مشاعرۀ سنّتی

melika62

عضو جدید
شراب و عيش نهان چيست کار بی‌بنياد


زديم بر صف رندان و هر چه بادا باد
 

liliss85

عضو جدید
دل مستمندم ای جان به لبت نیاز دارد
به هوای دیدن تو هوس حجاز دارد

به مکه آمدم ای عشق تا تو را بینم
تویی که نقطه ی عطفی به اوج آئینم
:gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol:
 

بشارت

عضو جدید
من مست و تودیوانه ما را که برد خانه
صد بار تو را گفتم کم زن دو سه پیمانه
اندرین شهر یکی کس را هوشیار نمیبینم
هریک بتر از دیگر شوریده و دیوانه
 

tina.f

عضو جدید
يكي برزي گرك نالان در اين دشت
به خون ديدگان آلاله ميكشت
همي كشت و همي گفت اندريغا
ببايد كشت و هشت و رفت از اين دشت
(باباطاهر)
 

tabasom

عضو جدید
تو که میدانستی بی گناهی جرم است خوب میفهمیدی رسم دنیا ظلم است پس چرا سازی را که خراب است زدی باز بر نان حلال تو چرا دست زدی:w16:
 

taniya

عضو جدید
در ره منزل ليلي که خطرهاست در آن
شرط اول قدم آن است که مجنون باشي....
 

Eghlima

عضو جدید


يار را بايد از آغوش نفس كرد سراغ
آنقدر دور متازيد كه فرياد كنيد ...
 

dorsa_bf

عضو جدید
در هر دشتی که لاله زاری بوده است از سرخی خون شهریاری بودست
هر شاخه بنفشه کز زمین می روید خالی است که بر رخ نگاری بودست
 

hamid_61

عضو جدید
تو كز چشم و دل مردم گريزاني چه ميداني
حديث اشك و آه من برو از باد و باران پرس
 

elahe_dieu

عضو جدید
کاربر ممتاز
دستی افشان تا ز سر انگشتانت صد قطره چکد هر قطره شود خورشیدی
باشد که به صد سوزن نور شب ما را بکند روزن روزن
سهراب
 

reza3oot

عضو جدید
نشان يار ديرين را نمی دانم که می داند
غم فرهاد و شيرين را نمی دانم که می داند

هوای بی تو بودن را فضای سينه می داند
هوای از تو مشکين را نمی دانم که می داند

نسيم آنرا که جايش دشت آزاديست می داند
گياه پشت پرچين را نمی دانم که می داند

نشان تاجداران را دل مظلوم می داند
سر بی تاج و بالين را نمی دانم که می داند

دريدن سينهء فرهادها را تيشه می داند
گذر از جان شيرين را نمی دانم که می داند

تو را (فریاد)هر قلب ز غم آکنده می داند
غیاث المستغیثین را نمی دانم که می داند
 

melika62

عضو جدید
ما را ز ياد بردند ياران ز بي وفايي.........ديگر وفا نبينم از تو كه يار مايي
دل از دلم بريدي اما نباش راحت ......... اي يار بي وفايم هست عاقبت خدايي
 

بشارت

عضو جدید
یار با تو جمال ننماید
تا تو را از تو بی خبر نکند
هرکه محجوب کفر و دین باشد
دست با دوست در کمر نکند
این خرابات عشق دریایی است
مایی ما در او گذر نکند
 

Eghlima

عضو جدید
تا با غم تو مرا کار افتاد
بیچاره دلم در غم بسیار افتاد
بسیار فتاده بود، هم در غم عشق
اما نه چنین زار که این بار افتاد
هر روز دلم در غم تو زارتر است
و ز من، دل بی رحم تو بیزارتر است

بگذاشتی ام،غم تو نگذاشت مرا

حقا که غمت از تو وفادارتر است
(مولوی)
 

بشارت

عضو جدید
تا کی کشم عتیبت زان چشم دلفریبت
روزی کرشمه ای کن ای یار برگزیده
زنهار تا توانی اهل نظر میازار
دنیا وفا ندارد ای نور هر دو دیده
 

pashe_naz2001

عضو جدید
هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز
ز روی صدق و صفا با دلم دمساز
روندگان طریقت ره بلا سپرند
رفیق عشق چه غم دارد از نشیب و فراز
 

مجید

عضو جدید
ز من بگذشته است آن یار زیبا
و من در حیرت آن قد رعنا
چو سرو بالا و چون آهو دو چشمش
منم مست قد ودیدار رویش
رسانیدش ز من نیکو سلامی
که شاید آیدش رحمی به مایی
که شاید آن لب لعلش دوباره
شود عاید مرا زان ماهپاره
بگیرم بوسمش از پای تا سر
به سویش میدوم با دیده ی تر
اگر چه این دلم حیران او شد
ولی خوش باشدش هر جا که او شد
 
آخرین ویرایش:

melika

عضو جدید
دوستان منع كنندم كه چرا دل به تو دادم
بايد اول به تو گفتن كه چنين خوب چرايي!
 

Mehran Aalto

عضو جدید
کاربر ممتاز
یادم آید که به من گفتی از این عشق حذر کن
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب آیینه ی عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت با دگران است.
 

melika

عضو جدید
مي ترسم از عبور زمان بي حضور تو
در خود تمام عقربه ها را شكسته ام
 

melika

عضو جدید
من در اين تاريكي
من در اين تيره شب جانفرسا
زائر ظلمت گيسوي توام.
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا