فصل درد
فصل درد
من، خاکستر آتش جنگل سبز،
من، زخم دهن باز کرده چند سال پیش،
چیزی نیست ولی
می خراشد روحم را
می برد هوشم را
پیغام مترسک سیاه پوش شب؛
جان رسیده بر لب،خسته از غضب؛
خسته از تکرار،خنده از روزای سخت،غرق در آینده بی رنگ
سیاه وسفید،جای خالی امید،روزای پوشیدن خورشید،
زمین به حال وارثت...