چند حدیث در مورد امیرالمؤمنین علی (ع) به نقل از سایت اهل تسنن و خطبه شقشقیه

Ehsan_M

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام دوستان. من تو یه سایت اهل تسنن عضو هستم که برام ایمیل میزنن و یکسری مقاله در مورد رفع شبهات، البته از دیدگاه خودشون ، میفرستن. تو دوتا از این مقالات چند مورد جالب مطرح شد و چند تا حدیث رو نقل کردن که با انشاء خود نویسنده براتون آوردم. بعدهم خطبه شقشقیه.

الخلافة بعدي في أمتي ثلاثون سنة ثم ملك بعد ذلك .
(صحيح ) انظر حديث رقم : 3341 في صحيح الجامع .
در این حدیث پیامبر به وضوح تمام خلفای راشدین به ما معرفی کرده اند و هرکس میداند که خلفایی که در 30 سال بعد حکومت کردند ابوبکر و عمر و عثمان و علی و حسن رضی الله عنهم بودند و هرچند که معاویه رضی الله عنه نیز در 5 سال آخر حکومتی موازی با حکومت علی داشت اما ایشان به اجماع امت جزء این خلفای راشدین نیستند زیرا حکومت ایشان 50 سال بعد از وفات پیامبر بسر رسید در حالیکه پیامبر فرمودند خلافت 30 سال است که با کناره گیری حضرت حسن 30 سال درست در میاید.

حدیث دوم: " أوصيكم بتقوى الله و السمع و الطاعة و إن كان عبدا حبشيا ، فإنه من يعش منكم بعدي يرى اختلافا كثيرا ، فعليكم بسنتي و سنة الخلفاء الراشدين المهديين بعدي ،عضوا عليها بالنواجذ, السلسلة الصحيحة " 6 / 526:
با توجه به حدیث اول در میابیم در این حدیث دوم پیامبر به ما دستور داده که از روش حضرت علی( وقتی که زمام دار امت شد ) پیروی کنیم پس چگونه ممکن است روش او غلط و کارش اشتباه باشد؟ آیا پیامبر به ما امر کرده به پیروی از خطا؟؟ معاذ الله
حدیث ازصحیح بخاری
حدثنا مسدد قال حدثنا عبد العزيز بن مختار قال حدثنا خالد الحذاء: عن عكرمة قال لي ابن عباس ولابنه علي انطلقا إلى أبي سعيد فاسمعا من حديثه فانطلقنا فإذا هو في حائط يصلحه فأخذ رداءه فاحتبى ثم أنشأ يحدثنا حتى أتى ذكر بناء المسجد فقال كنا نحمل لبنة لبنة وعمار لبنتين لبنتين فرآه النبي صلى الله عليه و سلم فينفض التراب عنه ويقول ( ويح عمار تقتله الفئة الباغية يدعوهم إلى الجنة ويدعونه إلى النار ) . قال يقول عمار أعوذ بالله من الفتن
ابی سعید میگوید داشتیم مسجد نبی را میساختیم و هر کدام ما خشت ها را یک یکی بر میداشتیم وعمار دو تا ذوتا و پیامبر صلی الله علیه و سلم او را دید و خاک را از لباسش پاک فرمود و گفت:
وای بر عمار او را گروه سرکش میکشند در حالیکه او آنها را به جنت فرا میخواند و آنها او را به آتش فرا میخوانند و عمار گفت پناه میبرم به الله از فتنه ها این حدیث در بخاری است و واضح است که عمار در صفین و شهید شد و همراه و تایید کننده علی بود.

خود این دوستان اذعان دارند که علی (ع) در زمان خلافتش بنا به گفته پیامبر هیچ اشتباهی مرتکب نمیشد.
حالا خطبه شقشقیه رو بخونید:


آگاه باشید. به خدا سوگند که ((فلان )) خلافت را چون جامه اى بر تن کرد و نیک مى دانست که پایگاه من نسبت به آن چونان محور است به آسیاب . سیلها از من فرو مى ریزد و پرنده را یاراى پرواز به قله رفیع من نیست . پس میان خود و خلافت پرده اى آویختم و از آن چشم پوشیدم و به دیگر سو گشتم و رخ برتافتم . در اندیشه شدم که با دست شکسته بتازم یا بر آن فضاى ظلمانى شکیبایى ورزم ، فضایى که بزرگسالان در آن سالخورده شوند و خردسالان به پیرى رسند و مؤ من ، همچنان رنج کشد تا به لقاى پروردگارش نایل آید. دیدم ، که شکیبایى در آن حالت خردمندانه تر است و من طریق شکیبایى گزیدم ، در حالى که ، همانند کسى بودم که خاشاک به چشمش رفته ، و استخوان در گلویش مانده باشد. مى دیدم ، که میراث من به غارت مى رود.
تا آن ((نخستین )) به سراى دیگر شتافت و مسند خلافت را به دیگرى واگذاشت .

شتان ما یومى على کورها و یوم حیان اخى جابر
((چه فرق بزرگى است میان زندگى من بر پشت این شتر و زندگى حیان برادر جابر)).

اى شگفتا. در آن روزها که زمام کار به دست گرفته بود همواره مى خواست که مردم معافش دارند ولى در سراشیب عمر، عقد آن عروس را بعد از خود به دیگرى بست . بنگرید که چسان دو پستانش را، آن دو، میان خود تقسیم کردند و شیرش را دوشیدند. پس خلافت را به عرصه اى خشن و درشتناک افکند، عرصه اى که درشتى اش پاى را مجروح مى کرد و ناهموارى اش رونده را به رنج مى افکند. لغزیدن و به سر درآمدن و پوزش خواستن فراوان شد. صاحب آن مقام ، چونان مردى بود سوار بر اشترى سرکش که هرگاه مهارش را مى کشید، بینى اش ‍ مجروح مى شد و اگر مهارش را سست مى کرد، سوار خود را هلاک مى ساخت . به خدا سوگند، که در آن روزها مردم ، هم گرفتار خطا بودند و هم سرکشى . هم دستخوش بى ثباتى بودند و هم اعراض از حق . و من بر این زمان دراز در گرداب محنت ، شکیبایى مى ورزیدم تا او نیز به جهان دیگر شتافت و امر خلافت را در میان جماعتى قرار داد که مرا هم یکى از آن قبیل مى پنداشت . بار خدایا، در این شورا از تو مدد مى جویم . چسان در منزلت و مرتبت من نسبت به خلیفه نخستین تردید روا داشتند، که اینک با چنین مردمى همسنگ و همطرازم شمارند. هرگاه چون پرندگان روى در نشیب مى نهادند یا بال زده فرا مى پریدند، من راه مخالفت نمى پیمودم و با آنان همراهى مى نمودم . پس ، یکى از ایشان کینه دیرینه اى را که با من داشت فرایاد آورد و آن دیگر نیز از من روى بتافت که به داماد خود گرایش یافت . و کارهاى دیگر کردند که من از گفتنشان کراهت دارم .
آنگاه ((سومى )) برخاست ، در حالى که از پرخوارگى باد به پهلوها افکنده بود و چونان ستورى که همّى جز خوردن در اصطبل نداشت . خویشاوندان پدریش با او همدست شدند و مال خدا را چنان با شوق و میل فراوان خوردند که اشتران ، گیاه بهارى را. تا سرانجام ، آنچه را تابیده بود باز شد و کردارش قتلش را در پى داشت . و شکمبارگیش به سر درآوردش .
بناگاه ، دیدم که انبوه مردم روى به من نهاده اند، انبوه چون یالهاى کفتاران . گرد مرا از هر طرف گرفتند، چنان که نزدیک بود استخوانهاى بازو و پهلویم را زیر پاى فرو کوبند و رداى من از دو سو بر درید. چون رمه گوسفندان مرا در بر گرفتند. اما، هنگامى که ، زمام کار را به دست گرفتم جماعتى از ایشان عهد خود شکستند و گروهى از دین بیرون شدند و قومى همدست ستمکاران گردیدند. گویى ، سخن خداى سبحان را نشنیده بودند که مى گوید: ((سراى آخرت از آن کسانى است که در زمین نه برترى مى جویند و نه فساد مى کنند و سرانجام نیکو از آن پرهیزگاران است )).آرى ، به خدا سوگند که شنیده بودند و دریافته بودند، ولى دنیا در نظرشان آراسته جلوه مى کرد و زر و زیورهاى آن فریبشان داده بود.
بدانید. سوگند به کسى که دانه را شکافته و جانداران را آفریده ، که اگر انبوه آن جماعت نمى بود، یا گرد آمدن یاران حجت را بر من تمام نمى کرد و خدا از عالمان پیمان نگرفته بود که در برابر شکمبارگى ستمکاران و گرسنگى ستمکشان خاموشى نگزینند، افسارش را بر گردنش مى افکندم و رهایش مى کردم و در پایان با آن همان مى کردم که در آغاز کرده بودم . و مى دیدید که دنیاى شما در نزد من از عطسه ماده بزى هم کم ارج تر است .
چون سخنش به اینجا رسید، مردى از مردم ((سواد)) عراق برخاست و نامه اى به او داد.
على (ع ) در آن نامه نگریست . چون از خواندن فراغت یافت ، ابن عباس ‍ گفت : یا امیرالمؤ منین چه شود اگر گفتار خود را از آنجا که رسیده بودى پى مى گرفتى . فرمود: هیهات ابن عباس ، اشتر خشمگین را آن پاره گوشت از دهان جوشیدن گرفت و سپس ، به جاى خود بازگشت .ابن عباس گوید، که هرگز بر سخنى دریغى چنین نخورده بودم که بر این سخن که امیرالمؤ منین نتوانست در سخن خود به آنجا رسد که آهنگ آن کرده بود.
معنى سخن امام که مى فرماید: ((کراکب الصعبة إ ن اشنق لها خرم و ان اسلس لها تقحّم )) این است ، که اگر سوار، مهار شتر را بکشد و اشتر سر بر تابد بینى اش پاره شود و اگر با وجود سرکشى مهارش را سست کند، سرپیچى کند و سوارش نتواند که در ضبطش آورد. مى گویند: ((اشنق الناقة )) زمانى که سرش را که در مهار است بکشد و بالا گیرد. ((شنقها)) نیز به همین معنى است و ابن سکیت صاحب اصلاح المنطق چنین گوید. و گفت : ((اشنق لها)) و نگفت : ((اشنقها)) تا در برابر جمله ((اسلس لها)) قرار گیرد گویى ، امام (علیه السلام ) مى فرماید: اگر سر را بالا نگه دارد او را به همان حال وامى گذارد. و در حدیث آمده است که رسول (صلى اللّه علیه و آله ) سوار بر ناقه خود براى مردم سخن مى گفت و مهار ناقه را باز کشیده بود (شنق لها) و ناقه نشخوار مى کرد. (از این حدیث معلوم مى شود که شنق و اشنق به یک معنى است .) و شعر عدى بن زید عبادى هم که مى گوید:
شاهدى است که اشنق به معنى شنق است .
معنى بیت (از فیض ) : شترهاى سرکشى که زمامشان در دست ما نبوده رام نیستند، بد شترهایى هستند.



فقط حیدر امیرالمؤمنین است
 

Nazi_Elite

عضو جدید
کاربر ممتاز
خطبه 003-شقشقيه
(معروف به خطبه شقشقيه)​
اين خطبه مشتمل بر شکايت در مورد خلافت و صبر امام در برابر از دست رفتن آن و سپس بيعت مردم با او مي باشد


غصب خلافت و علل شكيبايى امام (علیه السلام)
آگاه باشيد! به خدا سوگند! ابابكر، جامه خلافت را بر تن كرد، در حالى كه مى دانست، جايگاه من در حكومت اسلامى، چون محور سنگهاى آسياب است (كه بدون آن آسياب حركت نمى كند) او مى دانست كه سيل علوم از دامن كوهسار من جارى است، و مرغان دور پرواز انديشه ها به بلنداى ارزش من نتوانند پرواز كرد، پس من رداى خلافت، رها كرده، و دامن جمع نموده از آن كناره گيرى كردم، و در اين انديشه بودم، كه آيا با دست تنها براى گرفتن حق خود بپا خيزم؟ يا در اين محيط خفقان زا و تاريكى كه بوجود آوردند، صبر پيشه سازم؟ كه پيران را فرسوده، جوانان را پير، و مردان با ايمان را تا قيامت و ملاقات پروردگار اندوهگين نگه مى دارد، پس از ارزيابى درست، صبر و بردبارى را خردمندانه تر ديدم، پس صبر كردم در حالى كه گويا خار در چشم و استخوان در گلوى من مانده بود، و با ديدگان خود مى نگريستم كه ميراث مرا به غارت مى برند.​
بازى ابابكر با خلافت:
تا اينكه خليفه اول، به راه خود رفت و خلافت را به پسر خطاب سپرد (سپس امام مثلى را با شعرى از اعشى عنوان كرد) مرا با برادر جابر (حيان) چه شباهتى است، من همه روز را در گرماى سوزان كار كردم و او راحت و آسوده در خانه بود!! شگفتا! ابابكر كه در حيات خود از مردم مى خواست عذرش را بپذيرند، چگونه در هنگام مرگ، خلافت را به عقد ديگرى درآورد؟ هر دو از شتر خلافت سخت دوشيدند و از حاصل آن بهره مند گرديدند. عمر و ماجراى خلافت سرانجام اولى حكومت را به راهى درآورد، و به دست كسى (عمر) سپرد، كه مجموعه اى از خشونت، سختگيرى، اشتباه و پوزش طلبى بود، زمامدار مانند كسى كه بر شترى سركش سوار است، اگر عنان محكم كشد، پرده هاى بينى حيوان پاره مى شود، و اگر آزادش گذارد، در پرتگاه سقوط مى كند سوگند به خدا مردم در حكومت دومى، در ناراحتى و رنج مهمى گرفتار آمده بودند، و دچار دوروييها و اعتراضها شدند، و من در اين مدت طولانى محنت زا، و عذاب آور، چاره اى جز شكيبايى نداشتم، تا آنكه روزگار عمر هم سپرى شد.​
شورا عمر و خلافت عثمان:
سپس عمر خلافت را در گروهى قرار داد كه پنداشت من همسنگ آنان مى باشم!!، پناه به خدا از اين شورا!، در كدام زمان من با اعضاء شورا برابر بودم؟ كه هم اكنون مرا همانند آنها پندارند؟ و در صف آنها قرارم دهند؟ ناچار باز هم كوتاه آمدم، و با آنان هماهنگ گرديدم، يكى از آنها با كينه اى كه از من داشت روى برتافت و ديگرى دامادش را بر حقيقت برترى داد و آن دو نفر ديگر كه زشت است آوردن نامشان شكوه از خلافت عثمان تا آنكه سومى به خلافت رسيد، دو پهلويش از پرخورى باد كرده، همواره بين آشپزخانه و دستشويى سرگردان بود، و خويشاوندان پدرى او از بنى اميه بپا خاستند، و همراه او بيت المال را خوردند و بر باد دادند، چون شتر گرسنه اى كه به جان گياه بهارى بيافتد، عثمان آن قدر اسراف كرد كه ريسمان بافته او باز شد، و اعمال او مردم را برانگيخت، و شكم بارگى او نابودش ساخت.​
.
بيعت عمومى مردم با اميرالمومنين (علیه السّلام):
روز بيعت، فراوانى مردم چون يالهاى پرپشت كفتار بود، از هر طرف مرا احاطه كردند، تا آنكه نزديك بود حسن و حسين (ع) لگدمال گردند، و رداى من از دو طرف پاره شد، مردم چون گله هاى انبوه گوسفند مرا در ميان گرفتند اما آنگاه كه بپا خواستم و حكومت را به دست گرفتم، جمعى پيمان شكستند، و گروهى از اطاعت من سر باز زده از دين خارج شدند، و برخى از اطاعت حق سر برتافتند، گويا نشنيده بودند سخن خداى سبحان را كه مى فرمايد: (سراى آخرت را براى كسانى برگزيديم كه خواهان سركشى و فساد در زمين نباشند و آينده از آن پرهيزكاران است) آرى! به خدا آن را خوب شنيده و حفظ كرده بودند اما دنيا در ديده آنها زيبا نمود، و زيور آن چشمهايشان را خيره كرد.​
.
مسووليتهاى اجتماعى:​
سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و جان را آفريد، اگر حضور فراوان بيعت كنندگان نبود، و ياران، حجت را بر من تمام نمى كردند، و اگر خداوند از علماء عهد و پيمان نگرفته بود كه برابر شكم بارگى ستمگران، و گرسنگى مظلومان، سكوت نكنند، مهار شتر خلافت را بر كوهان آن انداخته، رها مى نمودم، و آخر خلافت را به كاسه اول آن سيراب مى كردم، آنگاه مى ديديد كه دنياى شما نزد من از آب بينى گوسفندى بى ارزشتر است (گفتند: در اين جا مردى از اهالى عراق بلند شد و نامه اى به دست امام (ع) داد و امام (علیه السلام) آن را مطالعه مى فرمود، گفته شد مسائلى در آن بود كه مى بايست جواب مى داد. وقتى خواندن نامه به پايان رسيد، ابن عباس گفت يا اميرالمومنين! چه خوب بود سخن را از همانجا كه قطع شد آغاز مى كرديد؟ امام (ع) فرمود: هرگز! اى پسر عباس، شعله اى از آتش دل بود، زبانه كشيد و فرو نشست، (ابن عباس مى گويد، به خدا سوگند! بر هيچ گفتارى مانند قطع شدن سخن امام (ع) اينگونه اندوهناك نشدم، كه امام نتوانست تا آنجا كه دوست دارد به سخن ادامه دهد.
(برگرفته از: ترجمه محمّد دشتی)

خطبه شِقشِقیه از معروفترین خطبه‌های نهج البلاغه است که علی علیه‌السلام در این خطبه با به تصویر کشیدن دوران خلفا، عملکردهای کلی آنها را نقد می‌کند و اصل خلافت هر یک از آنها را زیر سؤال می‌برد. همچنین به هجوم مردم برای بیعت با خودش اشاره می‌کند و اشارتی به ناکثین، قاسطین، و مارقینمی‌کند و سرانجام وجه پذیرش حکومت توسط خویشتن را بیان می‌کند. این خطبه طبق ترتیب اکثر نسخه‌های مختلف نهج البلاغه، سومین خطبه است.
اولین راوی این خطبه که خود آن را از امام علی(ع) شنیده است، ابن عباس است که روایت وی نزد اهل سنت نیز معتبر است. این خطبه بارها ترجمه و شرح شده است. برخی از اهل سنت در سند و مضمون آن تردید کرده‌اند و برخی نیز آن را بی‌تردید می‌دانند.
http://wikishia.net/index.php/%D8%AE%D8%B7%D8%A8%D9%87_%D8%B4%D9%82%D8%B4%D9%82%DB%8C%D9%87
 

Nazi_Elite

عضو جدید
کاربر ممتاز
تشرّف آيت الله مرعشي نجفي
مرحوم آيت الله آقاي نجفي مرعشي (ره) با خود عهد مي کند که چهل شب چهارشنبه به نيت ديدار حضرت صاحب الامر (ع) پياده به مسجد سهله برود. ايشان مي گويد: «شايد شب چهارشنبه سي و پنجم بود که در بين راه سيد عربي را ديدم در حدود دو ساعت در محضر ايشان بودم. در مورد مطالبي صحبت شد. از جمله در مورد استخاره سخن به ميان آمد فرمودند: «اي سيد! با تسبيح چگونه استخاره مي کني؟» گفتم: «سه مرتبه صلوات مي فرستم و سه مرتبه مي گويم أستَخيرُالله بِرَحمَتِهِ فِي عافِيه پس تعدادي از دانه هاي تسبيح را مي گيرم و مي شمارم اگر دو تا ماند بد است و اگر يکي ماند خوب است.» فرمودند: «اين استخاره باقي مانده اي دارد که به شما نرسيده است. هر گاه يکي باقي ماند فوراً حکم به خوبي استخاره نکنيد بلکه براي ترک عمل هم استخاره کنيد. اگر دو تا ماند معلوم مي شود استخاره اول خوب است، اما اگر يکي ماند استخاره اول ميانه است.»
سپس فرمودند: «بعد از نماز صبح سوره يس، پس از نماز ظهر سوره ي نباء، بعد از نماز عصر سوره ي نوح، پس از نماز مغرب سوره واقعه و بعد از نماز عشا سوره ملک را بخوان.»
آنگاه در تعريف و تمجيد از کتاب شرايع الاسلام مرحوم محقق حلّي فرمودند: «تمام آن مطابق با واقع است مگر کمي از مسايل آن.»
همچنين ايشان به خواندن قرآن و هديه کردن ثواب آن براي شيعياني که وارث ندارند يا وارثشان يادي از آنها نمي کنند، احترام پدر و مادر، زنده باشند يا مرده و احترام به ذريه سادات تأکيد فرمودند و به من گفتند: «قدر خود را به خاطر انتساب به اهل بيت (ع) بدان و شکر اين نعمت را که موجب سعادت و افتخار فراوان است به جاي آور.»
همچنين بر حفظ و يادگيري خطبه حضرت صديقه طاهره فاطمه زهرا (ع) در مسجد پيامبر (ص) و خطبه شقشقيه اميرالمؤمنين (ع) و خطبه عليا مخدرّه زينب کبري (ع) در مجلس يزيد (عليه العنه) تأکيد کردند و در خصوص تسبيح حضرت زهراء (س) و زيارت سيد الشهداء (ع) از دور و نزديک و زيارت اولاد ائمه (ع) و صالحين و علماء سفارش کردند و فرمودند بعد از نمازهاي پنجگانه اين دعا را بخوانيد:
«اَللّهُمَّ سَرِّحني عَنِ الهُموم وَ الغُمُوم وَ وَحشَهِ الصِّدر وَ وَسوَسَهِ الشيطان بِرَحمتکِ يا أرحَمَ الراحمين»
در پايان به خواندن قرآن و نماز شب تأکيد کردند و فرمودند: «اي سيد! تأسف بر اهل علمي که عقيده شان انتساب به ما است وليکن اين اعمال را انجام نمي دهند.»

پی نوشتها :
(1) شیفتگان حضرت ولی عصر (عج) ، ج1 ، ص198.
(2) برکات حضرت ولی عصر (عج) ، 216.
http://www.ashoora.ir/%D8%A8%D8%A7%D9%86%DA%A9-%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA/%D9%85%D9%87%D8%AF%D9%88%DB%8C%D8%AA-%D9%88-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%B9%D8%AC/746-%D9%85%D8%B1%D8%A7%D8%AC%D8%B9-%D8%AA%D9%82%D9%84%DB%8C%D8%AF-%D8%A7%D8%B2-%D8%AF%DB%8C%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%B9%D8%AC.html​
 

Similar threads

بالا