hossein.t
پسندها
9

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • بارها به این اندیشیدم که ای کاش، هیچ‌گاه دل به تو نداده بودم؛ اما بعد پشیمان شدم.آخر اگر دل به تو نداده بودم که تا حالا بارها جان داده بودم.لبخند بزن... نازنینت دل داده است تا جان نبازد...می‌دانم که باز هم در خیالت به این می‌اندیشی کهچگونه باور کنی دختری را که دلش را به تو بخشیده است...می‌دانم باز هم به نتیجه همیشگی می‌رسی! مهم نیست.مهم این است که دل من آنجاست...می‌دانم رسم امانت داری را به جا می‌آوری...باورت می‌شود که نازنینت به تو بیشتر از خودش ایمان دارد؟می‌دانم باور می‌کنی...به روی نوشته‌هایم عطر یاس پاشیده‌ام تا شاید، باز تو را به یاد من بیندازد...اگر دوست نداری بگو تا بعد از این عطر هر گلی را که تو دوست داری برویشان بپاشم
    سلام
    ولی من خودم رو دوس ندارم
    دوست داشتن زیبا نیست
    :cry:
    سلام همگی دوستان ممنون از همه پیامهاتون شرمنده نتونستم جواب بدم خیلی گرفتارم
    دعا کنید تو این ماه محرمی برای همدیگر و ما رو هم فراموش نکنید
    سلام...
    اگر تمایل دارید
    به مناسبت ماه محرم عکس اواتارتون براساس این ماه انتخاب کنید
    فدای لب تشنه ات یا حسین
    خدایا …!
    گاهی که دلم
    از این و آن و زمین و زمان می گیــرد ،
    نگاهم را به سوی تو و آسمـان می گیرم ،
    و آنـقـدر با تــو درد دل می کنـم ،
    تا کم کم چشـــــــــم هایم
    با ابـرهای بارانیت همراهی می کنند
    و قلبـــم سبک می شود آنــوقــت
    تو می آیی و تــــــمـــــــــام فضای دلـم را
    پر می کنی و مـــــن دیـــــــگــــر آرام
    می شــــــوم و احساس می کنم
    هیچ چیز نمی تواند مرا از پای دربیـاورد !
    چون تو را در قلبــــــــــــــم دارم ...
    سلام همگی دوستان تولد امام رضا رو هم به همه تبریک میگم ببخشید نیستم نمیتونم جواب پست هاتون بدم
    داریم فاز 2 کارخونه راه میندازیم خیلی گرفتارم تشکر از همه شما دوستان خوب
    قطاري که به مقصد خدا ميرفت در ايستگاه دنيا توقف کرد..
    پيامبر رو به جهانيان کرد و گفت:
    مقصد ما خداست
    کيست که با ما سفر کند؟
    کيست که رنج و عشق را توامان بخواهد؟
    کيست که باور کند دنيا ايستگاهي است تنها براي گذشتن؟
    کيست که...
    و قطار همچنان بسوي خدا مي رفت.
    قرن ها گذشت اما از بيشمار آدميان جز اندکي بر آن قطار سوار نشدند.
    از جهان تا خدا هزار ايستگاه بود.
    در هر ايستگاه که قطار ميايستاد کساني سوار و پياده مي شدند.
    قطار مي گذشت و سبک تر مي شد زيرا سبکي قانون راه خداست.
    قطار به ايستگاه بهشت رسيد.
    پيامبر گفت:اينجا بهشت است مسافران بهشتي مي توانند پياده شوند.
    اما اينجا ايستگاه آخر نيست.
    مسافراني که پياده شدند بهشتي شدند.
    اما اندکي باز هم ماندند و قطار دوباره به راه افتاد.
    ....و بهشت جا ماند.
    آنگاه خدا رو به مسافرانش کرد و گفت:
    درود بر شما راز همين بود.آن که مرا ميخواهددر ايستگاه بهشت پياده نخواهد شد.
    آن هنگام که قطار به ايستگاه آخر رسيد ديگر نه قطاري بود و نه مسافري...........

    عرفان نظر اهاری
    تصور می کنم این بهترین و واقعی ترین توصیفی ست که تا کنون از دوست شنیده ام > دوستان...... تو را دوست می دارند > اما معشوق تو نیستند > مراقب تو هستند > اما از اقوام تو نیستند > آنها آماده اند تا در درد تو شریک بشوند > اما آنها بستگان خونی تو نیستند > آنها...... دوستان هستند > یک دوست واقعی > همانند پدر سخت سرزنشت میکند > همانند مادر غم تو را می خورد > مثل یک خواهر سر به سرت می گذارد > مثل یک برادر ادای تو را در می آورد > و آخر اینکه بیشتر از یک معشوق دوستت می دارد
    يادت می‌آيد رفته بودی، خبر از آرامش آسمان بياوری!؟
    نه ری را جان! نامه‌ام بايد کوتاه باشد، ساده باشد،
    بی حرفی از ابهام و آينه،
    از نو برايت می‌نويسم
    حال همه‌ی ما خوب است
    اما تو باور نکن!!!

  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا