الهام3
پسندها
321

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • خوشحال بودن

    یعنی بدست آوردن یک زندگی سالم و تقسیم آن با دیگران!
    شاد باش

    نه یک روز ‌‌که همیشه...

    بگذار آوازه ی شاد بودنت چنان بپیچد

    که پشیمان شوند

    آنان که بر سر غمگین کردنت

    شرط بسته اند ....
    ای خدای دگرگون کننده دلها و دیده ها ای تدبیر کننده روز و شب ای دگرگون کننده حالی به حالی دیگر حال مارا به بهترین حال دگرگون کن سال نو مبارک
    مرسي دوست عزيز.
    سلام....:gol:
    خوشحال میشم شرکت کنید...ممنون...
    در گذر از جاده ی زندگی اموختم...... + تجربه......
    منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت.هر نفسی که فرو می رود ممد حیات است و چون بر می آید مفرح ذات.پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب.
    بد نیستم
    مبارکه به سلامتی:w31::w33::w14: ایشالا خوشبخت شن
    دیگه تهنا میشی آجیت بره! ولی غم نخور منو داری عسیسم:)
    سر انجام با دیدن نگاه تو آرام می شوم چو آهوی گریخته ای رام می شوم باور نمی کنی ؟ ای همه هستیم که من دارم به جرم عشق تو بدنام می شوم من بی تو پای چوبه ی دار غریبی ام روزی هزار مرتبه اعدام می شوم با چشم های خویش مرا آرام می کنی باور نمی کنم که چنین خام می شوم گفتی که تو هرگز عاشق خوبی نمی شوی گفتم : قسم به عشق ! سر انجام می شوم
    عشق شيرينش مرا فرهاد كرد او بيامد مرغ دل را از قفس آزاد كرد او بشد ليلا و ما مجنون روي ماه او قلب ويران مرا آباد كرد نام شيرينش تمام تلخي عمرم زدود قبل از او دنيا برايم اين چنين زيبا نبود بعد از او هم زندگي هست وليكن تلخ تلخ بعد از او اين زندگي ديگر چه سود
    خدایا!انتظار زیادی نیست.به خدایی خودت قسم که انتظار زیادی نیست.من از تو هیچ نمیخواهم،خدایا فقط اجازه نده که هرگز این جمله را بشنوم،من نمیتوانم،نمیتوانم. خدایا تنها تو میدانی که در دل کوچک آسمانت چه میگذرد.تنها تو هر شب به درددلهای ناتمامم گوش سپرده ای.تنها تو در دل تاریک شب ستاره های اشکم را دیده ای که سوسو میزنند. مهربان من!چقدر دلم برایت تنگ شده است.برای آغوش پرمهرت که همیشه هست و من گاهی فراموشش میکنم. خدایا تنها تو میدانی که چقدر دوستش دارم،چقدر برایش دلتنگم.دعایم را برایش اجابت کن.خدایا او خوشبخت و شاد باشد،
    دفتر عشق برای تو می نویسم که عاشقانه میخوانی درد دلم را.... برای تو مینویسم ، برای تو که میدانم عاشقی یا در غم عشقت نشسته ای. مینویسم تا بخوانی ، من با یک دنیا احساس نوشته ام ، تو نیز با چشمان خیست بخوان.... برای تو می نویسم که عاشقانه دفتر عشق را ورق میزنی و آنچه که برای دلها مینویسم ، با یک عالمه احساس میخوانی.... صفحات دفتر عشق را یکی یکی ورق بزن ، دفتری که صفحه به صفحه آن جای قطره های اشک در آن پیداست... این قطره های اشک ، قطره های اشک من و آنهاییست که از ته دل متنهای مرا میخوانند.... بخوان همراه با همه ، من نیز می نویسم برای تو
    من آن پری غزل خوان شهر دل هستم به چشم های بی نهایت مهربان تو دل بستم دیریست از این فاصله ها خستم پر گشودم و از هوای آرزو رَستم با خیال نیلوفری نگاه تو مستم چه عاشقانه مستم... من هنوز هستم... من هنوز هستم...! هنگامی كه آوازه ی كوچت بی محابا در دل شب می پيچد سكوت……. داغی است بر زبان سايه ها باز هم يادت ….. شرری می شود بر قامت باران های اشک اين جا ميان غم آباد تنهايی به اميد احيای خاطره ای متروك روزها گريبان گير آفتابم و شب ها دست به دامن مهتاب نمی گويم فراموشم نكن هرگز ولي گاهی به يا
    خدایم! اگر از آن سو به تو روی می آورم که مرا از وجود جهنم نجات دهی از شعله های آن مرا رهایی دهی، همان بهتر که در آن شعله ها مرا بسوزانی و اگر از آن سو به تو روی می آورم که مرا به بهشت فراخوانی و در آن جای دهی ؛ درهای بهشت را برویم بسته نگهدار ، ولی اگر برای خاطر تو به سویت می آیم خدایم! مرا از خودت مران . تو گرانبهاترین دارایی من در این دنیا هستی ، بگذار تا ابد در کنارت لانه کنم
    اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی، و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد، و اگر اینگونه نیست، تنهائیت کوتاه باشد، و پس از تنهائیت، نفرت از کسی نیابی.آرزومندم که اینگونه پیش نیاید، اما اگر پیش آمد، بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی. برایت همچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشی، از جمله دوستان بد و ناپایدار، برخی نادوست، و برخی دوستدار که دست کم یکی در میانشان بی تردید مورد اعتمادت باشد. و چون زندگی بدین گونه است، برایت آرزومندم که دشمن نیز داشته باشی، نه کم و نه زیاد، درست به اندازه، تا گاهی باورهایت را مورد
    رفتی و من هستم همان دیوانه ی دیروز همان مردی که می دیدی ولی هرگز نفهمیدی گاهی باید جدایی را پذیرفت و دم نزد گاهی تنهایی تنها ترین چیزی است که انسان می خواهد تنها خواهم ماند مانند هر روز های دیروزم فاصله تنها چیزی بود که من فهمیدم و هر بار دور تر از قبل من مسافری بیش نبودم و زمان رفتن خیلی نزدیک تر از آن بود که می پنداشتم من نخواهم شکست اما اندکی ترک خواهم خورد
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا