• در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع

    شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع


    روز و شب خوابم نمی‌آید به چشم غم پرست

    بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع
    سلام دوست گرامی
    خوشحال میشیم تشریف بیارید:

    [جشن فارغ السربازی] و اینک محســ ن ... شکفتن و سبز شدن در انتظار توست ...در انـتـظـار تـــ و !
    واقعا....؟؟ببخشید من نمیدونستم........میدیدم برای کدوم تاپیکها پست نذاشتم میذاشتم
    دیگه به ای دقت نکرده بودم......معذرت به خاطر بیدقتی ام....
    تولد یک ماه پیشتون مبارک....
    خوبي موحمد ثادغ:redface:

    ختـــــــــــــــم صلوات جهت ِ شادی ِ روح ِ پدر "وندا " عزیز
    ها حالا يادت امد:d
    مرسي خوبي خودت؟
    چه خبرا؟
    پستت منو در گير خودش کرد:d
    هر نیمه شب
    کلماتت
    در پاشویه چشمان من
    آب تنی می کنند :
    کاش هنوز هم تابستان
    شمع دانی های همسایه بود که
    رنگ به رنگ می شدند
    از عاشقانه های ساده امان
    و ما که
    تمام آسمان را
    ...پرستو می پوشیدیم …
    حالا تو نیستی
    و کنار بال پروانه ها بهار من
    روبان سیاه زده است
    تو نیستی و من
    همیشه بهاری تمام شده ام
    برای باغچه کوچک دلم ...
    عمـده مشـکلات سفـره ایـرانـی

    محصولات کشــــــاورزی چین هم مثـــل خودشـون عجیبه!!


    تشخیص سرطان با استفاده از ذرات طلا



    از شب ريشه سر چشمه گرفتم ، و به گرداب آفتاب ريختم‌.
    بي پروا بودم : دريچه ام را به سنگ گشودم‌.


    مغاك جنبش را زيستم‌.
    هشياري ام شب را نشكافت‌، روشني ام روشن نكرد:
    من ترا زيستم‌، شتاب دور دست‌!
    رها كردم‌، تا ريزش نور ، شب را بر رفتارم بلغزاند.
    بيداري ام سر بسته ماند : من خوابگرد راه تماشا بودم‌.
    و هميشه كسي از باغ آمد ، و مرا نوبر وحشت هديه كرد.
    و هميشه خوشه چيني از راهم گذشت ، و كنار من خوشه راز
    از دستش لغزيد.
    و هميشه من ماندم و تاريك بزرگ ، من ماندم و همهمه
    آفتاب‌.
    و از سفر آفتاب‌، سرشار از تاريكي نور آمده ام‌:
    سايه تر شده ام
    وسايه وار بر لب روشني ايستاده ام‌.
    شب مي شكافد ، لبخند مي شكفد، زمين بيدار مي شود.
    صبح از سفال آسمان مي تراود.
    و شاخه شبانه انديشه من بر پرتگاه زمان خم مي شود.
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا