اشعار و نوشته هاي عاشقانه

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
درخت را ننویس

شاید که بخشکد

یا بشکند

بنویس
زمستان

شاید گذشت فصلی و ما

سبز شدیم…

 

shatel5000

عضو جدید
چقدرسخته تک وتنها اسیر لحظه هات بودن
برای دیدن چشمات همه دنیارو پیمودن
بازم رویای شیرینت شده مهمون شبهام
یه حس خوب ناخونده
شده مهمون لبخندم
 

shatel5000

عضو جدید
از
ماورای یک احساس قشنگ تپش های قلب تو را می شنوم...

چه
زیباست از پشت این نقاب هزار رنگ حس دل تنگی تو را بوییدن...

تو را
می بینم و می جویم که همچون یک باران بهاری بر دل پاییزی من می باری
و

سیراب
می کنی درختان دلم را که بارور می شوند و شکوفه می دهند در بهار
دل

و
میوه می دهند در تابستان گرم وجود تو...

چه
معصو مانه است عشقی که تو دیده ای را فهمیدن...

به
ذهنم هم نمی آمد که روزی میشوی هم حس تنهایی های من...

من و
تو از تراوش یک چشمه ایم...چشمه ای پر از
قطرات ناب تنهایی...

همان
حس مشترک...

ماه
ها و سال ها قاب خالی دل را با عکس دو چشم پر کردم...چشم هایی
آسمانی
 

arash jon

عضو جدید
در انتهای افق کلبه ای دارم از نگاه تو
نگاهت عالمم را پر کرده است اما نیستی تو
نباشد روزهایم گر نباشی تو
باشد آرامش جانم در کنار چشمانه تو
قطر های اشک از تو ست و میریزد برای تو
آرش
 

mahsa711

عضو جدید

تمام پنجره های شهر را
به سنگ خواهم بست،
اگر غروب را
با دیگری به تماشا بنشینی
 

mahsa711

عضو جدید
پنجره را باز کن و از باران لذت ببر
خوشبختانه باران ارث پدر هیچکس نیست


حسین پناهی
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
مرگ هم پايان تونبود!
وقتي فرداي خاك سپاريت...
به خانه برگشتي
ويك دل سيرخنديديم ...!!
 
  • Like
واکنش ها: noom

arash jon

عضو جدید
روزی در حسرت دیدارت میمیرم
روزی در انتظار چشمانت میمیرم
روزی نمی آید تا جان دهم در راهت
عشق تو برایم اعجازی می کند از جنس تو
کاش لحظه ای برایم بودی
هر چند لحظه هایم مال توست
آرش
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
گوشه ی چشمِ تو

دنج می کند فضای شعر را.

این گوشه گیریِ من

به خاطر چشم های توست...!
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
با توام! هي ... ، شبگرد !
دل اين پنجره گرچه تنهاست
چه کسي گفته نگاهت را
مي خواهد ؟!
برو از کوچه برو
خسته شد پنجره از بودن تو
 

dozd daryai

عضو جدید
عاشقانه ای برای تو

عاشقانه ای برای تو

به نام دوست که هر انچه دارم از ان اوست

خوب من سلام ....سلام به تو ای نهایت همه ی خوبی ها .
نمی دانم چرا هر وقت دلتنگ می شویم و از همه دل می بریم سراغ تو می اییم نمی دانم اصلا با کدامین روی پای به حریم کبریایی تو می نهیم....
وقتی تنها می شوی..وقتی با همه غریبه می شوی ...وقتی صدایی نیست که ارامت کند ...وقتی بغض گلویت را می فشارد و تو به نهایت عجز و درماندگی می رسی ...وقتی می خواهی فریاد بزنی اما زبانت همراییت نمی کند ویا کلمات در زهنت به هم ریخته هستند و بیشتر در وجودت بلوا به پا می کنند..وقتی احتیاج داری تا کسی باشد که فقط گوش کند و تو هر چرا که بر دلت سنگینی می کند بی پروا و شرم به زبان بیاوری و یا ان هنگام که نمی توانی گرمای دستی را که به سمتت دراز باشد تا از زمین بلند شوی حس کنی و یا شانه ی محکمی نیست تا با اطمینان به ان تکیه کنی تا بتوانی سختی ها را پشت سر بگذاری یا ان زمان که به دهر طرف نگاه می کنی و هر کس را که می بینی انقدر به خودت نزدیک نمی بینی تا بغض های گلویت را پیش او باز کنی درمانده و خسته از همه جا فقط فریاد می زنی خدا....خدا
حال ای خدای من امروز درمانده و شرمنده از خطاهایم با سری به زیر افکنده و دستانی به اسمان بلند شده پیش تو امده ام اخر تو خدای منی تو دردهایم را بهتر از هرکس می فهمی ...تو خدای منی ، خالق منی،اگر به تو نگویم پس به که گویم اگر به تو شکایت نکنم شکایتم را کجا برم پس ای خدای من فریاد می زنم تو را ..
ای خدایی که دیده ی بندگان از دیدار تو فرومانده و اندیشه ی ستایش گرانت در وصف تو عاجز . جهان را به قدرت بی مانندت افریدی و به هر جنبنده ای به فراخور نیازش زندگی دادی .خدایا من هرچه هستم مملوک تو هستم و تو مالک منی ، پس ای مالک من راضی مشو به ضعفم .خدایا من افریده ی تو هستم و تو خالق منی اگر تو کمکم نکنی و به من رحم نکنی با این همه ضعفم چه کنم؟ای مهربان ترین مهربانان
خدایا تو قوی هستی و من ضعیف ،خدایا تو غنی هستی من در نهایت فقر ،تو هستی که می مانی و منم که فانیم اگر به من فانی رحم نکنی چه کنم؟خدایا بی نیازان تنها به سبب فضل قدرت تو بی نیازند خدایا هر که را تو یاری دهی خار کردن دیگران او را زیانی نمی رساند ،تو رحمانی و من نیازمند ترحم تو .
خدایا تو که پرده ی تاریک شب را با روشنایی صبح شکافتی و ما را از روشنایی روز بهره مند ساختی راضی مشو که در تاریکی جهل خویش بمانم .
خدایا تو را به گواهی می گیرم که شهادت می دهم تو به حقیقت ان خدایی هستی که معبودی جز ان نیست به پا دارنده ی قست و عادل در حکم و مهربان به بندگانی پس ای معبود من مرا دریاب که هیچکس را یارای یاری رساندن به من نیست . معشوق من چه کسی جز تو سزاوار عشق بی پایان است و تنها عشق سزاوار توست .
حکم قضا و سرنوشت هر موجودی به قدرت تو جاریست و هر چیزی طبق اراده و خواست تو پدید می اید رحم بنمای به من در حد بزرگی خود نه به اندازه ی کوچکی من ببخش من را با غفاریتت نه با عذرخواهی من کمترین . تو را می خوانم در حد درک و فهم خود نه به اندازه ی وسعت بزرگواری تو ....
هر دری را که به رویم ببندی گشاینده ای نیست و اگر بگشایی کسی را یارای بستن ان نیست پس ای خدای مهربان من درهای رحمتت را به روی من مبند ....خدایا اگر بخواهی از من بگذری این گذشت نشانه ی فضل توست و اگر کیفر کنی نشانه ی عدل تو ،پس به رسم بخشندگی ات از من بگذر و در سایه ی مهربانی ات پناهم ده .خدایا...این منم که پیش رویت ایستاده ام و از همه ینیازمندان درگاهت نیازمندتر و نیازم برای بخشش از همه بیشتر .خدایا رشته ی امیدم را به تیغ دریغت مبر تا زمانی که امیدم به بخشندگی توست .
تو پاکی و بی نقصی این منم که درمانده ام .خدایا من همان رنج دیده و شکسته دلی هستم که تو رفع گرفتاریش را وعده داده ای امروز شکسته تر از هر زمانی به پیشگاهت امده ام ای کسی که یاد تو مایه ی ارامش است ای بهترین صدایت می کنم هرگاه صدایم خفته در سینه شباهنگام وقتی که تمام شهر در خواب است کنارم باش و با دستان مهربانت ارامم کن ...
 

M@TI$A

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
نامه اي از يك دوست....

نامه اي از يك دوست....







امروز صبح که از خواب بیدار شدی، نگاهت می کردم، امیدوار بودم که با من حرف بزنی،حتی برای چند کلمه، نظرم را بپرسی یا برای اتفاق خوبی که دیروزدر زندگی ات افتاد،از من تشکر کنی، اما متوجه شدم که خیلی مشغولی، مشغول انتخاب لباسی که می خواستی بپوشی، وقتی داشتی این طرف و آن طرف می دویدی تا حاضر شوی فکر می کردم چند دقیقه ای وقت داری که بایستی و به من بگویی: “سلام”، اما تو خیلی مشغول بودی، یک بار مجبور شدی منتظر شوی و برای مدت یک ربع کاری نداشتی جز آنکه روی یک صندلی بنشینی، بعد دیدمت که از جا پریدی، خیال کردم میخواهی چیزی را به من بگویی، اما تو به طرف تلفن دویدی و در عوض به دوستت تلفن کردی تا از آخرین شایعات با خبر شوی.


* * تمام روز با صبوری منتظرت بودم، با آن همه کارهای مختلف گمان می کنم که اصلاً وقت نداشتی با من حرف بزنی، متوجه شدم قبل از نهار هی دور و برت را نگاه میکنی، شاید چون خجالت می کشیدی، سرت را به سوی من خم نکردی.

* * تو به خانه رفتی و به نظر می رسید که هنوز خیلی کارها برای انجام دادن داری، بعد از انجام دادن چند کار، تلویزیون را روشن کردی، نمی دانم تلویزیون را دوست داری یا نه؟ در آن چیزهای زیادی نشان می دهند وتو هر روز مدت زیادی را جلوی آن می گذرانی، در حالی که درباره هیچ چیز فکر نمی کنی و فقط از برنامه هایش لذت میبری، باز هم صبورانه انتظارت را کشیدم و تو در حالی که تلویزیون را نگاه میکردی، شام خوردی و باز هم با من صحبتی نکردی.

* * موقع خواب، فکر می کنم خیلی خسته بودی، بعد از آن که به اعضای خوانواده ات شب به خیر گفتی، به رختخواب رفتی و فوراً به خواب رفتی، نمی دانم که چرا به من شب به خیر نگفتی، اما اشکالی ندارد، آخر مگر صبح به من سلام کردی؟!
* *احتمالاً متوجه نشدی که من همیشه در کنارت و برای کمک به تو آماده ام، من صبورم، بیش از آنچه تو فکرش را میکنی، حتی دلم می خواهد به تو یاد دهم که چطور با دیگران صبور باشی، من آنقدر دوستت دارم که هر روز منتظرت هستم، منتظر یک سر تکان دادن، یک دعا، یک فکر یا گوشه ای از قلبت که به سوی من آید، خیلی سخت است که مکالمه ای یک طرفه داشته باشی، خوب، من باز هم سراسر پر از عشق منتظرت خواهم بود، به امید آنکه شاید فردا کمی هم به من وقت بدهی.
* *آیا وقت داری که این نامه را برای دیگر عزیزانم بفرستی؟ اگر نه، عیبی ندارد، من می فهمم و سعی می کنم راه دیگری بیابم، من هرگز دست نخواهم کشید.*
*دوستت دارم، روز خوبی داشته باشی…* *دوست و دوستدارت: خدا*



 
  • Like
واکنش ها: noom

shatel5000

عضو جدید
دلم خیلی گرفته

وقـتــی بـه نبـودنت فـكـر مـیـكـنـم
بی اخـتـی ـآر لـبـخـنـد
مـیـزنـَم
نـمـیـدآنــ ی كـه ایـن لـبخـنـد ؛ تـلـخ تـریـن لـح ـظـه ِ زنـدگی ام
رآ بـه تـصـویـر
 

shatel5000

عضو جدید
کوچه


چند وقتی ست آشفته ام

به گمانم تازگی ها ،

پرسه می زنی در پس زمینه ی خواب های بی سر و تهِ
شبانه ام ...


کوچه باز هم خالی ست

و این روز هایِ داغ ،

مرا تا کناره ی نفس هایِ گرمت می رساند
...


دلم هِی پر و خالی می شود.

من زیرِ بارِ شکنجه هایت ،

به تنهاییاعتراف کردم ...

کوچه


چند وقتی ست آشفته ام

به گمانم تازگی ها ،

پرسه می زنی در پس زمینه ی خواب های بی سر و تهِ
شبانه ام ...


کوچه باز هم خالی ست

و این روز هایِ داغ ،

مرا تا کناره ی نفس هایِ گرمت می رساند
...


دلم هِی پر و خالی می شود.

من زیرِ بارِ شکنجه هایت ،

به تنهاییاعتراف کردم ...
 

shatel5000

عضو جدید
دلتنگ

گاه دلتنگ میشوم

گوشه ای مینشینم

وحسرت ها را میشمارم

باختن ها را

وصدای شکستن



نمیدانم کدامین امید را ناامید

وکدامین خواهش را نشنیدم

به کدامین دلتنگی خندیدم

که این چنین دلتنگم
 
  • Like
واکنش ها: noom

EHSAN.E

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به شانه ام زدی
که تنهایی ام را تکانده باشی

به چه دل خوش کرده ای؟!
...
تکاندن برف
از شانه های آدم برفی؟!
 

yalda.2008

عضو جدید
کاربر ممتاز
عشق بهترین نغمه در موسیقی زندگی است. انسان ِ بدون عشق، هرگز با همسرائی باشکوهِ بشریت همنوا نخواهد شد.
 

shatel5000

عضو جدید
هرگز نرفتم که در فرصتی خط شکن باور زندگی را بفهمم ، و هرگز نرفتم که یک حجله بر پا کنم ،
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بر سر کوچه ی زندگانی ، [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و بر آب خورشید بنشانم عکس دلم را !! [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو را دیدم ای عشق ، [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و دیگر زمین آسمانیست !! [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و شایسته این نیست که در بهت بیهودگی ها بمانم ! [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو را دیدم ای عشق و آموختم از تو آغاز خود را ! [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نگاه تو کافیست ! [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من آموختم ریشه ی رویش باغ ها را ، [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و باران خورشید ها را !![/FONT]
 

shatel5000

عضو جدید
زندگی شاید آن لحظه مسدودیست که نگاه من ، در نی نی چشمان تو خود را ویران می سازد
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و در این حسی است[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]که من آن را با ادراک ماه و با دریافت ظلمت ... خواهم آمیخت[/FONT]

:gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol:
 

Similar threads

بالا