#یاسر قنبرلو

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد


یاسر قنبرلو 31 خرداد سال 1370 در استان قزوین به دنیا آمد. در حال حاضر او متاهل است . یاسر قنبرلو در جشنواره شعر فجر سال 90 در بخش ترانه به عنوان شاعر برتر شناخته شد.
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نگرانم !‌ ولی چه باید کرد
عشق ، دلواپسی نمی فهمد
درد من ، خط ِ میخی است عزیز
درد من را کسی نمی فهمد !

بغض کردن میان خندیدن
تکیه دادن به کوه ِ نامرئی
خسته ام از ضوابط عُــرفی
خسته ام از روابط شــرعی

هیچ کس ،‌ هیچ کس نمی داند
به نگاهت چه عادتی دارم
هیچ فرقی نمی کند دیگر
ــ‌ اینکه با تو چه نسبتی دارم ــ

تف به هرچه اصــول ، هرچه فـُـروع
تف به هرچه ثواب ، هرچه گـــُـناه
توی تاریک خانه ی دنیا
عقل جن ّ است و عشق بسم الله !!

« چشم هایت نگاه خیسم را
مثل ِ برق سه فاز میگیرد »
تو برایم جرقه ای وقتی
خانه را بوی گاز می گیرد !

زیر آتش فشان ِ‌ جنگ تو
یخ ِ هر چیز آب خواهد شد
مثل یک سرزمین ِ بی سرباز
همه چیزم خراب خواهد شد ...

تو مرا زجر می دهی عشقم
مــازوخیسمی که دوستش دارم
من به اشغال تو درآمده ام
ــ صهیونیسمی که دوستش دارم ! ــ
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
شطرنج بازی می کند اما نمی داند
در آستــیـنــش مـُـهره های مار هم دارد
یک بار بُرده ٬ غافل از اینکه پس از چـَـندي
این بازی ِ پُر درد ِ سَر تکرار هم دارد

باید « کلاغان » ، کشور او را نگه دارند
وقتی که می بندد دهان ِ « باز» هایش را
از تخت ها و چشم ها یک روز می افتد
شاهی که نشناسد غم ِ سرباز هایش را

من می شناسم هم وطن های غریبم را
آن ها که در هر خانه ای خاکستری هستند
این ها که در سطح خیابان چیده ای انگار
سرباز های سرزمین ِ دیگری هستند !

وقتی که نوحی نیست کشتی هم نخواهد بود
آرامشی دیگر پس از طوفان نمی ماند
اخبار را شاید ولی احساس را هرگز
همواره بعضی چیز ها پنهان نمی ماند


 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد

حضرت زن


تو مثل ِ سرزمین ِ من بـــزرگی
که هر شب داره به تاراج میره
یکی از دامنت میره به معراج
یکی با دامنت معراج ، میره !

همون جایی که بـــــه تیراژ ِ موهات
کتاب ِ ضــعــفــتـــو ، تالیف کردی
نشستی مشق ِ چشماتو نوشتی
یه دنیا رو بلاتکلیف کردی

اسیر ِ بی گناه ِ ترس و تقدیــر
رفیـــق ِ اشک و خون و آه و ناله
دلــیـل ِ اختلاف ِ بین ِ ادیان
معــمّـــایی ترین بحث ِ رساله

تو مرز بین اسلام و یهودی
گناه ِ سیب ِ لبنانو بپوشون
یه چیزی رو تنت بنداز دختر
بلندی های جولانو بپوشون !

چقد باید سر ِ تو جنگ باشه
سَر ِ دنیا رو با چی گرم کردی
تو باید دست ِ شیطونو ببندی
تو کــــه حتی خدا رو نرم کردی

تو مثل سرزمین من بزرگی
که هر شب داره به تاراج میره
یکی از دامنت میره به معراج
یکی با دامنت معراج میره


 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
خوابگاهی برای بیداری

تو و این پرسه های یک نفره
تو و این کوچه های تکراری
شعرهایی برای ننوشتن
خوابگاهی برای بیداری

تو و این دوستان ِ نامردت
تو و این شعرهای بی شاعر
تو و این کافه های تنهایی
تو و این ... خاک بر سرت یاسر !

کاش می مُردی و نمی دیدی
کاش چشمت همه بصیرت داشت
کاش افسانه های کودکی ات
مثل حـــنانه ات حــقیقت داشت !

کاش دنیا همان دو روزی بود
که تو در رشت گریه می کردی
هیچ فرقی نداشت دلتنگی
رفت و برگشت گریه می کردی...

زندگی کفـٌــه های اجبار است
یک ترازوی مست و دیوانه
یک طرف ، نفرت ِ تو از دنیا
یک طرف ، عشق ِ تو به حنانه

زندگی روی موج تکرار است
باز هم گریه ، باز هم شانه
باز هم نفرت تو از دنیا
باز هم عشق تو به حنانه

صبر کن ! تازه اول راه است
بـُــرد ِ تو از شکست می آید
یعنی آسان ز دست خواهد رفت
هر چه آسان بدست می آید !

صبر کن ! شب تمام خواهد شد
بعد از این روزهای بی تابی
می روی توی غـــار مـــردمـــکــــش
مثل اصحاب کهف می خوابی !

کوه باش و بریز توی خودت
عشق باید به کوه تکیه کند
مرد باش و به درد عادت کن
چه کسی دیده مرد گریه کند !؟

قصه ی عشق از زمین که گذشت
از هوایی شدن هراسی نیست
پیش بینی نکن چه خواهد شد
عشق مثل هواشناسی نیست

قصه ی عشق و زندگی این است :
پرسه در کوچه های تکراری
شعرهایی برای ننوشتن
خوابگاهی برای بیداری !


 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
مرگ یک اتفاق معمولی است


روي پيشاني ام سياه شده
دستمال ِ سپيد ِ مرطوبم
دارم از دست مي روم اما
نگرانم نباش ، من خوبم !

هيچ حــســّـي ندارم از بودن
تــيــغ حس مي كند جنونم را
دارم از دست مي دهم كم كم
آخرين قطره هاي خونم را

در صف ِ جبر ِ خاك منتظرم

اختيار زمان تمام شود
زندگي مثل فحش ارزان بود
مرگ بايد گران تمام شود !

از سـَــرم مثل ِ آب ، مي گذرد
خاطراتي كه تلخ و شيرين است
زندگي را به خواب مي بينم
مرگ ، تعبيرِ ابنِ سيرين است

در سرت كل ّ ِ خانه چرخيدن

توي تقدير ، در به در گشتن
هيچ راهي براي رفتن نيست
هيچ راهي براي برگشتن

خودكشي بر چهار پايه ي عشق
مثل ِ اثبات ، دال و مدلولي است
نگرانم نباش .. من خوبم
« مرگ يك اتفاق معمولي است »



 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
پیش بینی

به خودم گفتم از زمین که گذشت
از هوایی شدن هراسی نیست
پیش بینی نکن چه خواهد شد
عشق مثل هوا شناسی نیست


 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
🌾تک و تنها تر از آنم که به دادم برسند

آنچنانم که شدم دست به دامان خودم

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
زیر مجموعه ی خودم هستم...

زیر مجموعه ­ی خودم هستم
مثل مجموعه ­ای که سخت تهی­ست
در سرم فکر کاشتن دارم
گرچه باغ من از درخت تهی­ست

عشق آهوی تیزپا شد و من
ببر بی­ حرکت پتوهایم
خشمگین نیستم که تا امروز
نرسیدم به آرزوهایم

نرسیدن رسیدن محض است
آبزی آب را نمی ­بیند
هرکه در ماه زندگی بکند
رنگ مهتاب را نمی­ بیند

دوری و دوستی حکایت ماست

غیر از این هرچه هست در هوس است
پای احساس در میان باشد
انتخاب پرنده­ ها قفس است

وسعت کوچک رهایی را
از نگاه اسیر باید دید
کوه در رشته کوه بسیار است
کوه را در کویر باید دید

گرچه باغ من از درخت تهی­ست
در سرم فکر کاشتن دارم
شعر را، عشق را، مکاشفه را
همه را از نداشتن دارم

 
بالا