آره بارون مي اومد خوب يادمه ...

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
مثه میلاد یه بارون توی دشت بی بهارون
مثل اشکای یه چشمه رو لبای سبزه زارون
مثل لبخند یه غنچه توی گلدون لب طاقچه
مثل جای پای قصه توی سنگ فرشای کوچه
مثه اخرین ستاره که تو شب لا لایی میخوند
اخرین قطره شبنم که رو برگ تشنه لب بود
مث اخرین مسافر توی جاده رهایی
اخرین کلام عاشق توی شهر بیصدایی


به عشق تو مستم تو را میپرستم...
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
خداکنه بارون بیاد
تا به سر سامون بیاد
صحرا پر از برکت بشه
دستها پر از پیمون بیاد

خداکنه در وا بشه
نگار من مهمون بیاد
وقتی که یار مهمونمه
از سفره بوی نون بیاد

خداکنه بارون بیاد
به جسم مرده مون دوباره جون بیاد

خدا کنه پیشم بیاد
کسی که جونم دستشه
کسی که قلب عاشقم
اسیر چشم مستشه

خدا کنه وقتی میاد
کارم نشه شرمندگی
دوباره خونمون من
بگیره رنگ زندگی

خداکنه بارون بیاد
به جسم مرده مون دوباره جون بیاد

خداکنه رو سبزه ها
بازم شقایق وا بشه
تموم بشن زمستونا
تا قلب عاشق وا بشه...
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
من چشام دوباره ابري اي نشونه ي شكفتن
تو زبون بي تكلم تو بهونه ي نگفتن
تو اگه حرير مخمل تو اگه ظريف و ململ
من و قصه ي قديمي ، من و اشتياق اول
تو اگه تبلور عشق تو اگه بلور بارون
من و هرچي انتظاره هم قبيله ايم و هم خون
يه كتاب مي نويسم كه تو اون همش تو باشي
يه كتاب عاشقونه واژه واژه اش تو باشي
تو نماز آرزو رو به سپيده اقتدا كن
اي تلاقي من و عشق با من عاشقونه تا كن
من اگه دلم شكسته تو شكسته بند اون باش
مث بوسه هاي بارون واسه خاك هم زبون باش
توي كوچه هاي پر كوچ دل به رسم ايل بستم
به چشاي ايلياتيش رفتم و دخيل بستم
از شباي من نه ماهي نهستاره اي در اومد
قبله ي قبيله ي من صبر انتظار سر اومد..
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
به باز آمدنت چنان دلخوشم
که طفلی به صبح عید
پرستویی به ظهر بهار
به باز آمدنت چنان دلخوشم
که طفلی به صبح عید
پرستویی به ظهر بهار

و من به دیدن تو
چنان در آینه ات مشغولم
که جهان از کنارم می گذرد
بی آنکه سر بر گردانم
بی آنکه سر بر گردانم

مگر از راه در رسی
مگر از شکوفه سر برزنی
مگر از آفتاب بدمی
مگر نه روز تابوتی است
بر شانه های ابر
که باران را به افقهای
ناپیدا می سپارد

چندان که باز آیی
ستاره ها همه عاشق
همه عاشق...
و جوانی در باران از راه می رسد !
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
http://www.majidakhshabi.com/ftopic-quote-51844.html
زمین تا ابر ِدلتنگ زمستون

گل افشون می شه با اشک ستاره

درخت ِ کوچه با چتر سپیدش

گذشته ها رو یاد ِمن میاره

دوباره رد پاها نقطه چینه

توو چشم انداز ِ خلوت ِخیابون

توو کوچه لحظه ها می شه دوباره

پر از آهنگ زیبای زمستون

پر از آهنگ زیبای زمستون

چه حسی داره این رویای برفی

برای موندن و نفس کشیدن

بازم قد می کشه میون ِکوچه

یه آدم برفی با دست ِتو و من

گل ِ یخ توی ِدستای ِمن و تو

شبیه ِ لمس رویا ٬ آب می شه

غزل بارونه این احساس شیرین

بلوره آبی ِمهتاب می شه

زمین تا ابر ِدلتنگ زمستون .....
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
انگاري باز يه ستاره مي زنه توي شبهام
توي دستاش گل ياسه غربتش توي نگام
حالا اون روزي رسيد كه پرنده بخونه
چشم هاي منتظر من ديگه تنها نمونه
هميشه چشم براهم كه تو از راه برسي
تويي كه حرمت و مي شناسي انيس بي كسي
مي دونم تويي ستاره با نگاه عاشقانه
واسه قلب عاشق من مي موني تو بي بهانه
يه نفس تو أسموني ميگري ماه و نشونه
يه نفس توي زميني ميزني باغ و جوونه
وقتشه كه قلب تو أسمون و أبي كنه
گل ياس و اطلسي حس شادابي كنه
دل تو سبزو دريا چه بزرگي كه خدايا
مي دونستم كه مي ياري عشق و باز توي نگاه
با هم بارون صداتم مي ريزه اززیر پلك ها
انگاري تو خواب و رويام چه تماشاييه دنيا
انگاري باز يه ستاره مي زنه توي شبها
توي دستاش گل ياسه غربتش توي نگاه
حالا اون روزي رسيد كه پرنده بخونه
چشم هاي منتظر من ديگه تنها نمونه
هميشه چشم براهم كه تو از راه برسي
تويي كه حرمت و مي شناسي انيس بي كسي
مي دونم تويي ستاره با نگاه عاشقانه
واسه قلب عاشق من مي موني تو بي بهانه
يه نفس تو أسموني ميگري ماه و نشونه
يه نفس توي زميني ميزني باغ و جوونه

توي زندگي ما با تو زمستون نمي شه
وقت خوشبختي ما بودن تو تا هميشه
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
برای تو...برای اولین نگاه

سلام کردی
سلام کردم
و چه صادقانه بود اولین سلام
گرمی نگاهم را حس کردی؟
قلب عاشقم را چطور؟
و زبانی که ازشراره ی وجود تو به لرزه افتاده بود
یادش بخیر
نگاه های زیرکانه تو
ودست پس زدن ها و پا پیش کشیدن های تو
اخم های تلخ تووتبسم هایی که دلت نمی خواست نشانش دهی
و چه زیبا بود باران
و چه زیباتر بود چهره تو که ترنم باران آن را شسته بود
و این بود داستان اولین نگاه
نگاهی که آتش برجان من زد.
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]کلبه ای می سازم از تنهایی ام بر روی آب روی سطح بی قرار برکه های اضطراب ابرهای تیره اینجا بوی باران می دهند ماه من بر چهره ی خود می کشد چتر حجاب آسمان برکه ی من زود غمگین می شود بی تو آری او خجالت می کشد از آفتاب توی ساحل قایق تنهایی ام بی همسفر سالها درانتظاری سخت می پوسید و خواب- چشم های خسته را هرگز به رویایی نبرد مثل خاک تشنه ای می سوختم پای سراب توی عکس بیکسی ها روی دیوار سکوت اشک هایم نقش خواهد بست درچشمان قاب- تا در این شبها که می پوسم فراموشم کنی تا بماند توی قلبت عشق مطلق بی جواب...[/FONT]
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
روزها روزهاي بارونه. روزهايي كه به اسم بارون سند خورده. روزهايي كه گويا همگي بدهكار بارونيم. داره بارون مياد. از اون بارون ريزها كه اگه تا آخر دنيا هم بري خيس نميشي. از اون بارونهاي عاشقونه كه مختص همين روزهاست. بارونهاي ريز و عاشقونه‌ي دَم غروب. نميدونم چه سحري داره اين بارون پاييزي. اين نخهاي نامرئي. تو نيستي. توي اين هواي باروني دلم براي يكي تنگ شده. نميدونم اون كيه. نميدونم اون كجاست. ولي مطمئن هستم دلم هوس تو رو كرده. تويي كه نديدمت. تويي كه نمي‌شناسمت. تويي كه هيچ وقت نبودي. تويي كه نبودي، نبودي، نبودي. شايد هم بودي و سالهاست كه با من هستي. شايد تو هموني هستي كه بارها تموم كوچه‌ پس‌كوچه‌هاي اين شهر خاكستري رو با تو قدم زدم. يادت هست؟! ميگم تو، چون واسه‌ي من تو هستي. اين هواي باروني، براي اين شهر خاكستري، غنيمتي است كه بايد دو دستي بهش بچسبيم. هم به بارون و هم به اين روزهاي بي‌خاطره و هم ... به اين شهر خاكستري. شهر خاكستري، شهر خاكستري. بارون و روزهاي بي‌خاطره و باخاطره رو ميشه با خودمون كول كنيم و ببريم اون سر دنيا ولي اين شهر خاكستري ... امان، امان، امان. امان از تو و امان از اين سايه‌هاي بلند خاطره و امان از اين شهر خاكستري و امان از تموم روزهاي باروني. دلم هواي تو رو كرده. توي اين دود. توي اين كوچه‌هاي آشتي‌كنون. زير اين شُرشُر ناودون. توي اين هياهوي تموم نشدني دلم هوس شب‌بوهاي كوچه باغهاي شهر خاكستري رو كرده. دلم براي كسي تنگه. دلم، . . دلم تنگه. دلم براي تويي تنگه كه نيستي. دلم تنگ غروب يه روز باروني‌يه. دلم تنگ بارونه، بارون، بارون، بارون ...
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
http://www.www.www.iran-eng.ir/images/icons/icon_gol.gif قيصر امين پور
باران! باران! دوباره باران! باران!
باران! باران! ستاره باران! باران
اي كاش تمام شعرها حرف تو بود:
باران! باران! بهار! باران! باران
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
بگو از خونه بگو
از گل پونه بگو
از شب شب زده ها
که نمي مونه بگو
بگو از محبوبه ها
نسترن هاي بنفش
سفره هاي بي ريا
روي سبزه زار فرش
بگو اي يار بگو
که دلم تنگ شده
رو زمين جا ندارم
آسمون سنگ شده

بگو از شب کوچه ها
پرسه هاي بي هدف
کوچه باغ انتظار
بوي بارون و علف
بگو از کلاغ پير
که به خونه نرسيد
از بهار قصه ها
که سر شاخه تکيد

بگو از خونه بگو
از گل پونه بگو
از شب شب زده ها
که نمي مونه بگو
بگو از محبوبه ها
نسترن هاي بنفش
سفره هاي بي ريا
روي سبزه زار فرش
بگو اي يار بگو
که دلم تنگ شده
رو زمين جا ندارم
آسمون سنگ شده...
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بگین بباره بارون[/FONT]


[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دلم هواشو کرده[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بگین تموم شدم من [/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بگین که برنگرده[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش بگین شکستم ...[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش بگین بُریدم...[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نه اون به من رسیدُ ، نه من به اون رسیدم...!!!![/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برهنه زیر بارون ,,,[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خرابُ درب و داغون,,,[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از آدما فراری ، از عاشقا گریزون[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بذار کسی نبینه [/FONT]


[FONT=arial, helvetica, sans-serif]غروره گریه هامو.......[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بذار کسی نفهمه ...[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]غم ِ تو خنده هامو...[/FONT]


[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه داغ سخت سختم[/FONT]


[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه باغ بی درختم[/FONT]


[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سفیده گیسه عمرم[/FONT]



[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سیاه روزه بختم[/FONT]


[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تنم داره میلرزه[/FONT]


[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو این هوای هرزه[/FONT]


[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گاهی نداشتن دل به داشتنش می ارزه..........[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]!!!...!!![/FONT]
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]زودتر بیا...[/FONT]

[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]من زیر باران ایستاده‌ام[/FONT]


[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]و انتظار تو را می‌کشم.[/FONT]


[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]چتری روی سرم نیست[/FONT]


[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]می‌خواهم قدم‌هایت را، با تعداد قطره‌های باران شماره کنم[/FONT]


[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تو قبل از پایان باران می‌رسی[/FONT]


[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یا باران قبل از آمدن تو به پایان می‌رسد؟[/FONT]


[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]مرا که ملالی نیست[/FONT]


[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]حتی اگر صدسال هم زیر باران بدون چتر بمانم[/FONT]


[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]نه از بوی یاس باران‌خورده خسته می‌شوم[/FONT]


[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]نه از خاکی که باران غبار را از آن ربوده است.[/FONT]


[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]هروقت چلچله برایت نغمه‌ی دلتنگی خواند[/FONT]


[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]و خواستی دیوار را از میان دیدارهایمان برداری بیا[/FONT]


[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]من تا آخرین فصل باران منتظرت می‌مانم...[/FONT]

__________________
و اگر خدا بخواهد
بعد از مرگم
تو را بیش از این ها دوست خواهم داشت .
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
وای ؛ باران باران

شیشه ی پنجره را بَاران شست.

از دل من اما ،

چه کسی نقش تو را خواهد شست؟

آسمان سربی رنگ ،

من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ.

می پرد مرغ نگاهم تا دور

وای باران باران

پرمرغان نگاهم را شست
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
با من از باران بگو
تا هنوزم خاطرم اسير باران ماندگار
با من از دريا بگو


من هنوزم ساحلم يک ساحل بي انتها
باز کن پنجره را
اين غروبه که نگاه تو رو ياد من مياره ..


من در اين زندان غم
تو بگو از آسمان آبي و از خورشيد من
هنوز دل من غربت نشينه


هنوزم دستام تنهاترينه
اين جا سکوته بي تو هميشه
يک گل خشکم بي خار و ريشه


بي تو هميشه تنها مي مونم
تنها مي مونم با خاطراتم
دوباره بغض شبونه من


دوباره حس نبودن تو
تو هجوم سايه ها اسيرم
چشمام نگاه گرم تو رو مي خواد


بي تو زندگي مثل سرابه
اي هميشه بودن تو آرزومه
دوباره باور تنهايي موندن
بيا که نمونه در خاطر من
 

مهدی 108

عضو جدید
يکي قطره باران ز ابري چکيد
خجل شد چو پنهاي دريا بديد

که جايي که درياست من کيستم؟
گر او هست حقا که من نيستم

چو خود را به چشم حقارت بديد
صدف در کنارش به جان پروريد

سپهرش به جايي رسانيد کار
که شد نامور لل شاهوار

بلندي از آن يافت کو پست شد
در نيستي کوفت تا هست شد



 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
به جستجوی تو
گام‌هایم
چون سرپنجه‌های پرترنم باران
بر طبل زمین می‌بارد
و تو
چون پژواک گمشده‌ای در گلوی قنات‌های بی‌زمزمه،
خاموشی..
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
می‌دانم
حالا سالهاست که ديگر هيچ نامه‌ای به مقصد نمی‌رسد
حالا بعد از آن همه سال، آن همه دوری
آن همه صبوری
من ديدم از همان سرِ‌ صبحِ آسوده
هی بوی بال کبوتر و
نایِ تازه‌ی نعنای نورسيده می‌آيد
پس بگو قرار بود که تو بيايی و ... من نمی‌دانستم!
دردت به جانِ بی‌قرارِ پُر گريه‌ام
پس اين همه سال و ماهِ ساکتِ من کجا بودی؟


حالا که آمدی
حرفِ ما بسيار،
وقتِ ما اندک،
آسمان هم که بارانی‌ست ...!
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
به خدا وقت صحبت از رفتنِ دوباره و
دوری از ديدگانِ دريا نيست!
سربه‌سرم می‌گذاری ... ها؟
می‌دانم که می‌مانی
پس لااقل باران را بهانه کُن
دارد باران می‌آيد.
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
مگر می‌شود نيامده باز
به جانبِ آن همه بی‌نشانیِ دريا برگردی؟
پس تکليف طاقت اين همه علاقه چه می‌شود؟!
تو که تا ساعت اين صحبتِ ناتمام
تمامم نمی‌کنی، ها!؟
باشد، گريه نمی‌کنم
گاهی اوقات هر کسی حتی
از احتمالِ شوقی شبيهِ همين حالای من هم به گريه می‌افتد.
چه عيبی دارد!
اصلا چه فرقی دارد
هنوز باد می‌آيد،‌ باران می‌آيد
هنوز هم می‌دانم هيچ نامه‌ای به مقصد نمی‌رسد
حالا کم نيستند، اهلِ هوای علاقه و احتمال
که فرقِ ميان فاصله را تا گفتگوی گريه می‌فهمند
فقط وقتشان اندک و حرفشان بسيار و
آسمان هم که بارانی‌ست ...!
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
آن روز نزديک به جاده‌ای از اينجا دور
دختری کنار نرده‌های نازک پيچک‌پوش
هی مرا می‌نگريست
جواب ساده‌اش به دعوت دريانديدگان
اشاره‌ی روشنی شبيه نمی‌آيم تو بود.
مثلِ تو بود و بعد از تو بود
که نزديکتر از يک سلامِ پنهانی
مرا از بارشِ نابهنگامِ بارانی بی‌مجال
خبر داد و رفت.
نه چتری با خود آورده بود
نه انگار آشنايی در اين حوالیِ‌ ناآشنا ...!
رو به شمالِ پيچک‌پوش
پنجره‌های کوچکِ پلک بسته‌ای را در باد
نشانم داده بود
من منظورِ ماه را نفهميدم
فقط ناگهان نرده‌های چوبیِ نازک
پُر از جوانه‌ی بيد و چراغ و ستاره شد
او نبود، رفته بود او
او رفته بود و فقط
روسریِ خيس پُر از بوی گريه بر نرده‌ها پيدا بود.


آن روز غروب
من از نور خالص آسمان بودم
هی آوازت داده بودم بيا
يک دَم انگار برگشتی،‌ نگاهم کردی
حسی غريب در بادِ نابَلَد پَرپَر می‌زد
جز من کسی تُرا نديده بود
تو بوی آهوی خفته در پناهِ صخره‌ی خسته می‌دادی
تو در پسِ جامه‌های عزادارانِ آينه پنهان بودی
تو بوی پروانه در سايه‌سارِ‌ ياس می‌دادی.
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
يادت هست
زيرِ طاقیِ بازار مسگران
کبوتر بچه‌ی بی‌نشانی هی پَرپَر می‌زد
ما راهمان را گُم کرده بوديم!
يادت هست
من با چشمان تو
اندوهِ آزادی هزار پرنده‌ی بی‌راه را
گريسته بودم و تو نمی‌دانستی!


آن روز بازار پُر از بوی سوسن و ستاره و شب‌بو بود
من خودم ديدم دعای تو بر بالِ پرنده از پهنه‌ی طاقی گذشت
چه شوقی شبستانِ رويا را گرفته بود،
دعای تو و آن پرنده‌ی بی‌قرار
هر دو پَرپَر زدند، رفتند
بر قوسِ کاشی شکسته نشستند.


حالا بيا برويم
برويم پای هر پنجره
روی هر ديوار و
بر سنگ هر دامنه
خطی از خوابِ دوستت‌دارمِ تنهايی را
برای مردمان ساده بنويسيم
مردمان ساده‌ی بی‌نصيبِ من
هوای تازه می‌‌خواهند!
ترانه‌ی روشن، تبسم بی‌سبب و
اندکی حقيقتِ نزديک به زندگی.


يادت هست؟
گفتی نشانی ميهن من همين گندمِ سبز
همين گهواره‌ی بنفش
همين بوسه‌ی مايل به طعمِ ترانه است؟
ها ي ...!
من به خانه برمی‌گردم،
هنوز هم يک ديدار ساده می‌تواند
سرآغازِ‌ پرسه‌ای غريب در کوچهْ‌باغِ باران با شد .
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
بانگ خروس گوید:
فریاد شوق بفکن!
زندان واژه ها را دیوار و باره بشکن!
و آواز عاشقان را
مهمان کوچه ها کن!
زین بر نسیم بگذار
تا بگذری از این بحر
وز آن دو روزن صبح
در کوچه باغ مستی
باران صبحدم را
بر شاخه ی اقاقی
آیینه ی خدا کن
بنگر جوانه ها را آن ارجمند ها را
کان تار و پود چرکین
باغ عقیم دیروز
اینک جوانه آورد

 

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
ز گل آنچنان که سرخی نرود به سعی باران

نتوان به اشک شستن زتو رنگ بی وفایی
 

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز


ز گل آنچنان که سرخی نرود به سعی باران

نتوان به اشک شستن زتو رنگ بی وفایی
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
در جستجوی مامنی http://tinypic.com/view/?pic=i5c37k
در خلوت یک کوچه
یک باران
کوره راه زیستن راjavascript:window.open('/view/?pic=i5dhf4','FullView','width=800,height=600,resizable,scrollbars,location'); void('');
تا انتهای مردن ، رقم زد.....
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
باران ببار كه دلم گرفته


[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]ببار ای باران مهربانی ها امشب[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]ببار بر سر مزار دلتنگی ها امشب[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]تنهایی را ببین جان داده کنج تنگ اتاق[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]ببار که شاید بیاسایم پشت دیوار سنگ اتاق[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]چشم باز میکنم ؛ افتاده روی دیوار ها سایه ای[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]منتظرم که بباری که بتابد نور،بیاید هوای تازه ای[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]واژه های خیس را بنگر که چه آرامند[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]بر کاغذ ساده و سفید چه نورها می رقصانند[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]دل از چه می نالد این شب ها نمی دانم[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]بارش بر گونه ها را زیر آسمان تنهایی خواهانم[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]سنگ صبور دل من باش تو این شب های تارم[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]ببار بر دلم که نمیدانم از چه چیز من بیقرارم[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]تو خلوت شب های غمگین و زیبای بهاری [/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]می خواند این دلم ؛دلتنگ هم چو دل قناری[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]آهنگ مهربانی ها را از دلم ربوده اند [/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]جای آن غزل و شعر بیقراری سروده اند[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]ببار باران که تو یار مهربان این دلی[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]تو معنای راستین نوازش بر تن هر گلی[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]کاش کودکی بودم چند ساله پر میگرفتم زیر باران[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]می پریدم هم چو پرنده در دشتی جدا از بی وفا یاران[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]چرا شب های بهار را شب های بیقراری نامند[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]مانده ام در این فکر که عاشقان کجای روزگارند[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]آنکه در خلوت و تنهایی نمی برد از یاد یار را[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]همان یار که ربود از چشم دلدار خواب را[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]ببار بارانم، مهربانی و سرمستی را نثارم کن[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]هدیه ای از نور تقدیم شهر خاموش و دل بیقرارم کن[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]ببار که پشت بارش تو ، نورانی می شود همه جا[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]ببار بر سر همه آنان که ایستاده اند زیر آسمان تنهایی ها[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] چتر من وقت ریزش باران غم و درد، تو هستی [/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]بال و پر روحم تازه می شود در این دریای هستی[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]درونم چه پرشور و پر هیاهوست در شب های مهتابی[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]تازه میشه زخم دلم ، میشینه تو عمق وجودم هر دم بیتابی[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]صدای رعد و برق ؛ آسمان چرا ناله می کشد هر دم [/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]من جدا میشم از زمین با تو و با همین دستهای سردم [/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]می خواهم بنشانم روی بال سپید ابرها ؛ غم درونم[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]صدای نم نم باران چه آهسته می خواند از آواز درونم [/FONT]
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
باران که آمد٠٠٠لبهایم باریدند !

نامت با باران آمد٠٠٠

و چشمهایم٠٠٠

و دستهایم٠٠٠

همه باران شدند

٠٠٠تو با قطرات باران طلوع کردی

باران که آمد کوچه باغ من و تو تب کرد

و کلاغها٠٠٠

تا صبح خواندند در ضیافت باران و مه٠٠٠

گنجشگها زیر چتر هم بال گشودند٠٠٠

باران که آمد ٠٠٠

من ماندم و

یک جفت پای خسته در میان کوچه ی بی عابر

و تو دوباره باریدی بر تمام من

تمام من که از یاد برده بودم کیستم و چیستم

باران که آمد ٠٠٠بیادت بر تمام خویش گریستم

باران می بارد اما می آید

چون مسافری از کوچه های خاطره
 
بالا