نشان يار ديرين را نمی دانم که می داند
غم فرهاد و شيرين را نمی دانم که می داند
هوای بی تو بودن را فضای سينه می داند
هوای از تو مشکين را نمی دانم که می داند
نسيم آنرا که جايش دشت آزاديست می داند
گياه پشت پرچين را نمی دانم که می داند
نشان تاجداران را دل مظلوم می داند
سر بی تاج و بالين را نمی دانم که می داند
دريدن سينهء فرهادها را تيشه می داند
گذر از جان شيرين را نمی دانم که می داند
تو را (فریاد)هر قلب ز غم آکنده می داند
غیاث المستغیثین را نمی دانم که می داند