مانده روحم سالها در زیر آواری -که نیست-!
استخوانم خرد شد در لای دیواری -که نیست-!
پله ای در خواب میبینم -بدون انتهاست-
بعد از آن بالا میفتم توی انباری -که نیست-!
توی خواب ام قرصهای خواب من گم میشوند!
چشم من حیران به دنبال پرستاری که نیست!
من رهایت میکنم! هروقت میخواهی برو!
«عشق» مثل «خدمت...