آخر هفته ها با مشاهیر

Drago

پیشکسوت فعال فناوری اطلاعات
کاربر ممتاز
نمیدونم چرا حس کردم دوست دارم این تاپیک رو بزنم،اما به هر حال زدم.
ایده ساده است : هرکس دلش خواست میتونه آخر هفته ها یک یا چند پست در مورد یکی از مشاهیر بزنه تا باهاش بیشتر آشنا بشیم.میخوام تاپیک یه جوری باز باشه،محدودیتش رو کم کنم.پس مهم نیست که این "مشهور" در چه رشته ای تخصص داشته،یا اینکه آیا در قید حیات هست یا خیر.
همچنین الزامی به اینکه یه مطلب رسمی یا با منبع معتبر باشه نیست،حتی از این افسانه هایی که در مورد مشاهیر میسازن هم بگین بازم قبوله (حتی جریان انعام دادن استیو جابز به مسئول پارکینگ).
فقط هدف اینه که کمی اطلاعات غیر درسی داشته باشیم که چهار روز دیگه خواستی توی یه مجلسی رشته سخن رو به دست بگیری در مورد "تفاوت برخورد با مرگ دنیس ریچی و استیو جابز" صحبت کنی نه "حوادث بازی پرسپولیس و داماش"!!
 

dzzv_13

مدیر مهندسی فناوری اطلاعات
مدیر تالار
تاپیک عالیه امیرجان .. ;)

خب من شروع میکنم با یه دانشمند ..
ادسخر ویبه دَیکسترا










متولد ۱۱ مه ۱۹۳۰
روتردام، هلند مرگ ۶ اوت ۲۰۰۲ (۷۲ سالگی)
نیونن، هلند
رشته فعالیت علوم کامپیوتر محل کار دانشگاه صنعتی آیندهوون
دانشگاه تگزاس در آستین دلیل شهرت الگوریتم دیکسترا
نشان‌بر جوایز جایزه تورینگ (۱۹۷۲)
=============
الگوریتم دیکسترا
نشان‌بر (سمافور) که در واقع میشه گفت اولین راه حل نرم افزاری که برای انحصار متقابل ارائه شد

خالی از لطف نیست که بگم جایزه تورینگ چی هست
جایزه آ.ام. تورینگ سالانه از سوی انجمن ماشین‌های محاسب (ACM) به اشخاصی که سهم بسزایی در زمینه کامپیوتر دارند، اعطا می‌شود. از آن جایی که جایزه نوبل برای علوم کامپیوتر وجود ندارد، از این جایزه به عنوان جایزه نوبل در کامپیوتر یاد می‌شود. این جایزه به افتخار آلن تورینگ پدر علوم کامپیوتر نامگذاری شده‌است. شرکت‌های گوگل و اینتل حامیان مالی این جایزه ۲۵۰،۰۰۰ دلاری هستند.


 

Drago

پیشکسوت فعال فناوری اطلاعات
کاربر ممتاز
ممنون امیرحسین عزیز،خودم میخواستم آلن تورینگ (پدر کامپیوتر) رو بزارم منتها ابر و باد و مه و خورشید و فلک اجازه نداد!
این دیکسترا هم از اون آدماییه که توجه منو خیلی به خودش جلب کرده.از اون آدمای خاص و متفکر.
الگوریتم دیکسترا در پیدا کردن کوتاه ترین مسیر بین دو راس یک گراف رو که همه میشناسن.
 

dzzv_13

مدیر مهندسی فناوری اطلاعات
مدیر تالار
اندرو تننبام

اندرو تننبام

اندرو تننبام



استادی است درعلوم رایانه از دانشگاه آزاد آمستردام در هلند . او به خاطر خلق مینیکس، یک سیستم عامل آزاد شبیه یونیکس با اهداف آموزشی، و کتاب‌های درسی علوم رایانه‌اش (شبکه و خصوصا سیستم عامل) که متون مرجع در این زمینه شناخته می‌شوند معروف است. وی شغل تدریس را مهمترین کار خود می‌داند.

نمیشه از نظم در بیان مطلبهایش و به روز بودن مثلهایی که میزنه یادنبرد . در بیشتر دانشگاه های دنیای از کتابهای ایشان تدریس میشود . خود ایشان هم وقتی درس سیستم عامل میدهد مینیکس 30 هزار خطیشو میاره و اونا رو دستکاری میکنه و به شاگردانش درس میدهد و اینجور شد که شاگردی از مکتبش بلند میشه به نام "لینوس توروالدز".

==========
شخصیتهای دیکسترا و تننبام (که هر دو هلندی هستن) رو بیان کردم تا نشون بدم وقتی شخصیتهایی میان , و در مباحثی مانند سیستم عامل حرفی در دنیا میزنن که جهانی میشه .. چقدر در رشد افکار عمومی اون کشور تاثیر داره

به امید روزی که در ایران ما هم کسانی پیدا بشن که پیشرو موضوعی جدید در دنیا باشن
 

dzzv_13

مدیر مهندسی فناوری اطلاعات
مدیر تالار
لینوس توروالدز

لینوس توروالدز

این هم بخاطر متن باز ها (امیر .. )
لینوس توروالدز









لینوس بندیکت توروالدز زاده28 دسامبر 1969 در هلسینکی فنلاند است . او یک مهندس نرم افزار است که به خاطر آغاز و توسعهٔ هسته لینوکس و همچنین نرم افزار گیت شناخته می‌شود. او پس از چندی معمار ارشد پروژهٔ هسته لینوکس شد و هم‌اکنون مسئولیت هماهنگ کنندهٔ پروژه (‌هسته لینوکس) را بر عهده دارد.

دلیلم برای اینکه این شخصیت رو معرفی میکنم اینه که منو آقای توروالدز متولد یک روز (7 دی ماه) هستیم (چه میکنن این 7 دی ماهی هااااااا ... البته الان من خودم رو به اون میچسبونم که 7 دی ماهی هستم ولی روزی هم میشه که اون به من افتخار میکنه .. اعتماد بنفس رو داشتین
:redface:)

آقای توروالدز
مدرک کارشناسی ارشد خود را از گروه علوم کامپیوتری دانشگاه هلسینکی دریافت کرد و دارای مدرک دکترای افتخاری از دانشگاه استکهلم است .. در واقع یه مخ برنامه نویسی هست ..(من خودم مخ Relationship ام .. آیندگان ازم خواهند گفت :surprised:)


علاقه او به کامپیوترها با یک کمودور VIC-۲۰ شروع شد. بعد از VIC-۲۰ او یک Sinclair QL خرید که تغییرات زیادی روی انجام داد بخصوص سیستم‌عامل آن را بیشتر از هر جاییش تغییر داد. یک زبان اسمبلی و یک ویرایشگر متن برای QL و همچنین یک تعداد کمی بازی نوشت. او به عنوان نویسنده یک ماشین Pac-Man که Cool Man نامیده شد شناخته شده‌است. در پنجم ژانویه سال ۱۹۹۱ یک کامپیوتر IBM مبتنی بر اینتل ۸۰۳۸۶ خرید و یک ماه را با انجام بازی شاهزاده ایران (بازی رایانه ای) قبل از دریافت کپی مینیکس (در بالا گفتم که چه شاگردانی از زیر دست تننباوم بیرون میاد) که باعث می‌شد که بتواند روی لینوکس کار کند گذارن

زیاد از بحثهای تننباوم و لینوس نمیدانم .. ولی میدونم این دو بحث و جدالهای زیادی داشتن (شاگرد و استادیه دیگه .. چه میشه کردش)

عیبی نمیتونم بر لینوس گرفت ولی شنیدم که میگن لینوس شمع اقتصادی نداره .. بر عکس بیل گیتس
البته من یه 7 دی ماهی , خوب میدنم که یه 7 دی ماهی دیگه چی توی ذهنش داشته که بالاتر از شمع اقتصادی میارزده :)







AMIR.JPG



بچه ها در این لینک بیشتر آقای توروالدز رو معرفی کرده
 
آخرین ویرایش:

Drago

پیشکسوت فعال فناوری اطلاعات
کاربر ممتاز
امیرجان ممنون از اطلاعاتی که میزاری،اما بهتر نیست هر هفته یکی رو معرفی کنیم؟
اینجوری بچه ها اگه در طول هفته چیزی به ذهنشون رسید اضافه میکنن.مثلا من در مورد تتنباوم و توروالدز،و ارتباط بینشون داستان ها دارم!
اما اول چند تا اشتباه توی متن هاتون تصحیح کنم :
۱.آقای تننباوم هلندی نیستند! ایشون در ایالات متحده امریکا (نیویورک) متولد شدن.مدک BS رو از MIT و PhD رو از برکلی گرفتن (هردو در رشته فیزیک:razz:) و بعد از سالها به همراه همسرشون که هلندی هستن به هلند رفتن (ز.ذ؟!)
۲.برخلاف یه سری شایعه که وجود داره،لینوس توروالد هیچ وقت شاگرد تننباوم نبوده.این اشتباه عمومی از اونجا ناشی میشه که آقای تننباوم توی یه پیام usenet به توروالدز میگه : خداروشکر کن که دانشجوی من نیستی،چون به خاطر این طراحی نمره بالایی نمیگرفتی :) [...] نوشتن یه سیستم عامل که فقط روی ۳۸۶ کار میکنه،در سال ۱۹۹۱ فقط باعث میشه که دومین F این ترمت رو بگیری!
و این گفتگو باعث شده یه عده ای که زیاد به مفهوم دقت نمیکنن،فقط با شنیدن اسم دانشجو،نمره F و ... خیال کنن که واقعا خبریه! در حالی که ترجمه چیز دیگه ایه.دلیل اینکه به لینوس F میداده رو هم من میتونم طرز فکرش و تمرکز روی ایده ی Portable بودن هسته هست.معماری MINIX هم پرتبل هست.
خیلی ها به لینوس توروالدز اتهام میزنن که نسخه ی اولیه linux یه کپی از MINIX هست،و حتی فکر میکنن که آقای تننباوم هم اینجوری فکر میکنه و با توروالدز دشمنه! در حالی که ایشون اینجوری فکر نمیکنه و حتی یه جوابیه خیلی مفصل و کوبنده به کتابی که علیه لینوکس منتشر شده بود داده (یه قسمت هاییشو خوندم).حتی به همین خاطر از افرادی کمک گرفته و بهشون کد لینوکس (نسخه 0.01) و مینیکس رو داده و گفته تحلیل کنید و هر تقلیدی دیدید گزارش کنید.نتایج آزمون میگه که تقلیدی صورت نگرفته. (توی این صفحه میتونید ببینید) این نشون میده که یه استاد هیچ وقت حقیقت رو به خاطر شهرت یا چیزای دیگه نادیده نمیگیره.

میدونید چرا اسم لینوس توروالدز لینوس هست؟! خیلی ها (از جمله پدر و مادرش!!) میگن به خاطر اینکه اون سال برنده جایزه نوبل شیمی اسمش لینوس () بوده.اما یه عده (از جمله خودش!) میگن اینطوری نیست،به خاطر شخصیت "لینوس" که یه شخصیت در کارتون "بادام زمینی ها" بوده اسم گذاری شده!! خودش میگه این باعث میشه من نصف "شیمیدان برنده نوبل" و نصف "شخصیت کارتونی دستمال به دست" بشم!

اسم لینوکس اول قرار بوده فریکس باشه یعنی : Freax .این باعث میشد که ترکیبی از Free و Freak و X (به خاطر پایه ی یونیکس) باشه.اما دوستش (مدیر سرور FTP که هسته روش بود!) پوشه رو به اسم Linux درست کرده بود.

این نقل قول معروف رو بخونید :
I'm doing a (free) operating system (just a hobby, won't be big and professional like gnu) for 386(486) AT clones
(دارم یه سیستم عامل (رایگان) میسازم (تفریحی،مثل گنو بزرگ و حرفه ای نخواهد بود) برای سیستم های ۳۸۶)
این معرفی لینوکس به دنیا بود!!!

یکی از چیزایی که باعث میشه از شخصیت لینوس توروالدز خوشم بیاد اینه که با تمام جایگاهی که داره،خیلی صریح و بی پرده حرف میزنه! مثلا چند تا از نقل قول هاشو بخونید :
۱.اگه بگم "امیدوارم همه اتون با درد زیادی بمیرید" خیلی خشنه؟ {خطاب به سازندگان سخت افزار که حاضر نیستند مشخصات سخت افزارشان رو برای استفاده در کرنل لینوکس اعلام کنن}
۲.من یه خودپسند عوضی ام، و روی تمام پروژه هام اسم خودم رو میزارم : اول لینوکس،بعدش هم گیت. {گیت یا git در انگلیسی قدیمی به معنی آدم احمق یا ناخوشایند هم هست}
۳.اون یه پرنده است...اون یه هواپیماست....نه،اون کرنل منه (KernelMan) که داره سریعتر از یه گلوله میاد تا شما رو نجات بده.ورژن جدید کرنل رو زیر ۵ ثانیه مینویسه.... {اعلام نسخه 1.3.27} {کرنل من بر وزن سوپر من یا بتمن یا اسپایدرمن}
۴. فکر میکنم لئوپارد [منظور 5.Mac OS X 10 هست] سیستم خیلی بهتریه [نسبت به ویندوز ویستا] .... اما OS X برای برنامه نوشتن یه جورایی واقعا بدتره از ویندوز.سیستم فایلشون یه آشغال تام و تمامیه،که این ترسناکه.
۵.من همه اش دارم در مورد مایکروسافت جک میگم،اما در همین حال فکر میکنم تنفر از مایکروسافت یه بیماریه.

در مورد کارش هم برخلاف این تاجرانی که اسمشون سر زبون همه هست (گیتس،بالمر،جابز،الیسون و ...) نه از خودش شرکت داره نه تاجره و سرمایه دار! توی Linux Foundation کار میکنه.البته نمیگم فقیز و بی پوله ها،مثلا Red Hat و VA Linux وقتی که هنوز شرکت های کوچیکی بودن به افتخار خلاقیتش یه مقدار از سهام رو به نامش زدن.بعد از اینکه این شرکت ها جهانی و بزرگ شدن،ارزش این سهام چیزی نزدیک ۲۰ میلیون دلار شد.
 
آخرین ویرایش:

sahar-sr

عضو جدید
سرگی برین



سرگی برین، نابغه کامپیوتر آمریکایی روسی، کسی است که به همراه لاری پیج، شرکت گوگل را راه اندازی کرد. این شرکت بزرگ ترین شرکت اینترنتی بر پایه موتور جست وجو و تکنولوژی تبلیغات آن لاین است.

سرگی برین متولد ۲۱ آگوست سال ۱۹۷۳ در مسکو می باشد. وی با ثروت ۱۲ میلیارد دلار به همراه همکارش لاری پیج بیست و ششمین فرد ثروتمند دنیا است. البته به گفته مجله فوربز، ثروت برین در سال ۲۰۱۰ به مبلغ ۵/۱۷ میلیارد دلار رسیده است.
برین به همراه خانواده اش در سن شش سالگی، به اجبار به آمریکا مهاجرت کردند. این اجبار به این دلیل بود که افراد یهودی در شوروی برای تدریس در دانشگاه با مشکل مواجه بودند. خانواده برین در خانه ای کوچک در مرکز مسکو زندگی می کردند. پدر او استاد ریاضیات از دانشگاه مریلند و مادرش یکی از دانشمندان ناسا هستند.

برین دوره ابتدایی را در مدرسه ای در آدلفی ایالت مریلند گذراند، اما پس از آن پدرش در خانه به او تدریس می کرد. پدرش به عنوان استاد ریاضی او را به تحصیل در این رشته تشویق می کرد و او نیز به پیروی از پدر و پدربزرگش ریاضی را به عنوان رشته تحصیلی انتخاب کرد و در سال ۱۹۹۰ از دانشگاه مریلند با مدرک لیسانس ریاضی فارغ التحصیل شد. او به طور همزمان در رشته علوم کامپیوتر نیز تحصیل می کرد. وی پس از فارغ التحصیلی به دانشگاه استنفورد رفت و دکترای علوم کامپیوتر گرفت. وی در آنجا با لاری پیج آشنا شد و به زودی تبدیل به دوستان صمیمی شدند. آن دو خوابگاهشان را با کامپیوترهای ارزان قیمت انباشته بودند و سیستم جست وجوی داده های خود را برای ایجاد یک موتور جست وجوی بهتر به کار می بردند.
این برنامه در استنفورد به زودی شهرت یافت بنابراین به این دو دوست اجازه داده شد تحصیلات دکترا را برای انجام کار و تحقیقات بیشتر روی سیستم شان به تعویق اندازند. برین و پیج با درخواست مقداری پول از اعضای دانشکده، خانواده و دوستانشان توانستند تعدادی سرور خریداری کرده و شرکت گوگل را در یک گاراژ اجاره ای در منلو پارک راه اندازی کنند. کمی بعد اندی بچتولشیم یکی از موسسان شرکت سان مایکروسیستم چکی به مبلغ ۱۰۰۰۰۰ دلار به شرکت گوگل داد. اما مشکل اصلی این بود که اصلا شرکتی به اسم گوگل در جایی ثبت نشده بود؛ بنابراین برین و پیج ظرف دو هفته ای که درگیر یک سری کاغذبازی برای ثبت شرکتشان بودند، نتوانستند مبلغ چک را از هیچ بانکی دریافت کنند.
زمانی که گوگل آغاز به کار کرد تعداد صفحات ایندکس شده در این موتور جست وجو تنها ۲۵ میلیون صفحه بود. این رقم طی سال های اخیر به سرعت رشد کرده است و به بیش از ۲۵ میلیارد صفحه رسیده است. در اواخر آن سال، نشریه معتبر PC World نام گوگل را به عنوان یکی از صد سایت برتر سال معرفی کرد و به این ترتیب گوگل پله های ترقی را به سرعت پیمود.
مجله اکونومیست از برین به عنوان یک مرد روشنفکر و کسی که اعتقاد دارد دانش همیشه خوب و قطعا بهتر از نادانی است، یاد می کند. این فلسفه در دو شعار گوگل، «فراهم کردن اطلاعات به شکل جهانی در دسترس و مفید برای تمام دنیا» و «در به اشتراک گذاشتن اطلاعات خود خسیس نباشید» نیز کاملا مشهود است. این شرکت روزانه بیش از ۲۰۰ میلیون مراجعه کننده دارد. این شرکت در سال ۲۰۰۴ برای اولین بار سهامش را به طور عمومی در بازار سهام عرضه کرد که باعث میلیاردر شدن این دو شریک شد.
برین علاوه بر فعالیت در شرکت گوگل روی پروژه های دیگری هم کار می کند. از جمله او و پیج از طریق سایت نوع دوستانه گوگل یعنی google.org برای حل مشکلات انرژی و آب و هوای جهان تلاش می کنند. شرکت گوگل برای یافتن منابع انرژی های جایگزین و تجدیدپذیر سرمایه گذاری کرده است. برین و پیج در تلاشند شرکت ها را به یافتن راه حل هایی نوآورانه برای افزایش عرضه منابع انرژی در دنیا تشویق کنند.
برین همچنین در سال ۲۰۰۸ مبلغ ۵/۴ میلیون دلار در شرکت ماجراجویی فضایی، یک شرکت توریسم فضایی در ویرجینیا، سرمایه گذاری کرده است. برین و پیج یک هواپیمای بوئینگ ۷۶۷ ۲۰۰ ویژه و یک جت دورنیر آلفا دارند و سالانه ۴/۱ میلیون دلار صرف محل نگهداری آنها می کنند.
برین در مه ۲۰۰۷ با «آن ووجیتسکی»، تحلیل گر بیوتکنولوژی ازدواج کرد. حاصل این ازدواج یک فرزند است.
برین در سایت شخصی اش خود و علایقش را این گونه توصیف کرده است:
«سلام دوستان من می دانم که شما خیلی چیزها درباره من می دانید، اما من هم چیزهایی به آن اضافه می کنم. من به جست وجو در صفحات اینترنت علاقه دارم. من می دانم که بسیار معروف هستم، اما این شهرت رو به رشد باعث شده سعی کنم در سبک زندگی ام به شکل گمنام زندگی کنم. من به انسان های عادی و فروتن علاقه دارم. من فقط سرگی هستم و برای دوستان، خانواده، خودم و تمام کسانی که حمایتم کردند و به گوگل عشق می ورزند نیز همان سرگی باقی می مانم.
من همیشه دوست داشتم به دیگران کمک کنم و به همین دلیل هر روز و هر ساعت به کار کردن ادامه می دهم. من می خواهم گوگل هر روز بهتر و بهتر شود تا هر کدام از شما که جلوی کامپیوتر نشستید و به دنبال چیزی می گردید بتوانید هرچه سریع تر و آسان تر آن را پیدا کنید و احساس خوش شانسی کنید. بیشتر وقت من صرف گوگل می شود. گوگل تا ابد، عشق من باقی خواهد ماند. من خودم را خوش شانس می دانم چون هیچ کسی خوشبخت تر از کسی نیست که رویاهایش به واقعیت پیوسته
 

Drago

پیشکسوت فعال فناوری اطلاعات
کاربر ممتاز
ممنون از سحر عزیز.
در مورد سرگئی برین و گوگل چند تا چیز یادمه بهتون بگم.
یکیش این بود که یه زمانی یکی از Enterprenuer ها (کسانی که به تازه کارها سرمایه میدن که کارشونو شروع کنن) از خاطراتش نوشته بود.یه جا نوشته بود که توی یه مهمانی چند تا Start-up (شرکت ها و گروه های کوچکی که ایده هایی دارند و برای شروع پول میخوان) هم اومده بودن،دوستم اومد و در مورد سرگئی برین و ایده اش واسه یه موتور جستجو بهم گفت و من هم بهش گفتم الان بازار موتورهای جستجو اصلا خوب نیست،مگه سهام Excite رو نمیبینی؟؟ دیگه کسی دنبال این ایده ها نمیره و فایده نداره.بعدها اون استارت آپ تبدیل شد به گوگل!!
برادر لری پیج (شریک و همکار سرگئی) یه فرد موفق در زمینه تجارت و تجارت الکترونیک حساب میشد (قبل از لری) و حتی اگه ایده ی این دوتا شکست میخورد،باز هم براشون آخر دنیا نبود،میرفتن پیش اون کار میکردن!!
کارمند شماره ۵۹ گوگل، ، چند وقت پیش کتابی از خاطراتش توی این شرکت منتشر کرد که توش در مورد روند استخدامش اینطور میگه :
«بی هیچ دلیلی فکر می کردم مصاحبه استخدامی به خوبی برگزار خواهد شد و او چشم بسته به من اعتماد خواهد کرد و ما به سلامتی هم ودکای سیبری اصل خواهیم نوشید. سر و کله سرگئی پیدا شد. شروع کرد با سووال هایش مرا بمباران کردن: چه برنامه ریزی موفق بازاریابی داشتی، با چه معیارهایی می توانی بگویی موفق بود، چه نوع بازاریابی ویروسی انجام داده ای؟ فکر می کنی یک شرکت در اندازه شرکت ما چه مقدار باید برای بازاریابی صرف کند؟ گفتم: فکر نمی کنم در مرحله فعلی شما لازم باشد چیزی برای بازاریابی مصرف کنید. با بازاریابی ویروسی و بودجه کوچک می شود خیلی کارها کرد.
با سر تایید کرد و از شش ماهی که در سیبری بودم پرسید. بدون مقدمه زد به روسی. بالاخره گفت: پنج دقیقه بهت وقت میدم. وقتی اومدم می خوام یک چیز درست حسابی پیچیده را به من بگی که من خودم نمی دونمش. بعد به سرعت به اتاق غذاخوری رفت. به سیدنی نگاه کردم. سیدنی گفت آدمی است که راجع به هر چیزی کنجکاوی می کند. راجع به هر چیزی که می خواهی صحبت کن ولی چیزی را انتخاب کن که اطلاع کاملی ازش داری. گشتم یک تکه کاغذ پیدا کردم. داشتم فکر می کردم من چه چیز پیچیده ای را خوب می دانستم که برای سرگئی توضیح دهم. تصمیم گرفتم درباره تئوری عمومی بازاریابی که اطلاعاتم درباره آن تازه بود صحبت کنم.
و البته همونطور که میدونید ایشون استخدام شد!! منظورم از نحوه گزینش کارمند بود : ۵ دیقه وقت داری ایده ای تخصصی بدی،چیزی که مدیر شرکت ندونه.
 

Drago

پیشکسوت فعال فناوری اطلاعات
کاربر ممتاز
آلن تورینگ : پدر علم کامپیوتر

آلن تورینگ : پدر علم کامپیوتر

قرار بود هفته قبل آلن تورینگ بزارم که ابر و باد و مه و خورشید و فلک امکانشو فراهم نکرد!
آلن تورینگ انگلیسی بود : ریاضیدان و منطق دان،به دانشگاه کمبریج رفت و با نمرات عالی مدرک ریاضیشو گرفت.
قبل از جنگ جهانی دوم،تحقیقش روی فرمول بندی اثبات و محاسبات بود و از همینجا بود که ماشین تورینگ رو پایه گذاری کرد و تئوری های قبل از خودش رو منسوخ کرد.تا امروز ماشین تورینگ موضوع اصلی تحقیقات در محاسبات بوده.
در جنگ جهانی دوم مثل تمام جنگ های دنیا مسائل اطلاعاتی و پیام رسانی بسیار مهم بود،و رمز نگاری و رمزگشایی هم حیاتی.اون موقع که کامپیوتر به شکل امروزی (و حتی اولیه) هم نبود و از ماشین های الکترومکانیکی استفاده میشده.این آقای تورینگ ما هم (با دانشمندان دیگه) در خدمت ارتش انگلیس برای شکستن رمزهایی که آلمانی ها با ماشینی به اسم "انیگما" میساختن تلاش میکرد.البته ماشین ها و الگوریتم های رمزشکن قبلا هم بوده،اما روش و ماشینی که آقای تورینگ (و همکاران) ساخت اسمش "بامب" (Bombe) از ماشین های قبلی سریع تر عمل میکرد.برخلاف تصوری که من داشتم اسم این ماشین هیچ ربطی هم به بمب نداره و از اسم دانشمند لهستانی که ماشین قبلی رو ساخته بود میاد.
اینجا تصویری از Turing-Welchman Bombe رو میبینید،البته این ماشین اصلی نیست،کپی اونیه که استفاده میشده.


تلاش های آقای تورینگ البته به همین ختم نشده اما ما میگذریم و به بعد از جنگ بریم.
بعد از جنگ از سال ۱۹۴۵ تا ۱۹۴۷ در آزمایشگاه ملی فیزیک کار کرد و روی موتور محاسبه خودکار کار کرد و توی همین سالها هم طرح کامپیوتر برنامه دار رو هم داد اما پروژه نیمه کاره موند و تورینگ به دانشگاه کمبریج برگشت.در این زمان طرحش در غیاب خودش کامل شد و در سال ۱۹۵۰ اولین کامپیوتر برنامه دار اجرا شد.
یه برنامه شطرنج هم در سال ۱۹۴۸ نوشته که قبلش وجود نداشته،مسئله اینجاست که کامپیوتری نبوده که اجراش کنه! درسال ۱۹۵۲ تورینگ یه کامپیوتر رو شبیه سازی کرد که این برنامه رو اجرا کنه منتها انقدر کند بود که هر حرکت نیم ساعت طول میکشیده.کامپیوتر از همکارش شکست خورد،اما از همسر یکی دیگه از همکارانش برد!
درآخر به یه دلایلی که از گفتنش اینجا معذورم به طرز ناراحت کننده ای از شرکت در پروژه های جنگی و رمزنگاری منع شد.(میتونید از منابع مختلف حتی ویکیپدیا دلیل این واقعه رو بخونید)
در مورد مرگش چیزهای مختلفی میگن : یه عده میگن خودکشی بوده،یه عده هم میگن یک اشتباه بوده.اما خب در هر حال با خوردن یک سیب مسموم دنیا آلن تورینگ رو از دست داد.مادرش عقیده داشت که به خاطر بی دقتی در نگهداری مواد شیمیایی سیب آلوده شده،عده ای میگم به خاطر محدودیت هایی که براش اعمال شده بود خودکشی کرده. البته David Leavitt نویسنده کتاب "مردی که زیاد میدانست : آلن تورینگ و اختراع کامپیوتر" ادعا میکنه تورینگ در حال بازسازی صحنه ای از داستان مورد علاقه اش "سفید برفی" بوده ، اون قسمتی که جادوگر بدجنس به سفیدبرفی یه سیب زهرآلود میده که بخوره.
برای یادبود تورینگ یه مجسمه ی برنزی ازش ساختن که در پارک Sackville در منچستر قرار داره.

سیبی که در دستشه نماد مرگشه و اگه دقت کنید روی نیمکت نوشته : IEKYF ROMSI ADXUO KVKZC GUBJ این عبارت کدشده ی عبارت Founder of Computer Science هست که با ماشین انیگما کد شده!!! یعنی اگه شما امروز میدونید که این نوشته کدشده ی چه عبارتیه ،مدیون آلن تورینگ هستید.

یه چیز دیگه : یه موقع شایعه شده بود که لوگوی شرکت "Apple" از سیب آلن تورینگ الهام گرفته شده.اما طراح لوگو و خود شرکت هردو این موضوع رو تکذیب کردند.

اوه یادم رفت! به افتخار این آقا جوایز و نام گذاری ها و ... زیادی انجام شده که مهم ترینشون همون جایزه تورینگ هست،که به نوعی معادل نوبل کامپیوتر حساب میشه.
دانشگاه های مختلف،اسم اتاق های خاص (مثلا اتاق کامپیوتر) رو به اسم ایشون گذاشتن.گاهی بعضی دانشگاه ها مثل دانشگاه استانبول هرساله چند روز رو به نام "روزهای تورینگ" اختصاص میدن و برنامه های ویژه دارن.
با توجه به اینکه تورینگ در سال 1912 به دنیا اومده،سال 2012 صدمین سال تولدش خواهد بود.کمیته ای به اسم Turing Centanary Advisory Comitee داره به مناسبت"سال آلن تورینگ" برنامه ای رو هماهنگ میکنه.این برنامه یکسال طول میکشه و شامل کنفرانس ها و برنامه هایی در دانشگاه های دنیا به افتخار آلن تورینگ و دستاوردهاش هست.
الان برنامه های ایالات متحده،برزیل،چین،جمهوری چک،فیلیپین،نیوزیلند،اسرائیل،اسپانیا،نروژ،اسپانیا،ایتالیا،پرتغال و آلمان هماهنگ شده هست.البته مهم ترین برنامه ها در منچستر و پادشاهی متحده (انگلیس) هست.
 
آخرین ویرایش:

Drago

پیشکسوت فعال فناوری اطلاعات
کاربر ممتاز
این هفته : دکتر سید محمد تقی روحانی رانکوهی

این هفته : دکتر سید محمد تقی روحانی رانکوهی





اول از همه بگم که عکس ایشون رو من از اینترنت پیدا کردم و با توجه به اینکه هیچ وقت افتخار دیدار ایشون رو نداشتم نمیدونم چقدر جدید باشه.

اسم دکتر سید محمد تقی روحانی رانکوهی،ملقب به "پدر پایگاه داده ایران" رو فکر نمیکنم هیچ دانشجوی مهندسی (به ویژه گروه کامپیوتر و IT) نشنیده باشه.تالیفات ایشون در پایگاه داده و ذخیره و بازیابی اطلاعات از منابع معتبر در کشور هست و به حق که بسیار هم کارا هستند.
آقای رانکوهی متولد ۱۳۲۶ در رودسر هست و در سال ۱۳۴۸ از دانشکده علوم دانشگاه تهران مدرک کارشناسی ریاضیات دریافت کرده.بعد از مدتی تدریس در دبیرستانهای تهران به فرانسه میره و کارشناسی ارشدش رو در رشته "انفورماتیک و تله انفورماتیک" میگیره(در مورد محل و سال اخذ مدرک دکترا (یا چیزی شبیه این) چیزی پیدا نکردم اما فکر کنم اون رو هم همونجا میگیره).
بعد از بازگشت به ایران، در "موسسه آموزش عالی غیرانتفاعی انفورماتیک ایران" (در سال ۱۳۵۸) تدریس کرده ، در اواخر دهه شصت عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی شده، در بیشتر دانشگاه های تهران تدریس داشته و طبق اطلاعات،در سال ۱۳۸۵ در دانشگاه "شهید بهشتی" ، "صنعتی شریف" و "تهران" تدریس میکرده.
اطلاعات رسمی در مورد ایشون به اندازه کافی هست،حتی از معدود دانشمندان ایرانی معاصر هستند که مدخل ویکیپدیا دارند،هرچند که خیلی هم کامل نیست.توی این پست بیشتر به مسائل غیر رسمی میپردازیم!
اگر از بسیار بسیار قابل احترام بودن ایشون بگذریم،چیزی که توی کتابهاش دیده میشه فروتنی بسیار زیاد هست! با تمام خدماتی که ارائه داده و طرفدارانی که داره هیچ وقت ادعایی نداشته و همواره کارها و آثار خودش رو "قطره ای از دریا" میدونه.
همونطور که از نام خانوادگیشون مشخصه، در خانواده ای "روحانی" و مذهبی بزرگ شدند.
دانشجویانی که با ایشون درس داشته اند در وبلاگ هاشون نوشتن که ایشون سرکلاس بسیار شوخ طبعه و از مثال ها و قصه های جالبی سرکلاس استفاده میکنه،جذابیت کلاس های استاد به حدیه که بعضی از کسانی که درس ایشون رو هم ندارند به طور مرتب سر کلاس حاضر میشن! در مورد کاراکترشون گفته میشه که سبیل پرپشت،نگاه نافذ،راه رفتن با غرور و طمئنینه شخصیتی کاریزماتیک از ایشون ساخته که باعث میشه بین دانشجوهای گروه کامپیوتر طرفدارای زیادی داشته باشه(البته با فروتنی که ما از ایشون در کتابها دیدیم فکر کنم منظور راوی بیشتر صلابت بوده تا غرور). علی واحد در وبلاگش اینطور نوشته :
یکی از ویژگی های آقای روحانی اسم هایی است که برروی دانشجویان می گذراند. “تنبل” به عنوان یک واژه عمومی متناظر همه دانشجویان است و برای همه بکار می رود! “شومن” برای یکی از بچه ها که خبر نگار بود. “فولچارت” برای استادانی که چندین درس را ارائه می کنند و …… (اسم خودم “دلارباز″ بود چون آن موقع سر کار می رفتم و استاد فکر می کرد شدید پول در می آورم! )اسم های دیگر را یادم نیست.
گفته شده که مثل بقیه اساتید خوب و معمولا محبوب،ایشون هم دانشجوهاش رو یادش میمونه و اگه به هردلیل نری سرکلاس،بعدا که ببینتت میپرسه که ندیدمت سرکلاس،کجا بودی؟!
علاقه ایشون به شعر و ادبیات در کتابهاش مشخصه.دانشجوهاش میگن که گاهی گریزهایی به ادبیات و شعر میزده و داستان های جالبی براشون تعریف میکرده.حتی بعضی از دانشجوها سوال مربوط به ادبیات و شعر میپرسیدن و ایشون جواب میداده.
میگن که گاهی بعد از کلاس چهار زانو روی میز مینشسته و پیپ میکشیده!!
استاد از جذب شدن دانشجوها به ظواهر تکنولوژی زیاد خوشش نمیاد و ترجیح میده با موضوعات علمی برخورد کنن.مثلا میگن وقتی که جاوا تازه ارائه شده بود خیلی طرفدار پیدا کرده بود و اسمش هم توی دهن دانشجوها بوده.ایشون هم کوتاهی نمیکرده و هر چند وقت یه بار یه تیکه ای در مورد این موضوع مینداخته! موقع صحبت کردن در مورد طراحی پایگاه برای سازمانهای بزرگ گفته که "الان آدامس جاوا توی دهن هر برنامه نویسی افتاده و هی تکرار میکنه جاوا جاوا! امروزه شما وارد هر سازمانی میشید پاگرد اول اگه نشه حتما پاگرد دوم یکی جلوتون ظاهر میشه داد میزنه جاوا جاوا!! "
حتما اسم کتاب "بامداد خمار" رو شنیدید،از سری کتاب های احساسی حساب میشه و در مجامع ادبی جدی زیاد طرفدار نداره.استاد رانکوهی هم به دانشجوهاش توصیه میکنه که به جای این کتابها،کتابهای علمی بخونن.مثلا میگن عادت داشته در مورد دانشجوهای به قول معروف خمار(!) بگه که "به طرف میگن چی مطالعه میکنی،میگه بامداد خمااااار! " (الف رو کشیده بخوانید)
باز هم در مورد فروتنی و خاکی بودن استاد روایت های زیادی هست،مثلا یکیش اینه که در وبلاگ "مرقومات میرزا ناصر" نوشته :
چند بار حين درس انگار كه يك دفعه ياد چيزي افتاده باشه مكث كرد و انگار كه روي صحبتش با خودش باشه گفت ، محمد تقي ، قدت كوتاهه يادت باشه اين يعني به خاك نزديكتري از بقيه.
در مصاحبه ای که با نشریه دانشگاه شهید بهشتی داره در جواب مصاحبه کننده که بهش میگه "پدر پایگاه داده ایران" جواب میده که : "زين دو هزاران من و ما ، اي صنما من چه منم؟"، پس آن پدر بودن که هيچ ... . من حتي توي باغ هم نيستم! "يک دسته گل کو اگر آن باغ بديدي؟!"
توصیه میکنم مصاحبه رو حتما بخونید،مخصوصا که خیلی کوتاهه.لینکش در منابع هست.

آخر هفته خوبی داشته باشید!

در آخر جهت حفظ حقوق دیگران منابعی که استفاده کردم رو مینویسم،خدارو چه دیدی،شاید این مطلب مرجع یک Trivial Facts دیگه شد،زحمت این دوستان هدر نره :
وبلاگ رادمان
وبلاگ مرقومات ناصر میرزا
سایت راسخون
آرشیو سایت دانشگاه شهید بهشتی
و
یکیپدیا​
 

dzzv_13

مدیر مهندسی فناوری اطلاعات
مدیر تالار
این هفته : دکتر سید محمد تقی روحانی رانکوهی

این هفته : دکتر سید محمد تقی روحانی رانکوهی

امیر عزیز تقریبا همه چی (چیزایی که میشه گفت) رو بیان کردن
من هم واسه خالی نموندن اریضه ,جزوه استاد رانکوهی (که تایپ شده هست) و همینطور صدای کلاسهای ایشون رو براتون میزارم
البته این مطالب رو در سایت دیگر گذاشتن و بخاطر اینکه حق کپی رایت (که البته اون سایت رعایت کرده و از استاد کسب اجازه گرفته) رعایت بشه من آدرس اون سایت رو میزارم و دوستان میتونن عضویت ساده , رایگان مطالب رو که کسب اجازه هم شده دانلود کنن

پیش از هر چیزی هم از نگارنده آن آقا حسین عبدالکریمی که خصوصا حق کپی را از مولف کسب کرده اند صمیمانه تشکر میکنم
اینجا کلیک کنید

(
این جزوه و صدای کلاسها برای دوره ارشد هست که توسط استاد رانکوهی تدریس میشه )
 

Drago

پیشکسوت فعال فناوری اطلاعات
کاربر ممتاز
کربلایی : ممنون بابت مهم شدن تاپیک،لطف بزرگی بود!
امیرحسین : ممنون از جزوه و صدا.
========
یه مطلب دیگه ای که من بعد از خاموش کردن کامپیوتر یادم اومد باید مینوشتم این بود که استاد رانکوهی خیلی به دانشجوها توصیه میکنه که تاریخ علم رو بخونن.حتی گفته به نظر من باید واسه تمام رشته ها این واحد اجباری بشه!

منتظر معرفی های جالب و غیر رسمیتون از مشاهیر هستم!
 

JUMONG360

کاربر فعال تجارت الکترونیک
شرمنده وقت نشد غبر رسمی رو بزارم:
200px-Dennis_MacAlistair_Ritchie_.jpg
دنیس مک‌آلیستر ریچی دانشمند علم رایانه آمریکاییبود که در شکل گیری عصر دجیتال نقش داشت. او زبان برنامه نویسی سی و به همراه همکار دیرین خود کنت تامسون، سیستم عامل یونیکس را به وجود دارد.
وی در محله برونزویل شهر
نیویورک به دنیا آمد و در دانشگاه هاروارد در رشته فیزیک مشغول به تحصیل شد و بعد از مدتی این رشته را رها کرد و در رشتهٔ ریاضی کاربردی مدرک لیسانس و فوق لیسانس وهمچنین دکترای خودرا گرفت. موضوع پایان نامهٔ دکترای او در سال ۱۹۶۸ در مورد تقسیمات سلسله‌ای توابع بود. وی در دوران تحصیل به این نتیجه رسیده بود که به رشتهٔ فیزیک علاقه‌ای ندارد وبرای فیزیک‌دان شدن به اندازهٔ کافی با هوش نیست و کامپیوتر برای او جذابتر و راحتتر است. وی همانند پدرش در سال ۱۹۶۷ جذب آزمایشگاه‌های بل شد. او در حین کار در شرکت در گیر پروژهمولتیکس شده بود که می‌توان آن رانسخهٔ اولیه سیستم‌عامل یونیکس نامید.تجربه کار بر روی این پروژه باعث شد که او و کنت تامسون نکته‌ها و ایده‌های فراوانی بدست آورند که نتیجهٔ آن در سیستم‌عامل یونیکس مشخص شد. آخرین پست وی پیش از بازنشستگی در سال ۲۰۰۷ مدیر بخش نرم افزاری شرکت لوسنت (مالک آزمایشگاههای بل) بود. او در دنیای اینترنت با نام کاربری‌اش dmr شناخته می‌شود.
دنیس ریچی در تاریخ
۱۲ اکتبر ۲۰۱۱ در سن هفتاد سالگی درگذشت.
فعالیت‌ها

او به همراه
کنت تامسون بارها جوایز متعددی را برای طراحی سیستم عامل یونیکس دریافت کرده است. همچنین به همراه برایان کرنیگان کتاب زبان برنامه نویسی سی را نوشته و این دو تقریباً اکثر مواقع در کنار هم نام برده می‌شوند «K&R» حتماً متوجه شدید که حرف R از آن ریچی است.
او هم به مانند همکار و دوست خود کنت تامسون به نوشتن برنامه‌های بسیار زیبا معروف است. شاید خصوصیات روحی آن دو باعث شد تا همانند هم برنامه بنویسند و بتوانند به همراه هم پروژه‌ای بزرگ را به مقصود برسانند. او هم برنامه‌نویسی را بهترین کار ممکن می‌داند. این دو دوست بهترین خاطره خود را نوشتن ۱۰۰۰ خط برنامه در یک روز می‌دانند. او بر روی پلن ۹ و زبان برنامه‌نویسی لیمبو هم کار کرد.
بی‌یارنه استراس‌تروپ طراح سی++ معتقد است که اگر او دهه‌ای از فعالیت خود را صرف ریاضیات و اهداف نامشخص نمی‌کرد شاید هنوز یونیکس تازه‌تر از همیشه می‌بود. به هر حال این دو کار بزرگی را انجام دادند که نقطه عطفی در تاریخ رایانه محسوب می‌شود.
در حال حاضر زبان برنامه‌نویسی سی نقش فوق‌العاده مهم و بنیادی برای بسیاری از برنامه‌های معروف و پروژه‌های بزرگ روز دنیا دارد. سیستم‌عامل‌ها مانند لینوکس، سولاریس، بی اس دی، مک او اس، ویندوز و انواع متنوع دیگر. زبان‌های برنامه‌نویسی مانند سی پلاس پلاس، سی شارپ، جاوا و جاوا اسکریپت و بسیاری دیگر. شاید باید گفت سیستم‌عامل‌هایی مانند ویندوز و لینوکس بدون آن به وجود نمی‌آمدند که این همه جنجال برانگیز شوند. دنیای نرم‌افزارهای آزاد کاملاً با پدران خود آشنا هستند.
جوایز

ریچی و
تامسون به خاطر کار بر روی سیستم‌عامل یونیکس و مقاله‌هایی که درباره آن منتشر کردند، جایزه‌های بسیاری دریافت کردند:
  • جایزه آای‌ای‌ای امنوئل پیوره (۱۹۸۲)
  • جایزه تورینگ (۱۹۸۳)
  • جایزه سیستم‌های نرم‌افزاری (۱۹۸۳)
  • مدال آی‌ای‌ای‌همینگ (۱۹۹۰)
  • مدال ملی فناوری و نوآوری ایالات متحده آمریکا (۱۹۹۹)
  • جایزه ژاپن (۲۰۱۱)
 

dasthayekhaly

عضو جدید
اول از همه بگم که عکس ایشون رو من از اینترنت پیدا کردم و با توجه به اینکه هیچ وقت افتخار دیدار ایشون رو نداشتم نمیدونم چقدر جدید باشه.

اسم دکتر سید محمد تقی روحانی ...

خیلی جالب بود. مرسی
واقعاً به دانشجوهای استاد رانکوهی حسادت کردم. من این عکسشونو یه جایی دیده بودم . باید اعتراف کنم که برداشتم از این عکس کاملاً مخالف چیزی بود که شما و این وبلاگهای منبع در موردش فرمودین. سیبیلهای پرپشت و نگاه نافذ(واحتمالاً با صلابت!) با یه روحیه متواضع و اهل ادبیات، یه کم تناقض داره!
اینم از یکی از همین منابعی که گذاشته بودین خوندم. قابل تأمل بود:
"يه دفعه داشت در مورد اين صحبت مي كرد كه ديتابيس چه محصوليه كه استفادش هم نياز به تخصص داره و اينكه خارجي ها زحمت كشيدند كه چنين محصولاتي توليد مي كنند.مكثي كرد و پرسيد تا حالا كسي از شما با هواپيما رفته رشت؟ گفت از اون بالا حتما شاليزارها رو ديديد كه كيلومترها دشت رو سبز كردند.گفت اون سبزي حاصل شالي هاييه كه دانه به دانه ، چند بار تاكيد كرد دانه به دانه ، به دست مرد و زنهاي شاليكار شمالي در زمين كاشته شده اند و ما كيلو كيلوي اون رو مي خوريم و هيچ توليدي مفيدي نداريم.چند ثانيه اي سكوت كرد و تو چشم ما ها خيره شد و بعد دوباره برگشت سر درس."

کاش اساتید ماهم ذره ای از علم و معرفت امثال این استاد رو داشته باشن!
 

Drago

پیشکسوت فعال فناوری اطلاعات
کاربر ممتاز
نگران نامربوط بودن این پُست با تاپیک نباشید. چرا که تا قبل از 24 ساعت پاکش خواهم کرد

۲۶ آوریل ۱۸۹۵ ـ داستان خودکشی معاون ۹۲ ساله هیتلر!


رودلف هس Hess، زمانی معاون هیتلر بود. سال ۱۸۹۵ به دنیا آمد و در سال ۱۹۸۷ در نود و دوسالگی! در «اشپاندائو» ـ زندان فاتحان آلمان ـ خود را حلق آویز کرد. وی سالها به تنهایی زندانی این زندان پر هزینه بود که در برلین قرار داشت. هنوز به درستی روشن نیست که یک زندانی با دهها مامور مراقب چگونه در ۹۲ سالگی موفق به دار زدن خود شده بود! زندانبانان گفته اند که «هس» قبلا هم چهار بار اقدام به خودکشی کرده بود (عذر بدتر از گناه!). وی به زندان ابد محکوم شده بود. «هس» از ۱۹۴۱ که با چتر در انگلستان فرود آمده بود تا به این دولت پیشنهاد صلح دهد زندانی بود و با اینکه از زمان دستگیر شدن، در جنگ مداخله نداشت به جرم ارتکاب جنایت جنگی محکوم شده بود. وی در دادگاه حاضر به ابراز ندامت نشده بود. «هس» در دهه ۱۹۲۰در زندان با هیتلر همسلول بود و هیتلر در همان جا کتاب خود «ماموریت من» را به او دیکته کرده بود.
پاسخ با نقل قول جهت ثبت در صورت پاک شدن پست!!
تاپیک آزاده،مربوط و غیر مربوط توش نیست.
 

Drago

پیشکسوت فعال فناوری اطلاعات
کاربر ممتاز
در ادامه پستی که جومونگ گذاشته بود من اینها رو میتونم اضافه کنم :
جریان ریچی و زبان C و یونیکس واقعا باحاله! یه نفرو تصور کنید که به مشکلات رد شدن از رودخانه پی میبره و تصمیم میگیره که برای این کار یه قایق بهتر بسازه.بعد از اینکه قایق رو میسازه میفهمه که برای بریدن چوب جهت ساختن قایق بهتره از یه وسیله ای که تیغه ی آهنی داره و شکل خاصی داره استفاده بشه،این وسیله رو اختراع میکنه و اسمشو میزاره "تبر"!! آخرش هم با تبرش چوب رو میبره و تاپ ترین قایق زمان خودشو میسازه،طوری که هنوز که هنوزه قایق سازها از قایق ایشون الگو میگیرن!!!
دنیس ریچی در دهه هفتاد،که اوج میکروکامپیوتر ها بود، به مشکلات سیستم های عامل پی برد و تصمیم گرفت بهترین راه حل مشکل ارتباط کاربر با کامپیوتر رو پیدا کنه.این مرد بزرگ سر حرف خودش موند و آخرش UNIX رو توسعه داد.این کار ۱۸ ماه طول کشید (نوشتن linux 0.01 تقریبا یک سال طول کشید،ولی زباله ای بیش نبود!!!)
یونیکس تماما با "زبان ماشین" نوشته شده بود،یکی از سخت ترین زبان هایی که با سخت افزار ارتباط برقرار میکرد.دلیل اینکه ریچی تصمیم گرفت یونیکس رو هم بنویسه دقیقا همین بود،اینکه هر سیستم عامل فقط روی سخت افزار خودش کار میکرد،در ضمن بسیار هم گران و پیچیده بود (جریان دایناسورهای توی گل یادتون نره!!).همین سخت بودن زبان ماشین باعث شد که ریچی تصمیم بگیره که از یک زبان "کاربرپسند"تر استفاده کنه.بنابر این در سال ۱۹۷۳ زبان C متولد شد!! بعد هم یونیکس رو با C نوشت.
تا قبل از سال ۱۹۸۰ زبان C تونست بازار رو تک قطبی کنه (یعنی استفاده از این زبان بیشتر از مجموع استفاده از بقیه زبانها شد)! بعدها ازش ++C رو ساختن و بعدش هم مایکروسافت ++Visual C رو ساخت.تا امروز C و ++C مهم ترین و مطرح ترین زبانها برای نوشتن سیستم عامل حساب میشن.

چند تا نقل قول از دنیس ریچی :
UNIX is simple.It just takes a genius to understand it's simplicity
یونیکس ساده است.فقط یه نابغه میخواد که سادگیشو بفهمه.

Unix has retarded OS research by 10 years and Linux has retarded it by 20
یونیکس تحقیقات سیستم عامل رو ۱۰ سال به تاخیر انداخت و لینوکس ۲۰ سال.

As in certain cults it is possible to kill a process if you know its true name
در برخی فرهنگ ها شما میتونید یک فرآیند رو بکشید،اگه اسم واقعیشو بدونید

From an operatin system research point of view,Unix is --if not dead-- certainly old stuff,and it's clear that people should be looking beyond it
از نقطه نظر تحقیقات سیستم عامل،یونیکس --اگه مرده نباشه-- حقیقتا یه چیز قدیمیه و واضحه که مردم باید به دنبال چیزی فراتر از این باشند {حدس میزنید چه سالی اینو گفته؟ سال ۱۹۹۰ }

C has the power of assembly language and the convenience of ... assembly language
C قدرت زبان اسمبلی رو داره و راحتی....زبان اسمبلی.

این رو هم برایان کرنیگان (همونطور که جومونگ نوشته دوست و همکارش در تالیف کتاب آموزش C) در مورد دنیس ریچی گفته :
جمله ای از نیوتن هست در مورد ایستادن روی دوش بزرگان.ما همه روی دوش دنیس ایستاده ایم.
اگه دقت کنی راست هم میگه ها! اگه دنیس ریچی نبود => C نبود => Unix نبود => Linux و Mac و Windows هم نبود => Android و iOS و Windows Phone هم نبود. (البته اینهارو مثال زدم چون معروف تر هستن و در نظر خیلی ها موفق تجاریشون خیلی به چشم میاد،وگرنه چیزهای مهم تری هست که نداشتیم!)
دنیس ریچی هم مثل بیشتر دانشمندان بسیار فروتن هست و هیچ وقت خودشو بزرگ ندیده و سعی در تبلیغ خودش نداشته.توی نقل قول هایی که گذاشتم مشخصه.اما یه نقل قول دیگه هم میزارم که توش صریحا این موضوع رو گفته :
I am not now, nor have I ever been, a member of the demigodic party
بنده نه حالا و نه تا به حال عضوی گروه نیم خدایان نبودم. (نیم خدایان در اصطلاح هکرها به هکرهای خیلی حرفه ای میگن...آدم هایی مثل دنیس ریچی!!!)
 

R-Quantum

عضو جدید
کاربر ممتاز
خداییش از خوندن این مطالب لذت میبرم . کلا عاشق این مطالب هستم . دست همگی درد نکنه .نمیدونم پستم اسمش پسته یا اسپم ولی یه چیزی که از همه اینا ذهنم رو به خودش مشغول کرده اینه:
نمیگم همه ولی بیشتر این مشاهیر ریاضی خوندن و از علم ریاضی و فیزیک وارد کامپیوتر شدن . خدایی شخصی که به ما معادلات یاد میداد واقعا راست میگفت که همه چی از ریاضیه . بنظر خودم ریاضی یه رشته خشکی هستش ولی وقتی اینجور مطالب رو میخونم سریع تجدید نظر میکنم . خیلی خوب بود . ممنون
 

Drago

پیشکسوت فعال فناوری اطلاعات
کاربر ممتاز
چارلز ببیج : پدر کامپیوتر

چارلز ببیج : پدر کامپیوتر

اونایی که حواسشون جمع باشه سریع میگن "ئه! مگه نگفتی آلن تورینگ پدر علم کامپیوتره؟! پس چی شد؟!" و من هم در جواب میگم حرف شما درسته،و من (و بقیه دنیا) هم سر حرفم هستم!(حرفمون،هستیم)
این آقایی که امروز میخوایم در موردش حرف بزنیم خود دستگاه فیزیکی کامپیوتر {رایانه(Computer) : چیزی که هم "محاسبه"(Calculate) میکنه و هم "پردازش" (Process)} رو پایه گذاری کرده.اما آقای تورینگ نحوه استفاده از این دستگاه به بهترین روش رو پایه گذاری کرده(علم کامپیوتر).افتاد؟ اصلا کسی رفت دنبالش ببینه که چجوری شد آلن تورینگ از کار برکنار شد؟






با توجه به راهنمایی های یک کارشناس زبان و ادبیات انگلیسی :
تلفظ اسمش میشه بَبیج یا بَبِج! یعنی: babij یا babej! (مثل package) درستترش هم babij هست! (تلفظ package رو تو دیکشنری چک کن! معمولا package رو هم ایرانیا غلط تلفظ میکنن)

چارلز ببیج در خانواده ای فقیر متولد شد...خیر! اصلا همچین چیزی نبوده،چرا انتظار دارید آدمهای موفق حتما از خانواده های فقیر بیان؟! پدرش بانکدار بوده.فکر نمیکنم در سال ۱۷۹۲ (سه قرن پیش) بانکدار بودن شغل کم درآمدی بوده باشه.به دلیل مریض احوال بودن ذاتیش پدر و مادرش همیشه نگران سلامتیش بودن و به همین خاطر به جای اینکه مدرسه بره معلم (روحانی) میومده و درسش میداده.اون موقع ها زیاد درسخون نبوده و خودش هم گفته که به روحانی میگفتم زیاد روی درس تمرکز نکن و اون هم گوش میکرد.بعدها به مدرسه میره،با اینکه بهترین شاگرد کلاس حساب نمیشده اما یادگرفتن رو دوست داشته.باباش براش از آکسفورد معلم خصوصی میگیره و با علاقه ای که به ریاضیات داشته میتونه به کمبریج وارد بشه.در سال ۱۸۲۰ لیسانس (MA) رو از کمبریج میگیره و "انجمن تحلیلی" یا Analytic Society رو پایه گذاری میکنه که هدفش اصلاح نظام آموزشی کمبریج با آوردن متدهای پیشرفته محاسبات به دانشگاه هست.
چارلز ببیج خیلی دوست داشته که به اپرا و کنسرت بره،نه به خاطر نمایشی که برگزار میشده،به خاطر ابزار و ماشین هایی که استفاده میشده!!
این آقا از همون سالهای ۱۸۲۰ به فکر ساخت یه ماشین محاسباتی میفته که بعدا اسمشو میزاره ماشین تفاضلی (Differential Engine). اما طرح ماشین (موتور) تحلیلی همینطور الکی نبود،طرحی که ببیج میخواست باید اولا نتیجه محاسباتی که انجام میده قابل اعتماد باشه و در ضمن زمانی که استفاده میکنه کم باشه.خبر بد اینکه بعد از سالها تحقیق و صرف وقت و عمر و انرژی و همچنین پول زیاد (نترسید مال خودش نبوده! دولت بهت ۱۷ هزار پوند پول داد که این دستگاهو درست کنه) پروژه هیچ وقت به اتمام نرسید...در سال ۱۹۹۱ از روی طرح های ببیج ماشین تفاضلی رو ساختن و به خوبی کار کرد!

خبر خوب اینکه آقای ببیج تمام تخم مرغهاشو توی یه سبد نذاشته بود : در حالی که روی ماشین تفاضلی کار میکرد روی یه ماشین پیچیده تر هم کار میکرد که بهش میگفت ماشین تحلیلی.
حالا اینکه این ماشین تحلیلی دقیقا چطور کار میکنه راستش هم از حوصله این مطلب خارجه هم من واقعا خسته ام!! (صبح ۸ تا ۱:۳۰ کلاس بودم بعد هم ۲ تا ۵ آزمون پارسه داشتم) اما یه ایده بسیار جالب داشته که باعث شده ببیج پدر کامپیوتر شناخته بشه :
بابیج پیشنهاد کرده بود که در این ابزار از دو گونه کارت سوراخ دار یا پانچ شده استفاده شود.با کمک یک دسته از این کارتها (که به عنوان ورودی سیستم عمل می‌کردند) اعدای که باید محاسبات روی آن انجام می‌گرفت به دستگاه داده می‌شد و با کمک کارت‌های دوم نوع عملیاتی که باید روی اعداد به انجام برسد مشخص می‌شد. بدین ترتیب ماشین با گرفتن فرمان از این ورودی‌های خاص و با کمک ابزارهایی مکانیکی به تحلیل داده‌ها و اعلام نتیجه نهایی می‌پرداخت.
به خاطر موفق نبودن طرح ماشین تفاضلی ایده ی ماشین تحلیلی هم زیاد جدی گرفته نشد.
بعدها با پیشرفت الکترونیک در قرن نوزدهم این طرح جلب توجه زیادی کرد و در دهه ۱۹۴۰ هم کامپیوتر بر اساس ماشین تحلیلی ساخته شد.
خانمی به اسم Lady Lovelace اولین برنامه کامپیوتری رو با ماشین تحلیلی (در زمان خود آقای ببیج) نوشت که اعداد برنولی رو حساب میکرد.​
 
آخرین ویرایش:

Drago

پیشکسوت فعال فناوری اطلاعات
کاربر ممتاز


تلفظ اسمش میشه بَبیج یا بَبِج! یعنی: babij یا babej! (مثل package) درستترش هم babij هست! (تلفظ package رو تو دیکشنری چک کن! معمولا package رو هم ایرانیا غلط تلفظ میکنن)

اِیج (یعنی همون چیزی که در تلفظ لغتِ age خونده میشه) توی اسم این آقا وجود نداره! توی package هم وجود نداره!


حرفت درسته و هیچ شکی هم توش نیست! توی متن اضافه کردم.
راستش من میخوندم بابیج ،دقیقا همین شکلی که نوشته میشه! baabiij
اسم کتابه هم "بچه ها کامپیوتر" بود فکر کنم.
 

sahar-sr

عضو جدید
لی مینسکی ماروین

لی مینسکی ماروین

ماروین لی مینسكی (Marvin Lee Minsky)؛ دانشمندی آمریکایی در حوزه علوم شناختی و مدل ساز هوش مصنوعی. ماروین لی مینسكی، در نهم آگوست 1927 متولد شد. دوران ابتدایی و دبیرستان را در زادگاهش یعنی نیویورك گذراند. به دلیل علاقه ای كه به ریاضیات داشت، در دانشگاه همان رشته را هم پیگیری كرد و در 1950، مدرك كارشناسی ریاضیات را از هاروارد اخذ نمود. سپس از پرینستون رفت تا مدرك دكترای ریاضیات را دریافت كند. ماریون لی مینسكی در سال 1951، نخستین شبكه عصبی یادگیرنده تصادفی، موسوم به SNARC، را براساس شبیه سازی ارتباطات عصبی طبیعی ساخت. سپس به ایده كامپیوتری كردن خصوصیات روان شناختی انسان علاقه مند شد و تلاش كرد ماشینی بسازد كه باهوش به نظر برسد. در سال 1958 جذب دانشگاه MIT شد و به تدریس مهندسی برق و علوم كامپیوتر مشغول شد. در سال 1961 با همكاری جان مك كارتی مقاله ای را تحت عنوان گام های پیش روی هوش مصنوعی نوشت و در آن ضمن بیان آنچه كه تا آن زمان در زمینه هوش مصنوعی صورت گرفته بود، به بحث درباره مسائل و مشكلات پیش روی این مسئله پرداخت و موضوع هوش مصنوعی را به یك موضوع جدی و چالش برانگیز مبدل نمود. مینسكی در سال 1963 در مقاله دیگری تحت عنوان ماده، فكر و مدل ها به مشكلات ساخت ماشین های متكی به خود پرداخت. وی در ادامه تحقیقاتش در سال 1969 با همكاری Seymour Papert، تلاش كرد محدودیت ها، قابلیت ها و خصوصیات یك سیستم یادگیرنده بدون حلقه و ماشین های تشخیص الگو را مشخص نماید. در اوایل دهه 1970 میلادی، مینسكی و پاپرت، فرموله كردن نظریه انجمن فكر را شروع كردند. این نظریه در واقع تركیبی بود از روان شناسی، تجربه انسانی و هوش مصنوعی. انجمن فكر توضیح می داد كه هوشمندی نمی تواند محصولی از هرماشین مستقل باشد، بلكه هوشمندی از عكس العمل های مدیریت شده عوامل مناسب، متفاوت و مجزا حاصل می آید. آن ها تاكید كردند كه این تفكیك بین عواملی كه باعث هوشمندی می گردند، لازم است . زیرا فعالیت های مجزا، به مكانیسم های مجزا نیاز دارند. در نتیجه، روان شناسی،‌از عنصری یكپارچه به تعدادی عامل یا موجودیت پایه ای تبدیل می گردد كه لازم است مكانیسم های هر یك از آن ها، یعنی ساز و كارهایی كه یك فكر برای مدیریت عكس العمل های عوامل متفاوت و مجزا استفاده می كند، كشف شوند. این نظریه انقلابی، بحث محافل دانشگاهی در دهه های هشتاد و نود میلادی بود. اما مینسكی و پاپرت برای توسعه این نظریه راه های متفاوتی را پیمودند. پاپرت به دنبال عملی كردن نتایج حاصل از این نظریه در موضوع آموزش بود. اما مینسكی همچنان به جنبه های نظری موضوع علاقه داشت، وی در سال 1985، كتاب انجمن فكر را منتشر كرد و در آن نظریه مذكور را به طور كامل شرح داد. علاقه مندی مینسكی كه در حال حاضر روی كتاب دیگری به نام Emotion Machine كار می كند، توصیف قوانین ناظر براحساس، اهداف و فعالیت هایی است كه در فكر انسان ها می گذرد. پروفسور مینسكی غیر از این فعالیت ها، دارنده حق اختراع نخستین نمایشگر كلاهخودی نیز می باشد. ضمن آنكه او در ساختن میكروسكوپ های لیزری الكترونیكی اولیه و نخستین لاك پشت زبان Logo نیز سهیم بوده است. جوایز و مدال های متعددی را نیز كسب كرده است كه از آن جمله می توان به این موارد اشاره كرد: جایزه تورینگ از انجمن ماشین های محاسب 1970، جایزه كیلیان دانشگاه MIT 1989، جایزه پژوهشگر برجسته1991، جایزه پریستلی1995، جایزه دانشمند پیشرو از موسسه IEEE 1995 و جایزه فرانكلین 2001. مینسكی هم اكنون در آكادمی ملی مهندسی، آكادمی ملی علوم ایالات متحده، آكادمی ملی علوم آرژانتین و گروه مشاوران انجمن سیاره شناسی و موسسه ملی فضانوردی عضویت دارد
 

Drago

پیشکسوت فعال فناوری اطلاعات
کاربر ممتاز
ریچارد همینگ

ریچارد همینگ



ریچارد همینگ در سال ۱۹۱۵ در شیکاگو به دنیا اومد و در سال ۱۹۹۸ در کالیفرنیا (بهتره بگم بهشت IT!!) از دنیا رفت.در اصل به عنوان ریاضیدان شناخته میشه ولی خدماتش به علم کامپیوتر رو نمیشه نادیده گرفت.
از معروف ترین کارهای مرتبط به کامپیوترش میشه کد همینگ ، پنجره همینگ (در *****های دیجیتال استفاده میشه) ، اعداد همینگ ، فاصله همینگ و همچنین Sphere packing (راستش من بی سواد ترجمه کردم توده سازی کروی) رو میشه نام برد که بیشترش واستون آشنا هست.
راستش دقیقا نمیدونم چرا همه این ابداعاتش رو به اسم خودش ثبت کرده،یه جورایی خودپسندانه به نظر میاد.شاید هم به این اسم معروف شدن و خودش اسم گذاری نکرده باشه.

کد همینگ همونطور که میدونید توی کنترل و تصحیح خطا در شبکه استفاده میشه.که خودش از فاصله همینگ استفاده میکنه.فاصله همینگ هم تعداد خطاهایی هست که یک رشته رو به یه رشته دیگه تبدیل میکنه.این تصاویر از ویکیپدیا هست :
این مکعب حالت های مختلف یه رشته ۳ بیتی باینری رو نشون میده که واسه پیدا کردن فاصله همینگ استفاده میشه.
این همون مکعب بالاییه که توی دوتا مثال زده شده.فاصله رشته ۱۰۰ از ۰۱۱ برابر سه هست (مسیر قرمز).فاصله ۰۱۰ از ۱۱۱ برابر ۲ هست (مسیر آبی).
برای هر بیت که بیشتر میشه روش کار اینه که یه مکعب دیگه دقیقا همین شکلی رو بهش وصل میکنن.این زیر میتونید رشته ۴ بیتی رو ببینید.
البته همونطور که گفتم این روش برای تمام رشته ها اعمال میشه نه فقط رشته های بیتی.مثلا فاصله رشته کاراکتری roses و toned برابر ۳ هست.
اون چیزی هم که ما ترجمه کردیم توده سازی کروی،مربوط به هندسه هست.در این سیستم قراره که اشیاء کروی (گوی مانند) که همپوشانی ندارند (یعنی توی هم فرو نمیرند) رو کنار هم قرار بدیم.کره ها معمولا شکل هم هستند و فضا هم معمولا فضای اقلیدسی سه بعدی هست.مثلا این رو در نظر بگیرید :​
یا مدلسازی های گرافیکی که هست مثل این:​
در مورد کد همینگ،پنجره همینگ و اعداد همینگ هم میتونید اینترنت رو بگردید،پر از اطلاعات خوب و مفیده.

اگه بخوایم در مورد زندگی آقای همینگ بگیم ایشون مدرک لیسانسش رو در دانشگاه شیکاگو،فوق لیسانس در دانشگاه نبراسکا و PhD رو در دانشگاه ایلینویز گرفت.
جالبه بدونید آقای همینگ در جنگ جهانی دوم تدریس در دانشگاه رو ترک کرد تا در پروژه منهتن کار کنه.حالا این پروژه منهتن چیه؟ همون پروژه ای که آخرش بمب اتمی (نظامی) ازش بیرون اومد! البته اولش توی این پروژه قرار بود تحقیق کنند که "آیا انفجار یک بمب اتمی میتونه باعث اشتعال اتمسفر بشه؟" (جان؟!!! اشتعال اتمسفر؟!!) و وظیفه همینگ هم برنامه ریزی (شاید بهتره بگم برنامه نویسی) یکی از اولین کامپیوترهای دیجیتال الکترونیکی بود تا معادلاتی که فیزیکدانهای پروژه بهش میدادن حل کنه.بعدا که نتایج نشون داد این اتفاق نخواهد افتاد،ایالات متحده از بمب اتم استفاده کرد،اول در نیومکزیکو تستش کرد،بعد دوتاشو بر ضد ژاپن استفاده کرد.
غیر از پروژه منهتن و مدتی که در آزمایشگاههای تلفن بل کار میکرده،معمولا به تدریس به عنوان استاد جایگزین در دانشگاه های مختلف مشغول بوده.
آقای همینگ همچنین بنیانگذار و رئیس "انجمن ماشینهای رایانشی" بودن که این انجمن در سال ۱۹۶۸ جایزه تورینگ رو دریافت کرده.خودشون هم جوایز و افتخارات متعددی از طرف IEEE و سایر موسسات و همچنین دانشگاه های مختلف دریافت کرده.
نظر ایشون در مورد رایانش علمی (Scientific Computing) در اول کتاب "روشهای عددی" مشخص هست که نوشته : The purpose of computing is insight, not numbers. (هدف رایانش بینش است،نه اعداد)


پی نوشت ۱ : بیشتر منبعم واسه جمع کردن این مطلب ویکیپدیا بوده.
پی نوشت ۲ : اول میخواستم در مورد "کریستوفر هیچنز" بنویسم،به مناسبت مرگش.بعدا دیدم دیدگاه هاش ممکنه یه کمی بحث برانگیز بشه بیخیال شدم.توصیه میکنم خودتون کمی در موردش مطالعه کنید.
 

dzzv_13

مدیر مهندسی فناوری اطلاعات
مدیر تالار
جفری بزوس






جفری بزوس در سال ۱۹۶۴ به دنیا امد. زندگی پدر و مادر او بیش از یک سال دوام نداشت و زمانی که جف نوزاد بود، انها از هم طلاق گرفتند. مادر جف در حالی که جف ۵ سال بیشتر نداشت برای رهایی از بی خانمانی با یک مهاجر کوبایی که برای تحصیل به امریکا مهاجرت کرده بود ازدواج کرد.

جف در زمان کودکی علاقهٔ زیادی به موضوعات مختلف علمی داشت و با ذهن کنجکاو خود گوشهٔ کوچکی از گاراژ خانه را تبدیل به کارگاهی برای انجام ازمایشاتش کرده بود.از همین دوران بودکه او رویای تبدیل شدن به یک مرد بزرگ را در سر می‌پروراند.

جف پس از اتمام تحصیالاتش در چندین شرکت شروع به کار کرد، شرکت فیتل یکی از این شرکت‌ها بود که بر روی پیاده سازی شبکه‌های کامپیوتری فعالیت می‌کرد و بعد از ان وارد شرکت کامپیوتری SHAW شد. اما این مشاغل بارویای کودکی جف فاصلهٔ بسیاری داشت. در این دوران بود که ایده‌ای در ذهن وی شکل گرفت و همزمان با آن توجهش به رشد بی نظیر شبکهٔ جهانی وب معطوف شد.او در کمال تعجب دید که رشد استفاده از اینترنت در سال ۱۹۹۴ نسبت به سال قبل ۲۳ برابر شده است!


همین جا بود جف ایدهٔ خود را با شبکهٔ جهانی وب تواًم ساخته و به فکر ساخت یک وب سایت برای معرفی عناوین کتاب‌ها کرد. مزایای این وب سایت نیز کاملا وی را توجیه کرده بود:

۱.عدم نیاز به تهیهٔ کاتالوگ فیزیکی

۲.کاهش شدید هزینه ها

۳.افزایش سرعت در عملیات خرید

۴.امکان تغییر روزانهٔ کاتالوگ و ...

اما در کنار تمام این مزایا یک خطر بزرگ جف را تهدید می‌کرد و ان سرمایه گذاری بر روی یک چیز جدید، مبهم و غیر قابل اعتماد به نام اینترنت بود که تا آن زمان همهٔ مردم ان را یک وسیلهٔ تفریحی و ارتباط جمعی می‌دانستند!


هنگامی که جف طرحش را با رییس خود در میان گذاشت و گفت که تصمیم دارد برای ایجاد یک کتاب فروشی انلاین کارش را ترک کند، رییسش او را به تجدید نظر تشویق کرد و به او گفت که روزی از این کارت پشیمان خواهی شد.جف در جوبا به او گفت:
«حتی اگر روزی شکست بخورم، اظهار پشیمانی نخواهم کرد، ولی اگر این کار را امتحان نکنم، تمام عمر پشیمان خواهم بود» (از خدا بخواییم که توی زندگیمون چنین افکاری داشته باشیم)

بعدها وی در گفت و گو با مجلهٔ تایم گفت:«به خود می‌بالیدم از این که ریسک بزرگی می‌کردم که هیچ کس حاضر به انجام ان نبود، تمام پایهٔ کار را روی چیزجدیدی به نام اینترنت می‌گذاشتم که معاملهٔ خطر ناکی بود.»
بزرگترین ریسک
جف بزوس از زمانی اتفاق افتاد که مادر و پدر خواندهٔ وی از ایدهٔ او پشتیبانی کرده و تمام درامد و پس انداز خود را که برای دوران بازنشستگی ذخیره کرده بودند به دست جف سپردند تا شاهد عمل جسورانهٔ وی باشند.(البته بعدها پاداش کارشان را گرفتند، زیرا میلیاردر شدند.)

بنظرم توی رشد آدمی همیشه یه دستهای پنهانی هست .. و برای بزوس اعتماد و محبت پدر و مادرش بودن .. (واسه ما کدومه ؟!!)

تاسیس آمازون :

جف نام Abracadabra به معنی ورد و طلسم(چیزی معادل «اجی مجی لا ترجی») را برای سایت برگزید، اما دوستانش او را متقاعد ساختند که این نام مناسبی نیست و سرانجام نام amazon.com را برگزیدند.رود آمازون نام بزرگترین رود جهان است است و جف نیز اعتقاد داشت که سایت کوچکش روزی به بزرگترین کتابخانهٔ جهان بدل خواهد شد.

راه حل‌های جف بزوس برای رهایی از بحران:

در سال ۲۰۰۰ شرکت امازون مانند بسیاری از شرکت‌های دیگر امتحان سختی را پس داد.امتحانی که در ان بسیاری از شرکت‌های اینترنتی ورشکست شده یا با شرکت‌های بزرگتر ادغام شدند.
در این سال قیمت سهام امازون افت شدیدی کرد و ۱۰۶دلار در دسامبر ۱۹۹۹ به ۴۱ دلار در سپتامبر ۲۰۰۰ رسید.امازون نیز به مرز ورشکستگی نزدیک شده بود اما جف که حاضر نبود از رویای کودکی خود دست بکشد بیکار ننشست.او ۱۳۰۰ نفر از کارمندان شرکت را کم کرد و کالاهایی که فروش کمی داشتند و سود اور هم نبودند را حذف کرده و شروع به بستن قراردادهایی برای خدمات بهتر به مشتریان و تسهیل حمل کالا کرد.
در پی این اقدامات نه تنها امازون و جف شکست نخوردند، بلکه در سال ۲۰۰۳ درآمد خالص امازون به ۷۳٫۲ میلیون دلار رسید. (به این میگن یه مدیر کارا)

سرانجام:
جف بزوس به رویای خود رسیده بود.مجلهٔ فوریس اعلام کرد در سال ۲۰۰۸ درآمد جف به ۸٫۷ میلیارد دلار رسیده و او در مکان ۳۵ ثروتمندترین مرد جهان ایستاده بود. کودک یتیمی که به رویای امازون دست پیدا کرد در سال ۲۰۱۰ نیز به ثروتی بیش از ۱۲٫۳ میلیارد دلار رسیده‌است.


===============
به نوشته هایی که با سبز مشخص کردم دقت کنید .. بنظرم هر کدومش میتونه واسمون یه درس باشه
از دوران کودکی - با کمترین امکانات شروع کردن - ایده دادن - رویایی بودن - نترسیدن از آینده - کاری کردن که کسی حاضر به انجامش نبود - راه حلهای مدیریتی - ایمان به کار خود
 
آخرین ویرایش:

Drago

پیشکسوت فعال فناوری اطلاعات
کاربر ممتاز
این هفته : دونالد کنوث

این هفته : دونالد کنوث

بعد از یه مدت زیاد تاخیر تاپیک رو ادامه میدیم.بهانه هایی از قبیل وقت نداشتم و اینترنت قطع بود هم هست که خودتون بلدین! اما به جاش یه آدم خیلی مهم رو معرفی میکنیم.




مطلب این هفته در مورد آقای Donald Ervin Knuth هست.از تلفظ اسمش شروع کنیم بهتره! با "دونالد" و "اروین" که مشکل ندارید؟ البته درستش "دانلد" هست!
فامیلی ایشون براساس فونوتیکی که ویکیپدیا اعلام میکنه ke-nooth خونده میشه،یعنی "که نوث" خونده میشه و "کنوث" نوشته میشه.البته خیلی ها به اشتباه "ناث" هم میخونن و در ویکیپدیای فارسی "کنوت" نوشته شده که بازم اشتباهه (و باید تصحیح بشه).منظورم از "خیلی ها" اون دوستمه که منو با ایشون آشنا کرد!!

در تاثیر این آقا بر دنیای برنامه نویسی (و کلا علم کامپیوتر) یکی از نویسنده های سایت scienceblogs.com اینطور مینویسه :
اگر شما نمیدانید کنوث کیست،حتما برنامه نویس نیستید.اگر برنامه نویس هستید و نمیدونید کنوث کیه،خب ... من نمیدونم تا حالا توی کدوم غار بودید اما احتمالا باید اخراج بشید.
راستش میخواستم اول یه کم از کارهاش مهمش بگم،بعد یه مختصر زندگینامه،ولی دیدم زندگینامه رو خیلی راحت با یه جستجو میتونید پیدا کنید و حفظ کردن زندگینامه افراد یه کم عجیب غریبه! پس اول کارهای مهم رو میگیم بعد هم نکات اضافی و جالب.(زندگینامه رو میتونید توی این لینک ها پیدا کنید : + + + )

مهم ترین کتابی که نوشته "هنر برنامه نویسی" (The Art Of Computer Programming) هست که الگوریتم های مختلف برنامه نویسی رو توضیح میده و تحلیل میکنه.دو تا کتاب دیگه هم داره که یکیش یه رمان کوتاه مربوط ریاضی هست و یکی دیگه هم یه کتاب مذهبیه.هنر برنامه نویسی از منابع مهم علم کامپیوتر در جهان حساب میشه.

تحلیل و طراحی الگوریتم ها...یه واحد درسی که جالبه اما سخته،نه؟! خب پایه گذارش کی بوده؟ اقای کنوث.بله ایشون به نام "پدر تحلیل الگوریتمها" ملقب هستند.

یه چیز دیگه در مورد ایشون اینه که یه مفهومی به نام "برنامه نویسی ادیبانه" (Literate Programming) رو مطرح کرده.این مفهوم میاد میگه کدی که شما مینویسید (و بر اساس پارادایم برنامه نویسی ساخت یافته نوشته شده) برای ماشین نوشته شده و خوندنش واسه آدمها سخته.حالا بیایم یه جوری بنویسیمش که شکل و ظاهرش برای خواندن افراد آسون باشه،مثل یه مطلب ادبی.

آقا حرف خالی که نمیشه! نمیشه بشینی اون دور بگی که این کارو بکنید اون کارو نکنید.دانلد کنوث وقتی مفهوم برنامه نویسی ادیبانه رو مطرح کرد،چند تا ابزار (نرم افزار) هم واسه این کار ابداع کرد که بعدا توضیح میدیم.این ابزارها کمک میکنن که از یه کد منبع (Source Code) ادیبانه بشه دو نمایش (ارائه) بدست آورد : یکی که برای کامپایل کردن و خوانده شدن توسط کامپایلر مناسبه (کد درهم رو برهم)، یکی هم که برای بررسی به عنوان یه سند (Document) قالب بندی شده استفاده میشه.
از برنامه هایی که طراحی کرده میشه به TeX اشاره کرد.به فارسی "تِک" خونده میشه و معمولا نوشته میشه.این یه نرم افزار حروفچینی هست که بین مهندسین و دانشمندان حوزه‌ی ریاضی،فیزیک و علوم کامپیوتر بسیار معروف و مشهوره و خیلی هم کاربرد داره.در اصل هدف طراحی این سیستم این بوده که اول از همه هرکسی بتونه با تلاش محدود و منطقی یه کتاب خوب بنویسه و دوم اینکه نتایج این سیستم روی کامپیوترهای مختلف یکسان باشه.
تک رو مثلا روی این فرمول اجرا میکنیم ${-b\Pm\sqrt{b^2-4ac}\over{2a}}$ و نتیجه اش میشه این :





چون تک یه برنامه آزاد و رایگانه میشه توش تغییراتی ایجاد کرد و یه چیزایی بهش اضافه کرد،واسه همینه که برنامه های دیگه ای که آخرشون به TeX ختم میشه زیاد دیده میشه.
برنامه مشهور دیگه ای به اسم MetaFont (فراقلم) هم داره که معمولا کنار تک استفاده میشه.

دانلد کنوث خیلی وقته که آدرس ایمیل نداره.سال 1990 به همکاراش اعلام کرده که دیگه آدرس ایمیل نخواهد داشت تا بتونه روی کاراش تمرکز کنه.البته هول نشید،از سال 1975 تا 1990 آدرس ایمیل داشته،بیشتر از زمانی که من و شما داشتیم! به جای ایمیل از مکاتبه‌ی فله ای استفاده میکنه،یعنی چند ماه یکبار جواب همه نامه ها رو با هم میده.

دونالد کنوث توی دانشگاه استنفورد درس میده،به عنوان استاد افتخاری.همون موقع یه پیشنهاد کار هم از "سازمان امنیت ملی" یا همون NSA داشت،که اون رو رد کرد و دانشگاه رو پذیرفت.(فرقی هست بین دانشمند و تاجر،بین استاد و سیاستمدار)

یه سری طنزهای حرفه ای هست که ایشون به خاطرشون معروف شده :
  • ایشون اعلام کرده به هرکسی که غلطی توی کتابش پیدا کنه (چاپی) دو دلار و پنجاه و شش سنت یعنی 2.56$ جایزه میده.چرا دو دلار و پنجاه و شش سنت؟ چون 256 سنت در مبنای 16 برابر 1 دلار هست! و به هرکسی هم که "پیشنهاد ارزشمند" داشته باشه سی و شش سنت جایزه میده.جالبه که واقعا چک مینوشته به این مبلغ و میفرستاده واسه طرف.یه مقاله توی نشریه ای در دانشگاه MIT چک های دونالد کنوث رو "جزء برترین جایزه های یادگاری در حوزه کامپیوتر" معرفی کرده.سال 2008 مجبور شد به خاطر کلاهبرداری بانکی فرستادن چک رو متوقف کنه.از اون موقع به بعد به کسایی که غلط پیدا میکنن یه "مجوز برداشت" از حساب عمومیش در بانک خیالی "Bank of San Serriffe" میفرسته (یه موقعی یه نفر ملت رو گذاشت سر کار گفت یه جزیره ای هست به اسم Sans Serriffe! همه ماها میدونیم که Sans Serif اسم یه فونته!! بعد خیلی روی این شوخی مانور دادن،کنوث هم اومد یه بانک توش تاسیس کرد و ... )
  • ورژن های نرم افزار "تک" اینجوری نیست که اولیش 1 باشه،دومی 2 و ... اینجوریه که اولی 3 هست،دومی 3.1 ، سومی 3.14 بعدی 3.141 و ... و کلا عدد پی خواهد بود همیشه!
  • مثل تک که ورژن هاش عدد پی بود،متافونت هم عدد نپر (e) هست.
  • یه بار زیر یکی از کدهاش نوشته : "مراقب باگ های کد بالا باشید.من فقط نشان دادم که صحیح است،آنرا امتحان نکردم."!
  • از بچگی با پدرش به کلیسا میرفته و به اون ارگ کلیسا (ارغنون لوله ای) هم خیلی علاقه داشته.بعدها یکی ازش میخره و تو خونه میزاره و مینوازه.آخر کتاب هنر برنامه نویسی،توی فهرست کلمات یه ورودی هست که نوشته "حق امتیاز،استفاده شده در،405" و وقتی که صفحه 405 رو نگاه میکنی هیچ مطلبی در مورد "حق امتیاز" دیده نمیشه ولی یه نموداری در مورد "آرایش ارغنونی" (توی مدیریت رکوردها روی دیسک استفاده میشه) هست.حدس میزنن که اون ارگ رو با حق امتیاز کتابش خریده!
  • اولین مقاله "علمی"اش در مجله مدرسه بود و در سال 1957 منتشر شد که اسمش "سامانه پاتچبی برای وزنها و معیارها" بود.توی اون مقاله واحد طول رو "پهنای شماره 26 مجله Mad" معرفی کرده بود و نام واحد نیرو رو هم "whatmeworry" (آنچه ازش نگرانم) گذاشته بود! همون سال مجله Mad در شماره 33 اون مطلب رو چاپ کرد.(مجله مد از معروفترین مجلات طنز ایالات متحده است و پاتچبی هم یه شوخیه که زیادی جدی گرفته شده!)
  • ایشون از زمان مدرسه یه ایده تو ذهنش بوده که باهاش توی مسابقات استعدادیابی هم شرکت میکنه،بعدها هم توسعه اش میده و در آخر هم باعث تعریف سیستم "چهارتایی با پایه مختلط" میشه.این سیستم از 2i به عنوان پایه استفاده میکنه و توش تمام اعداد رو بدون نیاز به علامت (مثبت یا منفی) میشه با چهار رقم 0 و 1 و 2 و 3 نشون داد.
این هم عکس چکی که واسه یه نفر از کسایی که غلط کتاب رو پیدا کردن فرستاده :




از جایزه هایی که برده میشه از اینا اسم برد :
  • First ACM Grace Murray Hopper Award, 1971
  • Turing Award, 1974
  • National Medal of Science, 1979
  • Franklin Medal, 1988
  • John von Neumann Medal, 1995
  • Harvey Prize from the Technion, 1995
  • Kyoto Prize, 1996
  • Fellow of the Computer History Museum, 1998
  • Katayanagi Prize, 2010
  • BBVA Foundation Frontiers of Knowledge Award, 2010
  • Stanford University School of Engineering Hero Award, 2011
 
آخرین ویرایش:

Drago

پیشکسوت فعال فناوری اطلاعات
کاربر ممتاز
من واقعا از همه دوستانی که این تاپیک رو دنبال میکنن معذرت میخوام.الان توی شرایطی هستم که اصلا تمرکز ندارم.فعالیت های روزمره،حتی درس خوندنم هم تحت استرس و تمرکز کم به هم ریخته،چه برسه به تاپیک.
امیدوارم هفته بعد بتونم با یه پست خوب و سرگرم کننده این موضوع رو جبران کنم.
 

danialfx

عضو جدید
کاربر ممتاز
من واقعا از همه دوستانی که این تاپیک رو دنبال میکنن معذرت میخوام.الان توی شرایطی هستم که اصلا تمرکز ندارم.فعالیت های روزمره،حتی درس خوندنم هم تحت استرس و تمرکز کم به هم ریخته،چه برسه به تاپیک.
امیدوارم هفته بعد بتونم با یه پست خوب و سرگرم کننده این موضوع رو جبران کنم.

بگذار بعد کنکور امیرجان. دو هفته دیگه منتظر پستت هستیم.
 

Drago

پیشکسوت فعال فناوری اطلاعات
کاربر ممتاز
این هفته : نیکولا تسلا

این هفته : نیکولا تسلا

خب کنکور هم تمام شد و با خیال راحت با دانشمندان دیگه آشنا میشیم.


نیکولا تسلا در سال ۱۸۵۶ در امپراطوری اطریش-مجارستان در کرواسی کنونی به دنیا آمد و بعدها در سال ۱۸۸۴ به ایالات متحده رفت.
مهم ترین و پر سروصدا ترین کارش توسعه‌ی "جریان متناوب" یا همون AC (مخفف Alternate Current) هست و مهم ترین رقیبش توماس ادیسون.تسلا برای تولید جریان متناوب موتور القایی درست کرد که توضیحش توی این بحث نمیگنجه.بعدها در سری اختراعات کل سیستم جریان متناوب رو کامل و اجرایی کرد.جالبه که این سیستم هنوز تقریبا دست نخورده مونده!

وقتی که تسلا به آمریکا رفت فقط ۴ سنت پول داشت.بنابراین رفت و استخدام توماس ادیسون شد.بنابر یه سری روایات،ادیسون تسلا رو برای کار روی اشکالات و کمبودهای سیستم جریان مستقیم ،در عوض ۱۰۰،۰۰۰ دلار پاداش ترغیب کرده.بعد از اینکه کار تموم شده و تسلا پولش رو درخواست کرده،ادیسون بهش نداده و تسلا هم استعفا داده.(۱۰۰ هزار دلار اون زمان! مثلا ۱۰ میلیون دلار الان) اینطوری شده که کار روی جریان متناوب رو بیشتر دنبال کرده.

ادیسون نظرات تسلا در مورد جریان متناوب رو به درد نخور میدونسته و جریان مستقیم رو برتر میدیده.اما تسلا نظریاتش در مورد جریان مستقیم و نظریه های توسعه یافته تر رو وقتی تمام کرد که داشت برای ادیسون بیل میزد!

تسلا نظریه داد،معروف شد و تونست حمایت های مالی بگیره و در آخر هم یه آزمایشگاه تاسیس کرد.هیچوقت ازدواج نکرد اما دوستان معروفی مثل مارک تواین داشت.جالبه بدونید تسلا گیاه خوار بود.

تسلا هیچوقت نتونست جایزه نوبل رو ببره.سال ۱۹۱۵ ادیسون و تسلا با هم نامزد جایزه نوبل شدند،اما هیچکدوم انتخاب نشدند.شایعه شده که دلیلش دشمنی این دوتا با هم و اینکه حاضر نبودن با هم برنده باشن بوده.

شرکت وستینگ هاوس حق امتیاز سیستم تسلا رو خرید و برای تولید برق برای روشنایی ازش استفاده کرد.همچنین با استفاده از سیستم تسلا و آبشار نیاگارا برق شهر نیویورک رو هم تامین کردن.

روشی که تسلا برای اختراع داشت،الهام گرفتن و دیدن جزئيات اختراع در ذهن قبل از ساختنش بود.ادیسون از روش آزمون و خطا استفاده میکرد.

الان هرجا لامپ روشنه شما سریع یاد ادیسون میفتید،نه؟ لامپ فلوئورسنت (مهتابی) رو تسلا اختراع کرد!

میدونستید که تسلا موفق شد جریان برق رو به طول ۲۵ مایل ( تقریبا ۴۰.۲ کیلومتر) به صورت بیسیم انتقال بده و باهاش ۲۰۰ تا لامپ رو روشن کنه.در همون موقع شرکت هایی که ساپورتش میکردن (شرکت های تولید برق) دیدن اینجوری منافعشون به خطر میفته پروژه رو پشتیبانی نکردن...بنابراین ما هنوز از سیم استفاده میکنیم!!

خیلی ها اعتقاد دارن که رادیو رو مارکنی (Marconi) اختراع کرد،اما این اختراع به نام تسلا به ثبت رسیده و دادگاه عالی ایالات متحده هم در سال ۱۹۴۳ در جریان دعوای حقوقی،حق رو به تسلا داده.همچنین تسلا طرحی داده بود که در اون گفته شده بود شاید بشه به وسیله امواج رادیویی کشتی ها رو توی آب شناسایی کرد،این طرح پایه ای برای تولید رادار شد.

میدونید تسلا توی گاوصندوقش چی نگه میداشت؟ طرح اختراعاتش؟ اسناد ثبت اختراع؟ مدارک علمی؟ خیر! توی گاوصندوق مدارک شهروندی (Citizenship) امریکاش رو نگه میداشت.همیشه گفته که این موضوع براش خیلی مهم بوده.

آخرین اختراع تسلا چیزی بوده به نام "اشعه مرگ".یه پرتو متمرکز از الکتریسیته (برق) که بتونه هواپیماها و موشک های دشمن رو از بین ببره.این اختراع هیچوقت کامل نشد،اما گام های اولیه با حمایت دولت ایالات متحده از آزمایشگاه تسلا برای ادامه کار برداشته شد.تسلا قبل از اینکه بتونه اختراع رو تکمیل و تست کنه از دنیا رفت.

همونطور که حتما تا حالا به نظرتون اومده ادیسون و تسلا خیلی باهم مشکل داشتن.البته به نظر میاد بیشتر ادیسون قصد خراب کردن تسلا رو داشته.مثلا یه بار ادیسون در حضور عده زیادی ۶۶۰۰ ولت برق رو وصل میکنه به یه فیل واسه اینکه نشون بده جریان متناوب تسلا چقدر خطرناکه!! فیل بیچاره در جا مرد.(جریان مستقیم برای ولتاژ بالا و مسافت زیاد مناسب نیست) درحالی که اگه جریان متناوب نبود سیگنال های رادیویی هم نبود.

تسلا در سال ۱۹۴۳ در اتاق یک هتل از دنیا رفت.در اون زمان بسیار فقیر و بدهکار بود،چون همیشه تمام ثروتش رو روی اختراعات و آزمایش هاش خرج میکرد.واحد چگالی شار مغناطیسی در دستگاه SI به افتخار ایشون تسلا نام گذاری شده و با T نشون داده میشه.


 

sougmad

عضو جدید

روحش شاد و یادش گرامی
ولی پدرمونو در آورد با این جریان متناوبش :(:D


مرسی جناب دراگو:gol:


----------------------------------------------------------------------

راستی
یه سئوال فنی!
نمیشه از مشاهیر تاریخی هم مطلب بذاریم؟؟
مثلا کوروش کبیر:love:
یا فوتبالیستا؟؟
مثلا TOTTI یه عزیز:D
 
آخرین ویرایش:

JUMONG360

کاربر فعال تجارت الکترونیک
ممنون.چند جا راجع به تسلا مطلب خوندم 2 سال پیش.قسمت آخر می گن یه تحریفه که تو تاریخ نوشته شده. تسلا کارش رو کامل کرد.و حتی این طرح رو توسعه داد و پایه گذار یه چیزی شبیه هارپ بوده.الله اعلم.خلاصه تحقیق روی این دانشمند کار زیاد داره.
 

Drago

پیشکسوت فعال فناوری اطلاعات
کاربر ممتاز
راستی
یه سئوال فنی!
نمیشه از مشاهیر تاریخی هم مطلب بذاریم؟؟
مثلا کوروش کبیر:love:
یا فوتبالیستا؟؟
مثلا TOTTI یه عزیز:D
چرا نمیشه؟ توی اولین پست توضیح دادم که اصلا مهم نیست طرف در چه زمینه ای فعالیت داشته یا در قید حیات هست یا خیر.
در مورد هر کس که خواستید مطلب بزارید.
اینی هم که میگم در حد توصیه است نه قانون : ترجیحا آخری هفته ها (۵شنبه و جمعه) مطلب بزارید و ترجیحا مطلب بیشتر در مورد نکات جالب زندگی طرف باشه وگرنه بیوگرافی های رسمی همه جا هست! شایعات،افسانه ها و ... هم قبول میشه،اینجا قرار نیست منبع معتبری باشه!
از هر نوع مطلب هم استقبال میشه،حتی اگه آخرهفته نزارید یا بیوگرافی باشه!
 
بالا