقادی باعث می‌شود که برای جامعه‌شناسی به جز تحلیل و تبیین، وظیفه ارائه راه حل و یاری رساندن به دیگران را نیز قایل باشد و همه این‌ها، مجموعاً او را به اندیشمندی بزرگ و متفاوت بدل نموده‌است. این تفاوت را پیوزی، به خلاصه‌ترین وجه، این‌طور بیان می‌کند:
هابرماس، از توجه زیادی که به او شده در شگفت است. برای او، زندگی فکری، بازی، شغل و پرورش هوش و استعداد نیست؛ بلکه قبل از هر چیز، احساس انجامِ وظیفه‌است و همین احساسِ انجامِ وظیفه از طریقِ جدیت اخلاقی، بر تمام کارهای او سایه افکنده‌است. تنها هدفِ تحقیقاتی هابرماس، پیش‌بینی و توجیهِ جامعه بهتر جهانی‌ست که فرصت‌های بیشتری را برای نیکبختی و صلح و وحدت ممکن سازد. جامعه‌ای عقلانی‌تر و منطبق با نیازهای جمعی و نه منطبق با قدرت‌های خودکامه. هابرماس پس از فاجعه ۱۱ سپتامبر در گفت‌وگویی مسئله ناهمزمانی تفکر و ابزار را مطرح می‌کند که در جوامع پیش و در حال گذار موجب خشونت و در نهایت تروریسم می‌شود.
هابرمارس و رسانهاز نگاه هابرماسی، سرشت همه جایی و همه شمول رسانه ها، هیچ راهی برای شکل گیری و بالیدن تفکر انتقادی یا کنش انتقادی برای افراد باز نمی گذارد. وقتی قدرت برخورد انتقادی و سازنده ی افراد با دانش و اطلاعاتی که از بالا دریافت می کنند به یغما می رود، آنان به صورتی منفعل و منزوی در زیست‌جهان به سر می برند و روال ها مکرر روزمره را بدون تفکر می پذیرند و ان را صرفا ً طبیعتی ثانوی به شمار می آورند.
هابرمارس در ایراناو که به دعوت مرکز گفتگوی تمدن‌ها به ایران آمده بود، در روز ‎۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۱ در دانشگاه تهران به سخنرانی پرداخت. در این سخنرانی او به نقد جامعهٔ سکولار غرب و نتایج سکولار شدن جامعه پرداخت و به سوالات حاضربن پاسخ داد. وی پس از بازگشت به آلمان، در مصاحبه‌ای با فرانکفورتر آلگماینه وقایع سفر و نتایج آن را شرح داد. او در زمان حضورش در ایران با محسن کدیور، سعید حجاریان و جمعی دیگر از اصلاح‌طلبان دیدار داشته و نظر خود را در رابطه با اصلاحات و تعیین میزان پیشروی آن را با این افراد در میان گذاشته است.


لینک منبع: http://www.shahrsazionline.com/13597/یورگن-هابرماس/
 

Ashkan-kamrani

عضو جدید
ابن خلدون

ابن خلدون

زندگی و آثار ابن خلدون:
ولی الدین ابوزید عبدالرحمن محمدبن خالدبن خطاب، مشهور به ابن خلدون در اول ماه رمضان سال ۷۳۲ هجری (۱۳۳۲ میلادی) در تونس متولد شد. او از خانواده ای اندلسی بود که در اواسط قرن هفتم هجری از آن سرزمین به تونس مهاجرت کرده بودند. علت این مهاجرت تعرضات و آزار و اذیت های مسیحیان نسبت به مسلمانان اشپیلید بود. آنها در تونس مورد استقبال قرار گرفتند و در دربار پذیرفته شدند و املاکی نیز به آنان اعطا گردید.
ابن خلدون تحصیلات مقدماتی چون قرائت قرآن، حدیث، اصول، حکمت الهی، اصول فقه و مبادی تصوف را در تونس و نزد استادان آن دیار آموخت. در دورانی که به همراه سلطان تونس در فارس به سر می برد از مسائل سیاسی فاصله گرفت. در سن ۴۲ سالگی در قلعه ی ابن سلامه اقامت گزید و کتاب مقدمه ی تاریخ خویش را در این مکان تنظیم کرد . در بازگشت به تونس کتاب خویش را به اتمام رسانید و یک نسخه از آن را به سلطان وقت تقدیم کرد. وی پس از ۴ سال اقامت، به قصد سفر حج از تونس خارج شد و تا پایان عمر خود ۲۴ سال در مصر اقامت گزید.

مترجم کتاب مقدمه ی ابن خلدون زندگی وی را در سه دوره خلاصه می کند:
۱- دوران فعالیت های سیاسی وی در بلاد مغرب که متجاوز از ۲۰ سال ادامه یافته است.
۲- روزگار انزوا و گوشه نشینی و اندیشه و تألیف در قلعه ی ابن سلامه در نزد اولاد «بنی عریف» که فقط ۴ سال بوده است.
۳- ایام اشتغال وی به تدریس و امور قضایی با مراجعه و تجدید نظر در تألیفات خویش که مدت هجده سال بوده است.
دو کتاب تاریخ العبر و مقدمه ی ابن خلدون از وی به یادگار مانده است. او در کتاب مقدمه، که در دو جلد به فارسی موجود است، مباحث نظری، روش شناختی، مطالعه ی تاریخ، جامعه و فرهنگ را مطرح کرده است. کتاب مشتمل بر یک مقدمه و شش باب است. در مقدمه، مباحث مبنایی، روش شناختی، فلسفه علم و فلسفه ی جامعه شناسی مطرح شده است. ابن خلدون در پایان مقدمه مدعی است آنچه او علاقه مند به طرح آن است، علم جدید «عمران» است. علم عمران به تعبیر او علم مطالعه ی جامعه و فرهنگ در اشکال و صور گوناگون است. تنوع موضوعات در این کتاب موجب شده است که عده ای کتاب مقدمه ی ابن خلدون را دائره المعارف و عده ای آن را جامعه شناسی عمومی تلقی کنند. این کتاب بر اساس دو سؤال اصلی طراحی شده است: ۱) چگونه جامعه ساخته می شود؟ ۲) تحول و تطور جامعه و عناصر آن ناشی از چه عوامل و شرایطی است؟ پس از ساخته شدن جامعه، دو سؤال بریا ابن خلدون مطرح بوده است: ۱) ماهیت و عناصر سازنده ی جامعه کدامند؟ ۲) چگونه یک جامعه تغییر می کند ( آزاد ارمکی، ۱۳۷۴: ۲۸۹-۲۸۲).
اندیشه ی شهری و اجتماعی ابن خلدون:
ابن خلدون اجتماعی شدن انسان را فطری می داند و نیازهای نامحدود انسان و توانایی های محدود او را در تأمین غذا و دفاع از خود، دلیل ادعای خود بر می شمرد. وی معتقد است راهی را که فطرت برای برآورد نیازها پیش روی انسان گذاشته، تعاون بایکدیگر در اجتماع است.
مفهوم اساسی در فلسفه ی اجتماعی و تحلیل انسانشناختی ابن خلدون مفهوم «عصبیت» است که باید آن را به قومیت و پایه و اساس آنچه بعدها «ملیت» نام گرفت نزدیک کرد. عصبیت به باور ابن خلدون، پدیده ای است تا اندازه ای نژادی که باساختار خویشاوندی و همچنین با نوع زندگی خاص بادیه نشینی ارتباط دارد و سبب انسجام یافتن درونی و همبستگی میان اعضای جامعه و ضربه ناپذیری آن است ( فکوهی، ۱۳۸۱: ۷۸-۷۷).
او برای مطالعه ی انسان و اجتماع علمی را موسوم به علم اجتماع بنیان نهاد تا بدین ترتیب چهار چوب نظری را برای مطالعه ی تحولات و تغییرات اجتماعی ایجاد کند. او موضوع این علم را عمران بشری و اجتماع انسانی به طور کلی می داند.
ابن خلدون مسائل علم عمران را اموری می داند که از ذات و ماهیت اجتماع بشری منشأ گرفته است. او خصوصیات عام اجتماع بشری همچون همزیستی، عصبیت، دولت و اقتصاد را کیفیات و حالاتی می داند که به طور طبیعی بر اجتماع عارض می گردد و این در ابواب شش گانه ی کتاب مقدمه ی وی مشخص شده است. هدف علم عمران بررسی امور اجتماعی و تاریخی جهت کشف علل واقعی آنهاست. لذا این علم نه چون خطابه هدف اقناع مردم را دارد و نه چون علم مدنی می خواهد جامعه را بر اساس حکمت و اخلاق اداره نماید بلکه هدفش درک علل تحولات تاریخی و اجتماعی و همچنین ساخت کلی اجتماع فارغ از قضاوتهای ارزشی و ملاحظات اخلاقی است و به همین دلیل است که علم نوین جامعه شناسی تا حد زیادی مرهون آراء و اندیشه های وی است ( خوشرو، همان: ۸۷-۸۱).
او به بیان موضوع علم خود بدین شکل می پردازد:
نخست: در عمران (اجتماع) بشری به طور کلی و انواع گوناگون اجتماعات و سرزمین های آبادان و مسکونی که این اجتماعات در آنها شکل گرفته است؛
دوم: در عمران ( اجتماع ) بادیه نشینی و بیان قبیله ها و اقوام وحشی؛
سوم: در دولت و خلافت و پادشاهی و ذکر مناصب و پایگاههای دولتی؛
چهارم: در عمران ( اجتماع ) شهر نشینی و شهر های بزرگ و کوچک؛
پنجم: در هنرها و معاش و کسب و پیشه و راههای آن؛
ششم: در دانش ها و کیفیت اکتساب و فراگرفتن آنها (جمشیدیها، ۱۳۸۳: ۶۵).
اصطلاح «عمران» در اثر ابن خلدون هم ناظر مسائل جمعیتی و اقتصادی است و هم ناظر به فعالیت های اجتماعی سیاسی و فرهنگی. در یک کلام، منظور پدیده های انسانی است. وی عمران بدوی را به « فرهنگ ابتدایی» و عمران حضری را به « تمدن» تعبیر می کند. به عقیده ی ابن خلدون، سطح و میزان توسعه ی عمران منحصرا به وسعت و اندازه ی شهر بستگی ندارد بلکه سابقه و قدمت آن نیز شرط است. این موضوع یکی از پایه های عمده ی نظریه ی ابن خلدون به شما می رود.
ابن خلدون با وجود اینکه غالبا تحول عمران را به تحول زیستی جانداران تشبیه می کند، اما انحطاط جامعه را پس از نیل به رفیع ترین مرحله ی عمران حضری، مرگ طبیعی و معلول علل درونی می داند. بنابراین در نظر ابن خلدون علل اجتماعی و سیاسی در تحول عمران توقف ایجاد می کنند و نه علل اقتصادی ( ایولا کوست، ۱۳۶۳: ۱۱۶-۱۱۱ ).
ابن خلدون بر این عقیده بود که جامعه ی انسانی بر اثر عوامل متعددی تغییر می کند که مهمترین آنها عبارتند از:
۱- تأثیر پذیری از محیط
۲- روحیات و خلقیات، علایق و تمایلات افراد و کنش و واکنش اجتماعی
۳- تغییر و تحول از درون جامعه که نمونه ی آن را تبدیل بادیه نشینی به شهر نشینی و تأسیس دولت جدید و تحولات آن می داند.
از این رو باید دیدگاه ابن خلدون در مورد دولت را یکی از بخشهای نظریه ی اجتماعی او بدانیم، نه نظریه ی مستقل ( آزاد ارمکی، همان: ۲۸۳-۲۸۲).
ابن خلدون بین مقوله ی حکومت و دولت تفاوت قائل شده و آنچه امروزه از حکومت مد نظر است، مورد توجه او بوده است. او در مجموع دولت را اینگونه تعریف می کند : دولت به نظامی اطلاق می شود که مجموعه ای از افراد بر اثر کمیت برتر د رسرزمین و قلمرو مشخص به قدرت دست یافته و به تنظیم رابطه ی جدید سیاسی- اجتماعی بین افراد پرداخته و در اجرای آن از روشهای گوناگون استفاده می کنند ( آزاد ارمکی، ۱۳۸۶: ۳۲۹-۳۲۸). به اعتقاد وی این دولت ها هستند که پس از شکل گیری در جهت تحقق اهداف تجمل خواهانه و اقتداری خویش، شهر ها را بوجود می آورند. توسعه و گسترش شهرها با دو عامل در رابطه با دولت همبستگی مستقیم دارد، یکی دوران فمانروایی دولت و دیگری قلمرو تحت فرمانروایی دولت. عامل مهم دیگر که د رتوسعه ی شهر نقش تعیین کننده دارد، وسعت قلمرو تحت سلطه ی دولت است. د.لت در قلمرو پهناور خود با بهره گیری از دو عامل مهم نیروی انسانی و تکنیک و صنعت، به ساختن بناهای شکوهمند و توسعه و گسترش همه جانبه ی شهر می پردازد به نظر وی ” هنگامی که شهر بنیان نهاده شود و اساس آن موافق نظر بنیانگذار آن استوار گردد و مقتضیات جوی و ارضی در آن مراعات شود، آنوقت بقاء و عمر آن شهر وابسته به دوران فرمانروایی دولت بنیانگذار آن خواهد بود” ( خوشرو، همان: ۱۲۲).
او سه گونه سیاست عملی تشخیص می دهد که به سه شکل قدرت یا حاکمیت جلوه می کنند:
حکومت ابتدایی طبیعی که حاکمیت آن بر هوس و نیرومندی مبتنی است؛ سیاست عقلی که اصول آن را حکما و بزرگان برای حفظ مصالح مشترک جامعه وضع کرده اند؛ سیاست دینی مبتنی بر شریعت که هدفش حفظ مصالح دنیا و آخرت می باشد. فارابی این سیاست های سه گانه را می شناخت، اما نظر او بیشتر به گونه ی سوم بود که به خودی خود با برداشت های وی از سیاست عقلی کمال مطلوب منطبق نمی باشد (نصار، ۱۳۶۶: ۱۴۷-۱۴۶).
شهر و مقولات مرتبط با آن از موضوعاتی است که در کتاب مقدمه بسیار از آن یاد شده است و در یک نگاه کلی تشکیل، توسعه و رکود شهر را شامل می شود.
شهر نشینی در دیدگاه وی عبارتست از ” تفنن جویی در تجملات و بهتر کردن کیفیات آن و شیفتگی به صنایعی است که کلیه ی انواع و فنون گوناگون آنها ترقی می یابد (همان: ۲۹۲). در کتاب مقدمه ابن خلدون موجودیت بادیه نشینی را وابسته و متعلق به شهر نشینی می داند و لیکن اذعان می دارد که شهریان در امور تجملی و غیر ضروری نیازمند بادیه نشینان هستند. به نظر او احتیاج ضروری بادیه نشینان به شهریان سبب اطاعت از شهریان می شود و این اطاعت یا تحت سلطه ی پادشاه واحد است و یا تحت ریاست قدرتمند فرمانروایان.
از دیدگاه ابن خلدون بادیه نشینان پس از اینکه در اثر کار و تلاش وضعیت معاش و اقتصاد خویش را بهبود بخشیدند امیال رفاه طلبانه و تجمل خواهانه پیدا می کنند و این انگیزه ای می شود جهت تأسیس و تسخیر شهر ها. چنانچه در کتاب مقدمه خود می گوید: ” شهر نشینی هدفی برای بادیه نشینان است که به سوی آن در حرکت هستند و سرانجام با کوشش و تلاش خود از بادیه نشینی به مطلوب خویش نایل می آیند” این بار عصبیت نه در جهت بهبود معیشت بلکه به منزله ی قدرت عظیم اجتماعی و سیاسی می شود که هدفش بنیانگذاری شهر ها و سازمان دادن حکومت است. بنابراین نظر ابن خلدون در مورد زمینه پیدایش شهرنشینی را می توان با توجه به عوامل اقتصادی، روانی و سیاسی سه مورد بهبود معیشت اقتصادی، تمایل به تجمل خواهی و نیرو و قدرت عصبیت قبیله ای ذکر کرد.
او ایجاد شهر ها را تنها از طریق اعمال حاکمیت قوی دولت و یا با مدد توان اقتصادی وی میسر نمی داند زیرا برای ساختن یک شهر نیازمند تلاش جمعی و گروهی و همکاری کارگران و صنعتگران و به کارگیری ماشین هستیم در نتیجه در بنیان نهادن شهر اقتدار دولت ها عامل اصلی و تعیین کننده است. در نظر وی شهر ها د رجهت پاسخگویی به دونیاز شکل می گیرند، یکی ارضای میل تجمل خواهی و آسایش و دیگری تأمین امنیت. در نتیجه اقامتگاه راحت و پناهگاه ایمن دو کارکردی هستند که شهر برای پاسخگویی به آنها شکل می گیرد( خوشرو، همان: ۱۱۷-۱۱۵).
در بیان خصوصیت مورفولوژیک شهر ها او به موقیت جغرافیایی، نقشه ی ساختمان ها و کیفیت بنای آنها، نحوه ی سکونت و پراکندگی جمعیت و به طور کلی خصوصیات مادی و خارجی شهر ها توجه دارد.
با نظر به کارکردهای اصلی شهر یعنی اقامتگاه و پناهگاه او این خصوصیات را اینگونه ذکر می کند:
الف) مقاوت در برابر حمله ی دشمنان
ب) مقاومت در برابر امراض و آفات
ج) امکان دسترسی به ضروریات حیات (همان: ۱۱۸-۱۱۶).
شرایط مناسب یک شهر به عقیده ی ابن خلدون عبارتند از:
۱- جمعیت: جمعیت شهر نباید آنقدر کم باشد که موجب راکد ماندن هوا و نتیجتا فساد آن شود و نه آنقدر زیاد باشد که در اثر رطوبات فاسده و مواد گندیده موجب آلودگی.
۲- شهر باید در جایی بنا شود که هوایش معتدل باشد.
۳- از چراگاههای سرسبز برخوردار باشد.
۴- زمینهای حاصلخیز برای کشاورزی در اطراف آن کافی باشد.
۵- در بنای شهر موقعیت دفاعی آن منظور گردد، یادر بالای کوهها ساخته شود یادر کنار دریاها و یا محصور در رودهای بزرگ.
۶- بهتر است شهر در کنار جنگل ها باشد تا علاوه بر لطیف بودن هوا از چوب درختان برای خانه سازی استفاده شود.
۷- لازم است شهر نزدیک دریا باشد تا در واردات و صادرات و تجارت اهالی شهر را کمک نماید ( رادمنش، ۱۱۱-۱۱۰).
به عقیده ی وی عمران شهری مانند زندگی انسان دارای مراحل رشد، کمال و انحطاط است، وی انحطاط عمران را با توجه به ساخت اقتصادی و اجتماعی شهر نشینی در مرحله ی کمال حضارت امری حتمی الوقوع و اجتناب ناپذیر قلمداد می کند. علاوه بر عوامل روانی جمعی و همچنین عوامل دینی و اخلاقی؛ تجمل گرایی و گسترش نیازهای غیر ضروری و همچنین افزایش باج و خراجها، سبب گسترش فساد و در نهایت سقوط عمران می گردد (خوشرو، همان: ۱۳۳).


لینک منبع: http://www.shahrsazionline.com/13672/ابن-خلدون/
 

Ashkan-kamrani

عضو جدید
جین جکوبز

جین جکوبز

جین جکوبز (متولد ۴ می ۱۹۱۶) یک نویسندۀ کانادایی متولد آمریکاست. او برای کتاب مرگ و زندگی شهرهای بزرگ آمریکا (۱۹۶۱) و یک مقاله قوی انتقادی به سیاستهای نوسازی شهری در دهۀ ۱۹۵۰ در ایالت متحده مشهورشد.

زندگی:
جین باتیز در اسکرانتون، پنسیلوانیا در یک خانواده یهودی و در یک شهر کاتولیکی با تعصبات قوی متولد شده او دختر یک دکتر و یک معلم بازنشسته و پرستار بود. بعد از فارغ التحصیل شدن از دبیرستان به عنوان یک دستیار برای ویرایشگر صفحه زنان در اسکرانتون تریبون بدون حقوق مشغول بکار شد. یکسال بعد او در اواسط بحران بزرگ اسکرانتون را به مقصد نیویورک ترک کرد.
در چندین سال نخصت حضور او در شهر، شغلهای مختلفی را تجربه کرد ولی بیشتر بعنوان یک تند نویس و نویسنده رایگان بود و اغلب در مورد کار بر بخشهای مختلف در شهر می نوشت. او اظهار میکند که “این تجارت درک بیشتری از چیزی که در شهر اتفاق می افتد و اینکه شبیه چه کارو تجارتیست میدهد.” هنگامیکه او در دفتر اطلاعات جنگی کار میکرد همسرش رابرت جکوبز که یک معمار بود را ملاقات کرد.
او در دانشگاه کلمبیا در مدرسۀ دروس عمومی برای دو سال درس خواند و دوره های جغرافیا، جانورشناسی، قانون، علوم سیاسی و اقتصاد را گذراند. او در مورد آزادی برای تحصیل در زمینه های مختلف مورد علاقه اش می گوید:
برای اولین بار من مدرسه را دوست داشتم و برای اولین بار نمره خوب گرفتم.
این فقط وقت هدر دادن بود چون بعد از اینکه من همه چیزی را که خودم دوست داشتم یاد گرفتم دانشجوی کالج برنارد در کلمبیا شدم و یکبار به نظرم رسید که چون دانشجوی آن جا هستم مجبورم هر چه را که برنارد از من میخواهد را بیاموزم نه چیزی را که خودم دوست دارم. خوشبختانه نمرات دبیرستان خیلی بد بود و برنارد تصمیم گرفت که دیگر من متعلق به آن نباشم و بنابراین به من امکان شروع یک تحصیل را داد.
اولین شغل او کار برای یک روزنامه تجاری بود، در ابتدا به عنوان یک منشی، سپس بعنوان یک ویرایشگر. او همچنین به تریبون هرالد یکشنبه (Sunday Herald Tribune) هم مقالاتی می فروخت. بعدها او یک نویسنده ویژه برای دفتر اطلاعات جنگی شد. در سال ۱۹۴۴ او با رابرت هاید جکوبز ازدواج کرد که نتیجه آن تولد دو پسر بود.
در ۲۵ مارچ ۱۹۲۵ جکوبز به رئیس هیئت امنیت وفاداری در سازمان ایالتی ایالات متحده پاسخ داد.
در ابتدا پاسخ دادن او چنین می گوید:
… تهدید دیگری برای امنیت ما، به نظرمن، درخانه است. و آن ترس از ایده های اصلاح طلبانه است و افرادی که آن ها را مطرح میکنند. من با افراطیون چپی یا راستی مخالفم، اما فکر میکنم آنها هم باید اجازه صحبت کردن و انتشار عقاید خودشان را داشته باشند چون آن ها هم حق دارند و باید داشته باشند و زمانیکه آن ها این حق را نداشته باشند، حق بقیه ما محفوظ است.
مخالف تندروها بودن و حمایت از همسایگان یک مطلب معمول در زندگی اوست. در سال ۱۹۶۲ او رئیس کمیته مشترک برای توقف تندراه منهتن سفلی شد زمانیکه طرح تندراه مرکز شهر متوقف شد. او دوباره درگیر متوقف کردن تندراه منتهن سفی شده بود و در طی یک اثبات در تاریخ ۱۰ آوریل ۱۹۶۸ دستگیرشد. جاکویز با رابرت موسرکه یکی از افراد با نفوذ در تندراه کراس – برانکس و شاهراههای دیگر با مخالفت همسایگان بود. یک سریال مستند PBS در برنامه تاریخ نیویورک یک ساعت کامل از ۱۴ساعت خود را به نبرد بین جاکو و موسز اختصاص داد.
او در سال ۱۹۶۹ به تورنتو عزیمت کرد که هنوز هم در آنجا زندگی میکند. او تصمیم گرفت ایالت متحده را ترک کند و از مخالفت خود با جنگ ویتنام دست بردارد بدلیل اینکه برای سرنوشت دو پسرش نگران بود. او تورنتو را به دلیل اینکه بنظر او شهر خوبی بود و رشد سریع آن نشان وجود کار برای همسر معمار او داشت انتخاب کرد. او خیلی سریع تبدیل به یک شخصیت برجسته شهر جدیدش شد و درگیر متوقف کردن تندراه اسپادینا گشت. عقیده او براین بود که آیا ما شهرها را برای مردم می سازیم یا برای ماشینها. زمانیکه اودرحال اثبات دلایل خود بود دوبار دستگیر شد. او همچنین تأثیر به سزایی در احیاء اطراف خیابان لاورنس داشت یک پروژه خانه ای که بعنوان یک موفقیت بزرگ مورد توجه قرارگرفت. او در سال ۱۹۷۴ یک شهروند کانادایی شد که بعد به جیمز هاوار کانستلر گفت که حالا شهروند دوتایی امکان پذیر نیست، که اشاره به این داشت که او دیگر یک شهروند آمریکایی نیست.
جکوبز بعنوان حامی جدا شدن ایالت تورنتو از اونتاریو هست. او می گوید”شهرها در قرن بیست ویکم پیشرفت کرده اند و باید از لحاظ سیاسی از مناطق اطراف خود جدا شوند”. در سال ۱۹۹۷ شهر تورنتو یک کنفرانس با عنوان “جین جکوبز; نظراتی که مهمند.” داشت که منجر به نوشتن کتابی با همین نام شد. در پایان کنفرانس جین جکوبز جایزه خود را گرفت که شامل گرفتن مبلغ ۵۰۰۰دلار بصورت سالیانه به مدت سه سال بود. این کنفرانس برای “بزرگداشت قهرمانان ستایش شده تورنتو” برگزار شده بود که طی آن شهروندهایی که در فعالیتهای کمک به احیای شهر نقش داشتند را مطرح میکردند.
جکوبز هرگز از عنوان کردن حمایت سیاسی خود از کاندیدهای خاص امتناع نمی کرد. او از توکر گامبرگ در انتخابات ریاست شهرداری در سال ۲۰۰۰ حمایت کرد ولی پذیرفته نشد و دیوید میلر در ۲۰۰۳ راهم حمایت کرد که او در این انتخابات پیروز شد. هردوی آنها قویاً خواستار تبدیل ایالت تورنتو به دوران اولیه بودند.
کارها
جین جکوبز زندگی اش را به مطالعه شهرها گذراند. کتابهای او شامل موارد ذیل می باشد.
¨ مرگ و زندگی شهرهای بزرگ آمریکا (۱۹۶۱) نیویورک: Random House ISBN0679600477
¨ اقتصاد شهرها (۱۹۶۹) ISBN0394705848
¨ تحقیق در مورد تفکیک شهری (۱۹۸۰) ISBN0394509811
¨ سیستمهای بقا: بخشی در مؤسسات مفهوم تجارت و سیاست (۱۹۹۲) (ISBN(0676748164
¨ ماهیت اقتصاد (۲۰۰۰) نیویورک: Random House ، کتابخانه مدرن ISBN0679603409
¨ آینده مبهم (۲۰۰۴) ISBN14000
مرگ و زندگی شهرهای بزرگ آمریکا:
مرگ و زندگی شهرهای بزرگ آمریکا در نوع خود تأثیرگذارترین کتاب است و مسلماً مؤثرترین کتاب آمریکایی در زمینه طرح شهری می باشد که در آن بطور وسیعی در مورد طرح های حرفه ای و عمومی بحث شده است. کتاب یک انتقاد قوی به سیاست احیای شهری است در دهه ۱۹۵۰ که او اظهار میدارد. جوامع را ویران و باعث ایجاد فضاهای شهری غیرطبیعی و دورافتاد شده است.
جکوبز طرفدار تراکم و استفاده توأم مناطق مجاور است و به کرات از گرین ویچ در نیویورک بعنوان نمونه ای از جامعه شهری لرزان نام برده است.
سیستمهای بقا:
سیستمهای بقا، مؤسسات مفهوم تجارت و سیاست به خارج از شهر منتقل میشود با مطالعه مفهوم زیربنای کار. طبق معمول او از مشاهده نزدیک در این کار هم استفاده کرد. این کتاب بصورت گفتگوی افلاطونی نوشته شده است. بنظر میرسد که او (همانطور که در دانستان کتابش آمده) تکه اخبار روزنامه های قضاوتهای اخلاقی را که مربوط به کاربرد را جمع و طبقه بندی کرد برای رسیدن به این موضوع که دو طرح رفتار اخلاقی که متقابلاً منحصر به فرد است را مناسب ارائه میدهد. او این دو طرح را “سندروم اخلاقی B” یا سندروم اخلاق سرپرستی می نامند. او ادعا میکند که سندروم اخلاق تجاری در مالکان تجارت، دانشمندان، کشاورزان و تجار قابل اجراست. او همچنین ادعا میکند که سندروم اخلاق سرپرستی برای دولت، مؤسسات خیریه، شکارگران گردآورنده و مؤسساتی مذهبی قابل کاربرد میباشد. او همچنین ادعا میکند که سندرومهای اخلاقی ثابت هستند و با گذشت زمان تغییر نمیکنند.
نکته مهمی که باید در مورد جین جکوبز اشاره کرد این است که او در پی تهیه یک تئوری در مورد اخلاق کاری بود و نه تمام نظریات اخلاقی.
نظرات اخلاقی که در یک سندروم نه بلکه در هر دو کاربرد پذیر بود.جین جکوبز به شرح اینکه چه اتفاقی خواهد افتاد زمانیکه دو سندروم مخلوط شوند ادامه می دهد و زیر بناهای کاری مافیا و کومونیسم را نشان می دهد و اینکه چه رخ خواهد داد اگر پلیس مترو نیویورک پاداش دریافت کند در اینجا به صورت خلاصه بعنوان یک قسمت از یک آنالیز بزرگتر دوباره تفسیر می شود.
ماهیت اقتصاد:
ماهیت اقتصاد هم به شکل دیالوگ افلاطونی است و بر اساس قضیه کلاً بشر در بین طبیعت بعنوان طبیعت بعنوان بخشی از آن از هر لحاظ وجود دارد. (Pix)، بحث می کند که همان زیر بنای اقتصاد دواکوسیستم است. «ترقی و توسعه مشترک اختلافها و چیزهای مشترکشان؛ توسعه در کاربردهای متنوع و مختلف انرژی؛ و خودسازی در احیا. (P82)
سپس حرفهای جکوبز ۴ متر را که با “سیستمهای ثابت دینامیکی” از سقوط جلوگیری می کردند: ” شاخه ها، حلقه های بازخورد مثبت؛ کنترلهای بازخورد منفی؛ و سازشهای فوری”.(P86) مورد بحث قرار می دهد. گفتگوهای آنها همچنین “ماهیت دوگانه سازگاری برای بقا” را هم تحت پوشش قرار می دهد. (خصوصیاتی برای اجتناب از خراب کردن محل سکونت مشخصی کسی مثل رقابت برای تغذیه و غذا خوردن، (P119) و به همراهی غیرقابل پیشبینی تأثیر پروانه ای توصیف شده در اصطلاحات متعدد قابل تغییر در مقابل بی تناسب بودن پاسخی که ایجاد می شود، و خود سازماندهی که “یک سیستم می تواند خود، خودش را بسازد و پیش برود. (P137)
انتقادات وارد بر جین جکوبز:
یکی از انتقادهای مجدد جکوبز این است که کار او غیر عملی است و حقیقت سیاست شهری را منعکس نمی کند، حقایقی که اغلب بطور کلی با وضعیت واقعی توسعه دهندگان و سیاستمداران برون شهری کنترل می شود. یک پاسخ به این انتقادها اشاره به تاریخ شهرهایی مثل نیویورک و دترویت است که در دهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ بدلیل رشد جمعیت برون شهری، تحت کنترل گرفتن سیاست مناطق اطراف شهر و به قید قرغه تغذیه کردن به حومه نشینان شهرهای قحطی زده، وام دادن به مراکز شهری متروکه ویران شده بودند.این موضوع، چرخه نادرست بیشتر عزیمت ها به حومه را تغذیه می کرد.اغلب طراحان ترافیک تورنتو جکوبز را به دلیل بازداشتن آنها از بررسی تندراهها برای درخواست پیشرفت و ترقی برون شهری و ترافیک اتومبیل تا طرفداری حذف تندراه اسپادینا و پایان تندراه مانیسیپال (شهرداری) در تورنتو، مقصر می دانستند. بحث آنها براین بود ک ثابت شده که گذرگاه همگانی به اندازه بزرگراه شهری گران است ولی از آن مؤثرتر نیست. هرچند این ادعاها براحتی رد می شدند (زمانیکه هزینه های نهفته مورد بررسی قرار می گرفت). راه حلهای پیشنهاد شده توسط جکوبز مثل زندگی شهری و دوچرخه سواری هم بدلیل افزایش ارزش زمین مرکز تجاری بخاطر غیرعملی بودن مورد بحث بود. هرچند این موضوع فقط در چند شهر که جمعیت مرکزی زیادی داشتند و خیلی کم و دور بودند (در ایالات متحده) نشان داده شد. در دهه ۱۹۷۰ خیلی از تجارتها از اجرای راه حلهای جدید بهسازی جکوبز متنفر بودند که مخالف توسعه تجارت بنظر می رسیدند. آنها شروع به مهاجرت به مناطق یورک و پیل کردند که مالیاتش کمتر بود و جایی که محدودیتهای کمتر و مخالفت کمتری برای پیشرفت داشتند. بعلاوه توسعه قابل توجه، منطقه های یورک و پیل بیشتر از وام و قرض راحت بودند تا تورنتو که سیاست جکوبز را برای حوزه بزرگتر دنبال میکرد و کم کم در وام غرق می شد هرچند که این بدلیل تأخیر طبیعی زمان قبل از هزینه های حقیقی پراکنده ای بود که جوامع برون شهری را درگیر کرده بود. نکته مهم دیگر که در هنگام اجرای اینگونه سیاستها به چشم میخورد اینست که اجرا کردن آنها نیاز به کل منطقه مربوط به پایتخت دارد و نه صرفاً شهرداری مرکزی.


لینک منبع: http://www.shahrsazionline.com/13643/جین-جکوبز/
 

Ashkan-kamrani

عضو جدید
چارلز جنکس

چارلز جنکس

چارلز جنکز (CharlesJencks) معمار و منتقد مشهور آمریکایی است که طی سه دهه اخیر حضوری مؤثر در عرصه سبک‎شناسی، نقد و تدوین مبانی نظری معماری معاصر داشته است. هرچند گروهی او را یک ژورنالیست پر سروصدا می‎دانند، ولی به هر حال تأثیرگذاری او در روند شکل‎گیری نقد و حتی شیوه‎های خاصی از معماری انکارناپذیر است.
چارلز جنکس در سال ۱۹۳۹ در شهر بالتیمور به دنیا آمد. او نخست در دانشگاه هاروارد به تحصیل در رشته ادبیات انگلیسی پرداخت و پس از گذراندن این دوره، در سال ۱۹۶۱ در همان دانشگاه وارد رشته معماری شد و تحت آموزش تاریخ‎نگاران بزرگ معماری، زیگفرید گیدئون و رینر بنهام به تحصیل در این رشته پرداخت. او در سال ۱۹۶۵ مدرک MA را در این رشته اخذ نمود و سپس در سال ۱۹۷۱ موفق به دریافت درجه دکتری از دانشگاه لندن در زمینه تئوری و تاریخ معماری گشت. جنکس از سال ۱۹۷۵ تا ۱۹۹۴ استاد کرسی نقد و تاریخ معماری معاصر دانشگاه UCLA کالیفرنیا بوده و همزمان با آن به عنوان استاد مدعو در بزرگترین و معتبرترین دانشگاههای دنیا حضور فعال داشته است.
جنکس مؤلف کتب متعددی در زمینه مبانی نظری معماری معاصر می‎باشد که شناخته‎شده‎ترین آنها عبارتند از:
ـ زبان معماری پست مدرن (The Language of Post ModernArchitecture) (1977)
ـ مدرن متأخر (LateModern) (1980)
ـ پست مدرنیسم چیست (What is PostModernism) (1986)
ـ نئومدرن‎ها (The NewModerns) (1990)
ـ معماری امروز (ArchitectureToday) (1993)
ـ معماری جهان در حال جهش (The Architecture of The JumpingUniverse) (1995)
ـ نظریات و بیانیه‎های معماری معاصر (TheoriesAnd Manifestoes of ContemporaryArchitecture) (1997)
ـ لوکوربوزیه، انقلاب مستمر در معماری (Le Corbusier, The Continuous Revolutionin Architecture) (2001)
ـ پارادایم جدید در معماری (The New Paradigm InArchitecture) (2002)
در کنار کتب و تحقیقات تحلیلی ویژه معماری، نقد و مقالات متعددی از جنکس در مجلات معماری به ویژه مجله ArchitecturalDesign منتشر شده است.

نظریات چارلز جنکس از نقد جنبش مدرن و تدوین مبانی نظری معماری پست‎مدرن تا طرح جدیدترین طبقه‎بندی‎ها در زمینه آثار معماری معاصر، همواره به عنوان چالشی بر شناخته‎ها و قراردادهای متداول مطرح شده است. او پیوسته دریچه‎ای جدید را برای بررسی و ارزیابی معماری باز می‎نماید، چنانکه پیتر آیزنمن می‎گوید: جنکس ظرفیت خاصی برای پیشگویی آنچه در معماری اتفاق خواهد افتاد، دارد. همچنین ارتباط نزدیک وی با معماران تراز اول جهان موجب گردیده است که در آثار او مصداق‎های مختلف انواع معماری همراه با تحلیل‎های مفهومی و نظریه‎پردازی‎های مؤلفین آثار به بهترین وجهی تدوین و معرفی گردد.
چارلز جنکس یکی از اولین افرادی است که همزمان با رابرت ونتوری (تضاد و پیچیدگی در معماری، ۱۹۶۴) جین جاکوبسن (مرگ شهرهای آمریکایی) و آلدو روسی (معماری شهر) در دهه ۶۰ تا ۷۰ میلادی، مبحث انتقادی عبور از نهضت معماری مدرن به دوران جدید و نیاز به بازنگری اساسی در معماری را نه فقط از طریق عنایت به تاریخ، فرهنگ و طبیعت، بلکه از راه دریافت‎های علمی، مفهومی و معرفتی دنیای معاصر در حال تحول آغاز نمود. بر اساس همین نگرش او مرگ معماری مدرن را اعلام و جدول تطبیقی شاخص‎های معماری مدرن، ‎مدرن متأخر (LateModern) و پست‎مدرن را تدوین نموده و مقالات انتقادی و نظری فراوانی در باب مفهوم پست‎مدرنیسم نگاشته است.
در اوایل دهه هفتاد چارلز جنکس کتاب تاریخ معماری مدرن را نوشت که در آن کتاب به نوعی به چندارزشی (Multivalant) بودن آثار باارزش معماری پرداخته که یادآور بحث پیچیدگی و تضاد موجود در مباحث رابرت ونتوری در کتابش بنام تضاد و پیچیدگی در معماری می‎باشد. اما این کتاب در میان دیگر کتاب‎های تاریخ و تئوری معماری آن دوران توجه چندانی را جلب نکرد. پس از آن مهمترین اثر جنکز در دهه هفتاد را می‎توان کتاب زبان معماری پست مدرن نام برد که او در این کتاب تاریخ دقیق مرگ معماری مدرن را روز ۱۵ جولای ۱۹۷۲ در ساعت ۳۲/۳ بعد از ظهر (زمان انهدام آپارتمان‎های مسکونی پروت ایگو (Pruitt – Igoe Housing) کار مینورو یاماساکی (MinoruYamasaki) در شهر سنت لوییس آمریکا) اعلام کرد. او در کتاب یاد شده با یاری گرفتن از آثار معمارانی چون لویی کان، جیمز استرلینگ، چارلز مور، رابرت استرن و رابرت ونتوری و همسرش دنیس اسکات براون و تعدادی دیگر از معماران صاحب نام، معماری مدرن اوایل قرن را مورد انتقاد شدید قرار داد و طلوع راه و روش جدیدی را به نام معماری بعد از مدرن (PostModern) اعلام نمود. در این کتاب که زمینه اصلی‎اش بازگرداندن ارزش‎های تاریخی به معماری مدرن بود، چارلز جنکس حتی راه و روش بکارگیری المان‎ها و عناصر معمارانه را نیز بنوعی یادآوری می‎کند.
در اواخر دهه هشتاد چارلز جنکس از مدافعین تفکر شالوده‎افکنی (Deconstructivism) و معمار برجسته این سبک، پیتر آیزنمن به حساب می‎آمد. وی کتاب و مقالات گوناگونی را در این زمینه انتشار داد، از این رو نقش جنکس در تبیین اندیشه‎های معماری دیکانستراکشن و فولدینگ در طی دو دهه هشتاد و نود میلادی غیرقابل‎ انکار است.
چارلز جنکس در مقالات دیگری که در مجله معروف ArchitecturalDesign می‎نوشت، همواره سعی در ادامه کار خود به عنوان منتقدی پیشرو داشت. او در دهه نود با کتاب معماری جهان در حال جهش این پیشرو بودن را کاملاً اثبات کرد. جنکس در این کتاب به نحوی پیشگویانه از آینده روند معماری صحبت می‎کند و وقوع حوادث را پیش‎بینی می‎نماید. به گفته او در زمان ما تغییرات عظیم در علم و همچنین نگاه کل جهانیان به علوم پدیدار شده است که قابل مقایسه با تفکرات گذشتگان نیست، از جمله در تفکر نیوتونی جهان همانند ساعت در نظر گرفته می‎شد و نظمی آهنین بر آن حاکم بود که کل کائنات را در بر می‎گرفت، در حالی‎که در دانش امروز جهان منظم و قابل پیش‎بینی نیست و همچون توده‎های ابر در حال تحول است. همچنین جنکس در این کتاب از غیرخطی بودن جهان و غیرقابل پیش‎بینی بودن اجزاء در فیزیک کوانتوم بحث می‎کند که دانشمندان بزرگی همچون هایزنبرگ و استفان هاوکینگ از آن صحبت می‎کنند.
نظریه‎های جنکس در کتاب‎هایش مانند زبان معماری پست مدرن، معماری امروز و معماری جهان در حال جهش فرصت منلسبی را برای ظهور روایت‎های جدید معماری و تمرکز زدایی از ابرروایت‎های کلان مدرنیستی فراهم ساخته است. جنکس در جستجوی معماری برتری است که بتواند معماری را از کارکردها و معانی روزمره‎اش به سطوح و لایه‎های معنایی و کارکردی عالی‎تر همچون معانی اجتماعی، سیاسی یا مذهبی ارتقاء بخشد.
به اعتقاد جنکس فرم تابع دیدگاه جهانی است (Form follows worldview) و معماری باید تابع دیدگاه انسان نسبت به خود و جهان پیرامونش باشد. در نگاه او معماری امروز باید معلول شرایط امروز یعنی معلول علم، فلسفه و فناوری کنونی باشد. او با این فرض که مبانی نظری معماری بر پایه‎های علم و فلسفه استوار است، چنین نتیجه می‎گیرد که هنگامی که علم و فلسفه متحول می‎شود، معماری نیز باید به تبع آن عوض شود. جنکس با طرح این نظریه به استقبال نوعی معماری چندوجهی و پیچیده رفته که نسبت دقیقی میان نیازها و الزامات فنی و زیبایی‎شناختی پیشین و ضرورت‎های تکنولوژیک امروز برقرار می‎سازد.
منتقدان چارلز جنکس چه می‎گویند؟
آنچه که در میان نظریات چارلز جنکس نیازمند نقد و بررسی بیشتری می‎باشد، ارتباط‎هایی است که جنکس میان نظریه‎های علمی از قبیل تئوری‎ پیچیدگی، دینامیک غیرخطی، سیستم‎های خودسازمانده و هندسه فراکتال و معماری امروز برقرار می‎کند. حتی جنکس از ساختمان کلیسای رونشان لوکوربوزیه هم به عنوان اثری با معیارهای علمی جدید نام می‎برد. شاید در مواردی این مقایسه‎ها و ارتباط‎ها سرگرم‎کننده باشند، ولی آیا می‎توان از آنها به عنوان اصلی پذیرفته شده در طراحی معماری نام برد؟ اصولاً تا چه حد می‎توان تشابهات معماری و عناصر طبیعی، فیزیک، ریاضیات و هندسه جدید را ارزش تلقی کرد؟ آیا می‎توان معماری را از ریشه‎های معمارانه‎اش جدا نمود و به ظواهر شکلی و علمی پیوند زد؟
آثار و سخنان نظریه‎پردازان معماری معاصر بیانگر این واقعیت است که نظریه‎های جنکس در خصوص ارتباط تئوری‎های علمی جدید و معماری تنها برخاسته از مشاهدات شخصی اوست، چرا که سایر منتقدین و معماران در نقد گفته‎های وی، نظریات دیگری مطرح نموده‎اند که در ادامه به برخی از آنها اشاره می‎شود: پیتر آیزنمن:
مباحث فیزیک و ریاضیات و فلسفه ممکن است در شروع طراحی کارساز باشند، ولی پس ار مدتی استحکام اولیه خود را از دست می‎دهند و در دست معمار بصورتی بازیگوشانه و هنرمندانه بکار گرفته می‎شوند.
پل شپارد:
آیا بحران‎ها و پیچیدگی‎ها و ابهام‎ها باید در معماری هم نمود پیدا کند؟ آیا پلان‎های معماری که بصورت کج و کوژ در هم پیچیده‎اند، ارزش معمارانه دارند؟ چگونه می‎توان تئوری‎های نامفهوم بحران و اغتشاش را به معماری که دارای بازدهی مشخص است، ارتباط داد؟
مایکل سورکین:
اثر معماری که شبیه پس‎مانده غذای دیشب معمار است و گفته می‎شود از هندسه فراکتال الهام گرفته شده است، آیا در نهایت یک کاریکاتور نیست؟
ریچارد وستون:
سباب و اثاثیه‎ای که جنکس بر اساس تئوری‎های فراکتال و اغتشاش طراحی کرده است، بسیار مضحک و مسخره می‎باشد. آیا شباهت داشتن به نظریه‎های علمی برای آفرینش ارزش معماری کافی است؟
آلبرتو پرز گومس:
علی‎رغم ارتباط نهان موجود میان معماری و علوم پیچیدگی و ریاضیات فراکتال، بسیاری از معماران با این تئوری‎ها به خاطر توجیه کارهایشان بازی می‎کنند.
پیتر دیوی:
اینکه فضای سه بعدی معماری را به حداقل برسانیم و فقط یک بخش از آن را که ارتباطش با علوم است در نظر بگیریم، بی‎لطفی است. معماری ابعاد بسیار زیادی دارد که بر روی هم اثر می‎گذارند.
یکی از مشکلات اساسی کار جنکز بیرون بردن ارزش‎های انسانی از مرکز معماری است. به قول فیزیکدان معروف، هانس کریستین ون بی‎یر، در قرن بیست و یکم اتم‎ها معیار ابعاد خواهند بود، به جای انسان که تا قرن بیستم معیار ابعاد و همه اندازه‎ها بود. چه وحشتناک است اگر ارزش‎های انسانی از میان برداشته شوند و طبیعت و معماری برجای ماند که نسبت به ارزش‎های انسانی بی‎تفاوت است. پارادایم‎های معماری
چارلز جنکس بر اساس ارزیابی خاص خود از آثار معماری جهان، پاردایم‎ها (Paradigm) یا الگوواره‎های مطرح معماری (از ابتدا تا دوران معاصر) را در هفت پارادایم به شرح زیر طبقه‎بندی می‎کند:
. الگوهای مکانیکی
این پارادایم از دیدگاه‎های مذاهب مسیحی و یهودی سرچشمه گرفته و از اعتقادات یونانی‎ها در خصوص آفرینش جهان متأثر است. بر اساس این دیدگاه خداوند دنیا را بر پایه قوانین ثابت خلق کرده است که انسان‎ها نیز می‎توانند این قوانین را درک کنند. این دیدگاه به پارادایمی منتهی شد که کل کائنات را به شکل مکانیکی و با ساختارهای ماشین‎مانند در نظر می‎گرفت و هیچ جایی برای خلاقیت در آن باقی نمی‎گذاشت. این پاردایم مکانیکی تقلیل‎گرا و تقدیرگرا از سال ۱۶۰۰ تا ۱۹۵۰ بر عرصه هنر و معماری غرب مسلط بود.
۲٫ معماری ارگانیک
این معماری بر پایه اندیشه نزدیکی بین معماری و محیط زیست شکل گرفته است. این معماری نوعی فناوری الهام گرفته از طبیعت است که الگوهای طبیعی عیناً در آن تکرار می‎شود.
۳٫ معماری مبتنی بر کامپیوتر
در این پارادایم برای طراحی فضاهای شهری از کامپیوتر استفاده می‎شود. در این معماری هر شهر روند توسعه و گسترش خاص خود را دارا می‎باشد. این شیوه به نوعی معماری تمسخرآمیز منتهی شد که در طراحی‎های آن (مانند کارهای رم‎کولهاوس) اثرات دنیای مدرن به شکلی متناقض و شعرگونه و تا حدی ناهنجار به تصویر کشیده شده است، شعری خشن و ناهنجار که از تناقض‎ها بوجود آمده است.
۴٫ معماری حباب‎گونه
این پارادایم که بر نظریات آیزنمن استوار می‎باشد، در واقع تلفیقی است از طرح لایه‎های مختلف زمین. این شیوه به سطوح تاشونده متداخل متکی است که معماری قرون وسطایی را با نوعی تزیین که وجه عقلی و ذهنی دارد، به نمایش می‎گذارد.
۵٫ معماری مبتنی بر اشکال زمین
این معماری موجی‎شکل بر وام‎گیری تقریبی از شکل‎های طبیعی موجود بر سطح زمین استوار است. در این پارادایم نیز از تکرار المان‎های خاص استفاده می‎شود، اما این تکرار با تفاوت‎های جزیی همراه است. اضافه شدن عناصر جدید باعث گسترش و تغییر سازمان اولیه می‎گردد. در واقع سازمان اولیه با این تغییرات خود را سازمان‎دهی می‎کند و به این ترتیب در این تکرار در عین همانندی تمایز نیز وجود دارد و تکرار معنای واقعی خود را از دست می‎دهد. این پارادایم بر شعار بیشتر متفاوت است (More isDifferent) دلالت دارد. این الگوی معماری در کارهایی مثل بندر یوکوهاما کار دفتر معماری F.O.A (فرشید موسوی و آلخاندرو زائراپولو) به کار گرفته شده است. این بندر در واقع منظر مصنوعی (ArtificialLandscape) ساخته شده از چوب و فلز می باشد.
۶٫ معماری کیهان‎شناختی
این پارادایم بر بحث سیارات، انرژی و کیهان‎شناسی استوار است. در تمام طول تاریخ، معماری از هستی وام گرفته است، بطوری که با شکل‎گیری ادراک‎های نو درباره هستی، معماری جدید نیز بوجود آمد. این معماری بر گسست تقارن تأکید دارد و دیگر از دیدگاه‎های قدیمی معماری استفاده نمی‎کند.
۷٫ الگوواره دال معماگونه
این پارادایم از نظریات برگرفته از معماری پست‎مدرن است. بر اساس این الگوواره، برخورد با یک اثر معماری نگاه کردن به یک مجسمه سوررئالیستی است که معانی رازآمیز مستقر در آن بر پایه دهنیت بیننده شکل می‎گیرد. این نوع معماری با درک نظم عمومی طبیعت و با استفاده از خطوط سطوح و فضاهای طبیعی شکل می‎گیرد. معانی این رویکرد از معماری به طبیعت و تداعی آن در ذهن ناظر وابسته است. الگوواره دال معماگونه این پرسش را مطرح می‎کند که در دنیای معاصر که سیاست، مذهب، اجتماع و فلسفه یکسانی وجود ندارد، آثار معماری را چگونه طراحی و اجرا کنیم؟
چارلز جنکس پس از تشریح هفت پارادایم فوق، این پرسش را مطرح می‎سازد آیا در ابتدای پیدایش یک الگوواره جدید قرار داریم یا اینکه هفت پارادایم یاد شده بخش‎های به هم پیوسته یک الگوواره جدید هستند؟


لینک منبع: http://www.shahrsazionline.com/13637/چارلز-جنکس/
 
بالا