نتایح جستجو

  1. juju_memar

    طنز / چو شوهر در این مملکت کیمیاست...

    شعر زیر به سبک اشعار شاهنامه فردوسی سروده شده و شرحی است بر «اعتراض رستم به سهراب» درباره مسائل روزمره​ از جمله دانشگاه و ازدواج و... چنین گفت رســتم به سهـــراب یل که من آبـــرو دارم انــــــدر محـــل مکن تیز و نازک، دو ابـروی خود دگر سیخ سیـخی مکن؛ مـوی خود شدی در شب امتــــــحان...
  2. juju_memar

    من و خدا ...

    یک عمر به خدا دروغ گفتم و خدا هیچ گاه به خاطر دروغ هایم مرا تنبیه نکرد. می توانست، اما رسوایم نساخت و مرا مورد قضاوت قرار نداد. هر آن چه گفتم باور کرد و هر بهانه ای آوردم پذیرفت. هر چه خواستم عطا کرد و هرگاه خواندمش حاضر شد. اما من هرگز حرف خدا را باور نکردم! وعده هایش را شنیدم...
  3. juju_memar

    خاطرات دهه شصتی ها

    نسل ما یعنی... خاله بازی با چادرای مامانامون تو کوچه. یعنی بیدار شدن با بوی نفت بخاری نفتی. یعنی بوی نون پنیر و نارنگی تو کیف. یعنی فوتبال دستی. یعنی مانتو خفاشی با اپول. یعنی توپ دولایه رنگی پلاستیکی. یعنی صف نون ... آقای ***که رو کی یادشه ؟! یادش بخیر .....چقدر ساده بودیم نسبت...
  4. juju_memar

    جملات فوق العاده سنگین و تیکه دار!

    خدا عشق را به شما هدیه نداد تا آن را در قلب خویش نگه دارید؛ عشقی که ابراز نشود، عشق نیست. • عشق هایت را مثل کانال تلویزیون عوض می کنی و افتخار می کنی که عشق برایت این چنین است! و من می خندم... به برنامه هایی که هیچکدام، ارزش دیدن ندارند... • این روزها جای خالی ” تـو ” را با عروسکی...
  5. juju_memar

    برای یک شهردار

    روز جمعه از خانه تا باشگاه انقلاب را رانندگی کردم. خلوتی خیابان ها باعث شد تا فرصت کنم با دقت بیشتری اطرافم را ببینم. تقریبن تمام مسیرم بسیار زیبا بود. فضاسازی هایی که شهرداری تهران کرده و می کند انصافن کیفیت زندگی در تهران را بالا برده. حواسم آن قدر پرت شد که یک خروجی را رد کردم و با این حال از...
  6. juju_memar

    حکمت کار بیهوده

    میگویند حدود ٧٠٠ سال پیش، در اصفهان مسجدی میساختند. روز قبل از افتتاح مسجد، کارگرها و معماران جمع شده بودند و آخرین خرده کاری ها را انجام میدادند. پیرزنی از آنجا رد میشد وقتی مسجد را دید به یکی از کارگران گفت: فکر کنم یکی از مناره ها کمی کجه! کارگرها خندیدند. اما معمار که این حرف را شنید،...
  7. juju_memar

    آرزوی بزرگ

    همه درصف ایستاده بودند و به نوبت آرزوهایشان را می گفتند. بعضی ها آرزوهای خیلی بزرگی داشتند. بعضی ها هم آرزوهای بسیار کوچک و پست! نوبت به او رسید.... از او پرسیدند: چه آرزویی داری؟ گفت : می خواهم همیشه به دیگران یاد بدهم، بی آنکه مدعی دانستن (دانایی) باشم. پذیرفته شد! گفتند چشمانت را ببند...
  8. juju_memar

    ما الکن های احساسی

    به دنیا که اومدیم مامان باباها گفتن خدا رو شکر سالمه ... مامانا از باباها نپرسیدن پدر شدن چه احساسی داره؟ ... مسئول یه آدم دیگه شدن چی؟ باباها از مامانا نپرسیدن چه احساسی داری؟ نگفتن حاملگی چه قدر سختت بود شیر دادن چه حسیه؟ یه بچه ونگ ونگو که نمیذاره شب ها بخوابی چی؟ نگفتن غصه نخور با هم...
  9. juju_memar

    دلبستگی

    دلبسته ی کفشهایم بودم. کفش هایی که یادگار سال های نو جوانی ام بودند دلم نمی آمد دورشان بیندازم .هنوز همان ها را می پوشیدم دلبسته ی کفشهایم بودم. کفش هایی که یادگار سال های نو جوانی ام بودند. دلم نمی آمد دورشان بیندازم. هنوز همان ها را می پوشیدم. اما کفش ها تنگ بودند و پایم را می زدند. قدم از...
  10. juju_memar

    انواع شخصیت مردان

    شناخت نوع شخصیت مردان شاید بتواند به چگونگی برقراری ارتباط مکمل و متقابل با آنان کمک شایانی نماید. شاید بتوان مردان را به طور کلی به اقسام زیر دسته بندی شخصیتی نمود: ▪ مردان زئوسی: قدرت طلب، مبصرها، مدیران و روسا، انتقامهای سخت در برابر خیانت، زود تشکیل خانواده میدهند، رفتار تملک آمیز در روابط...
  11. juju_memar

    میدونی اسمت به زبان بلبلی چی میشه

    سایتی که آدرسش رو براتون نوشتم نتیجه مدتها کار علمی چند پرنده شناسه که تونستن تن صدا و آوای بلبلها رو رمز گشایی کنن. سایتی که آدرسش رو براتون نوشتم نتیجه مدتها کار علمی و عملی چند پرنده شناسه که تونستن تن صدا و آوای بلبلها رو رمز گشایی کنن. با این ابتکار جدید شما میتونید متوجه بشید که معادل...
  12. juju_memar

    خداوند اقیانوسی است که در آن هستید

    یک ماهی اقیانوس پرسید: "مرا ببخش، تو از من مسن تر هستی، پس می توانی به من بگویی: کجا می توانم آن چیزی را که اقیانوس نام دارد پیدا کنم؟ ماهی مسن تر پاسخ داد: "اقیانوس چیزی است که تو اکنون در آن هستی." ماهی ناامید شده گفت: "آه؛ این است؟ ولی این آب است. آنچه من می جویم اقیانوس است." و او شناکنان...
  13. juju_memar

    رسم روزگار

    کسی را که خیلی دوست داری، زود از دست می دهی پیش از آنکه خوب نگاهش کنی. پیش از آنکه او را در آغوش بگیری رسم روزگاره: کسی را که خیلی دوست داری، زود از دست می دهی پیش از آنکه خوب نگاهش کنی، پیش از آنکه او را در آغوش بگیری؛ پیش از آنکه تمام حرفهایت را به او بگویی، پیش از آنکه همه لبخندهایت را به...
  14. juju_memar

    قلب کوچولو

    من قلب کوچولویی دارم؛ خیلی کوچولو؛ خیلی خیلی کوچولو. مادربزرگم می گوید: قلب آدم نباید خالی بماند. اگر خالی بماند، مثل گلدان خالی زشت است و آدم را اذیت می کند. برای همین هم، مدتی ست دارم فکر می کنم این قلب کوچولو را به چه کسی باید بدهم؛ یعنی، راستش، چطور بگویم؟ دلم می خواهد تمام تمام این قلب...
  15. juju_memar

    هدف زندگی؟

    سلام دوستای عزیز. شما هدفتون از زندگی چیه؟ چرا زندگی می کنید؟تو زندگی دنبال چی می گردید؟می خواید به کجا برسی؟
  16. juju_memar

    مثل معجزه میماند

    صدایش را می گویم. هنوز. بعد از این همه سال. بعد از آن همه با هم بودن، این همه جدایی. درست همین وقت ها، همین روزهاست که دوباره به «عشق» ایمان می آورم. عشق باید هم چه چیزی باشد. عشق می بایست همان باشد که بود. این جوری می تواند سال ها بعد هنوز آدم را زنده نگه دارد. آن سال ها «عشق» من حتا عشق هم...
  17. juju_memar

    راز

    بعضی رازها رو باید فقط یکبار به زبون بیاری تا بفهمی ارزش راز بودن ندارند. تا بفهمی مال این حرفها نیستند. تا بفهمی این ترس نگفتن و حرف نزدن ازش که بیست و چند سال انداختن به جونت فقط یک توهمه. باید فقط یکبار کلماتش رو بچینی پشت هم و توی گوش یکی زمزمه کنی. بعد می بینی ترس این چند سالت از برملا...
  18. juju_memar

    چه یا که؟

    گاهی به گذشته فکر می کنم... به گذشته های دور... به `من` در زندگی قبلی! فکر می کنم در زندگی ام پیش از این که بوده ام یا... یا شاید چه بوده ام! اکثر آدم هایی که از آنها این سوال را می پرسم، یا تکه ای از آسمان بوده اند، یا نسیم بهاری، یا یک عقاب سبکبال و یا حتی شاعری خوش قلب! اما من می دانم که...
  19. juju_memar

    عمو سبزی‌فروش

    داستانی که در زیر نقل می‌شود، مربوط به دانشجویان ایرانی است که دوران سلطنت «احمدشاه قاجار» برای تحصیل به آلمان رفته بودند و آقای «دکتر جلال گنجی» فرزند مرحوم «سالار معتمد گنجی نیشابوری» برای نگارنده نقل کرد ما هشت دانشجوی ایرانی بودیم که در آلمان در عهد «احمد شاه» تحصیل می‌کردیم. روزی رئیس...
  20. juju_memar

    یاقوت، زن سرخ پوش عاشق

    آنهایی که تهران پیش از انقلاب را به یاد دارند زن سرخ پوش اطراف میدان فردوسی را دیده اند. زنی بزک کرده، لاغراندام، با قامتی متوسط، صورتی استخوانی که گذر عمر و ناگواری روزگار شکسته اش کرده بود. همه چیزش سرخ بود: کیف و کفش و جوراب و دامن و پیراهن و تل سر و بغچه ی همیشه دردستش و این اواخر روسری و...
بالا