*نيروانا*
پسندها
1,020

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • باد عنان گسسته را طره به دوش کرده ام
    با همه کافری ترا رهزن هوش کرده ام
    بی محلست پیش من نغمه قمری چمن
    تعبیه سوز سینه را من به گلوش کرده ام
    همچو قلم ,رقم زدم بر سر خط,قدم زدم
    تا به سخن لب ترا چشمه نوش کرده ام
    پرده دلبری متن , راه خیال من مزن
    من نه سواد دیده را صرف نقوش کرده ام
    زخمه ی آه خورده ام ,ناله به ماه برده ام
    تا به درت ستاره را حلقه به گوش کرده ام
    هر چه نفس گداختی بر سر سینه تاختی
    باز به بیشه زار خون در تو خروش کرده ام
    راه منم سفر توئی , سوز منم اثر توئی
    من چو نسیم گل ترا خانه به دوش کرده ام
    غم نه زیاده کم مده توبه ز توبه ام مده
    توبه روز رفته را مستی دوش کرده ام
    شرم مشو که خون خورم تیغ زبان خود برم
    من که ز غنچه بسته تر ناله خموش کرده ام
    از چه به گاه خودسری کف بدهانم آوری
    آتش دیگ من توئی من ز تو جوش کرده ام
    بسکه غزل خریدم از دستفروش ناز تو
    کوچه به کوچه شهر را شعر فروش کرده ام
    تا تو به طرز شیونی نغمه به دفترم زنی
    بستر خواب واژه را قافیه پوش کرده ام
    شیون فومنی
    گفتم: خیال وصلت گفتا: بخواب بینی
    گفتم: مثال قدت گفتا: در آب بینی
    گفتم: به خواب دیدن زلفت چگونه باشد؟
    گفتا: که خویشتن را در پیچ و تاب بینی
    گفتم: رخ تو بینم گفتا: زهی تصور
    گفتم: به خواب جانا گفتا: به خواب بینی!
    گفتم: که روی خوبت بنمای تا ببینم
    گفتا: که در دل شب چون آفتاب بینی؟
    گفتم: خراب گشتم در دور چشم مستت
    گفتا: که هر چه بینی مست و خراب بینی
    گفتم: لب تو دیدن صد جان بهاست او را
    گفتا: مبصری تو، در لعل ناب بینی
    گفتم: که روز سلمان شب شد ز تار مویت
    گفتا: نگر به رویم تا آفتاب بینی


    سلمان ساوجی
    ای که روی تو، بهشت دل و جان است مرا!
    ای که وصل تو مراد دل و جان است، مرا!
    چون مراد دل و جانم، تویی از هردو جهان
    از تو دل برنکنم، تا دل و جان است مرا
    می‌برم نام تو و از تو نشان می‌جویم
    در ره عشق تو تا، نام و نشان است مرا
    دم ز مهر تو زنم، تا ز حیاتم باقی است
    وصف حسن تو کنم، تا که زبان است مرا
    من نه آنم که بخود، از تو بگردانم روی
    می‌کشم جور تو تا، تاب و توان است مرا
    گرچه از چشم نهانی تو، خیال رخ تو
    روز و شب، مونس و پیدا و نهان است مرا
    تو ز من فارغ و آسوده و هر شب تا روز
    بر سر کوی تو، فریاد و فغان است مرا
    زانده شوق تو و محنت هجر تو مپرس
    که دل غمزده جانا، به چه سان است مرا
    دیده تا، قامت چون سرو روان تو بدید
    همه خون جگر از، دیده روان است مرا
    می‌کند رنگ رخم، از دل پر زار بیان
    خود درین حال، چه حاجت به بیان است مرا؟
    برو ای ترک که ترک تو ستمگر کردم
    حیف از آن عمر که در پای تو من سرکردم
    عهد و پیمان تو با ما و وفا با دگران
    ساده‌دل من که قسم های تو باور کردم
    به خدا کافر اگر بود به رحم آمده بود
    زآن همه ناله که من پیش تو کافر کردم
    تو شدی همسر اغیار و من از یار و دیار
    گشتم آواره و ترک سر و همسر کردم
    زیر سر بالش دیباست تو را کی دانی
    که من از خار و خس بادیه بستر کردم
    در و دیوار به حال دل من زار گریست
    هر کجا نالهٔ ناکامی خود سر کردم
    در غمت داغ پدر دیدم و چون در یتیم
    اشک‌ریزان هوس دامن مادر کردم
    اشک از آویزهٔ گوش تو حکایت می کرد
    پند از این گوش پذیرفتم از آن در کردم
    بعد از این گوش فلک نشنود افغان کسی
    که من این گوش ز فریاد و فغان کر کردم
    ای بسا شب به امیدی که زنی حلقه به در
    چشم را حلقه‌صفت دوخته بر در کردم
    جای می خون جگر ریخت به کامم ساقی
    گر هوای طرب و ساقی و ساغر کردم
    شهریارا به جفا کرد چو خاکم پامال
    آن که من خاک رهش را به سر افسر کردم
    خوش آب حیاتیست که گویند شرابست
    حالی و چه خوش حال که دل مست و خرابست
    غیری به تو گر روی نماید مگذارش
    کان نقش خیالست که در دیدهٔ خوابست
    گویند که امواج حبابست درین بحر
    آبست که در دیدهٔ ما عین حجابست
    هر ذره که بینی به تو خورشید نماید
    مهر است به چشم من و تو ماه نقابست
    این گفتهٔ مستانهٔ ما از سر ذوقست
    بنویس که مجموعهٔ مجموع کتابست
    بی تو گل توحید که خوشبو شوی از وی
    هر چند گلابست ببو نام گلابست
    سید طلب و رو به خرابات مغان آر
    می رو به سلامت که ره خیر و صوابست
    ای هجر تو وصل جاودانی / اندوه تو عیش و شادمانی
    در عشق تو نیم ذره حسرت / خوشتر ز وصال جاودانی
    بی یاد حضور تو زمانی / کفرست حدیث زندگانی


    صد جان و هزار دل نثارت / آن لحظه که از درم برانی


    کار دو جهان من برآید / گر یک نفسم به خویش خوانی
    با خواندن و راندم چه کار است؟ / خواه این کن خواه آن، تو دانی
    گر قهر کنی سزای آنم / ور لطف کنی سزای آنی


    صد دل باید به هر زمانم / تا تو ببری به دلستانی


    گر بر فکنی نقاب از روی / جبریل شود به جان فشانی
    کس نتواند جمال تو دید / زیرا که ز دیده بس نهانی
    نه نه، که به جز تو کس نبیند / چون جمله تویی بدین عیانی
    در عشق تو گر بمرد عطار / شد زنده دایم از معانی
    در ره عشاق نام و ننگ نيست //عاشقان را آشتی و جنگ نيست

    عاشقی تردامنی گر تا ابد//دامن معشوقت اندر چنگ نيست

    ننگ بادت هر دو عالم جاودان//گر دو عالم بر تو بی او تنگ نيست

    پيک راه عاشقان دوست را//در زمين و آسمان فرسنگ نيست

    مرغ دل از آشيانی دیگر است//عقل و جان را سوی او آهنگ نيست

    ساقيا خون جگر در جام ریز//تا شود پر خون دلی کز سنگ نيست

    آتش عشق و محبت برفروز//تا بسوزد هر که او یک رنگ نيست

    کار ما بگذشت از فرهنگ و سنگ//بيدلان عشق را فرهنگ نيست

    راست ناید نام و ننگ و عاشقی//درد در ده جای نام و ننگ نيست

    نيست منصور حقيقی چون حسين//هر که او از دار عشق آونگ نيست

    شد چنان عطار فارغ از جهان//کآسمان با همتش هم سنگ نيست
    من بیتعارف میگم عالی بود
    بازم ادامه بده من پایه ثابت نوشته هاتم


    اشتباه من املایی بود ٫ من فقط او را همدرد نوشتم ٫
    گویا او هم ٫ درد بود ...


    دیگر از آن همه شیطنت و شلوغی خبری نیست ٫ آنقدر به خاطر ضربدر های جلوی
    اسمم چوب روزگار را خوردم که تبدیل شدم به ...
    ساکت ترین شاگرد کلاس زندگی !!!
    با دوربین تلفن همراه، خوب عکس بگیریم

    تصاویر ماهواره ای از بلندترین نقاط ایران

    گوشی 650 میلیونی در بازار کشور
    6 ویژگی مشترک انسان های موفق

    آخه چراااااااااااا؟
    نگو اینجوری...
    کلی ذوق کردم اینو گذاشتم....
    دقیقه ای ازوقت خود را بگیر و بگو:
    سبحان الله
    والحمدلله
    ولااله إلاالله والله أکبر
    سبحان الله وبحمده
    سبحان الله العظیم
    سپس برای چندنفر بفرست
    تعداد زیادی به ذکر الله مشغول میشوند و چقدر اجر برای شماحاصل میشود
    “ألابذکرالله تطمئن القلوب”
    التماس دعا












    با دوربین تلفن همراه، خوب عکس بگیریم
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا