دل نوشته های من...

elena_75

عضو جدید
کاربر ممتاز
کاش تو بودے [SUB]و[/SUB] مَن
نَم نَـــم [SUP]باران[/SUP]
یِک جاده ے بـے اِنتِهــا
دَست در دَســــــت هَــم
بدون
چَتر
زیر بـــاران
خیـــــــس ِ خیس



با یک شکلات شروع شد .

من یک شکلات گذاشتم توی دستش .او یک شکلات گذاشت توی دستم .
من بچه بودم . او هم بچه بود. سرم را بالا کردم او هم سرش را بالا کرد . دید که مرا میشناسد .
خندیدم . گفت :« دوستیم ؟ »
گفتم : «دوست دوست »
گفت : « تا کجا؟‌»
گفتم :دوستی
که « تا » ندارد !.
گفت : « تا مرگ ! »
خندیدم و گفتم : « گفتم که تا ندارد ! »

گفت : « باشد ، تا پس از مرگ !‌»‌




یادته زیر گنبد کبود تو بودی و کلی آدمای حسود؟
تقصیر همون حسوداست که حالا
هستی ما شده یکی بود یکی نبود…






مرا به ذهنت نه…. به دلت بسپار….

من ازگم شدن درجاهای شلوغ
…میترسم …




 

elena_75

عضو جدید
کاربر ممتاز

همیشه لازم نیستــــــــــ راه دوری رفته باشی
میتوانی همین جا
پشت تمـــــــــام ِ بغضهایت ، گم شده باشی
این روزها خوبم ، کار میکنم ، شعر میخوانم
قصه می نویسم و گاهی
دلم که برایتــــــــــــ . . . تنگ میشود
تمام خیابانها را ، با یادتـــــــــــ . . . پیاده میروم

 

elena_75

عضو جدید
کاربر ممتاز


شبیـــه کســـی شده ام
کــه پشتـــــــ دود سیگــارش با خود می گویــد :
… بایــد ترک
کنـــم !
ســیگــار
را…
خانــــه
را…
زندگـــی را…

و باز پُــکــی دیگــــر می زند
 

Similar threads

بالا