نتایح جستجو

عدالت؟! دلم برای خواهرم عجیب میسوزد عجیب برای او که از پسر داییم خورد فریب حوا به جرم خوردن گندم برهنه شد تارای بیچاره به جرم خوردن یک سیب خواهر ز هوا و هوس نبود که گول خورد او مانده بود در ان شهر تنها و غریب دیگر پسر داییم هم او را نمیخواهد زیرا به قول داییم تارا نبود نجیب خاله چرا...

ببخشین یه ؟ اینجا کسی هست که واسه ارشد پایان نامه بنویسه؟

پرسیدن داره اخه! فقط شماره 7 کریس

شعراتونم مثه رنگ تیمتون و خود تیمتون ابکیه اخه!

شعراتونم مثه رنگ تیمتون و خود تیمتون ابکیه اخه!

ممنون.واقعا عکسای تک و قشنگین. اوقتی سرمربی خاص باشه معلومه که طرفدارای اون تیم هم خاصن

چه عجب! واسه یه بار هم شده شما استقلالیا راس گفتین عجب دیشب ترکوندین!!!!

خدایا... کودکان گلفروش را می بینی؟ مردان خانه به دوش... دختران تن فروش... مادران سیاه پوش... کاسبان دین فروش... محرابهای فرش پوش... پدران کلیه فروش... زبانهای عشق فروش... انسانهای ادم فروش.. همه را می بینی؟؟؟؟

صبر یک فریب است... سالهاست که با غوره ها کلنجار میروم... حلوا نمی شوند!...

دلمان کوچک است ولی انقدر جا دارد که برای هر که دوستش داریم نیمکتی بگذاریم برای همیشه...

نبودنهایی هست که هیچ بودنی جبرانشان نمیکند... کسانی هستند که هرگز تکرار نمیشوند... و حرفهایی که معنیشان را خیلی دیر می فهمیم...

تا میشود به زخم صبورم نمک بزن روزی هزار بار دلم را کتک بزن! روزی هزار بار بگو زود میرسی اما دوباره دیر کن اری کلک بزن!

با تیرکمان غرورت سنگ میزنی بر بیقراریهای شیشه ایم. زنگ خاطراتم را میزنی و فرار میکنی! فرصتی نیست فرار نکن! معنی این شیطنتها را بگو این بار اگر دلت در حیاط من افتاد سراغش را نگیر پس نمیدهم! به جریمه زنگهایی که زدی و فرار کردی...

کاش... کاش دلم تنها نمی بود اسیر غما نمی بود این دل کوچیک و سادم گیر ادما نمی بود کاش در این قلب ساده رو به هرکس وا نمی بود واسه ی جلب محبت حقیر و گدا نمی بود کاش اونی که منو له کرد با من اشنا نمی بود حرفای خوب و قشنگش یه مشت ادعا نمی بود کاش دلم دفتر مشق...

سلام ببخشین دیر جوابتونو دادم راجع به سوالتون این جمله رو دوست دارم چون واقعا حقیقته .واسه همین به عنوان امضا انتخاب کردم که همیشه جلو چشمم باشه و فراموشم نشه اما اینکه همه اقایون این مدلین رو بهتره خودتون ج بدین. فکر میکنین که یه چ چیز یک خانومه زیبا و روشنفکر و خوش فکر بیشتر به چشم یک مرد...

اینجا مردم حتی از آ آسمان هم کلاه برداری میکنند اینجا پشت همه مردم به بخاری گرم است اینجا زنگی هرچقدر هم روشن از پشت عینکهای دودی دودیست

اي كاش من هميشه بچه بودم اونوقت به جاي قلبم سر زانوهام زخمي مي شد!

گفتند عينك سياهت را بردار دنيا پر از زيباييست!!! عينك را برداشتم... وحشت كردم از هياهوي رنگها! عينكم را بدهيد ميخواهم به دنياي يكرنگم برگردم

چه تجارت ناشيانه اي بود! ان همه نازي كه من از تو خريدم!

من برای متنفر بودن از کسانی که از من متنفرند وقت ندارم زیرا من گرفتار دوست داشتن کسانی هستم که مرا دوست دارند! کوروش کبیر