حرف های عاشقانه

mpb

مدیر تالار مهندسی معماری
مدیر تالار
دَر ذهـטּ زنانه مـَטּ، مرَد يعنـﮯ تکيه گـآهـﮯ اَمـטּـ.
يَعنـﮯ بوسه اےِ از روي دوستـ داشتـטּ، بدوטּ اندکـﮯ شَر[SUP]م[/SUP] .
در ذهـטּ زنانه ي مـَטּ...
مــَرد يعنـﮯ کوه بودטּ... پر از سِخـآوت بود.... پر از حَياےِ مـَردانه....
در کنارِ ايـטּ اُبـُهتــ ، لوس شدטּ هاےِ کودکـآنه....
در ذهـטּ زنانه ي خوشبيـטּ مـَטּ..... مـَرد يعني دوستــ مـﮯ دارمـَتـ ... تو هـَر لـَحظه بـآ مَنـے....
تو " [SUP]مـــَردے[/SUP] "....
مـَטּ بـﮯ تو بــآ تمامـِ آفرينش بيگـآنه اَ
[SUP]م !
[/SUP]
 

mpb

مدیر تالار مهندسی معماری
مدیر تالار
ایـن شــعرهـــا
بـــرونــد بــه جــهنّم
مــن فقــط
دیــوانـه ی آن لحــظه ام…
که قــــلبت…
زیــــر ســـرم
دسـت و پـــا بزند….
 

mpb

مدیر تالار مهندسی معماری
مدیر تالار

چگونه آه میکشد٬
ستاره ای که آسمان ندارد از او سایه ای؟
چگونه می توان شنید٬
غروب نالهء بمی در ازدحام پنجره؟
چرا سکوت کرده ای؟بگو به من
چگونه راه میرود٬
مسافری که در سراب عاطفه قلبش به گل نشسته است
و در درون چشم او
به جای مشتی از نگاه٬بنفشه ای نشانده اند
نمی شناسی ام چرا؟
من آن ستارهء گمم٬که آسمان ندارد از تنم نشان
و آن صدای ناله ای که با عبور لحظه هاـ چه بی صدا ـ
مدام جیغ می کشد
من آن نگاهیم که در کبود چشمهای خیس
ـ به هیچ خیره مانده است ـ
ـ به پوچ دل خوشانده است ـ
و آن تبسم غریب که تلخی تداعیش به جای جرعه های آب٬
مدام نوش میشود.
به یاد آوردی مرا؟
من خاک خوردهء غمم٬
و آن رلی که در کتاب زندگی ـ کتاب گنگ زندگی ـ
نمایشی عجیب را به روی صحنه برده است
من آن کلام مبهمم٬که در درون ذهن تو
به جای عاشقانه ها٬از دور سوسو میزند
شاید که با تلنگری بلور قلبش بشکند
به یاد آوردی مرا؟
نمی شناسی ام چرا؟
من آن........
 

mpb

مدیر تالار مهندسی معماری
مدیر تالار
نیمکت عاشقی یادت هست؟
کنار هم، نگاه در نگاه و سکوتمان چه گوش نواز بود..
بید مجنون زیر سایه اش امانمان داده بود،
برگهای رنگینش را به نشانه عشقمان بر سرمان می ریخت..
او نیز عاشق بودنمان را به رخ پاییز می کشید،
اما اکنون پاییز.. نبودنت را، جداییمان را به رخ می کشد.
بگو، صدایم کن، بیا تا دوباره ما شویم،
مرحمی بر سوز دلم باش، نگاه کن، پاییز به من می خندد، بیا داغ جداییمان را به دلش بگذاریم.
بیا کلاغ ها را پر دهیم تا خبر وصلمان را به پرستوها مژده دهند.
دوباره صدایم کن..



 

mpb

مدیر تالار مهندسی معماری
مدیر تالار
گاهی...
فقط گاهی دلت یک آغوش می‌خواهد که تمام زنانگی‌ات را در برگیرد ُ
زیر گوشت زمزمه کند که آرام باش جانَکم
روزی تمام من میشود برای تو!
و تو دلت ضعف برود برای این‌همه شیرینی محبت مردانه‌اش
گاهی...
فقط گاهی دلت میگیرد از تمام بایدها
از تمام اما اگرها!
از تمام قانون‌ها که خودت هم نمیدانی چرا باید رعایتشان کنی!
و فقط میخواهی زیر دستان پر محبت و بازیگر مردی که در قلبت است نوازش شوی!
و در دل برای هزارمین بار در روز
خدا را شکر بگویی برای این نعمتی که خودت هم نمیدانی
پاداش کدام محبتت بوده...!؟
 

mpb

مدیر تالار مهندسی معماری
مدیر تالار
من..تو...(ما).. یادت هست؟ تمام شد...!!
حالا تو..او...(شما)
من هم به سلامت.!!!
 

mpb

مدیر تالار مهندسی معماری
مدیر تالار
پای سگ بوسید مجنون خلق گفتند این چه بود؟
گفت این سگ گاهگاهی کوی لیلی رفته بود
 

mpb

مدیر تالار مهندسی معماری
مدیر تالار
قاصدك ! هان ، چه خبر آوردي؟
از كجا، وز كه خبر آوردي؟
خوش خبر باشي اما ،
اما گِرد بام و در من بي ثمر مي‌گردي
انتظار خبري نيست مرا ! نه ز ياري نه ز ديار و دياري-
باري، برو آنجا كه بُود چشمي و گوشي با كس،
برو آنجا كه ترا منتظرند
. قاصدك! در دل من، همه كورند و كرند.
دست بردار از اين در وطن خويش غريب .
قاصد تجربه‌هاي همه تلخ ،
با دلم مي‌گويد كه دروغي تو دروغ ؛
كه فريبي تو فريب .
قاصدك! هان ، ولي ... آخر ... اي‌ واي!
راستي آيا رفتي با باد ؟ با توام آي! كجا رفتي ؟
آي ... ! راستي آيا جايي خبري هست هنوز ؟
مانده خاكستر گرمي جايي ؟
در اجاقي - طمع شعله نمي‌بندم - خردك شرري هست هنوز؟
قاصدك ! ابرهاي همه عالم شب و روز در دلم مي گريند.
 

mpb

مدیر تالار مهندسی معماری
مدیر تالار
کاش انسان مثل شمع فقط یک شب زنده بوداما در کنار پروانه اش ...​
 

elena_75

عضو جدید
کاربر ممتاز
☆ستـــاره ي خيـــسْـ ☆

☆ستـــاره ي خيـــسْـ ☆



دلــ ــم،یک بـ ـغـ ــل شعــ ــر می خواهد
یک مشت آغــ ــوش آبـ ـی آستانت..
بـ ــ ــاران بـ ـبـ ــارد،
لبـخنــ ـد بــزنــ ـی..
نــ ــفــــ ــس بکشم
زیــر چــتــ ـر تــــ ــو!!

 

negin:-

عضو جدید
کاربر ممتاز
هـمـیــن کـه بـیــایـــی از کـنـــارم رد شـــوی کـافـیـسـتـــــــــ ..!

مــــــرا بـه آرامـش ميـرسانـد ...

حتی ..

اصطکاک ِ ســــــــــــايه هايمان....!

 

negin:-

عضو جدید
کاربر ممتاز
میگویم: حواســ ــــ ــمــ هســ ـــتـــــ . .

کـ ـهـ خیلـــــ ـــے وقتــ استــــ نــ ـــگاهتـــ بـــــهـ تنهایــ ـ ــیمــ نیســ ــتــــ . . .

خـــ ـودتــــــ را آزار مـے دهے یا مـــ ـــــرا ؟!!

 

negin:-

عضو جدید
کاربر ممتاز
تمام " اََمّنْ یُُُجیببْ " هاے دلم را گره زده ام به کلماتت ...

و روانــہ ے آسمان کرده ام ..

من مطمئنم ..

خدا تو را برای دلم نگــہ مےدارد ...!

 

negin:-

عضو جدید
کاربر ممتاز
با مَنـــ با زَبانـــ ِ احساسَتـــ حَرفـــ بِزَنــــ ..

دَر مَنـــ شَهوَتــــ کــُشتــه شُده...

مَنـــ ..

زَبانـــ ِ هَمــ خوابگیــــ و هَرزگی دَر آغوشَتـــ را نِمیفَهمَــــ ..

مَنــ هَمانــ خودَتــــ را ..

مَنـــ ذاتـــ ِ باکِره اتــــ را ..

مَنــــ ....

جَذَبه ی نابـــ ِ مَردانه اتـــ را میخواهَمـــ...

 

negin:-

عضو جدید
کاربر ممتاز
اے ڪــــاش . .

هـمـاטּ آבمـهـایـے ڪـه نـوشتـه‌ هایـم را مے בزدنـב . .

و حـرفهـایـم را . .

" به نـام خـوבشـاטּ مے زننـב " . .

گـوشـه‌اے از בرבهـایـم را هـم بـבزدنـב . .

و بـه نـام خـودشـاטּ بــزنــنــב . .!!

اِمـضـآ : نگـــــین

 

negin:-

عضو جدید
کاربر ممتاز
✓ عشــــــــق یــ ـعنـﮯ :

وقــتـﮯ ازت پـ ــرسیــבטּ چــﮧ نســبتـﮯ بـ ــا خآنـ ــوم בارﮮ ..?؟

سـ ـرت رو بـالـآ بــگیرﮮ و ..

شجــاعانـﮧ بگـﮯ :

زنمــــﮧ ، عشقمــﮧ ، همـــﮧ چیـزمــــﮧ مـ ــیفهمـﮯ ..?؟


 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

negin:-

عضو جدید
کاربر ممتاز
نـہ قـِـבیسِ مــ َـטּ بـــاش ...

نـہ اِبلــیسِ مــ َ ـטּ ...

لـــــَــعنتـــــے اِنســـاטּ بـــوבَنــتــ ڪـافـــــــے ـست ..!!!

اِنســـــاטּ بــــاش ....

 
  • Like
واکنش ها: mpb

negin:-

عضو جدید
کاربر ممتاز
من اهل دیـــآرے هستم ڪـﮧ . . .

دختر و پسر بــــآ دو جملـﮧ ' عربے ' بـﮧ همـ "محرمـ" میشونــد . .،

اَمـــآ بـــآ یڪ دنیــــآ عشق نـﮧ . .!.!

 

رهاپرتو

عضو جدید
کاربر ممتاز

خوش بودن که به این سادگی نیست.
کلی ماجرا داردباید تو باشی و باران.
روی مبل کنار شومینه جامهای شراب و سیگار پشت سیگار.گرمای دست تو باشد و لبخندت و چشمانت و من
خیره به این چشمه زیبایی....
انگار خوش بودن به همین سادگیست
 

negin:-

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتیـــــ نباشیـــــ...

فرقیـــــ نمیکند کهـــ شنبهـــ استـــــ ... یا سهـــــ شنبهـــ ..!

تمامـــــ روز ها ..

جمعهـــــ استـــــ ...

و زنـــدگـــــــــیــــ تعطیـــــــــــــ ...!

 

رهاپرتو

عضو جدید
کاربر ممتاز
راستش را بخواهی از موقعی که رفتی هیچ چیز تغییر
نکرده است،
- من هنوز قهوه می خورم
- سیگار می کشم
- پیاده میروم
هستم ؛ اما
- تلخ تر
- بیشتر
- تنهاتر
 

رهاپرتو

عضو جدید
کاربر ممتاز

امـا هنـوز دلتـون مـی خـواد صـداشـو بشنـویـد یهـو میگیـد : راستــی؟!
میگــه : جـانـــم…؟!
آروم میگــی : دوســـتـــت دارم….
آخ …؛
کــهــ ایــن چنــد ثـانیــهــ آخــر چقـــدر مـــی چســـــبـــه...!!!
 

mpb

مدیر تالار مهندسی معماری
مدیر تالار
خوش بحالش...
خوش به حال اویی که بعدها
در آغوشت آرام خواهدگرفت
تودرگوشش زمزمه می کنی
که قبل تر ازتو ها
همه سوء تفاهم بودند!!!
 
بالا