داشتم با تلفن حرف می زدم ... چهار راه شلوغ بود ...مغازه دار ها در خلوتی یک نیمه روز خنک بهاری جلوی مغازه هایشان گرم گفتگو بودند ...... درست جلوی یک پیچ تند ایستاده بود که دیدمش !
:(پیرزن خمیده و ریز نقشی بود ...
صورت رنگ پریده ای با چین های عمیق داشت ...
چشمانش...