نتایح جستجو

روزی معلمی از دانش آموزانش خواست که اسامی همکلاسی هایشان را بر روی دو ورق کاغذ بنویسند و پس از نوشتن هر اسم یک خط فاصله قرار دهند . سپس از آنها خواست که درباره قشنگترین چیزی که میتوانند در مورد هرکدام از همکلاسی هایشان بگویند ، فکر کنند و در آن خط های خالی بنویسند . بقیه وقت کلاس با انجام...

جان سی. مکسول در کتابی به نام امروز مهم است سعی دارد تا دوازده اقدام روزانه برای تضمین موفقیت فردا را به ما نشان دهد. به عقیده وی این اصول دوازده گانه وقتی بر اثر تمرین به بخشی از زندگی ما تبدیل شود و در نسوج بدن جای گیرد «امروز» را می تواند در زندگی شما به شاهکاری تبدیل کند. وقتی امروز این...

روزی یک زوج،بیست و پنجمین سالگرد ازداوجشان را جشن گرفتند.آنها در شهر مشهور شده بودند به خاطر اینکه در طول 25 سال حتی کوچکترین اختلافی با هم نداشتند.تو این مراسم سردبیرهای روزنامه های محلی هم جمع شده بودند تا علت مشهور بودنشون (راز خوشبختی شونو)بفهمند. سردبیر میگه: آقا واقعا باور کردنی نیست؟ یه...

امروز این شعر همه حال و هوای منو تغییر داد آرزوھایی که حرام شدند جادوگری که روی درخت انجیر زندگی میکند به لستر گفت: یه آرزو کن تا برآورده کنم لستر ھم با زرنگی آرزو کرد دو تا آرزوی دیگر ھم داشته باشد بعد با ھر کدام از این سه آرزو سه آرزوی دیگر آرزو کرد آرزوھایش شد نه آرزو با سه آرزوی...

:heart:عشق يعنى چه؟ > تعدادى از متخصصان اين پرسش را از گروهى از بچه هاى ٤ تا ٨ ساله پرسيدند > که: «عشق يعنى چه؟» > پاسخ هايى که دريافت شد عميق تر و جامع تر از حدّ تصوّر هر کس بود. در اينجا بعضى از اين پاسخها را براى شما می آوريم: > • هنگامى که مادربزرگم آرتروز گرفت ديگر نمی توانست دولا شود...

مي گويند زماني که قرار بود دادگاه لاهه براي رسيدگي به دعاوي انگليس در ماجراي ملي شدن صنعت نفت تشکيل شود ، دکتر مصدق با هيات همراه زودتر از موقع به محل رفت . در حالي که پيشاپيش جاي نشستن همه ي شرکت کنندگان تعيين شده بود ، دکتر مصدق رفت و به نمايندگي هيات ايران روي صندلي نماينده انگلستان نشست ...

تصويري از ورزش بولينگ بومي شده!

منـــاجــات خدای من گفتم: خدای من، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم سر سنگینم را که پر از دغدغه ی دیروز بود و هراس فردا، بر شانه های صبورت بگذارم، آرام برایت بگویم و بگریم، در آن لحظات شانه های تو کجا بود؟ گفت: عزیزتر از هر چه هست، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی، که در تمام لحظات بودنت...

خدای من گفتم: خدای من، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم سر سنگینم را که پر از دغدغه ی دیروز بود و هراس فردا، بر شانه های صبورت بگذارم، آرام برایت بگویم و بگریم، در آن لحظات شانه های تو کجا بود؟ گفت: عزیزتر از هر چه هست، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی، که در تمام لحظات بودنت برمن تکیه کرده...

با سلام دوستان عزیز لطفا راجع به جدول بار و مصرف تابلو راهنمایی بفرمائید. نحوه محاسبه و نکات مهم و مطالب مفید را ذکر بفرمائید. با سپاس