«حضرت زينب(س) پيام آور انقلاب خونين نينوا»

کیانا احمدی

کاربر فعال
حضرت زينب(س) در پنجم جمادي الاولي سال پنجم يا ششم هجري، دو سال يا سه سال پس از ولادت حضرت امام حسين عليه السلام به دنيا آمدند. پس از ولادت، مادر ايشان حضرت فاطمه سلام الله عليها براي نامگذاري به پدرش حضرت علي عليه السلام اختيار مي دهند. اما حضرت علي عليه السلام اين امر را به پيامبر اكرم (ص) واگذار مي كنند. پيامبر اكرم كه آن روزها در سفر بودند، پس از بازگشت از سفر از تولد او با خبر مي شوند و وقتي طفل را براي نامگذاري نزد پيامبر بردند، حضرت فرمود: «من هيچ گاه از جانب خود اين كار را نمي كنم و بر خداي تعالي پيشي نمي گيرم». در اين هنگام جبرئيل نازل شد و عرض كرد: خداي تعالي نام اين مولود را زينب نهاده است.
زينب سلام الله عليها تحت تربيت جدش پيامبر (ص) و پدرش علي (ع) و مادرش فاطمه زهرا (س) قرار گرفت و سالهاي كودكي را با برادرانش امام حسن و امام حسين (ع) سپري كرد و در سال هفدهم هجري با پسر عموي خود، عبدالله بن جعفر بن ابي طالب، ازدواج كرد و ثمره اين ازدواج پنج فرزند بود به نام هاي محمد، جعفر، عون، علي و ام كلثوم، كه عون و محمد در كربلا در ركاب دائي بزرگوارشان امام حسين(ع) به شهادت رسيدند.
حضرت زينب به جهت علاقه فراواني كه به برادرش امام حسين داشت، هنگام ازدواج با عبدالله بن جعفر شرط كرد كه هر گاه امام حسين خواست به سفر برود، زينب بتواند همراه برادرش برود و عبدالله از رفتن وي ممانعت نكند. بنابراين در سفر امام حسين به كربلا حضرت زينب نيز به همراه امام و يار و پشتيبان ايشان بود. پس از شهادت امام نيز حضرت زينب رهبري كاروان خاندان نبوت را بر عهده گرفت و از فرزند برادرش علي بن الحسين السجاد(ع) حمايت و پشتيباني مي كرد. روز عاشورا يكي از سخت ترين و دردناك ترين روزها براي زينب (س) بود. او مي ديد چگونه لشكر عمر سعد، فرزندان و ذريه رسول خدا را به شهادت مي رسانند و سر از بدنشان جدا مي سازند. او در مقابل اين اعمال احساس وظيفه مي كرد و در برابر اين معايب خويشتنداري كرده و سرپرستي خاندان عصمت را بر عهده گرفت. در ماجراي غم انگيز كربلا، منابع در چند جا از زينب نام برده اند. يكي در وقتي كه علي اكبر(ع) به زمين افتاد و پدر را به بالين خود طلبيد. نقل شده است كه زينب خود را به ميدان رسانيد و روي كشته علي اكبر انداخت و صدا را به «يا اخياه و يا اخياه» و امهجه قلبا» بلند كرد تا برادر را به خود متوجه سازد و از شدت اندوهي كه با ديدن پيكر قطعه قطعه علي اكبر بر حضرت وارد شده، بكاهد. در جاي ديگر مي بينيم كه فرزند كوچك امام حسن مجتبي(ع) به نام عبدالله، با ديدن پيكر به خاك افتاده عمو، از خيمه بيرون مي دود تا خود را به عمو برساند و دشمنان را از حضرت دور سازد. در اين جا امام (ع) خواهر را مخاطب قرار داده كه «خواهر جان! اين كودك را نگهدار» زينب فورا مي دود و عبدالله را مي گيرد، اما كودك دست خود را از دست عمه مي كشد و بالاخره خود را به عمو مي رساند و روي بدن نازنين عمو به دست آن سنگدلان به شهادت مي رسد و ديگر جايي كه از زينب نام رفته است، لحظه وداع است. هنگامي كه امام حسين(ع) براي خداحافظي به نزد زنها مي آيد و زينب را مخاطب ساخته و جامه كهنه اي مي خواهد تا زير لباس هاي خود بپوشد تا دشمنان پس از شهادت حضرت رغبتي نكنند و بدن وي را برهنه نسازند.
زينب سلام الله عليها در تمام صحنه ها چون كوهي استوار، مقاومت كرد تا رسالتي را كه بر عهده گرفته با شايستگي به سرانجام رساند.
حضرت زينب پس از واقعه عاشورا در مجلس ابن زياد حضور يافت و سخنان آتشيني ايراد كرد. كيفيت ورود زينب و وضع لباس و جامه او را در مجلس ابن زياد به گونه اي رقت بار و غم انگيز نوشته اند. شيخ مفيد در ارشاد مي نويسد: «هنگامي كه زينب به مجلس ابن زياد آمده، پست ترين جامه را پوشيده بود و به طور ناشناس وارد شد». اما به هر صورت ابن زياد متوجه شد و پرسيد: «اين زن ناشناس كيست»؟ كسي پاسخ او را نداد، براي بار دوم و سوم سؤال كرد، در اين وقت يكي از كنيزان پاسخ داد: «اين زن زينب دختر فاطمه دختر رسول خدا است». ابن زياد با كمال بي شرمي گفت: «سپاس خداي را كه شما را رسوا نمود». اما زينب (س) براي خنثي كردن تمام نقشه هاي عوام فريبانه او فرمود: «ستايش خداي را سزاست كه ما را به وسيله پيغمبرش گرامي داشته و از پليدي به خوبي پاك گرانيد، آن كسي كه رسوا شود بي شك و ترديد فاسق است و آن كس كه دروغ مي گويد، فاجر و تبهكار است و چنين كسي ما نيستيم و ديگران هستند و الحمدلله». پسر زياد كه انتظار نداشت، با چنين زني دانشمند و با شهامتي روبه رو شود، سخن خود را اين گونه تغيير داد و گفت: «رفتار خدا را با برادر و خاندانت چگونه ديدي؟» حضرت زينب با لحني افتخار آميز فرمود: «من جز نيكي نديدم، آنان مردماني بودند كه خداوند كشته شدن را براي آن ها مقدر فرموده بود و آنان نيز با كمال افتخار به آرامگاه خود شتافتند. ولي بدان كه به زودي خدا ميان تو و ايشان جمع خواهد كرد و تو را مورد بازخواست و احتجاج قرار خواهد داد پس نگران باش كه در آن روز پيروز چه كسي خواهد بود؟ (تو با آن ها) اي پسر مرجانه مادر به عزايت بنشيند». سخن گفتن ابن زياد با حضرت زينب در اين مجلس به درازا مي كشد و سرانجام ابن زياد به مصلحت خويش نمي بيند كه با زينب سخن بگويد و بيش از اين خود را در مقابل چشمان حاضران رسوا و شرمنده سازد، از اين رو متوجه امام سجاد(ع) كه به صورت اسيران در مجلس آورده بودند، شد و با او به گفت و گو پرداخت. اما حضرت سجاد ابن زياد را مفتضح ساخت تا آنجا كه ابن زياد قصد جان حضرت را نمود و دستور قتل او را صادر كرد. در اين جا نيز زينب (س) از جا برخواست و دست هاي خود را حلقه وار به گردن امام سجاد (ع) انداخت و گفت: «اي پسر زياد! اين اندازه خون كه از ما ريخته اي تو را بس است... به خدا سوگند من از او جدا نخواهم شد تا اگر او را بكشي مرا هم با او به قتل رساني!»

ابن زباد اندكي به آن منظره رقت بار نگاه كرد و دستور داد امام را رها كنند و بدين ترتيب، حضرت زينب(س) از جان امام زمان خود محافظت كرد
 

کیانا احمدی

کاربر فعال
«حضرت زينب(س) پيام آور انقلاب خونين نينوا»

از روزي كه حضرت سيدالشهدا تصميم گرفت بانوان و فرزندان خود را به كربلا ببرد بسياري از صحابه و بزرگان مي گفتند: حالا كه خودت در اين تصميم خطير تجديد نظر نمي كني و از اين مسافرت چشم پوشي نمي نمايي لااقل زنان و فرزندان را با خود نبر، چرا كه يزيد و اطرافيان وي به هيچ كس رحم نمي كنند. اين افراد از سر دلسوزي و شفقت اين مسائل را با حضرت در ميان گذاشتند و فقط ظاهر قضايا را مي ديدند و البته درست هم مي گفتند. حتي پس از حادثه خون بار سال 61 هجري، كثيري از مورخان، عالمان و عموم شيعيان گفته اند و نوشته اند: اي كاش امام بانوان را در آن گردباد هولناك نمي برد، اي كاش بانوان به ويژه حضرت زينب كبري و فرزندان خردسال به اسارت ظالمان و شب پرستان نمي رفتند.
اما امام حسين(ع) باطن قضايا را مي ديد كه از چشم بسياري، به ويژه زمان وقوع حادثه كربلا پوشيده بود. نهضت عاشورا داراي دو مقطع مهم است كه بدون فهم اين دو مقطع و ارتباط تنگاتنگ اين دو، تفسير انقلاب عاشورا ناقص و ابتر خواهد بود. مقطع اول از بعد از شهادت حضرت امام حسن(ع) تا ظهر عاشوراي سال (61) هجري را در بر مي گيرد. در اين مقطع امام حسين و ياران و اصحاب اندكش كه در صلابت و استواري و وفاداري بي نظير بودند، رسالت خود را از ابلاغ پيام تا شهادت به انجام رساندند. مقطع دوم انقلاب بعد از ظهر عاشورا شروع مي گردد، در اين مقطع بانوي بزرگ اسلام زينب كبري و امام سجاد(ع) رسالت عظيم و تاريخي ابلاغ پيام شهادت امام حسين(ع) و اصحاب وفادارش را در دشت خونين نينوا به عهده گرفتند. نظر به اين كه در آن ايام امام سجاد بيمار بودند، نقش حضرت زينب بسيار برجسته و بنيادي بود. در اينجاست كه پاسخ سؤال دلسوزان، اصحاب و مورخان روشن مي گردد كه چرا امام بانوان را با خود برد، اگر بعد از واقعه عاشورا افشاگري، سخنراني و خطبه هاي حضرت زينب نبود آيا امروز نامي از انقلاب عاشورا بر جاي بود. آيا جان فشاني امام حسين و اصحاب نستوهش بي اثر نمي گرديد؟ آيا جهانيان از بيدادگري يزيد و يزيديان مطلع مي شدند؟ زينب كبري در مجلس يزيد و در بارگاه وي او را خوار و خفيف نمود. ضمن خطبه اي آتشين فرمود: «به زودي تو و آن كسي كه تو را بر كرسي نشانيد و بر گردن مؤمنين مسلط نمود، خواهيد دانست كدام يك از ما بدكارتر و از حيث تعداد لشكر ناتوان تريم، در آن روزي كه قضاوت كننده خدا طرف و دشمن تو جد ما و اعضاي تو گواهي دهنده بر عليه تو خواهند بود، اگر چه در اين جهان ما را به غنيمت گرفتي ولي به زودي غرامت خويش را از تو خواهيم گرفت. قسم به خدا كه جز خدا از كسي نمي ترسم و جز او به نزد كسي شكايت نمي برم تو هر چه تواني مكر و حيله خود را به كار بر... هرگز نمي تواني از ننگ و عار رفتاري كه با ما نمودي خويشتن را مبرا سازي.»
دكتر عايشه بنت الشاطي مي نويسد: «زينب خاموش شد و يزيد و اطرافيانش نيز چنان بي حركت و خاموش بودند كه گويي پرنده بر سرشان نشسته بود و از ترس پريدن آن تكان نمي خوردند. يزيد ياراي نگريستن به زينب را نداشت و هنوز از آنچه از او شنيده بود لرزان بود.»
آري اگر زينب كبري(س) در انقلاب عاشورا نبود، امروز اثري از آن نهضت رهايي بخش بر جاي نمانده بود.

[
1] . حماسه حسيني، شهيد مطهري، ج 1، ص 52.

[
2] . لهوف، سيد بن طاووس، ترجمه عقيقي بخشايش، ص 221.

[
3] . پيام آور عاشورا، سيد عطاء الله مهاجراني، ص 256.
 

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز
ما گرفتار بلای زینبیم ،

ما حسینی از عطای زینبیم،

تا خدا بر ما عنایت می کند ،

ما گدای هر گدای زینبیم،











دلایل عظمت حضرت زینب (س) در کلام مقام معظم رهبری

(ارزش کار به این است که محضا برای خدا باشد)آن کارى هم که زینب کبرى (س) کرد ، یک کارِ از همین جنس بود؛ یعنى کارى محضاً براى خداى متعال، در دل خطرها و محنتها و زحمتها؛ یک ابراز وجود معنوى و الهى دین در چهره‌ى مصمم زینب کبرى (س). خوب است بدانیم و بفهمیم حروف تاریخ گذشته‌ى بسیار ارجمندى را که تا امروز منشأ برکات فکرى و معرفتى شده است و ان‌شاءاللَّه تا آخر دنیا هم خواهد بود.

زینب(س)،هم در حرکت به سمت کربلا، همراه امام حسین؛ هم در حادثه‌ى روز عاشورا، آن سختى‌ها و آن محنتها؛هم در حادثه‌ى بعد از شهادت حسین‌بن‌على(ع)،بى‌سرپناهى این مجموعه‌ى به جا مانده‌ى کودک و زن، به عنوان یک ولىّ الهى آنچنان درخشید که نظیر او را نمیشود پیدا کرد؛در طول تاریخ نمیشود نظیرى براى این پیدا کرد. بعد هم در حوادث پى‌درپى، در دوران اسارت زینب،در کوفه، در شام، تا این روزها که روز پایان آن حوادث است و شروع یک سرآغاز دیگرى است براى حرکت اسلامى و پیشرفت تفکر اسلامى و پیش بردن جامعه‌ى اسلامى. براى خاطر همین مجاهدت بزرگ،زینب کبرى (س) در نزد خداوند متعال یک مقامى یافته است که براى ما قابل توصیف نیست.


مقایسه حضرت زینب(س) با آسیه در کلام رهبری

مقایسه ا‌ى کوتاه بین زینب کبرى(س) و همسر فرعون،عظمت مقام عقیله بنی هاشم را نشان میدهد.صبر و استقامت این بانوی بزرگوار در طول تاریخ همتایی نداشته است.

تفاوت مقام بین این دو بانوی عظیم الشان در کلام رهبر معظم انقلاب را از اينجا دانلود كنيد.




بررسي منابع و اقوال تاريخي پيرامون وفات حضرت زينب

علت اصلی وفات ام المصائب حضرت زینب(س) کاملا مشخص نیست و در این باره گمانه های مختلفی وجود دارد.حضرت زينب (س) بنابر مشهورترين نظر تاريخي ۱۸ ماه بعد از شهادت امام حسين (ع)،زندگي كرده و در ۱۵ رجب سال ۶۲ هجري قمري وفات كردند. منابع تاريخي 2 احتمال براي وفات حضرت زينب(س)بعد از واقعه عاشورا مطرح كرده اند در احتمال اول تاريخ وفات حضرت زينب (س) 15 رجب سال 65 هجري بوده و در احتمال دوم 15 رجب سال 62 هجري كه 18 ماه پس از واقعه جانسوز عاشورا است. در منابع تاريخي آمده كه احتمال دوم در بين علما مشهورتر است.

خفه شدن در آب، مسموميت توسط عوامل يزيد و وفات به دليل بيماري 3 احتمال تاريخي پيرامون نحوه رحلت حضرت زينب (س) است.که احتمال اول،یعنی خفه شدن آن حضرت در آب احتمالا ساختگی است.ولی احتمال شهادت حضرت،توسط عوامل يزيد احتمالي دور از ذهن نيست اما دليل قطعي تاريخي براي اين روايت ديده نشده است.احتمال سوم،یعنی بیمار شدن حضرت مهم ترین و قابل قبول ترین سند تاریخی برای وفات ایشان است.در اين احتمال حضرت زينب (س) بر اثر بيماري و يا مصائب و سختي هايي كه از واقعه عاشورا به آن دچار شدند در سن 56 سالگي در شام وفات و يا به شهادت رسيدند.

محل دفن حضرت زینب (س)

راجع به محل دفن حضرت زينب (س)سه نظر وجود دارد:
1- مدينه منوره ، كنار قبور خاندان اهل بيت عصمت و طهارت يعنى بقيع ؛
2- قاهر مصر؛
3- مقام معروف و مشهور در قريه (راويه) واقع در منطقه غوطه دمشق .

قول اول : ظاهرا هيچ مدركى به جز حدس و تخمين ندارد، و مبتنى بر اين نظريه احتمالى است كه چون حضرت زينب (س) پس از حادثه كربلا به مدينه مراجعت كرده است.چنانچه رويداد تازه اى پيش نيامده باشد،به طور طبيعى در مدينه از دنيا رحلت كرده و نيز به طور طبيعى در بقيع آرامگاه خاندان پيغمبر (ص ) دفن شده است.

در مورد قول دوم نيز، كه مصر باشد،مدرك درستى در دست نيست.بر این اساس حضرت زینب(س) به علت افشاگری علیه دستگاه بنی امیه، مجبور شد که مدینه را ترک کند، از این رو مصر را انتخاب کرد و در آن جا ساکن شد و همان جا از دنیا رفت، «سیده زینب» در شهر قاهره هم اکنون زیارتگاه مجلل و با شکوهی است.

اما اين قبر متعلق به زينب بنت يحيي بن حسن الانور ابن زيدابن حسن ابن علي بن ابيطالب است كه به دليل تشابه اسمي با حضرت زينب (س) عقيله بني هاشم اشتباه گرفته شده است.


با تضعيف اقوال فوق ، اعتبار قول سوم ثابت مى شود كه قبر حضرت زينب (س) را در شام،واقع در هفت كيلومترى جنوب شرقى دمشق،مى داند. در آن جا بارگاه و مرقد بسيار باشكوهى به نام حضرت زينب (س) دختر اميرالمؤ منين (ع) وجود دارد كه همواره مزار دوستان اهل بيت و شيعيان و حتى غير شيعيان بوده است . آنچه از تاريخ به دست مى آيد، قدمت بسيار بناى اين مزار است كه حتى در قرن دوم نيز موجود بوده است،زيرا بانوى بزرگوار؛سيده نفيسه،همسر اسحاق مؤتمن فرزند امام جعفر صادق (ع) به زيارت اين مرقد مطهر آمده است.




200 داستان از فضایل مصائب و کرامات حضرت زینب(س)


گزیده ای از کتاب خواندنی"200 داستان از فضایل مصائب و کرامات حضرت زینب(س)” :...ماجراى كربلا پايان پذيرفته ، ولى غمهاى زينب فراموش شدنى نيست.هر لحظه او كربلا و عاشورا و اسارت و درد رنج است.هر لحظه ، مدينه يادآور حديث كساء اهل بيت و دوران هجرت زينب و حسين،از سخت ترين دوران عمر اوست.


در مدينه قحطى سختى رخ داده است.عبدالله بن جعفر كه بحر جود و كرم است و عادت بر بذل و عطا دارد،به دليل اينكه دستش ‍ از سرمايه دنيا تهيه گشته راهى شام مى گردد و به كار زراعت مشغول مى شود؛ولى زينب،هر روز او گريه و داغ دل است.مدتى مى گذرد كه زينب گرفتار تب وصل خانواده اش مى گردد و هر لحظه مريضى او شدت پيدا مى كند،تا اينكه نيمه ظهر به همسر خويش عبدالله مى گويد: (بستر مرا در حياط به زير آفتاب قرار بده)


عبدالله مى فرمايد : او را در حياط جاى دادم كه متوجه شدم چيزى را روى سينه خويش نهاده و مدام زير لب حرفى مى زند.به او نزديك شدم ديدم پيراهنى را كه يادگار از كربلاست؛يعنى پيراهن حسين را،كه خونين و پاره پاره است،بر روى سينه نهاده و مدام مى گويد: (حسين ، حسين ، حسين !...)
لحظاتى بعد او وارد بر حريم اهل بيت النبوة گشت و كارنامه عمرش به به خير و سعادت ختم گرديد...

کتاب"200 داستان از فضایل مصائب و کرامات حضرت زینب(س)" را از اینجا دانلود کنید.



ثواب كسي كه بر حضرت زينب سلام‌الله‌عليها گريه كند،چیست؟

"فلما احضرتها اخذها رسول الله و ضمّها الی صدره الشریف و وضع خده المنیف علی خدّها فبکی بُکاءً عالیا و سال الدّمع علی محاسنه الشریف جاریا فقالت فاطمه: لماذا بکائک؟ لا ابکی الله عینیک یا ابتاه!، فقال صلی الله علیه و آله : یا بنیّة فاطمةُ فاعلمی ان هذه البنت بعدک و بعدی تُبتلی بالبلایا تردّ علیها مصائب شتی و رزایا، فبکت فاطمه علیهاالسلام عند ذلک ثم قالت: یا اب فما ثواب من بکی علیها و علی مصائبها؟، فقال: یا بضعتی و قرّه عینی! ان من بکی علیها و علی مصائبها یکون ثواب بکائه کثواب من بَکی اخویها...

وقتی زینب را حاضر کردند رسول خدا(ٌص) او را گرفت و به سینه ی شریفش چسبانید و صورت مبارک خود را به صورتش نهاد و بلند گریست چنان که اشک از محاسن شریف او روان شد.
فاطمه(س) پرسید:ای پدر گرامی گریه ات برای چیست؟ خدا نگریاند دو چشم شما را!
پیامبر اکرم فرمود:ای دختر من،ای فاطمه! بدان که بعد از تو و بعد از من این دختر،گرفتار بلاها خواهد شد و مصیبت های گوناگون بر وی وارد خواهد شد.
در این لحظه فاطمه علیهاالسلام به شدت گریست و پرسید:ای پدر! ثواب کسی که بر او و مصیبت هایش گریه کند،چیست؟
فرمود: ای پاره تن من و روشنی چشمم!هر کس بر او و مصیبت هایش گریه کند،ثواب گریه اش مانند ثواب کسی است که بر دو برادر او [حسن و حسین] گریه کند،... ."

(طراز المذهب، ص 2، نقل از خصائص الزینبیه، ص 53.)



تو نوری و خورشید هم خاکستر توست

تو نوری و خورشید هم خاکستر توست
پرواز صد جبریل در بال و پر توست


این آیه های مریم در حال تنزیل
یا آبشار رشته های معجر توست


تا ردّ پای سجده هایت را گرفتم
دیدم تو نوریّ و خدا در باور توست


فریادهای زخمی دیروز گودال
امروز روی شانه های حنجر توست


می خواستی زیبا ببینی کربلا را
یعنی حسین بن علی هم بی سر توست


با محمل عریان تو را سنخیّتی نیست
تو زینبی، پرده نشینی بهتر توست


مردم نمی بینند حتی سایه ات را
هجده سر نیزه نشین دور و بر توست


مجموعه ی دردی، گلستانِ کبودی
رنگین کمانی ، مدّعایم پیکر توست


فردا که پا در عرصه ی حق می گذاری
معلوم می گردد قیامت محشر توست

"شاعر:علی اکبر لطیفیان"




____
منبع

 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار

خطابه های زینب کبرى (س)





کاروان اسیران، یازدهم محرم به سوى کوفه حرکت داده شد؛ کوفه اى که مردمانش با نوشتن نامه هاى فراوان، از امام حسین (ع) دعوت کرده و قول داده بودند که او را یارى نمایند، اما فریب نیرنگ هاى ابن زیاد را خوردند و از قدرت وى ترسیدند و پیمان شکنى کردند.

اکنون این مردمان باید شاهد کاروان اسیران کربلا باشند. ابن زیاد که مى ترسید مبادا آن مردم خفته از خواب مرگ بار خویش بیدار شوند و جنبشى انسانى و اصیل براى تباه ساختن ریشه هاى حیات ننگین او انجام گیرد، به شدت اوضاع را تحت نظر داشت

و حکومت نظامى سختى اعلام کرد. آن گاه دستور داد خاندان فضیلت را وارد کوفه کنند، در حالى که پیشاپیش آنها سرهاى شهیدان و آزادمردان بر بالاى نیزه بود.( 1)

خاندان عصمت و طهارت با چنین وضعیتى وارد کوفه شدند و در میان مردم افسون شده و اجتماع عظیم کوفه قرار گرفتند. در این میان، حضرت زینب (س) تصمیم گرفت این اجتماع غافل را بیدار کند.


بنابر این با نداى قاطع فرمان سکوت داد: «و قد اومأت الى الناس ان اسکتوا فارتدت الانفاس و سکنت الاجراس». در آن هیاهو و غلغله که اگر دهل مى زدند صدایش به جایى نمى رسید؛ گویى نفس ها در سینه حبس شد و صداى زنگ ها و هیاهوها خاموش گشت، مرکب ها هم ایستادند.( 2)


همه گوش فرا دادند تا سخنان آن بانوى بزرگوار را بشنوند. حضرت زینب (س) براى این که به این مردم غافل که با نگاه هاى تحقیرآمیز به کاروان مى نگریستند بفهماند که این کاروان چه کسانى هستند لب به سخن گشود و پس از حمد خدا فرمود:

«درود مى فرستم بر پدرم محمد و خاندان پاک او».(3)

و سپس خطبه خود را ادامه داد. او در این خطبه سعى کرد مردم را آگاه نماید و جنایتى را که فرزند معاویه با دست آنان در صحراى کربلا انجام داده، آشکار سازد و آنها را نیز براى آن ظلم بزرگ سرزنش و توبیخ کند.


قسمتى از خطابه آتشین زینب (س) این گونه است: «واى بر شما اى مردم کوفه! آیا مى دانید کدام پاره جگر از مصطفى را شکافتید و کدام پرده نشین عصمت را از پرده بیرون افکندید؟

آیا مى دانید چه خونى از پیغمبر به زمین ریختید و چه حرمتى از او هتک نمودید؟ شما گناهى قبیح و داهیه اى عظیم انجام دادید؛ گناهى که زمین را پر کرده و آسمان را فرا گرفته است.

آیا عجب مى کنید اگر آسمان خون ببارد؟ هر آینه عذاب خداوند در آخرت، ذلت آور و سخت تر است، در حالى که آن روز شما یارى نمى شوید و حمایت نخواهید شد.

اکنون که خداوند به شما مهلت داده دل خوش نباشید، چه آن که خدا در مجازات عجله نمى کند و بیم ندارد که وقت مکافات سپرى گردد و بدانید که پروردگار شما در کمین گاه است».(4)


این سخنان چنان بر دل هاى مردم خفته کوفه اثر گذاشت که در صدد بر آمدند براى جبران گذشته خود، از فرزند زیاد و همه مسبّبان حادثه کربلا انتقام بگیرند. «انقلاب خونین و سهمگینى که کوفه به رهبرى مختار و سلیمان بن صرد، علیه دستگاه بیدادگر به وجود آورد چیزى جز یک ثمره شیرین براى خطابه آتشین و گرم زینب نبوده است».(5)

سخنان حضرت زینب آن چنان گیرا و جذاب بود که نوشته اند: «به خدا قسم در آن روز مردم کوفه را دیدم که بهت زده اشک مى ریزند و از شدت غم دست ها را بر دهان گرفته و انگشت هاى خود را مى گزند.»( 6)

خطبه زینب (س) در مجلس ابن زیاد


عبیدالله که فکر مى کرد با شهادت امام حسین (ع) و یارانش به پیروزى رسیده است، مجلس بزرگى ترتیب داد که در آن، اشراف و بزرگان کوفه و بسیارى از طبقات مردم شرکت داشتند.

سپس دستور داد خاندان حسین (ع) را وارد کنند. او فکر مى کرد اهل بیت امام که اکنون در اسارت هستند، در مقابل او خضوع و خشوع مى کنند، اما بر خلاف تصور او، اهل بیت مخصوصاً حضرت زینب (س) هنگام ورود به مجلس کمترین اعتنایى به او نکردند.

ابن زیاد از این بابت سخت بر آشفت و براى انتقام از آنها گفت: «الحمد لله الّذى فضحکم و قتلکم و اکذب احدوثتکم؛(7) حمد خداى را که شما را رسوا کرد و شما را کشت و دروغ شما را آشکار ساخت.»
او با این سخنان در صدد بود که شهادت امام (ع) و یارانش را خواست خدا بنامد و به افراد حاضر در جلسه بگوید که اینها افرادى هستند رسوا شده و به دلیل دروغ گویى، مغلوب گشته اند.

اما حضرت زینب (س) در جواب آن ملعون، با قاطعیت فرمود: «انما یفضح الفاسق و تکذب الفاجر و هو غیرنا و الحمد للّه؛(8) رسوایى براى فاسقان و دروغ گویى، کار بدکاران است و اهل بیت پیامبر از این صفات مبرّا هستند.»

استان دار کوفه براى این که تصریح کند حادثه کربلا خواست خدا بوده گفت: «کیف رأیت صنع اللّه باخیک؛(9)

کار خدا را با برادرت چگونه دیدى؟!» او نیز قصد داشت جنایات کثیف خود را خواست خدا معرفى کند و بدین وسیله مردم را فریب دهد، اما حضرت زینب (س) لب به سخن گشود و خطبه اى رسا ایراد کرد

و شهادت امام حسین (ع) و یارانش را مصلحت حق دانست و فرمود: آنها به اختیار خود به سوى قتل گاه رفتند. آن گاه پسر زیاد را به دلیل جنایاتى که انجام داده بود نکوهش کرد و به او گفت: حسابش در دادگاه عدل الهى روشن خواهد شد.


حضرت زینب (س) نه تنها از ابن زیاد و قدرتش هیچ واهمه اى نداشت، بلکه او را بسیار خوار و حقیر بر شمرد و جمله اى گفت که جگر ابن زیاد آتش گرفت؛ گفت: «یابن مرجانه»! مرجانه، مادر ابن زیاد بود و چون زنى بد نام بود(10)

نمى خواست کسى اسم مادرش را به زبان بیاورد. حضرت زینب با بیان این جمله به ابن زیاد فهماند که رسوایى از آن خود اوست، نه خاندان پیامبر و به این ترتیب وى را تحقیر نمود و اجازه نداد که بر جنایت ها و وحشى گیرى هاى خود پرده بگذارد.







پی نوشت:

1) سیدعبدالکریم هاشمى نژاد، درسى که حسین به انسان ها آموخت، ص 306.
2) مرتضى مطهرى، حماسه حسینى، ج 1، ص 411.
3) سیدعبدالکریم هاشمى نژاد، درسى که حسین به انسان ها آموخت، ص 311.
4) همان، ص 314.
5) همان، ص 317.
6) لهوف سید بن طاووس، ص 88.
7) ناسخ التواریخ، حالات سیدالشهدا، ج 3، ص 61.
8) مرتضى مطهرى، حماسه حسینى، ج 1، ص 426.
9) سیدعبدالکریم هاشمى نژاد، درسى که حسین به انسان ها آموخت، ص 320.
10) مرتضى مطهرى، حماسه حسینى، ج 1، ص 426.



منبع
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار


آه ای صبور قافله ی غم سفر بخیر
راوی روضه های محرم سفربخیر

خلوت نشین نیمه شب ندبه های اشک
دلگیر بغض های دمادم سفربخیر....

یکسال ونیم غربت و دلتنگی وفراق
یکسال ونیم گریه ی نم نم سفربخیر

ای شاهد مراثی گودال قتلگاه
ای وارث مصیبت اعظم سفربخیر

بغض غریب خاطره های کبودِشام
امن یجیب کوچه ی ماتم سفربخیر

روی کبود ونیلی وآشفته یفراق
موی سپیدو خاکی و درهم سفربخیر

زلفی بخون نشسته سرِنیزه هارهاست
بانو به زیر سایه ی پرچم سفربخیر



1_12.jpg


 
آخرین ویرایش:

mirza_seraj

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اینو مطمئنم که من اندازه اونی نیستم که در مورد جبل صبر ... عقیله بنی هاسم صحبت کنم
ولی تا حالا به این فک کردین چه جوری یه انسان میتونه غم هایی مثل دیدن غسل و دفن شبانه مادر . غم پدر . فرق پدر . تکه های جگر برادر . تیر اندازی به تابوت برادر . حوادث کربلا (من جرات گفتنشو ندارم) ببینه ولی ...

920414008.wmv

خواهرم ....
شب آخر وصیتی دارم
در نماز شبت دعایم کن
ظهر فردا به خنده ای خواهر
راهی وادی منایم کن
باغ سرسبز خاطراتت را غصه پاییز می کند زینب
گوش کن شمر خنجر خود را
آن طرف تیز میکند زینب
عصر فردا از اهل بین رسول
زهر چشمی شدید می گیرند
وقت تاراج خیمه های حرم
چند کودک ز ترس می میرند...
 
آخرین ویرایش:

Nazi_Elite

عضو جدید
کاربر ممتاز
خطبه حضرت زینب(س) در کوفه

زینب ! کیست ؟ تو چه می دانی زینب کیست ؟ او بانوی بنی هاشم است که در صفات ستوده شده برترین است و کسی جز فاطمه (س) بر او برتری ندارد تا جایی که اگر بگوییم صدیقه کبری است حق گفته ایم. در پوشیدگی و حجاب چنان بود که کسی از مردان در زمان پدر و برادرنش او را ندیده بود ، جز در واقعه کربلا. او در صبر و قوت ایمان و تقوی منحصر به فرد بود و در فصاحت و بلاغت گویا از زبان امیر المومنین (ع) صحبت می کرد .( شیخ صدوق ،‏تنقیح المقال ، ج 3 ؟، ص 79 ) وی در مقامی بود که توانایی حفظ اسرار امامت را داشت بطوریکه حسین (ع) هنگام شدت بیماری حضرت زین العابدین (ع) مطالبی را به وی فرمود و آن بانو دارای منزلت نیابت امامت گردید .

استاد شهید مطهری می نویسد: «تقریباً دو سه ساعت از طلوع آفتاب گذشته، اسرا وارد کوفه می شوند. زینب کبری (س) که شاید از روز تاسوعا نخوابیده است.، در حالی میان اسرا است که سرهای مقدس شهیدان را جلوی آنان به حرکت درآورده اند. مردم کوفه همه به معابر آمده تا مغلوبین و اسرا را نظاره کنند. در آن هیاهو که اگر دهل می زدند، صدایش به جایی نمی رسید، حضرت زینب (س) یک اشاره می کند. گویی نفسها در سینه حبس، و صدای زنگها و هیاهو خاموش می گردد.»

باید توجه داشت که زینب کبری (س) در شرایطی در کوفه به سخنرانی می پردازد که مصائب کربلا را مشاهده کرده، رنج و مشقت اسارت را تحمل نموده، و اینک با مردمی فاقد شعور مواجه است که علیرغم آشنایی با خاندان پیامبر (ص)، برای تماشای آنان به عنوان مغلوبین تجمع کرده اند.

سخنان زینب (س) پس از شهادت سالار شهیدان و خطبه های آن حضرت در بازار کوفه و دربارگاه ابن زید و دربار یزید در شام چنان قوی و تکان دهنده بود که همگان را به حیرت واداشت و مسلمانان را از خواب غفلت بیدار کرد.

هنگامی که حضرت علی بن الحسین را به همراه زنان از کربلا به کوفه آوردند ، زنان کوفی با دیدن آنان به شدت می گریستند و گریبان چاک می کرند و مردان نیز با آنان گریه می کردند. زین العابدین (ع) که در آن زمان بیمار بود به صدای بلند فرمود : اینان برما می گریند پس چه کسی جز اینها ما را کشت؟ در این وقت زینب (س) با اشاره ای مردم را ساکت کرد . با همان اشاره نفس ها در سینه حبس شد و زنگ شتران از صدا افتاد ،آنگاه زینب (س) چنین گفت: سپاس و ستایش خاص خداست و درود بر پدرم محمد و خاندان پاک و برگزیده اش . و سپاس ای مردمان کوفه ! ای مردمان دغل پیشه و فریبکار و بی حمیت و حیله گر ! اشکانتان خشک نشود و ناله هایتان پایان نپذیر! براستی حکایت شما حکایت زنی است که رشته های خود را محکم بافته بود و پس باز می کرد، شما سوگند تان را دستاویز فساد قرار دادید! شما چه دارید جز لاف زدن و دشمنی و دروغ ! و همچون کنیزان چاپلوس و دشمنان سخن چین ! یا هماند سبزه وگیاهی که برفراز سرگین روید و یا همچون نقره ای که روی قبر را بدان اندود کرده باشند که ظاهری زیبا وفریبنده و باطنی بد بو گندیده دارد . براستی که بد توشه ای برای خود فرستادید که خشم خدا برشماست و در عذاب جاویدان هستید ! آری بگرید که به خدا سوگند شایسته گریستن هستنید، بسیار هم بگریید واندک بخندید که ننگ آن گریبان گیر شما شد و بال آن شما را در برگرفت و هرگز لکه این این ننگ را از امان خود نتوانید شست ! و چگونه پاک خواهید کرد لکه ننگ کشتن فرزندان خاتم پیامبران و معدن رسالت و آقای جوانان بهشت را ! همان که در جنگ سنگر شماست و در پناه حزب و دسته شماست و در هنگام صلح سبب آرامش دلتان و مرهم زخمتان و در جنگ ها مرجع شما و بیانگر دلیل های روشن و چراغ هدایت شما بود !
براستی چقدر بد است آنچه برای خود پیش فرستادید و چقدر بد است بار گناهی را که برای روز جزا بر دوش خود نهادید !
نابودی و سر نگونی بر شما باد ! کوشش تان به نومیدی انجامید و دستهایتان بریده شد و سوداگری شما زیان داد و به خشم خدا باز گشتید و خواری بیچارگی را برای خود مسلم و قطعی کردید! وای بر شما ! هیچ میدانید چه جگری از رسول خدا پاره کردید ؟ وچه پیمان محکمی را بستید ؟ و چه پردگیانی را از او از پرده بیرون افکندید؟ وچه حرمتی را از او هتک کردید؟ وچه خونی را از او ریختید؟ کار بسیار و بزرگی انجام دادید که نزدیک است آسمانها از هول این کار از شکافد و زمین متلاشی شود و کوهها از هم بپاشد!
مصیبتی بس دشوار و بزرگ بد وکج و پیچیده و شوم که راه چاره در آن بسته و در عظمت به اندازه آسمان خون ببارد و براستی که عذاب آخرت خوار کننده تر خواهد بود و یاری نخواهید داشت ! و این مهلت تاخیر در کیفر الهی شما را خیره نکند که خدای عزوجل در انتقام عجله نمی کند و ترسی از فوت و از دست رفتن انتقام ندارد حتما پروردگار در کمینگاه شماست .

آنگاه شروع به خواندن اشعاری در رسای حادثه کربلا نمود.
راوی می گوید به خدا سوگند آن روز مردم رت دیدم در حالی که سرگشته و حیران مشغول گریه وزاری بودند وانگشت پشیمانی و اندوه بر دندان گرفته و می گزیدند، پیر مردی در کنارم ایستاده بود او را دیدم که به شدت می گریست و می گفت : پدر و مادرم فدایتان شود ! که مهنسالان شما ، بهنرین کهنسالان و و جوانانتان بهترین جوانان ، زنانتان بهنرین زنان و نسل شما بهترین نسلهاست که نه خوار می شودید ونه شکست می پذیرد.

http://fotrosedel.blogfa.com/page/kofe.aspx

 

mirza_seraj

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

خطابه های زینب کبرى (س)




کاروان اسیران، یازدهم محرم به سوى کوفه حرکت داده شد؛ کوفه اى که مردمانش با نوشتن نامه هاى فراوان، از امام حسین (ع) دعوت کرده و قول داده بودند که او را یارى نمایند، اما فریب نیرنگ هاى ابن زیاد را خوردند و از قدرت وى ترسیدند و پیمان شکنى کردند.

اکنون این مردمان باید شاهد کاروان اسیران کربلا باشند. ابن زیاد که مى ترسید مبادا آن مردم خفته از خواب مرگ بار خویش بیدار شوند و جنبشى انسانى و اصیل براى تباه ساختن ریشه هاى حیات ننگین او انجام گیرد، به شدت اوضاع را تحت نظر داشت

و حکومت نظامى سختى اعلام کرد. آن گاه دستور داد خاندان فضیلت را وارد کوفه کنند، در حالى که پیشاپیش آنها سرهاى شهیدان و آزادمردان بر بالاى نیزه بود.( 1)

خاندان عصمت و طهارت با چنین وضعیتى وارد کوفه شدند و در میان مردم افسون شده و اجتماع عظیم کوفه قرار گرفتند. در این میان، حضرت زینب (س) تصمیم گرفت این اجتماع غافل را بیدار کند.


بنابر این با نداى قاطع فرمان سکوت داد: «و قد اومأت الى الناس ان اسکتوا فارتدت الانفاس و سکنت الاجراس». در آن هیاهو و غلغله که اگر دهل مى زدند صدایش به جایى نمى رسید؛ گویى نفس ها در سینه حبس شد و صداى زنگ ها و هیاهوها خاموش گشت، مرکب ها هم ایستادند.( 2)


همه گوش فرا دادند تا سخنان آن بانوى بزرگوار را بشنوند. حضرت زینب (س) براى این که به این مردم غافل که با نگاه هاى تحقیرآمیز به کاروان مى نگریستند بفهماند که این کاروان چه کسانى هستند لب به سخن گشود و پس از حمد خدا فرمود:

«درود مى فرستم بر پدرم محمد و خاندان پاک او».(3)

و سپس خطبه خود را ادامه داد. او در این خطبه سعى کرد مردم را آگاه نماید و جنایتى را که فرزند معاویه با دست آنان در صحراى کربلا انجام داده، آشکار سازد و آنها را نیز براى آن ظلم بزرگ سرزنش و توبیخ کند.


قسمتى از خطابه آتشین زینب (س) این گونه است: «واى بر شما اى مردم کوفه! آیا مى دانید کدام پاره جگر از مصطفى را شکافتید و کدام پرده نشین عصمت را از پرده بیرون افکندید؟

آیا مى دانید چه خونى از پیغمبر به زمین ریختید و چه حرمتى از او هتک نمودید؟ شما گناهى قبیح و داهیه اى عظیم انجام دادید؛ گناهى که زمین را پر کرده و آسمان را فرا گرفته است.

آیا عجب مى کنید اگر آسمان خون ببارد؟ هر آینه عذاب خداوند در آخرت، ذلت آور و سخت تر است، در حالى که آن روز شما یارى نمى شوید و حمایت نخواهید شد.

اکنون که خداوند به شما مهلت داده دل خوش نباشید، چه آن که خدا در مجازات عجله نمى کند و بیم ندارد که وقت مکافات سپرى گردد و بدانید که پروردگار شما در کمین گاه است».(4)


این سخنان چنان بر دل هاى مردم خفته کوفه اثر گذاشت که در صدد بر آمدند براى جبران گذشته خود، از فرزند زیاد و همه مسبّبان حادثه کربلا انتقام بگیرند. «انقلاب خونین و سهمگینى که کوفه به رهبرى مختار و سلیمان بن صرد، علیه دستگاه بیدادگر به وجود آورد چیزى جز یک ثمره شیرین براى خطابه آتشین و گرم زینب نبوده است».(5)

سخنان حضرت زینب آن چنان گیرا و جذاب بود که نوشته اند: «به خدا قسم در آن روز مردم کوفه را دیدم که بهت زده اشک مى ریزند و از شدت غم دست ها را بر دهان گرفته و انگشت هاى خود را مى گزند.»( 6)

خطبه زینب (س) در مجلس ابن زیاد


عبیدالله که فکر مى کرد با شهادت امام حسین (ع) و یارانش به پیروزى رسیده است، مجلس بزرگى ترتیب داد که در آن، اشراف و بزرگان کوفه و بسیارى از طبقات مردم شرکت داشتند.

سپس دستور داد خاندان حسین (ع) را وارد کنند. او فکر مى کرد اهل بیت امام که اکنون در اسارت هستند، در مقابل او خضوع و خشوع مى کنند، اما بر خلاف تصور او، اهل بیت مخصوصاً حضرت زینب (س) هنگام ورود به مجلس کمترین اعتنایى به او نکردند.

ابن زیاد از این بابت سخت بر آشفت و براى انتقام از آنها گفت: «الحمد لله الّذى فضحکم و قتلکم و اکذب احدوثتکم؛(7) حمد خداى را که شما را رسوا کرد و شما را کشت و دروغ شما را آشکار ساخت.»
او با این سخنان در صدد بود که شهادت امام (ع) و یارانش را خواست خدا بنامد و به افراد حاضر در جلسه بگوید که اینها افرادى هستند رسوا شده و به دلیل دروغ گویى، مغلوب گشته اند.

اما حضرت زینب (س) در جواب آن ملعون، با قاطعیت فرمود: «انما یفضح الفاسق و تکذب الفاجر و هو غیرنا و الحمد للّه؛(8) رسوایى براى فاسقان و دروغ گویى، کار بدکاران است و اهل بیت پیامبر از این صفات مبرّا هستند.»

استان دار کوفه براى این که تصریح کند حادثه کربلا خواست خدا بوده گفت: «کیف رأیت صنع اللّه باخیک؛(9)

کار خدا را با برادرت چگونه دیدى؟!» او نیز قصد داشت جنایات کثیف خود را خواست خدا معرفى کند و بدین وسیله مردم را فریب دهد، اما حضرت زینب (س) لب به سخن گشود و خطبه اى رسا ایراد کرد

و شهادت امام حسین (ع) و یارانش را مصلحت حق دانست و فرمود: آنها به اختیار خود به سوى قتل گاه رفتند. آن گاه پسر زیاد را به دلیل جنایاتى که انجام داده بود نکوهش کرد و به او گفت: حسابش در دادگاه عدل الهى روشن خواهد شد.


حضرت زینب (س) نه تنها از ابن زیاد و قدرتش هیچ واهمه اى نداشت، بلکه او را بسیار خوار و حقیر بر شمرد و جمله اى گفت که جگر ابن زیاد آتش گرفت؛ گفت: «یابن مرجانه»! مرجانه، مادر ابن زیاد بود و چون زنى بد نام بود(10)

نمى خواست کسى اسم مادرش را به زبان بیاورد. حضرت زینب با بیان این جمله به ابن زیاد فهماند که رسوایى از آن خود اوست، نه خاندان پیامبر و به این ترتیب وى را تحقیر نمود و اجازه نداد که بر جنایت ها و وحشى گیرى هاى خود پرده بگذارد.







پی نوشت:

1) سیدعبدالکریم هاشمى نژاد، درسى که حسین به انسان ها آموخت، ص 306.
2) مرتضى مطهرى، حماسه حسینى، ج 1، ص 411.
3) سیدعبدالکریم هاشمى نژاد، درسى که حسین به انسان ها آموخت، ص 311.
4) همان، ص 314.
5) همان، ص 317.
6) لهوف سید بن طاووس، ص 88.
7) ناسخ التواریخ، حالات سیدالشهدا، ج 3، ص 61.
8) مرتضى مطهرى، حماسه حسینى، ج 1، ص 426.
9) سیدعبدالکریم هاشمى نژاد، درسى که حسین به انسان ها آموخت، ص 320.
10) مرتضى مطهرى، حماسه حسینى، ج 1، ص 426.



منبع



دوستان یه لحظه به این قضیه فکر کنیم که این خانمی که ما (خود من به شخص) این همه به ایشون ارادت اریم
چه جوری وارد مجلس ابن زیاد شدن؟؟؟
ولی این حرفشون جیگر آدمو میسوزونه که تو مجلس یزید به یزید گفتن :

حال تو فریب و نیرگت را به کار گیر و هر چه توانی انجام ده و سعی و تلاشت را بکن که به خدا سوگند هرگز نتوانی ذکر ما را از یادها ببری و وحی ما را از میان برداری و مقصود ما را دریابی، و هرگز نخواهی توانست که این ننگ و ذلت را از دامان خود پاک کنی.
 

Nazi_Elite

عضو جدید
کاربر ممتاز
مناظره حضرت زینب ـ سلام الله علیها ـ با ابن زیاد

آن روز «عبیدالله بن زیاد» در كاخ خود دیدار عمومی ترتیب داده بود و دستور داده بود تا سر بریده امام حسین ـ علیه السّلام ـ را در برابرش بگذارند. آنگاه زنان و كودكان را وارد كاخ نمودند.
زینب كبری ـ سلام الله علیها ـ در حالی كه كم ارزش‎ترین لباس‎های خود را به تن داشت در حالی كه زنان و كنیزان اطراف او را گرفته بودند، به صورت ناشناس وارد مجلس شد و بی‎اعتنا به دستگاه ابن زیاد، درگوشه‎ای نشست.

عبیدالله چشمش به او افتاد و شكوه و متانت او توجه ابن زیاد را به خود جلب كرد. پس پرسید: «این زن كه خود را كنار كشیده و دیگر زنان گردش جمع شده‎اند كیست؟»
زینب پاسخ نگفت.
عبیدالله سؤال خود را تكرار كرد.
یكی از كنیزان گفت: «او زینب ـ سلام الله علیها ـ دختر فاطمه دختر پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ است.»


عبیدالله رو به زینب كرد و گفت: «ستایش خدا را كه شما خانواده را رسوا ساخت و كشت و نشان داد كه آنچه می‎گفتید دروغی بیش نبود.»[1]

زینب پاسخ داد: «ستایش خدا را كه ما را به واسطه پیامبر خود (كه از خاندان ماست) گرامی داشت و از پلیدی پاك گردانید. جز فاسق رسوا نمی‎شود و جز بدكار، دروغ نمی‎گوید، و بد كار ما نیستیم بلكه دیگرانند‌ (یعنی تو و پیروانت هستید) و ستایش مخصوص خداست.»

[2]ـ دیدی خدا با خاندانت چه كرد؟

ـ جز زیبایی ندیدم! آنان كسانی بودند كه خدا مقدّر ساخته بود كشته شوند و آنها نیز اطاعت كرده و به سوی آرامگاه خود شتافتند و بزودی خداوند تو و آنان را (در روز رستاخیز) با هم روبرو می‎كند و آنان از تو، به درگاه خدا شكایت و دادخواهی خواهند كرد، اینك بنگر كه آن روز چه كسی پیروز خواهد شد، مادرت به عزایت بنشیند ای پسر مرجانه!

ابن زیاد از این جملات صریح و تند زینب كبری ـ سلام الله علیها ـ بسیار خشمگین شد و خواست تصمیم سوئی بگیرد ولی یكی از حاضران به نام «عمرو بن حُرَیث» گفت: «امیر! این یك زن است و كسی زن را به خاطر سخنانش مؤاخذه نمی‎كند.»

ابن زیاد بار دیگر خطاب به زینب ـ سلام الله علیها ـ گفت: «خداوند دلم را با كشته شدن برادر نافرمانت حسین و خاندان و لشكر سركش او شفا داد.»

زینب ـ سلام الله علیها ـ فرمود: «به خدا قسم مهتر مرا كشتی، نهال مرا قطع كردی و ریشه مرا در آوردی، اگر این كار مایه شفای توست، همانا شفا یافته‎ای.»

پسر زیاد كه تحت تأثیر شیوایی كلام زینب قرار گرفته بود، با خشم و استهزاء گفت: «این هم مثل پدرش علی سخن پرداز است؛ به جان خودم پدرت نیز شاعر بود و سخن به سجع می‎گفت.»

زینب فرمود: «زن را با سجع گویی چه كار؟» (حالا چه وقت سجع گفتن است؟)[3]

باری عبیدالله بن زیاد انتظار داشت، زینب مصیبت زده و عزیز از دست داده، با یك طعنه، به زانو در آید، اشك بریزد و عجز و لابه كند! اما زینب شیر دل ـ سلام الله علیها ـ كه شجاعت و شهامت و وضاحت را از پدرش علی ـ علیه السلام ـ به ارث برده بوده، سخنان او را درهم شكست و غرورش را در هم كوبید.

به راستی، در تاریخ بشر كدام زنی را می‎توان یافت كه شش یا هفت برادر او را كشته باشند، پسری از وی به شهادت رسیده باشد، ده نفر از برادر زادگان و عمو زادگان او را از دم تیغ گذرانده باشند و سپس او را با همه خواهران و برادر زادگان اسیر كرده باشند، آنگاه بخواهد در حال اسیری و گرفتاری از حق خود و شهیدان مكتب پدر و برادرش دفاع كند؟!



[4]پی نوشتها:[1] . الحمدْ للهِ الذی فَضَحَكُم وَ قَتَلَكُمْ و أكذَبَ اُحدوثَتَكُم.[2] . اِنما یفتَضِحُ الفاسِقُ و یكذِبُ الفاجِرُ و هْوَ غَیرُنا و الحمدُ للهِ. (شیخ مفید، الارشاد، قم مكتبه بصیرتی، ص 244).[3] . سید بن طاووس، اللهوف فی قتلی الطفوف، قم، منشورات مكتبه الدّاوری، ص 68.[4] . سیره پیشوایان، مهدی پیشوائی، ص 197؛ نقل از كتاب بررسی تاریخ عاشورا، دكتر آیتی بیرجندی، ص 203.
 

Nazi_Elite

عضو جدید
کاربر ممتاز
خطبه ی حضرت زینب (ع) در مجلس یزید لعنت الله علیه
سپس از میان مردم، بعضی ها نسبت به اسارت خاندان نبوت اعتراض کردند و یزید ساکت و جوابی نداد. وقتی بزرگان و سران اهل شام که یزید به مناسبت پیروزی خود، دعوت کرده بود، حاضر شدند، اسراء و سرهای مقدس را نیز به مجلس آوردند. پس از درخواست مرد سرخ پوستی از اهل شام برای کنیزی گرفتن فاطمه دختر حسین ـ علیه السّلام ـ از یزید، و جلوگیری زینب ـ سلام الله علیها ـ از این کار و گفتگوهای تند بین یزید و ایشان و زدن چوب خیزران بر لبهای مبارک امام ـ علیه السّلام ـ بود که حضرت زینب ـ سلام الله علیها ـ برخاست و خطبة‌ آتشینی ایراد کردند.
متن عربی این خطبه در لهوف آمده است ( مولف بزرگوار این کتاب سید رضی الدین علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن طاووس حلی (متوفی664 ه.ق) یکی از اعلام امامیه در قرن هفتم میباشد او یکی از پرکارترین مولفین در آن قرن محسوب میگردد که کتابخانه ابن طاووس نموداری از این تلاش او را نشان میدهد ..
متن کامل خطبه حضرت زینب ( س ) :
«فقامت زینب بنت علی ـ علیه السّلام ـ و قالت: الحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آله اجمعین. صدق الله کذلک یقول: «ثم کان عاقبة الذین اساءا السوی ان کذبوا بآیات الله و کانوا بها یستهزؤون» (سورة روم، آیة 10). اظننت یا یزید ـ حیث اخذت علینا اقطار الارض و آفاق السماء فاصبحنا نساق کما تساق الاماء ـ ان بناء علی الله هواناً و بک علیه کرامة!! و ان ربک لعظیم خطرک عنده!! فشمغت بانفک و نظرت فی عطفک، جذلا مسرورا، حین رایت الدنیا لک مستوسقة، و الامور متسقة و حین صفالک ملکنا سلطاننا،
فمهلا مهلا، انیست قول الله عزوجل: «و لا یحسبن الذین کفروا انما نملی لهم خیر لانفسهم انما نملی لهم لیزدادوا اثما و لهم عذاب مهین» سوره ‌آل عمران، آیة 178.


امن العدل یابن الطلقاء تخدیرک اماء ک و نساءک و سوقک بنات رسول الله سبایا؟! قد هتکت ستورهن، و ابدیت وجوهَهُنَّ، تحدوبهن الاعداء من بلد الی بلد، و یستشرفهن اهل المنازل و المناهل، و یتصفح وجوههن القریب و البعید، و الدنی و الشریف، لیس معهن من رجالهن ولی، و لا من هماتهن حمی، و کیف ترتجی مراقبة من لفظ فوه اکباد الاذکیاء، و نبت لحمد بدماء الشهداء؟! و کیف یستظل فی ظللنا اهل البیت من نظر الینا بالشنف و الشنآن و الإحن و الاضغان؟! ثم تقول غیر متاثم و لامستعظم: فاهلوا استهلوا فرحا. ثم قالوا: یا یزید لا تشل.
منتحیاً علی ثنایا ابی عبدالله ـ علیه السّلام ـ سید شباب اهل الجنة تنکتها بمخصرتک. و کیف لا تقول ذلک، و قد نکات القرحة، و استاصلت الشافة، باداقتک دماء ذریة محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ و نجوم الارض من ‌آل عبدالمطلب؟! و تهتفُّ باشیاخک، زعمت انک تنادیهم! فلترون و شیکاً موردهم، و لتودن انک شللت و بکمت و لم تکن قلت ما قلت و فعلت ما فعلت. اللهم خذ بحقناه و انتقم ممن ظلمنا، و احلل غضبک بمن سفک دماءنا و قتل حماتنا.
فوالله مافریت الاجلدک و لا حززت الا لحمک، و لتردن علی رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ بما تحملت من سفک دماء ذریتة و انتهکت من حرمته فی عترته و لحمته و حیث یجمع الله شملهم ویلم شعشهم و یاخذ بحقهم «و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون» و حسبک بالله حاکماً، و بمحمد خصیماً و بجبرئیل ظهیراً، وسیعلم من سول لک و مکنک من رقاب المسلمین، بئس للظالمین بدلا و ایکم شر مکاناً و اضغف جنداً.
و لئن جرت علی الدواهی مخاطبتک، انی لاستصغر و قدرک، و استعظم تقریعک و اسثتکثر توبیخک، لکن العیون عبری، و الصدور حری. الا فالعجب کل العجب لقتل حزب الله النجباء بحزب الشیطان الطلقاء، فهذه الایدی تنصح من دمائنا، و الافواه تتحلب من لحومنا، و تلک الجثث الطواهر الزواکی تتاهبها العواسل و تعفوها امهات الفواعل، و لئن اتخذتنا مغنماً لبقدنا و شیکا مغرما، حین لا تجد الا ما قدمت یداک، و ماربک بظلام للعبید، فالی الله المشتکی. و علیه المعول فکذکیدک، واسع سعیک، و ناصب جهدک فوالله لا تمعون ذکرنا، و لا تمیت وحینا، و لا تددک امرنا، و لا ترحض عنک عارها، و هل رایک الافندا و ایامک الاعددا، و جمعک الا بددا، یوم ینادی المناد،
الا لعنة الله علی الظالمین، فالحمد لله الذی ختم لاولنا بالسعادة و المغفرة، و الاخرنا بالشهادة و الرحمة. و نسال اللدان یکمل لهم الثواب و یوجب لهم المزید، و یحسن علینا الخلافة، انه رحیم و دود. و حسبنا الله و نعم الوکیل

ترجمة:


«زینب دختر علی بن ابی طالب ـ علیه السّلام ـ برخاست و گفت: » سپاس خدای را که پروردگار جهانیان است و درود خدا بر پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و همة خاندان او باد. راست گفت خدای سبحانه که فرمود:«سزای کسانی که مرتکب کار زشت شدند زشتی است، آنان که آیات خدا را تکذیب کردند و به آن ها استهزاء نمودند.»


ای یزید آیا گمان می بری این که اطراف زمین و ‌آفاق آسمان را بر ما تنگ گرفتی و راه چاره را بر ما بستی که ما را به مانند کنیزان به اسیری برند، ما نزد خدا خوار و تو سربلند گشته و دارای مقام و منزلت شده ای، پس خود را بزرگ پنداشته به خود بالیدی، شادمان و مسرور گشتی که دیدی دنیا چند روزی به کام تو شده و کارها بر وفق مراد تو می چرخد، و حکومتی که حق ما بود در اختیار تو قرار گرفته است، آرام باش، آهسته تر. آیا فراموش کرده ای قول خداوند متعال را «گمان نکنند آنان که کافر گشته اند این که ما آنها را مهلت می دهیم به نفع و خیر آنان است، بلکه ایشان را مهلت می دهیم تا گناه بیشتر کنند و آنان را عذابی باشد دردناک»

آیا این از عدالت است ای فرزند بردگان آزاد شده (رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ ) که تو، زنان و کنیزگان خود را پشت پرده نگه داری ولی دختران رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ اسیر باشند؟ پرده حشمت و حرمت ایشان را هتک کنی و صورتهایشان را بگشایی، دشمنان آنان را شهر به شهر ببرند، بومی و غریب چشم بدانها دوزند، و نزدیک و دور و وضیع و شریف چهرة آنان را بنگرند در حالی که از مردان و پرستاران ایشان کسی با ایشان نبوده و چگونه امید می رود که مراقبت و نگهبانی ما کند کسی که جگر آزادگان را جویده و از دهان بیرون افکنده است، و گوشتش به خون شهیدان نمو کرده است. کنایه از این که از فرزند هند جگر خوار چه توقع می توان داشت چگونه به دشمنی با ما نشتابد آن کسی که کینه ما را از بدر و احد در دل دارد و همیشه با دیدة بغض و عداوت در ما می نگرد. آن گاه بدون آن که خود را گناهکار بدانی و مرتکب امری عظیم بشماری این شعر می خوانی:
فاهلوا و استهلوا فرحاً ثم قالوا یا یزید لا تشل

و با چوبی که در دست داری بر دندانهای ابو عبدالله ـ علیه السّلام ـ سید جوانان اهل بهشت می زنی. چرا این شعر نخوانی حال آن که دل های ما را مجروح و زخمناک نمودی و اصل و ریشة ما را با ریختن خون ذریة رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ و ستارگان روی زمین از آل عبدالمطلب بریدی، آن گاه پدران و نیاکان خود را ندا می دهی و گمان داری که ندای تو را می شنوند. زود باشد که به آنان ملحق شوی و آرزو کنی کاش شل و گنگ بودی نمی گفتی آنچه را که گفتی و نمی کردی آنچه را کردی.


بارالها بگیر حق ما را و انتقام بکش از هر که به ما ستم کرد و فرو فرست غضب خود را بر هر که خون ما ریخت و حامیان ما را کشت. ای یزید! به خدا سوگند نشکافتی مگر پوست خود را، و نبریدی مگر گوشت خود را و زود باشد که بر رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ وارد شوی در حالتی که بر دوش داشته باشی مسئولیت ریختن خون ذریة او را، و شکستن حرمت عترت و پاره تن او را، در هنگامی که خداوند جمع می کند پراکندگی ایشان را، و می گیرد حق ایشان را «و گمان مبر آنان را که در راه خدا کشته شدند مردگانند، بلکه ایشان زنده اند و نزد پروردگار خود روزی می خورند.» و کافی است تو را خداوند از جهت داوری و کافی است محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ تو را برای مخاصمت و جبرئیل برای یاری او و معاونت.

و بزودی آن کس که کار حکومت تو را فراهم ساخت و تو را بر گردن مسلمانان سوار نمود، بداند که پاداش ستمکاران بد است و در یابد که مقام کدام یک از شما بدتر و یاور او ضعیف تر است. و اگر مصایب روزگار مرا بر آن داشت که با تو مخاطبه و تکلم کنم ولی بدان قدر تو را کم می کنم و سرزنش تو را عظیم و توبیخ تو را بسیار می شمارم، این جزع و بی تابی که می بینی نه از ترس قدرت و هیبت توست، لکن چشمها گریان و سینه ها سوزان است.


چه سخت و دشوار است که نجیبانی که لشکر خداوندند به دست طلقاء (آزاد شدگان) که حزب شیطانند، کشته گردند و خون ما از دستهایشان بریزد، و دهان ایشان از گوشت ما بدوشد و آن جسد های پاک و پاکیزه را گرگهای بیابان سرکشی کنند، و کفتارها در خاک بغلطانند (کنایه از غربت و بی کسی آنها). ای یزید! اگر امروز ما را غنیمت خود دانستی زود باشد که این غنیمت موجب غرامت(ضرر) تو گردد در هنگامی که نیابی مگر آنچه را که از پیش فرستاده ای، و نیست خداوند بر بندگان ستم کننده، به خدا شکایت می کنیم و بر او اعتماد می نماییم.

ای یزید! هر کید و مکر که داری بکن، هر کوشش که خواهی بنمای، هر جهد که داری به کار گیر، به خدا سوگند هرگز نتوانی نام و یاد ما را محو کنی، وحی ما را نتوانی از بین ببری، به نهایت ما نتوانی رسید، هرگز ننگ این ستم را از خود نتوانی زدود، رای توست و روزهای قدرت تو اندک و جمعیت تو رو به پراکندگی است،‌در روزی که منادی حق ندا کند که لعنت خدا بر ستمکاران باد.


سپاس خدای را که اول ما را به سعادت و مغفرت ثبت کرد و آخر ما را به شهادت و رحمت فائز گرداند، از خدا می خواهیم که ثواب آنها را کامل کند و بر ثوابشان بیفزاید، و برای ما نیکو خلف و جانشین باشد، که اوست خداوند رحیم و پروردگار ودود، و ما را کافی در هر امری و نیکو وکیل است.
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
آموزگار حیا

آموزگار حیا

وی در واقع می‌خواست بگوید که دیدی خدا چه بلایی به سرتان آورد؟ زینب(س) با آرامشی که از صبر و رضای قلبی او حکایت داشت، بی‌درنگ فرمود: ما رأیت الّا جمیلا؛ جز زیبایی ندیدم.1
ابن‌زیاد از پاسخ کوبنده این شیر زن که در ظاهر، اسیر او بود و از این همه صبر و استقامت و تسلیم وی در برابر مصیبت‌ها متعجّب می‌شود و از پاسخ دادن به او در می‌ماند.


وفات حضرت زینب(س)، بانوی نمونه تاریخ بشریت، دخت فاطمه(س)، سرور زنان دو عالم و علی(ع)، مرد مردان، تربیت یافته مکتب محمّدی(ص) و خواهر، مونس، همدم و سنگ صبور حسن و حسین(ع) بود و آموزگار مکتب عاشورا که در صحنه «کربلا» هم‌پای مردان و یاران امام حسین(ع) نقش‌آفرین اصلی و قهرمان مبارزه به شمار می‌رود.
این بانوی گران قدر، الگوی همه دختران جوان و افتخار و سرمشق همه مردان است. او همانند حسین(ع) و چون خاندان پاکش، می‌دانست ایستادن در برابر دشمن خدا و ولایت، یعنی ایستادن در مقابل جرم وستم و فساد؛ یعنی تسلیم نشدن در برابر حکومت غیر الهی و به راستی که شجاعتش در همه زندگی، از جمله در واقعه عاشورا و پس از آن، بس شگفت و زیبا و تاریخی بود.

حضرت زینب(س) می‌دانست چگونه با دشمن برخورد کند تا بدون سلاح، نابودش سازد و شکستش دهد . این ذکاوت و افتخار آفرینی، حاصل تربیت خاندان معصومش، به ویژه زهرای مرضیه(س) بود. با توجّه به اینکه جوانان، دوست دارند انسان‌های شجاع و بی‌باک و باهوش را الگوی خود قرار دهند، حضرت زینب(س) نمونه بانویی شجاع و هشیار است و برخورد ایشان با دشمن، الگوی ارزشمندی برای جوانان است. در مجلس ابن‌زیاد، آن ملعون با نیش زبانش، به زخم زینب(س) نمک می‌زند و برای آزردن او می‌گوید:
«کیف رأیت صنع الله باخیک و اهل بیتک؛
کار خدا را با برادر و خانواده‌ات چگونه یافتی؟
وی در واقع می‌خواست بگوید که دیدی خدا چه بلایی به سرتان آورد؟ زینب(س) با آرامشی که از صبر و رضای قلبی او حکایت داشت، بی‌درنگ فرمود: ما رأیت الّا جمیلا؛ جز زیبایی ندیدم.1
ابن‌زیاد از پاسخ کوبنده این شیر زن که در ظاهر، اسیر او بود و از این همه صبر و استقامت و تسلیم وی در برابر مصیبت‌ها متعجّب می‌شود و از پاسخ دادن به او در می‌ماند.

زینب(س)، آموزگار حیا و پاکدامنی

زینب(س) در زمین و آسمان، نامی آشناست که هاله‌ای از اوصاف نیک و برجسته، آن را در بر گرفته است. صبر زینب(س) نه فقط زبان‌زد دوست و دشمن است که آسمانیان نیز از آن در حیرتند؛
«عجبت من صبرک ملائکه السّماء؛
از صبر تو فرشتگان آسمانی به تعجّب آمدند.»
وفای زینب(س) نیز بر کسی پوشیده نیست؛ زیرا او با تحمّل رنج‌آورترین حادثه‌ها و فدا کردن جوانانش، وفای خود را به برادر و امام خود ثابت کرد. با بصیرت و خطبه‌ها و پیام‌های هشیارانه و بیدارگرانه او بود که انقلاب کربلا تا درون کاخ یزید در «شام» پیش رفت و یزید و ابن‌زیاد را به زانو در آورد. کاروان اسرا با تدبیر او با سربلندی به «مدینه» رسید. او حتّی در طول اسارت، عزّت و سربلندی را، عبادت و عرفان را و حیا و عفّت و پاکدامنی و نجابت را به نمایش گذاشت. به راستی که زینب، زینت پدرش، امیرمؤمنان علی(ع) است.


پی‌نوشت‌ها:
1. «الفتوح»، ابن‌اعثم کوفی، ج3، ص142.
فرزانــه وطـن نواز


وبلاگ موعود
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
تعالی روحی و شخصیتی حضرت زینب بعد از واقعه کربلا

تعالی روحی و شخصیتی حضرت زینب بعد از واقعه کربلا

در حماسه حسینی آن کسی که بیش از همه این درس را آموخت و بیش از همه این پرتو حسینی بر روح مقدس او تابید، خواهر بزرگوارش زینب سلام اللهها بود. راستی که موضوع عجیبی است، زینب با آن عظمتی که از اول داشته است و آن عظمت را در دامن و از تربیتعلیه السلام بدست آورده بود، در عین حال زینب بعد از کربلا، با زینب قبل از کربلا متفاوت است، یعنی زینب بعد از کربلا یک شخصیت و عظمت بیشتری دارد.

ما می بینیم در شب عاشورا، زینب یکی دو نوبت حتی نمی تواند جلوی گریه اش را بگیرد، یکبار آنقدر گریه می کند که بر روی دامن حسین بیهوش می شود و حسینعلیه السلام با صحبتهای خود زینب را آرام می کند. «لا یذهبن حلمک الشیطان؛ خواهر عزیزم! مبادا هوس شیطانی بر تو مسلط بشود و حلم را از تو برباید، صبر و تحمل را از تو برباید» (بحارالانوار، ج ۴۵، صفحه ۲ و ارشاد شیخ مفید، صفحه ۲۳۲ و اعلام الوری ، صفحه ۲۳۶).

وقتی حسین (ع) به زینب (س) می فرماید که چرا این طور می کنی، مگر تو شاهد و ناظر وفات جدم نبودی؟ جد من از من بهتر بود، پدر ما از ما بهتر بود، برادر همین طور، مادر همین طور، زینب با حسین (ع) این چنین صحبت می کند: برادر جان! همه آنها اگر رفتند بالاخره من پناهگاهی غیر از تو داشتم، ولی با رفتن تو برای من پناهگاهی باقی نمی ماند. اما همینکه ایام عاشورا سپری می شود و زینب، حسین علیه السلام را با آن روحیه قوی و نیرومند و با آن دستورالعملها می بیند، زینب (س) دیگری می شود که دیگر احدی در مقابل او کوچکترین شخصیتی ندارد.

امام زین العابدین (ع) فرمود: ما دوازده نفر بودیم و تمام ما دوازده نفر را بیک زنجیر بسته بودند که یک سر زنجیر به بازوی من و سر دیگر آن به بازوی عمه ام زینب بسته بود. می گویند تاریخ ورود اسرا به شام دوم ماه صفر بوده است. بنابراین بیست و دو روز از اسارت زینب (س) گذشته است، بیست و دو روز رنج متوالی کشیده است که با این حال او را وارد مجلس یزید بن معاویه می کنند، یزیدی که کاخ اخضر او یعنی کاخ سبزی که معاویه در شام ساخته بود، آنچنان بارگاه مجللی بود که هر کس با دیدن آن بارگاه و آن خدم و حشم و طنطنه و دبدبه، خودش را می باخت.

بعضی نوشته اند که افراد می بایست از هفت تالار می گذشتند تا به آن تالار آخری می رسیدند که یزید روی تخت مزین و مرصعی نشسته بود و تمام اعیان و اشراف و اعاظم سفرای کشورهای خارجی نیز روی کرسیهای طلا یا نقره نشسته بودند. در چنین شرایطی این اسراء را وارد می کنند و همین زینب (س) اسیر رنج دیده و رنج کشیده، در همان محضر چنان موجی در روحش پیدا شد و چنان موجی در جمعیت ایجاد کرد که یزید معروف به فصاحت و بلاغت را لال کرد. یزید شعرهای ابن زبعری را با خودش می خواند و به چنین موقعیتی که نصیبش شده است افتخار می کند. زینب فریادش بلند می شود:
«شمخت بانفک»! «اظننت یا یزید حیث اخذت نا اقطار الارض و آفاق السماء فاصبحنا نساق کما تساق الاساری ان بنا الله هوانا و بک ه کرامه» ؟ (بحار الانوار، جلد ۴۵، صفحه ۱۳۳ و مقتل الحسین، مقرم، صفحه ۴۶۲ و اللهوف، صفحه ۷۶)، ای یزید! خیلی باد به دماغت انداخته ای تو خیال می کنی اینکه امروز ما را اسیر کرده ای و تمام اقطار زمین را بر ما گرفته ای، و ما در مشت نوکرهای تو هستیم، یک نعمت و موهبتی از طرف خداوند بر تو است؟! به خدا قسم تو الان در نظر من بسیار کوچک و حقیر و بسیار پست هستی، و من برای تو یک ذره شخصیت قائل نیستم.

ببینید اینها مردمی هستند که بجز ایمان و شخصیت روحی و معنوی همه چیزشان را از دست داده اند. آن وقت شما توقع ندارید که یک همچون شخصیتی مانند شخصیت زینب (س) چنین حماسه ای بیافریند و در شام انقلاب به وجود بیاورد؟ همان طور که انقلاب هم به وجود آورد. یزید مجبور شد در همان شام روش خودش را عوض بکند و محترمانه اسراء را به مدینه بفرستد، بعد تبری بکند و بگوید خدا لعنت کند ابن زیاد را، من چنان دستوری نداده بودم، او از پیش خود این کار را کرد. چه کسی این کار را کرد؟ زینب (س) چنین کاری را کرد. در آخر جمله هایش اینطور فرمود: «یا یزید کد کیدک واسع سعیک ناصب جهدک فوالله لا تمحو ذکرنا و لا تمیت وحینا» (بحار الانوار، جلد ۴۵، صفحه ۱۳۵ و اللهوف، صفحه ۷۷). زینب هاسلام به کسی که مردم با هزار ترس و لرز به او یا امیرالمؤمنین می گفتند، خطاب می کند که یا یزید به تو می گویم، هر حقه ای که می خواهی بزن و هرکاری که می توانی انجام بده، اما یقین داشته باش که اگر می خواهی نام ما را در دنیا محو بکنی، نام ما محو شدنی نیست، آنکه محو و نابود می شود تو هستی.

چنان خطبه ای در آن مجلس خواند که یزید لال و ساکت باقی ماند و خشم سراسر وجود آن مرد شقی و لعین را فرا گرفت و برای اینکه دل زینب (س) را آتش بزند و زبان او را ساکت کند و برای اینکه زینب منقلب بشود، دست به یک عمل ناجوانمردانه زد، با عصای خیزران خود به لب و دندان اباعبدالله (ع) اشاره کرد.

انجمن گفتگوی شیعی
 
بالا