در قرون وسطا کشیشان بهشت را به مردم می فروختند و مردم نادان هم با پرداخت هرمقدار پولی قسمتی از بهشت را از آن خود می کردند. فرد دانایی که از این نادانی مردم رنج می برد دست به هر عملی زد نتوانست مردم را از انجام این کار احمقانه باز داردتا اینکه فکری به سرش زد...
به کلیسا رفت و به کشیش مسئول...