"اومدی دیدی دیگه من نیستم...هیچ اثری از آثارم نیست شاکی نشو!دیه من گفتم"
نه آقا من خیلی هم شاکیم...چه معنی داره ملویی که من باهاش اینهمه خاطره دارم بذاره بره..اثراتشم ببره..تازه بازنشسته هم بشه...تو بابت اون یه روز جقلگیت هم که شده باید درباره رفتن با من مشورت میکیردی...بزرگتری گفتن کوچیکتری گفتن آخه... : (
چه قهرا چه آشتی ها چه گیس و گیس کشی ها چه زیرآب زنی ها که نکردیم.... البته بیشتر تو و مصوم و شانلی... من بچه مثبت جمع بودم
...
ناراحتم از این که مدتهاست نیومدی...خوشحال میشم اگه ببینم برگشتی و چراغت سبزه
...
دلم خیلی تنگ شده برات ملو..خیلی