آره بارون مي اومد خوب يادمه ...

banooyeariayi

عضو جدید
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اي وسوسه ي ابر پريشان... باران![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اي همدم پاييز و زمستان... باران![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از زندگي ام هيچ نمي خواهم جز[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]يك پنجره ي رو به خيابان ... باران![/FONT]​
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باغ ، در حسرت يک رهگذر باراني ست
و نصيب دل من ، چشم تو باراني ست
بي تو اي ژرف ترين خاطره سبز بهار !
چشمها منتظر يک پدر باراني ست
کسي انگار که آهسته به در مي کوبد
باز کن قاصدکي پشت در باراني ست
پنجره رنگ غريبي و صداقت دارد
دلم افسرده ترين همسفر باراني ست
دردها در شب تنهاي يمن مي پيچند
باغ ، در حسرت يک رهگذر باراني ست
هدي ديلمي
 

banooyeariayi

عضو جدید
چه سخت ..
هم پاييز باشد !
هم ابر باشد !.....هم باران باشد ..!
هم خيابان ِ خيس باشد ..
امـــــا..
... ... ... ... ... ... نه تـــــو باشي ..
نه دستي براي فشردن باشد !..
نه پايي براي قدم زدن...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باران بیاید یا نیاید ،
تو باشی یا نباشی ،

خاطرت باشد یا نباشد ،

من خیس از یاد توام ..

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از چشم یا آسمانفرقی نمی‌کندباران وقتی بر زمین افتاددیگر باران نیست


 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو را دوست دارم
در این باران
می‌خواستم تو
در انتهای خیابان نشسته باشی
من عبور کنم
سلام کنم
لبخند تو را در باران می‌خواستم
می‌خواهم
تمام لغاتی را که می‌دانم برای تو
به دریا بریزم
دوباره متولد شوم
دنیا را ببینم
رنگ کاج را ندانم
نامم را فراموش کنم
دوباره در آینه نگاه کنم
ندانم پیراهن دارم
کلمات دیروز را
امروز نگویم
خانه را برای تو آماده کنم
برای تو یک چمدان بخرم
تو معنی سفر را از من بپرسی
لغات تازه را از دریا صید کنم
لغات را شستشو دهم
آنقدر بمیرم
تا زنده شوم…
احمدرضا احمدی بیرجندی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه سخت ..
هم پاييز باشد !
هم ابر باشد !.....هم باران باشد ..!
هم خيابان ِ خيس باشد ..
امـــــا..
... ... ... ... ... ... نه تـــــو باشي ..
نه دستي براي فشردن باشد !..
نه پايي براي قدم زدن...


نههمیشه برای عاشق شدنبه دنبال باران و بهار و بابونه نباشگاهیدر انتهای خارهای یک کاکتوسبه غنچه ای می‌رسیکه ماه را بر لبانت می‌نشاندگروس عبدالملکیان
 

banooyeariayi

عضو جدید
از باران
ترافیک اش ماند برایم .!
نه قدم زدن دو نفره
نه به آغوش کشیدنت در پس کوچه ای!!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از باران
ترافیک اش ماند برایم .!
نه قدم زدن دو نفره
نه به آغوش کشیدنت در پس کوچه ای!!!

باران كه مي‌بارد

غروب‌ها

شاعرانه‌ترين لحظه‌هاي يك شاعر

در دورها

اعدام مي‌شود

جايي كنار زاغه‌هاي اطراف شهر

اعدام، در ملاء عام

بي‌جان شاعر، جا مي‌ماند كه

از كجا آمده اين‌جا اين‌همه جان جوان

جوانه زده در پاييزي

كه هر غروب‌اش ناله‌اي دارد

حكايتي: « جا مانده پيكر بي‌جان رفيقي

زير باران غروب پاييزي

كه ديگر هيچ‌وقت

هيچ‌وقت زيبا نيست.»



باران كه مي‌بارد ببين:

به‌ياد بياور زمان چه‌زود مي‌گذرد

و جلادان چه‌زود پير مي‌شوند و مي‌پوسند!

در اين غروب كه ديگر شاعرانه نيست اما

جان جوان ما همان‌طور جوان مي‌ماند، مانده

جوانه زده و پيكر چاك‌ چاك‌اش ريشه‌دوانده



اين پاييز مي‌گذرد و باز بهار

جوانه‌هايي تازه به‌بار مي‌آورد، آورده



غروب‌هاي دلمرده‌ي پاييز، ديگر گريه نمي‌كنيم...

بر مزار شاعر

اميدوار

ايستاده

و مسرور

باران كه مي‌بارد، اين‌بار

چترهامان را مي‌بنديم

با ياد شاعرانه‌ترين لحظه‌هاي يك شاعر

كه هر غروب باراني پاييزي

جا مي‌ماند از شعرهاي او

در غروبي كه شاعر نيست اما

شاعرانه مانده‌است هنوز

در شعرهاي او



« از بزرگي نام و حضور آدمي و خواست آزادي»

چترها را مي‌بنديم

تا جلاد بترسد از شعر باران‌هاي غروب پاييزي

ـ باكي نيست ـ

يار تنهايي بانوي شاعر، يادگار رنج پيروزي

همراه هر قطره، هزار بوسه بر خاك كنيم

فرياد كنيم سرود جاودانمان را:

هر شب ستاره‌اي به زمين مي‌كشند

و باز، اين آسمان شب‌زده غرق ستاره‌هاست.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دیشب باران قرار با پنجره داشت
رو بوسی ابدار با پنجره داشت

یکریز به گوش پنجره پچ پچ کرد
چک چک چک چک ... چکار با پنجره داشت
قیصر امین پور
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زير بارون راه نرفتي
تابفهمي من چي ميگم
تو نديدي اون نگاه رو
تا بفهمي از كي ميگم
چشماي اون زير بارون
سر پناه امن من بود
سايه بون دنج پلكاش
جاي خوب گم شدن بود
تنها شب مونده و بارون
همه ي سهم من اين بود
تو پرنده بودي من سرو
ريشه هام توي زمين بود
اگه اون رو ديده بودي
با من اين شعر رو مي خوندي
رو به شب دادمي كشيدي
نازنين ! چرا نموندي ؟
حالا زير چتر بارون
بي اون خيس خيس خيسم
زير رگبار گلايه
دارم از اون مي نويسم
تنها شب مونده و بارون
همه ي سهم من اين بود
تو پرنده بودي من سرو
ريشه هام توي زمين بود
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باز ای باران ببار
بر تمام لحظه های بی بهار
بر تمام لحظه های خشک خشک
بر تمام لحظه های بی قرار

باز ای باران ببار
بر تمام پیکرم موی سرم
بر تمام شعر های دفترم
بر تمام واژه های انتظار

باز ای باران ببار
بر تمام صفحه های زندگیم
بر طلوع اولین دلدادگیم
بر تمام خاطرات تلخ و تار

باز ای باران ببار
غصه های صبح فردا را بشوی
تشنگی ها خستگی ها را بشوی
باز ای باران ببار
...
فریبا شش بلوکی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نگاه ساکت باران به روی صورتم دزدانه میلغزد
ولی باران نمی داند که من دریایی از دردم
به ظاهر گر چه می خندم
ولی اندر سکوتی تلخ می گریم....
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شاخه های شسته ، باران خورده پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگ های سبز ِ بید
عطر نرگس ، رقص باد
نغمه ی شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک می رسد اینک بهار
خوش به حال روزگار ...خوش به حال چشمه ها و دشت ها
خوش به حال دانه ها و سبزه ها
خوش به حال غنچه های نیمه باز
خوش به حال دختر میخک که میخندد به ناز
خوش به حال جام لبریز ازشراب
خوش به حال آفتابای دل من ، گرچه در این روزگار
جامه ی رنگین نمی پوشی به کام
باده ی رنگین نمیبینی به جام
نُقل و سبزه در میانِ سفره نیست
جامت از آن می که می باید تهی ستای دریغ از تو ، اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از ما ، اگر کامی نگیریم از بهارگر نکوبی شیشه ی غم را به سنگ

هفت رنگش می شود هفتاد رنگ ...

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باران را در آغوش می گیرم

و خودم را غرق در رویای بدون تو بودن می کنم
تو با آغوشی باز...
با آغوشی پر از نفس های پاییزی
به استقبالم می آیی...
و مرا تنگ در آغوشت می گیری
و یک نفس عمیق تو کافیست
برای دوباره جان دادنم در هوای بودنت...


باران را در آغوش می گیرم
و خودم را غرق در رویای بدون تو بودن می کنم
تو با آغوشی باز...
با آغوشی پر از نفس های پاییزی
به استقبالم می آیی...
و مرا تنگ در آغوشت می گیری
و یک نفس عمیق تو کافیست
برای دوباره جان دادنم در هوای بودنت...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اولین روز بارانی را به خاطر داری؟

غافلگیر شدیم
چتر نداشتیم
خندیدیم
دویدیم
و
به شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم

دومین روز بارانی چطور؟
پیش بینی اش را کرده بودی
چتر آورده بودی
و من غافلگیر شدم

سعی می کردی من خیس نشوم
و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود

و سومین روز چطور؟
گفتی سرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوری
چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی و شانه راست من کاملا خیس شد
و
و
و
و
چند روز پیش را چطور؟
به خاطر داری؟
که با یک چتر اضافه آمدی
و مجبور بودیم برای اینکه پین های چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر راه برویم
.
فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم
تنها برو
.
دکتر علی شریعتی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هوا تاریک و غمگین است چرا باران نمی باری؟
ببین بغضم چه سنگین است . چرا باران نمی باری ؟
چرا باران نمی باری ؟ غبارم را نمی شویی
مگر قهری تو بامن که سخن با من نمی گویی
ببار ای ابر بارانی بگیر از من حیاتم را
وسیلی باش و جاری شو ببراین خاطراتم را
که بی تو خاطرات من کویر است و بیابان است
برایم بی تو ای باران زمین مانند زندان است
وحالا در بیابان من فقط مانند یک خارم
نباریدی و خشکیدم ببین حالا که بی بارم
ودر این مرگ تدریجی که یک عمری اسیرم من
ببار ای سیل و کاری کن که راحتتر بمیرم من
بکن بنیادم عمرم را که ذره ذره می میرم
مرا تو این چنین کردی من از دست تو دلگیرم
من اینجا آخر این راه و این هم حرف پایانی
که ابری و نمی باری تو بدتر از بیابانی ..
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
شعر از گونه هام مي ريزد
زير ِ هر چتر ، زير ِ هر باران
شعر ، از دست دادن ِ عشق است
بعد ِ از دست دادن ِ ايمان ...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نگاه مرا باور کن
دستان مرا باور کن
احساس مرا باور کن
قلب مرا باور کن
حرف مرا باور کن

آري .......

اظطراب در نگاه من از شور عشق توست
لرزش دستانم از انتظار ديدار توست
احساس گرمم از حرارت نگاه توست
تپش قلبم از به ياد آوردن خاطرات توست....

و حرف من اين است :
عشق يعني چشم خيس مست او
زير باران دست تو در دست او
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چترها را باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را خاطره را زیر باران باید برد
با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
دوست را زیر باران باید دید
عشق را زیر باران باید جست


برای دیدن عکس در اندازه اصلی اینجا کلیک کنید . اندازه اصلی 1024x768 پیکسل میباشد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باز باران
با ترانه
با گهرهای فراوان
می خورد بر بام خانه
.
من به پشت شیشه تنها
ایستاده
در گذرها
روزها راه اوفتاده
.
یک دو سه گنجشک پرگو
شاد و خرم
باز هر دم
می پرند این سو و آن سو
.
می خورد بر شیشه و در
مشت و سیلی
آسمان امروز دیگر
نیست نیلی
یادم آرد روز باران
گردش یک روز دیرین
خوب و شیرین
توی جنگلهای گیلان
.
کودکی ده ساله بودم
شاد و خرم
نرم و نازک
چست و چابک
.
از پرنده
از خزنده
از چرنده
بود جنگل گرم و زنده
.
آسمان آبی چو دریا
یک دو ابر اینجا و آنجا
چون دل من روز روشن
.
بوی جنگل تازه و تر
همچو می مستی دهنده
بر درختان می زدی پر
هر کجا زیبا پرنده
.
برکه ها آرام و آبی
برگ . گل هرجا نمایان
چتر نیلوفر درخشان
آفتابی
.
سنگها از آب جسته
از خزه پوشیده تن را
بس وزغ آنجا نشسته
دمبدم در شور و غوغا
.
رودخانه
با دوصد زیبا ترانه
زیر پاهای درختان
چرخ می زد ، چرخ می زد همچو مستان
.
چشمه ها چون شیشه های آفتابی
نرم و خوش در جوش و لرزه
توی آنها سنگریزه
سرخ و سبز و زرد و آبی
.
با دوپای کودکانه
می دویدم همچو آهو
می پریدم از لب جو
دور می گشتم ز خانه
.
می پراندم سنگریزه
تا دهد بر آب لرزه
بهر چاه و بهر چاله
می شکستم « کرد خاله »
.
می کشانیدم به پائین
شاخه های بیدمشکی
دست من می گشت رنگین
از تمشک سرخ و مشکی
.
می شنیدم از پرنده
داستانهای نهانی
از لب باد وزنده
رازهای زندگانی
.
هرچه می دیدم درآنجا
بود دلکش ، بود زیبا
شاد بودم
می سرودم
روز ، ای روز دلارا
داده ات خورشید رخشان
اینچنین رخسار زیبا
ورنه بودی زشت و بی جان
.
این درختان با همه سبزی و خوبی
گوچه می بودند چون پاهای چوبی
گرنبودی مهر رخشان ؟
.
روز ای روز دلارا
گر دلارائیست ، از خورشید باشد
ای درخت سبز و زیبا
هرچه زیبائیست از خورشید باشد
.
اندک اندک ، رفته رفته ، ابرها گشتند چیره
آسمان گردید تیره
بسته شد رخساره خورشید رخشان
ریخت باران ، ریخت باران
.
جنگل از باد گریزان
چرخها می زد چو دریا
دانه های گرد باران
پهن می گشتند هرجا
.
برق چون شمشیر بران
پاره می کرد ابرها را
تندر دیوانه غران
مشت می زد ابرها را
روی برکه مرغ آبی
از میانه ، از کرانه
با شتابی چرخ می زد بی شماره
.
گیسوی سیمین مه را
شانه می زد دست باران
بادها ، با صوت خوانا
می نمودندش پریشان
.
سبزه در زیر درختان
رفته رفته گشت دریا
توی این دریای جوشان
جنگل وارونه پیدا
.
بس دلارا بود جنگل
به ، چه زیبا بود جنگل
بس فسانه ، بس ترانه
بس ترانه ، بس فسانه
.
بس گواره بود باران
به چه زیبا بود باران
می شنیدم اندراین گوهرفشانی
رازهای جاودانی، پندهای آسمانی
.
بشنو از من کودک من
پیش چشم مرد فردا
زندگانی خواه تیره ، خواه روشن
هست زیبا ، هست زیبا ، هست زیبا

شاعر: مجدالدین میرفخرائی ، گلچین گیلانی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مثل قطره باراني كه بر شيشه ي غبار
گر فته ي

پنجره ي خانه ي متروكي مي بارد تو بر
زندگي من باريدي

آن چنان باريدي كه
ناگاه

برهنه به لمس قطره قطره ي حجم ات شتافتم
و آن گاه

چيزي در من روييد
چيزي از من تابيد

و فاصله....
رنگين كماني شد.



باران باشد ، تو باشی
یک خیابان بی انتها باشد
به دنیا میگویم خداحافظ !
!

 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز

تو نیستی این طرف پنجره باران است آنطرف برف!
محمد غفاري
 

l-mohajeri

عضو جدید
می لَـــــرزَم:
.
.
.
.
.
.
.
ســــَرد بود آب پاکی که روی دستانَـــم ریختی
 

mahtab n

دستیار مدیر
کاربر ممتاز
تو که بارون و ندیدیگل ابرارو نچیدی
گله از خیسی جاده های غربت می کنی
تو که خوابی تو که بیدارتو که مستی تو که هوشیار
لحظه های شب و با ستاره قسمت می کنی

منو بشناس که همیشه نقش غصم روی شیشه
منه خشکیده درخته توی بطن باغ و بیشه
جاده های بی سواروسال گنگ بی بهارو
تو ندیدی بپشیزی نگرفتی دل مارو

تو که بارون و ندیدیگل ابرارو نچیدی
گله از خیسی جاده های غربت می کنی
تو که خوابی تو که بیدارتو که مستی تو که هوشیار
لحظه های شب و با ستاره قسمت می کنی

جاده های بی سواروسال گنگ بی بهارو
تو ندیدی بپشیزی نگرفتی دل مارو
همه قصه هام تو هستی لحظه لحظه هام تو هستی
تو خیالم توی خوابم پا به پام بازم تو هستی


 
بالا