با سلام خدمت دوستان محترم من یخورده مطلب در مورد طبقه بندی کننده ماشین بردار پشتیبان یا همون svm در مورد فرمولهاش وتوضیحاتی در مورد اینکه چطور کار میکنه نیاز داشتم اگر کسی بتونه کمکم کنه ممنون میشم
سلام من یه میخوام یه متن تقدیر و تشکر برا استادم پیدا کنم گفتم شاید شما ادبیاتیا بهتر بتونید کمکم کنید تاپیک هم فرستادم اما تایید نشده حالا ممکنه بهم کمک کنید لطفا یه متن خیلی قشنگ میخام
ممنونم
سلام دوستان من به یه سری اطلاعات در مورد تبدیل ویولت نیاز دارم میخوام تبدیل ویولت رو برا یه سیگنال استفاده کنم نه برا تصویر اگر کسی میتونه لطفا بهم کمک کنه ممنون میشم که چطورم تو متلب استفاده میشه هم اگر اطلاعاتی دارین بهم بدین
سلام دوستان من یه سیگنال اصلی دارم و۲ تا سیگنال فرعی میخوام ببینم کدوم یکی از این ۲ سیگنال فرعی به سیگنال اصلی شبیه تر هستند این سیگنالها هم به صورت نمودار دو بعدی هستند
ممنون میشم اگر کسی بتونه راهنماییم کنه
سلام دوستان من یه سیگنال اصلی دارم و۲ تا سیگنال فرعی میخوام ببینم کدوم یکی از این ۲ سیگنال فرعی به سیگنال اصلی شبیه تر هستند این سیگنالها هم به صورت نمودار دو بعدی هستند
ممنون میشم اگر کسی بتونه راهنماییم کنه
دیرگاهی ست که تنهاشده ام
قصه غربت صحراشده ام
وسعت دردفقط سهم من است
بازهم قسمت غم ها شده ام
دگرآیینه زمن بی خبراست
که اسیرشب یلداشده ام
من که بی تاب شقایق بودم
همدم سردی یخ ها شد ه ام
کاش چشمان مراخاک کنید
تانبینم که چه تنهاشده ام....
می دانی؟
یک وقت هایی باید
رویِ یک تکه کاغذ بنویسی
تعطیل است
و بچسبانی پشتِ شیشهیِ افکارت
باید به خودت استراحت بدهی
دراز بکشی
دست هایت را زیر سرت بگذاری
به آسمان خیره شوی
و بی خیال سوت بزنی
در دلت بخندی به تمام افکاری که
پشت شیشهیِ ذهنت صف کشیده اند
آن وقت با خودت بگویی:
بگذار...
امروز هم روزی از روزهای خداست
و من آرامتر از دیروز
و سرمست از تو می نویسم
باز هم مثل همیشه
برای نوشتن تو را بهانه میکنم
چه لذت بخش است از تو نوشتن
و چه زیباست برای تو نوشتن
و من این زیبایی را با تمام دنیا عوض نمی کنم
لحظه های بی تو بودن را با خیال تو سر می کنم...
از آدمها بُت نسازید، این خیانت است! هم به خودتان، هم به خودشان.
خدایی میشوند که، خدایی کردن نمیدانند
و شما در آخر میشوید، سر تا پا کافرِ خــــــدایِ خود ساخته
خانه ای باید ساخت
که در آن پنجره ها جلوه گری ننمایند
پنجره نور ندارد که بتابد بر ما
پنجره خود نتواند که بگوید همه چیز
بلکه ماه است و وجودش همه از خورشید است
خانه ی این دل من نومید است.
خانه ای باید ساخت...
خانه ها ویران است
نورها پنهان است
خانه ها را همه خالی ساختند
پاک و بی آلایش
و سپردند به ما...
نمی دانم چرا رفتی؟ نمی دانم چرا ، شاید خطا کردم ....... و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی ...... نمی دانم کجا ، تا کی ، برای چی؟ ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید ..... و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت ......... و بعد از رفتنت ترسیم نوازش در غمی خاکستری گم شد...
آن گاه که غرور کسی را له می کنی،
آن گاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی،
آن گاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،
آن گاه که بنده ای را نادیده می انگاری ،
آن گاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،
آن گاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ،
می خواهم بدانم،...
دل من میشنود تپش قلب تورا
و صد افسوس قلب تو عاشق نیست و صد افسوس تورا قلبی نیست که ز من بشنود این راز درون چشم من میماند به تماشای رخت و صد افسوس تورا چشمی نیست که ببینی غم و اندوه مرا...