آثار شگفت حدیث شریف کساء

JavadMessi

مدیر بازنشسته
حدیث کساء
جابربن عبدالله انصاری از فاطمه علیهاسلام روایت می‌کند که فرمود:
یک روز پدرم رسول خدا نزد من آمد. سپس فرزندانم حسن و حسین و بعد امیرالمؤمنین علی وارد شدند. همه در زیر یک عبا جمع شدیم.
پدرم دو طرف عبا را گرفت و با دست راست به آسمان اشاره کرد و عرضه داشت:« پروردگارا! اینها اهل بیت و نزدیکان من هستند؛ گوشت آنها گوشت من و خون آنها خون من است. هر که آنها را بیازارد، مرا آزرده است. با آن کس که با اینها جنگ کند، در جنگم و با آن کس که با اینها مدارا کند، مدارا می‏کنم. دشمنانشان را دشمن دارم و دوستانشان را دوست دارم. اینها از منند و من از اینهایم. پروردگارا! صلوات و برکات و رحمت و آمرزش و رضایت خود را بر من و بر اینها فرو فرست و آنها را از هر گونه رجس و پلیدی پاک و مطهر گردان.»

خداوند عزوجل خطاب فرمود که ای ملائکه! آسمان و زمین و ماه و خورشید و ستارگان را خلق نکردم مگر برای محبت این پنج نور پاک که در زیر این عبا قرار گرفته‏اند.»
آن‌گاه جبرئیل این آیه را بر پیامبر نازل کرد:« انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهر کم تطهیرا»؛ (احزاب، آیه 33) ( پروردگار اراده می‌کند آلودگی و پلیدی را از اهل بیت پاک کند و آنان را مطهر گرداند.)

فواید خواندن حدیث کساء



حضرت آيت الله ميرسيدعلي موحد ابطحي اصفهاني
روشـن است كه براى ارتباط با خداوند عالم، هـيچ‌گونه محدوديت مكانى وجود ندارد. در هر مكانى مى‌توان با پروردگار عالم ارتباط برقرار كرد و حاجات خود را از او طلبيد؛ ولى مسلم است كه مكان‌هاى پاك و مقدس، از يك سو، در ايجاد زمينه‌ى روحى بهتر، براى توجه قلبى به عالم اعلا و از سوى ديگر، به دليل عنايات خاص پروردگار به آن مكان‌ها، داراى آثار ويژه‌اى هستند. آن‌چه در جمع بندى روايات در ارتباط با مكان دعا قابل بيان است، آن‌كـه اگـر دعـا و نـيـايـش در مكان‌هايى چون مسجدالحرام، كنار خانه‌ى كعبه، حرم مطهر امام حسين(عليه السلام) به ويژه زير قبّه آن بزرگوار[1] و اگر هيچ يك از اين‌ها ميسر نشد، در مسجد مقدسى صورت گيرد، زودتر به نتيجه مى‌رسد. به منظور روشن شدن نقش مكان در استجابت دعا به ذكر يك روايت بسنده مى‌كنيم.

خداوند دوست دارد در مكان‌هايى او را ياد كنند
ابوهاشم جعفرى، يكى از ياران برجسته‌ى امام هادى(عليه السلام) مى‌گويد: روزى امام(عليه السلام) بيمار شدند و از من و محمد بن حمزهـ از ديگر ياران حضرتـ خواستند كه نزد ايشان برويم. محمد بن حمزه پيش از من نزد امام(عليه السلام) رفته بود و پس از بازگشت از منزل امام(عليه السلام)، به من گفت: حضرت مى‌خواهند كسى را به كربلا بفرستيم تا در حرم امام حسين(عليه السلام) براى شفاى ايشان دعا كند. به محمد بن حمزه گفتم: چرا به امام(عليه السلام) جواب مثبت ندادى؟ من خود به كربلا مى‌روم و براى شفاى حضرت دعا مى‌كنم. پس از آن وقتى به خانه‌ى امام هادى(عليه السلام) رفتم و خدمت ايشان رسيـدم، در پـاسـخ به خواسته‌ى حضرت گفتم: فدايتان شوم! خودم به كربلا مى‌روم و در آن‌جا براى شمـا دعـا مـى‌كنـم. پـس از آن از محضـر امـام هـادى(عليه السلام) مرخص شدم. در راه، على بن بـلالـ يكى از ياران امام(عليه السلام)
ـ را ديدم و دستور امام را به اطلاع او رساندم. على بن بلال با تعجب پرسيد: امام هادى(عليه السلام) به كربلا چه كار دارند؟ ايشان خود امام هستند و عظمت دارند و عظمت ايشان كمتر از كربلا نيست و ...
ديگر بار نزد امام(عليه السلام) رفتم و سخن على بن بلال را خدمت ايشان عرض كردم. امام در پـاسـخ سـخـن او فـرمودند: به على بن بلال مى‌گفتى كه رسول خدا( صلي الله عليه و آله ) با آن‌كه عظمتشان از كعبه و حجرالاسود برتر بود، به دور كـعـبــه طـواف مـى‌كـردنـد و حـجـرالاسـود را مى‌بوسيدند. با آن‌كه حرمت مؤمن از كعبه برتر است، ‌خداوند دستور داده است كه مؤمنان دور كعبه طواف كنند. پس مكان‌هايى وجود دارد كه خداوند دوست دارد در آن‌ها او را ياد كنند و از او چيزى بخواهند. من هم دوست دارم كه در اين گونه مكان‌ها ]‌كه نمونه‌اى از آن كربلاست‌[ برايم دعا شود.
سپس امام(عليه السلام) خطاب به من فرمودند: «اى ابوهاشم! چرا اين مطالب را به على بن بلال نگفتى؟» من در پاسخ عرض كردم: «فدايتان شوم! اگر من نيز به اين خوبى اين نكات را مى‌دانستم، به طور حتم آن‌ها را به او مى‌گفتم و در مورد دستور شما چون و چرا نمى‌كردم».[2]

تسليم بودن در برابر ولايت اهل بيت(عليهم السلام)، شرط پذيرش دعا از سوى خداوند است
اگر چه هرگونه توجهى به پروردگار عالم تأثيرى انكار ناپذير دارد، ولى اين نكته را نيز بايد در نظر گرفت كه براى وارد شدن به هرجا و كسب توفيق كامل در هر كار، بايد از راه آن وارد شد. قرآن مجيد در اين زمينه مى‌فرمايد: «وَلَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ اتَّقَى وَاْءْتُـوا الْبُيُـوتَ مِـنْ اْءَبْـوَابِهَا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ».[3]
بهترين راه در زمينه‌ى دعا و توسل، ‌راه‌هايى است كه اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام) خود به ما نشان داده‌اند و آن، پذيرفتن ولايت آن‌ها و تلاش و كوشش خالصانه در اين راه است. محمـدبن مسلم، از اصحاب امام باقر و امام صادق(عليه السلام)، در حديثى نقل مى‌كند: ‌ ‌
از امام(عليه السلام) پرسيدم: كسى را مى‌شناسيم كه در عبادت، خضوع و خشوع بسيار دارد، ولى امامت شما را نپذيرفته است؛ آيا عبادت‌ها و كـوشش‌هاى دينى او به حالش سودى دارد؟ امام(عليه السلام) در پاسخ فرمودند: اى ابامحمد! مثال ما اهل بيت، مثال آن خاندانى است كه در بنى اسرائيل بودند كه هرگاه چهل شب به درگاه خـدا راز و نياز مى‌كردند، دعايشان به اجابت مى‌رسيد، ولى يكى از آن‌ها چهل شب عبادت و راز و نياز كرد و دعايش مستجاب نشد. آن شخص نزد حضرت عيسى(عليه السلام) رفت و گلايه كرد و از آن بزرگوار خواست كه براى او دعا كنند. حضرت عيسى(عليه السلام) وضو گرفتند و نمازى خواندند و براى آن شخص دعا كردند. پس از آن، خداوند به پيامبرش وحى فرمود: بنده‌ى من از غير آن درى كه بايد نزدم آيد، آمد و دلش به نبوت شما ثبات و قرار نداشت و به همين دليل دعايش مستجاب نگرديد.
اين حديث شريف نشان مى‌دهد كه اعتقاد كامل و يقين استوار به پروردگار عالم، ‌پيامبر گرامى و ائمه اطهار(عليهم السلام)، شرط لازم براى استجابت دعاست و بدون باور داشتن ولايت اهـل بـيـت(عليهم السلام)، استجابت دعا با مانع روبه‌رو خواهد شد. ذكر حكاياتى چند در زمينه‌ى نقش اعتقاد به ولايت اهل بيت(عليهم السلام) و تلاش در راه آن‌ها در استجابت دعاها، مى‌تواند در توجه و آماده ساختن هرچه بيشتر خوانندگان عزيز سودمند افتد.

انگشتى كه براى اهل بيت(عليهم السلام)
قلم مى‌زند بايد شفا بخش باشد
نقل است زمانى فرزند محدث كبير، مرحوم آيت الله حاج شيخ عباس قمى، صاحب كتاب‌هاى متعدد علمى و كتاب مشهور "مفاتيح الجنان"، دچار عارضه بسيار سختى مى‌شود و آقايان پزشكان از معالجه او نوميد مى‌شوند. خبر به حاج شيخ عباس قمى مى‌رسد؛ ايشان در همان حال، انگشت خود را در استكان چاى مى‌زنند و مى‌گويند اين را به فرزندم بدهيد بخورد. اطرافيان همين كار را انـجـام مى‌دهند و بيمارى فرزند ايشان رو به بهبود مى‌رود. از مرحوم حاج شيخ عباس قمى مى‌پرسند: بر آن چاى چه دعايى خوانديد، كه اين همه اثر داشت؟ ايشان در پاسخ مى‌گويند: »اگر انگشتى كه يك عمر در مسير اهـل بـيـت(عليهم السلام) قلم زده اسـت؛ چنين اثرى نمى‌داشت، بايد آن را قطع مى‌كردم».

فضيلت و اثر حديث شريف كساء
به نقل از رسول خدا( صلي الله عليه و آله )
در بـخـش نهايى حديث شريف كساء كه راوى آن حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) هستند؛ آمده است كه حضرت على(عليه السلام)، از رسول خدا( صلي الله عليه و آله ) پرسيدند: چه اثر و فضيلتى براى اين واقعه از جانب خداوند قرار داده شده است؟ رسول خدا( صلي الله عليه و آله ) در پاسخ فرمودند: «قسم به آن‌كه به حق، مرا به پيامبرى مبعوث كرد، اين حديث در مجلسى از مجالس اهل زمين كه جمعى از دوستان و شيعيان ما در آن باشند، نقل نمى‌شود، مگر اين‌كه از جانب پروردگار عالم بر آن‌ها رحمت نازل مى‌شود و ملائكه بر آن جمع احاطه نموده و براى آن‌ها طلب مغفرت مى‌كنند و اگر در بين آن‌ها انـدوهـناك و غمگينى باشد، اندوه و غمش برطرف مى‌شود». امير مؤمنان على(عليه السلام) پس از شنيدن اين آثار و فضايل فرمودند: »به خدا سوگند! ما و شيعيانمان در دنيا و آخرت رستگار شديم و سعادت يافتيم».
سند حديث شريف كساء
تا كنون در تحقيقات انجام شده، درباره‌ى سند حديث شريف كساء، چند سند به دست آمده، كه در ذيل بدان اشاره مى‌شود:
قديمى‌ترين كتابى كه تا كنون به دست آمده و در بردارنده‌ى بخشى از حديث شريف كساء، به شكل فعلى است، كتاب "غُرَر الاخبار و دُرَر الا~ثار ديلمى]"4[، است كه "محى الدين غريفى [5] در كتاب خود، [6]حديث كساء را به نقل از آن آورده و گفته كه اين نسخه را در كتابخانه‌ى شير محمد همدانى ديده است.
گفتنـى اسـت مـؤسسـه تحقيقاتى "مكتبة العلامة المجلسى" نسخه‌ى خطى اين كتاب را يافته و در دست تحقيق دارد و به زودى به طبع خواهد رساند. اختلافات ميان اين متن و متن حديث كساء كه منتخب طريحى آن را نقل كرده و حديث كساء كنونى از آن اخذ شده است، نشان دهنده‌ى وجود طرق مختلف براى حديث كساء است. ]
كتاب ديگرى كه تاريخ كتابت آن، سال 1033 هـ.ق است، در بردارنده‌ى متن و ترجمه‌ى حديث شريف كساء است. نسخه‌ى خطى اين كتاب، در كتابخانه‌ى آيت الله العظمى مرعشى نجفى( رحمه الله عليه) به شماره‌ى 8954 موجود است و از آن نگهدارى مى‌شود.
كتاب ديگرى كه متن حديث كساء را نقل و آن را از حضرت فاطمه‌ى زهرا (سلام الله عليها) روايت كرده، "منتخب طريحى" است.[7] فخرالدين محمد طريحى )979-1085 هـ .ق( از علماى قرن يازدهم و هم عصر علامه‌ى مجلسى و نويسنده‌ى كتاب‌هاى چندى از جمله "مجمع البحرين"، "تفسير غريب القرآن" و "ضوابط الاسماء و الـرجـال" و ... است. علامه‌ى مجلسى( رحمه الله عليه) و علامه‌ى بحرانى از كتاب "منتخب طريحى" نقل حديث كرده‌اند.(8)
آيت الله العظمى مرعشى نجفى نيز او را بزرگ داشته و چنيـن ستوده‌اند: »علامه‌ى جليل القدر ثقة و ثبت، "فخـرالدين محمد على الطريحى الاسدى النجفى"، صاحب "مجمع البحرين]. ... "(9)
يكى ديگر از سندهاى حديث كساء مربوط به علامه "شيخ عبدالله بحرانى"، صاحب كتاب "عوالم العلوم" است. ايشان در حاشيه‌ى كتاب "عوالم "(نسخه‌ى ميرزا سليمان يزد) ، سند حديث شريف كساء را چنين نقل كرده است:
»راْءيت بخطّ الشيخ الجليل السيّد هاشم، عن شيخه السيّد ماجد البحرانى عن الحسن بن زين الدين الشهيد الثانى، عن شيخه المقدس الاردبيلى، عن شيخه على بن عبدالعالى الكركى، عن الشيخ على بن هلال الجزائرى، عـن الشيخ احمدبن فهدالحلّى، عن الشيخ على بن الـخازن الحائرى. عن الشيخ ضياء الدين على بن الشهيد الاول عن ابيه، عن فخرالمحققين، عن شيخه العلّامة الحلّى، عن شيخه المحقق، عن شيخه ابن نما الحلّى، عـن شيخـه محمد بن ادريس الحلى عن ابن حـمزة الطوسى صاحب "ثاقب المناقب" عن الشيخ الجليل محمد بن شهر آشوب عن الطبرسى صاحب "الاحتجاج" عـن شـيـخه الجليل الحسن بن محمد بن الحسن الطوسى، عن ابيه، شيخ الطائفه، عن شيخه الـمـفـيـد، عن شيخه ابن قولويه القمى عن شيخه الكلينى، عن على بن ابراهيم بن هاشم، عن ابيه، عن احمد بن محمد بن ابى نصر البزنطى عن قاسم بن يحيى الجلاء الكوفى، عن ابى بصير، عن ابان بن تغلب البكرى، عن جابر بن يزيد الجعفى عن جابر بن عبدالله الانصارى عن فاطمة الزهراء (سلام الله عليها) بنت رسول الله( صلي الله عليه و آله )».
تعدّد منابع موجود در قرن دوازدهم نشان مى‌دهد كه حديث شريف كساء در آن زمان، حديثى شناخته شده بوده است.
بزرگترين علماى شيعه مستنداً حديث كساء را از حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) نقل مى‌كنند
آيت الله العظمى حاج سيد صادق شيرازى نيز حديث كساء را به اين طريق از جابر بن عبدالله انصارى نقل مى‌كنند:
«عن والدى، عن الشيخ عباس القمى، عن الميرزا حـسين النورى، عن الشيخ مرتضى الانصارى، عن المولى احمد النراقى، عن السيد بحرالعلوم، عن الوحيد البهبهانى، عن ابيه الشيخ محمد اكمل، عن المولى مـحـمدباقر المجلسى، عن ابيه المولى محمد تقى المجلسى، عن الشيخ البهايى، عن ابيه الشيخ حسين عبدالصمد، عن الشهيد الثانى، عن احمد بن محمد بن خاتون، عن الشيخ عبدالعالى الكركى، عن على بن هلال الجزائرى، عن الشيخ على بن خازن الحائرى، عن احمد بن فهد الحلى، عن ضياء الدين على بن الشهيد الاول، عن ابيه محمد بن مكى العاملى، عن فـخر المحققين عن ابيه العلامه الحلى، عن خاله المحقق الحلى، عن ابن نما، عن محمد بن ادريس الحلى، ‌عن ابن حمزه الطوسى، عن محمد بن شهر آشوب، عن الطبرسى صاحب "الاحتجاج"، عن الحسن بن محمد بن الحسن الطوسى، عن ابيه شيخ الطائفه عن الشيخ المفيد، عن الشيخ الصدوق، عن ابيه عن على بن ابراهيم )حيلولة( و عن ابن قولويه، عن الشيخ الكلينى، عن على بن ابراهيم، عن ابيه ابراهيم بن هاشم، عن احمد بن محمد بن ابى نصر البزنطى، عن القاسم بن يحيى الحذاء الكوفى، عن ابى بصير، عن ابان بن تغلب، عن جابربن يزيد الجحفى، عن جابربن عبدالله انصارى رضوان الله تعالى عليهم جميعاً عن سيّـدتنـا و مـولاتنا الصديقة الكبرى فاطمه الزهراء (سلام الله عليها) بنت رسول الله( صلي الله عليه و آله ) اْءنها قالت دخل علىّ ابى رسول الله( صلي الله عليه و آله ) فى بعض الايام، الى آخر الحديث الشريف».
از ديگر كتاب‌هايى كه حديث كساء در آن‌ها نقل شده اســـت، مـــى‌تـــوان بـــه رســالــه‌ى "آيــت اللــه بافقى)رحمةالله‌عليه]"(10)[، كتاب "ملحقات احقاق الحق]"(11)[، اثــر حـضــرت آيــت اللــه الـعــظـمــى "مــرعشـى نـجفى)رحمةالله‌عليه"(، كتاب "آية التطهير فى احاديث الـفـريـقين(12)، اثر نگارنده، كتاب "من فقه الزهراء )سـلام‌اللّـه‌علـيها]"(13)[، اثر آيت الله العظمى "سيد محمد شيرازى)رحمةالله‌عليه"، و كتاب "حسين علوى دمشقى"(14)... [ اشاره كرد، كه اين امر نشان از اعتبار اين حديث، نزد نويسندگان آن كتاب‌ها دارد.
 

JavadMessi

مدیر بازنشسته
اسرار حديث كساء
يكى از رمزهاى بزرگ حديث كساء، معرفى جايگاه والاى حضرت زهرا (سلام الله عليها) است. در بخشى از حـديـث، زمـانى كه جبرئيل امين از خداوند متعال مى‌پرسد اين پنج نفرى كه اين همه فضائل دارند و آسمان‌ها و زمين و همه‌ى موجودات به بركت وجود آن بزرگواران خلق شده، چه كسانى هستند؟ خداوند پاسخ مى‌دهد: «هُمْ فاطِمَةُ وَاَبُوها وَبَعلُها وَبَنُوها»: «آنان: فاطمه، پدر، شوهر و فرزندانش هستند». اين عبارت نشان دهنده‌ى جايگاه والا و شناخته شده‌ى حضرت زهرا (سلام الله عليها) در آسمان‌ها و در ميان فرشتگان الهى است.
توضيح آن‌كه در كتاب‌هاى علمى آمده است كه براى مـعـرفـى يك چيز يا يك شخص، بايد از چيزها يا اشخاصى استفاده كرد كه براى مخاطب آشناتر باشند. در اين بخش از حديث، با وجود چهار شخصيت بزرگ، يعنى وجود مبارك پيامبر اكرم( صلي الله عليه و آله )، حضرت علــى(عليه السلام)، امـام حـسـن(عليه السلام) و امـام حــســيــن(عليه السلام)، وجـود مبـارك حضـرت زهـرا (سلام الله عليها) محور اصحاب كساء معرفى شده‌اند كه آسمان‌ها و زمين و آن‌چه در آن‌هاست به طفيل وجود مبارك آن‌ها خلق شده است. اين معنا در ديگر احاديث معصومان(عليهم السلام) نيز وجود دارد. در حديثى قدسى، خداوند تبارك و تعالى، خطاب به پيامبر اكرم( صلي الله عليه و آله ) مى‌فرمايد: «لولاك لما خلقت الاْءفلاك و لولا على لما خلقتك و لولا فاطمة لما خلقتكما»: [15] «اگر براى تو نبود، افلاك را خلق نمى‌كردم و اگر براى على(عليه السلام) نبود، تو را خلق نمى‌كردم و اگر براى فاطمه (سلام الله عليها) نبود، شـما را خلق نمى‌كردم». اين حديث، نشان از نقش مـحورى حضرت فاطمه (سلام الله عليها) در عالم هستى دارد.
در روايتى از اهل سنت، ابوهريره از رسول اكرم( صلي الله عليه و آله ) نقل مى‌كند: «پس از آن‌كه حضرت آدم(عليه السلام) به عرش توجه كرد، پنج نور در آن ديد و زمانى كه خداوند در مورد اين پنج نور پرسيد، پاسخ شنيد كه اين پنج نور فرزندان تو هستند و به محبت آن‌هاست كه تو را خلق كردم و اگر اين‌ها نبودند بهشت و دوزخ، عرش و كرسى، آسمان و زمين، فرشتگان و جنيان و آدميان را خلق نمى‌كردم. اى آدم! به عزتم سوگند! اگر كسى به اندازه يك دانه‌ى خردل بغض و كينه‌ى آن‌ها را در دل داشته باشد، وارد آتشش مى‌كنم. اى آدم! اينان برگزيده‌هاى مـن هـسـتند، من به واسطه‌ى آن‌ها مردم را نجات مى‌دهم و هلاك مى‌گردانم. اى آدم! اگر حاجتى داشتى به وسيله‌ى آن‌ها به من توسل بجوى».[16]
نـكته ديگر ثواب و پاداشى است كه براى برپايى مجلس حديث كساء در نظر گرفته شده است. در حديث كساء مى‌خوانيم: «ما ذكر خبرنا هذا فى محفل من محافل اهل الاْءرض و فيه جمع من شيعتنا و محبينا و فيهم مهموم الا و فرج الله همه، ولا مغموم الا وكشف الله غمّه، ولاطالب حاجة الا وقضى الله حاجته ...». اين ثواب جداى از جنبه‌ى توسل به وجود مطهر حضرت زهرا (سلام الله عليها)، ناظر به ثوابى است كه براى مجالس ذكر اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام) قرار داده شده است. در احاديث آمده است كه اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام) دوست دارند در مجالسى كه شيعيان بـه ذكـر احـاديـث و مـعـارف اهـل بـيـت(عليهم السلام) مى‌پردازند، حضور يابند و براى كسانى كه امر ولايت آن‌‌ها را زنده نگه مى‌دارند، دعا كنند.[17] ‌ ‌
بر اين اساس، بندهايى از اين حديث كه بازگو كننده‌ى آن است كه«رحمت خدا بر اهل اين مجالس نازل مى‌شود»، «تا آن‌كه جمع متفرق نشده‌اند، فرشتگان براى آن‌ها طلب آمرزش مى‌كنند»، «اگر در جمع آن‌ها غم‌زده و اندوهگينى باشد، خداوند غم و اندوه او را برطرف مى‌سازد»، «اگر در آن جمع حاجت مندى باشد، خداوند حاجت او را برآورده مى‌سازد» و ...، با توجه به احاديث ديگر مورد تأييد قرار مى‌گيرد.
حديث كساء در توصيف مجالسى كه در آن جمعى از شيعيان حضور داشته باشند و در آن به ذكر اخبار اهل بيـت(عليهم السلام) بپردازند، آورده است كه: فرشتگان چنين مجلسى را در ميان گرفته و براى آن‌ها طلب مغفرت مى‌كنند.[18] عنايت فرشتگان به مجالس شيعيان و محبـان اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام) در روايات ديگر نيز مورد تأكيد قرار گرفته است. براى مثال، عايشه دختر عبدالله بن عاص از رسول خدا( صلي الله عليه و آله ) نقل مى‌كند: «هر جمعى كه گرد هم آيند و فضايل آل محمد(عليهم السلام) را نقل كنند، فرشتگان از آسمان‌ها فرود مى‌آيند و به جمع آن‌ها مى‌پيوندند و وقتى آن گروه متفرق مى‌شوند و فرشتگان به آسمان‌ها بالا روند، ديگر ملائكه از آن‌ها مى‌پرسند: بوى خوشى از شما استشمام مى‌كنيم كه نظير آن را تا كنون احساس نكرده‌ايم. آن‌ها هم در پاسخ مى‌گويند: ما در مجلسى بوديم كه اخبار آل محمد( صلي الله عليه و آله ) در آن نقل مى‌شد. آن ملائكه مى‌گويند: ما را هم به آن‌جا ببريد تا از باقى مانده‌ى عطر آن مجلس بهره ببريم».[19]
شفاى جوان مسيحى مبتلا به سرطان خون
به بركت حديث كساء
از طرف مرحوم آيت الله العظمى حاج "سيد محمد شيرازى(رحمةالله‌عليه)" ، حسينيه‌اى در ايالت واشنگتن آمريكا، به نام حسنيه‌ى «الرسول الاْءعظم( صلي الله عليه و آله )» تأسيس شده است. دهه‌ى فاطميه در اين حسينيه مراسم عزادارى براى حضرت زهرا (سلام الله عليها) برپا و در شب‌هاى جمعه، مراسم دعا و توسل و قرائت حديث شريف كساء برقرار است. يكى از روحانيان بزرگوارى كه از سوى بيت آيت الله العظمى شيرازى، در آن مركز بزرگ دينى، انجام وظيفه مى‌كند، نقل كرده است: روزى در يكى از خيابان‌هاى واشنگتن، پشت چراغ قرمز، منتظر آزاد شدن راه بودم. در اين هنگام يك خانم بى حجاب، با گريه‌ى شديد، به طرف اتومبيل من آمد و گفت: ‌حاج آقا! شما ايرانى هستيد؟ گفتم: بله. ‌ ‌
گفت: التماس دعا دارم؛ من يك جوان نوزده ساله دارم كه به سرطان خون مبتلا و در بيمارستان بسترى است، حالش هم بسيار بد است. در جواب آن خانم گفتم: «شب جمعه به حسينيه‌ى رسول اعظم( صلي الله عليه و آله ) بياييد و در مجلس حديث كساء شركت كنيد، تا به بركت توسل به حضرت زهرا (سلام الله عليها) مشكل شما مرتفع شود». آن خانم شب جمعه به حسينيه آمد و دعا كرد. از قندهايى كه براى تبرك در جلسه‌ى حديث كساء به حاضران داده مى‌شد و قدرى شُله‌زرد نذرى به آن خانم دادم و گفتم: از اين‌ها قدرى به جوان سرطانى خود بدهيد. وى در جواب من گفت: پسرم نمى‌تواند چيزى بخورد. از او خواستم كه حتى اگر شده يك ذره از اين شله‌زرد را در دهان او بگذارد.
دو روز بعد ديدم كه خانم گريه‌كنان به حسينيه آمد. اول خيال كردم كه جوانش فوت كرده؛ خواستم به او تسليت بگويم، ولى او هنگامى كه نزديك شد، رو به من كرد و پس از سلام گفت: حاج آقا، وقتى مقدارى از آن شله‌زرد را در دهان جوان گذاشتم، فوراً چشمش را باز كرد و حالش خوب شد. پس از آن، پزشكان بيمارستان براى بررسى حال او جلسه‌ى مشورتى تشكيل دادند و در نهايت اظهار داشتند كه حضرت مسيح(عليه السلام) او را شفا داده است؛ ولى من به آن‌ها گفتم كه به يقين، او شفـا يـافته‌ى امام حسين(عليه السلام) و حضرت زهرا (سلام الله عليها) و حديث كساء است.
آن خانم در نوبت‌هاى بعد با حجاب اسلامى، در جلسه حديث كساء شركت مى‌كرد و جريان زندگى خود و شفا يافتن فرزندش را براى حاضران تعريف مى‌كرد و مى‌گفت: من مسيحى بودم؛ بيست سال قبل به هنگام حاملگى در ايران حضور داشتم، شوهرم را از دست دادم و پس از آن به آمريكا آمدم. در ايران، تبليغات هيچ يك از علماى بزرگ نتوانست مرا مسلمان كند؛ ولى امروز به بركت امام حسين(عليه السلام) و حضرت زهرا (سلام الله عليها) و حديث كساء مسلمان شده‌ام. وى مرتب بر اين جمله تـأكيـد مـى‌كـرد كـه حـديـث كسـاء و حضرت زهرا (سلام الله عليها) مرا به سوى اسلام هدايت كرده است(20)
(ادامه‌ى قضايا در شماره آينده)

[1] ـ در زيارت ناحيه مقدسه آمده است كه دعا در زير قبه‌ى حضرت سيدالشهداء(عليه السلام) مستجاب است: «السلام على من الاجابة تحت قبته»: «سلام بر آن‌كه اجابت دعا در زير قبه‌ى اوست»؛ همچنين در روايتى ديگر آمده است: «الشفاء فى تربته و اجابة الدعاء عند قبره»: «شفا در تربت او و اجابت دعا در كنار قبر اوست». )حر عاملى، وسائل الشيعه، ج14، باب37 و 76.(
[2] ـ ابن قولويه، كامل الزيارات، ص273؛ مجلسى، بحارالانوار، ج50، ص224.
[3] ـ بقره/189
[4] ـ ابو محمد الحسن بن محمد ديلمى، صاحب كتاب "ارشاد القلوب"، از علماى بزرگ قرن هشتم هجرى.
[5] ـ از شاگردان آيت الله العظمى خويى (رحمةالله‌عليه).
]6[ ـ غريفى، محيى الدين، آية التطهير، ص88
[7] ـ منتخب طريحى، ص259 (چاپ لبنان).
]8[ ـ براى مثال، مجلسى، بحارالانوار، ج44، ص242 - 244؛ بحرانى، عوالم العلوم، ج17/ص101-104.
[9] ـ مرعشى نجفى، سيد شهاب الدين، "ملحقات احقاق الحق"، ج2، ص557
[10] ـ نسخه اين رساله خطى نزد نگارنده موجود است.
[11] ـ مرعشى نجفى، سيد شهاب الدين، ملحقات احقاق الحق، ج2، ص 544-557.
[12] ـ موحد ابطحى، سيد على، آية التطهير فى احاديث الفريقين، ج1، ص43
[13] ـ شيرازى، سيد محمد، من فقه الزهرا، ج1، ص53، اين كتاب در قالب 320 صفحه به بحث‌ها و استنباط‌هاى فقهى از حديث كساء اختصاص يافته است و نشان از اهميت اين حديث نزد آيت الله العظمى شيرازى دارد.
[14] ـ آيت الله العظمى سيدمحمد شيرازى( رحمه الله عليه) در سند حديث كساء از اين شخص ياد كرده، ولى نام كتاب او را ذكر نكرده‌اند.
[15] ـ صدر اين حديث شريف در كتاب‌هاى بسيارى به سندهاى مختلف از شيعه و سنى آمده است. براى ديدن تمام حديث با ذيل آن ر.ك. طهرانى، ميرزا ابوالفضل، شفاء الصدور فى شرح زيارة العاشورا، ج1، ص225.
[16] ـ الحموينى، فرائد السمطين، ج1، ص36؛ بحرانى، سيد هاشم، غاية المرام، ص5؛ ابو عبدالله الرازى، "ارجح المطالب"، ص461؛ شوشترى، قاضى نورالله، احقاق الحق، ج9، ص203، بحرانى، عوالم العلوم، ج1/12، ص22.
[17] ـ در حديث آمده است كه امام صادق(عليه السلام) از فضيل مى‌پرسند: آيا شما شيعيان با هم جلسه تشكيل مى‌دهيد و زمانى كه پاسخ مثبت او را مى‌شنوند مى‌فرمايند: »ان تلك المجالس احبها، فاحيوا امرنا يا فضيل، رحم الله من اْءحيا امرنا ...» )مجلسى، بحارالانوار، ج44، ص282 و ج 71 ص260 و 351.( روايـات مـربـوط بـه ايـن بحـث بسيـار اسـت. علامه مجلسى( رحمه الله عليه) در "مرآة العقول"، ج9، ص53 در تفسير "حياة لامـرنا" مى‌فرمايند: «برپايى اين‌گونه جلسات و گفتگو از معارف اهل بيت(عليهم السلام) سبب پويايى و زنده ماندن دين و علوم و معارف اهل بيت(عليهم السلام) و امر امامت و ولايت آن‌هاست».
[18] ـ ما ذكر خبرنا هذا فى محفل من محافل اهل الاْءرض، و فيه جمع من شيعتنا و محبينا، الا ونزلت عليهم الرحمة، و حفت بهم الملائكة و استغفرت لهم الى ان يتفرقوا ...
[19] ـ القندوزى، ينابيع المودة، ص246، شوشترى، احقاق الحق، ج9، ص500 و ... براى ديدن تفصيل اين روايات ر.ك: آية التطهير فى احاديث الفريقين، ج2، ص327.
[20]ـ موحد ابطحى، مير سيد حجت/ كرامات و عنايات فاطمه زهرا (سلام الله عليها) و نهضت فاطميه/ ص 285- 287


«حدیث کساء و آثار شگفت»
بسمه تعالی

حدیث شریف کساء، بسیار مجرب بوده و به وسیله قرائت آن حدیث شریف و توسل به حضرت صدیقه شهیده سلام الله علیها، تاکنون بیماران و دردمندان بسیاری شفا و حوائج متعددی روا گشته است.
شایسته است که دوستان عزیز در قرائت این حدیث شریف که طولانی نیز نمی باشد کوتاهی نکرده و اقلا روزی یکبار به خواندن آن مبادرت ورزند.

فاضل معظم و علامه بزرگوار، جناب سید علی موحد ابطحی، در خصوص حدیث کساء و آثار شگفت آن کتابی قیم را تحت عنوان "حدیث کساء و آثار شگفت" تالیف کرده اند که بخشی از این کتاب حاوی حکایاتی پیرامون برآورده شدن حاجات متوسلین به این حدیث شریف، و آثار و برکات آن است.

جهت استفاده هر چه بیشتر دوستان عزیز و بزرگوار، آن 19 حکایت را به تدریج در اینجا قرار خواهم داد.
خدای متعال به همه ما توفیق قرائت این حدیث شریف و پیروی از حضرت زهرای مرضیه سلام الله علیها، و برائت از دشمنان ایشان را عطا نماید.

التماس دعا از همه دوستان بزرگوار .
 

JavadMessi

مدیر بازنشسته
1- شفای لکنت زبان کودک

فرزند آقای حاج سید محمد کاظم اعظم پور، در نامه ای به برادر گرانقدر نگارنده، جناب حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا حجت موحد ابطحی، چنین نوشته است :
حدود دو سال قبل فرزند چهار ساله یکی از بستگان نزدیک ما به لکنت زبان دچار شد و همه را متاثر کرد.. معالجه و توسل زیادی انجام گرفت، ولی به نتیجه ای نرسید. تصمیم گرفتم برای شفای کودک به زیارت علی بن موسی الرضا علیه السلام مشرف شوم. با توفیق الهی به زیارت مشرف شدم. چند روزی که در خدمت آن حضرت بودم تمام توسلاتم برای شفای آن کودک بود.
شبی در صحن مطهر امام رضا علیه السلام هیئتی عزاداری می کرد. بنده هم در عزاداری آنها حضور یافتم و حال خوشی پیدا کردم. تمام هدفم شفای آن بچه بود. پس از مراجعت به اصفهان، شبی پدرتان مرحوم آیت الله حاج سید مرتضی موحد ابطحی را در خواب دیدم. ایشان به من فرمودند برای شفای طفلتان ده مرتبه حدیث شریف کساء بخوانید. پس از عمل به دستوری که آن مرحوم در خواب به ما دادند، بحمدالله بیمار ما شفای کامل یافت.
2- شفای نواده مرحوم سید ابراهیم میلانی

آقای سید احمد...، نواده مرحوم سید ابراهیم میلانی، در تبریز به بیماری سختی دچار می شود. دختر یکی از مراجع تقلید، پدر خود را در خواب می بیند که به او می گویند سید احمد مریض است، فردا شب(سوم جمادی الاخری) شب شهادت فاطمه زهرا سلام الله علیها است و حدیث کساء از آن حضرت است. فردا شب در اتاق مخصوص من گرد هم آیید و برای شفای او حدیث کساء بخوانید. فردا شب اهل خانه بنابر سخن پدر در اتاق مخصوص ایشان گرد هم آمدند و حدیث کساء خواندند و آقا سید احمد از برکت توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها و خواندن حدیث کساء بهبود یافت.

3- شفای جوان مسیحی مبتلا به سرطان خون

از طرف مرحوم آیت الله العظمی حاج سید محمد شیرازی(ره) حسینیه ای در واشنگتن آمریکا به نام حسینیه "الرسول الاعظم" صلی الله علیه و آله تاسیس شده است. دهه فاطمیه در این حسینیه مراسم عزاداری برای حضرت زهرا سلام الله علیها برپا و در شبهای جمعه مراسم دعا و توسل و قرائت حدیث شریف کساء برقرار است. یکی از روحانیون بزرگواری که از سوی بیت آیت الله العظمی شیرازی در آن مرکز بزرگ دینی انجام وظیفه می کند، نقل کرده است : روزی در یکی از خیابان های واشنگتن، پشت چراغ قرمز منتظر آزاد شدن راه بودم. در این هنگام یک خانم با گریه شدید به طرف اتومبیل من آمد و گفت حاج آقا شما ایرانی هستید؟ گفتم بله. گفت التماس دعا دارم. من یک جوان نوزده ساله دارم که به سرطان خون مبتلا و در بیمارستان بستری است. حالش هم بسیار بد است. در جواب آن خانم گفتم شب جمعه به حسینیه رسول اعظم بیایید و در مجلس حدیث کساء شرکت کنید تا به برکت توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها مشکل شما مرتفع شود. آن خانم شب جمعه به حسینیه آمد و دعا کرد. از قندهایی که برای تبرک در جلسه حدیث کساء به حاضران داده می شد و قدری شله زرد نذری به آن خانم دادم و گفتم از اینها قدری به جوان سرطانی خود بدهید. وی در جواب گفت پسرم نمی تواند چیزی بخورد. از او خواستم که حتی اگر شده یک ذره از این شله زرد را در دهان او بگذارد.
دو روز بعد دیدم که آن خانم گریه کنان به حسینیه آمد. اول خیال کردم جوانش فوت کرده، خواستم به او تسلیت بگویم ولی او هنگامی که نزدیک شد رو به من کرد و پس از سلام گفت حاج آقا! وقتی مقداری از آن شله زرد را در دهان جوانم گذاشتم فورا چشمش را باز کرد و حالش خوب شد. پس از آن پزشکان بیمارستان برای بررسی حال او جلسه مشورتی تشکیل دادند و در نهایت اظهار داشتند که حضرت مسیح او را شفا داده است. ولی من به آنها گفتم که به یقین او شفا یافته امام حسین علیه السلام، حضرت زهرا سلام الله علیها و حدیث کساء است.
آن خانم در نوبت های بعد با حجاب اسلامی در جلسه حدیث کساء شرکت می کرد و جریان زندگی خود و شفا یافتن فرزندش را برای حاضران تعریف می کرد و می گفت من مسیحی بودم. بیست سال قبل هنگام حاملگی در ایران حضور داشتم، شوهرم را از دست دادم و پس از آن به آمریکا آمدم. در ایران تبلیغات هیچ یک از علمای بزرگ نتوانست مرا مسلمان کند. ولی امروز به برکت امام حسین علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها و حدیث کساء مسلمان شده ام. وی مرتب بر این جمله تاکید می کرد که حدیث کساء و حضرت زهرا سلام الله علیها مرا به سوی اسلام هدایت کرده است.

4- شفای بیمار سرطانی

یکی از خطبای معروف که برای تبلیغ دین به آمریکا، انگلستان، کویت، بحرین و دیگر کشورها و نیز به شهرهای مختلف ایران سفر کرده است چنین نقل می کند :
زمانی در حسینیه کویت منبر می رفتم، یکی از رفقا برای خداحافظی نزد من آمد و گفت به من خبر داده اند که برادرم در انگلستان به سرطان مبتلا و در بیمارستان بستری شده و حالش نیز بسیار وخیم است. وی قصد داشت برای عیادت برادرش به انگلیس برود. من به او گفتم قدری صبر کن، بعد از جلسه با شما کاری دارم. بعد از جلسه مقداری از قندهای مجلس حدیث کساء و مقداری تربت امام حسین علیه السلام را به او دادم و گفتم اینها را به برادرت بده تا بخورد. او خداحافظی کرد و رفت. پس از چندی این دوست از انگلیس بازگشت و مستقیم نزد من آمد و گفت بعد از آنکه قندها و تربت امام حسین علیه السلام را به برادرم دادم حالش رو به بهبود گذاشت. از آقایان دکترها خواستم که یک آزمایش دیگر از او بگیرند ولی آنها قبول نمی کردند و می گفتند وضع او بسیار وخیم است و از آزمایشهای متعدد کاری بر نمی آید. سرانجام با اصرار زیاد من، آزمایش دیگری از برادرم گرفتند و در کمال تعجب دیدند که بیماری سرطان به طور کامل برطرف شده است. خلاصه آنکه در اثر خواندن حدیث شریف کساء و خوردن تربت امام حسین علیه السلام برادر من از بیماری سرطان نجات یافت.

5- شفای دختر مسیحی و مسلمان شدن جمعی از مسیحیان

آیت الله شیخ محمد حسن بهاری، فرزند مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد باقر بهاری همدانی چنین نقل کرده اند :
از خیابان خیام تهران می گذشتم که دیدم در حسینیه مدرسه سید ناصرالدین، مجلس عزای امام حسین علیه السلام برپاست. برای شرکت در عزا وارد مجلس شدم. خطیب مجلس مشغول وعظ و سخنرانی بود و از روی کتابی که در دست داشت این داستان را برای اهل مجلس می خواند :
در ایام محرم، از خیابان اسماعیل بزاز به طرف منزل خود در خیابان جوادی می رفتم که ناگاه زن باحجابی از یکی از پنجره های فوقانی مرا صدا زد. ایستادم تا ببینم خواسته اش چیست؟ آن زن با صدای بلند گفت ای آقا! اهل این منزل همه مسیحی هستند و من زن مسلمانی هستم که در این منزل خدمت می کنم؛ ولی از غذای آنها مصرف نمی کنم. دختر صاحبخانه چند روزی است که به کسالت سختی دچار شده و به رغم معالجاتی که اطبا انجام داده اند هیچ نتیجه ای حاصل نشده است و پدر و مادر این دختر به شدت ناامید شده اند و نزدیک است که خودشان هم تلف شوند. من به آنها گفته ام که شما آنچه در توان داشته اید به کار گرفته اید و نتیجه ای به دست نیاورده اید، در عوض ما مسلمانها دعاها و توسلات مجربی از جمله حدیث شریف کساء داریم که برای هر مریضی که خوانده شود به اذن خدا شفا پیدا می کند. پدر و مادر مریض به من گفته اند که اگر کسی پیدا شود و این دعا را برای دختر ما بخواند و دختر ما شفا پیدا کند ما مسلمان شده و مسلمان شدنمان را هم اعلان می کنیم. من چند دقیقه ای است که از پنجره های ساختمان به بیرون نگاه می کنم تا شاید کسی را پیدا کنم که این دعا را بخواند و خوشبختانه شما را پیدا کردم. آن خانم از من تقاضا کرد که مراسم حدیث کساء و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها را برای آنها اجرا کنم.
من به آن خانم عرض کردم : من اطمینان به شفای آن دختر ندارم و می ترسم خدای متعال بیش از این اجازه زندگانی به او نداده باشد و اجل او فرا رسیده باشد و همین امر موجب بدبینی مسیحیان به دعاها و توسلات ما شود. در این هنگام آن زن در غم و اندوه فرو رفت و گفت ای شیخ! اگر این کار را انجام ندهی روز قیامت نزد مادرم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از تو شکایت می کنم.
وقتی این صحبت را شنیدم لرزه بر اندامم افتاد و ترس مرا گرفت و ناچار در پاسخ آن خانم گفتم همسایه ها را خبر کنید تا در این مراسم شرکت کنند. آن زن علویه همسایگان را دعوت کرد و من در حضور انها شروع به خواندن حدیث کساء کردم. در آخر دعا از خدای متعال خواستم که بر ما منت گذارد و این دختر جوان را شفا دهد. پس از انجام مراسم از منزل آن مسیحی بیرون رفتم.
فردای آن روز پس از خروج از منزل و در حالی که هیچ به فکر اتفاق دیروز نبودم، ناگهان نگاهم به همان پنجره و همان خانم علویه افتاد. آن زن علویه اشک ریزان می گفت ای آقا! تشریف بیاورید و با چشمان خود ببینید که چگونه خدا دعای ما را به اجابت رساند و آبروی ما را حفظ کرد و بر این دختر بی گناه که دیروز در حال احتضار بود منت گذاشت و او را شفا داد. امروز دختر سالم و بی هیچ کسالتی از رختخواب بیرون آمده و مرتب می گوید فاطمه، فاطمه.
وقتی وارد منزل آن مسیحی شدم، دختر را دیدم که به زبان ارمنی سخن می گوید. اطرافیان حرفهای او را برای من این چنین ترجمه کردند : بدون هیچ حرکتی خوابیده بودم و درد و ناراحتی مرا احاطه کرده بود. در آن حالت، ناگهان دیدم خانمی بزرگوار و نورانی با ابهت و جلال خاصی وارد اتاق شدند و فرمودند از روی تخت بلند شو. به ایشان گفتم با اینکه به طبیبان متخصص زیادی مراجعه کرده ام ولی نمی توانم حرکت کنم. ایشان دو مرتبه فرمودند من می گویم برخیز. یک وقت به خودم آمدم و متوجه شدم که دیگر آن دردها و ناراحتی ها را حس نمی کنم. اسم آن خانم را از زنان همراهشان پرسیدم، به من فرمودند ایشان حضرت فاطمه – سلام الله علیها – هستند. حال عجیبی پیدا کردم و مرتب نام ایشان را تکرار می کردم تا از یادم نرود.
این داستان بر سر زبانها افتاد و نقل مجالس شد و به برکت حضرت زهرا سلام الله علیها و عنایات ایشان جمع بسیاری از ارامنه و وابستگان این دختر به دین اسلام شرفیاب شدند.

6- اهل نماز و مسجد شدن با خواندن حدیث کساء

در بین راه یک آقا سید تهرانی با محبت و اصرار زیاد مرا سوار ماشین خود کرد و به مقصد رساند. در بین راه این نکته را بیان کرد که ما شبهای جمعه جلسه حدیث کساء داریم و از من خواست که در مجلس آنها شرکت کنم. یک هفته توفیق یافتم در مجلس آنها حاضر شوم. جلسه باحالی بود، به آن آقا سید گفتم شما که هر هفته چنین جلسه ای را برگزار می کنید، اگر رخداد جالبی در زمینه خواندن حدیث کساء دارید بفرمایید، چون بنده مشغول نوشتن کتابی در زمینه داستان های شگفت حدیث شریف کساء هستم. پس از اصرار زیاد صاحب جلسه به یکی از آقایان گفت که داستانش را برای من شرح دهد. آن آقا نزد من آمد و گفت من راننده خوش هیکلی بودم. رفقا که همگی اهل مواد مخدر و انجام کارهای خلاف بودند، هر جا که مرا می دیدند با اصرار زیاد به جمع خود دعوتم می کردند. در آن موقع من به هیچ وجه اهل نماز و مسجد و انجام کارهای خیر نبودم؛ تا اینکه مسائلی پیش آمد و من توفیق یافتم که در این جلسه شرکت کنم و پس از آن حالات عجیبی به من دست داد که تمام کارهای خلاف را کنار گذاشتم و الان اهل نماز و مسجد و روزه شده ام. حکایت از این قرار بود که شبی که من برای اولین بار در جلسه حدیث کساء شرکت کردم، همسر من در خواب می بیند که من در جلسه ای که پنج تن آل عبا حضور داشتند شرکت داشتم و آن بزرگواران مرا صدا زدند و گوشه ای از عبای خود را بر سر من انداختند. پس از آنکه چنین خوابی در مورد عنایت اهل بیت به این بنده گنهکار دیده شد، تصمیم گرفتم تمام رفقای سابق را کنار گذاشته و مسلمانی واقعی را پیشه خود کنم و الان هم هر وقت که ناراحتی دارم در جلسه حدیث کساء شرکت می کنم و مشکلات روحی از من برطرف می شود.
سید صاحب جلسه در تایید حرف آن بنده خدا می گفت : زن و مادر این شخص زمانی به من تلفن زدند و گفتند فلانی به یکباره عوض شده و به نماز و مسجد اهمیت می دهد.

متاسفانه افرادي جاهل وكم خرد به اسناد اين حديث شريف شبهه وارد نمودن تاجايي كه در بعضي از مفاتيح هاي چاپ جديد ومفاتيح(شهرري)ومفاتيح هاي موبايلها اين حديث شريف حذف شده بااين كه پسر مرحوم شيخ عباس قمي تاييد فرمودن در كتاب مفاتيح مرحوم پدرشان حديث كسا موجود بوده براي برطرف شدن اين شبهات به مطلب زير توجه فرماييد:

تصوير ذيل سند راويان حديث کساء مي باشد که از آيت الله سيد صادق حسيني شيرازي از جابر ابن عبدالله انصاري از صديقه طاهره حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها نقل گرديده اين سند نزد مرجع عالي قدر موجود و در بعضي از کتب حديث کسا به چاپ رسيده است
 

JavadMessi

مدیر بازنشسته
ومن جملة طرقي المذکورة ما أروي بها حديث الکساء الشريف فإني أرويه عن والدي عن الشيخ عباس القمي عن الميرزا حسين النوري عن الشيخ مرتضي الأنصـاري عن المولي أحمد النراقي عن السيد بحر العلوم عن الوحيد البهبهـاني عن أبيه الشيخ محمد أکمل عن المولي محمد باقر المجلسي عن أبيه المولي محمد تقي المجلسي عن الشيخ البهائي عن أبيه الشيخ حسين بن عبد الصمد عن الشهيد الثاني عن أحمد بن محمد بن خاتون عن الشيخ عبد العالي الکرکي عن علي بن هلال الجزائري عن أحمد بن فهد الحلي عن الشيخ علي بن خازن الحائري عن ضياء الدين علي بن الشهيد الأول عن أبيه محمد بن مکي العاملي عن فخر المحققين عن أبيه العلامة الحلي عن خاله المحقق الحلي عن ابن نما عن محمد بن إدريس الحلي عن ابن حمزة الطوسي عن محمد بن شهر آشوب عن الطبرسي صاحب الإحتجاج عن الحسن بن محمد بن الحسن الطوسي عن أبيه شيخ الطائفة عن الشيخ المفيد عن الشيخ الصدوق عن أبيه عن علي بن إبراهيم (حيلولة) وعن ابن قولويه عن الشيخ الکليني عن علي بن ابراهيم عن أبيه إبراهيم بن هاشم عن أحمد بن محمد بن أبي نصر البزنطي عن القاسم بن يحيي الجلاء الکوفي عن أبي بصير عن أبان بن تغلب عن جابر بن يزيد الجعفي عن جابر بن عبد الله الأنصاري رضوان الله تعالي عليهم جميعاً عن سيدتنا ومولاتنا الصديقة الکبري فاطمه الزهراء سلام الله عليها بنت رسول الله صلي الله عليه وآله أنها قالت:
دَخَلَ عَلَيَّ اَبي رَسُولُ اللَّهِ في بَعْضِ الْأَيَّامِ، فَقالَ السَّلامُ عَلَيْکِ يا فاطِمَةُ، فَقُلْتُ عَلَيْکَ السَّلامُ قالَ اِنّي اَجِدُ في بَدَني ضُعْفاً، فَقُلْتُ لَهُ اُعيذُکَ بِاللَّهِ يا اَبَتاهُ مِنَ الضُّعْفِ، فَقَالَ يا فاطِمَةُ ايتيني بِالْکِسآءِ الْيَماني فَغَطّيني بِهِ، فَاَتَيْتُهُ بِالْکِسآءِ الْيَماني فَغَطَّيْتُهُ بِهِ، وَصِرْتُ اَنْظُرُ اِلَيْهِ، وَاِذا وَجْهُهُ يَتَلَأْلَؤُ کَاَنَّهُ الْبَدْرُ في لَيْلَةِ تَمامِهِ وَکَمالِهِ، فَما کانَتْ اِلاَّ ساعَةً وَاِذا بِوَلَدِيَ الْحَسَنِ قَدْ اَقْبَلَ، وَقالَ السَّلامُ عَلَيْکِ يا اُمَّاهُ، فَقُلْتُ وَعَلَيْکَ السَّلامُ يا قُرَّةَ عَيْني وَثَمَرَةَ فُؤادي، فَقالَ يا اُمَّاهُ اِنّي اَشَمُّ عِنْدَکِ رآئِحَةً طَيِّبَةً، کَاَنَّها رآئِحَةُ جَدّي رَسُولِ اللَّهِ، فَقُلْتُ نَعَمْ اِنَّ جَدَّکَ تَحْتَ الْکِسآءِ، فَاَقْبَلَ الْحَسَنُ نَحْوَ الْکِسآءِ، وَقالَ السَّلامُ عَلَيْکَ يا جَدَّاهُ يا رَسُولَ اللَّهِ، اَتَاْذَنُ لي اَنْ اَدْخُلَ مَعَکَ تَحْتَ الْکِسآءِ، فَقالَ وَعَلَيْکَ السَّلامُ يا وَلَدي وَيا صاحِبَ حَوْضي، قَدْ اَذِنْتُ لَکَ، فَدَخَلَ مَعَهُ تَحْتَ الْکِسآءِ، فَما کانَتْ اِلاَّ ساعَةً وَاِذا بِوَلَدِيَ الْحُسَيْنِ قَدْ اَقْبَلَ، وَقالَ السَّلامُ عَلَيْکِ يا اُمَّاهُ، فَقُلْتُ وَعَلَيْکَ السَّلامُ يا وَلَدي وَيا قُرَّةَ عَيْني وَثَمَرَةَ فُؤادي، فَقالَ لي يا اُمَّاهُ اِنّي اَشَمُّ عِنْدَکِ رآئِحَةً طَيِّبَةً، کَاَنَّها رآئِحَةُ جَدّي رَسُولِ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ فَقُلْتُ نَعَمْ اِنَّ جَدَّکَ وَاَخاکَ تَحْتَ الْکِسآءِ، فَدَنَي الْحُسَيْنُ نَحْوَ الْکِسآءِ، وَقالَ السَّلامُ عَلَيْکَ يا جَدَّاهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا مَنِ اخْتارَهُ اللَّهُ، اَتَاْذَنُ لي اَنْ اَکُونَ مَعَکُما تَحْتَ الْکِسآءِ، فَقالَ وَعَلَيْکَ السَّلامُ يا وَلَدي وَيا شافِعَ اُمَّتي، قَدْ اَذِنْتُ لَکَ فَدَخَلَ مَعَهُما تَحْتَ الْکِسآءِ فَاَقْبَلَ عِنْدَ ذلِکَ اَبُوالْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ اَبي طالِبٍ، وَقالَ السَّلامُ عَلَيْکِ يا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ، فَقُلْتُ وَعَلَيْکَ السَّلامُ يا اَبَا الْحَسَنِ وَ يا اَميرَ الْمُؤْمِنينَ فَقالَ يا فاطِمَةُ اِنّي اَشَمُّ عِنْدَکِ رائِحَةً طَيِّبَةً کَاَنَّها رآئِحَةُ اَخي وَابْنِ عَمّي رَسُولِ اللَّهِ، فَقُلْتُ نَعَمْ ها هُوَ مَعَ وَلَدَيْکَ تَحْتَ الْکِسآءِ، فَاَقْبَلَ عَلِيٌّ نَحْوَ الْکِسآءِ، وَقالَ السَّلامُ عَلَيْکَ يا رَسُولَ اللَّهِ، اَتَاْذَنُ لي اَنْ اَکُونَ مَعَکُمْ تَحْتَ الْکِسآءِ، قالَ لَهُ وَعَلَيْکَ السَّلامُ يا اَخي يا وَصِيّي وَخَليفَتي وَصاحِبَ لِوآئي، قَدْ اَذِنْتُ لَکَ فَدَخَلَ عَلِيٌّ تَحْتَ الْکِسآءِ، ثُمَّ اَتَيْتُ نَحْوَ الْکِسآءِ، وَقُلْتُ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا اَبَتاهُ يا رَسُولَ اللَّهِ، اَتَاْذَنُ لي اَن اَکُونَ مَعَکُمْ تَحْتَ الْکِسآءِ، قالَ وَعَلَيْکِ السَّلامُ يا بِنْتي وَيا بَضْعَتي قَدْ اَذِنْتُ لَکِ، فَدَخَلْتُ تَحْتَ الْکِسآءِ، فَلَمَّا اکْتَمَلْنا جَميعاً تَحْتَ الْکِسآءِ، اَخَذَ اَبي رَسُولُ اللَّهِ بِطَرَفَيِ الْکِسآءِ، وَاَوْمَئَ بِيَدِهِ الْيُمْني اِلَي السَّمآءِ، وَقالَ اَللَّهُمَّ اِنَ هؤُلاءِ اَهْلُ بَيْتي وَخآصَّتي وَحآمَّتي، لَحْمُهُمْ لَحْمي، وَدَمُهُمْ دَمي، يُؤْلِمُني ما يُؤْلِمُهُمْ، وَيَحْزُنُني ما يَحْزُنُهُمْ، اَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَهُمْ، وَسِلْمٌ لِمَنْ سالَمَهُمْ وَعَدُوٌّ لِمَنْ عاداهُمْ، وَمُحِبٌّ لِمَنْ اَحَبَّهُمْ، اِنَّهُمْ مِنّي وَاَ نَا مِنْهُمْ، فَاجْعَلْ صَلَواتِکَ وَبَرَکاتِکَ وَرَحْمَتَکَ، وَغُفْرانَکَ وَرِضْوانَکَ عَلَيَّ وَعَلَيْهِمْ، وَاَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ، وَطَهِّرْهُمْ تَطْهيراً، فَقالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ يا مَلائِکَتي وَيا سُکَّانَ سَمواتي، اِنّي ما خَلَقْتُ سَمآءً مَبْنِيَّةً، وَلا اَرْضاً مَدْحِيَّةً، وَلا قَمَراً مُنيراً، وَلا شَمْساً مُضِيئَةً، وَلا فَلَکاً يَدُورُ، وَلا بَحْراً يَجْري، وَلا فُلْکاً يَسْري، اِلاَّ في مَحَبَّةِ هؤُلاءِ الْخَمْسَةِ الَّذينَ هُمْ تَحْتَ الْکِسآءِ، فَقالَ الْأَمينُ جِبْرآئيلُ يا رَبِّ وَمَنْ تَحْتَ الْکِسآءِ، فَقالَ عَزَّوَجَلَّ هُمْ اَهْلُ بَيْتِ النُّبُوَّةِ، وَمَعْدِنُ الرِّسالَةِ، هُمْ فاطِمَةُ وَاَبُوها وَبَعْلُها وَبَنُوها، فَقالَ جِبْرآئيلُ يا رَبِّ، اَتَاْذَنُ لي اَنْ اَهْبِطَ اِلَي الْأَرْضِ لِأَکُونَ مَعَهُمْ سادِساً، فَقالَ اللَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَکَ، فَهَبَطَ الْأَمينُ جِبْرآئيلُ، وَقالَ السَّلامُ عَلَيْکَ يا رَسُولَ اللَّهِ، الْعَلِيُ الْأَعْلي يُقْرِئُکَ السَّلامَ، وَيَخُصُّکَ بِالتَّحِيَّةِ وَالْإِکْرامِ، وَيَقُولُ لَکَ وَعِزَّتي وَجَلالي اِنّي ما خَلَقْتُ سَمآءً مَبْنِيَّةً، وَلا اَرْضاً مَدْحِيَّةً، وَلا قَمَراً مُنيراً، وَلا شَمْساً مُضيئَةً وَلا فَلَکاً يَدُورُ، وَلا بَحْراً يَجْري، وَلا فُلْکاً يَسْري، اِلاَّ لِأَجْلِکُمْ وَمَحَبَّتِکُمْ، وَقَدْ اَذِنَ لي اَنْ اَدْخُلَ مَعَکُمْ، فَهَلْ تَاْذَنُ لي يا رَسُولَ اللَّهِ، فَقالَ رَسُولُ اللَّهِ وَعَلَيْکَ السَّلامُ يا اَمينَ وَحْيِ اللَّهِ، اِنَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَکَ، فَدَخَلَ جِبْرآئيلُ مَعَنا تَحْتَ الْکِسآءِ، فَقالَ لِأَبي اِنَّ اللَّهَ قَدْ اَوْحي اِلَيْکُمْ يَقُولُ: اِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ، وَيُطَهِّرَکُمْ تَطْهيراً، فَقالَ عَلِيٌّ لِأَبي يا رَسُولَ اللَّهِ، اَخْبِرْني ما لِجُلُوسِنا هذا تَحْتَ الْکِسآءِ مِنَ الْفَضْلِ عِنْدَ اللَّهِ؟ فَقالَ النَّبِيُّ وَالَّذي بَعَثَني بِالْحَقِّ نَبِيّاً، وَاصْطَفاني بِالرِّسالَةِ نَجِيّاً، ما ذُکِرَ خَبَرُنا هذا في مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ اَهْلِ الْأَرْضِ، وَفيهِ جَمْعٌ مِنْ شَيعَتِنا وَمُحِبّينا، اِلاَّ وَنَزَلَتْ عَلَيْهِمُ الرَّحْمَةُ وَحَفَّتْ بِهِمُ الْمَلائِکَةُ، وَاسْتَغْفَرَتْ لَهُمْ اِلي اَنْ يَتَفَرَّقُوا، فَقالَ عَلِيٌّ اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَفازَ شيعَتُنا وَرَبِّ الْکَعْبَةِ، فَقالَ النَّبِيُّ ثانِياً يا عَلِيُّ وَالَّذي بَعَثَني بِالْحَقِّ نَبِيّاً، وَاصْطَفاني بِالرِّسالَةِ نَجِيّاً، ما ذُکِرَ خَبَرُنا هذا في مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ اَهْلِ الْأَرْضِ، وَفيهِ جَمْعٌ مِنْ شيعَتِنا وَمُحِبّينا، وَفيهِمْ مَهْمُومٌ اِلاَّ وَفَرَّجَ اللَّهُ هَمَّهُ، وَلا مَغْمُومٌ اِلاَّ وَکَشَفَ اللَّهُ غَمَّهُ، وَلا طالِبُ حاجَةٍ اِلاَّ وَقَضَي اللّهُ حاجَتَهُ، فَقالَ عَلِيٌّ اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَسُعِدْنا، وَکَذلِکَ شيعَتُنا فازُوا وَسُعِدُوا فِي الدُّنْيا وَالْأخِرَةِ، وَرَبِّ الْکَعْبَةِ.

ترجمه برگرفته شده از کتاب مفاتيح الجنان

:
به سندي صحيح از جابر بن عبداللّه انصاري روايت شده از فاطمه زهرا سلام اللّه عليها دختر رسول خدا صلي اللّه عليه و آله، جابر گويد شنيدم از فاطمه زهرا که فرمود: وارد شد بر من پدرم رسول خدا در بعضي از روزها و فرمود: سلام بر تو اي فاطمه در پاسخش گفتم: بر تو باد سلام فرمود: من در بدنم سستي و ضعفي درک مي کنم، گفتم: پناه مي دهم تو را به خدا اي پدرجان از سستي و ضعف فرمود: اي فاطمه بياور برايم کساء يماني را و مرا بدان بپوشان من کساء يماني را برايش آوردم و او را بدان پوشاندم و هم چنان بدو مي نگريستم و در آن حال چهره اش مي درخشيد همانند ماه شب چهارده پس ساعتي نگذشت که ديدم فرزندم حسن وارد شد وگفت سلام بر تو اي مادر گفتم: بر تو باد سلام اي نور ديده ام و ميوه دلم گفت: مادرجان من در نزد تو بوي خوشي استشمام مي کنم گويا بوي جدم رسول خدا است گفتم: آري همانا جد تو در زير کساء است پس حسن بطرف کساء رفت و گفت: سلام بر تو اي جد بزرگوار اي رسول خدا آيا به من اذن مي دهي که وارد شوم با تو در زير کساء؟ فرمود: بر تو باد سلام اي فرزندم و اي صاحب حوض من اذنت دادم پس حسن با آن جناب بزير کساء رفت ساعتي نگذشت که فرزندم حسين وارد شد و گفت: سلام بر تو اي مادرگفتم: بر تو باد سلام اي فرزند من و اي نور ديده ام و ميوه دلم فرمود: مادر جان من در نزد تو بوي خوشي استشمام مي کنم گويا بوي جدم رسول خدا صلي الله عليه وآله است گفتم آري همانا جد تو و برادرت در زير کساء هستند حسين نزديک کساء رفته گفت: سلام بر تو اي جد بزرگوار، سلام بر تو اي کسي که خدا او را برگزيد آيا به من اذن مي دهي که داخل شوم با شما در زير کساء فرمود: و بر تو باد سلام اي فرزندم و اي شفاعت کننده امتم به تو اذن دادم پس او نيز با آن دو در زير کساء وارد شد در اين هنگام ابوالحسن علي بن ابيطالب وارد شد و فرمود سلام بر تو اي دختر رسول خدا گفتم: و بر تو باد سلام اي اباالحسن و اي امير مؤمنان فرمود: اي فاطمه من بوي خوشي نزد تو استشمام مي کنم گويا بوي برادرم و پسر عمويم رسول خدا است؟ گفتم: آري اين او است که با دو فرزندت در زير کساء هستند پس علي نيز بطرف کساء رفت و گفت سلام بر تو اي رسول خدا آيا اذن مي دهي که من نيز با شما در زير کساء باشم رسول خدا به او فرمود: و بر تو باد سلام اي برادر من و اي وصي و خليفه و پرچمدار من به تو اذن دادم پس علي نيز وارد در زير کساء شد، در اين هنگام من نيز بطرف کساء رفتم و عرض کردم سلام بر تو اي پدرجان اي رسول خدا آيا به من هم اذن مي دهي که با شما در زير کساء باشم؟ فرمود: و بر تو باد سلام اي دخترم و اي پاره تنم به تو هم اذن دادم، پس من نيز به زير کساء رفتم، و چون همگي در زير کساء جمع شديم پدرم رسول خدا دو طرف کساء را گرفت و با دست راست بسوي آسمان اشاره کرد و فرمود: خدايا اينانند خاندان من و خواص ونزديکانم گوشتشان گوشت من و خونشان خون من است مي آزارد مرا هرچه ايشان را بيازارد وبه اندوه مي اندازد مراهرچه ايشان را به اندوه در آورد من در جنگم با هر که با ايشان بجنگد و در صلحم با هر که با ايشان درصلح است ودشمنم باهرکس که با ايشان دشمني کند و دوستم با هر کس که ايشان را دوست دارد اينان از منند و من از ايشانم پس بفرست درودهاي خود و برکتهايت و مهرت و آمرزشت و خوشنوديت را بر من و بر ايشان و دور کن از ايشان پليدي را و پاکيزه شان کن بخوبي پس خداي عزوجل فرمود: اي فرشتگان من و اي ساکنان آسمانهايم براستي که من نيافريدم آسمان بنا شده و نه زمين گسترده و نه ماه تابان و نه مهر درخشان و نه فلک چرخان و نه درياي روان و نه کشتي در جريان را مگر بخاطر دوستي اين پنج تن اينان که در زير کسايند پس جبرئيل امين عرض کرد: پروردگارا کيانند در زير کساء؟ خداي عزوجل فرمود: آنان خاندان نبوت و کان رسالتند:آنان فاطمه است و پدرش و شوهر و دو فرزندش جبرئيل عرض کرد: پروردگارا آيا به من هم اذن مي دهي که به زمين فرود آيم تا ششمين آنها باشم خدا فرمود: آري به تو اذن دادم پس جبرئيل امين به زمين آمد و گفت: سلام بر تو اي رسول خدا، (پروردگار) عليّ اعلي سلامت مي رساند و تو را به تحيت و اکرام مخصوص داشته و مي فرمايد:به عزت و جلالم سوگند که من نيافريدم آسمان بنا شده و نه زمين گسترده و نه ماه تابان و نه مهر درخشان و نه فلک چرخان و نه درياي روان و نه کشتي در جريان را مگر براي خاطر شما و محبت و دوستي شما و به من نيز اذن داده است که با شما در زير کساء باشم پس آيا تو هم اي رسول خدا اذنم مي دهي؟ رسول خدا فرمود و بر تو باد سلام اي امين وحي خدا آري به تو هم اذن دادم پس جبرئيل با ما وارد در زير کساء شد و به پدرم گفت: همانا خداوند بسوي شما وحي کرده و مي فرمايد: «حقيقت اين است که خدا مي خواهد پليدي (و ناپاکي) را از شما خاندان ببرد و پاکيزه کند شما را پاکيزگي کامل» علي 7 به پدرم گفت: اي رسول خدا به من بگو اين جلوس (و نشستن) ما در زير کساء چه فضيلتي (و چه شرافتي) نزد خدا دارد؟ پيغمبر فرمود: سوگند بدان خدائي که مرا به حق به پيامبري برانگيخت و به رسالت و نجات دادن (خلق) برگزيد که ذکر نشود اين خبر (و سرگذشت) ما در انجمن و محفلي از محافل مردم زمين که در آن گروهي از شيعيان و دوستان ما باشند جز آنکه نازل شود بر ايشان رحمت (حق) و فرا گيرند ايشان را فرشتگان و براي آنها آمرزش خواهند تا آنگاه که از دور هم پراکنده شوند، علي (که اين فضيلت را شنيد) فرمود: با اين ترتيب به خدا سوگند ما رستگار شديم و سوگند به پروردگار کعبه که شيعيان ما نيز رستگار شدند، دوباره پيغمبر فرمود: اي علي سوگند بدانکه مرا بحق به نبوت برانگيخت و به رسالت و نجات دادن (خلق) برگزيد ذکر نشود اين خبر (و سرگذشت) ما درانجمن ومحفلي از محافل مردم زمين که در آن گروهي از شيعيان و دوستان ما باشند و در ميان آنها اندوهناکي باشد جز آنکه خدا اندوهش را برطرف کند و نه غمناکي جز آنکه خدا غمش را بگشايد و نه حاجتخواهي باشد جز آنکه خدا حاجتش را برآورد، علي گفت: بدين ترتيب به خدا سوگند ما کامياب و سعادتمند شديم و هم چنين شيعيان ما کامياب و سعادتمند شدند در دنيا و آخرت به پروردگار کعبه سوگند.
منبع خبر: پايگاه اطلاع رساني ايت الله شيرازي
 

JavadMessi

مدیر بازنشسته
متن و ترجمه حدیث شریف کساء


اعوذ و بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم
عَنْ فاطِمَةَ الزَّهْراَّءِ عَلَيْهَا السَّلامُ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ
از فاطمه زهرا سلام اللّه عليها دختر رسول خدا صلى اللّه عليه
وَآلِهِ قالَ سَمِعْتُ فاطِمَةَ اَنَّها قالَتْ دَخَلَ عَلَىَّ اَبى رَسُولُ اللَّهِ فى
و آله ، جابر گويد شنيدم از فاطمه زهرا كه فرمود: وارد شد بر من پدرم رسول خدا در
بَعْضِ الاَْيّامِ فَقالَ السَّلامُ عَلَيْكِ يا فاطِمَةُ فَقُلْتُ عَلَيْكَ السَّلامُ قالَ
بعضى از روزها و فرمود: سلام بر تو اى فاطمه در پاسخش گفتم : بر تو باد سلام فرمود:
اِنّى اَجِدُ فى بَدَنى ضُعْفاً فَقُلْتُ لَهُ اُعيذُكَ بِاللَّهِ يا اَبَتاهُ مِنَ الضُّعْفِ
من در بدنم سستى و ضعفى درك مى كنم ، گفتم : پناه مى دهم تو را به خدا اى پدرجان از سستى و ضعف
فَقَالَ يا فاطِمَةُ ايتينى بِالْكِساَّءِ الْيَمانى فَغَطّينى بِهِ فَاَتَيْتُهُ بِالْكِساَّءِ
فرمود: اى فاطمه بياور برايم كساء يمانى را و مرا بدان بپوشان من كساء يمانى را برايش آوردم

الْيَمانى فَغَطَّيْتُهُ بِهِ وَصِرْتُ اَنْظُرُ اِلَيْهِ وَاِذا وَجْهُهُ يَتَلاَْلَؤُ كَاَنَّهُ الْبَدْرُ
و او را بدان پوشاندم و هم چنان بدو مى نگريستم و در آن حال چهره اش مى درخشيد همانند ماه

فى لَيْلَةِ تَمامِهِ وَكَمالِهِ فَما كانَتْ اِلاّ ساعَةً وَاِذا بِوَلَدِىَ الْحَسَنِ قَدْ
شب چهارده پس ساعتى نگذشت كه ديدم فرزندم حسن وارد شد و
اَقْبَلَ وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكِ يا اُمّاهُ فَقُلْتُ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا قُرَّةَ عَيْنى
گفت سلام بر تو اى مادر گفتم : بر تو باد سلام اى نور ديده ام
وَثَمَرَةَ فُؤ ادى فَقالَ يا اُمّاهُ اِنّى اَشَمُّ عِنْدَكِ راَّئِحَةً طَيِّبَةً كَاَنَّها راَّئِحَةُ
و ميوه دلم گفت : مادرجان من در نزد تو بوى خوشى استشمام مى كنم گويا بوى

جَدّى رَسُولِ اللَّهِ فَقُلْتُ نَعَمْ اِنَّ جَدَّكَ تَحْتَ الْكِساَّءِ فَاَقْبَلَ الْحَسَنُ
جدم رسول خدا است گفتم : آرى همانا جد تو در زير كساء است پس حسن بطرف
نَحْوَ الْكِساَّءِ وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكَ يا جَدّاهُ يا رَسُولَ اللَّهِ اَتَاْذَنُ لى اَنْ
كساء رفت و گفت : سلام بر تو اى جد بزرگوار اى رسول خدا آيا به من اذن مى دهى
اَدْخُلَ مَعَكَ تَحْتَ الْكِساَّءِ فَقالَ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا وَلَدى وَيا
كه وارد شوم با تو در زير كساء؟ فرمود: بر تو باد سلام اى فرزندم و اى
صاحِبَ حَوْضى قَدْ اَذِنْتُ لَكَ فَدَخَلَ مَعَهُ تَحْتَ الْكِساَّءِ فَما كانَتْ
صاحب حوض من اذنت دادم پس حسن با آن جناب بزير كساء رفت
اِلاّ ساعَةً وَاِذا بِوَلَدِىَ الْحُسَيْنِ قَدْ اَقْبَلَ وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكِ يا اُمّاهُ
ساعتى نگذشت كه فرزندم حسين وارد شد و گفت : سلام بر تو اى مادر
فَقُلْتُ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا وَلَدى وَيا قُرَّةَ عَيْنى وَثَمَرَةَ فُؤ ادى فَقالَ
گفتم : بر تو باد سلام اى فرزند من و اى نور ديده ام و ميوه دلم فرمود:
لى يا اُمّاهُ اِنّىَّ اَشَمُّ عِنْدَكِ راَّئِحَةً طَيِّبَةً كَاَنَّها راَّئِحَةُ جَدّى رَسُولِ
مادر جان من در نزد تو بوى خوشى استشمام مى كنم گويا بوى جدم رسول
اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ فَقُلْتُ نَعَمْ اِنَّ جَدَّكَ وَاَخاكَ تَحْتَ الْكِساَّءِ
خدا (ص)است گفتم آرى همانا جد تو و برادرت در زير كساء هستند
فَدَنَى الْحُسَيْنُ نَحْوَ الْكِساَّءِ وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكَ يا جَدّاهُ اَلسَّلامُ
حسين نزديك كساء رفته گفت : سلام بر تو اى جد بزرگوار، سلام
عَلَيْكَ يا مَنِ اخْتارَهُ اللَّهُ اَتَاْذَنُ لى اَنْ اَكُونَ مَعَكُما تَحْتَ الْكِساَّءِ
بر تو اى كسى كه خدا او را برگزيد آيا به من اذن مى دهى كه داخل شوم با شما در زير كساء
فَقالَ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا وَلَدى وَيا شافِعَ اُمَّتى قَدْ اَذِنْتُ لَكَ فَدَخَلَ
فرمود: و بر تو باد سلام اى فرزندم و اى شفاعت كننده امتم به تو اذن دادم پس او نيز با
مَعَهُما تَحْتَ الْكِساَّءِ فَاَقْبَلَ عِنْدَ ذلِكَ اَبُوالْحَسَنِ عَلِىُّ بْنُ اَبى طالِبٍ
آن دو در زير كساء وارد شد در اين هنگام ابوالحسن على بن ابيطالب وارد شد
وَقالَالسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ فَقُلْتُ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا اَبَا
و فرمود سلام بر تو اى دختر رسول خدا گفتم : و بر تو باد سلام اى ابا
الْحَسَنِ وَ يا اَميرَ الْمُؤْمِنينَ فَقالَ يا فاطِمَةُ اِنّى اَشَمُّ عِنْدَكِ رائِحَةً
الحسن و اى امير مؤ منان فرمود: اى فاطمه من بوى خوشى نزد تو استشمام مى كنم
طَيِّبَةً كَاَنَّها راَّئِحَةُ اَخى وَابْنِ عَمّى رَسُولِ اللَّهِ فَقُلْتُ نَعَمْ ها هُوَ مَعَ
گويا بوى برادرم و پسر عمويم رسول خدا است ؟ گفتم : آرى اين او است كه
وَلَدَيْكَ تَحْتَ الْكِساَّءِ فَاَقْبَلَ عَلِىُّ نَحْوَ الْكِساَّءِ وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكَ
با دو فرزندت در زير كساء هستند پس على نيز بطرف كساء رفت و گفت سلام بر تو
يا رَسُولَ اللَّهِ اَتَاْذَنُ لى اَنْ اَكُونَ مَعَكُمْ تَحْتَ الْكِساَّءِ قالَ لَهُ وَعَلَيْكَ
اى رسول خدا آيا اذن مى دهى كه من نيز با شما در زير كساء باشم رسول خدا به او فرمود: و بر تو

السَّلامُ يا اَخى يا وَصِيّى وَخَليفَتى وَصاحِبَ لِواَّئى قَدْ اَذِنْتُ لَكَ
باد سلام اى برادر من و اى وصى و خليفه و پرچمدار من به تو اذن دادم
فَدَخَلَ عَلِىُّ تَحْتَ الْكِساَّءِ ثُمَّ اَتَيْتُ نَحْوَ الْكِساَّءِ وَقُلْتُ اَلسَّلامُ
پس على نيز وارد در زير كساء شد، در اين هنگام من نيز بطرف كساء رفتم و عرض كردم سلام
عَلَيْكَ يا اَبَتاهُ يا رَسُولَ اللَّهِ اَتَاْذَنُ لى اَن اَكُونَ مَعَكُمْ تَحْتَ الْكِساَّءِ
بر تو اى پدرجان اى رسول خدا آيا به من هم اذن مى دهى كه با شما در زير كساء باشم ؟
قالَ وَعَلَيْكِ السَّلامُ يا بِنْتى وَيا بَضْعَتى قَدْ اَذِنْتُ لَكِ فَدَخَلْتُ تَحْتَ
فرمود: و بر تو باد سلام اى دخترم و اى پاره تنم به تو هم اذن دادم ، پس من نيز به زير
الْكِساَّءِ فَلَمَّا اكْتَمَلْنا جَميعاً تَحْتَ الْكِساَّءِ اَخَذَ اَبى رَسُولُ اللَّهِ
كساء رفتم ، و چون همگى در زير كساء جمع شديم پدرم رسول خدا
بِطَرَفَىِ الْكِساَّءِ وَاَوْمَئَ بِيَدِهِ الْيُمْنى اِلَى السَّماَّءِ وَقالَ اَللّهُمَّ اِنَّ
دو طرف كساء را گرفت و با دست راست بسوى آسمان اشاره كرد و فرمود: خدايا
هؤُلاَّءِ اَهْلُ بَيْتى وَخ اَّصَّتى وَح اَّمَّتى لَحْمُهُمْ لَحْمى وَدَمُهُمْ دَمى
اينانند خاندان من و خواص ونزديكانم گوشتشان گوشت من و خونشان خون من است
يُؤْلِمُنى ما يُؤْلِمُهُمْ وَيَحْزُنُنى ما يَحْزُنُهُمْ اَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَهُمْ
مى آزارد مرا هرچه ايشان را بيازارد وبه اندوه مى اندازد مراهرچه ايشان را به اندوه در آورد من در جنگم با هر كه با ايشان بجنگد
وَسِلْمٌ لِمَنْ سالَمَهُمْ وَعَدُوُّ لِمَنْ عاداهُمْ وَمُحِبُّ لِمَنْ اَحَبَّهُمْ اِنَّهُمْ
و در صلحم با هر كه با ايشان درصلح است ودشمنم باهركس كه با ايشان دشمنى كند و دوستم با هر كس كه ايشان را دوست دارد اينان
مِنّى وَاَ نَا مِنْهُمْ فَاجْعَلْ صَلَواتِكَ وَبَرَكاتِكَ وَرَحْمَتَكَ وَغُفْرانَكَ
از منند و من از ايشانم پس بفرست درودهاى خود و بركتهايت و مهرت و آمرزشت
وَرِضْوانَكَ عَلَىَّ وَعَلَيْهِمْ وَاَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَطَهِّرْهُمْ تَطْهيراً
و خوشنوديت را بر من و بر ايشان و دور كن از ايشان پليدى را و پاكيزه شان كن بخوبى
فَقالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ يا مَلاَّئِكَتى وَي ا سُكّ انَ سَم و اتى اِنّى ما خَلَقْتُ
پس خداى عزوجل فرمود: اى فرشتگان من و اى ساكنان آسمانهايم براستى كه من نيافريدم
سَماَّءً مَبْنِيَّةً وَلا اَرْضاً مَدْحِيَّةً وَلا قَمَراً مُنيراً وَلا شَمْساً مُضِيَّئَةً وَلا
آسمان بنا شده و نه زمين گسترده و نه ماه تابان و نه مهر درخشان و نه
فَلَكاً يَدُورُ وَلا بَحْراً يَجْرى وَلا فُلْكاً يَسْرى اِلاّ فى مَحَبَّةِ هؤُلاَّءِ
فلك چرخان و نه درياى روان و نه كشتى در جريان را مگر بخاطر دوستى اين
الْخَمْسَةِ الَّذينَ هُمْ تَحْتَ الْكِساَّءِ فَقالَ الاَْمينُ جِبْراَّئيلُ يا رَبِّ وَمَنْ
پنج تن اينان كه در زير كسايند پس جبرئيل امين عرض كرد: پروردگارا كيانند
تَحْتَ الْكِساَّءِ فَقالَ عَزَّوَجَلَّ هُمْ اَهْلُ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَمَعْدِنُ الرِّسالَةِ
در زير كساء؟ خداى عزوجل فرمود: آنان خاندان نبوت و كان رسالتند:
هُمْ فاطِمَةُ وَاَبُوها وَبَعْلُها وَبَنُوها فَقالَ جِبْراَّئيلُ يا رَبِّ اَتَاْذَنُ لى اَنْ
آنان فاطمه است و پدرش و شوهر و دو فرزندش جبرئيل عرض كرد: پروردگارا آيا به من هم اذن مى دهى
اَهْبِطَ اِلَى الاَْرْضِ لاَِكُونَ مَعَهُمْ سادِساً فَقالَ اللَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَكَ
كه به زمين فرود آيم تا ششمين آنها باشم خدا فرمود: آرى به تو اذن دادم
فَهَبَطَ الاَْمينُ جِبْراَّئيلُ وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللَّهِ الْعَلِىُّ
پس جبرئيل امين به زمين آمد و گفت : سلام بر تو اى رسول خدا، (پروردگار) علىّ
الاَْعْلى يُقْرِئُكَ السَّلامَ وَيَخُصُّكَ بِالتَّحِيَّةِ وَالاِْكْرامِ وَيَقُولُ لَكَ
اعلى سلامت مى رساند و تو را به تحيت و اكرام مخصوص داشته و مى فرمايد:
وَعِزَّتى وَجَلالى اِنّى ما خَلَقْتُ سَماَّءً مَبْنِيَّةً وَلا اَرْضاً مَدْحِيَّةً وَلا
به عزت و جلالم سوگند كه من نيافريدم آسمان بنا شده و نه زمين گسترده و نه
قَمَراً مُنيراً وَلا شَمْساً مُضَّيئَةً وَلا فَلَكاً يَدُورُ وَلا بَحْراً يَجْرى وَلا
ماه تابان و نه مهر درخشان و نه فلك چرخان و نه درياى روان و نه كشتى در
فُلْكاً يَسْرى اِلاّ لاَِجْلِكُمْ وَمَحَبَّتِكُمْ وَقَدْ اَذِنَ لى اَنْ اَدْخُلَ مَعَكُمْ
جريان را مگر براى خاطر شما و محبت و دوستى شما و به من نيز اذن داده است كه با شما

فَهَلْ تَاْذَنُ لى يا رَسُولَ اللَّهِ فَقالَ رَسُولُ اللَّهِ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا
در زير كساء باشم پس آيا تو هم اى رسول خدا اذنم مى دهى ؟ رسول خدا(ص ) فرمود و بر تو باد سلام اى
اَمينَ وَحْىِ اللَّهِ اِنَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَكَ فَدَخَلَ جِبْراَّئيلُ مَعَنا تَحْتَ
امين وحى خدا آرى به تو هم اذن دادم پس جبرئيل با ما وارد در زير
الْكِساَّءِ فَقالَ لاَِبى اِنَّ اللَّهَ قَدْ اَوْحى اِلَيْكُمْ يَقُولُ اِنَّما يُريدُ اللَّهُ
كساء شد و به پدرم گفت : همانا خداوند بسوى شما وحى كرده و مى فرمايد: ((حقيقت اين است كه خدا مى خواهد
لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً فَقالَ عَلِىُّ لاَِبى
پليدى (و ناپاكى ) را از شما خاندان ببرد و پاكيزه كند شما را پاكيزگى كامل )) على عليه السلام به پدرم گفت :
يا رَسُولَ اللَّهِ اَخْبِرْنى ما لِجُلُوسِنا هذا تَحْتَ الْكِساَّءِ مِنَ الْفَضْلِ عِنْدَ
اى رسول خدا به من بگو اين جلوس (و نشستن ) ما در زير كساء چه فضيلتى (و چه شرافتى ) نزد
اللَّهِ فَقالَ النَّبِىُّ وَالَّذى بَعَثَنى بِالْحَقِّ نَبِيّاً وَاصْطَفانى بِالرِّسالَةِ نَجِيّاً
خدا دارد؟ پيغمبر(ص ) فرمود: سوگند بدان خدائى كه مرا به حق به پيامبرى برانگيخت و به رسالت و نجات دادن (خلق )
ما ذُكِرَ خَبَرُنا هذا فى مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ اَهْلِ الاَْرْضِ وَفيهِ جَمْعٌ مِنْ
برگزيد كه ذكر نشود اين خبر (و سرگذشت ) ما در انجمن و محفلى از محافل مردم زمين كه در آن گروهى از
شَيعَتِنا وَمُحِبّينا اِلاّ وَنَزَلَتْ عَلَيْهِمُ الرَّحْمَةُ وَحَفَّتْ بِهِمُ الْمَلاَّئِكَةُ
شيعيان و دوستان ما باشند جز آنكه نازل شود بر ايشان رحمت (حق ) و فرا گيرند ايشان را فرشتگان
وَاسْتَغْفَرَتْ لَهُمْ اِلى اَنْ يَتَفَرَّقُوا فَقالَ عَلِىُّ اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَفازَ شيعَتُنا
و براى آنها آمرزش خواهند تا آنگاه كه از دور هم پراكنده شوند، على (كه اين فضيلت را شنيد) فرمود: با اين ترتيب به خدا سوگند ما

وَرَبِّ الْكَعْبَةِ فَقالَ النَّبِىُّ ثانِياً يا عَلِىُّ وَالَّذى بَعَثَنى بِالْحَقِّ نَبِيّاً
رستگار شديم و سوگند به پروردگار كعبه كه شيعيان ما نيز رستگار شدند، دوباره پيغمبر فرمود: اى على سوگند بدانكه مرا بحق به نبوت
وَاصْطَفانى بِالرِّسالَةِ نَجِيّاً ما ذُكِرَ خَبَرُنا هذا فى مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ
برانگيخت و به رسالت و نجات دادن (خلق ) برگزيد ذكر نشود اين خبر (و سرگذشت ) ما درانجمن ومحفلى از محافل
اَهْلِ الاَْرْضِ وَفيهِ جَمْعٌ مِنْ شيعَتِنا وَمُحِبّينا وَفيهِمْ مَهْمُومٌ اِلاّ
مردم زمين كه در آن گروهى از شيعيان و دوستان ما باشند و در ميان آنها اندوهناكى باشد جز
وَفَرَّجَ اللَّهُ هَمَّهُ وَلا مَغْمُومٌ اِلاّ وَكَشَفَ اللَّهُ غَمَّهُ وَلا طالِبُ حاجَةٍ اِلاّ
آنكه خدا اندوهش را برطرف كند و نه غمناكى جز آنكه خدا غمش را بگشايد و نه حاجتخواهى باشد جز آنكه
وَقَضَى اللّهُ حاجَتَهُ فَقالَ عَلِىُّ اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَسُعِدْنا وَكَذلِكَ
خدا حاجتش را برآورد، على گفت : بدين ترتيب به خدا سوگند ما كامياب و سعادتمند شديم و هم چنين
شيعَتُنا فازُوا وَسُعِدُوا فِى الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ وَرَبِّ الْكَعْبَة

منبع
 

حلما68

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
آثار شگفت حدیث شریف کساء

[h=2]حدیث شریف کساء و آثار شگفت[/h]
حدیث شریف کساء که توسط بی بی دو عالم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نقل شده و جابر مستقیما از ایشان روایت میکند از گنجینه های ارزشمند شیعه چه در بعد اعتقادی و چه در بعد معنوی است از همین رو یکی از طرق حل مشکلات و سختی های شیعه در طول تاریخ خواندن و توسل پیدا نمودن به این حدیث شریف است.

فاضل ارجمند حضرت ایة الله حاج سید علی موحد ابطحی در همین راستا کتابی ارزشمند تالیف نموده اند که علاوه بر اثبات صحت این حدیث شریف، عنایات و کراماتی که از خواندن این حدیث شریف به وقوع پیوسته را نیز نقل نموده اند که در این تایپیک به مرور این داستانها را ذکر میکنیم.
 

حلما68

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
عنایت اهل بیت به جلسه حدیث شریف کساء

جناب آقای دکتر نوری مطلق در ارتباط با آثار و برکات حدیث کساء در زندگی شان چنین نقل کرده اند :
بیش از چهار سال است که شب پانزدهم هر ماه در منزل جلسه قرائت حدیث کساء برگزار می کنیم. علت انتخاب شب پانزدهم آن است که مرحوم پدرمان که از فضلای حوزه علمیه بودند به بزرگداشت یاد و خاطره اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام عنایت ویژه ای داشتند. به ویژه به مناسبت میلاد مسعود امام زمان عجل الله فرجه در نیمه شعبان مراسم باشکوهی برگزار می کردند. ما هم پس از رحلت ایشان آن برنامه را ادامه داده و خواندن حدیث کساء را در شب پانزدهم هر ماه قرار دادیم. از آغاز این برنامه تاکنون جلسه حدیث کساء در هر وضعیتی برقرار بوده است ، هر چند از نظر مالی در مضیقه قرار داشتیم. مواردی اتفاق افتاده که برای برپایی جلسه مجبور به قرض گرفتن شدیم ، ولی هیچ گاه برای ادای قرض به زحمت نیفتادیم و به برکت این جلسه هزینه ها به راحتی پرداخت شده است. در این مراسم سعی بر این بوده است که از شرکت کنندگان با مختصر شامی پذیرایی شود. در این چهار سال بارها اتفاق افتاده که مشکلات بزرگی که حل آنها از راه های معمولی برای ما و دیگر شرکت کنندگان جلسه ناممکن بوده حول و حوش برقراری جلسه حدیث کساء برطرف شده است و ما این عنایت را از لطف و توجه اهل بیت علیهم السلام به جلسه حدیث کساء می دانیم.
اما آنچه به طور خاص در زمینه آثار و برکات حدیث شریف کساء واقع شده آن است که : دو سال قبل ( سال 1382 ) برای جلسه ماه ذی قعده از برخی دوستان ، همسایگان و بستگان برای شرکت در جلسه دعوت کردیم ، اما کسانی که از آنها دعوت به عمل آمده بود هر یک به دلیلی موفق نشدند در جلسه شرکت کنند و به همین دلیل آن مجلس با جمع بسیار مختصر و به صورت بسیار غریبانه ای برگزار شد. این موضوع مرا غمگین ساخت و دلم شکست و از خداوند متعال و حضرات معصومین ، به ویژه حضرت زهرا سلام الله علیها خواستم که عنایتی خاص به این جلسه داشته باشند که موجب دلگرمی ما شود. در آن جلسه همگی از حضرت حق ، توفیق زیارت کربلا را طلب کردیم. خدا شاهد است ماه بعد ( ذی حجه 1382 ) همه افرادی که در جلسه قبل حضور داشتند ، از پیر و جوان و کودک و زن و مرد بی آنکه با یکدیگر هماهنگی کرده باشند در کربلا بودند و این امر با وضعیت بحرانی عراق در آن زمان نمی توانست چیزی جز عنایت حضرات معصومین علیهم السلام باشد. نکته جالب دیگر آنکه در همان ایام سامرا بسیار ناامن بود و به کسی اجازه نمی دادند به زیارت امام هادی و امام عسکری علیهما السلام مشرف شود. حتی یکبار تا چند کیلومتری سامرا هم رفتیم ولی ما را بازگرداندند. شب پانزدهم ماه ذی حجه که شب میلاد امام هادی علیه السلام بود مراسم قرائت حدیث کساء را با همان جمع و با توجه به مشکلات و شلوغی های بین الحرمین و ممانعتهایی که به عمل می آمد برگزار و از آن امام همام توفیق زیارتشان را طلب کردیم. بحمدالله صبح روز پانزدهم ماه روز تولد امام هادی علیه السلام ، با همان جمع در قالب کاروانی عازم سامرا شدیم و توفیق زیارت امام هادی و امام عسکری علیهما السلام را پیدا کردیم و بعد از ظهر به کربلا بازگشتیم. پس از آن سایر افراد به ایران بازگشتند ، ولی ما و خانواده توفیق یافتیم عید غدیر را نیز در نجف باشیم و پس از آن به ایران بازگردیم.
پس از این عنایت ، دوستان ، بستگان و همسایگان با توجه بیشتری در این جلسه شرکت می کنند.
امید آنکه مجالس اهل بیت علیهم السلام هر روز رونق بیشتری یابد و همه ما توفیق پیروی از راه آن بزرگواران را پیدا کنیم.

 

حلما68

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تشرف به محضر امام زمان با خواندن حدیث شریف کساء

یکی از سادات بزرگوار و روضه خوانهای خوب امام حسین علیه السلام که امام جماعت مسجدی را در اصفهان برعهده دارد می گفت :
خدمت یکی از علمای بزرگ اصفهان رسیدم. ایشان به من فرمودند آمادگی دارید به مجلس روضه ای در خارج شهر بروید ؟ سپس صاحب مجلس را که از بازاریان اصفهان بود به من معرفی کردند.. اعلام آمادگی کردم و به آن مجلس رفتم. خانه ای که در آن روضه برقرار بود بالاتر از بیمارستان قلب شهید چمران و از مرکز شهر بسیار دور بود. هوا هم سرد و جاده بسیار لغزنده بود ، به همین دلیل با احتیاط و آرام حرکت می کردم. با این حال ماشین به ناگاه شروع به چرخیدن دور خود کرد. ترس شدیدی مرا فرا گرفت. توسلی به حضرت زهرا سلام الله علیها پیدا کردم. یکباره ماشین ایستاد و به طور مستقیم در جاده قرار گرفت. با نیم ساعت تاخیر به مجلس رسیدم. اهل مجلس از رنگی که به چهره داشتم متوجه شدند که برایم اتفاقی افتاده است. حادثه را برای آنان شرح دادم و گفتم به من الهام شده که امشب در این مجلس حدیث کساء بخوانم. چراغها را خاموش کردند. خواندن حدیث کساء نیم ساعتی به طول انجامید. نیم ساعت هم روضه خوانی طول کشید. جلسه یک حال استثنایی پیدا کرده بود. صدای ضجه و شیون مرد و زن بلند بود. در حال توسط گفتم : یقینا عنایتی به مجلس شده است و از مردم خواستم تا در حق خودشان و من دعا کنند.
پس از پایان مراسم چراغها را روشن کردند. در اثر شدت گریه همه چشمها قرمز شده بود. سفره را انداختند و مقداری غذا برای خانواده من جدا گذاشتند. هنگام برگشت در آن بیابان یخ بندان و تاریک تنها صدای سگ ها به گوش می رسید. حس غریبی به من دست داده بود. خطاب به امام زمان علیه السلام عرض کردم ای آقا ! عده ای آنچنان وضع زندگیشان خوب است که هر ساله مکه ، شام ، کربلا و مشهد و... می روند. ولی من باید در این بیابان به عشق شما با این سرما و یخ بندان و خطرات دست و پنجه نرم کنم و از همه آن نعمتها محروم باشم. نه کربلایی ، نه مکه ای و نه زیارت شما. نه در خواب و نه در بیداری... خدا می داند آن شب چه حالی داشتم. ساعت یک بعد از نیمه شب بود که به خانه رسیدم. همان شب یکی از حاجی های محترم که حالات خوبی داشت و برای امام حسین علیه السلام مجالس عزاداری برپا می کرد فوت کرده بود. نماز لیله الدفن او را خواندم و چون به رد امانات حساس هستم همان شب ظرفهای غذایی را که به من داده بودند شستم و آماده کردم تا فردا به صاحبش بازگردانم. پس از آن به رختخواب رفتم. در اثر خواندن حدیث کساء و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها در عالم خواب دیدم که در مکه خدمت آقایی هستم که بسیار زیبا و نورانی است. آن آقا روی سنگها به سجده افتاده و حال دعا و انابه عجیبی داشتند. من صورت آن آقا را نمی دیدم، اما به من الهام شد که به آن آقا سلام کنم ، تا در موقع جواب صورتشان را ببینم. سلام کردم ؛ برای جواب سر از زمین برداشتند و پس از آن از زمین برخاستند و به راه افتادند. کسی همراه ایشان بود. من هم همراه آنان حرکت کردم. به فکر افتادم که وقت نماز است. باید خود را آماده کنم تا با آن شخصیت بزرگوار نماز بخوانم. در همین حال از خواب بیدار شدم. گریه ای عجیب مرا فرا گرفت. با اینکه خیلی کم خواب می بینم ، پس از دو ساعت گریه بار دیگر خوابم برد. دوباره در خواب آن آقا را دیدم؛ در حالی که عمامه و لباسهای رسول خدا را به تن داشتند و چند نفر با ایشان بودند. من روی پله دوم منبر نشسته بودم. حضرت از جلوی من رد شدندو توجهی به من کردند و لبخندی زدند. مجددا از خواب برخاستم و از شدت ذوق ، بی تابی و گریه می کردم و در فکر بودم که تعبیر این خواب چیست.
پانزده روزی از این واقعه گذشت ؛ از خانه همان کسی که در آن حدیث کساء خوانده بودم به من تلفن زدند و خود را معرفی کردند و گفتند آقایی تصمیم گرفته فیش مکه خود را به شما واگذار کند و پول گوسفند قربانی و پنجاه هزار تومان برای مخارج سفر را هم به عهده بگیرد. وقتی آن بنده خدا این مطلب را برای من شرح داد بدنم شروع به لرزیدن کرد. نشستم و شروع کردم به گریستن و عرض کردم : ای آقا ! با توسل به حدیث کساء زیارت شما و مکه نصیبم شد. به دنبال این عنایت توفیق یافتم خانواده و بچه هایم را هم به مکه ببرم.
پس از آن متوجه شدم با عنایات متعددی که به وسیله برپایی مجلس حدیث کساء و روضه حضرت زهرا سلام الله علیها به مردم آن منطقه شده، روضه ای که بنا بود فقط یک سال برقرار باشد سالها ادامه یافته است.
 

حلما68

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
شفای بیمار سرطانی به وسیله حدیث کساء

یکی از پزشکان متدین اصفهان که همگان به بزرگواری وی اعتراف دارند می فرمود :
چندی پیش پیرمردی برای درمان سینه درد به من مراجعه کرد. پس از معاینه داروهایی برای او تجویز کردم. پس از مدتی پیرمرد به مطب من آمد و گفت داروهایی که تجویز کرده اید هیچ تاثیری بر من نداشته است. برای پی بردن به علت درد آزمایشی برای او نوشتم. هنگامی که جواب آزمایش آمد دریافتم که سرطان تمام سینه او را فراگرفته است. پیرمرد از نگاه من مشکوک شد و گفت نکند سرطان دارم که این طور به من نگاه می کنی ؟ پس از گرفتن جواب مثبت از مطب بیرون رفت و حتی جواب آزمایش خود را هم نگرفت. دو ماه از این واقعه گذشت و دیگر خبری از او نشد. من یقین کردم که پیرمرد مرده است و حتی گاه گاهی هم برای او طلب آمرزش می کردم.
روزی به طور ناگهانی پیرمرد به مطب آمد و من هیچ اثری از درد در او ندیدم. با تعجب از او پرسیدم هنوز زنده ای ؟ با سرطانی که تمام سینه ات را فرا گرفته بود چه کردی ؟ در پاسخ گفت : با حدیث کساء این بیماری سخت را پشت سر گذاشتم. او را برای گرفتن آزمایشی دیگر به آزمایشگاه معرفی کردم و هنگامی که جواب آزمایش را دیدم هیچ اثری از سرطان در آن پیرمرد وجود نداشت.
این طبیب متدین هر بار که این مطلب را نقل می کرد اشک می ریخت و بر خلوص و پاکی آن پیرمرد غبطه می خورد که چگونه توانسته است بیماری سختی همچون سرطان را به سادگی از خود دور کند.
 

حلما68

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
زنده شدن مرده به برکت حدیث شریف کساء

جناب آقای امیرحسین بانکی ، از مدرسان گروه معارف دانشگاه اصفهان تعریف می کرد : حدود سال 1371 در اصفهان با جمعی از دوستان و دانشجویان در مرکز فرهنگی عترت واقع در مسجد یزد آباد به فعالیت های قرآنی و فرهنگی مشغول بودیم. در آن زمان همسایه های مسجد با انجام این قبیل فعالیتها در مسجد مخالف بودند و روی خوشی به دانشجویان نشان نمی دادند. بعد از ظهر جمعه ای حدود ساعت یک، جلسه شورا در مسجد برگزار شد. در حین گفتگو ناگهان صدای ناله و شیون بلندی از خانه همجوار مسجد به گوش رسید. اعضای شورا به کوچه آمدند و دیدند که آن خانواده با اضطراب بسیار از مرگ دختر تازه عروس خود سخن می گویند. آقای دکتر سید ناصرالدین مصطفوی ، برادر دو شهید که در آن زمان دانشجوی سال آخر پزشکی بود و هم اکنون (سال 1384) دانشجوی فوق تخصص اطفال در دانشگاه شیراز است ، در جمع ما بود. وی به سرعت بالای سر بیمار رفت و پس از انجام معاینه دستور داد آمبولانس را خبر کنند. گویا آن دختر خانم دچار عارضه ای بوده که باید داروهایش را در ساعت مشخصی می خورده است و به علت تاخیر در مصرف دارو این مشکل برایش پیش آمده بود. افراد خانواده به قدری مضطرب و وحشت زده شده بودند که نمی توانستند کاری انجام دهند. دوستان با اورژانس تماس گرفتند و پس از آمدن آمبولانس دکتر مصطفوی و یکی از بستگان بیمار به همراه بیمار با آمبولانس به سمت بیمارستان حرکت کردند.
من که به شدت تحت تاثیر این حادثه قرار گرفته بودم ، یاد سفارش جناب حجت الاسلام معمار منتظرین ، در ارتباط با آثار قرائت حدیث کساء افتادم. از اهالی آن خانه خواستم تا به مسجد بیایند تا همراه دیگر جوانان حاضر در مسجد حدیث کساء را به قصد شفای آن دختر خانم بخوانیم. اهالی آن خانه با ظاهری در شان مسجد وارد مسجد شدند و همه مشغول خواندن حدیث کساء شدیم. گریه اهل آن خانه همه را منقلب کرده بود. بی اغراق می توانم بگویم این با حال ترین و خاطره انگیزترین حدیث کسائی بود که تاکنون خوانده ام.
دقایقی پس از خواندن حدیث کساء و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها ، از بیمارستان تماس گرفتند و بهبود یافتن آن دختر خانم را خبر دادند. فردای آن روز حال آن خانم خوب شد و از اورژانس به بخش عمومی منتقل و پس از چند روز از بیمارستان مرخص شد.
آقای دکتر مصطفوی وضعیت بیمار را از زمانی که برای معاینه به خانه آنها رفته بود تا زمانی که حال بیمار رو به بهبود گذاشت چنین نقل می کرد :
وقتی بالای سر بیمار حاضر شدم و او را معاینه کردم دریافتم که تنفس و ضربان قلب بیمار مختل شده است. به همین دلیل درخواست آمبولانس کردم. در طول راه تنفس و ضربان قلب بیمار به طور کامل قطع شد. به طوری که وقتی به بیمارستان رسیدیم اورژانس بیمارستان بیمار را قبول نمی کرد و می گفت این شخص مرده است و ما نمی توانیم او را تحویل بگیریم. خودم را به دکترها و پرسترها معرفی کردم و گفتم من دکتر هستم و مسوولیت بیمار را به عهده می گیرم. به همین دلیل وارد اورژانس شدیم و عملیات احیای قلبی و تنفسی را آغاز کردیم.. الحمدلله این اقدام موثر افتاد و تنفس و ضربان قلب بیمار بازگشت.
گفتنی است پس از این حادثه و موثر بودن حدیث کساء و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها و نقشی که اعضای آن کانون فرهنگی در این زمینه داشتند ، اهالی آن محل نظرشان به مسائل دینی – فرهنگی و فعالیت دانشجویان در مسجد عوض شد. اعضای خانواده بیمار شفا یافته نیز از لحاظ حجاب و رفتارهای ظاهری وضعیت بسیار مناسب تری پیدا کردند.
 

حلما68

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
حل مشکل ازدواج و اشتغال!
جناب حجت الاسلام معمار منتظرین ، بیش از 21 سال است که به لطف خدا و عنایات حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها صبحهای پنجشنبه در منزلشان جلسه حدیث کساء برپاست. ایشان در باب برپا داشتن حدیث کساء بسیار اصرار داشته و نکات ارزشمندی از راز و رمز این حدیث را در صحبتهای خود بیان می کنند. از جمله نکاتی که ایشان از حدیث کساء برداشت کرده اند آن است که در این حدیث حضرت فاطمه سلام الله علیها بی واسطه از گفتگوی خداوند با ملائکه و جبرئیل نقل حدیث می کنند و این امر نشان دهنده مقام والای حضرت زهرا سلام الله علیها است. از جمله خاطرات چشم گیری که ایشان درباره آثار شگفت حدیث کساء نقل می کنند این خاطره است :
یکی از دوستان ما که اهل زواره اصفهان بود برایم نقل کرد که دختری داشتم که سالها در جامعه الزهرای قم درس خوانده بود و مدرک کارشناسی الهیات داشت. خیلی دوست داشتم که همسری سید و با تقوا و از خانواده ای معتبر برای او پیدا شود. خواستگاران بسیاری هم برای دخترمان می آمد ولی هیچ یک از آنها این شرایط را نداشتند. نذر کردم که چهارده شب متوالی حدیث کساء را برای برآورده شدن این خواسته قرائت کنم. در چهاردهمین شب ، خانواده ای از تهران تماس گرفتند و خواستند که برای خواستگاری به منزل ما بیایند. آن شب خجالت کشیدم از خانواده داماد بپرسم آیا از سادات هستند یا نه ؟ به هر روی قراری گذاشته شد و آن خانواده همراه پدربزرگ داماد به خانه ما در زواره آمدند. در میان صحبتها پدربزرگ داماد گفت : خدمت رسیدیم تا دختر شما را برای آقا سید احمد کسائیان خواستگاری کنیم. همین یک جمله دربردارنده نشانه هایی بود از اینکه توسل به حدیث کساء مورد قبول قرار گرفته است. یکی آنکه آن خانواده از سادات بودند و مهمتر از آن نام خانوادگی آنان کسائیان بود و تماس آنها با خانواده هم در چهاردهمین شب نذر انجام گرفته بود.
به هر روی این ازدواج سر گرفت. پس از چندی دخترم برای ادامه زندگی به تهران رفت.. چند ماه گذشت. دخترم با خانواده تماس گرفت و گفت در این چند ماه هر چه دنبال کار گشته ام کاری پیدا نکرده ام ؛ من با داشتن مدرک کارشناسی الهیات از اینکه در خانه بنشینم خسته شده ام... من بار دیگر به حدیث کساء متوسل شدم. پس از چند روز دخترم تماس گرفت و گفت که مساله اشتغالم نیز با اوضاع کنونی اشتغال در شهر تهران درست شد. داستان از این قرار بود که فردای روزی که من حدیث کساء را به منظور حل مشکل دخترم خواندم ، دخترم به مجلس زنانه ای که در همسایگی او بوده می رود. دخترم می گفت مجلس خیلی سرد و بی حال بود و من که قبلا سابقه تبلیغ در اهواز داشتم و خداوند هم نفس گرمی به من داده بود از صاحبخانه برای خواندن روضه اجازه گرفتم. او هم اجازه داد و با روضه خوانی و صحبتهای من مجلس گرم شد. صحبتهای من با استقبال شرکت کنندگان روبرو شد. پس از پایان جلسه صاحب مجلس از من پرسید شما کجا ساکن هستید ؟ گفتم من همسایه شما هستم و به تازگی به تهران آمده ام و از جامعه الزهرای قم لیسانس الهیات گرفته ام. صاحبخانه از شغل من پرسید. در جواب گفتم در این چند ماه که به تهران آمده ام هنوز موفق به پیدا کردن شغل مناسبی نشده ام. در اینجا صاحبخانه که خود مدیر دبیرستان دخترانه ای بود از من خواست به عنوان معلم تربیتی در آنجا مشغول به کار شوم. جالب آنکه نام آن دبیرستان دخترانه نیز دبیرستان کساء بود.
 

حلما68

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
بچه دار شدن به برکت حدیث شریف کساء

یکی از افراد محترم اصفهان دهه اول فاطمیه در منزل خود برنامه روضه خوانی مفصلی دارد. سالی یکی از روحانیون از خارج اصفهان برای منبر آمدند و مردم را دعوت کردند که برای توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها و خواندن حدیث شریف کساء شب آخر را حتما در مجلس شرکت کنند. در آن جلسه با قندهایی که با خواندن حدیث کساء متبرک شده بود از شرکت کنندگان در جلسه پذیریرایی شد. زن و شوهری که در آن جلسه خدمت می کردند و چندین سال بود که بچه دار نشده بودند به نیت بچه دار شدن از آن قندها استفاده می کنند. همان شب مرد در خواب می بیند که بچه ای را در دامنش گذاشتند. با توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها و خواندن حدیث کساء خداوند به آنها فرزند پسری عنایت فرمود که هم اکنون ( سال 1384) حدود 15 سال دارد.


به نقل از کتاب حدیث کساء و اثار شگفت تالیف حضرت ایة الله سید علی موحد ابطحی
 

حلما68

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
شفای جوان مسیحی مبتلا به سرطان خون


از طرف مرحوم آیت الله العظمی حاج سید محمد شیرازی(ره) حسینیه ای در واشنگتن آمریکا به نام حسینیه "الرسول الاعظم" صلی الله علیه و آله تاسیس شده است. دهه فاطمیه در این حسینیه مراسم عزاداری برای حضرت زهرا سلام الله علیها برپا و در شبهای جمعه مراسم دعا و توسل و قرائت حدیث شریف کساء برقرار است. یکی از روحانیون بزرگواری که از سوی بیت آیت الله العظمی شیرازی در آن مرکز بزرگ دینی انجام وظیفه می کند، نقل کرده است : روزی در یکی از خیابان های واشنگتن، پشت چراغ قرمز منتظر آزاد شدن راه بودم. در این هنگام یک خانم با گریه شدید به طرف اتومبیل من آمد و گفت حاج آقا شما ایرانی هستید؟ گفتم بله. گفت التماس دعا دارم. من یک جوان نوزده ساله دارم که به سرطان خون مبتلا و در بیمارستان بستری است. حالش هم بسیار بد است. در جواب آن خانم گفتم شب جمعه به حسینیه رسول اعظم بیایید و در مجلس حدیث کساء شرکت کنید تا به برکت توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها مشکل شما مرتفع شود. آن خانم شب جمعه به حسینیه آمد و دعا کرد. از قندهایی که برای تبرک در جلسه حدیث کساء به حاضران داده می شد و قدری شله زرد نذری به آن خانم دادم و گفتم از اینها قدری به جوان سرطانی خود بدهید. وی در جواب گفت پسرم نمی تواند چیزی بخورد. از او خواستم که حتی اگر شده یک ذره از این شله زرد را در دهان او بگذارد.
دو روز بعد دیدم که آن خانم گریه کنان به حسینیه آمد. اول خیال کردم جوانش فوت کرده، خواستم به او تسلیت بگویم ولی او هنگامی که نزدیک شد رو به من کرد و پس از سلام گفت حاج آقا! وقتی مقداری از آن شله زرد را در دهان جوانم گذاشتم فورا چشمش را باز کرد و حالش خوب شد. پس از آن پزشکان بیمارستان برای بررسی حال او جلسه مشورتی تشکیل دادند و در نهایت اظهار داشتند که حضرت مسیح او را شفا داده است. ولی من به آنها گفتم که به یقین او شفا یافته امام حسین علیه السلام، حضرت زهرا سلام الله علیها و حدیث کساء است.
آن خانم در نوبت های بعد با حجاب اسلامی در جلسه حدیث کساء شرکت می کرد و جریان زندگی خود و شفا یافتن فرزندش را برای حاضران تعریف می کرد و می گفت من مسیحی بودم. بیست سال قبل هنگام حاملگی در ایران حضور داشتم، شوهرم را از دست دادم و پس از آن به آمریکا آمدم. در ایران تبلیغات هیچ یک از علمای بزرگ نتوانست مرا مسلمان کند. ولی امروز به برکت امام حسین علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها و حدیث کساء مسلمان شده ام. وی مرتب بر این جمله تاکید می کرد که حدیث کساء و حضرت زهرا سلام الله علیها مرا به سوی اسلام هدایت کرده است.


به نقل از کتاب حدیث کساء و آثار شگفت تالیف آیة الله سید علی موحد ابطحی
 

nayyeri1982

عضو جدید
هر چند این حدیث در متن اصلی مفاتیح الجنان شیخ عباس قمی گنجانده نشده، و گویا روایات موید آن از لحاظ علم روایت و علم رجال موثق نیستند ولی به دلیل اینکه مکرر از خواندن این حدیث اثرات و برکات دیده شده توسط اغلب علمای بزرگ مورد تایید قرار گرفته است.
 

nayyeri1982

عضو جدید
حل مشکل ازدواج و اشتغال!
جناب حجت الاسلام معمار منتظرین ، بیش از 21 سال است که به لطف خدا و عنایات حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها صبحهای پنجشنبه در منزلشان جلسه حدیث کساء برپاست. ایشان در باب برپا داشتن حدیث کساء بسیار اصرار داشته و نکات ارزشمندی از راز و رمز این حدیث را در صحبتهای خود بیان می کنند. از جمله نکاتی که ایشان از حدیث کساء برداشت کرده اند آن است که در این حدیث حضرت فاطمه سلام الله علیها بی واسطه از گفتگوی خداوند با ملائکه و جبرئیل نقل حدیث می کنند و این امر نشان دهنده مقام والای حضرت زهرا سلام الله علیها است. از جمله خاطرات چشم گیری که ایشان درباره آثار شگفت حدیث کساء نقل می کنند این خاطره است :
یکی از دوستان ما که اهل زواره اصفهان بود برایم نقل کرد که دختری داشتم که سالها در جامعه الزهرای قم درس خوانده بود و مدرک کارشناسی الهیات داشت. خیلی دوست داشتم که همسری سید و با تقوا و از خانواده ای معتبر برای او پیدا شود. خواستگاران بسیاری هم برای دخترمان می آمد ولی هیچ یک از آنها این شرایط را نداشتند. نذر کردم که چهارده شب متوالی حدیث کساء را برای برآورده شدن این خواسته قرائت کنم. در چهاردهمین شب ، خانواده ای از تهران تماس گرفتند و خواستند که برای خواستگاری به منزل ما بیایند. آن شب خجالت کشیدم از خانواده داماد بپرسم آیا از سادات هستند یا نه ؟ به هر روی قراری گذاشته شد و آن خانواده همراه پدربزرگ داماد به خانه ما در زواره آمدند. در میان صحبتها پدربزرگ داماد گفت : خدمت رسیدیم تا دختر شما را برای آقا سید احمد کسائیان خواستگاری کنیم. همین یک جمله دربردارنده نشانه هایی بود از اینکه توسل به حدیث کساء مورد قبول قرار گرفته است. یکی آنکه آن خانواده از سادات بودند و مهمتر از آن نام خانوادگی آنان کسائیان بود و تماس آنها با خانواده هم در چهاردهمین شب نذر انجام گرفته بود.
به هر روی این ازدواج سر گرفت. پس از چندی دخترم برای ادامه زندگی به تهران رفت.. چند ماه گذشت. دخترم با خانواده تماس گرفت و گفت در این چند ماه هر چه دنبال کار گشته ام کاری پیدا نکرده ام ؛ من با داشتن مدرک کارشناسی الهیات از اینکه در خانه بنشینم خسته شده ام... من بار دیگر به حدیث کساء متوسل شدم. پس از چند روز دخترم تماس گرفت و گفت که مساله اشتغالم نیز با اوضاع کنونی اشتغال در شهر تهران درست شد. داستان از این قرار بود که فردای روزی که من حدیث کساء را به منظور حل مشکل دخترم خواندم ، دخترم به مجلس زنانه ای که در همسایگی او بوده می رود. دخترم می گفت مجلس خیلی سرد و بی حال بود و من که قبلا سابقه تبلیغ در اهواز داشتم و خداوند هم نفس گرمی به من داده بود از صاحبخانه برای خواندن روضه اجازه گرفتم. او هم اجازه داد و با روضه خوانی و صحبتهای من مجلس گرم شد. صحبتهای من با استقبال شرکت کنندگان روبرو شد. پس از پایان جلسه صاحب مجلس از من پرسید شما کجا ساکن هستید ؟ گفتم من همسایه شما هستم و به تازگی به تهران آمده ام و از جامعه الزهرای قم لیسانس الهیات گرفته ام. صاحبخانه از شغل من پرسید. در جواب گفتم در این چند ماه که به تهران آمده ام هنوز موفق به پیدا کردن شغل مناسبی نشده ام. در اینجا صاحبخانه که خود مدیر دبیرستان دخترانه ای بود از من خواست به عنوان معلم تربیتی در آنجا مشغول به کار شوم. جالب آنکه نام آن دبیرستان دخترانه نیز دبیرستان کساء بود.


مجلسشون اصفهانه؟
 

حلما68

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
سلام دوست عزیز امیدوارم این اطلاعات بدردتون بخوره...





حضرت حجت الاسلام و المسلمین سعید معمار منتظرین از روحانیان با صفای اصفهانی هستند که با وجود دروس اخلاق سنگینشان که بیشتر به کلاس درس معرفت النفس و خود و خدا شناسی میماند جایگاه خاص و ویژه ای را در بین اقشار مختلف شهر و استان اصفهان از همه طبقات روحانی و کارمند و پیر و جوان و فقیر و غنی دارند و بیشتر مردم این شهر با افتخار از ایشان یاد میکنند. ایشان با وجود سن نسبتا جوانی که دارند توانسته اند جایگاه خود را در دل مردم شهرشان تثبیت کنند ایشان تا سال 77 درس خارج فقه میخواندند که فقط جمعه شبها در اصفهان حضور داشتند که جلسات درس اخلاقشان در حسینیه خوردآزاد این شهر برگزار میشد. اما بعد از اتمام درسشان بیشتر همتشان را صرف کارهای فرهنگی و تربیتی در اصفهان و نقاط دیگر کشور نمودند. هر چند استاد معمار پر محتوا و سنگین صحبت میکنند اما برای همه شیرین و قابل فهم است و به واقع سخنان ایشان به مانند آب زلالی است برای تشنگان دیار معرفت . چیزی که خیلی از مواقع در جلسات ایشان جلب نظر میکند این است که بعضی مواقع ایشان نام ائمه اطهار را به صورتی بیان میکنند که از شدت شوق حضار در مجلس فضای مجلس با عطر صلوات بر محمد و آل محمد آکنده می کنند هر چند که مثلا در مواقع عادی واجب نیست که کسی با شنیدن نام مبارک اباعبد الله الحسین علیه السلام صلوات بفرستد. الان هم ایشان جلسات درس اخلاقشان جمعه شبها در مسجد رضوی اصفهان بعد از نماز مغرب و عشا است که نماز را هم ایشان خود اقامه میکنند که یکی از زیباترین صحنه های نماز جماعتشان وقتی است که ایشان قنوت میخوانند و همه جمعیت همان قنوت را با ایشان زمزمه میکنند گوئی که صدای ملکوت در فضای مسجد میپیچد... لازم به ذکر است ایشان هم اکنون جمعه ها در مسجد رضوی سخنرانی میکنند امیدوارم شما هم از سخنان ایشان استفاده کنید و لذت و بهره معنوی خود را ببرید.



تالیفات:
۱- امام علی، علیه السلام، را بهتر بشناسیم















مقالات:


۱- در آینه کوثر: آیه ی عظیمه ی الهی و پیامبر اعظم (ص)


۲- عشق و محبت از منظر قرآن کریم

۳- محبت از نگاه قرآن
[h=2]مجموعه سخنرانی با موضوعات مختلف[/h]
 
آخرین ویرایش:

حلما68

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
شفای فلج با شنیدن حدیث کساء منظوم

یکی از مومنان علاقه مند به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام در اثر سکته مغزی یک طرف بدنش فلج شد و از کار افتاد به طوری که برای برآورده شدن حوائج شخصی خود مجبور بود از اطرافیان کمک بگیرد. این حادثه برای او و خانواده اش مشکلاتی پیش آورده بود. بستگان بیمار کسی را که برای برآورده شدن خواسته ها ترجمه منظوم حدیث کساء را می خواند کنار بستر این مومن آوردند و او شروع به خواندن اشعار حدیث کرد. وقتی که به شعرهای مربوط به عبارت " هم فاطمه و ابوها ..." رسید به ناگاه بیمار از بستر برخاست و نشست و بدنش به حرکت درآمد. از آن پس مشکل آن مومن شفا یافته تا حد زیادی برطرف شد. به طوری که می توانست کارهای خود را در خانه و حتی بیرون خانه انجام دهد. پس از مدتی از او پرسیدند در آن مجلس چه اتفاقی برایت افتاد ؟ او گفت وقتی خواننده اشعار به شرح عبارت " هم فاطمه و ابوها..." رسید یکباره مثل اینکه برقی در بدن من جریان پیدا کند حالتی برایم پیدا شد که توانستم برخیزم و سستی و بی حرکتی بدنم برطرف شد.
از این داستان معلوم می شود آثار و برکاتی که برای حدیث کساء و توسل به اهل بیت علیهم السلام و یادآوری و ترویج معارف آن بزرگواران بیان شده اختصاصی به خواندن متن عربی ندارد، بلکه هدف پیدا کردن حال و هوای معنوی و بیان معارف بلند به قصد بهره مندی فکری و عملی است ، هر چند در قالب نظم و نثر فارسی یا دیگر زبانها باشد.
جناب صابر شوشتری نیز که حدیث شریف کساء را به نظم درآورده است در مقدمه شعر خود می نویسد : " قسم به ذات پاک خداوند که این دو منظومه شریفه را برای هر حاجتی که خواندم روا شد و هر گرفتاری که بود رفع و هر دشمنی که داشتم منکوب و دفع شد، مگر جایی که صلاح خداوند متعال نبوده و بعد علت روا نشدن حاجت برای من معلوم گردیده است. تاثیر گذاری این حدیث شریف و محتوای این دو منظومه عربی و فارسی از آنجا سرچشمه می گیرد که همه اش مدح خاندان عصمت و طهارت است."
این مطلب نشان از آن دارد که توسل به اهل بیت علیهم السلام و ذکر معارف آنها با هر زبانی که باشد مورد عنایت اهل بیت قرار گرفته و منشا اثر خواهد شد.
 

حلما68

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
شفای لکنت کودک به برکت حدیث کساء

فرزند آقای حاج سید محمد کاظم اعظم پور، در نامه ای به برادر گرانقدر نگارنده، جناب حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا حجت موحد ابطحی، چنین نوشته است :
حدود دو سال قبل فرزند چهار ساله یکی از بستگان نزدیک ما به لکنت زبان دچار شد و همه را متاثر کرد.. معالجه و توسل زیادی انجام گرفت، ولی به نتیجه ای نرسید. تصمیم گرفتم برای شفای کودک به زیارت علی بن موسی الرضا علیه السلام مشرف شوم. با توفیق الهی به زیارت مشرف شدم. چند روزی که در خدمت آن حضرت بودم تمام توسلاتم برای شفای آن کودک بود.
شبی در صحن مطهر امام رضا علیه السلام هیئتی عزاداری می کرد. بنده هم در عزاداری آنها حضور یافتم و حال خوشی پیدا کردم. تمام هدفم شفای آن بچه بود. پس از مراجعت به اصفهان، شبی پدرتان مرحوم آیت الله حاج سید مرتضی موحد ابطحی را در خواب دیدم. ایشان به من فرمودند برای شفای طفلتان ده مرتبه حدیث شریف کساء بخوانید. پس از عمل به دستوری که آن مرحوم در خواب به ما دادند، بحمدالله بیمار ما شفای کامل یافت.

به نقل از کتاب حدیث کساء و اثار شگفت تالیف حضرت ایة الله سید علی موحد ابطحی
 

حلما68

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
شفای نواده مرحوم سید ابراهیم میلانی

آقای سید احمد...، نواده مرحوم سید ابراهیم میلانی، در تبریز به بیماری سختی دچار می شود. دختر یکی از مراجع تقلید، پدر خود را در خواب می بیند که به او می گویند سید احمد مریض است، فردا شب(سوم جمادی الاخری) شب شهادت فاطمه زهرا سلام الله علیها است و حدیث کساء از آن حضرت است. فردا شب در اتاق مخصوص من گرد هم آیید و برای شفای او حدیث کساء بخوانید. فردا شب اهل خانه بنابر سخن پدر در اتاق مخصوص ایشان گرد هم آمدند و حدیث کساء خواندند و آقا سید احمد از برکت توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها و خواندن حدیث کساء بهبود یافت.

به نقل از کتاب حدیث کساء و اثار شگفت تالیف حضرت ایة الله سید علی موحد ابطحی

 

حلما68

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
شفای دختر مسیحی و مسلمان شدن جمعی از مسیحیان

آیت الله شیخ محمد حسن بهاری، فرزند مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد باقر بهاری همدانی چنین نقل کرده اند :
از خیابان خیام تهران می گذشتم که دیدم در حسینیه مدرسه سید ناصرالدین، مجلس عزای امام حسین علیه السلام برپاست. برای شرکت در عزا وارد مجلس شدم. خطیب مجلس مشغول وعظ و سخنرانی بود و از روی کتابی که در دست داشت این داستان را برای اهل مجلس می خواند :
در ایام محرم، از خیابان اسماعیل بزاز به طرف منزل خود در خیابان جوادی می رفتم که ناگاه زن باحجابی از یکی از پنجره های فوقانی مرا صدا زد. ایستادم تا ببینم خواسته اش چیست؟ آن زن با صدای بلند گفت ای آقا! اهل این منزل همه مسیحی هستند و من زن مسلمانی هستم که در این منزل خدمت می کنم؛ ولی از غذای آنها مصرف نمی کنم. دختر صاحبخانه چند روزی است که به کسالت سختی دچار شده و به رغم معالجاتی که اطبا انجام داده اند هیچ نتیجه ای حاصل نشده است و پدر و مادر این دختر به شدت ناامید شده اند و نزدیک است که خودشان هم تلف شوند. من به آنها گفته ام که شما آنچه در توان داشته اید به کار گرفته اید و نتیجه ای به دست نیاورده اید، در عوض ما مسلمانها دعاها و توسلات مجربی از جمله حدیث شریف کساء داریم که برای هر مریضی که خوانده شود به اذن خدا شفا پیدا می کند. پدر و مادر مریض به من گفته اند که اگر کسی پیدا شود و این دعا را برای دختر ما بخواند و دختر ما شفا پیدا کند ما مسلمان شده و مسلمان شدنمان را هم اعلان می کنیم. من چند دقیقه ای است که از پنجره های ساختمان به بیرون نگاه می کنم تا شاید کسی را پیدا کنم که این دعا را بخواند و خوشبختانه شما را پیدا کردم. آن خانم از من تقاضا کرد که مراسم حدیث کساء و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها را برای آنها اجرا کنم.
من به آن خانم عرض کردم : من اطمینان به شفای آن دختر ندارم و می ترسم خدای متعال بیش از این اجازه زندگانی به او نداده باشد و اجل او فرا رسیده باشد و همین امر موجب بدبینی مسیحیان به دعاها و توسلات ما شود. در این هنگام آن زن در غم و اندوه فرو رفت و گفت ای شیخ! اگر این کار را انجام ندهی روز قیامت نزد مادرم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از تو شکایت می کنم.
وقتی این صحبت را شنیدم لرزه بر اندامم افتاد و ترس مرا گرفت و ناچار در پاسخ آن خانم گفتم همسایه ها را خبر کنید تا در این مراسم شرکت کنند. آن زن علویه همسایگان را دعوت کرد و من در حضور انها شروع به خواندن حدیث کساء کردم. در آخر دعا از خدای متعال خواستم که بر ما منت گذارد و این دختر جوان را شفا دهد. پس از انجام مراسم از منزل آن مسیحی بیرون رفتم.
فردای آن روز پس از خروج از منزل و در حالی که هیچ به فکر اتفاق دیروز نبودم، ناگهان نگاهم به همان پنجره و همان خانم علویه افتاد. آن زن علویه اشک ریزان می گفت ای آقا! تشریف بیاورید و با چشمان خود ببینید که چگونه خدا دعای ما را به اجابت رساند و آبروی ما را حفظ کرد و بر این دختر بی گناه که دیروز در حال احتضار بود منت گذاشت و او را شفا داد. امروز دختر سالم و بی هیچ کسالتی از رختخواب بیرون آمده و مرتب می گوید فاطمه، فاطمه.
وقتی وارد منزل آن مسیحی شدم، دختر را دیدم که به زبان ارمنی سخن می گوید. اطرافیان حرفهای او را برای من این چنین ترجمه کردند : بدون هیچ حرکتی خوابیده بودم و درد و ناراحتی مرا احاطه کرده بود. در آن حالت، ناگهان دیدم خانمی بزرگوار و نورانی با ابهت و جلال خاصی وارد اتاق شدند و فرمودند از روی تخت بلند شو. به ایشان گفتم با اینکه به طبیبان متخصص زیادی مراجعه کرده ام ولی نمی توانم حرکت کنم. ایشان دو مرتبه فرمودند من می گویم برخیز. یک وقت به خودم آمدم و متوجه شدم که دیگر آن دردها و ناراحتی ها را حس نمی کنم. اسم آن خانم را از زنان همراهشان پرسیدم، به من فرمودند ایشان حضرت فاطمه – سلام الله علیها – هستند. حال عجیبی پیدا کردم و مرتب نام ایشان را تکرار می کردم تا از یادم نرود.
این داستان بر سر زبانها افتاد و نقل مجالس شد و به برکت حضرت زهرا سلام الله علیها و عنایات ایشان جمع بسیاری از ارامنه و وابستگان این دختر به دین اسلام شرفیاب شدند.
 

حلما68

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
برطرف شدن مشکل مالی به سبب قرائت حدیث شریف کساء

نسخه اولیه کتاب " حدیث کساء و آثار شگفت آن " را به یکی از فضلای حوزه علمیه قم دادم تا نظر خود را در ارتباط با مطالب کتاب بیان کند. وی نیز این کار را قبول کرد. پس از گذشت دو هفته ، در جلسه ای که با وی داشتیم واقعه ای را که در این مدت برایش رخ داده بود را چنین نقل کرد :
من با توجه به نظر برخی اساتید در ارتباط با سند و متن حدیث کساء ، اعتقادی به آن نداشتم و خود نیز در ارتباط با آثار قرائت حدیث کساء چیزی مشاهده نکرده بودم. گرچه اصل واقعه را با توجه به احادیث مربوط به آیه تطهیر خدشه ناپذیر می دانستم. البته در چند جلسه حدیث کساء شرکت کرده بودم ، ولی اعتقاد چندانی به آن نداشتم. در مدتی که مشغول مطالعه کتاب " حدیث کساء و آثار شگفت آن " بودم و نظراتم را در ارتباط با متن کتاب می نوشتم ، به خصوص زمانی که به بخش مربوط به آثار شگفت حدیث کساء رسیدم ، تحت تاثیر قرار گرفتم و به یاد مشکلی افتادم که چند ماه بود با آن درگیر بودم و تصمیم گرفتم حدیث کساء را به امید رفع مشکل خود بخوانم. حکایت از این قرار بود که وام کوتاه مدت سنگینی گرفته بودم و در بازپرداخت چهار قسط آخر آن که حدود شش میلیون تومان بود با مشکل جدی روبرو بودم. تصمیم گرفتم منزلی را که در آن ساکن هستم رهن بدهم تا بتوانم اقساط عقب افتاده را بپردازم و مشمول جریمه های دیرکرد نشوم. از شهریور ماه ( 1384 ) به امید رسیدن پول منتظر بودم ، اما خبری نشد. به چند دفتر معاملات املاک سپرده بودم که به دنبال مستاجری برای خانه ام باشند. از آن موقع سه چهار ماه می گذشت و خبری نشده بود.. از زمانی که خواندن کتاب " حدیث کساء و آثار شگفت آن " را شروع کردم ، تصمیم گرفتم برای برطرف شدن این مشکل ، با خواندن حدیث کساء به حضرت زهرا سلام الله علیها متوسل شوم. از این رو هر شب حدیث کساء را خواندم. از طرف دیگر چند روزی بود که برخی دوستان به من سپرده بودند که وقتی به بنگاه ها سر می زنم مشخصات خانه آنها را هم به بنگاه معاملات بدهم تا برای آنها هم مشتری پیدا شود و من هم این کار را انجام می دادم. اما با توجه به اینکه منزل خود را برای رهن به چند جا سپرده بودم دیگر کار خود را پیگیری نمی کردم. در شام میلاد امام رضا علیه السلام بود که چشمم به یک دفتر معاملات املاک افتاد که در نزدیکی های منزل ما تازه افتتاح شده بود.. با خودم گفتم خوب است مشخصات خانه دوستان را به این دفتر هم بدهم. وارد دفتر معاملاتی شدم و مشخصات و تلفن خانه های دوستان را دادم ، اما اصلا به این فکر نبودم که مشخصات خانه خودم را هم به همین بنگاهی بدهم. در همین زمان شخصی وارد بنگاه شد و سراغ خانه اجاره ای گرفت. صاحب بنگاه که تازه کار خود را آغاز کرده بود در پاسخ گفت خانه برای فروش دارم اما برای رهن و اجاره فعلا خانه ای سراغ ندارم. در همین هنگام به یادم افتاد که من خود نیز دنبال مستاجر برای خانه می گشتم. به آن آقا گفتم من یک خانه برای اجاره سراغ دارم. قیمت را پرسید. گفتم 6 تا 7 میلیون قرض الحسنه و مبلغی هم به عنوان اجاره. او آدرس منزل را خواست. منزل را که همان نزدیکی ها بود نشانش دادم. پرسید کی می شود خانه را دید ؟ گفتم هر وقت که بخواهید. گفت همین الان مشکلی ندارد ؟ گفتم نه. به همراه آن شخص به منزل رفتیم. او منزل را دید و پرسید می توانم بروم و خانواده را هم بیاورم تا او هم خانه را ببیند ؟ گفتم اشکالی ندارد. همان لحظه رفت و نیم ساعت بعد خانواده خود را هم آورد. آنها خانه را دیدند و پسندیدند و قرار شد که آن را رهن و اجاره کنند. در ضمن آن شخص خانه را برای خود می خواست و قرار بود عید نوروز ( 1385 ) عروسی کند ، ولی چون زیاد دنبال خانه گشته بود و با مشکل مواجه شده بود از من خواست که همان لحظه قرارداد اجاره را بنویسم. گفتم باشد برای فردا تا من متن قرارداد را آماده کنم. گفت اگر همین الان باشد بهتر است. چون قبلا هم خانه هایی را دیده ام و وقتی قولنامه نوشتن به فردا موکول شده قرار به هم خورده و خانه از دستم رفته است. به هر حال با اصرار آن بنده خدا همان شب قرارداد دست و پا شکسته ای نوشتم. من در حال نوشتن بودم که آقای مستاجر مبلغ شش میلیون تومان چک پول در برابرم گذاشت و قرارداد را امضا کرد. پس از رفتن آنها من به خانواده گفتم : این هم عیدی امام رضا و اهل بیت علیهم السلام. فردای آن روز پولها را به بانک بردم و حسابم را با بانک تسویه کردم. من مصادف شدن این واقعه را با میلاد امام رضا علیه السلام و پیدا شدن یک چنین مشتری را برای خانه پس از سه چهار ماه و انجام قرار داد در ظرف نیم ساعت را نشان از تاثیر حدیث کساء در برآورده شدن حاجات می دانم. نکته دیگر آنکه در همین ایام من دیوان اشعاری را بررسی می کردم به نام " گنجینه نور " که در مدح و منقبت و مرثیه پنج تن آل عبا تهیه شده بود و همان روز ( روز میلاد امام رضا علیه السلام ) بخش مربوط به حضرت زهرا سلام الله علیها را تمام کرده بودم. تمام این شواهد و قرائن نشان از عنایتی دارد که من نمی توانم آن را به چیزی جز توسل به اهل بیت علیهم السلام و خواندن حدیث کساء نسبت دهم.
این حکایت نویسنده را به یاد یکی از داستان های کتاب " زیارت عاشورا و آثار شگفت آن " انداخت که در آن حروفنگار کتاب ، حین مطالعه محتوای کتاب تحت تاثیر قرار می گیرد و برای برطرف شدن مشکل بینایی خود متوسل به زیارت عاشورا می شود و به برکت زیارت عاشورا مشکلش برطرف می گردد.



به نقل از کتاب حدیث کساء و اثار شگفت تالیف حضرت ایة الله سید علی موحد ابطحی
 

حلما68

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
رفع کسالت و قدرت یافتن برای اعمال حج :


جناب حجت الاسلام والمسلمین سید محمد رئیسی تعریف می کرد : جد ما جناب آقای سید مصطفی رییس الذاکرین در سال 1335 به مکه مشرف شد. آن وقت ها پروازهای مکه با هواپیماهای چهار موتوره انجام می شد. خدمتکار وی که بسیار قوی هیکل بود به هنگام سوار شدن او را بغل می کند تا از پله ها بالا ببرد. بر اثر فشار ناشی از این عمل تعدادی از دنده های قفسه سینه او می شکند. درد و ناراحتی این شکستگی چنان به وی فشار آورده بود که به هیچ وجه نمی توانست اعمال حج را انجام دهد. حاج سید مصطفی به قبرستان احد می رود و عبای خود را کنار قبر حمزه سیدالشهداء علیه السلام پهن می کند و قرائت حدیث کساء را به نیت هدیه به روح حضرت حمزه علیه السلام آغاز می کند. با این امید که بتواند به راحتی اعمال حج را انجام دهد. پس از پایان یافتن قرائت به محل استقرار خود بازمیگردد و به استراحت می پردازد. صبح فردا درد به طور کلی از وی دور می شود به طوری که گویا هیچ شکستگی استخوانی نداشته است و به این واسطه توفیق می یابد که اعمال حج خود را به راحتی انجام دهد.
 

حلما68

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
شفای بیمار سرطانی

یکی از خطبای معروف که برای تبلیغ دین به آمریکا، انگلستان، کویت، بحرین و دیگر کشورها و نیز به شهرهای مختلف ایران سفر کرده است چنین نقل می کند :
زمانی در حسینیه کویت منبر می رفتم، یکی از رفقا برای خداحافظی نزد من آمد و گفت به من خبر داده اند که برادرم در انگلستان به سرطان مبتلا و در بیمارستان بستری شده و حالش نیز بسیار وخیم است. وی قصد داشت برای عیادت برادرش به انگلیس برود. من به او گفتم قدری صبر کن، بعد از جلسه با شما کاری دارم. بعد از جلسه مقداری از قندهای مجلس حدیث کساء و مقداری تربت امام حسین علیه السلام را به او دادم و گفتم اینها را به برادرت بده تا بخورد. او خداحافظی کرد و رفت. پس از چندی این دوست از انگلیس بازگشت و مستقیم نزد من آمد و گفت بعد از آنکه قندها و تربت امام حسین علیه السلام را به برادرم دادم حالش رو به بهبود گذاشت. از آقایان دکترها خواستم که یک آزمایش دیگر از او بگیرند ولی آنها قبول نمی کردند و می گفتند وضع او بسیار وخیم است و از آزمایشهای متعدد کاری بر نمی آید. سرانجام با اصرار زیاد من، آزمایش دیگری از برادرم گرفتند و در کمال تعجب دیدند که بیماری سرطان به طور کامل برطرف شده است. خلاصه آنکه در اثر خواندن حدیث شریف کساء و خوردن تربت امام حسین علیه السلام برادر من از بیماری سرطان نجات یافت.
 

حلما68

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
فواید خواندن حدیث کساء



حضرت آيت الله ميرسيدعلي موحد ابطحي اصفهاني
روشـن است كه براى ارتباط با خداوند عالم، هـيچ‌گونه محدوديت مكانى وجود ندارد. در هر مكانى مى‌توان با پروردگار عالم ارتباط برقرار كرد و حاجات خود را از او طلبيد؛ ولى مسلم است كه مكان‌هاى پاك و مقدس، از يك سو، در ايجاد زمينه‌ى روحى بهتر، براى توجه قلبى به عالم اعلا و از سوى ديگر، به دليل عنايات خاص پروردگار به آن مكان‌ها، داراى آثار ويژه‌اى هستند. آن‌چه در جمع بندى روايات در ارتباط با مكان دعا قابل بيان است، آن‌كـه اگـر دعـا و نـيـايـش در مكان‌هايى چون مسجدالحرام، كنار خانه‌ى كعبه، حرم مطهر امام حسين(عليه السلام) به ويژه زير قبّه آن بزرگوار[1] و اگر هيچ يك از اين‌ها ميسر نشد، در مسجد مقدسى صورت گيرد، زودتر به نتيجه مى‌رسد. به منظور روشن شدن نقش مكان در استجابت دعا به ذكر يك روايت بسنده مى‌كنيم.

خداوند دوست دارد در مكان‌هايى او را ياد كنند
ابوهاشم جعفرى، يكى از ياران برجسته‌ى امام هادى(عليه السلام) مى‌گويد: روزى امام(عليه السلام) بيمار شدند و از من و محمد بن حمزهـ از ديگر ياران حضرتـ خواستند كه نزد ايشان برويم. محمد بن حمزه پيش از من نزد امام(عليه السلام) رفته بود و پس از بازگشت از منزل امام(عليه السلام)، به من گفت: حضرت مى‌خواهند كسى را به كربلا بفرستيم تا در حرم امام حسين(عليه السلام) براى شفاى ايشان دعا كند. به محمد بن حمزه گفتم: چرا به امام(عليه السلام) جواب مثبت ندادى؟ من خود به كربلا مى‌روم و براى شفاى حضرت دعا مى‌كنم. پس از آن وقتى به خانه‌ى امام هادى(عليه السلام) رفتم و خدمت ايشان رسيـدم، در پـاسـخ به خواسته‌ى حضرت گفتم: فدايتان شوم! خودم به كربلا مى‌روم و در آن‌جا براى شمـا دعـا مـى‌كنـم. پـس از آن از محضـر امـام هـادى(عليه السلام) مرخص شدم. در راه، على بن بـلالـ يكى از ياران امام(عليه السلام)
ـ را ديدم و دستور امام را به اطلاع او رساندم. على بن بلال با تعجب پرسيد: امام هادى(عليه السلام) به كربلا چه كار دارند؟ ايشان خود امام هستند و عظمت دارند و عظمت ايشان كمتر از كربلا نيست و ...
ديگر بار نزد امام(عليه السلام) رفتم و سخن على بن بلال را خدمت ايشان عرض كردم. امام در پـاسـخ سـخـن او فـرمودند: به على بن بلال مى‌گفتى كه رسول خدا( صلي الله عليه و آله ) با آن‌كه عظمتشان از كعبه و حجرالاسود برتر بود، به دور كـعـبــه طـواف مـى‌كـردنـد و حـجـرالاسـود را مى‌بوسيدند. با آن‌كه حرمت مؤمن از كعبه برتر است، ‌خداوند دستور داده است كه مؤمنان دور كعبه طواف كنند. پس مكان‌هايى وجود دارد كه خداوند دوست دارد در آن‌ها او را ياد كنند و از او چيزى بخواهند. من هم دوست دارم كه در اين گونه مكان‌ها ]‌كه نمونه‌اى از آن كربلاست‌[ برايم دعا شود.
سپس امام(عليه السلام) خطاب به من فرمودند: «اى ابوهاشم! چرا اين مطالب را به على بن بلال نگفتى؟» من در پاسخ عرض كردم: «فدايتان شوم! اگر من نيز به اين خوبى اين نكات را مى‌دانستم، به طور حتم آن‌ها را به او مى‌گفتم و در مورد دستور شما چون و چرا نمى‌كردم».[2]

تسليم بودن در برابر ولايت اهل بيت(عليهم السلام)، شرط پذيرش دعا از سوى خداوند است
اگر چه هرگونه توجهى به پروردگار عالم تأثيرى انكار ناپذير دارد، ولى اين نكته را نيز بايد در نظر گرفت كه براى وارد شدن به هرجا و كسب توفيق كامل در هر كار، بايد از راه آن وارد شد. قرآن مجيد در اين زمينه مى‌فرمايد: «وَلَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ اتَّقَى وَاْءْتُـوا الْبُيُـوتَ مِـنْ اْءَبْـوَابِهَا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ».[3]
بهترين راه در زمينه‌ى دعا و توسل، ‌راه‌هايى است كه اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام) خود به ما نشان داده‌اند و آن، پذيرفتن ولايت آن‌ها و تلاش و كوشش خالصانه در اين راه است. محمـدبن مسلم، از اصحاب امام باقر و امام صادق(عليه السلام)، در حديثى نقل مى‌كند: ‌ ‌
از امام(عليه السلام) پرسيدم: كسى را مى‌شناسيم كه در عبادت، خضوع و خشوع بسيار دارد، ولى امامت شما را نپذيرفته است؛ آيا عبادت‌ها و كـوشش‌هاى دينى او به حالش سودى دارد؟ امام(عليه السلام) در پاسخ فرمودند: اى ابامحمد! مثال ما اهل بيت، مثال آن خاندانى است كه در بنى اسرائيل بودند كه هرگاه چهل شب به درگاه خـدا راز و نياز مى‌كردند، دعايشان به اجابت مى‌رسيد، ولى يكى از آن‌ها چهل شب عبادت و راز و نياز كرد و دعايش مستجاب نشد. آن شخص نزد حضرت عيسى(عليه السلام) رفت و گلايه كرد و از آن بزرگوار خواست كه براى او دعا كنند. حضرت عيسى(عليه السلام) وضو گرفتند و نمازى خواندند و براى آن شخص دعا كردند. پس از آن، خداوند به پيامبرش وحى فرمود: بنده‌ى من از غير آن درى كه بايد نزدم آيد، آمد و دلش به نبوت شما ثبات و قرار نداشت و به همين دليل دعايش مستجاب نگرديد.
اين حديث شريف نشان مى‌دهد كه اعتقاد كامل و يقين استوار به پروردگار عالم، ‌پيامبر گرامى و ائمه اطهار(عليهم السلام)، شرط لازم براى استجابت دعاست و بدون باور داشتن ولايت اهـل بـيـت(عليهم السلام)، استجابت دعا با مانع روبه‌رو خواهد شد. ذكر حكاياتى چند در زمينه‌ى نقش اعتقاد به ولايت اهل بيت(عليهم السلام) و تلاش در راه آن‌ها در استجابت دعاها، مى‌تواند در توجه و آماده ساختن هرچه بيشتر خوانندگان عزيز سودمند افتد.

انگشتى كه براى اهل بيت(عليهم السلام)
قلم مى‌زند بايد شفا بخش باشد
نقل است زمانى فرزند محدث كبير، مرحوم آيت الله حاج شيخ عباس قمى، صاحب كتاب‌هاى متعدد علمى و كتاب مشهور "مفاتيح الجنان"، دچار عارضه بسيار سختى مى‌شود و آقايان پزشكان از معالجه او نوميد مى‌شوند. خبر به حاج شيخ عباس قمى مى‌رسد؛ ايشان در همان حال، انگشت خود را در استكان چاى مى‌زنند و مى‌گويند اين را به فرزندم بدهيد بخورد. اطرافيان همين كار را انـجـام مى‌دهند و بيمارى فرزند ايشان رو به بهبود مى‌رود. از مرحوم حاج شيخ عباس قمى مى‌پرسند: بر آن چاى چه دعايى خوانديد، كه اين همه اثر داشت؟ ايشان در پاسخ مى‌گويند: »اگر انگشتى كه يك عمر در مسير اهـل بـيـت(عليهم السلام) قلم زده اسـت؛ چنين اثرى نمى‌داشت، بايد آن را قطع مى‌كردم».

 

حلما68

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
حديث كساء


عَنْ فاطِمَةَ الزَّهْراَّءِ عَلَيْهَا السَّلامُ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وآله

از فاطمه زهرا سلام اللّه عليها دختر رسول خدا صلى اللّه عليه وَآلِهِ


قالَ سَمِعْتُ فاطِمَةَ اَنَّها قالَتْ دَخَلَ عَلَىَّ اَبى رَسُولُ اللَّهِ فى بَعْضِ الاَْيّامِ

جابر گويد شنيدم از فاطمه زهرا كه فرمود: وارد شد بر من پدرم رسول خدا در بعضى از روزها

فَقالَ السَّلامُ عَلَيْكِ يا فاطِمَةُ فَقُلْتُ عَلَيْكَ السَّلامُ

و فرمود: سلام بر تو اى فاطمه در پاسخش گفتم : بر تو باد سلام

قالَ اِنّى اَجِدُ فى بَدَنى ضُعْفاً فَقُلْتُ لَهُ اُعيذُكَ بِاللَّهِ يا اَبَتاهُ مِنَ الضُّعْفِ

فرمود:من در بدنم سستى و ضعفى درك مى كنم ، گفتم : پناه مى دهم تو را به خدا اى پدرجان از سستى و ضعف

فَقَالَ يا فاطِمَةُ ايتينى بِالْكِساَّءِ الْيَمانى فَغَطّينى بِهِ فَاَتَيْتُهُ بِالْكِساَّءِالْيَمانى

فرمود: اى فاطمه بياور برايم كساء يمانى را و مرا بدان بپوشان من كساء يمانى را برايش آوردم

فَغَطَّيْتُهُ بِهِ وَصِرْتُ اَنْظُرُ اِلَيْهِ وَاِذا وَجْهُهُ يَتَلاَْلَؤُ كَاَنَّهُ الْبَدْرُ فى لَيْلَةِ تَمامِهِ وَكَمالِهِ

و او را بدان پوشاندم و هم چنان بدو مى نگريستم و در آن حال چهره اش مى درخشيد همانند ماه شب چهارده

فَما كانَتْ اِلاّ ساعَةً وَاِذا بِوَلَدِىَ الْحَسَنِ قَدْ اَقْبَلَ

پس ساعتى نگذشت كه ديدم فرزندم حسن وارد شد

وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكِ يا اُمّاهُ فَقُلْتُ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا قُرَّةَ عَيْنى وَثَمَرَةَ فُؤ ادى

و گفت سلام بر تو اى مادر گفتم : بر تو باد سلام اى نور ديده ام و ميوه دلم

فَقالَ يا اُمّاهُ اِنّى اَشَمُّ عِنْدَكِ راَّئِحَةً طَيِّبَةً كَاَنَّها راَّئِحَةُ جَدّى رَسُولِ اللَّهِ

گفت : مادرجان من در نزد تو بوى خوشى استشمام مى كنم گويا بوى جدم رسول خدا است

فَقُلْتُ نَعَمْ اِنَّ جَدَّكَ تَحْتَ الْكِساَّءِ فَاَقْبَلَ الْحَسَنُ نَحْوَ الْكِساَّءِ

گفتم : آرى همانا جد تو در زير كساء است پس حسن بطرف كساء رفت

وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكَ يا جَدّاهُ يا رَسُولَ اللَّهِ اَتَاْذَنُ لى اَنْ اَدْخُلَ مَعَكَ تَحْتَ الْكِساَّءِ

و گفت : سلام بر تو اى جد بزرگوار اى رسول خدا آيا به من اذن مى دهى كه وارد شوم با تو در زير كساء؟

فَقالَ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا وَلَدى وَيا صاحِبَ حَوْضى قَدْ اَذِنْتُ لَكَ

فرمود: بر تو باد سلام اى فرزندم و اى صاحب حوض من اذنت دادم

فَدَخَلَ مَعَهُ تَحْتَ الْكِساَّءِ

پس حسن با آن جناب بزير كساء رفت

فَما كانَتْ اِلاّ ساعَةً وَاِذا بِوَلَدِىَ الْحُسَيْنِ قَدْ اَقْبَلَ

ساعتى نگذشت كه فرزندم حسين وارد شد

وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكِ يا اُمّاهُ

و گفت : سلام بر تو اى مادر

فَقُلْتُ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا وَلَدى وَيا قُرَّةَ عَيْنى وَثَمَرَةَ فُؤ ادى

گفتم : بر تو باد سلام اى فرزند من و اى نور ديده ام و ميوه دلم

فَقالَ لى يا اُمّاهُ اِنّىَّ اَشَمُّ عِنْدَكِ راَّئِحَةً طَيِّبَةً كَاَنَّها راَّئِحَةُ جَدّى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ

فرمود:مادر جان من در نزد تو بوى خوشى استشمام مى كنم گويا بوى جدم رسول خدا (ص)است

فَقُلْتُ نَعَمْ اِنَّ جَدَّكَ وَاَخاكَ تَحْتَ الْكِساَّءِ

گفتم آرى همانا جد تو و برادرت در زير كساء هستند

فَدَنَى الْحُسَيْنُ نَحْوَ الْكِساَّءِ وَقالَ

حسين نزديك كساء رفته گفت :

السَّلامُ عَلَيْكَ يا جَدّاهُ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنِ اخْتارَهُ اللَّهُ

سلام بر تو اى جد بزرگوار، سلام بر تو اى كسى كه خدا او را برگزيد

اَتَاْذَنُ لى اَنْ اَكُونَ مَعَكُما تَحْتَ الْكِساَّءِ

آيا به من اذن مى دهى كه داخل شوم با شما در زير كساء

فَقالَ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا وَلَدى وَيا شافِعَ اُمَّتى قَدْ اَذِنْتُ لَكَ

فرمود: و بر تو باد سلام اى فرزندم و اى شفاعت كننده امتم به تو اذن دادم

فَدَخَلَ مَعَهُما تَحْتَ الْكِساَّءِ فَاَقْبَلَ عِنْدَ ذلِكَ اَبُوالْحَسَنِ عَلِىُّ بْنُ اَبى طالِبٍ

پس او نيز با آن دو در زير كساء وارد شد در اين هنگام ابوالحسن على بن ابيطالب وارد شد

وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ فَقُلْتُ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا اَبَا الْحَسَنِ وَ يا اَميرَ الْمُؤْمِنينَ

و فرمود سلام بر تو اى دختر رسول خدا گفتم : و بر تو باد سلام اى ابا الحسن و اى امير مؤ منان

فَقالَ يا فاطِمَةُ اِنّى اَشَمُّ عِنْدَكِ رائِحَةً

فرمود: اى فاطمه من بوى خوشى نزد تو استشمام مى كنم

طَيِّبَةً كَاَنَّها راَّئِحَةُ اَخى وَابْنِ عَمّى رَسُولِ اللَّهِ

گويا بوى برادرم و پسر عمويم رسول خدا است ؟

فَقُلْتُ نَعَمْ ها هُوَ مَعَ وَلَدَيْكَ تَحْتَ الْكِساَّءِ فَاَقْبَلَ عَلِىُّ نَحْوَ الْكِساَّءِ

گفتم : آرى اين او است كه با دو فرزندت در زير كساء هستند پس على نيز بطرف كساء رفت

وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللَّهِ اَتَاْذَنُ لى اَنْ اَكُونَ مَعَكُمْ تَحْتَ الْكِساَّءِ

و گفت سلام بر تواى رسول خدا آيا اذن مى دهى كه من نيز با شما در زير كساء باشم

قالَ لَهُ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا اَخى يا وَصِيّى وَخَليفَتى وَصاحِبَ لِواَّئى قَدْ اَذِنْتُ لَكَ

رسول خدا به او فرمود: و بر تو باد سلام اى برادر من و اى وصى و خليفه و پرچمدار من به تو اذن دادم

فَدَخَلَ عَلِىُّ تَحْتَ الْكِساَّءِ ثُمَّ اَتَيْتُ نَحْوَ الْكِساَّءِ وَقُلْتُ اَلسَّلامُعَلَيْكَ يا اَبَتاهُ يا رَسُولَ اللَّهِ

پس على نيز وارد در زير كساء شد، در اين هنگام من نيز بطرف كساء رفتم و عرض كردم سلام بر تو اى پدرجان اى رسول خدا

اَتَاْذَنُ لى اَن اَكُونَ مَعَكُمْ تَحْتَ الْكِساَّءِ؟

آيا به من هم اذن مى دهى كه با شما در زير كساء باشم ؟

قالَ وَعَلَيْكِ السَّلامُ يا بِنْتى وَيا بَضْعَتى قَدْ اَذِنْتُ لَكِ فَدَخَلْتُ تَحْتَ الْكِساَّءِ

فرمود: و بر تو باد سلام اى دخترم و اى پاره تنم به تو هم اذن دادم ، پس من نيز به زير كساء رفتم ،

فَلَمَّا اكْتَمَلْنا جَميعاً تَحْتَ الْكِساَّءِ اَخَذَ اَبى رَسُولُ اللَّهِ بِطَرَفَىِ الْكِساَّءِ

و چون همگى در زير كساء جمع شديم پدرم رسول خدا دو طرف كساء را گرفت

وَاَوْمَئَ بِيَدِهِ الْيُمْنى اِلَى السَّماَّءِ وَقالَ

و با دست راست بسوى آسمان اشاره كرد و فرمود:

اَللّهُمَّ اِنَّ هؤُلاَّءِ اَهْلُ بَيْتى وَخ اَّصَّتى وَح اَّمَّتى لَحْمُهُمْ لَحْمى وَدَمُهُمْ دَمى

خدايا اينانند خاندان من و خواص ونزديكانم گوشتشان گوشت من و خونشان خون من است

يُؤْلِمُنى ما يُؤْلِمُهُمْ وَيَحْزُنُنى ما يَحْزُنُهُمْ اَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَهُمْ

مى آزارد مرا هرچه ايشان را بيازارد وبه اندوه مى اندازد مراهرچه ايشان را به اندوه در آورد من در جنگم با هر كه با ايشان بجنگد

وَسِلْمٌ لِمَنْ سالَمَهُمْ وَعَدُوُّ لِمَنْ عاداهُمْ وَمُحِبُّ لِمَنْ اَحَبَّهُمْ

و در صلحم با هر كه با ايشان درصلح است ودشمنم باهركس كه با ايشان دشمنى كند و دوستم با هر كس كه ايشان را دوست دارد

اِنَّهُمْ مِنّى وَاَ نَا مِنْهُمْ فَاجْعَلْ صَلَواتِكَ وَبَرَكاتِكَ وَرَحْمَتَكَ وَغُفْرانَكَ

اينان از منند و من از ايشانم پس بفرست درودهاى خود و بركتهايت و مهرت و آمرزشت

وَرِضْوانَكَ عَلَىَّ وَعَلَيْهِمْ وَاَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَطَهِّرْهُمْ تَطْهيراً

و خوشنوديت را بر من و بر ايشان و دور كن از ايشان پليدى را و پاكيزه شان كن بخوبى

فَقالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ يا مَلاَّئِكَتى وَيا سُكّانَ سَماو اتى اِنّى ما خَلَقْتُ سَماَّءً مَبْنِيَّةً

پس خداى عزوجل فرمود: اى فرشتگان من و اى ساكنان آسمانهايم براستى كه من نيافريدم آسمان بنا شده

وَلا اَرْضاً مَدْحِيَّةً وَلا قَمَراً مُنيراً وَلا شَمْساً مُضِيَّئَةً وَلا فَلَكاً يَدُورُ

و نه زمين گسترده و نه ماه تابان و نه مهر درخشان و نه فلك چرخان

وَلا بَحْراً يَجْرى وَلا فُلْكاً يَسْرى اِلاّ فى مَحَبَّةِ هؤُلاَّءِالْخَمْسَةِ الَّذينَ هُمْ تَحْتَ الْكِساَّءِ

و نه درياى روان و نه كشتى در جريان را مگر بخاطر دوستى اين پنج تن اينان كه در زير كسايند

فَقالَ الاَْمينُ جِبْراَّئيلُ يا رَبِّ وَمَنْ تَحْتَ الْكِساَّءِ

پس جبرئيل امين عرض كرد: پروردگارا كيانند در زير كساء؟

فَقالَ عَزَّوَجَلَّ هُمْ اَهْلُ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَمَعْدِنُ الرِّسالَةِ

خداى عزوجل فرمود: آنان خاندان نبوت و كان رسالتند:

هُمْ فاطِمَةُ وَاَبُوها وَبَعْلُها وَبَنُوها

آنان فاطمه است و پدرش و شوهر و دو فرزندش

فَقالَ جِبْراَّئيلُ يا رَبِّ اَتَاْذَنُ لى اَنْاَهْبِطَ اِلَى الاَْرْضِ لاَِكُونَ مَعَهُمْ سادِساً

جبرئيل عرض كرد: پروردگارا آيا به من هم اذن مى دهى كه به زمين فرود آيم تا ششمين آنها باشم

فَقالَ اللَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَكَ

خدا فرمود: آرى به تو اذن دادم

فَهَبَطَ الاَْمينُ جِبْراَّئيلُ وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللَّهِ

پس جبرئيل امين به زمين آمد و گفت : سلام بر تو اى رسول خدا،

االْعَلِىُّ لاَْعْلى يُقْرِئُكَ السَّلامَ وَيَخُصُّكَ بِالتَّحِيَّةِ وَالاِْكْرامِ وَيَقُولُ لَكَ

پروردگار علىّ اعلى سلامت مى رساند و تو را به تحيت و اكرام مخصوص داشته و مى فرمايد:

وَعِزَّتى وَجَلالى اِنّى ما خَلَقْتُ سَماَّءً مَبْنِيَّةً وَلا اَرْضاً مَدْحِيَّةً وَلا قَمَراً مُنيراً

به عزت و جلالم سوگند كه من نيافريدم آسمان بنا شده و نه زمين گسترده و نه ماه تابان

وَلا شَمْساً مُضَّيئَةً وَلا فَلَكاً يَدُورُ وَلا بَحْراً يَجْرى وَلا

و نه مهر درخشان و نه فلك چرخان و نه درياى روان و نه كشتى در

فُلْكاً يَسْرى اِلاّ لاَِجْلِكُمْ وَمَحَبَّتِكُمْ وَقَدْ اَذِنَ لى اَنْ اَدْخُلَ مَعَكُمْ

جريان را مگر براى خاطر شما و محبت و دوستى شما و به من نيز اذن داده است كه با شما

فَهَلْ تَاْذَنُ لى يا رَسُولَ اللَّهِ فَقالَ رَسُولُ اللَّهِ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا اَمينَ وَحْىِ اللَّهِ

در زير كساء باشم پس آيا تو هم اى رسول خدا اذنم مى دهى ؟ رسول خدا(ص ) فرمود و بر تو باد سلام اى امين وحى خدا

اِنَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَكَ فَدَخَلَ جِبْراَّئيلُ مَعَنا تَحْتَ الْكِساَّءِ

آرى به تو هم اذن دادم پس جبرئيل با ما وارد در زير كساء شد

فَقالَ لاَِبى اِنَّ اللَّهَ قَدْ اَوْحى اِلَيْكُمْ يَقُولُ

پس پدرم گفت : همانا خداوند بسوى شما وحى كرده و مى فرمايد:

اِنَّما يُريدُ اللَّهُ ِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً

حقيقت اين است كه خدا مى خواهد پليدى و ناپاكى را از شما خاندان ببرد و پاكيزه كند شما را پاكيزگى كامل

 

حلما68

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز

حدیث کساء
جابربن عبدالله انصاری از فاطمه علیهاسلام روایت می‌کند که فرمود:
یک روز پدرم رسول خدا نزد من آمد. سپس فرزندانم حسن و حسین و بعد امیرالمؤمنین علی وارد شدند. همه در زیر یک عبا جمع شدیم.
پدرم دو طرف عبا را گرفت و با دست راست به آسمان اشاره کرد و عرضه داشت:« پروردگارا! اینها اهل بیت و نزدیکان من هستند؛ گوشت آنها گوشت من و خون آنها خون من است. هر که آنها را بیازارد، مرا آزرده است. با آن کس که با اینها جنگ کند، در جنگم و با آن کس که با اینها مدارا کند، مدارا می‏کنم. دشمنانشان را دشمن دارم و دوستانشان را دوست دارم. اینها از منند و من از اینهایم. پروردگارا! صلوات و برکات و رحمت و آمرزش و رضایت خود را بر من و بر اینها فرو فرست و آنها را از هر گونه رجس و پلیدی پاک و مطهر گردان.»

خداوند عزوجل خطاب فرمود که ای ملائکه! آسمان و زمین و ماه و خورشید و ستارگان را خلق نکردم مگر برای محبت این پنج نور پاک که در زیر این عبا قرار گرفته‏اند.»
آن‌گاه جبرئیل این آیه را بر پیامبر نازل کرد:« انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهر کم تطهیرا»؛ (احزاب، آیه 33) ( پروردگار اراده می‌کند آلودگی و پلیدی را از اهل بیت پاک کند و آنان را مطهر گرداند.)

 
آخرین ویرایش:

حلما68

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
فضيلت و اثر حديث شريف كساء
به نقل از رسول خدا( صلي الله عليه و آله )
در بـخـش نهايى حديث شريف كساء كه راوى آن حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) هستند؛ آمده است كه حضرت على(عليه السلام)، از رسول خدا( صلي الله عليه و آله ) پرسيدند: چه اثر و فضيلتى براى اين واقعه از جانب خداوند قرار داده شده است؟ رسول خدا( صلي الله عليه و آله ) در پاسخ فرمودند: «قسم به آن‌كه به حق، مرا به پيامبرى مبعوث كرد، اين حديث در مجلسى از مجالس اهل زمين كه جمعى از دوستان و شيعيان ما در آن باشند، نقل نمى‌شود، مگر اين‌كه از جانب پروردگار عالم بر آن‌ها رحمت نازل مى‌شود و ملائكه بر آن جمع احاطه نموده و براى آن‌ها طلب مغفرت مى‌كنند و اگر در بين آن‌ها انـدوهـناك و غمگينى باشد، اندوه و غمش برطرف مى‌شود». امير مؤمنان على(عليه السلام) پس از شنيدن اين آثار و فضايل فرمودند: »به خدا سوگند! ما و شيعيانمان در دنيا و آخرت رستگار شديم و سعادت يافتيم».
سند حديث شريف كساء
تا كنون در تحقيقات انجام شده، درباره‌ى سند حديث شريف كساء، چند سند به دست آمده، كه در ذيل بدان اشاره مى‌شود:
قديمى‌ترين كتابى كه تا كنون به دست آمده و در بردارنده‌ى بخشى از حديث شريف كساء، به شكل فعلى است، كتاب "غُرَر الاخبار و دُرَر الا~ثار ديلمى]"4[، است كه "محى الدين غريفى [5] در كتاب خود، [6]حديث كساء را به نقل از آن آورده و گفته كه اين نسخه را در كتابخانه‌ى شير محمد همدانى ديده است.
گفتنـى اسـت مـؤسسـه تحقيقاتى "مكتبة العلامة المجلسى" نسخه‌ى خطى اين كتاب را يافته و در دست تحقيق دارد و به زودى به طبع خواهد رساند. اختلافات ميان اين متن و متن حديث كساء كه منتخب طريحى آن را نقل كرده و حديث كساء كنونى از آن اخذ شده است، نشان دهنده‌ى وجود طرق مختلف براى حديث كساء است. ]
كتاب ديگرى كه تاريخ كتابت آن، سال 1033 هـ.ق است، در بردارنده‌ى متن و ترجمه‌ى حديث شريف كساء است. نسخه‌ى خطى اين كتاب، در كتابخانه‌ى آيت الله العظمى مرعشى نجفى( رحمه الله عليه) به شماره‌ى 8954 موجود است و از آن نگهدارى مى‌شود.
كتاب ديگرى كه متن حديث كساء را نقل و آن را از حضرت فاطمه‌ى زهرا (سلام الله عليها) روايت كرده، "منتخب طريحى" است.[7] فخرالدين محمد طريحى )979-1085 هـ .ق( از علماى قرن يازدهم و هم عصر علامه‌ى مجلسى و نويسنده‌ى كتاب‌هاى چندى از جمله "مجمع البحرين"، "تفسير غريب القرآن" و "ضوابط الاسماء و الـرجـال" و ... است. علامه‌ى مجلسى( رحمه الله عليه) و علامه‌ى بحرانى از كتاب "منتخب طريحى" نقل حديث كرده‌اند.(8)
آيت الله العظمى مرعشى نجفى نيز او را بزرگ داشته و چنيـن ستوده‌اند: »علامه‌ى جليل القدر ثقة و ثبت، "فخـرالدين محمد على الطريحى الاسدى النجفى"، صاحب "مجمع البحرين]. ... "(9)
يكى ديگر از سندهاى حديث كساء مربوط به علامه "شيخ عبدالله بحرانى"، صاحب كتاب "عوالم العلوم" است. ايشان در حاشيه‌ى كتاب "عوالم "(نسخه‌ى ميرزا سليمان يزد) ، سند حديث شريف كساء را چنين نقل كرده است:
»راْءيت بخطّ الشيخ الجليل السيّد هاشم، عن شيخه السيّد ماجد البحرانى عن الحسن بن زين الدين الشهيد الثانى، عن شيخه المقدس الاردبيلى، عن شيخه على بن عبدالعالى الكركى، عن الشيخ على بن هلال الجزائرى، عـن الشيخ احمدبن فهدالحلّى، عن الشيخ على بن الـخازن الحائرى. عن الشيخ ضياء الدين على بن الشهيد الاول عن ابيه، عن فخرالمحققين، عن شيخه العلّامة الحلّى، عن شيخه المحقق، عن شيخه ابن نما الحلّى، عـن شيخـه محمد بن ادريس الحلى عن ابن حـمزة الطوسى صاحب "ثاقب المناقب" عن الشيخ الجليل محمد بن شهر آشوب عن الطبرسى صاحب "الاحتجاج" عـن شـيـخه الجليل الحسن بن محمد بن الحسن الطوسى، عن ابيه، شيخ الطائفه، عن شيخه الـمـفـيـد، عن شيخه ابن قولويه القمى عن شيخه الكلينى، عن على بن ابراهيم بن هاشم، عن ابيه، عن احمد بن محمد بن ابى نصر البزنطى عن قاسم بن يحيى الجلاء الكوفى، عن ابى بصير، عن ابان بن تغلب البكرى، عن جابر بن يزيد الجعفى عن جابر بن عبدالله الانصارى عن فاطمة الزهراء (سلام الله عليها) بنت رسول الله( صلي الله عليه و آله )».
تعدّد منابع موجود در قرن دوازدهم نشان مى‌دهد كه حديث شريف كساء در آن زمان، حديثى شناخته شده بوده است.
بزرگترين علماى شيعه مستنداً حديث كساء را از حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) نقل مى‌كنند
آيت الله العظمى حاج سيد صادق شيرازى نيز حديث كساء را به اين طريق از جابر بن عبدالله انصارى نقل مى‌كنند:
«عن والدى، عن الشيخ عباس القمى، عن الميرزا حـسين النورى، عن الشيخ مرتضى الانصارى، عن المولى احمد النراقى، عن السيد بحرالعلوم، عن الوحيد البهبهانى، عن ابيه الشيخ محمد اكمل، عن المولى مـحـمدباقر المجلسى، عن ابيه المولى محمد تقى المجلسى، عن الشيخ البهايى، عن ابيه الشيخ حسين عبدالصمد، عن الشهيد الثانى، عن احمد بن محمد بن خاتون، عن الشيخ عبدالعالى الكركى، عن على بن هلال الجزائرى، عن الشيخ على بن خازن الحائرى، عن احمد بن فهد الحلى، عن ضياء الدين على بن الشهيد الاول، عن ابيه محمد بن مكى العاملى، عن فـخر المحققين عن ابيه العلامه الحلى، عن خاله المحقق الحلى، عن ابن نما، عن محمد بن ادريس الحلى، ‌عن ابن حمزه الطوسى، عن محمد بن شهر آشوب، عن الطبرسى صاحب "الاحتجاج"، عن الحسن بن محمد بن الحسن الطوسى، عن ابيه شيخ الطائفه عن الشيخ المفيد، عن الشيخ الصدوق، عن ابيه عن على بن ابراهيم )حيلولة( و عن ابن قولويه، عن الشيخ الكلينى، عن على بن ابراهيم، عن ابيه ابراهيم بن هاشم، عن احمد بن محمد بن ابى نصر البزنطى، عن القاسم بن يحيى الحذاء الكوفى، عن ابى بصير، عن ابان بن تغلب، عن جابربن يزيد الجحفى، عن جابربن عبدالله انصارى رضوان الله تعالى عليهم جميعاً عن سيّـدتنـا و مـولاتنا الصديقة الكبرى فاطمه الزهراء (سلام الله عليها) بنت رسول الله( صلي الله عليه و آله ) اْءنها قالت دخل علىّ ابى رسول الله( صلي الله عليه و آله ) فى بعض الايام، الى آخر الحديث الشريف».
از ديگر كتاب‌هايى كه حديث كساء در آن‌ها نقل شده اســـت، مـــى‌تـــوان بـــه رســالــه‌ى "آيــت اللــه بافقى)رحمةالله‌عليه]"(10)[، كتاب "ملحقات احقاق الحق]"(11)[، اثــر حـضــرت آيــت اللــه الـعــظـمــى "مــرعشـى نـجفى)رحمةالله‌عليه"(، كتاب "آية التطهير فى احاديث الـفـريـقين(12)، اثر نگارنده، كتاب "من فقه الزهراء )سـلام‌اللّـه‌علـيها]"(13)[، اثر آيت الله العظمى "سيد محمد شيرازى)رحمةالله‌عليه"، و كتاب "حسين علوى دمشقى"(14)... [ اشاره كرد، كه اين امر نشان از اعتبار اين حديث، نزد نويسندگان آن كتاب‌ها دارد.

 
آخرین ویرایش:

حلما68

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز

اسرار حديث كساء
يكى از رمزهاى بزرگ حديث كساء، معرفى جايگاه والاى حضرت زهرا (سلام الله عليها) است. در بخشى از حـديـث، زمـانى كه جبرئيل امين از خداوند متعال مى‌پرسد اين پنج نفرى كه اين همه فضائل دارند و آسمان‌ها و زمين و همه‌ى موجودات به بركت وجود آن بزرگواران خلق شده، چه كسانى هستند؟ خداوند پاسخ مى‌دهد: «هُمْ فاطِمَةُ وَاَبُوها وَبَعلُها وَبَنُوها»: «آنان: فاطمه، پدر، شوهر و فرزندانش هستند». اين عبارت نشان دهنده‌ى جايگاه والا و شناخته شده‌ى حضرت زهرا (سلام الله عليها) در آسمان‌ها و در ميان فرشتگان الهى است.
توضيح آن‌كه در كتاب‌هاى علمى آمده است كه براى مـعـرفـى يك چيز يا يك شخص، بايد از چيزها يا اشخاصى استفاده كرد كه براى مخاطب آشناتر باشند. در اين بخش از حديث، با وجود چهار شخصيت بزرگ، يعنى وجود مبارك پيامبر اكرم( صلي الله عليه و آله )، حضرت علــى(عليه السلام)، امـام حـسـن(عليه السلام) و امـام حــســيــن(عليه السلام)، وجـود مبـارك حضـرت زهـرا (سلام الله عليها) محور اصحاب كساء معرفى شده‌اند كه آسمان‌ها و زمين و آن‌چه در آن‌هاست به طفيل وجود مبارك آن‌ها خلق شده است. اين معنا در ديگر احاديث معصومان(عليهم السلام) نيز وجود دارد. در حديثى قدسى، خداوند تبارك و تعالى، خطاب به پيامبر اكرم( صلي الله عليه و آله ) مى‌فرمايد: «لولاك لما خلقت الاْءفلاك و لولا على لما خلقتك و لولا فاطمة لما خلقتكما»: [15] «اگر براى تو نبود، افلاك را خلق نمى‌كردم و اگر براى على(عليه السلام) نبود، تو را خلق نمى‌كردم و اگر براى فاطمه (سلام الله عليها) نبود، شـما را خلق نمى‌كردم». اين حديث، نشان از نقش مـحورى حضرت فاطمه (سلام الله عليها) در عالم هستى دارد.
در روايتى از اهل سنت، ابوهريره از رسول اكرم( صلي الله عليه و آله ) نقل مى‌كند: «پس از آن‌كه حضرت آدم(عليه السلام) به عرش توجه كرد، پنج نور در آن ديد و زمانى كه خداوند در مورد اين پنج نور پرسيد، پاسخ شنيد كه اين پنج نور فرزندان تو هستند و به محبت آن‌هاست كه تو را خلق كردم و اگر اين‌ها نبودند بهشت و دوزخ، عرش و كرسى، آسمان و زمين، فرشتگان و جنيان و آدميان را خلق نمى‌كردم. اى آدم! به عزتم سوگند! اگر كسى به اندازه يك دانه‌ى خردل بغض و كينه‌ى آن‌ها را در دل داشته باشد، وارد آتشش مى‌كنم. اى آدم! اينان برگزيده‌هاى مـن هـسـتند، من به واسطه‌ى آن‌ها مردم را نجات مى‌دهم و هلاك مى‌گردانم. اى آدم! اگر حاجتى داشتى به وسيله‌ى آن‌ها به من توسل بجوى».[16]
نـكته ديگر ثواب و پاداشى است كه براى برپايى مجلس حديث كساء در نظر گرفته شده است. در حديث كساء مى‌خوانيم: «ما ذكر خبرنا هذا فى محفل من محافل اهل الاْءرض و فيه جمع من شيعتنا و محبينا و فيهم مهموم الا و فرج الله همه، ولا مغموم الا وكشف الله غمّه، ولاطالب حاجة الا وقضى الله حاجته ...». اين ثواب جداى از جنبه‌ى توسل به وجود مطهر حضرت زهرا (سلام الله عليها)، ناظر به ثوابى است كه براى مجالس ذكر اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام) قرار داده شده است. در احاديث آمده است كه اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام) دوست دارند در مجالسى كه شيعيان بـه ذكـر احـاديـث و مـعـارف اهـل بـيـت(عليهم السلام) مى‌پردازند، حضور يابند و براى كسانى كه امر ولايت آن‌‌ها را زنده نگه مى‌دارند، دعا كنند.[17] ‌ ‌
بر اين اساس، بندهايى از اين حديث كه بازگو كننده‌ى آن است كه«رحمت خدا بر اهل اين مجالس نازل مى‌شود»، «تا آن‌كه جمع متفرق نشده‌اند، فرشتگان براى آن‌ها طلب آمرزش مى‌كنند»، «اگر در جمع آن‌ها غم‌زده و اندوهگينى باشد، خداوند غم و اندوه او را برطرف مى‌سازد»، «اگر در آن جمع حاجت مندى باشد، خداوند حاجت او را برآورده مى‌سازد» و ...، با توجه به احاديث ديگر مورد تأييد قرار مى‌گيرد.
حديث كساء در توصيف مجالسى كه در آن جمعى از شيعيان حضور داشته باشند و در آن به ذكر اخبار اهل بيـت(عليهم السلام) بپردازند، آورده است كه: فرشتگان چنين مجلسى را در ميان گرفته و براى آن‌ها طلب مغفرت مى‌كنند.[18] عنايت فرشتگان به مجالس شيعيان و محبـان اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام) در روايات ديگر نيز مورد تأكيد قرار گرفته است. براى مثال، عايشه دختر عبدالله بن عاص از رسول خدا( صلي الله عليه و آله ) نقل مى‌كند: «هر جمعى كه گرد هم آيند و فضايل آل محمد(عليهم السلام) را نقل كنند، فرشتگان از آسمان‌ها فرود مى‌آيند و به جمع آن‌ها مى‌پيوندند و وقتى آن گروه متفرق مى‌شوند و فرشتگان به آسمان‌ها بالا روند، ديگر ملائكه از آن‌ها مى‌پرسند: بوى خوشى از شما استشمام مى‌كنيم كه نظير آن را تا كنون احساس نكرده‌ايم. آن‌ها هم در پاسخ مى‌گويند: ما در مجلسى بوديم كه اخبار آل محمد( صلي الله عليه و آله ) در آن نقل مى‌شد. آن ملائكه مى‌گويند: ما را هم به آن‌جا ببريد تا از باقى مانده‌ى عطر آن مجلس بهره ببريم».[19]

 

صبا68

عضو جدید
کاربر ممتاز
حضرت آيت‌الله بهجت: براي شفاي مريض حديث کساء را مکررا بخوانيد و هنگام خواندن در مجلس عود روشن کنيد. (گوهرهاي حکيمانه، ص 13)

حضرت آيت‌الله ميرزا جواد تبريزي: براي درخواست حاجت حديث کساء را بخوانيد. (مجله افق حوزه، ش 205؛ ماهنامه موعود، ش 107)

حضرت آيت‌الله لطف‌الله صافي: با توجه به اين که حديث کساء مشتمل بر فضايل اهل بيت است، خواندن آن مستحب بوده و توصيه مي‌شود. (استفتاء شخصي)

حضرت آيت‌الله شبيري زنجانی: اگرچه گفته شود سند صحيحي ندارد، اما محتواي درستي دارد و برکات آن به تجربه ثابت شده است. (استفتاء شخصي)

حضرت آيت‌الله سيدعلي گلپايگاني: براي فرزنددار شدن از شب مجامعت تا مشخص شدن بارداري هر شب حديث کساء را بخوانيد. (توصيه به نگارنده در تاريخ يکشنبه 20/2/89 قبل از نماز مغرب در بيت ايشان)

حضرت آيت‌الله وحيد خراسانی: خواندن حديث کساء توصيه مي‌شود. (استفتاء شخصي)

آیت الله جاودان: اگرچه متن آن از نظر عقيدتي قابل احتجاج نيست، اما مطالب آن صحيح است و از آن حوائجي گرفته‌ايم. لذا خواندن آن توصيه مي‌شود. (نظر ايشان از قول يکي از شاگردان)

آيت‌الله شيخ جواد کربلائي: خواندن حديث کساء براي رفع حاجت و شفاي بيمار خوب است. (استفتاء شخصي)

آيت‌الله آقارضي شيرازي: اگرچه سند درستي ندارد، اما چون مطالب آن درست است، خواندن آن را براي گرفتن حاجت و شفاي مريض توصيه مي‌کنيم.

حضرت آيت‌الله بهاءالديني: براي رهايي از مشکلات راه‌هايي است که بهترين آنها را خود ما حس کرده‌ايم و به کمک آنها به حاجت‌هايمان رسيده‌ايم که چهار چيز است: نذر کردن گوسفند براي فقرا، خواندن حديث کساء به طور پي در پي، پرداختن صدقه و ختم صلوات (آيت بصيرت، ص ۶۸). آنگاه که هواپيماهاي دشمن شهرهاي ايران را بمباران مي‌کرد، امام جمعه درود خدمت آقا (آيت‌الله بهاءالديني) رسيده، حملات بسيار دشمن را مطرح کرد. آقا دستور قرائت «حديث کساء» را مي‌فرمايند. چندي بعد خبر آوردند که هواپيماها مي‌آيند و تنها شهر را دور زده، از منطقه خارج مي‌شوند. تا اين که يک روز هواپيماي دشمن هنگام حمله به شهرستان بروجرد مورد اصابت نيروهاي اسلام قرار مي‌گيرد. خلبان هواپيما با چتر خود را نجات مي دهد و پس از اسارت مي‌گويد: « مأموريت من انهدام کارخانه سيمان درود بود، ولي وقتي نزديک شهرستان مي‌شدم هر چه نگاه به پايين مي‌انداختم جز آب چيز ديگري از مردم و يا کارخانه نمي‌ديدم». (آيت بصيرت، ص 122)

حضرت آيت‌الله مبشر کاشانی: چون از آن به کرات اثر ديده شده است، در اعتبار آن ترديدي نيست. مرحوم آيت‌الله بهاءالديني بسيار به آن معتقد بودند. هنگامي که ايشان در بيمارستان بستري بودند، به اتفاقي جمعي از دوستان به بيمارستان رفته و حديث کساء را براي شفاي ايشان خوانديم و ايشان شفا يافتند. (استفتاء شخصي)
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
مرکز پاسخگویی به سوالات دینی :

آیا این حدیث که در مفاتیح است درست است چون به تازگی شنیدم این حدیث سندیت نداره


پاسخ:


پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مركز

در باره حدیث کسا سخن مختلف است: آیة الله مکارم شیرازی در توضيحى درباره حديث كِسا در مفاتیح نوین می نویسد :
اصل حديث كِسا ميان شيعه و اهل سنّت بسيار مشهور و معروف است و جاى هيچ گونه ترديدى نيست كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) در منزل حضرت زهرا (عليها السلام)، و يا در خانه خودش زير پارچه اى شبيه عبا قرار گرفت و حضرت على و حضرت فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسين (عليهم السلام) را زير آن جاى داد و از آنان به عظمت و بزرگى ياد نمود و آن جمع را مصداق آيه: «اِنَّما يُريدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً؛ همانا خداوند مى خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملاً شما را پاك سازد»، معرّفى كرد.

آنچه در اينجا به عنوان حديث كِسا نقل مى شود، حديث مشروح و مفصلى است كه برابر روايتى، خواندن آن به اين نحو، داراى پاداش و آثار و بركات فراوانى است. و در ذيل آن آمده است: «در هر محفلى كه شيعيان و علاقه مندان ما اين حديث را بخوانند، رحمت الهى بر آنان نازل مى شود، فرشتگان براى آن ها استغفار مى كنند، اندوهِ غم زدگان برطرف مى شود و حاجات روا خواهد شد».
اين حديث نخستين بار در كتاب «منتخب طريحى» (متوفاى 1085) از علماى قرن يازدهم آمده است. محدّث بزرگوار مرحوم حاج شيخ عباس قمى در منتهى الآمال، در شرح زندگانى امام حسين (عليه السلام) پس از بيان اين نكته كه «حديث اجتماع خمسه طيبه (عليهم السلام) تحت كِسا» از احاديث متواتره است، مى نويسد: «اما حديث معروف به حديث كسا كه در زمان ما شايع است، به اين كيفيّت در كتب معتبر و معروف و اصول حديث و مجامع متقنه محدّثين ديده نشده، مى توان گفت از خصايص كتاب «منتخب» است».

از اين رو، جناب ايشان آن را در مفاتيح الجنان نياورده است و ناشران برخلاف ميل آن بزرگوار آن را در پايان مفاتيح اضافه كرده اند.
پس از كتاب «منتخب»، اين حديث در كتاب «عوالم» آمده است. صاحب كتاب عوالم (شيخ عبدالله بحرانى) از شاگردان مرحوم علاّمه مجلسى و از علماى قرن دوازدهم است. در اين كتاب براى اين حديث سندى ذكر كرده است كه از جهاتى جاى تأمل دارد:

الف) سند اين حديث مطابق نسخه خطى موجود در كتابخانه يزد، در متن كتاب نبوده است، بلكه در حاشيه آن آمده است و خط آن نيز با خطّ متن كه دست خطّ صاحب عوالم است، متفاوت مى باشد.

ب) برخى از افراد سلسله سند، حدود هشتاد سال با يكديگر فاصله دارند كه قاعدتاً يكى از آن ها نمى تواند از ديگرى نقل حديث نمايد.

ج) بعضى از افراد اين سند در كتب رجالى توثيق نشده اند.
ولى از آنجا كه محتواى حديث اشكال خاصّى ندارد و بعضى از علما به قرائت آن اهميّت مى دادند و با توجه به «احاديث من بلغ» مى توان آن را به «قصد رجا» و به اميد برآورده شدن حاجات خواند. (1)

آقای حسین استاد ولی در تحقیقش در باره سند حديث كسا می نویسد :

روايتي که متن حديث كسا را از حضرت زهرا عليهماالسلام نقل مي کند يک روايت بيش نيست و سند آن از مرحوم علامه ي متتبع سيد هاشم بحراني رحمه اللَّه متصلا به شيخ کليني رحمه اللَّه مي رسد، بدين شرح:
سيد هاشم بحراني از سيد ماجد بحراني، از حسن بن زين الدين شهيد ثاني، از مقدس اردبيلي، از علي بن عبدالعالي کرکي، از علي بن هلال جزايري، از احمد بن فهد حلي، از علي بن خازن حائري، از علي بن محمد مکي شهيد اول، از پدرش شهيد اول، از فخر المحققين فرزند علامه ي حلي، از پدرش علامه ي حلي، از محقق حلّي، از ابن نما حلّي، از ابن ادريس حلّي، از ابن حمزه ي طوسي صاحب کتاب ثاقب المناقب، از ابن شهرآشوب، از طبرسي صاحب کتاب احتجاج، از حسن بن محمد فرزند شيخ طوسي، از پدرش شيخ طوسي، از شيخ مفيد، از ابن قولويه قمي، از شيخ کليني، از علي بن ابراهيم، از پدرش ابراهيم بن هاشم، از احمد بن محمد بن ابي نصر بزنطي، از قاسم بن يحيي جلاء کوفي، از ابوبصير، از ابان بن تغلب، از جابر بن يزيد جعفي، از جابر بن عبداللَّه انصاري، از حضرت فاطمه ي زهرا عليهماالسلام. (2)

چنانکه ملاحظه مي شود: در سند اين حديث قاسم بن يحيي جلاء کوفي است که نامي از وي در کتب رجالي ديده نمي شود و بدين جهت مجهول است. از طرف ديگر اين خبر، خبر واحد است و با روايات فراوان ديگر نيز در ذکر محل حادثه معارض است.

علامه ي معاصر حاج سيد مرتضي عسکري مي فرمايد: اين روايت واحده با روايات گذشته از نظر سند و متن برابري نمي کند. (3)
آنچه اشکال را برطرف مي سازد و ما را در نقل حديث مجاز مي نمايد آن است که:

الف) گرچه قاسم بن يحيي جلاء کوفي مجهول است؛ ولي سند روايت صحيح است؛ زيرا از کليني تا ابن ابي نصر بزنطي صحيح است، و ابن ابي نصر از اصحاب اجماع است که طائفه ي اماميه احاديث منقول آن ها را صحيح مي دانند؛ علي رغم آن که راويان واسطه ي ميان آنان و امام را نشناسند، زيرا اصحاب اجماع قطعا از غير موثق نقل نمي کنند، حتي مراسيل اصحاب اجماع در حکم مسانيد است، يعني اگر اصحاب اجماع نامي هم از راويان واسطه نبرند، سخن خودشان سند است و احاديثشان پذيرفته است.
ناگفته نماند که سيد شهاب الدين حسيني تبريزي که از معاصران مرحوم حاج شيخ آقا بزرگ تهراني و ساکن قم بوده است، جزوه اي به زبان فارسي در بيان سند حديث کساء نوشته که در سال 1356 ق چاپ شده است. (4)

ب) اين متن را غير از صاحب عوالم برخي از علماي شيعه نقل نموده و بر آن تکيه کرده اند مانند:
1) حسن بن محمد ديلمي (قرن هشتم) مولف کتاب ارشاد القلوب در کتاب غرر الاخبار و درر الآثار في مناقب الاخيار.
2) فخرالدين طريحي (م 1078 ق) صاحب کتاب مجمع البحرين در کتاب المنتخب ،ص 186.
3) شيخ علي بن نقي احسائي در کتاب نهج المحجة في فضائل الائمة. (5).
4) محمد جواد رازي مازنداني در کتاب نور الآفاق.
البته روشن است که نقل اين بزرگان بر طريق روايت نمي افزايد و آن را از خبر واحد بودن بيرون نمي کند؛ ولي مي توان گفت که: عمل آن ها موجب جبران ضعف سند و وحدت آن است با آن که گفتيم سند ضعيف نيست. بلکه صحيح است.

ج) اصل اختلاف مضمون اين خبر با روايات گذشته تنها در محل حادثه است و برخي از فقرات اضافه جنبه ي تکميلي دارد نه تعارضي؛ ولي در اصل پيام حديث که نزول آيه ي تطهير در شأن خمسه ي طيبه است با ساير روايات اتفاق دارد، و همين کافي است.

د) از اينها گذشته، چنانکه گفتيم حديث کساء دعا نيست که بخواهيم روي يکايک الفاظ آن تکيه کنيم، بلکه منظور از خواندن حديث کساء در جمع دوستان و شيعيان اهل بيت، بازگو کردن آن و بيان نزول آيه ي تطهير در شان آن بزرگواران و تحقيق در تعيين اشخاص اهل بيت و ذکر فضيلت آنان است، از اين رو الزامي نيست که حتما همين متن خوانده و بازگو شود، بلکه به يقين مي توان رواياتي را که از کتب شيعه و اهل سنت درباره ي حديث کساء در اين تحقيق نقل شده براي جمع خواند و نتيجه ي مطلوب را گرفت. زيرا آنچه آثار گذشته را در پي دارد و موجب رضاي حضرت حق و برآورده شدن حاجات و رفع هموم و غموم مي شود، ذکر فضائل اهل بيت است به ويژه اين فضيلت؛ نه صرف بازخواني الفاظ روايتي خاص.


در پایان پاسخی را هم از مرحوم آیه الله سید محمد کاظم یزدی صاحب عروه الوثقی که به سوالی در این زمینه داده اند نقل می کنیم :
حجة الإسلاما! چه مى‌فرماييد در خصوص حديث كسائى كه از حضرت فاطمه زهراء سلام اللّٰه عليها روايت شده، سند آن حديث شريف، ضعيف است يا صحيح؟صحت و ضعف آن را به دو كلمه مرقوم و به خاتم شريف مزين فرمائيد، خصوصا چند كلمه ذيل خبر كه پيغمبر اكرم (صلى اللّٰه عليه و آله) سوگند ياد مى‌كند و مى‌فرمايد‌: «يا علي! و الذي بعثني بالحق نبيا‌ إلى آخر الخبر» صدق است يا كذب؟ جزء حديث است يا الحاق است؟ صدق و كذب و جزئيت و الحاقى بودن و عدم آن را نيز به دو كلمه مرقوم و به خاتم مبارك مزين فرمائيد كه عند اللّٰه و عند الرسول بى اجر نخواهيد بود.

جواب: بسم اللّٰه الرحمن الرحيم اصل قضيه كسائيه في الجمله از معلومات است. چنانچه از اخبار كثيره از آن چه در خصوص آيه تطهير وارد است؛ (6) مستفاد مى‌شود كه از جمله آن ها خبر منتخب است . (7)
و آن هر چند مرسل است، لكن در عداد آن اخبار است كه بسيارى از آن ها ضعيف است و ارسال آن مضر نيست. و اما مكان وقوع اين قضيه، پس اخبار در آن مختلف است. از چند خبر مستفاد مى‌شود كه در خانه ام سلمه بوده است. و از خبرى بر مى‌آيد كه در خانه زينب، زوجه حضرت پيغمبر صلى اللّٰه عليه و آله بوده است و از خبرى استفاده مى‌شود كه در مسجد بوده .


در عرض خبر منتخب اين است كه:
در خانه صديقة طاهره عليها السلام بوده .
و ممكن است رفع منافات ما بين آن ها به اين كه:
اين قضيه چند دفعه واقع شده، يا پيش از نزول آيه تطهير يا بعد از آن.
و ممكن است استفاده تعدد وقوع آن از اختلاف اخبار در جامه اى كه زير آن رفته‌اند. چنانچه از جمله اى از اخبار بر مى‌آيد كه كساء خيبرى بوده ، و در بعضى تعبير به فدكى شده ، و از بعضى بر مى‌آيد كه كساء كوفى بوده، چنانچه در خبرى است كه امير المؤمنين عليه السلام مى‌فرمايد در مقام تعدد مناقب خود‌ : " و ألقى علينا عباء قطوانية، فأنزل اللّٰه تبارك و تعالى فينا إِنَّمٰا يُرِيدُ اللّٰهُ ..." إلى آخر الآية. و قطوان موضعى است در كوفه ينسب إليه الأكسية، كما في القاموس.
و در بعضى تعبير شده است به خميصه سوداء . و در بعضى دارد‌: " التفع عليهم بثوبه و قال إِنَّمٰا يُرِيدُ اللّٰهُ، إلى آخر الآية" . و در خبر منتخب، كساء يمانيه است. پس از اين اختلافات، ممكن است استفاده تعدد وقوع اين قضيه كه يك دفعه آن ها در خانه فاطمه (سلام اللّٰه عليها) بوده. (8)

اما راجع به فضيلت قرائت آن بزرگاني مانند مرحوم آيت الله بهجت عنايت و توجه زيادي به اين حديث داشتند؛ از اين رو براي گرفتن حاجت هاي دنيوي و اخروي و دفع بلا و مريضي توصيه مي كردند و مي فرمودند : هر وقت يكي از افراد خانوداه مريض شد، شب هنگام افراد خانواده را جمع كنيد و با هم حديث كسا بخوانيد.



پی نوشت :
1. مفاتیح نوین ، آیه الله مکارم شیرازی ، چاپ پنجم ، ص 1165 .
2. فاطمةالزهراء بهجة قلب المصطفي: 293-292 به نقل از ملحقات احقاق الحق، ج 2، ص 554 و آن به نقل از عوامل العلوم، علامه شيخ عبداللَّه بحراني (ج 11، ص 642-638).
3. حديث الکساء في کتب مدرسة الخلفاء و مدرسة اهل البيت عليهم السلام بخش دوم، ص 15.
4. الذريعة، ج2 ، ص 378.
5. به نقل شيخ آقا بزرگ تهراني در الذريعة، ج24، ص 424.
حدیث کسا با تحقیق حسین استاد ولی ؛ چاپ و نشرمحبان فاطمه عليهاالسلام
6. براى مطالعه اين روايات كه بسيارى از آنها از طريق عامة نقل شده است، ر. ك: فضائل الخمسة من الصحاح السنة، سيد مرتضى حسينى فيروزآبادى آبادى، چاپ بيروت، مؤسسه اعلمى، ج 1، ص 270 تا 289، و بحار الأنوار، ج 35، ص 206، باب آية التطهير.
7. فخر الدين طريحى، المنتخب، چاپ حيدرى، نجف، مجلس ثانى از جزء 3، ص 259.
8. يزدى، سيد محمد كاظم طباطبايى، سؤال و جواب (للسيد اليزدي)، در يك جلد، مركز نشر العلوم الإسلامي، تهران - ايران، اول، 1415 ه‍ ق.
 

Similar threads

بالا