راهنمایی و مطالعه گروهی کارشناسی ناپیوسته معماری

وضعیت
موضوع بسته شده است.
رابیندرانات تاگور

رابیندرانات تاگور

در آغاز زمان
از رویای خداوند دو بانو پدید آمدند.
یکی رقصنده در دربار بهشت است، آرزوی مردان؛ او که می خندد و هوش از عاقلان می برد؛
زیرا که در غرق در مراقبه ای عبثند
و از احمقان، زیرا که پوچند.
و آنان را بی خویش می پراکند، چون دانه هایی در نسیم باد فرودین و شکوفه زار اردیبهشت.
دیگری ملکه تاجدار بهشت است، مادر؛ تکیه زده بر تخت زیبایی پاییزی طلایی؛
کسی که در زمان درو به قلب های سرگردان؛
لبخندی می دهد به شیرینی یک قطره اشک
و زیبایی می بخشد به عمق دریای سکوت.
و آنان را به معبد او که در ورای شناخت هاست، در پیوندگاه مقدس مرگ و زندگی می رساند.
 
رابیندرانات تاگور

رابیندرانات تاگور

ماهی در آب ساکت است،
حیوانات خشکی پر سر و صدا هستند
و پرنده در هوا می خواند؛
اما انسان در خود سکوت دریا،
صدای زمین
و موسیقی هوا را دارد.

معنای وجودی ما نه در جدایی آن از خدا و جهان خلقت،
که در درکی آرام از یوگا، از یگانگی است.
مردم جدید این دنیای مدرن،
بیشتر متمایل به تعقیب جمع هستند تا درک.
 
رابيندرانات تاگور

رابيندرانات تاگور

من با عشق به تو تنها به میعادگاهم می آیم ، اما این من ، در ظلمت کیست کنار می آیم تا از او دوری کنم ، اما نمی توانم از او بگریزم ، او وجود کوچک خود من است ، آقا و سرور من . حیا و شرمندگی نمی شناسد و شرمنده ام که همراه با او به درگاه تو آمده ام .
 
رابیندرانات تاگور

رابیندرانات تاگور

شک ندارم که ثروت بی پایان تو راست،
و تو بهترین دوست منی،
اما دل آن را ندارم
که پولک های پر کننده ی اتاقم را
جارو کنم.
حجابی که مرا پوشانده،
پوششی از غبار و مرگ است؛
از آن بیزارم،
اما آن را تنگ به سینه می فشارم.
.
به راستی که شک هایم بزرگ،
شکست هایم بسیار
و شرمساری ام پنهان و غمگین است.
.
با این همه،
زمانی که صلاح خود را درخواست می کنم
از ترس برآورده شدن دعاهایم
به خود می لرزم
 
رابیندرانات تاگور

رابیندرانات تاگور

کودک که با ردای شاه آراسته گردد
و زنجیر جواهر به گردن آویزد،
همه لذت بازی خویش را از دست می دهد
و هر گام که بر دارد،
جامه به پاهایش می پیچد.

او ز بیم پاره یا غبار آلود شدن جامه
خود را ز جهان کنار می کشد
و حتا پروای جنب و جوش خویش را
ز دست می دهد.
.
.
ای تهی مغز، که می کوشی خود را
روی شانه های دیگران
این سو آن سو بری!

بارهایت را به دست های کسی سپار
که تاب همه سنگینی ها را دارد.
و هرگز
افسوس خوار پشت سر مباش
.
.
ز دست های ناپاک هدیه مگیرید
و تنها چیزی را پذیرا شوید
که با عشقی مقدس پیشکش شده باشد
 

omid_66_23

عضو جدید
بحث خیلی فلسفیه درکه من که نمیکشه ما بریم.
فعلن دوستان .
حدانگهدار.
 

yasna68

کاربر بیش فعال
من با عشق به تو تنها به میعادگاهم می آیم ، اما این من ، در ظلمت کیست کنار می آیم تا از او دوری کنم ، اما نمی توانم از او بگریزم ، او وجود کوچک خود من است ، آقا و سرور من . حیا و شرمندگی نمی شناسد و شرمنده ام که همراه با او به درگاه تو آمده ام .

دادافرید نوشته هات حرف ندارن چاخلصیم
 
جبران خلیل جبران

جبران خلیل جبران

وقتی حیوانمی را ذبح می کنی ، در دل خود به قربانی بگو:
نیروی که فرمان کشتن تو را به من داد ، نیرویی است که بزودی مرا از پای در خواهد آورد و هنگامی که لحظه موعد من فرا رسد ، من نیز همانند تو خواهم سوخت ، زیرا قانونی که تو را در مقابل من تسلیم کرده است بزودی مرا به دستی قوی تر خواهد سپرد.
خون تو و خون من عصاره ای است که از روز ازل برای رویاندن درخت آسمانی (در آن سویی طبیعت ) آماده شده است.
 
جبران خلیل جبران

جبران خلیل جبران

و اگر خواستید پروردگارتان را بشناسید،

پس به حل معماها روی نیاوردید،

بلکه به پیرامون خود بنگرید،

خواهید دید که او با کودکان شما در حال بازی است.

و به آسمان گسترده نظر فرا دارید،

می بینید که او در میان ابرها راه می رود و دستانش را در آذرخش دراز می کند و با

باران به زمین فرود می آید.

نیک اندیشه کنید آنگاه پروردگارتان را خواهید دید که در گلها لبخند می زند،

سپس بر می خیزد و دستهایش را در درختان تکان می دهد....
 
جبران خلیل جبران

جبران خلیل جبران

اندوه و نشاط همواره دوشادوش هم سفر کنند و در آن هنگام که یکی بر سفره ی شما نشسته است ، دیگری در رختخوابتان آرمیده باشد.شما پیوسته چون ترازویید بی تکلیف در میانه اندوه و نشاط .


به معیار دل ، شادمانی ، چهره ی بی نقاب اندوه است و آوای خنده از همان چاه بر شود که بسیاری ایام ، لبریز اشک می باشد.



سخاوت ، زیباست آن زمان که دست نیازی به سویتان گشوده آید ، اما زیباترآن ایثار که نیازمند طلب نباشد و از افق های تفحص و ادراک برآید .
و گشاده دستان را تجسس نیازمندان چه بسا دلپذیر تر از بخشایش محض.



و کدامین ثروت است که محفوظ بدارید تا ابد؟
آنچه امروز شما راست ، یک روز به دیگری سپرده شود.
پس امروز به دست خویش عطا کنید ، باشد که شهد گوارای سخاوت ، نصیب شما گردد ، نه مرده ریگی وارثانتان.
 
جبران خلیل جبران

جبران خلیل جبران

هنگامی که سیبی را با دندانهای خود له می کنی در قلب خویش به آن بگو :
دانه ها و ذرات تو در کالبد من به زندگی ادامه خواهند داد.
شکوفه هایی که باید از دانه هایی تو سر زند ، فردا در قلب من شکوفا می شود .
عطر دل انگیز تو ، توام با نفسهای گرم من به عالم بالا صعود خواهد کرد ، و من و تو در تمام فصلها شاد و خرم خواهیم بود.
 

mehmari

عضو جدید
عیبی نداره....................

کسی تو نمونه که درو بستم......................... تق

شبتون مثل شب بو خوش بو;)
ساعت 3 و نیم هه ه ه ه ه ه کرکره پایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییین!!!
صبح باز نمیکنم باشین دم در تا بیاااااااااااااااااااااااام...
 

sam 600020

عضو جدید
کاربر ممتاز
شرمنده دیگه بیشتر از این نتونستم بیرون در وایسم :D ساعت 11 و نیم شد پس کی میخواین بیان ...:w00:

اول صبحی یه جمله خوب دیدم گفتم بذارم شمام بخونین...


اشکی که هنگام شکست می ریزیم همان عرقی است که هنگام تلاش نریختیم !





پس هرچی عرق دارید اینور بریزید که انشاالله اون سر حتی یه قطره اشکم نداشته باشین بریزین :D ;)
 

sam 600020

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام :smile:
گفتم بحثو اینجا ادامه بدیم تا اونجا اسپم نشه...

اول ممنون بابت جواب دادنت... ولی منظورم این نبود ... میگم کدوم کتابای منبع رو تو طی این 2 سال درسشو نداریم؟
مثلا تو کاردانی ما هیچ درسی که توش مبانی نظری یا حتی معماری اسلامی رو بگن نداشتیم (با اینکه جزو منابع کاردانی به کارشناسی بودن) و باید خودمون میخوندیمشون... ولی چون من همیشه فکر میکردم تو ترمای بعدی میخونیم پیشو نگرفتم اخر سر دیدم واحدها تموم شدن و اصلا همچین درسایی نخوندیم:(

میگم حالا از منابع ارشد هم همچین کتابایی هستن که تو این 2 سال ناپیوسته درسشونو نداشته باشیم ؟


یه نفر نیس جواب مارو بده ه ه ه ه ه ه ه ه ؟!!!! :evil: :w05:
 

sadra81

عضو جدید
يه پيشنهاد: تو رشته مديريت پروزه و ساخت ادامه تحصيل بديد. (بابت "پروزه" هم... كيبوردم ايراد داره)
 

sadra81

عضو جدید
يه پيشنهاد: تو رشته مديريت پروزه و ساخت ادامه تحصيل بديد. (بابت "پروزه" هم... كيبوردم ايراد داره)
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا