به روی گونه تابیدی و رفتی،مرا با عشق سنجیدی و رفتی.تمام هستی ام نیلوفری بود،تو هستی مرا چیدی و رفتی...کنار انتظارت تا سحرگاه،شبی همپای پیچک ها نشستم،تو از راه آمدی و با ناز و آنوقت،تمنای مرا دیدی و رفتی...شبی از عشق تو با پونه گفتم،دل او هم برای قصه ام سوخت...غم انگیز است،تو شیداییم را،به چشم...