B
پسندها
150

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • برای دیدنت دلم چه ساده رام می شود

    و در سکوت سایه ها پر از کلا م می شود

    منی که خسته ام ولی،چه دل شکسته ام ولی

    تمام نا تمام من بی تو تمام می شود

    اگر چه شعر گفتنم ز اقتباس یاد توست

    حضور شعرهای من بی تو حرام می شود

    تو هستی اما نیستی،چه واژه های مبهمی

    تمام شعر های من چه نا تمام می شود...
    اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم

    نگاهت را تا ابد بر من می دوختی
    تا من بر سکوت نگاه تو
    رازهای یک عشق زمینی را با خود به عرش خداوند ببرم
    ای کاش می دانستی

    اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم

    هرگز قلبم را نمی شکستی
    گر چه خانه ی شیطان شایسته ی ویرانی است

    اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم

    لحظه ای مرا نمی آزردی
    که این غریبه ی تنها , جز نگاه معصومت پنجره ای
    و جز عشقت بهانه ای برای زیستن ندارد
    ای کاش می دانستی

    اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم

    همه آن چیز ها که در بندت کشیده رها می کردی
    غرورت را ...... قلبت را ...... حرفت را

    اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم

    دوستم می داشتی
    همچون عشق که عاشقانش را دوست می دارد

    کاش می دانستی که چقدر دوستت دارم
    و مرا از این عذاب رها می کردی
    ای کاش تمام اینها را می دانست
    خسته ام
    منتظرم
    لحظه شماری سخت است …
    دلم می خواهد ..
    در آرامش آغوشت !..
    طولانی بمیرم
    ….
    باز از پنجره ی عشق ندا می آید
    آیه ی روشنی از نور و صدا می آید
    می رسد مژده ای از سبزترین سوی نسیم
    تور نوری که ز خورشید طلا می آید
    دیدار با نازنینفاطمه جمشیدی نویسنده
    ( رمان "رها") در نمایشگاه کتاب امسال
    آرام باش

    آرام باش عزیز من آرام باش

    حکایت دریاست زندگى

    گاهى درخشش آفتاب، برق و بوى نمک، ترشح شادمانى

    گاهى هم فرو مى‏رویم، چشم‏هاى‏مان را مى‏بندیم، همه جا تاریکى است،


    آرام باش عزیز من

    آرام باش

    دوباره سر از آب بیرون می ‏آوریم

    و تلألوء آفتاب را می ‏بینیم

    زیر بوته‏ اى از برف

    که این دفعه

    درست از جائى که تو دوست دارى طالع مى‏شود. "


    گاهی عمر تلف میشود به پای یک احساس !
    گاهی احساس تلف میشود به پای عمر !
    و چه عذابی میکشد کسی که هم عمرش تلف میشود هم احساسش . . . !
    بانوی سر زمین من

    مراقب احساس لطیف شاعرانه ات باش!!!

    تو مظهر نازی نه نیاز...

    عاشقانه محبوبت را دوست بدار...

    صادقانه به معشوقت دل سپار...

    معصومانه در کنارش بمان...

    اما هیچ گاه خودت را تحقیر نکن...

    هیچ گاه عشقت را گدایی نکن...

    تو ارزشت بیش از این حرفاست...

    خودت را دست کم نگیر...


    تکیه گاه تو اگر لایق یه عشق پاک باشد میماند...

    اگر بسان تو وفادار باشد میماند...

    در حقیقت اگر دوستت داشته باشد میماند...

    تو که نمیتوانی به اجبار پیچک عشقت را در گلدان قلب مردی قرار دهی

    میتوانی؟!!
    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/74729-یک-خط-برای-کسی-که-دوستش-داری/page2798?p=5955718#post5955718
    سراغاز عشق را در میان لبخند ادمها میابی
    تنها کافیست گاهی
    به چشم ادمها نگاه کنی
    تا از قلبشان بدانی
    ممنونم من هم خیلی دوستت دارم
    فردا با هم ایشاالله باشیم
    حقیقتش حوصله هیچکس ندارم فقط عصبی هستم
    نظرت راجع به این چیه خوب بفرستم
    راستی اگه تونستی چند تا از متنهام که به نظرت خوب بود
    برام بذار تا بفرستم تا شنبه یک چند تا جمع کنم تا براشون بفرستم
    اوه بهتر تمام نوشته هام جمع کنم البته بعدا تا بتونم ثابت کنم خودم نوشتم
    سکوت میکنم
    به لحظات رفته
    به لحظات باقی مانده
    اخر نمیدانم
    چه کنم
    نمیدانم میتوانم
    بایستم در برابر ناملایمات روزگار
    ان هم به تنهایی
    اما نه میتوانم تنها در
    برابر انها که مرا دوست دارند
    سکوت کنم
    میگذارم خیال کنند مغرورم
    اما تنها روز رفتن همیشگیم
    که برسد
    نمیخواهم دلی در گرو دلم باشد
    تا بماند در عمق احساس تنهایی
    سلام نازنینم
    میگم راجع به حرفی که بهت زدم
    خیلی نمیدونم چیکار کنم بنظرت کدوم متنهام بفرستم مناسبتره سرعتم پایین شده نمیتونم وقت برای گشتن بذارم اگه تونستی برام یکسری از نوشته هام بذار راستی فکر میکنی اگه بعد ارسال اینسری زنگ بخوام بزنم کی باشه خوب هست اصلا نمیدونم کمی راهنماییم کن ممنونم
    دوستت دارم
    مراقب خودت باش
    وقتی که خانه نیستم ..

    کلید را دم پله اول ..

    زیر همان گلدان سفال همیشگی گذاشته ام ..

    تا رویایت اگر آمد ..

    پشت در نمی ماند!

    باران

    ای کاش تمام شعرها حرف تو بود

    باران

    کاش بارانی ببارد ، قلبها را تر کند

    بگذرد از هفت بند ما ، صدا را تر کند

    قطره قطره رقص گیرد روی چتر لحظه ها

    رشته رشته مویرگهای هوا را تر کند

    بشکند در هم طلسم کهنه ی این باغ را

    شاخه های خشک و بی بار دعا را تر کند

    مثل طوفان بزرگ نوح در صبحی شگفت

    سرزمین سینه ها تا نا کجا را تر کند

    چترهاتان را ببندید ای به ساحل مانده ها

    شاید این باران که می بارد شما را تر کند
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا