نتایح جستجو

  1. rahele_s68

    خسته نباشی پدر

    پدر خسته از سر کار به خانه برگشت. پسر از پدر پرسید پدر میتوانم بپرسم ساعتی چند دلار حقوق میگیری . پدر با بی حوصلگی گفت به تو ربطی ندارد. پس از اندک زمانی پسر بار دیگر این سوال را از پدر پرسید و پدر با عصبانت پسر کوچکش را دعوا کرد ولی پسر باز با خواهش از پدرش خواست تا بداند دستمزد پدرش ساعتی...
  2. rahele_s68

    مغايرتهاي زمان ما

    ما امروز خانه هاي بزرگتر اما خانواده هاي كوچكتر داريم ؛ راحتي بيشتر اما زمان كمتر مدارك تحصيلي بالاتر اما درك عمومي پايين تر ؛ آگاهي بيشتر اما قدرت تشخيص كمتر داريم . متخصصان بيشتر اما مشكلات نيز بيشتر ؛ داروهاي بيشتر اما سلامتي كمتر بدون ملاحظه ايام را ميگذرانيم خيلي كم ميخنديم ،خيلي تند...
  3. rahele_s68

    شن‌های صحرا و صخره!

    دو دوست با پای پیاده از جاده ها عبور می کردند. بین راه سر موضوعی اختلاف پیدا کردند و به مشاجره پرداختند. یکی از آنها از سر خشم بر چهره دیگری سیلی زد. دوستی که سیلی خورده بود سخت آزرده شدد ولی بدون آن که چیزی بگوید روی شنهای بیابان نوشت: امروز بهترین دوست من بر چهره ام سیلی زد. آن دو کنار...
بالا