آجرک الله یا علی بن موسی الرضا ع .... ویژه شهادت امام کاظم علیه السلام

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز
بسم الله الرحمن الرحیم


سلام بر تو، که وارث نیکان و آبروبخش نیاکانی.

سلام بر تو، که نیازمندان را باب الحوائجی.


سلام بر نام معطر و زیبایت، که الهام بخش صبوری و شکیبایی و بردباری و حلم است.
سلام بر سجاده ای که از اشکهایت خیس می شد.


و بر زمینی که پیشانی و صورت بر آن می نهادی.
و بر آن دستها، که به درگاه خدا می گشودی.


سلام بر آن گوهرهای غلطانی که از آسمان چشمانت بر گونه نورانی ات می چکید.
سلام بر مرقد نورافشانت، که آسمان تیره عراق را روشن و جانهای شیعیان مظلوم آن دیار را گلشن ساخته است.

سلام بر تو و بر پدران و فرزندانت، بر شیفتگان و پیروانت.


سلام بر تو، که مایه افتخار اسلامی و شیعه به وجود تو می بالد.




شهادت مظلومانه ی امام هفتم شیعیان، آقا موسی بن جعفر (ع) را به پیشگاه ارجمند امام زمانمان تسلیت عرض مینماییم.... و تسلیت ویژه به پسر بزرگوارشان امام رضا (ع) و به دختر گرامیشان خانم حضرت معصومه (س) میگوییم.

و تسلیت میگوییم به شما دلسوختگان و عاشقان ایشان


التماس دعا
....................................................................


همراهان تاپیک های مهدیه.... تالار اسلام و قرآن

 

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز

حضرت امام موسی بن جعفر(علیه السلام)، معروف به کاظم و باب الحوائج و عبد صالح در روز یکشنبه 7 صفر سال 128 قمری در روستای «ابواء»، دهی در بین مکّه و مدینه، متولّد گردید.

نام مادر آن حضرت، حمیده است.

آن حضرت در 25 رجب سال 183 قمری ، در زندان هارون الرّشید عبّاسی در بغداد، در 55 سالگی به دستور هارون مسموم گردید و به شهادت رسید.

مرقد شریفش در کاظمین، نزدیک بغداد، زیارتگاه شیفتگان حضرتش می باشد.
 

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز
براساس طبیعت، محیط و شرایط زندگی امام کاظم علیه‌السلام بررسی زندگی آن حضرت به سه مرحله تقسیم می‌شود.

مرحله نخست


از ولادت آن حضرت در سال 128 ه.ق تا شهادت امام جعفرصادق علیه‌السلام در سال 148 ه.ق را دربردارد. در این مدت، او شاگرد پدر بزرگوارش بود. در این دوره بیست ساله، علم الهی و توانایی بالایی امام در مناظره و گفت‌و‌گوهای علمی تبلور یافت، تا آنجا که هنوز پنج سال از زندگی خود را پشت سر نگذاشته بود که ابوحنیفه را با ادله و برهان محکم به سکوت واداشت.

مرحله دوم

این مرحله پس از شهادت امام صادق علیه‌السلام و رهبری دینى، علمى، سیاسی و تربیتی امام کاظم علیه‌السلام آغاز شد. در این فضا و شرایط سخت سیاسى، بیم آن می‌رفت که جان امام در معرض خطر قرار گیرد. به همین علت، امام ششم در زمان حیات خود، امام کاظم علیه‌السلام را یکی از پنج جانشین خود معرفی کرد. به این ترتیب، برنامه منصور را برای از میان برداشتن فیزیکی امام هفتم خنثی کرد. این مرحله تا زمان مرگ منصور (158 ه.ق) ادامه داشت. پس از او مهدی و هادی به قدرت رسیدند. در زمان آنها که بیش از بیست سال به درازا کشید، فضای باز و آزادی نسبى، به‌ویژه در روزگار مهدى، برای اهل‌بیت و پیروان ایشان فراهم شد.

[h=2]مرحله سوم[/h]این مرحله از زندگی امام کاظم علیه‌السلام با حکومت هارون‌الرشید هم‌زمان بود. هارون در سال 170 ه.ق به قدرت رسید. او در کینه‌توزی و دشمنی با اهل‌بیت علیه‌السلام و علویان، پس از برادرش هادی و پدرش مهدى، شهره بود. امام در این دوره از زندگی خود با تنگناها و سختی‌های فراوانی روبه‌رو شد. هنوز هارون‌الرشید در آغاز راه بود که امام را در سیاه‌چال‌ها به بند کشید. گاهی حضرت را در بصره و زمانی در بغداد به زندان می‌سپرد. این سال‌های طاقت‌فرسا، با دیگر سال‌ها متفاوت بود؛ زیرا هارون همواره درصدد کوچک کردن امام و کاستن از منزلت آن حضرت بود.
اگر موضع‌گیری امام را در قبال منصور و مهدی در نظر بگیریم، می‌بینیم که فعالیت خود را علیه حکومت‌هارون فزونی می‌بخشید، اما با وجود اینکه علویان از اقدام‌های انقلابی علیه هارون‌الرشید پرهیز می‌کردند، هارون اهل‌بیت علیه‌السلام و پیروان آنان و به‌ویژه امام کاظم علیه‌السلام را در تنگنا قرار داد.
حضرت کاظم علیه‌السلام در آن شرایط و نیز در پی سخت‌گیری حاکمیت بر علویان، تمام توان خود را برای رسیدن به هدف‌های الهی و انجام دادن وظایفی که بر دوش داشت، به ‌کار بست. او سیاست‌های هارون را به ‌خوبی می‌شناخت و می‌دانست که تصمیم نهایی هارون، از میان برداشتن اوست. امام این مطلب را نیز دریافته بود که هارون، حتی میانجیگری اطرافیان خود را دراین‌باره نمی‌پذیرد. بنابراین، با ایستادگی در برابر خواسته‌های هارون، همه سختی‌ها را به جان خرید.

آن بزرگوار، وظایف خود را با دقت و ژرف‌نگری به انجام رساند و به امامت فرزندش علی بن موسی الرضا علیه‌السلام وصیت کرد. سرانجام در زندان سندی بن شاهک، در روز 25 رجب سال 183 ه.ق به شهادت رسید و در گورستان قریش در بغداد به خاک سپرده شد.



 

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز
خراسان، راضی است که «رضا»ی تو را دارد.


شیراز، حمد می کند که «احمد» تو در آنجاست.


قم، «عاصمه » تشیع و فقاهت، «معصومه » تو را در بردارد.



و ... شهرها و روستاهای بسیار، نوادگان تو را چونان گنجی در سینه های خود به امانت نگه می دارند و هر کدام منبع برکتهای فراوانند.



حتی «حوزه علمیه »، درخت پرثمری است که در بوستان حرم دخترت روییده وشکوفه ای است که بر شاخه «حرم اهل بیت » شکفته است.



سلام بر تو و بر اراده و صبوری ات.

سلام بر تو، که حکومت ستم، از نستوهی تو به ستوه می آمد.

زندانبانان، اسیر صفا و عبودیت تو می شدند.
سلام بر تو و بر تن رنجورت که در ژرفای تاریک مطامیر، محبوس و معذب بود، و برجنازه مطهرت که بر «جسر بغداد» نهاده شد.

سلام بر تو ... امام مظلوم و مسموم، زجر دیده زندان جفا، رداپوش محنت در راه خدا، جرعه نوش جام بلا، به عشق مولا مبتلا.
سلام بر تو و بر حرم تو در کاظمین، که قبله اهل ولاست و کعبه عشق است و منزلگه شوق.

سلام بر تو، کاظم آل محمد(ص).
 

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز
قالَ الاِْمامُ الْکاظم(علیه السلام) :

1- تعقّل و معرفت



«ما بَعَثَ اللّهُ أَنْبِیاءَهُ وَ رُسُلَهُ إِلى عِبادِهِ إِلاّ لِیَعْقِلُوا عَنِ اللّهِ، فَأَحْسَنُهُمُ اسْتِجابَهً أَحْسَنُهُمْ مَعْرِفَةً لِلّهِ، وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللّهِ أَحْسَنُهُمْ عَقْلاً وَ أَعْقَلُهُمْ أَرْفَعُهُمْ دَرَجَةً فِى الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ.»:

خداوند پیامبران و فرستادگانش را به سوى بندگانش بر نینگیخته، مگر آن که از طرف خدا تعقّل کنند. پس نیکوترینشان از نظر پذیرش، بهترینشان از نظر معرفت به خداست، و داناترینشان به کار خدا، بهترینشان از نظر عقل است، و عاقلترین آنها، بلند پایه ترینشان در دنیا و آخرت است.

2- حجّت ظاهرى و باطنى



«إِنَّ لِلّهِ عَلَى النّاسِ حُجَّتَیْنِ، حُجَّةً ظاهِرَةً وَ حُجَّةً باطِنَةً، فَأمّا الظّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الاَْنْبِیاءُ وَ الاَْئِمَّةُ وَ أَمَّا الْباطِنَةُ فَالْعُقُولُ.»:

همانا براى خداوند بر مردم دو حجّت است، حجّت آشکار و حجّت پنهان، امّا حجّت آشکار عبارت است از: رسولان و پیامبران و امامان; و حجّت پنهانى عبارت است از عقول مردمان.
 

Carlina

عضو جدید
کاربر ممتاز
 

abolfaZZzl

عضو جدید
کاربر ممتاز
شهادت مظلومانه ی مولامون باب الحوئج امام موسی کاظم علیه السلام رو به امام زمان (عج) و به شما عزیزان تسلیت میگم.
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذالک.
 

m4material

مدیر تالار مهندسی مواد و متالورژی
مدیر تالار
بسم رب الاولياء

با سلام به تمام دوستان عزيز و گرامي و تشكر ويژه به خواهر بزرگوارمون صباحت خانم استارتر محترم تاپيك
بنده هم به نوبه خودم شهادت باب الحوائج،‌حضرت امام موسي كاظم رو تسليت عرض ميكنم و ان شاءاله همگي دوستان بهره مند از نور لطف و هدايت آن امام همام و فرزندان و پدران بزرگوارشان باشيم
فكر كنم بهترين پستها در اين تاپيك ميتونه احاديث ايشان باشه و گل سرسبد اين احاديث ،‌آنهايي است به هشام خطاب شده و با اجازتون يكي از احاديث خوب و مفيد و جامع ايشان رو اينجا ميذارم


هشام بن حكم گويد: موسى بن جعفر عليهم‏السلام به من فرمود: اى هشام خداى تبارك و تعالى صاحب عقل و فهم را در كتاب مژده داده است و فرموده (20 سوره 39) آن بندگانم را كه هر سخن را شنوند و از نيكوترش پيروى كنند مژده بده، ايشانند كه خدا هدايتشان كرده و ايشانند صاحبان عقل.

اى هشام همانا خداى متعال بواسطه عقل حجت را براى مردم تمام كرده و پيغمبران را بوسيله بيان يارى كرده و بسبب برهانها بر ربوبيت خويش دلالتشان نموده و فرموده است (160 سوره 2) خداى شما خدائيست يگانه كه جز او خدائى نيست و رحمان و رحيم است. در آفرينش آسمانها و زمين و تفاوت شب و روز و كشتى ‏هائيكه به سود مردم در دريا روانست و آبى كه خدا از آسمان فرو آورد كه زمين را بعد از موات شدنش زنده گرداند و از همه جنبندگان در آن پرا كند و گردش بادها و ابرى كه بين آسمان و زمين زير فرمانست نشانه‏ايست بر ربوبيت ما براى مردمى كه تعقل كنند.

اى هشام خدا اينها را دليل بر شناسائى خود قرار داده كه مسلما مدبرى دارند، پس فرموده است (160 سوره 25) و شب و روز خورشيد و ماه را به خدمت شما گماشت و ستارگان تحت فرمان اويند در اينها براى گروهى كه عقل خود را بكار اندازند نشانه‏ ها است

و باز فرمود (70 سوره 40) اوست كه شما را از خاكى آفريد آنگاه از نطفه‏اى آنگاه از پاره گوشتى سپس شما را بصورت طفلى بيرون آورد تا هنگاميكه به كمال نيرو برسيد و بعدا پير شويد و بعضى از شما پيش از پيرى بميرد و به مدتى معين برسد شايد تعقل كنيد.

و باز فرموده: همانا در گردش شب و روز و رزقيكه خدا از آسمان فرستاد كه زمين را بعد از موات شدنش زنده كرد و در گردش بادها (و ابر مسخر در فضا) براى آنها كه تعقل مى‏كنند نشانه‏هائيست

و باز فرمود (16 سوره 57) زمين را بعد از موات شدنش زنده مى‏كند، اين آيات را براى شما بيان مى‏كنيم شايد تعقل كنيد.

و نيز فرمود(4 سوره 13) و باغها از تاك و كشتزار و نخلستان جفت هم و جدا از هم كه همه از يك آب مشروب مى‏شوند ليكن ميوه بعضى را بر بعضى ديگر برترى داده‏ايم در اينها آياتيست براى كسانيكه تعقل كنند

و فرمود (24 سوره 30) از جمله آيه‏هاى وى اين است كه برق را براى بيم و اميد به شما بنماياند و آسمان آبى نازل كند تا زمين را پس از موات شدنش زنده كند در اينها براى مردمى كه تعقل مى‏كنند نشانه‏هائى است

و باز فرمود (153 سوره 6) بگو بيائيد آنچه را پروردگارتان به شما حرام كرده بخوانم: اينكه چيزى را با او شريك مى ‏كنيد و با پدر و مادر نيكى كنيد و فرزندان خود را از بيم تنگدستى نكشيد كه شما و آنها را ما روزى مى‏ دهيم و به كارهاى زشت چه عيان و نهانش نزديك نشويد و تنى را كه خدا محترم داشته نكشيد مگر به حق. اينها است كه خدا شما را به آن سفارش كرده شايد تعقل كنيد.

و نيز فرمود (28 سوره 30) مگر بعضى از بردگان شما نسبت به امواليكه به شما داده‏ايم شريكتان مى‏باشند تا دارائى برابر باشيد و از آنها چنانچه از يكديگر مى‏ترسيد بترسيد آيات خود را اينگونه براى مردمى كه تعقل مى‏كنند شرح مى‏دهيم.

اى هشام پس خداوند صاحبان عقل را اندرز داده و به آخرت تشويقشان نموده (33 سوره 6) زندگى دنيا جز بازيچه و سرگرمى نيست و سراى آخرت براى پرهيزگاران بهتر است چرا تعقل نمى‏ كنيد.

اى هشام سپس خدا كسانى را كه كيفرش را تعقل نمى‏ كنند بيم داده و فرموده (138 سوره 37) سپس ديگران را هلاك ساختيم شما صبحگاهان و هنگام شب به آنها مى‏گذريد پس چرا تعقل نمى‏كنيد

و فرموده (35 سوره 29) ما به مردم اين دهكده بسبب گناهى كه مى‏كرده‏اند عذابى از آسمان فرمود آريم از اين حادثه براى آنها كه تعقل مى‏كنند نشانه‏اى روشن بجا گذاشته‏ايم. اى هشام عقل همراه علم است

و
خدا فرموده (43 سوره 29) اين مثلها را براى مردم ميزنيم و جز دانشمندان تعقل نمى‏كنند اى هشام سپس كسانى را كه تعقل نمى‏كنند نكوهش نموده
و فرموده (166 سوره‏2) و چون به مشركان گويند از آنچه خدا نازل كرده پيروى كنيد گويند: نه، بلكه از آئينى كه پدران خويش را بر آن يافتيم پيروى ميكنيم. و گرچه پدرانشان چيزى تعقل نكرده و هدايت نيافته بودند و فرموده داستان كافران چنانستكه شخصى به حيوانى كه جز صدائى و فريادى نمى‏شنود بانگ زند ايشان كرانند و لالانند، كورانند پس تعقل نمى‏كنند،

و فرموده (43 سوره 10) بعضى از آنها بسويت گوش فرا دهد اما مگر تو ميتوانى بكران در صورتيكه تعقل هم مى‏كنند بشنوانى

و باز فرموده (47 سوره 25) مگر گمانبرى بيشتر آنها مى‏شنوند يا تعقل مى‏كنند؟!ايشان جز به مانند چارپايان بلكه روش ايشان گمراهانه‏تر است.

(15 سوره 49) با شما دسته جمعى كار زار نكنند مگر از درون دهكده‏اى مستحكم يا از پشت ديوارها، دليرى ايشان ميان خودشان با شدت است، گمانبرى باهمند اما دلهاشان پراكنده است، چنين است زيرا آنها گروهى هستند كه تعقل نمى‏كنند.

و فرموده (44 سوره 2) خود را از ياد مى‏بريد در صورتى كه كتاب آسمانى مى‏خوانيد مگر تعقل نمى‏كنيد اى هشام خدا اكثريت را نكوهش نموده

و فرموده (117 سوره 6) اگر بخواهى از اكثريت مردم زمين پيروى كنى ترا از راه خدا به در برند. و فرمود (25 سوره 31) و اگر از آنها بپرسى كه آسمانها و زمين را آفريده مسلما مى‏گويند: خدا، بگو ستايش مخصوص خداست اما اكثريت آنها نمى‏دانند.

و فرمود: (63 سوره 29) و اگر از آنها بپرسى كه از آسمان باران فرستد و زمين مواترا بدان زنده كند قطعا مى‏گويند: خدا، بگو: حمد خدا را اما اكثريت آنها تعقل نمى‏كنند. اى هشام سپس اقليت را ستوده و فرموده (13 سوره 34) و كمى از بندگانم شكر گزارند

و فرموده (24 سوره 38) (بسيارى از شريكان به يكديگر ستم كنند مگر كسانيكه ايمان دارند و كار شايسته كنند) و آنها كمند

و فرموده (29 سوره 4) تنها يك مرد با ايمان از خاندان فرعون كه ايمانش را پنهان ميداشت گفت: ميخواهيد مردى را بكشيد كه مى‏گويد: پروردگارم خداست؟!

و فرموده (43 سوره 11) جز اندكى بنوح ايمان نياوردند و فرمود: (38 سوره 6) ليكن بيشترشان نمى‏دانند و فرموده (103 سوره 5) و بيشترشان تعقل نمى‏كنند. فرموده (؟) و بيشترشان ادراك نميكنند. اى هشام سپس خداوند از صاحبان عقل به نيكوترين وجه ياد نموده و ايشان را بهترين زيور آراسته و فرموده (282 سوره 2) خدا بهر كه خواهد حكمت دهد و هر كه حكمت گيرد خير بسيار گرفته است و جز صاحبان عقل در نيابند. و فرموده (5 سوره 3) آنها كه دانش ريشه دارند گويند بقرآن ايمان داريم تمامش از نزد پروردگار ما است ولى جز صاحبان عقل در نيابند. و فرموده (187 سوره 3) همانا در آفرينش آسمانها و زمين و رفت و آمد شب و روز براى صاحبان عقل نشانه‏هاست. و فرموده (20 سوره 13) مگر آنكه ميداند آنچه از پروردگارت بتو نازل شده حق است، مانند شخص كور است تنها صاحبان عقل در ميبابند. و فرموده (10 سوره 39) مگر آنكه در اوقات شب در حال سجده و قيام مشغول عبادت است و از آخرت بيم دارد و برحمت پروردگارش اميدوارست (مانند غير او است) بگو مگر كسانيكه دانند با كسانيكه ندانند يكسانند صاحبان عقل در مى‏يابند. و فرموده (29 سوره 38) كتاب پر بركتى را بسويت فرستاديم تا در آياتش تدبر كنند و تا صاحبان عقل متذكر شوند. و فرموده (57 سوره 40) موسى را هدايت داديم و آن كتاب را كه هدايت و پند صاحبان عقل بود ميراث بنى اسرائيل كرديم. و فرموده (56 سوره 51) و پند ده كه پند دادن مؤمنان را سود دهد. اى هشام خداى تعالى در كتابش مى‏فرمايد (37 سوره 50) همانا در اين كتاب ياد آورى است براى كسى كه دلى دارد (يعنى عقل دارد) و فرموده (12 سوره 31) (همانا بلقمان حكمت داديم) فرمود مقصود از حكمت عقل و فهم است.

اى هشام لقمان بپسرش گفت: حق را گردن نه تا عاقلترين مردم باشى همانا زيركى در برابر حق ناچيز است پسر عزيزم دنيا درياى ژرفى است كه خلقى بسيار در آن غرقه شدند (اگر از اين دريا نجات مى‏ خواهى) بايد كشتيت در اين دريا تقواى الهى و آكنده آن ايمان و بادبانش توكل و ناخدايش عقل و رهبريش دانش و لنگرش شكيبائى باشد.

اى هشام براى هر چيز رهبرى است و رهبرى عقل انديشيدن و رهبر انديشيد خاموشى است و براى هر چيزى مركبى است و مركب عقل تواضع است، براى نادانى تو همين بس كه مرتكب كارى شوى كه از آن نهى شده‏ ئى.

اى هشام ‏خدا پيغمبران و رسولانشرا بسوى بندگان نفرستاد مگر براى آنكه از خدا خردمند شوند (يعنى معلومات آنها مكتسب از كتاب و سنت باشد نه از پيش خود) پس هر كه نيكوتر پذيرد معرفتش بهتر است و آنكه بفرمان خدا داناتر است عقلش نيكوتر است و كسيكه عقلش كاملتر است مقامش در دنيا و آخرت بالاتر است:

اى هشام خدا بر مردم دو حجت دارد: حجت آشكار و حجت پنهان، حجت آشكار رسولان و پيغمبران و امامانند عليه السلام و حجت پنهان عقل مردم است. اى هشام عاقل كسى است كه حلال او را سپاسگزارى باز ندارد و حرام بر صبرش چيره نشود.

اى هشام هر كه سه چيز را بر سه چيز مسلط سازد بويرانى عقلش كمك كرده است: آنكه پرتو فكرش را به آروزى درازش تاريك كند و آنكه شگفتيهاى حكمتش را بگفتار بيهوده‏اش نابود كند و آنكه پرتو اندرز گرفتن خود را بخواهشهاى نفسش خاموش نمايد (هر كه چنين كند) گويا هوس خود را برويرانى عقلش كمك داده و كسى كه عقلش را ويران كند دين و دنياى خويش را تباه ساخته است. اى هشام چگونه كردارت نزد خدا پاك باشد كه دل از فرمان پروردگارت باز داشته و عليه عقلت از هوست فرمان برده باشى.

اى هشام صبر بر تنهائى نشانه قوت عقل است. كسى كه از خدا خردمندى گرفت از اهل دنيا و دنياطلبان كناره گيرد و به آنچه نزد خداست بپردازد و خدا انيس وحشت او و يار تنهائى او و اندوخته هنگام تنگدستى او و عزيز كننده اوست بى‏فاميل و تبار.

اى هشام حق براى فرمانبردارى خدا بپا داشته شد، نجاتى جز بفرمانبردارى نيست و فرمانبردارى بسبب علم است و علم با آموزش بدست آيد و آموزش بعقل وابسته است و علم جز از دانشمندان الهى بدست نيايد و شناختن علم بوسيله عقل است.

اى هشام كردار اندك از عالم چند برابر پذيرفته شود و كردار زياد از هواپرستان و نادانان پذيرفته نگردد.

اى هشام همانا عاقل به كم و كاست دنيا با دريافت حكمت خشنود است و با كم كاست حكمت و رسيدن به دنيا خشنود نيست از اين رو تجارتشان سودمند گشت.

اى هشام همانا خردمندان زياده بر احتياج از دنيا را كنار نهادند تا چه رسد به گناهان با اينكه ترك دنيا فضيلت است و ترك گناه لازم.اى هشام عاقل به دنيا و اهل دنيا نگريست و دانست كه دنيا جز با زحمت دست ندهد و به آخرت نگريست و دانست كه آن هم جز با رحمت نيايد پس با زحمت در جستجوى پاينده‏تر آن برآمد (يعنى چون ديد به دست آوردن دنيا و آخرت هر دو احتياج به زحمت دارد با خود گفت چه بهتر كه اين زحمت را در راه تحصيل آخرت پاينده متحمل شوم).

اى هشام خردمندان از دنيا رو گردانيده به آخرت روى آوردند زيرا ايشان دانستند كه دنيا خواهان است و خواسته و آخرت هم خواهان است و خواسته و كسى كه خواهان آخرت باشد دنيا او را بجويد تا روزيش را بطور كامل از دنيا برگيرد و كسى كه دنيا طلبد آخرت او را جويد يعنى مرگش در رسد و دنيا و آخرتش را تباه سازد.

اى هشام كسى كه ثروت بدون مال و دل آسودگى از حسد و سلامتى دين خواهد بايد با تضرع و زارى از خدا بخواهد كه عقلش را كامل كند زيرا عاقل به قدر احتياج قناعت كند و آنكه به قدر احتياج قناعت كند بى ‏نياز گردد و كسى كه بقدر احتياج قناعت نكند هرگز بى ‏نيازى نيابد.

اى هشام خدا از مردمى شايسته حكايت كند كه آنها گفته‏اند (8 سوره‏3) (پروردگارا بعد از آنكه ما را هدايت فرمودى دلهاى مان را منحرف مساز و ما را از نزد خويش رحمتى بخشاى كه تو بخشاينده‏اى) چون دانستند كه دلها منحرف شوند و به كورى و سرنگونى گرايند. همانا از خدا نترسد كسى كه از جانب خدا خردمند نگردد و كسى كه از جانب خدا خرد نيابد دلش بر معرفت ثابتى كه بدان بينا باشد و حقيقتش را دريابد بسته نگردد و كسى كه به دين سعادت رسد كه گفتار و كردارش يكى شود و درونش با برونش موافق باشد زيرا خدايى كه اسمش مبارك است بر عقل درونى پنهان جز به ظاهرى كه از باطن حكايت كند دليلى نگذاشته است.

اى هشام امير المؤمنين عليه السلام مى‏فرمود: خدا با چيزى بهتر از عقل پرستش نشود و تا چند صفت در انسان نباشد عقلش كامل نشده است مردم از كفر و شرارتش در امان و به نيكى و هدايتش اميدوار باشند. زيادى مالش بخشيده زيادى گفتارش بازداشت شده باشد. بهره او از دنيا مقدار قوتش باشد. تا زنده است از دانش سير نشود. ذلت با خدا را از عزت با غير خدا دوست‏تر دارد. تواضع را از شرافت دوست‏تر دارد. نيكى اندك ديگران را زياد و نيكى بسيار خود را اندك شمارد همه مردم را از خود بهتر داند و خود را از همه بدتر و اين تمام مطلب است. اى هشام عاقل دروغ نگويد اگر چه دلخواه او باشد.

اى هشام كسى كه مردانگى ندارد دين ندارد كسى كه عقل ندارد مردانگى ندارد. با ارزش‏ترين مردم كسى است كه دنيا را براى خود منزلى نداند. همانا براى هدفهاى شما بهائى جز بهشت نيست پس آنرا به غير بهشت نفروشيد.

اى هشام امير المؤمنين عليه السلام مى ‏فرمود: از جمله علامات عاقل اين است كه سه خصلت در او باشد.
1- چون از او پرسند جواب دهد 2- و چون مردم از سخن در مانند او سخن گويند 3- و رأيى اظهار كند كه به مصلحت همگنان باشد كسى كه هيچ يك از اين صفات ندارد احمق است، اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: در صدر مجلس نبايد نشيند مگر مردى كه اين سه خصلت يا يكى از آنها را داشته باشد و كسى كه هيچ ندارد و در صدر نشيند احمق است. و حسن بن على عليه السلام فرمود حاجات خود را از اهلش خواهيد عرض شد اهلش كيانند اى پسر پيغمبر؟ فرمود: آنها كه خدا در كتابش بيان كرده و ياد نموده و فرموده: تنها صاحب دلان پند گيرند. و آنها خردمندانند. و على بن حسين عليهما السلام فرمود: همنشينى با خوبان صلاح انگيز است و حسن اخلاق دانشمندان عقل خيز و فرمانبرى از حاكمان عادل كمال عزت است و بهره بردارى از ما كمال مردانگى و رهنمائى مشورت خواه اداى حق نعمت است و خوددارى از آزار نشانه كمال عقل است و آسايش تن در دنيا و آخرت.

اى هشام عاقل به كسى كه بترسد تكذيبش كند خبر ندهد و از آنكه نگرانى مضايقه دارد چيزى نخواهد و به آنچه توانإ؛ نيست وعده ندهد و به آنچه در اميدواريش سرزنش شود اميد نبندد و به كارى كه بترسد در آن درماند اقدام نكند.


اصول كافى جلد 1 صفحه: 14 رواية: 12
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
[FONT=&quot]اشعار شهادت امام کاظم (ع) - مجتبی صمدی شهاب[/FONT]
[FONT=&quot]موسای طور غربتم[/FONT] [FONT=&quot] و خسته و بی عصا
مجروح عشق هستم و محکوم بی خطا

افتاده ام به گوشه زندان[/FONT]
[FONT=&quot] بی کسی
در حسرتم به دیدن یک بار آشنا

زندانی بدون ملاقات عالمم
کز اهل و از عشیر‌ه ی خود گشته ام جدا

در قعر تیرگی نفسم بند آمده
از دود شعله ی ستم و قحطی هوا

گاهی که خواب می بردم فکر میکنم
هستم چو یک کبوتر آزاد[/FONT]
[FONT=&quot] در فضا

پر می کشم ز دام و در آفاق می پرم
در دست باد هر طرفی می روم رها

ناگه ولی به ضرب لگد می پرم ز خواب
جا می کند به پیکر من جای ردّ پا

زخم فلز به گردن من دائمی شده
سرتا به پا شکسته تنم زیر چکمه ها

در سجده بسکه پیکر من آب رفته است
انگار روی خاک فتاده است یک عبا

گیسوی من به پنجه ی دشمن گرفته خو
مثل جنازه روی زمین می کشد مرا

وقتی که خسته می شوم از لطمه های او
می گریم از اسارت زنهای کربلا

باران آتش و سر بر نیزه بود و سنگ
آواز و رقص و هلهله شده پاسخ عزا
***مجتبی صمدی شهاب***[/FONT]

[FONT=&quot] [/FONT]
 

M A S III

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امشب شب عزای امام عالمین است
دل را هوای قبر غریب کاظمین است
باب الحوائج امشب حاجت روا گردیده
مهدی به یاد جدش، صاحب عزا گردیده


* آجرک الله یا بقیه الله
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
[h=5]امام در زندان بصره
[/h] امام در يك زندان بسر نبرد ، در زندانهاى متعدد بسر برد . او را از اين زندان به آن زندان منتقل مى كردند ، و راز مطلب اين بود كه در هر زندانى كه امام را مى بردند ، بعد از اندك مدتى زندانبان مريد مى شد .
اول امام را به زندان بصره بردند . عيسى بن جعفر بن ابى جعفر منصور ، يعنى نوه منصور دوانيقى والى بصره بود . امام را تحويل او دادند كه يك مرد عياش كياف و شرابخوار و اهل رقص و آواز بود . به قول يكى از كسان او : اين مرد عابد و خداشناس را در جايى آوردند كه چيزها به گوش او رسيد كه در عمرش نشنيده بود .
در هفتم ماه ذى الحجه سال 178 امام را به زندان بصره بردند ، و چون عيد قربان در پيش بود و ايام به اصطلاح جشن و شادمانى بود ، امام را در يك وضع بدى ( از نظر روحى ) بردند . مدتى امام در زندان او بود . كم كم خود اين عيسى بن جعفر علاقه مند و مريد شد . او هم قبلا خيا ل مى كرد كه شايد واقعا موسى بن جعفر همانطور كه دستگاه خلافت تبليغ مى كند مردى است ياغى كه فقط هنرش اين است كه مدعى خلافت است ، يعنى عشق رياست به سرش زده است .

ديد نه ، او مرد معنويت است و اگر مسئله خلافت براى او مطرح است از جنبه معنويت مطلب مطرح است نه اينكه يك مرد دنيا طلب باشد . بعدها وضع عوض شد . دستور داد يك اطاق بسيار خوبى را در اختيار امام قرار دادند و رسما از امام پذيرايى مى كرد . هارون محرمانه پيغام داد كه كلكاين زندانى را بكن . جواب داد من چنين كارى نمى كنم .
اواخر ، خودش به خليفه نوشت كه دستور بده اين را از من تحويل بگيرند والا خودم او را آزاد مى كنم ، من نمى توانم چنين مردى را به عنوان يكزندانى نزد خود نگاه دارم . چون پسر عموى خليفه و نوه منصور بود ، حرفش البته خريدار داشت .

منبع:سایت شهید آوینی
 
آخرین ویرایش:

M A S III

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از جهان رفته با قلب خسته/نزد زهرای پهلو شکستهراحت از جور و زنجیر کین شد/خاک غم بر سر مسلمین شدخدایا! به حق تن رنجور موسی بن جعفر، فرج مهدی منتظَر را برسان.
 

M A S III

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امروز تقویم‏ها در سکوت خود فقدان تو را به سوگ نشسته‏اند.
معصومه علیهاالسلام در پایان انتظار خود، اشک بر گونه‏ها دوانیده است.
کبوتران حرم دخترت، شور و شوق پرواز را از دست داده‏اند و ماتم آن گنبد طلایی، آسمان را سیاه می‏کند.
معصومه جان! تسلیت!
 

M A S III

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خداحافظ ای دست‏های پاک عبادت!
خداحافظ ای پیشانی پینه بسته از تهجد شبانه!
خداحافظ ای نور خدا در تاریکی‏های زمین!
خداحافظ ای معدن انوار علم و وارث سکینه نیاکان پاک!
خداحافظ ای کوچه‏های غریبه کاظمین!
خداحافظ ای سال‏ها زندان، سال‏ها غل و زنجیر!
خداحافظ ای سال‏ها انتظار!
بگذار و بگذر؛ خشت خشت دیوارهای تاریک زندان را و لحظه لحظه تنهایی‏ات را!
 

M A S III

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یا حضرت معصومه، ای یادگار زهرا
بزم عزا به پا کن امشب برای بابا
ای شیعیان بیارید عطر و گلاب و قرآن
موسی بن جعفر آزاد، گردد ز کنج زندان
*شهادت غریبانه ی امام کاظم-ع تسلیت باد*
 

فرهيخته

عضو جدید
کاربر ممتاز







يا باب الحوائج

يا رب رضاي من بود آندر رضاي تو
که اينسان اسير بند گران براي تو

روز و شبم به ظلمت زندان يکي بود
هر چند روشن است دلم از ضياي تو

از بي کسي و ظلمت زندان مرا چه باک
چون مونسم تويي و منم مبتلاي تو

سخت است درد غربت و هجران و انتظار
اما چه غم که سهل شود در هواي تو

از سوز زهر، جان به لب آمد مرا ولي
شادم که مي‌رسم به وصال لقاي تو

ديگر ز عمر سيرم و از زندگي بري
خواهم که جان خويش نمايم فداي تو

آن کنج خلوتي که براي عبادتت
مي‌خواستم، نصيب شدم از عطاي تو

اي حجت خداي که باب الحوائجي
داد اميد بر تو "مويد" گداي تو

"سيد رضا مؤيد"











 

m4material

مدیر تالار مهندسی مواد و متالورژی
مدیر تالار
بسم الله الرحمن الرحیم
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
كنيزك در زندان امام كاظم عليه السلام
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=


در کتاب بحارالانوار آمده است که عامرى گفت:

هارون الرشيد کنيزى ‏خوش سيما به زندان امام موسى کاظم(عليه السلام) فرستاد تا آن ‏حضرت را آزار دهد. امام در اين باره فرمود: به هارون بگو: «"بَلْ أَنتُم بِهَدِيتِکُمْ تَفْرَحُونَ"؛ بلکه شماييد که به هديه خود شادمانيد. مرا به اين کنيز و امثال ‏او نيازى نيست.»
هارون از اين پاسخ خشمگين‏ شد و به فرستاده خويش گفت: «به نزد او برگرد و بگو که ما تو را نيز به‏ دلخواه تو نگرفتيم و زندانى‏ نکرديم و آن کنيز را پيش‏ او بگذار و خود بازگرد.» فرستاده فرمان هارون را به انجام رساند و خود بازگشت.

با بازگشت‏ فرستاده، هارون از مجلس خويش برخاست و پيشکارش را به زندان امام ‏موسى کاظم(ع) روانه کرد تا از حال آن زن تفحّص کند. پيشکار آن زن را ديد که به سجده افتاده و سر از سجده برنمى ‏دارد و مى‏ گويد: "قدوس سبحانک ‏سبحانک".هارون از شنيدن اين خبر شگفت زده شد و گفت: به خدا موسى بن جعفر، آن کنيز را جادو کرده است. او را نزد من بياوريد.

کنيز را که ‏مي ‏لرزيد و ديده به آسمان دوخته بود در پيشگاه هارون حاضر کردند. هارون از او پرسيد : «اين چه حالى است که دارى؟»

کنيز پاسخ گفت: «اين حال، حال موسى ‏بن جعفر است. من نزد او ايستاده بودم و او شب و روز نماز مى ‏گذارد. چون از نماز فارغ شد زبان به تسبيح و تقديس خداوند گشود.
من از او پرسيدم: سرورم! آيا شما را نيازى نيست تا آن را رفع کنم؟ او پرسيد: مرا چه نيازى به تو باشد؟ گفتم: مرا براى رفع حوايج شما بدين جا فرستاده ‏اند. گفت: اينان چه هدفى دارند؟ کنيز گفت: «پس نگريستم ‏ناگهان بوستانى ديدم که اول و آخر آن در نگاه من پيدا نبود، در اين ‏بوستان جايگاه‌هايى مفروش به پر و پرنيان بود و خدمتکاران زن و مردى‏ که خوش سيماتر از آنها و جامه‏ اى زيباتر از جامه آنها نديده بودم، بر اين‏ جايگاه‌ها نشسته بودند.
آنها جام ه‏اى حرير سبز پوشيده بودند و تاج‌ها و درّ و ياقوت داشتند و در دست‌هايشان آبريزها و حوله‏ ها و هرگونه طعام‏ بود. من به سجده افتادم تا آن که اين خادم مرا بلند کرد و در آن لحظه ‏پى ‏بردم که کجا هستم . »

هارون گفت: «اى خبيث! شايد به هنگامى که در سجده بودى، خواب ‏تو را در گرفته و اين امور را در خواب ديده باشى؟»کنيز پاسخ داد: «به خدا سوگند نه سرورم. پيش از آن که به سجده روم‏ اين مناظر را ديدم و به همين خاطر به سجده افتادم . »


هارون به پيشکارش گفت: «اين زن خبيث را نزد خود نگه دار تا مبادا کسى اين سخن را از او بشنود.»

زن به نماز ايستاد و چون در اين باره از او پرسيدند، گفت: «عبد صالح (امام موسى کاظم‏ عليه السلام) را چنين ديدم.» اين ماجرا چند روز پيش از شهادت امام کاظم عليه السلام رخ ‏داد اما آن زن تا زمان مرگش به همين حال بود.

سر شب تا به سحر گوشه زندان چه كنم
دل آشفته چو گیسوى پریشان چه كنم

گاه پروانه صفت سوختم از هجر رضا
گاه چون شمع مرا سینه سوزان چه كنم

آرزویم به جهان دیدن روى پسر است
سوختم، سوختم از آتش هجران چه كنم

كنج زندان، بلا گشته ز هجران رضا
تیره تر روز من از شام غریبان چه كنم

نه رفیقى به جز از دانه زنجیر مرا
نه انیسى به جز از ناله و افغان چه كنم

به خدا دورى معصومه و هجران رضا
مى كُشد عاقبتم گوشه زندان چه كنم

از وطن كرده مرا دور، جفاى هارون
من دل خسته سرگشته و حیران چه كنم

گلى از خار ندید، این همه آزار كه من
دیدم از طعنه این مردم نادان چه كنم

سرنگون كاش شود خانه هارون پلید
كه چنین كرد مرا بى سر و سامان چه كنم

هر كجا مرغ اسیرى است، ز خود شاد كنید
تا نمرده است، ز كنج قفس آزاد كنید

مُرد اگر كنج قفس، طایر بشكسته پرى
یاد از مردن زندانى بغداد كنید

چون به زندان، به ملاقاتى محبوس روید
از عزیز دل زهرا و علىّ یاد كنید

كُند و زنجیر گشائید، ز پایش دم مرگ
زین ستمكارى هارون، همه فریاد كنید

چار حمّال، اگر نعش غریبى ببرند
خاطر موسى جعفر، همه امداد كنید

تا دم مرگ، مناجات و دعا كارش بود
گوش بر زمزمه آن شه عبّاد كنید

پسرش نیست، كه تا گریه كند بر پدرش
پس شما گریه بر آن كشته بیداد كنید

نگذارید كه معصومه خبردار شود
رحم بر حال دل دختر ناشاد كنید

 

امالیا

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=3][/h]
سخنان برگزيده امام كاظم ‏عليه السلام:


زيارت قبر پدرم، موسى بن جعفرعليه السلام، مانند زيارت قبر حسين‏ عليه السلام است.
*

امام كاظم همواره از بيم خدا مى‏گريست، چندان كه محاسنش از اشك تر مى‏شد.


سه چيز تباهى مى‏آورد: پيمان شكنى، رها كردن سنّت و جدا شدن از جماعت.


كمك كردن تو به ناتوان، بهترين صدقه است.


اگر به تعداد اهل بدر (مؤمن كامل) در ميان شما بود، قائم ما قيام مى‏كرد.


كسى كه هر روز خود را ارزيابى نكند، از ما نيست.


در هر چيزى كه چشمانت مى‏بيند، موعظه‏ اى است.


هر كس خشم خود را از مردم باز دارد، خداوند عذاب خود را در روز قيامت از او باز مى‏دارد.


هر گاه سه نفر در خانه ‏اى بودند، دو نفرشان با هم نجوا نكنند؛ زيرا نجوا كردن، نفر سوم را ناراحت مى‏كند.


مبادا از خرج كردن در راه طاعت خدا خوددارى كنى، و آن‏گاه دو برابرش را در معصيت خدا خرج كنى.


التماس دعا

 

امالیا

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سخنان برگزيده امام كاظم ‏عليه السلام:


زيارت قبر پدرم، موسى بن جعفرعليه السلام، مانند زيارت قبر حسين‏ عليه السلام است.
*

امام كاظم همواره از بيم خدا مى‏گريست، چندان كه محاسنش از اشك تر مى‏شد.


سه چيز تباهى مى‏آورد: پيمان شكنى، رها كردن سنّت و جدا شدن از جماعت.


كمك كردن تو به ناتوان، بهترين صدقه است.


اگر به تعداد اهل بدر (مؤمن كامل) در ميان شما بود، قائم ما قيام مى‏كرد.


كسى كه هر روز خود را ارزيابى نكند، از ما نيست.


در هر چيزى كه چشمانت مى‏بيند، موعظه‏ اى است.


هر كس خشم خود را از مردم باز دارد، خداوند عذاب خود را در روز قيامت از او باز مى‏دارد.


هر گاه سه نفر در خانه ‏اى بودند، دو نفرشان با هم نجوا نكنند؛ زيرا نجوا كردن، نفر سوم را ناراحت مى‏كند.


مبادا از خرج كردن در راه طاعت خدا خوددارى كنى، و آن‏گاه دو برابرش را در معصيت خدا خرج كنى.


التماس دعا

 

abolfaZZzl

عضو جدید
کاربر ممتاز
بپرهیز از متابعت هواهای نفسانی، زیرا که درین کار سرانجامی جز درجازدگی و فرومایگی نیست و دارو و چاره ی آن نیز جز در مخالفت وترک هوای نفس نخواهد بود. امام موسی کاظم(ع)
 

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از خودم

چون غروبت به تماشا بنشیند خورشید / صبح فردا دگرت باز نبیند خورشید
عالم ار سلسله شمس و کواکب گردد / ندهد شمه ای از نورت و خائب گردد
یا ابالسجن دگر ناله نکن ، آسوده / مادرت را بنگر بال و پرش بگشوده
گذر از حزن جهان و دل ایام غمین / باغ فردوس بود متنظر موسی دین

(موسی=moosi)
 
بالا