arghavan.z
پسندها
2,387

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره



  • از تو که دور می شوم
    کوچه که هیچ!
    گاهی اتوبان هم بن بست است
    من رودخانه ای را می شناسم
    که با دریا قهر کرد
    و عاشقانه
    به فاضلاب ریخت.

    مهدی موسوی
    اینارو گذاشتم که تا تابستون نیومده.. هنوز از حال و هوای بهار استفاده کنی:D



    [IMG]عید غربت
    ما معمولا عيد را به همراه ماهيها از بازارچۀ سر پل تجريش به خانۀ مان مي آوريم.

    آنجا عيد زياد گران نيست، همينطور همه جا ريخته است و مردم با شاخه هاي سنبل و کيسه هاي ماهي قرمز، لاي حال و هوايش وول مي خورند.
    بعضي از مغازه ها هم عيد را گران مي کنند و لاي روسريهاي رنگارنگ مي پيچند تا هر کس آنها را هديه بگيرد و بپوشد، سرش پر از عيد بشود.

    دستفروشها عيد را در رنگها و سايزها و طعمهاي مختلف، درهم و برهم مي چينند تا هر کس از جلويشان رد شود، مست بي نظمي بساطشان شود و حواسش پرت شود و همۀ پولهايش را به آنها بدهد، تا نيم مثقال عيد بخرد.

    سر پل تجريش، حتي داخل گوجه سبزها هم پر از عيد است، درست مثل وسط چاقاله بادامهايي که هستۀ تلخ بادامهايشان را از بس تويشان عيد ريخته اند، سبز و چاق و تپلي شده اند.
    آنجا عيد، سر و صداي قشنگي هم دارد. صداي چروک خردن يک اسکناس نو که با يک سيب سرخ معاوضه مي شود، به فرياد لبوفروش پيري که براي محصولات زرشکي و آبدارش تبليغ مي کند، گره مي خورد و روي همهمۀ جمعيتِ نو نوار مشتريها مي رقصد.

    هر سال سرِ پلِ تجريش ، عيدها حراج است ؛ زندگي ارزان است.. بخريدو بخوريدو ببريد...
    ــ نظر در تو می‌کنم ای بامداد
    که با همه‌ی جمع چه تنها نشسته‌ای!

    ــ تنها نشسته‌ام؟
    نه
    که تنها فارغ از من و از ما نشسته‌ام.



    ــ نظر در تو می‌کنم ای بامداد
    که چه ویران نشسته‌ای!

    ــ ویران؟
    ویران نشسته‌ام؟
    آری،
    و به چشم‌اندازِ امیدآبادِ خویش می‌نگرم.



    ــ نظر در تو می‌کنم ای بامداد، که تنها نشسته‌ای
    کنارِ دریچه‌ی خُردت.

    ــ آسمانِ من
    آری
    سخت تنگ‌چشمانه به قالب آمد.



    ــ نظر در تو می‌کنم ای بامداد، که اندُه‌گنانه نشسته‌ای
    کنارِ دریچه‌ی خُردی که بر آفاقِ مغربی می‌گشاید.

    ــ من و خورشید را هنوز
    امیدِ دیداری هست،
    هر چند روزِ من
    آری
    به پایانِ خویش نزدیک می‌شود.



    ــ نظر در تو می‌کنم ای بامداد…
    ببین کار ما به کجا رسیده که ما رو تهدید به اخراج میکنن.... هـــــــــــی روزگار..
    برو از خدا بترس :D


    تنگ آب از روزهای قبل خالی تر شده است
    زندگی در دوستی با مرگ عالی تر شده است

    هر نگاهی می تواند خلوتم را بشکند
    کوزه ی تنهایی روحم سفالی تر شده است

    آخرین لبخند او هم غرق خواهد شد در آب
    ماه در مرداب این شب ها هلالی تر شده است

    گفت تا کی صبر باید کرد؟ گفتم چاره چیست؟!
    دیدم این پاسخ، از آن پرسش سؤالی تر شده است

    زندگی را خواب می دانستم اما بعد از آن
    تازه می بینم حقیقت ها خیالی تر شده است

    ماهی کم طاقتم! یک روز دیگر صبر کن
    تنگ آب از روزهای قبل خالی تر شده است

    فاضل نظری


    با من که به چشم تو گرفتارم و محتاج
    حرفی بزن ای قلب مرا برده به تاراج

    ای موی پریشان تو دریای خروشان
    بگذار مرا غرق کند این شب مواج

    یک عمر دویدیم و به جایی نرسیدیم
    یک آه کشیدیم و رسیدیم به معراج

    ای کشتۀ سوزاندۀ بر باد سپرده
    جز عشق نیاموختی از قصۀ حلاج

    یک بار دگر کاش به ساحل برسانی
    صندوقچه ای را که رها گشته در امواج

    فاضل نظری
    حتما ارغوان جان . منم همین طور . حالا ببینیم چی میشه ؟
    تو توی FB هستی ؟
    آفرین . کلا از اینکه روی همه رو سفید کردی شکی در اون نیست .
    در کل خیلی خوشحال شدم دیدمت . . :gol:
    کاملا مشخصه که تغییر کردی. الان که دقت میکنم یه چیزایی میبینم . موهات سفید شده . دندونات ریخته بقیه ش هم کرم زده سیاه شده . دور چشمات گود افتاده . پیشونیت چروک شده . کمرت خم شده . :D
    واقعا چرا از اول متوجه اینا نشدم ؟!!!
    اره متوجه شدم خیلی ها دیگه نیستن . دیگه همیشه همین طوری بوده . قدیمی ها میرن و جدید تر ها جاشون رو میگیرن ;)
    یعنی همه دنیا عوض شده ولی با قدیمت مو نمیزنی .
    دختر جون کمی بزرگ شو :D
    چه خبرا از قدیم ؟ کی هست ؟ کی رفت ؟ کی مونده ؟
    پیش از آن‌که واپسین نفس را برآرم،
    پیش از آن‌که پرده فرو افتد،
    پیش از پژمردن آخرین گل،
    برآنم که زندگی کنم.
    برآنم که عشق بورزم.
    برآنم که، باشم.

    در این جهان ظلمانی،
    در این روزگار سرشار از فجایع،
    در این دنیای پُر از کینه،
    نزد کسانی که نیازمند منند،
    کسانی که نیازمند ایشانم،
    کسانی که ستایش انگیزند،
    تا دریابم؛
    شگفتی کنم؛
    باز شناسم؛
    که‌ام؟
    که می‌توانم باشم؟
    که می‌خواهم باشم؟
    تا روزها بی‌ثمر نماند،
    ساعت‌ها جان یابد،
    لحظه‌ها گران‌بار شود،
    هنگامی که می‌خندم،
    هنگامی که می‌گریم،
    هنگامی که لب فرو می‌بندم،
    در سفرم به سوی تو،
    به سوی خود،
    به سوی خدا،
    که راهی‌ست ناشناخته
    پُر خار، ناهموار،
    راهی که ـ باری ـ
    در آن گام می‌گذارم،
    که قدم نهاده‌ام،
    و سر بازگشت ندارم.
    بی‌آنکه دیده باشم شکوفایی گل‌ها را،
    بی‌آنکه شنیده باشم خروش رودها را،
    بی‌آنکه به شگفت در آیم از زیبایی حیات.

    اکنون مرگ می‌تواند فراز آید.
    اکنون می‌توانم به راه افتم.
    آکنون می‌توانم بگویم که:
    «زندگی کرده‌ام.»

    بشنوید
    دیگه گفتم چند وقتی نیام همه از دست من راحت بشن . آخه کسی هم که به یاد ما نبود !!
    سلام به ارغوان خانم گل . خوبم شکر. تو خوبی ؟
    خوش میگذره ؟ در غیاب من سر به سر کی میزاشتی ؟


    تووی سرم پر از حرف هایی ست که نه واژه می شوند نه شعر.
    پر از حروفِ الکن که نمی شود بر زبان آورد؛
    پر از حروفی که نای چسبیدن به هم را ندارند؛
    حروفی که نای حرف زدن ندارند؛
    خسته اند دیگر... خسته...
    اصلن بیمارند؛
    افتاده اند تووی بستر بیماری؛
    زخمِ بستر گرفته اند. طفلکیها؛
    دردشان می آید؛
    بی واژه گی را دوره می کنند...

    ..
    وبلاگ سایه روشن
    دقیقا[IMG].. ویزام تو جیب چپم بود.. گرین کارت تو جیب راستم[IMG]

    دیوونه[IMG]

    صب کن واست لباس بیارم.. نکن اینجوری خاله دعوات میکنه
    این مهربونیت منو کشته

    میخوای آهنگی که باعث شد من از ایران خارج نشم، بگوشی؟[IMG][IMG]

    http://hwww.persiantracks.com/l321/daryoosh/daryosh2/gole%20bita/08%20-%20Kohan-Dyara.mp3
    :biggrin: الان مثلا داره اینجوری مراتب سپاسگزاریشو نشون میده؟
    وعده ی ما لب دریا
    ترانه سرا : مریم حیدرزاده
    خواننده: داریوش اقبالی

    عصر ما عصر فریبه
    عصر اسمهای غریبه

    عصر پژمردن گلدون
    چترای سیاه تو بارون

    شهر ما سرش شلوغه
    وعده هاش همه دروغه

    آسموناش پر دوده
    قلب عاشقاش کبوده

    کاش تو قحطی شقایق
    بشینیم تو یه قایق

    بزنیم دلو به دریا
    منو تو تنهای تنها

    خونه هامون پر نرده
    پشت هر پنجره پرده

    قفسا پر پرنده
    لبای بدون خنده

    چشما خونه ی سواله
    مهربون شدن محاله

    نه برای عشق میلی
    نه کسی به فکر لیلی

    کاش توی قحطی شقایق
    بشینیم توی یه قایق

    بزنیم دلو به دریا
    منو تو تنهای تنها

    اونقده میریم که ساحل
    از منو تو بشه غافل

    قایقو با هم میرونیم
    اونجا تا ابد میمونیم

    جایی که نه آسمونش
    نه صدای مردومونش

    نه غمش نه جنب وجوشش
    نه گلای گل فروشش

    مثل اینجا آهنی نیست
    مثل اینجا آهنی نیست

    پس ببین یادت بمونه
    کسی هم اینو ندونه

    زنده بودیم اگه فردا
    وعده ی ما لبِ دریا

    دانلود
    به یاد شادی:
    در همه عالم كسی به یاد ندارد
    نغمه سرایی كه یك ترانه بخواند
    تنها با یك ترانه در همه ی عمر
    نامش اینگونه جاودانه بماند

    صبح كه در شهر، آن ترانه درخشید
    نرمی مهتاب داشت، گرمی خورشید
    بانگ: هزار‌آفرین! زهرجا بر شد
    شور و سروری به جان مردم بخشید

    نغمه، پیامی ز عشق بود و ز پیكار
    مشعل شب های رهروان فداكار
    شعله بر افروختن به قله كهسار
    بوسه به یاران، امید و وعده به دیدار

    خلق، به بانگ "مرا ببوس" تو برخاست!
    شهر، به ساز "مرا ببوس" تو رقصید!
    هركس به هركس رسید نام تو را پرسید
    هر كه دلی داشت، بوسه داد و ببوسید!

    یاد تو، در خاطرم همیشه شكفته ست
    كودك من، با "مرا ببوس" تو خفته ست
    ملت من، با "مرا ببوس" تو بیدار
    خاطره ها در ترانه ی تو نهفته ست

    روی تو را بوسه داده ایم، چه بسیار
    خاك تو را بوسه می دهیم، دگر بار
    ما همگی " سوی سرنوشت" روانیم
    زود رسیدی! برو، "خدا نگهدار"


    مرا ببوس (حسن گلنراقی)
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا