زن جيغ كشيد : ديگه يك دقيقه هم نميتونم تحملت كنم و همانطور كه به طرف در خروجي مي رفت داد ميزد ميرم خونه ي بابام حق نداري كسي رو بفرستي دنبالم !!!
با عجله كفشهايش را بلند كرد ناخواسته چشمش به تيتر درشت روزنامه ي زيرشان افتاد :27 دختر اماده ي ازدواج در برابر يك پسر ...
با صداي ملايمتري گفت : اگرم...