نتایح جستجو

  1. نازنین شاهرضا

    خاطره

    حال آدم که دست خودش نیست عکسی می بیند ترانه ای می شنود خطی می خواند اصلن هیچی هم نشده یکهو دلش ریش می شود …حالا بیا وُ درستش کن آدمِ دلگیر منطق سرش نمی شود برای آن ها که رفته اند آن ها که نیستند , می گرید دلتنگ می شود حتی برای آنها که هنوز نیامده اند …دل که بلرزد دیگر هیچ چیز سرِ جای درستش نیست...
  2. نازنین شاهرضا

    درد

    درد اینجاست که درد را نمی شود به هیچکس حالی کرد ...
بالا