باز هم باران....
باز هم خاطرات تو...
در این روزهای بارانی یاد تو....
خاطرات تو...
نیشم می زند...
ولی نیش زدنت مرا یاد بهار میاندازد...
سال نوت مبارک...
نو روزت شاد و برای من پر از خاطرات تو....
سایه ات را با همه سردی و تاریکیش دوست دارم...
آخر من به زندگی در سابه ات عادت دیرینه دارم...
در سایه سردت بودن را بخاطر با تو بودن دوست دارم...
چشمانم دیگر تاریکی را دوست دارد...
سایه ات هم به خاطراتت اضافه شد...
ناقوس های مرگ برای که بصدا در می آید؟؟
من که سالهاست مرده ام...
مرگ در دستان سردت...
بیاد ماندنی ترین هدیه ات بود...
پس مرگ زیباست...
هدیه ای از توست...
هر وقت نسیم...
عطر تنت رو برام میاره...
همه وجودم لبریز عشقت می شه...
آخه عطر تو شمیم عشقه...
بوی تنت رو همیشه حس می کنم...
بوی تو ...
بوی خاطرات منه...!!
کاش خودت بودی می دیدی که چقد بی توغریبم...
اینجا من تنها ترینم...
مونسم سنگ صبوره...
توی تنهایی شکستن سهمه این کوه غروره...!!!
بی تو گم می شه دل تو این شهر...
حتی تو بهشتم که باشه حسرتش خوردنه سیبه...!!!