من با تو خدا را فهمیدم ..........
با تو بود که فهمیدم خدا چقدر نزدیکه به زمین ...
عشق تو مرا به خدایم رساند ..........
چون مجنون لیلا که به خدا رسید...
من با تو بود که فهمیدم زمین ارزش گریه ندارد ...
گریه هایم را کنارت به امانت گذاشتم ....
تا غبار درد نشورد دلم را ....
ازت جدا شدم ....
چون خوشبختیت آرزومه ...
ازت جدا شدم ....
چون مجبور بودم ....
عشقم را شب آخر نشانت دادم ....
تازه عادت کرده بودم که در تنهایی بمانم ...
امدنت ناگهانی بود ...
تو گفتی تازه واردم ...........کمک می خواهم ...
من نمی دانم چطور شد که دلم را دادم ...
نمی دانم چطور شد که تو قله ی زندگی را فتح کردی ...
تو که تازه وارد بودی؟
چطور اینقدر راحت عاشقم کردی ...
چطور؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من !!!!
عشق !!!
واژه ی غریبی بود .........
دلم سنگ بود ........
چطور اینقدر راحت به دام عشق صیدم کردی ....
شاید چون پاک بودی ...
یا که چون" خواهرم "خواندی...
این خاصیت عشق است .......
خوشحالم که در زندگی ام بودی ...
خوشحالم که عطر حضورت وجود سردم را گرم کرد ....
خوشحالم ...
سپاس...!
"زهرا"