کسانی که باید مدیریت بخوانند«مدیران، فارغ‌التحصیلان MBA نیستند»

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
منــتقد MBA
هنری مینتزبرگ
اگر دوره‌های MBA معمول تعطیل شوند، تعدادی از مدیران عالی بالقوه از ورود به اتاق هیات مدیره و تقویت آن محروم می‌شوند. اما سایر افراد با استعداد، بدون داشتن آن تکه کاغذ شانس بیشتری برای رسیدن به پست‌های مدیریتی خواهند داشت. به طور حتم، بهترین مدیران باید راه خود را به هر شکل و با هر توجیهی به آن اتاق پیدا کنند.


http://www.www.www.iran-eng.ir/News/2828/28-05.jpg
در این صورت، آنها نشان مدیریتی خود را به دست آورده‌اند، همان طور که باید با مدیریت کردن به این جایگاه می‌رسیدند.
در نتیجه شرکت‌ها بهتر مدیریت می‌شوند و اقتصاد نیز خروجی بهتری خواهند داشت. اشتباه نکنید. این به معنی آن نیست که MBA به مدیریت غیرمرتبط است. بلکه به همین نسبت، این رشته در یک معنی منفی، با مدیریت بسیار مرتبط است: MBA شکلی از آموزش را نشان می‌دهد که بیش از توسعه مهارت اجرایی مدیریت، آن را به انحراف می‌کشاند.
این موضوع را اولین بار در کتابم با نام «مدیران، فارغ‌التحصیلان MBA نیستند» که در سال 2004 منتشر شد، طرح کردم. چنین دوره‌هایی به بسط و گسترش خود ادامه می‌دهند، در حالی که برخی از اقتصادهایی که بسیاری از فارغ‌التحصیلان MBA خود را استخدام می‌کنند، دچار لغزش شده‌اند، از این رو، نقد و به روزرسانی بحثم ممکن است مفید باشد. استدلالم بسیار ساده است: دوره‌های
بحث برانگیز MBA افراد اشتباهی را به شیوه اشتباهی با پیامدهای اشتباهی آموزش می‌دهند.
مدیریت، آشکارا یک مهارت اجرایی است نه علم یا حرفه. مدیریت یک مهارت است که در تجربه و معلومات پیشین فرد ریشه دارد. البته در بهترین حالت، مدیریت یک هنر شکل یافته از چشم اندازها است.
اما هیچ کس نمی‌تواند این مهارت را به افرادی که هیچ وقت مدیریت نکرده و فاقد تجربه اند، آموزش دهد. از این رو، دوره‌هایMBA اغلب نسبت به آنچه که قادرند انجام دهند، تغییر موضع داده و عقب نشینی می‌کنند: اتکای به علم در قالب تئوری؛ و از همین رو، متاسفانه بسیاری از فارغ‌التحصیلانشان چنین عملکردی دارند. کسانی که معتقدند مدیریت را با نشستن در کلاس‌های MBA فراگرفته‌اند، برای جامعه تهدید به شمار می‌روند. به طور کلی آنها درباره کارکردهای بنگاه‌های اقتصادی درس‌هایی را فراگرفته‌اند. این در حالی است که بازاریابی+علم مالیه+حسابداری ≠ با مدیریت.
آموزش حرفه‌ای مانند آموزش‌های پزشکی عمومی است- جراحی آپاندیس، جراحی آپاندیس است، اما مدیریت در سابقه و معلومات قبلی افراد ریشه دارد. مدیریت به درک عمیقی از صنعت، بنگاه اقتصادی، افراد، فرآیندها و تولیدات نیازمند است.
طبیعتا، دوره‌هایMBA از مطالعات موردی بهره می‌برند: آیا مطالعات موردی معلومات قبلی به شمار نمی‌روند؟مطالعاتی در قالب 10 تا 20 صفحه واژه وعدد درباره شرکتی که این دانشجویان هرگز آن را ندیده‌اند. اما اثر مطالعه این موارد و سپس اظهار عقیده درباره آنچه شرکت باید انجام دهد- مطالعه موردی دو یا سه شرکت در روز و ارائه راهکار برای دو سال- چیست؟
ما پاسخی معتبر برای این سوال نداریم. مدارس بازرگانی که تا این حد در تحلیل هر چیز دیگری موشکاف هستند، نسبت به تحلیل عملکرد خود بی‌میل بوده‌اند. مطمئنا آنها می‌توانند به شما بگویند که چه تعداد از فارغ‌التحصیلانشان در پست‌های بالای مدیریتی مستقر شده‌اند- این کار بسیار آسان است - اما نه اینکه این افراد وقتی پست مدیریتی می‌گیرند چه عملکردی دارند. (جورج دبلیوبوش را به خاطر بیاورید که در سال 1975 از دانشگاه‌هاروارد در رشته MBA فارغ‌التحصیل شد و به بالاترین رده مدیریتی دست یافت).
داشتن این گواهینامه شیک که از سوی شبکه «فارغ‌التحصیلان سابق» پشتیبانی می‌شود، به استقرار فارغ‌التحصیلان بر کرسی مدیرعاملی کمک کرده است.
هاروارد کتابی را در سال 1990 منتشر و در آن لیست 19 نفر ازمدیرعامل‌های سوپراستار خود را معرفی کرد. ما سوابق مربوط به فعالیت‌های شغلی آنان را تا سال 2003 دنبال کردیم. (نتایج در کتاب من منعکس شده است). 10 نفر از آنان کاملا شکست خورده بودند و چهار نفر دیگر به طرز سوال برانگیزی عملکرد بسیار خوبی داشتند. این موضوع دلیل متقنی ارائه نمی‌کند، اما ارزش بررسی کردن را دارد. اطلاع دارم که تاکنون در این زمینه کاری انجام نشده است.
اقتصاد آمریکا از گذشته تاکنون آشفتگی‌های بزرگی داشته است. آیا تکثیر فارغ‌التحصیلان MBA دلیلی برای این آشفتگی‌ها است؟ آیا در اختیار داشتن داده و اطلاعات از MBA خوب است؟ در این میان، یک چیز روشن است: بسیاری از بدترین عملکردهای امروزی در اقتصاد در مدارس بازرگانی به شدت تبلیغ شده‌اند: رهبری از مهارت اجرای مدیریت جدا شد؛ هستی انسان به عنوان «منابع انسانی» مورد توجه قرار گرفت؛ شرکت‌ها با «اندازه گیری» هیپنوتیزم شدند؛ و این لیست همچنان ادامه دارد.
درباره دوره‌های آموزشی که متداول نیستند، چطور؟ هر وقت دوره‌های آموزشی MBA مورد انتقاد قرار می‌گیرند، آنها به جای اشاره به مشکل بنیادی، دوره‌های جدید اضافه می‌کنند.
اجازه دهید دو رویکرد ویژه را به شما نشان دهم. اولین رویکرد، شناسایی و تصدیق دوره‌های آموزشی MBA به دلیل آن چیزی است که به خوبی انجام می‌دهند: آموزش تحلیلگران در حوزه فعالیت‌های تجاری با هدف تصدی مشاغل تخصصی در زمینه پژوهش بازاریابی و تحلیل مالی. این برنامه‌ها باید اطمینان خاطر ایجاد کنند که گواهینامه پایان تحصیل هر فارغ‌التحصیل را با عبارت «هشدار» آمیزِ «برای مدیریت آماده نیست» امضا کنند.
رویکرد دوم خلق دوره‌های تازه آموزشی تحت نام متفاوتی است که اجرای مدیریت را ارتقا می‌دهد. (من برچسب «استادان مدیریت اجرایی» را ترجیح می‌دهم.) چنین برنامه‌هایی باید تنها به روی افرادی باز باشد که هم اینک مدیر هستند و سازمان‌های آنها ترجیحا از آنها حمایت می‌کنند و در گروه‌های کوچک باشند. در این صورت، آنها می‌توانند با هم در کلاس کار کنند. این مدیران می‌توانند در متن امور اجرایی و مدیریتی قرار بگیرند و به صورت دوره‌ای در کلاس شرکت کنند.
از این رو، از شیوه‌هایی می‌توان استفاده کرد که برای مدیران شاغل مناسب باشند. (برخلاف دوره‌های به اصطلاح مدیریت اجرایی MBA که مدیران ارشد را هدف گرفته، اما برای افراد بدون تجربه مدیریت، طراحی شده است). این مدیران با نشستن دور یک میز دایره‌ای شکل می‌توانند مکررا به کارگاه بروند. سپس با بازگشت به کار می‌توانند با همکارانشان تیم تشکیل داده و آموخته‌های خود را به منصه اجرا درآورند.
همه ما این کارها را در دوره‌های آموزشی برای مدیران بازرگانی و سلامت به مدت چندین سال انجام داده‌ایم. همه این دوره‌ها دارای جو آموزشی بسیار متفاوتی از جو کلاس‌های MBA هستند. به جای گرگ‌های تنها در جست‌وجوی کارهای بهتر، مدیرانی وجود دارند که به انجام یک کار بهتر متعهد شده‌اند. به جای افزایش موضوع‌های انتزاعی مرتبط با رهبری، این دوره‌های آموزشی اشتغال مدیران را تشویق می‌کنند. آیا این موارد فارغ از اینکه به جامعه‌ای انسانی‌تر منجر می‌شود یا نمی‌شود، منجر به اقتصادی
بهتر نمی‌شود؟
 

Similar threads

بالا