نتایح جستجو

.......

سلامی چو بوی خوش آشنایی بدان مردم دیده بر روشنایی

ممنون عزیز ، نظر لطف شماست . ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه که لطف طبع و شخن گفتن دری داند ...:gol:

شب عزیزان بخیر

چیزی بگو سکوت تو اضلا قشنگ نیست .

در اندرون من خسته دل ندانم کیست که من خموشم و او در فغان و در غوغاست.......

عاقبت منزل ما وادی درویشان است حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی

کنار و بوس و آغوشش چه گویم چون نخواهد شد !!!!!

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چشمان تو دل می برد از گوشه نشینان دنبال تو بودن گنه از جانب ما نیست ........

دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت دائما یکسان نماند کار دوران غم مخور

شب چو در بستم و مست از می نابت کردم ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم

ما چون ز دری پای کشیدیم ، کشیدیم امید ز هر کس که بریدیم ، بریدیم دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند از گوشه بامی که پریدیم ، پریدیم ....

به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم بهار توبه شکن می رسد چه چاره کنم ؟

گفته بودی که چرا محو تماشای منی آنچنان محو که یکدم مژه بر هم نزنی مژه بر هم نزنم تا نرود از دستم ... ناز چشم تو به حد مژه بر هم زدنی

عهد نا بستن از آن به که ببندی و نپایی ...............

حذر از عشق ندانم سفر از پیش تو هرگز نتوانم تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن ...

این جان عاریت که به حافظ سپرد دوست روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم ......

تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت تا باز چه اندیشه کند رای صوابب ؟

کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب تا سر زلف عروسان سخن شانه زدند .........