شهروز...
پسندها
8

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سیاه پوشیده بود، به جنگل آمد........ من هم استوار بودم و تنومند دستی به تنه و شاخه هایم کشید، زد و زد.......محکم و محکم تر... به خودم می بالیدم، دیگر نمی خواستم درخت باشم، آینده ی خوبی در انتظارم بود می توانستم یک قایق باشم، شاید هم یک چیز بهتری... درد ضربه هایش بیشتر می شد و من هم به امید روزهای بهتر توجهی به آن نمی کردم اما ناگهان چشمش به درخت دیگری افتاد، شاید او تنومندتر بود، شاید هم نه! اما حداقل به نظر مرد تبر به دست آن درخت چوب بهتری داشت، شاید هم زود از من سیر شده بود و دیگر جلوه ی برایش نداشتم مرا رها کرد با زخم هایم ، و او را برد من نه دیگر درخت بودم، نه تخته سیاه مدرسه ، نه عصایی برای پیرمرد و نه قایق و.....خشک شدم
    می گویند این رسم شما انسان هاست قبل از آنکه که مطمئن شوید انتخاب می کنید و وقتی با ضربه هایتان طرف مقابل را آزار می دهید او را به حال خودش رها می کنید
    ای انسان تا مطمئن نشدی تبر نزن! تا مطمئن نشدی احساس نریز... دیگری زخمی می شود.. خشک می شود
    وقتی احساس ریختی نرو ...
    حال ما با دود و الکل جا نمی آید رفیق

    زندگی کردن به عاشق ها نمی آید رفیق


    روحمان آبستن یک قرن تنها بودن است

    طفل حسرت نوش ما دنیا نمی آید رفیق

    دست هایت را خودت ها کن اگر یخ کرده اند

    از لب معشوقه هامان ها نمی آید همی

    هضم دلتنگی برای موج آسان نیست

    آب دریا بی سبب بالا نمی آید رفیق

    یا شبیه این جماعت باش یا تنهابمان

    هیچ کس سمت دل زیبا نمی آید رفیق
    با سلام...
    گروه هنری نقشینه نقدیم می کند:



    فصلنامه هنری نقشــــینه - ویژه نامه موسیقی | سال دوم - بهار 1393-شماره 3

    با ما همراه باشید....
    سلام دوست خوبم شما اگر لوگو خودتون رو طراحی کردین میتونین برای بنده بفرستین دارم جمع بندی میکنم برای انتخاب لوگو ها تا در این رابطه تصمیم گیری بشه
    ممنونم
    ایشون به رحمت خدا رفتن پسر عموی یکی از دوستان بودن برای شادی روحشون اونو گذاشتم
    پروردگارا! خود را تقدیم تو می دارم. با من کن و از من ساز


    آنچه خود اراده کنی. از اسارت نفس رهایم کن تا انجام


    اراده ات را بهتر توانم. مشکلاتم را بگیر تا پیروزی بر آنها


    شاهدی باشد برای کسانی که با قدرت تو، عشق تو و در راه


    تو یاریشان خواهم داد. باشد که همیشه بر اراده ات گردن نهم.
    چون طفل که از خوردن داروست پریشان
    با دوست پریشانم و بی دوست پریشان

    ابرو به هم آورده و گیسو زده بر هم
    چون ابر که بر گنبد مینوست پریشان

    مجموعه ی ناچیز من آشفته ی او باد
    آن کس که وجودم همه از اوست پریشان

    دست و دل من بر سر این سلسله لرزید
    در جنگل گیسوی تو آهوست پریشان

    آرامش دریای مرا ریخته بر هم
    این زن که پری خوست... پری روست... پری شان ...

    با حوصله ی تنگ و دل سنگ چه سازم ؟
    با دوست پریشانم و بی دوست پریشان
    کاربر صفری یعنی اینکه هنوز فعالیت چندانی تو باشگاه نداشته تازه واردم یعنی ی کوچولو فعالیت کرده همین جور به بالا یه جورایی امتیاز بندی محسوب میشه که با گذاشتن پست و نظر بالا میره...
    از سختی گذشته دیگه هر روز تمرین هر روز امتحان چی بگم دیگه
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا