نمی دانم
چرا اینجا !؟
شاید ! ...
خودم هم نمی دانم !
چیز زیادی نبود
چند آرزوی نیم دار
ولی اصلی ، شناسنامه دار
و یک لبخند هفت نفره ی قدیمی
همه را زدند !
از ولات سنگهای پیش پا افتاده ی لات آمده ام
با پای کوتاه تر از دست و
دستی هموارتر از کف پا
کمی آرامش می خواهم
و یک عروسک دست...